نمایش نسخه قابل چاپ
ناراحت نباش چکامه جان شوهرت فقط به خاطر اینکه نشون بده که هنوز سر حرفش مونده اینکارو میکنه وگرنه هیچ آدمی از آرامش بدش نمیاد
نمیدونم این غرور لعنتی چیه که نمیزاره ما اون جوری که میخاییم زندگی کنیم . اگه یه کم بعضی از خانما و آقایون حاضر به گذشت تو زندگشیون میشدن این همه آمار جدایی بالا نمیرفت
سلام چكامه جان. عيبي نداره. بذار يه كم ديگه بگذره. خودش پا پيش مي ذاره. در مورد سكستون هنوز هم شما پيش قدم هستي؟ يه كمي كه گذشت رابطه تون رو كمي از طرف خودت كم كن. ببين اون مي ياد جلو يا نه. در حد يه نظر از طرف من بود.
HARFEDEL عزيز همچنان براي سکس من بايد برم جلو.اگه نرم نمياد.ولي خيلي خيلي توي اين رابطه گرمتر شده.خيلي زياد.
خوب این خیلی خوبه که تو رابطه ها گرم شده خانومی
چون علاقه اش بهت بيشتر شده. تنها دليلش همينه. ولي اين باعث نشه كه دوباره برگردي به روز اول. همون چكامه محكم و شاد و سرزنده باش. و يه كم نسبت بهش بي اعتنا.
دوستاي خوبم الان داشتم از اول دوباره پستهامو ميخوندم.خداروشکر حس ميکنم خيلي رابطه ما بهتر شده.نميدونم براتون نوشته بودم يا نه من اگه روي کاناپه ميشستم نيما روي اون مبل نميشست.فکر کنين تا کجا خشم داشت.ولي الان نه.با يه ذره فاصله کنارش دراز هم ميکشم.ولي به روي خودش نمياره.ديروز هم بهم گفت گوشي چي ميخواي برات بخرم آخه گوشيم داغون داغونه(البته خيلي سروسنگين حتي نگاهمم نميکنه)منم بهش گفتم فلان گوشي رو ميخوام.
ميدونين حرف که ميزنه فوق العاده سروسنگينه تا اونجايي هم که ممکن باشه نگاهم نميکنه.ولي دوستاي عزيزم خدارو شکر رابطه مون خيلي بهتر شده.براي پنجشنبه هم مهمون دعوت کردم.به نيما هم گفتم. موافق بود.درسته هنوز سروسنگينه هنوز حق ندارم باهاش بيرون برم هنوز سرجاش نميخوابه و .......ولي باز هم راضيم.من ماه پيش اين موقع اصلا اين شرايط رو نداشتم.خدارو شکر.
چکامه جونم سلام فکر کنم موقش رسیده یکم شیطنت کنی
تو خونه شلوغ کن شیطونی کن یه کاری کنی یا یه حرفی بزنی که خندش بگیره نتونه خودشو کنترل کنه باهاش شوخی کن حتی اگه بازم سکوت کرد تو ادامه بده
لباسای خوشگل بپوش رژه برو جلوش یادم گفتی اکواریم داره مثلا برای ماه گرد مناسبتی برای آکواریومش یه ماهی بخر که میدونی دوست داره ازین
و....
به نظر من بلوم جان الان زوده اين كارها رو بكنه. تازه داره يه كمي نيما به خودش مي ياد . بايد يه مدت ديگه سپري بشه بعد. فعلاً همان مهموني كافيه. نبايد دوباره تند رفت. آروم آروم. چكامه جان گفته بودي. من تمام حرفهايت يادم هست. مو به مو. و از اينكه نيما داره كم كم به خودش مي ياد خيلي خوشحالم. برات دعا مي كنم عزيزم.
چکامه عزیزم، کار خوبی کردی مهمون دعوت کردی..
ما هم بیایم ؟ :D
راستی سعی کن توی مهمونی حتما به خودت خوش بگذرونی، مثل دفعه قبل. امیدوارم زودتر به اون آرامشی که می خوای برسی..
:72:
شاید harfedelراست بگه
بلاخره بچه ها تجربشون از من بیشتره عزیزم من ذوق دارم زودتر نیما بشه مثه روز اولش برا همین فک کنم تند رفتم یکم
:D
:46: موفق باشی خانومی
چکامه جان
خیلی خوشحالم عزیزم
چکامه عزیز کجایی؟ چه خبر؟ امروز مهمونی داری؟
:72:
پنجشنبه مهمونامون اومدن.رفتار نيما هم خيلي خوب بود.تا ساعت 1:30 شب پيشمون بودن و بعدش رفتن.خيلي خوش گذشت.البته نيما همچنان با من سروسنگين بود.ولي خيلي بهتر از قبل بود.فعلا ديگه اتفاق خاصي نيفتاده.اگه موردي پيش اومد حتما خبرتون ميکنم.
خوشحالم عزیزم
سلام چكامه جان. خيلي خوشحالم.
امیدوارم هرروزت بهتر از دیروز باشه خانومی
اميدوارم اين همه صبوري تو خانمي به بار بشينه و روزي برسه كه نيما بفهمه با تما وجود بفهمه و درك كنه همسرش ايده آله
خدا رو شکر عزیزم. همه چیز داره بهتر می شه. مهمونات دوستای تو بودن ؟؟؟ خوب بودن ؟؟؟ نیما باهاشون رفتارش چه طور بود ؟؟؟
بعد از اینکه رفتن شیطونی کردی ؟؟؟
سلام چكامه جان. خوبي؟ موضوع انتقالي چي شد؟ بي خبرمون نذار.
سلام کجایی دختر خوب ؟؟؟ چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خانومی خوبی ؟؟ نیما خوبه ؟؟؟
همه چی رو به راهه ؟؟؟
سلام به چکامه عزیز و همه دوستان
خوبی عزیزم؟
من روز دوشنبه 11/9/87 مسافر کربلا هستم
چکامه جان.. دانه ....نازنین...taravat...شاد...حرف دل...bloom..ماندگار...nafas...اسماء. .و همه بچه های عزیز تالار میخوام برای همتون دعا کنم از ته دل
میخوام که از آقا امام حسین (ع) بخوام شوهر چکامه همه محبتش برگرده حتی از قبل هم بیشتر دانه خوشبخت بشه و بتونه همه چیز رو فراموش کنه و به آرامش برسه....نازنین همه مشکلاتش رفع بشه چه با خانواده شوهرش و چه مالی.... خلاصه همتون به اون چیزی که میخواین برسین
اولین باره که میرم پس مطمئنم که آقا روم رو زمین نمیندازه هر چند که خیلی گناهکارم
چکامه جان ببخش که اینجا پست گذاشتم چون مشکل تو منو خیلی درگیر خودش می کرد و همیشه با خوندن پستهات دلم میگرفت
امیدوارم وقتی برمیگردم از همتون خبرهای خوشی بشنوم
التماس دعا و خدانگهدار
حلالم کنید
ممنونم همسفر جان. خوش به حالت. براي ما هم دعا كن كه قسمتمون بشه. چكامه جان سلام. خوبي؟ كجايي؟ چرا به تايپيكت سر نمي زني؟ همه ما منتظر خبرهاي خوب از طرف تو هستيم. بي خبرمون نذار عزيزم.
همسفرعزيز ازت ممنونم كه به ياد منم هستي،اميدوارم حاجت خودتم بگيرم.
همسفر عزیز
تو رو خدا واسه من هم دعا کن
ممنونم
واقعا ازت ممنونم دوست خوبم. خیلی محتاجم به دعات. امیدوارم از صدقه سر اجابت حاجت همه ی شماها منم به مراد دلم برسم.
آمین.
همسفر عزيز ان شاا.. كه به سلامتي برگردي ما رو فراموش نكن چون همه محتاجيم .
همسفر عزیزم ممنون من مثه همه ی بچه ها محتاجم به دعا خیلی خیلی زیاد بخصوص الان که تو دوران بحرانی بسر می برم
امیدوارم زیارتت قبول بشه
سفرت بي خطر ،مارو هم بي نصيب نذار از دعا هات
همسفر عزیز ممنون، امیدوارم سفر خوبی داشته باشی و خدای بزرگ همراه و نگهدارت باشه عزیزم.
:72:
چکامه عزیز چرا خبری ازت نیست؟
سلام دوستاي عزيزم.راستش اين مدت خيلي مشغول کاراي شرکت بودم براي همين فرصت نميکردم بيام توي تالار.
همسفر مهربونم خيلي خيلي ازت ممنوم گلم.براي هممون دعا کن.
دوستاي گلم شرايط اميدوارکننده است.همچنان توي خونه سکوت هست ولي نيما کم و بيش حرف ميزنه.به نسبت چند ماه پيش شرايط خيلي بهتر شده.يه جورايي به اين شرايط عادت کردم.دنبال کاراي کيشمون هم هستيم.هنوز درست نشده.ديروز داشتم به مامان نيما ميگفتم اگه بدونم زندگيم درست ميشه حاضرم زندگي توي اون محيط کوچيک رو هم تحمل کنم.فقط به اميد اينکه همه چي درست بشه.اميدوارم هرچي به صلاحمونه همون برامون پيش بياد.دوستاي گلم از لطف همتون ممنونم.بي خبر نميذارمتون.
چكامه جان كجايي؟مارو از حال خودت باخبر كن.
ممنونم كه بالاخره يه خبري به ما دادي. ديگه داشتيم نگرانت مي شديم. به اميد روزهاي بهتر براي تو دوست عزيز.
اين لينك را بخوان چكامه جان
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4239
همه چيز درست خواهد شد. تو موفق مي شوي
سلام من خیلی تازه واردم! واسه مشکلات زندگی داداشم وارد این سایت و تالار شدم ولی با خیلی چیزها آشنا شدم چکامه جان تمام نوشته هاتو از اول خوندم و بغض گلومو گرفت اونجایی که نوشته بودی با مهسا و علی بیرون بودی و همسرت زنگ زد نا خود آگاه از خوشحالی گریه کردم!!!!!!!!! و تا اینجایی که خوندم خیلی خیلی خوشحال شدم که اوضاعت داره خوب میشه عزیزم راسنش منم شوهرم رو خیلی خیلی دوست دارم و شاید به همین خاطر در ست مثل شما روش خیلی حساسم البته بیشتر تقصیر خودش بود که از اول ازدواجمون ( مایه ازدواج کاملاً سنتی داشتیم ) مدام از دخترایی که واسش غش و ضعف میکردن واسم حرف میزد ولی با خوندن نوشته هات یهو یه پتک خورد تو سرم که دارم چه کار میکنم!هیچ چیزی بی حکمت نیست عزیزم حتی گذر اتفاقی من به این نوشته ها . امیدوارم خدا نور و روشنایی و رحمت بیدریغش رو تو تمام خونه و زندگیت و از همه مهمتر تو قلب شوهرت بتابونه. موفق باشی و نتیجه این همه صبوری واست شیرین باشه
سلام چكامه عزيز و صبورم تمام تاپيك هاتو خوندم و باغصه هات غصه خوردم و با روزنه هاي اميد بخش زندگيت شاد شدم احسنت و آفرين به تو كه نمونه يك زن پاك و مقاومي شايد هركس ديگه اي كه جاي تو بود بار ها جا ميزد و نمي تونست اينهمه سختي رو تحمل كنه مدام پيگير كارات بودم اما نميدونستم چه طور راهنماييت كنم .مطمئنم آينده اي زيبا در انتظارت خواهد بود چكامه عزيز پايان شب سياه سپيد است و شب هاي تاريك زندگي تو داره سحر ميشه همچنان تلاش كن كه به صبحي روشن خواهي رسيد تو لايق بهترينهايي و نيماي تو خواهد فهميد كه چه گوهري داره و قدرت را بيشتر خواهد دونست خداهم اين همه صبوري و تلاش رو بي پاسخ نميذاره نيما رو صبورانه دوست داشته باش دوستت دارم موفق باشي
آدم هايي که نتون با مشکلات کنار بيان و اون مشکلات رو حل کنن هر جاي دنيا که باشن بالاخره با مشکلات ديگري روبرو مي شوند بهترين راه اينست که بمانيد و مشکلاتتون رو حل کنيد و ببينيد درد کجاست و درمان کنيد تا لاعلاج نشده اين درد . هميشه پيش مياد آدمها براي رفع مشکلي ازش فرار مي کنن و فکر مي کنم مشکلشون حل شده .
چكامه جان چه خبر عزيزم چه كار ميكني
چکامه جان چرا خبری ازتون نیست؟ من خیلی دارم براتون دعا میکنم که ایشا.. ا.ضاتون خوب شه باور کنین چون خودمم شوهرم رو خیلی دوست دارم واحساستون رو کاملاً درک میکنم تورو خدا بگین اوضاع چهطوره؟
سلام دوستاي عزيزم.راستش من چون جام توي شرکت عوض شده و کامپيوترم دقيقا روبروي مديرعاملمونه نميتونم زياد توي تالار بيام.شبها هم که اونقدر خسته ام که راستش توان پاي کامپيوتر نشستن توي خونه رو ندارم.
مرصي از توجهتون.مرصي از دعاهاتون.اميدوارم مشکل شما دوستاي عزيزم هم حل بشه.ديناجون از تو هم ممنونم.
وضعيت خونه به نسبت قبل بهتره.ديشب نيما يه فيلم گرفته بود.باهم نشستيم ديديم.کم و بيش هم باهم توي خونه حرف ميزنيم.ولي راستش رابطه همچنان سرده.پنجشنبه يکي از دوستامو با همسرش براي شام دعوت کرده بودم.جاتون خالي خيلي خوش گذشت.تا ساعت 5 صبح پيشمون بودن.جلوي اونا نيما کم و بيش رعايت ميکرد.نميدونم چي بگم.وضعيت نه بده نه خوبه.از نظر فيزيکي اصلا شرايطم خوب نيست.خيلي درد دارم.کمردرد شديد.دنده هام هم درد ميکنه.دکتر گفت چون ستون فقراتت 10 درجه انحنا پيدا کرده احتمالش هست که قفسه سينه رو هم کج کرده باشه.رفتم رادولوژي عکس گرفتم.امروز صبح هم سونوگرافي از شکم داشتم.شنبه قراره برم دکتر تا جواب سونوگرافي و عکس کمرم رو ببينه.توي اين شرايط خيلي به نيما،به محبتش، به توجهش چه ميدونم اصلا به وجودش احتياج دارم.ولي نيست.با من نيست.واقعا نميدونم چي بگم.ديروز داشتم پست يکي از بچه هارو که تقريبا تازه اومده توي تالار رو ميخوندم.داشتم از تعجب شاخ درمياوردم.اسمشو نميگم.حتما شما هم پستشو خوندين.نميدونم مصلحت خدا چيه.بعضي از ما داريم با چنگ و دندون زندگيمونو حفظ ميکنيم حالا به هر قيمتي که شده.اونوقت بعضي ها قدر نعمتهاشونو نميدونن.قدر محبت همسرشون.قدر نعمتهايي که خدا بهشون داده.نميدونم چي بگم.
امروز حالم خوب نيست.نه روحي و نه جسمي.دلم گرفته.برام دعا کنيد.