غذایش را خورد، تکه نانهای باقی در سفره را هم نگذاشت بماند. از ابتدا سراغ قرص نان نمیرفت و تکه نانها را میخورد. حالا شدهبود مثل پدربزرگ خدابیامرز که میگفت نکند آن تکهها و خردهها باقی بمانند و دور ریز شوند و بیش از این گناهی به گناهان اضافه گردد.آخر غذا دستهایش را بالا برد و خدا را شکر کرد و سپس دعای زیبایی را در جملهی زیبایی نشاند که قلب را تکان میداد و از یاد رفتهها را یاد آدم میآورد. یاد آدم میآورد که از واسطههای نعمت باید قدردانی کرد و دعایشان نمود، وگرنه شکر نعمت به درستی انجام نشدهاست. او بعد از خوردن غذا گفته بود: اللهم بارک لمولنا المهدی.ع خدایا برای (رزق و روزی) مولایم مهدی ع برکت مقرر بفرما.