-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام دوستان خوبم.
مهمونی افتاد جمعه یعنی دیروز. ساعت 8 شب رفتم. این چندروزه کلی مریضم سرما خوردم اساسی.
صبح جمعه زنگ زدم به مادر شوهرم یک تعارف زدم کاراتو کردی کمک نمی خوای؟؟؟ اونم گفت پام درد می کنه حالم بده کارام مونده و ...!!! منم گفتم خیلی دوست داشتم بیام کمکتون ولی اصلا حس توی تنم نیست. دوما مگه مهسا نیست ؟ گفت ظهر می یاد . گفتم ماشاله هست دیگه الانم امین رو می فرستم بیاد کمکتون.
همسرم هم زود رفت و دوباره ناهار اومد پیش من. بعدشم خوابیدیم. ساعت 6 بیچارمون کردن انقدر زنگ زدن. کی می یاین. کجایین. زود باشین و ... ( البته مثل همیشه نخود اش مهسا خانم هی زنگ می زد)
خلاصه 8 رسیدیم. دایی همسر من سالها ایران نبوده. برای همین خیلی رک و راحت و کمی هم چاشنی بی ادبی شوخی می کرد. وقتی از در رفتیم تو یک شوخی بی مزه با من کرد که من فقط لبخند زدم! یک ربع نشستم و رفتم روی تخت دراز کشیدم . حالم خوب نبود. همه ریختن دورم وای چته. چرا مریضی دکتر برو و... .
دوباره رفتم شام خوردم و اومدم دراز کشیدم. بعد شام هم دو تا تعارف خشکه به مادرشوهرم زدم که ببخشید من حالم خوب نیست کمکتون نکردم!!! وقتی داراز کشیده بودم دایی همسرم اومد پیش ما. خیلی متین و مودب. ( با زن پسرخاله همسرم همون که 6 ماه زود تر از ما عقد کردن خیلی شوخی ناجور کرد و سر به سرش گذاشت- حتی براش اسم گذاشت گفت : گودزیلا!!!!خدایی خیلی بد لباس می پوشه و ارایش می کنه.
دوستان من مخالف لباس باز نیستم ولی می گ هر چیزی جایی داره. به قول مامانم آدم لخت بره تو خیابون ولی با وقار باشه.)
از کارم پرسید. درسم. برنامه هام و ... مادر شوهرم و مهسا هم اومدن پای تخت نشستن و مهسا چایی آورد و خلاصه 45 دقیقه 4 تایی گپ زدیم. آخر حرف هامون گفتم برای من اسم نمی ذاری؟ گفت : اسم تو خانم خانماست.
بعدشم من و امین اومدیم خونه.
تا 2 صبح بیدار بودیم و حرف زدیم. در مورد همه چی. تمام ناراحتی ها- گلایه ها- خوبی ها - برنامه ها و همه و همه. به نتیجه رسیدیم. حالا چقدر پای حرفامون بایستیم درسته.
یک چیزی بگم بخندین :
توی مهمانی دایی عکس دختر و پسرشو نشان داد. دخترش 9 ساله بود. خاله همسرم به همسرم گفت : دیر جنبیدی از دستت رفت ! همسرم هم گفت : شما زرنگ بودی واسه پسر خودت می گرفتی. من شنیدم این حرف ها رو ولی ناراحت نشدم.
تو راه برگشت همسرم گفت : موقع خداحافظی توی اتاق به خالش گفته : خاله خیلی ناراحت شدم از حرفت. زن هم هم زیباست- هم خانمه- هم اصیله هم شیزن. مثل بعضی ها به زور ارایش و بینی عملی و فک عملی و جلف بازی نیازی به مطرح شدن نداره ( زن پسرخالشو می گفته!!! ) اگه بازم از این شوخی ها کنی روابطمون جالب نمی شه... خالشم ازش معذرت خواهی کرده!!!
مرده بودم از خنده. بهش گفتم همین طوری گفتی ؟ گفت اره. هیچ کس اجازه نداره جلوی من از تو از گل نازکتر بگه. اگر هم تا حالا حرفی شنیدی جلوی من نبوده. می گفت من خیلی روت حساسم ولی به روت نمی یارم. خودم به وقتش می دونم چی بگم... ( دلم می خواست محکم فشارش می دادم)
دایی اش هم ه مادرش و مهسا گفته : عروستون یک تکه جداست. خیلی قدرشو بدونید.
همسرم ازم می خواد تمام گذشته ها رو دور بریزم. خیلی اذیتم کردن ولی می گه بریز دور. همه و همه از حسادت بوده . می گه قول می دهم روابطتو خیلی کمتر کنم چون واقعا شناختمشون.
می گه مامانم اینام شرمنده ان. تو بازم به خانیت ببخش.
ولی دوستان خیلی اذیتم کردن. تمام اون کابوس ها- اشک ها - استرس ها- نخوابیدن ها - بی احترامی ها... . امیدوارم خدا یک دل خیلی بزرگ بهم بده همشو بتونم بریزم دور.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزیزم خوشحالم به رابطه اینچنینی رسیدی و اول خدا و بعد هم خودت و بعد هم مشاور .
دیگر فراموش کن که در گذشته چه اتفاقی افتاده باید به حال فکر کنی و حتی خیلی کمتر به آینده ( برای اینده برنامه ریزی داشته باش مهم این است که امروز می دانی کجا ایستاده ای و مواظب خودت باش و افکار بد و کابوسها را به شیرینی روابط امروز و جایگاه امروزت ببخش و مسائل گذشته را باید باهاش کنار بیایی . به هر حال بهترین درس برای تو این بود ه که خودت و رفتارت را تعدیل کنی . همیشه خوشحال و پاینده باشی .
یادت باشه نه تعریفهای دیگران باید تو را به عرش برساند چرا که چنین انرژی را ندارند و نه عیب جویی هایشان تو را خراب کند کار خودت را بکن و همان کاری که می دانی تو را خوشحال می کند و درست است و با اصول انسانی مقایرت نداردانجام بده ، مردت و شریک زندگی ات هم خدا را شکر آدم بدی نیست و صاحب تفکر است .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خداروشکر که پی به اشتباهشون بردن . آفرین به تو که انقدر خانومانه باهاشون رفتار میکنی و انقدر با شخصیت هستی .نازنین عزیزم یه کمه دیگه تحمل کن دوران عقدت هم تموم میشه و با امین انشالله زندگی خوب و خوشی رو شروع میکنی که زبانزد خاص و عام میشه . بعداز عروسیت هم شاید هفته ای یبار ببینیشون . پس به رویه خودت ادامه بده همه چی درست میشه . مهم امین که فهمیده .و همین دفاع کردنش از تو جلوی دیگران باعث میشه که مادرش هم خودش رو جمع و جور کنه .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین جان
من به این نتیجه رسیدم که ذات آدمها رو نمیشه عوض کرد شاید الآن اعتراف به اشتباهشون کنند و بعد هم تیکه هاشون کم شه ولی مسلما" از بین نمیره. اینو مطمئن باش. مسلما" حرفهای اونها هیچ وقت فراموش نمیشه ولی سعی کن به حرفهای گذشتشون فکر نکنی. چون جز ناراحتی خودت چیزی نداره.
امیدوارم موفق باشی عزیزم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
برات خیلی خوشحال شدم....خدا رو شکر.......امیدوارم سالیان سال کنار هم با پستی و بلندی زندگی سازش کنید و خوشبخت و شاد باشید
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
ممنون دوستان.
دوستتون دارم:72:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
امیدوارم که همیشه شاد و سرحال ببینیمت :72::43:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان از خوشحالیت بی نهایت خوشحالم . همین که شوهرت پشتته همه چی حله . موفق باشی گلم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
خيلي خوب ايت كه با همسرت به يكسري توافقات دست پيدا كردي اما بايد فراموش نكني كه براي به نتيجه رسيدن بايد صبوري كني و به او فرصت دهي تا خودش را نشان دهد. در صورتي كه پشت گوش انداخت گوشزد كردن موارد خوب است اما استفاده زياد از حد از گوشزد كردن وجهه غرغر كردن به خود مي گيرد و ارزش و اعتبار خودش را از دست مي دهد.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
یادت باشه نه تعریفهای دیگران باید تو را به عرش برساند چرا که چنین انرژی را ندارند و نه عیب جویی هایشان تو را خراب کند کار خودت را بکن و همان کاری که می دانی تو را خوشحال می کند و درست است و با اصول انسانی مقایرت نداردانجام بده
دقیقا همین طوره آنی عزیز. هیچ وقت حرف مردم روی تصمیم من تاثیر گذار نبوده.
این اواخر خیلی خیلی حساس شدم. حق با شماست.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین عزیزم
خانومی قرار یک عمر کنار امین زندگی کنی اگه سعی کنی از همه ی اون اتفاقا بگذری زندگیت خیلی شیرین تر می شه
شاید اون خاطرات بد هیچ وقت از ذهنت پاک نشه ولی می تونی سعی کنی که کمرنگ بشه باور کن با از یاد نبردنشون فقط خودت اذیت می شی
امیدوارم همیشه شاد باشی گلم
مراقب خودت باش
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. من گذشتم ولی رفتار اونکه عوض بشو نیست.
زبانش تلخه. خیلی خیلی. من نمی دونم بچه هاش چطوری تحملش می کنن؟؟؟ ( گرچه اونا هم به زور. همهش همه باهاش دعوا دارن )
متاسفم که این خانواده گیر من افتاد. ای کاش می شد امین رو مثل کاغذ رنگی می برید و از اونا جدا می کرد.
منکه سعی می کنم روز به روز فاصلمو بیشتر کنم...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان بايد با اين واقعيت كنار بياي كه امين هم يه خانواده داره و امكان بريدن او از اين خانواده محاله و البته درست نيست . دركت مي كنم و مي دونم زبان مادر شوهرا گاهي مثل نيش عقرب مي شه ولي ما بايد اينو به حساب تعلقشون به نسل قديمي شون بگذاريم و بلاهايي كه مادرشوهرهاي خودشون سرشون اورده بگذاريم تا بتونيم كنار بيايم . خاطره ها ي بد رو نميشه فراموش كرد و يا پاك شون كرد ولي مي شه ازشون درس گرفت و ازشون گذشت .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اسماء
ولي ما بايد اينو به حساب تعلقشون به نسل قديمي شون بگذاريم و بلاهايي كه مادرشوهرهاي خودشون سرشون اورده بگذاريم تا بتونيم كنار بيايم .
عزیزم کاش مادرشوهرهاش ( پدر بزرگ همسر من 3 تا زن داشته ) بد بودن!!! به قول خودش هر سه تاشون تا می تونستن بهش خدمت کردن! بعدم قدیمی بودن؟؟؟ از من خودشو امروزی تر می دونه.
کلا این آدم خیلی بی ادب و سطحی نگره.
بچه ها کاری ندارم. به خدا اینو که می گم فکر نکنید من راضی ام یا خوشحال می شوم. اینو می گم که عدالت خدا رو گفته باشم.
ولی هر روز یک بلای جدید سرشون می یاد. مثلا هر روز یا خودش دکتره یا پدر شوهرم. خواهر شوهرم هم 2 تا عمل باید داشته باشه تا آخر سال.
خانه اشون رو هنوز تحویل ندادن. الان 2 ماهه خونه دخترشه . وضعیت مالیشون هم شدیدا بهم خورده.
به خدا من براشون خیلی دعا می کنم ولی ...
کاش می فهمید اینو که از هر دست بدی از همون دست پس می گیری:305:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
از قدیم گفتن :
تا تنوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد .
میدونی مادر شوهرت تو چوب زبونش رو میخوره . با زبونش دل میشکنه .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين عزيزم اين دلخوريها خيلي طول مي كشه كه از بين بره .مادر شوهر يه حرفي مي زنه و ميره دنبال كارو زندگيش ولي اوني كه اين وسط دلش خون مي شه و همش به خودش يادآوري مي كنه من و تو هستيم . پس ما هم نبايد فكرمون رو به حرفهاي اونا مشغول كنيم . من هميشه بهترين راه رو دوري و دوستي دونستم . و اگه حرفي هم به من زده شده اونم غير مستقيم هميشه سكوت كردم چون اگه كوچكترين جوابي بدم مي دونم بلوا به پا مي شه و همه حرمتها از بين ميره .ولي من همه برخوردا و حرفهاي دلگير كننده انعكاس مشكلات ، شكست ها و ناكامي هاي خودشون مي دونم .پس لازم نمي دونم كه خودم رو درگيرمشكلات يه زن كه با من از نظر فكري و رفتاري هيچ شباهتي نداره بكنم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
اي كاش كمي چرب زبون و مبالغه گر بودي و مي تونستي اين زن رو توي دستاي خودت بگيري
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دانه جان
هرچی واسه این آدمها بیشتر چاپلوسی کنی بدتر میشن. من اینو تجربه کردم<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/0002031F.gif" border=0 ></a>
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
سلام . این مطالبو قبلا توی تالار اختلاف و دعوا با خانواده همسر گذاشته بودم . اینجا می ذارم که یک جمع بندی بشه .
" سلام من نازنین هستم و تازه عضو شدم . مطالب سایت واقعا جالب بودند. من مشکلی دارم که امیدوارم مشاور خوب سایت بتونن منو راهنمایی کنن . حدود 3 هفته از عقد من می گذره ومتاسفانه من رابطه بسیار بدی با خانواده همسرم دارم .
من وهمسرم حدود 11 ماهه پیش با هم آشنا شدیم . من 23 ساله و همسرم 24 ساله است. از لحاظ فرهنگی هم در یک سطح هستیم . بعد از 7 ماه دوستی خانواده اش به زور به خواستگاری اومدند و عقد کردیم . بهانه نیومدنشون هم مشکلات مالی بود اینکه دارن خونشون رو عوض می کنن و الان شرایط مطلوبی ندارن. من به همسرم گفتم توقعی ندارم و مهم سر و سامان گرفتن خودمون هست . خلاصه با هزارو ضرب و زور و کش و قوس های فراوان ما عقد کردیم . همسرم در حال حاضر سرباز و به علت ساعات طولانی پادگان استقلال مالیش رو از دست داده . البته من شاغلم و خدا رو شکر از لحاظ مالی مشکل خاصی نداریم. حتی من تونستم با کلی قرض و وام و پس انداز یک خونه خوب هم پیش خرید کنم ولی متاسفانه خانواده همسرم به خصوص مادرش چشم دیدن این موفقیت ها رو ندارن و همش به دنبال سنگ انداختن و بهانه گیری هستند. طوری که از روی لجبازی برای عقد هیچ کاری برای من نکردند( من خودم ماشینم و دسته گلم و سفره عقدم رو درست کردم !!!) خانواده من هم مخالف بودن ولی بعد از اصرارهای فراوان من کوتاه اومدند. هرچقدر پدر مادرمن خوب و صمیمی هستند اونها بدترن. من یک خواهرشوهر بیشتر ندارم که اونم یکسال ازدواج کرده و به اندازه کافی خودش از دست مادر همسرش و حتی مادر خودش کشیده و همش منو به صبرو آرامش تشویق می کنه اینکه بی خیال باشم و اهمیت. ندهم خیلی سعی می کنه صلح و صفا برقرار کنه ولی خوب باز هم خواهرشوهره !!!من و همسرم بعد از عقد فردا به مشهد رفتیم چون من نذر داشتم ولی اگه بدونید چه با من کردند؟ وسط جاده اشک من رو دراوردن که باید برگردین به چه حقی عروسی نکرده رفتین؟! ( درصورتیکه از این مسافرت خبر داشتند ولی یکهو برای سنگ انداختن این کارو کردند چون روز عقد هر چه هی متلک گفتند من و پدر مادرم آروم و خونسرد بودیم!در واقع پدر من باید سخت گیری می کرد نه اونها!!!) خلاصه بعد از اون مسافرت کذایی همسرم فقط یک شب به خونشون رفت و همش پیش ما بود. اونا به من زنگ نزدند و من هم نزدم. مهمانی های فامیل هاشون می خواد شروع بشه ولی ما هنوز خونه پدرشوهرم نرفتیم و به این بهانه مادرشوهرم همه رو داره کنسل می کنه! تا بالاخره خواهر شوهرم دو روزه به شدت داره برای آشتی پیگیری می کنه و از من می خواد کوتاه بیام.می گه مادرش با اونم این کار ها رو کرده و عوض بشو نیست . اونا زیر بار اینکه زنگ بزنن و منو دعوت کنن نرفتند چون اعتقاد داشتند اعتراف به کار زشتشون باعث خورد شدنشون می شه ! باز هم من کوتاه اومدم و به خاطر کار نکرده و بی گناه دیروز زنگ زدم واحوال پرسی کردم ولی باز هم با زبان تلخ مادرشوهرم مواجه شدم ! شما جای من بودید چه کار می کردین ؟ بعد از اون همه بی احترامی به خودم و خانوادم باز هم ونجا می رفتین؟اینکه هیچ کمکی در حق ما نکردن و حتی نیمی از خرج عقد رو همسر من با دست خالی داد. اونا حتی حاضر نشدند واسه وام ازدواج ضامن بشن تا مثلا ما و البته بیشتر منو ادب کن!!! البته من یکی از دلایل زنگ زدنم همسرم بود . فشار عصبی زیادی روداره تحمل می کنه و اینکه استقلال مالی نمی تونه الان نداشته باشه و از رفتارهای پدر مادرش هم شرمنده است و یک مدتی هم خونه ماست. البته پدر مادر من واقعا مثل برادرم باهاش رفتار می کنن ولی من باز هم فکر می کنم معذبه. توی دوراهی بدی موندم . از یک طرف دیگه حال و حوصله خاله زنکبازی ها و زبان تلخ خانواده همسرم و بی احترامی هاشون رو ندارم و از طرف دیگه ای هم می ترسم اگه این رابطه تمام بشه روزی همسرم توی روی من بایسته و بگه تو به خاطر من کمی تحمل نکردی و حالا ما با همه قطه رابطه ایم.( درسته که الان پشت من و هیچی نمی گه ولی مرد ایرانی رو که می شناسین! ) شما جای من بودی چه می کردین؟؟؟ "
دومین پستم هم این بود :
"سلام . مرسی از راهنماییتون. پریروز که این پست رو گذاشتم همسرم به شدت حالش بد شد. 48 ساعت بود که سک سکه می کرد . پریشب تا 3 صبح تو بیمارستان بودیم. پزشکش می گفت بیشتر عصبی. یک آمپول ارامبخش قوی بهش زدن که تا 4 بعدالظهر دیروز خواب بود .
من این دو روز خیلی مطالب سایت رو مطالعه کردم و به این نیجه رسیدم خلاصه تمام حرف های مشاورین و کسانی که یک روز این موضوع رو تجربه کردن اینکه انسان باید خونسرد باشه . منم همین کا رو کردم . دیروز که همسرم بیدار شد با خواهر شوهرم هماهنگ کردم و رفتیم خانه پدرش . من خیلی اروم و خونسرد برخورد کردم . انگار نه نگار که اتفاقی افتاده . اونا هم تو حرفاشون چندتا متلک گفتند ولی من خودمو به نشنیدن زدم و هیچی نگفتم. هر چی فکر می کنم می بینم نه اونا رو می شه از زندگی حذف کرد نه می شه هر روز باهاشون جنگید . تصمیم گرفتم پیش اونا خونسرد و کر باشم خیلی هم حرف نزنم. مگه بیشتر از 5 ساعت می خواهم تحملشون کنم! این طوری همسرم هم ارومه وهم بیشتر از هم ممنون می شه که به خاطرش دارم سکوت می کنم، خودم هم زندگیم هی دچار تنش نمی شه .
از تمام شما دوستان خوب و مدیر محترم سایت تشکرمی کنم . 2 روزه پیش خیلی عصبانی بودم ولی الان با خوندن تمامی مشکلات دوستان خوبم می بینم من باز هم به نسبت شرایطم خیلی بهتره و نباید ناشکر باشم. خیلی آروم شدم الان. امیدوارم مشکلات دیگر دوستانم هم به زودی حل بشه و همگی به ارامش برسند .
باز هم تشکر می کنم از همتون. دوستتون دارم."
و این هم سومین پستم بود که خوندین . یعنی الان از اول ماجرادر جریانید. واقعا مرسی از راهنمایی هاتون . بله شماها همگی درست می گید . من خودم اشتباه کردم و بیش از حد محبت و توجه نشون دادم.
دوستان من الان 30 روزه عقد کردم ولی باور کنید اصلا احساس یک دختر یک ماه عقد کرده رو ندارم .
دیروز همسرم از خونه خواهرش زنگ زد من خیلی سرد حرف زدم اونم زود قطع کرد. شب هم که زنگ زد من نیمه خواب بودم و جوابشو ندادم . فقط اس ام اس زدم " تو جات از اول همون جا بود . من اشتباه کرم که یک تنه این راه رو رفتم . دلم به تو خوش بود ولی ... به کارات برس بای " دوباره زنگ زد که من باز هم جواب ندادم. می دونم ناراحته ولی من خیلی بیشتر ناراحتم از دست خودم . خانواده اونا خیلی به من و خانوادم بی احترامی کردن ولی من احمق باز هم به خاطر مهسا که جلوی خانواده شوهرش خجالت نکشه که هی ما رو دعوت کردن و ما نمی ریم رفتم خونه پدر شوهرم و آشتی کردم . ولی به محض اینکه 5 شنبه گذشت دیگه رفتن حاجی حاجی مکه . قرار بود تو این هفته زنگ بزنن خانواده منو دعوت کنن ولی هنوزنکردن ...
بعد مهسا پریشب با چه رویی اومد دم خونه پدر مادرمن ؟ اون یک زندگی مستقل داره . اونم هنوز منو دعوت نکرده رسماٌ . به من گفته بود تو بیا بلا بعد هم 5 شنبه . مطمئن باش مامانم تو اون هفته ( یعنی این هفته ) به خانوادت زنگ می زنه ولی نزدن .فقط هول مهمانی 5 شنبه رو می زد که ما حتما بیام که جلوی خانواده همسرش شرمنده نشه . چون همه خانوادشو می شناسن . عدم حضور ما باز هم مهر تاییدی بود بر رفتار زشت خانوادش . مردم که احمق نیستن ...
حق با شماهاست . خودم کردم. شاید یکی از دلایل این رفتار اشتباهم اینه که خواهر برادر من ایران نیستن و ما کلا فامیل هم نداریم . الانم که من انقدر زیر بار فشار اقساط خونه هستم که دیگه وقت زیادی نمی مونه واسه خودم. تنها دوستمم همون سهی است که 18 ساله دوستیم. با توجه به این شرایط من تمام کمبودها و محبت ها رو تو همسرم ریختم. دلم به همین چند ساعت شب ها که بیاد خونه ما خوش بود. اینکه دیگه پیش همیم بدون هیچ محدودیتی . پدر مادر منم امین رو دوستش دارن یک جور هایی جای برادرم رو می تونه پر کنه .( البته اونا خیلی در جریان این ماجراها نیستن ) امینم اونا رو دوست داره . همیشه به من می گه خیلی قدر پدر مادرتو بدون .
ولی دیگه نمی کنم. از دست خودم عصبانی ام که به حرف مهسا گوش دادم و باز هم مثل یک احمق در برابرشون کوتاه اومدم .الان هم نمی دونم با امین چه طور برخورد کنم ؟ می خوام یک مدت کاری به کارش نداشته باشم شاید به خودش بیاد. ولی دلم خیلی شکسته ...
سلام نازنین
مواظب باش از اون طرف بوم نیفتی ها...! مردها در عین حال که مغرورند خیلی هم شکننده اند. نشکنی بچه ات رو! مرد شیکسته به درد نمیخوره. معتدل باش.
باید زیر یک سقف زندگی کنین و مدتی با هم باشین. این چیزا در موقعیتی که شما هستین عادیه.
پیروز باشید
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
اي كاش كمي چرب زبون و مبالغه گر بودي و مي تونستي اين زن رو توي دستاي خودت بگيري
هر چی بیشتر طرفش بری و محبت کنی و زبان بریزی بدتره. واقعا بی پروا است. تعادل هم نداره.
وقتی دور می شوم بهتره. ولی اونم یک جور حرف توشه.
واقعا خستم کرده.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز دوست مهربون وحساسم نیش عقرب نه از ره کین است اقتضای طبیعتش این است
این آدمها ذاتی اینجوریند سعی کن در عین صمیمیت فاصله تو باهاشون حفظ کنی همیشه یک دیوار باید بین شما باشه به هیچ عنوان باهاش رودر رو بحث نکن تا حرمتت شکسته نشه پدر شوهر من درست مثل مادرشوهر تو بود الان فوت کرده زبانش بسیار نیش داشت منم اوایل زندگی خیلی شبها ا صبح گریه میکردم حتی یک مرتبه باعث شد شوهرم توی گوش من بزنه الانم وقتی یاد اون روزها میافتم قلبم درد میگیره عزیزم سعی کن خوددار باشی و اجازه نده هیچ کس زندگی زیباتو با شوهرت خدشه دار کنه انشا الله وقتی بچه دار شی این حساسیتهات بسیار کمتر میشه در عین اینکه مادر شوهرت رو بهتر درک میکنی اونوقت میدونی مادر یعنی چی و دیگه به شوهرت هم کمی حق میدی که در مقابل مادرش ملایم برخورد کنه فقط سعی کن خودت رو نبازی به حرفاش خیلی اهمیت نده
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز خودت باش، سعی کن از وجود مادرشوهرت استفاده کنی، ببین چه نقشی توی کل زندگیت داره، قراره چه خصوصیاتی رو در وجودت تقویت کنه، چه خصوصیاتی رو از بین ببره... عزیزم هر کسی که وارد زندگی ما میشه برای کمک به ما اومده، بعضیها کمکشون رو با دوستی و نرمش انجام میدن و بعضی ها با بدخلقی و دشمنی، اما در واقع اون چیزی که برای ما میمونه شخصیت ماست، پس ببین هر فردی چه تأثیر مثبتی روی شخصیتت میذاره، حتی اگه بدترین آدم زندگیت هست...
:72:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shad
نازنین عزیز خودت باش، سعی کن از وجود مادرشوهرت استفاده کنی، ببین چه نقشی توی کل زندگیت داره، قراره چه خصوصیاتی رو در وجودت تقویت کنه، چه خصوصیاتی رو از بین ببره... عزیزم هر کسی که وارد زندگی ما میشه برای کمک به ما اومده، بعضیها کمکشون رو با دوستی و نرمش انجام میدن و بعضی ها با بدخلقی و دشمنی، اما در واقع اون چیزی که برای ما میمونه شخصیت ماست، پس ببین هر فردی چه تأثیر مثبتی روی شخصیتت میذاره، حتی اگه بدترین آدم زندگیت هست...
:72:
واقعا کامل و دقیق و جالب و جامع بود:104:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دوستان خوبم مرسی از راهنمایی هاتون.
من هر چی بیشتر فاصله می گیرم انگار اونا بیشتر نزدیک می شوند!!!
البته خدا رو شکر همسرم پشتمه. کاری ندارم گاهی اوقات چون کم نیاره سختی می کنه ولی در کل پشتمه و مرد منطقی و روشنفکریه. چند روز پیش با یکی از دوستام رفته بودیم . در مورد شوهرش حرف می زدیم و دوستای دیگمون. وقتی توی ذهنم مقایسه می کنم می بینم همسرم نه تنها بال و پر من رو نچیده بلکه تا بتونه هم سعی می کنه به من بال و پر بده و آزادی. منطقیه و مهربون( منم هیچ وقت از اعتمادش سو استفاده نکردم).
البته گاهی هم بچه و لوس و بد اخلاق می شه ها!!!
جاتون خالی دیروز بعد از مدت ها با هم 5 ساعت بیرون بودیم. مثل دوران دوستیمون. خیلی خوش گذشت. پاساژ دیدیم و آخرش هم رفتیم سینما. در حین قدم زدن از آرزوهامون گفتیم و رویاهامون در مورد خونمون. کلی نقشه کشیدیم برای چیدمان پذیرایی و اتاق خواب ها. خیلی باطری هامون شارژ شد.:72:
دوستان خیلی سخته الان ولی همش دعا می کنم هر چه زودتر این 3 سال بگذره. دقیقا دی 1390 تمام اقساطم تمام شده. خیلی برام دعا کنید.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جون خیلی خوبه که در مورد آرزوهاتون حرف میزنید این خودش بیشتر به زندگی امیدوارتون میکنه .عزیزم این 3 سال هم میگذره 3 ساله بعدشم میگذره و تموم میشه . و این ما ادمها هستیم که گذر زمان رومون اثر میگذاره و پخته ترمون میکنه . یه روزهایی میاد که وقتی فکر این روزهای سخت رو میکنی بهشون میخندی و با حسرت ازشون یاد میکنی که چه روزهایی داشتیم . انشاالله که همیشه شاد و سربلند باشی و در کنار همسرت بهترین زندگی روداشته باشی.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جون
بايد ما ها ياد بگيريم كه با همه سختي هايي كه توي زندگي داريم از فرصتها و از زماني كه خدا در اختيارمون گذاشته به نحو احسنت استفاده كنيم تا روزي جاي حسرت برامون باقي نمونه
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
بازم یک دعوای احمقانه- احساساتی شدن من. گریه های شبانه.
دیگه حتی وقتی پیش همیم و من گریه می کنم اهمیت نمی ده...
دوباره یک گوشه می شینم و واسه دل خودم می خونم.
هنوز تو حسرت یک هم زبونم.
به پای گریه هام کسی نمی شینه...
بازم دوباره دلم گرفته.
دوباره شعرهام بوی غم گرفته.
کسی نفهمید غمم چی بوده .
دلیل یک عمر ماتمم چی بوده ...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
عزيزم زياد اشك ريختن باعث بي تفاوتي مرد ميشه و نبايد انتظار داشته باشي مثل گذشته دلش بلرزه.
نازنين جان بگو چي شده؟نگرانتم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
میدونی نازنین جان
من هم مثل توام و گمون میکنم مشکل از خودمونه. چون وقتی ناراحت میشیم نمیتونیم جلوی گریه هامونو بگیریم و واسه همین گریه هامون واسشون عادی شده. نمیدونم ولی احساس میکنم دارم افسرده میشم امیدوارم تو مثل من نشی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
آخه نازنين جان چرا اين كار و با خودت ميكنى؟؟؟اين آهنگ ها كه براى شما نيست.............عزيزم دوا كرديد اونم كه نمكِ زندگى ولى عزيزم شوهرت كه poshtete اينو خودت هم ميدونى بذار sarbazish تموم بشه يه شوهرى ميشه كه همه hasratesho بخورن......خودتو انقدر خسته نكن كه براى اون موقع جون نداشته باشى....
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
احساس میکنم دارم افسرده میشم امیدوارم تو مثل من نشی
عزیزم من شدم. خیلی وقته باید دارو بخورم ولی نمی خورم:302:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
واقعا این همه فشار و استرس در ازای بدست آوردن چی ؟؟؟
اون همه ادعای دوست داشتن چی شد؟؟؟
من نازنین فقط 23 سالمه.
اشتباه کردم ؟؟؟ نمی دونم.
کارم درست بود؟؟؟ نمی دونم.
می شه درستش کرد ؟؟؟ نمی دونم.
بزنم زیر همه چی ؟؟؟ نمی دونم.
فقط می دونم ناراحتم. عصبی ام. دلمردم. خسته ام. قدرت فکر ندارم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیزم تازه داشتم از خوندن پستای قبلی خوشحال میشدم که این پستتو دیدم می بینی عزیزم فاصله بین خوشی و ناخوشی یه لحظه است. تو که خودت این چیزارو بهتر میدونی ولی یه وقتایی آدم اون قدر به خودش سخت میگیره که قدرت تصمیم گیری های ساده رو هم از خودش میگیره.
دوسته خوبم خدا وکیلی بشین روراست با خودت فکر کن ببین تو این مدت چند درصد دعواتون به خاطر خودتون و یا اختلاف سلیقه هاتون بوده؟ اینجور که من متوجه شدم همش دارین به خاطره دخالتهای بیجای دیگرون اعصاب خودتونو بهم میریزین . بخدا با همین دعواهای کوچیکو بی ارزش خدای نکرده از هم دلسرد میشین اون وقت بیاو درستش کن . بیا از این بعد شما کوتاه بیا اگه چیزی باب میلت نبود با سیاست مطرحش کن ولی اگه دیدی بحث داره بالا میگیره تو زودتر بگو من به خاطر زندگیم میگذرم . مطمئن باش تاثیر این حرف خیلی بیشتر از دعواهی گاه و بیگاه تو زندگیتونه . دوست خوبم این قدر هم به خودت سخت نگیر . بخدا ارزش نداره از بودن در کنار هم نهایت استفاده رو ببرین و به هم افتخار کنینو
موفق باشی خانمی.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان
امروز خالم بهم یه حرف خوب زد گفت سعی کن غصه نخوری این دوران میگذره ولی اگه بخوای حرص بخوری خودت نابود میشی و وقتی بری مستقل شی دیگه هیچی از وجودت نمونده که بوای اون موقع لذت ببری.
من هم دارم افسرگیمو احساس میکنم . بی محابا اشکام میریزهو دنبال یه بهونه است که پایین نیاد
خدایا خودت کمکمون کن<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/00020288.gif" border=0 ></a>
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
واي نازنين، الينا
شماها داريد با خودتون چي كار مي كنيد؟!
تو رو خدا كمي صبوري كنيد.
مشكلات كه هميشگي نيست.
با الاخره هر كسي توي زندگيش توي يه دورانهايي دچار بحران مي شه.
بهتره آدم يه جوري رفتار كنه كه وقتي بحران تموم شد از خودش شرمنده نباشه.
قرار نيست كه هميشه اوضاع شماها يكجور بمونه
نازنين خانم قسطهاي شما هم يه روز تموم ميشه. آقا امين يه روز سركار مي ره.
الينا خانم شما هم يه روز مستقل مي شي
تو رو خدا كمي صبور تر باشيد.
اينقدر با فكر خودتون بازي نكنيد.
نشستيد به بدبختي هاتون فكر مي كنيد؟؟؟؟
چقدر در روز به خوبيهاي زندگيتون فكر مي كنيد كه اينقدر وقت واسه فكر كردن به بديها مي گذاريد؟!؟!
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
ذهن شما منفي شده
ذهن شما منفي شده
ذهن شما منفي شده
ذهن شما منفي شده
ذهن شما منفي شده
درستش كنيد!!!!!
تا از ايني كه هست كارتون خرابتر نشده به فكر زندگيتون باشيد.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين خانم
شما به برگشت فكر مي كنيد؟!
باور كن نمي تواني از امين دست بكشي. تازه گيرم كه پا روي دلت بگذاري و اين كار را بكني اولا بعدها پشيمان مي شوي كه به خاطر قسط و پول و حرف مادرش اونو از دست دادي در ثاني فكر مي كني اگر از او جدا شوي برايت حلوا خيرات خواهند كرد؟! وضع جامعه را نمي بيني؟!
منطقي باش دختر.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نگذار مشكلات زندگي كمرت را خم كند.
تو بايد اينقدر مقاوم باشي كه در برابر مشكلات بزرگتر از اين هم بتواني دوام بياوري.
فردا روز فرزنداني خواهي داشت كه تكيه گاهشان و دلگرمي و اميدشان مادرشان خواهد بود. آيا مي خواهي براي آنها مادري ضعيف باشي؟! آيا واقعاً زندگي به همين چند روز محدود مي شود؟! آيا قدرت تو همين قدر است؟!
به خودت نيرو بده. خودت را تنها نگذار. بزرگترين حامي تو بعد از خدا نازنيني است كه در وجودت است. با او حرف بزن و از او بخواه تا همراهيت كند. اطرافيان همگي هستند اما نمي توانند تو باشند. تو خودت باش و خودت را تنها نگذار.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دانه جان
من خیلی دارم سعی میکنم بی خیال شم ولی واقعا" نمیتونم
حساس شدم قبول دارم ولی باور کن دست خودم نیست و داره روز به روز بیشتر میشه. دیگه اشکام واسه پایین اومدن اجازه نمیگیرن.<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/000202B4.gif" border=0 ></a>
دیدی یه زمانی آدم کاسه صبرش لبریز میشه . الآن همون موقع است.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟