وقتی خورشید، ابرای تاریکی رو
از روی چهرۀ شب پس می زنه
شبنم پاک و زلال دلمون
کم کم از بستر خواب دل می کنه
نمایش نسخه قابل چاپ
وقتی خورشید، ابرای تاریکی رو
از روی چهرۀ شب پس می زنه
شبنم پاک و زلال دلمون
کم کم از بستر خواب دل می کنه
هنوزم چشم دل دنبال فرداست
هنوزم سينه لبريزاز تمناست
تماشا كن تبسمهاي او را
تبسم كن كه خود را گم كند گل
لب لعل شكر بار تو جان بخشد دل ما را
غم دنيا مرا خم كرد ، چرا نا مهربان هستي
یادها رفتند و ما هم می رویم از یادها
کی پر کاهی بماند در میان بادها
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
شمع مي سوزد ولي پروانه را باكي نيست
سوختن خواهي اگر ، از عالم پروانه پرس
سایه ی معشوق اگر افتادبر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او بما مشتاق بود!
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود
دائما یکسان نباشد کار دوران غم مخور
رنج است بار خاطر و زاریست کار دل
این است از جفای فلک، کار و بار من