RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
سا ل ها دل طلب جام جم از ما می کرد
و انچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
گو هری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت | *** | سهل بود خوردن افسوس مفت
|
مردم این ملک ز که تا به مه | *** | هیچ ندانند جز احنست و زه
|
هر کسی اندر غم جان خود است | *** | فارغ از اندیشه ی نیک و بد است
|
بعد که مردم همه یادم کنند | *** | رحمت وافر به حیاتم کنند
|
زانچه پس از مرگ برایم کنن | *** | کاش کمی حین بقایم کنند
|
دل به کف غصه نباید سپرد | *** | اول و آخر همه خواهیم مرد |
|
:72:
ابلیس شبی رفت به بالین جوان | *** | آراسته با شکل مهیبی سر و بر را
|
گفتا که منم مرگ و اگر خواهی زنهار | *** | باید بگزینی تو یکی زین سه خطر را
|
یا آنکه پدر پیر خودت را بکشی زار | *** | یا بشکنی از خواهر خود سینه و سر را
|
یا خود ز می ناب کشی یک دو سه ساغر | *** | تا آنکه بپوشم ز هلاک تو نظر را
|
لرزید از این بیم جوان بر خود و جا داشت | *** | کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را
|
گفتا پدر و خواهر من هردو عزیزند | *** | هرگز نکنم ترک ادب این دو نفر را
|
لیکن چو به می دفع شر از خویش توان کرد | *** | می نوشم و با وی بکنم پاره ی شر را
|
جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی | *** | هم خواهر خود را زد و هم کشت پدر را
|
ای کاش شود خشک بن تاک و خداوند | *** | زین مایه ی شر حفظ کند نوع بشر را
|
|
:72: |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
حسب حا لی ننو شتیم وشد ایا می چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغا می چند
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار نا توان انداخت
نبود نقش دو عا لم که رنگ ا لفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
بنفشه، طُرّهی مفتول خود گره میزد
صبا، حکایت زلف تو در میان انداخت
(ایرج بسطامی این شعر حافظ را در آلبوم "خانه بوی گل گرفت" بسیار زیبا اجرا کرده)
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ز غفلت با تبه کاری به سر بردم جوانی را
کنون از زندگی سیرم نخواهم زندگانی را
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ای دل به کوی عشق گذاری نمی کنی
اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
فکر بلبل همه ان است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
دلر بایی همه ان نیست که عاشق بکشند
خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
شب که میرسد از کـنـارهها |
گـریـه مـیکـنـم بـا سـتـارهها |
|
وای اگر شبـی ز آستیـن جان |
بــر نــیــاورم دســت چـــارهها |
|
همچـو خامشان بستهام زبان |
حـرف مـن بـخـوان از اشـارهها |
|
ما ز اسـب و اصـل افــتـادهایم |
مـا پـیـــادهایـــم ای ســوارهها |
|
ای لـهـیـب غــم آتـشــم مـزن |
خــرمـنـم مســوز از شــرارهها |
|
چه غریب ماندی ای دل، نه غمی نه غمگساری |
نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری |
|
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد |
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری |
|
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان |
که به هفت آسمانش نه ستارهای است باری |
|
دل من چه حیف بودی که چنین زکار ماندی |
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری؟ |
|
نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند |
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری |
|
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد |
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری |
|
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشتست |
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری |
|
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟ |
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری |
|
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی |
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری |
|
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم |
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری |
|
سر بى پناه پیری به کنار گیر و بگذر |
که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری |
|
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها |
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری |
|
هوشنگ ابتهاج
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
تُرک عاشق کش من مست بُرون رفت امروز | *** | تا دگـر خــون که از دیــده روان خـواهــد بود |
بخت حافظ گر از ایــن گونه مدد خواهد کرد | *** | زلف معشوقه به دسـت دگـران خواهد بود |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می رسانی نه به قتل می رهانی
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ساقی و مطرب و می جمله مهیا ست ولی
عیش بی یا ر مهیا نشو د یا ر کجاست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
سا ل ها رفت و زیادم نرو ددوست هنو ز
تا چه کردم که مرا دشمن جان اوست هنو ز
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
من بی می ناب زیستن نـتـوانم
بی باده کشید بار تن نـتـوانم
من بنده ان دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
مي خواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وآن کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
شب فرا ق نداند که تا سحر چند است
مگر کسی به زندان عشق در بند است
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
شبی مجنون به لیلی گفت کای محبوب بی همتا
تو را عاشق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
صبر بر جو ر رقیب چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خا ری هست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
صبر بر در دنه از همت مردانه ی ماست
درد از او صبر از او همت مردانه از اوست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ | *** | خُم گو سر خود گیر که خُمخانه خراب است |
افسوس که شد دلبر و در دیدهی گریان | *** | تحریر خیال خط او، نقش بر آب است |
|
توضیح در رابطه با بیت اول:
می گوید خیالات خوشی که درباره تو در سر داریم ما را چنان مست کرده که نیازی به شراب نداریم، پس به خم بگو که در فکر خود باشد؛زیرا در اثر بی توجهی ما به می، میخانه بی مشتری مانده و خراب شده است.
« سر خودگیر» به این معنی نیز اشاره دارد که سر خم را تا رسیده شدن شراب با خشت و گل می پوشانند.به اصطلاح گل می گیرند. و این جا مراد این است که به خم بگو سر خود را بسته نگهدار که جنس درونت مصرفی ندارد – خم خانه بی مشتری است.
منبع
(سایت خوبیه. شرح یک سری از اشعار حافظ رو نوشته)
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
از یا ر اشنا سخن اشنا شنید
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محمدابراهیمی
بوی خوش تو هر که زباد صبا شنید
از یا ر اشنا سخن اشنا شنید
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
دارم از زلف سیا هش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سرو سامان که مپرس
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
زمانه پندي آزادوار داد مرا زمانه چون نگري سر بسر همه پند است
بروز نيك كسان گفت تا تو غم نخوري بسا كسا كه به روز تو آرزومند است
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
به به آقای ابراهیمی...
چه شعر زیبایی رو انتخاب کردید!!
زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین میبرد از دست بدان سان که مپرس
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
روا بوَد که چنین بی حساب دل ببری؟
مَکُن که مَظلمه ی خلق را جزایی هست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
روا بوَد که چنین بی حساب دل ببری؟
مَکُن که مَظلمه ی خلق را جزایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
انقدر این شعر قشنگه که حتی جا داره همه ی ابیاتش رو اینجا بذارم...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Hamed65
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
روا بوَد که چنین بی حساب دل ببری؟
مَکُن که مَظلمه ی خلق را جزایی هست
کسی نماند که بر درد من نبخشاید
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشوراني
از اين طرف كه منم همچنان صفايي هست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
نقل قول:
انقدر این شعر قشنگه که حتی جا داره همه ی ابیاتش رو اینجا بذارم...
همایون شجریان خونده این شعر رو... حتماً شنیدی.
بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
بگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
نقل قول:
همایون شجریان خونده این شعر رو... حتماً شنیدی.
بله شنیدم. بسیار زیباست.
آخرش نتونستم جلوی خودم رو بگیرم:)
شرمنده که از یه بیت بیشتره:
بيا بيا كه مرا با تو ماجرايي هست |
بگوي اگر گنهي رفت و گر خطايي هست |
|
روا بود كه چنين بيحساب دل ببري |
مكن كه مظلمه خلق را جزايي هست |
|
توانگران را عيبي نباشد ار وقتي |
نظر كنند كه در كوي ما گدايي هست |
|
به كام دشمن و بيگانه رفت چندين روز |
ز دوستان نشنيدم كه آشنايي هست |
|
كسي نماند كه بر درد من نبخشايد |
كسي نگفت كه بيرون از اين دوايي هست |
|
هزار نوبت اگر خاطرم بشوراني |
از اين طرف كه منم همچنان صفايي هست |
|
به دود آتش ماخوليا دماغ بسوخت |
هنوز جهل مصور كه كيميايي هست |
|
به كام دل نرسيديم و جان به حلق رسيد |
و گر به كام رسد همچنان رجايي هست |
|
به جان دوست كه در اعتقاد سعدي نيست |
كه در جهان بجز از كوي دوست جايي هست |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن |
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن |
ماییم و موج سودا، شب تا به صبح تنها |
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن |
|
چقد دلم برای دیوان شمس تنگ شده
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
از سر کوی تو هر کو به ملا لت برود
نرود کارش و اخر به خجا لت برود
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
تا کی به انتظار گذاری به زاریم |
باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم |
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز |
جانسوز بود شرح سیه روزگاریم |
بس شکوه کردم از دل ناسازگار خویش |
دیشب چه ساز داشت سر سازگاریم |
|
سعدی
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
در از ل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و اتش به همه عا لم زد
جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین اتش شد از این غیرت و بر ادم زد
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lifeisbeautiful
تا کی به انتظار گذاری به زاریم
|
باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم
|
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز
|
جانسوز بود شرح سیه روزگاریم
|
بس شکوه کردم از دل ناسازگار خویش
|
دیشب چه ساز داشت سر سازگاریم |
|
سعدی
با تشکر از این شعر بسیار زیبا،
کمی سبک شعر با سبک سعدی تفاوت داره.
در اینترنت یک جستجو کردم. مثل اینکه شعر از شهریار است.
البته ببخشید، هدفم ایراد گرفتن نیست. :72:
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
اگربرجای من غیری گزیند دوست ، حاکم اوست
|
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم |
|