نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
که ما را بیش از این طاقت نمانده ست آرزومندی
نمایش نسخه قابل چاپ
نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
که ما را بیش از این طاقت نمانده ست آرزومندی
ياوه پردازان اگر بيهوده گويند غم مخور
چشم او آتش فشان ، آنهم بقاي ديگريست
تنها ز غمت اي گل گلزار بميرم
يعني ز اندوه تو دلدار بميرم
من همانم كه عزيزت همه عالم بودم
تو جفا كم كن ، مگذار دگر بار برود
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوئیم همینیم که هستیم
منم چون شاخ تشنه در بهاران
تویی همچون هوای ابرو باران
منم چون شاخ تشنه در بهاران
تویی همچون هوای ابرو باران
نازنينا بيش از اين صبر نباشد در دل
گر بيازاري تو ((تنها)) از اين در برود
دلم گرفته در اين غم ، غروب پائيزي
بيا و يادي از اين بي قرار تنها كن
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیا ما را بس