RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
چشم مدیر خوب تالار
دیگه صبر جایز نیست
الان دیگه سحر شده
دیگه سحر نزدیک نیست
ممنون از همه بچه ها
از همتون که همدردهای خوب من بودید
نمی دونید چقدر خوشحالم خیلی زیاد
شاید خندتون بگیره
به خاطر اینکه شهامت تصمیم گرفتن رو پیدا کردم :104::227:
به خاطر اینکه یاد گرفتم عنان زندگی ام فقط و فقط در دستان خودم باشه :227::104:
دارم بال در میاورم :310:
سلام
صبر همیشه نیاز هست چه نزدیک سحر باشد، چه سحر، چه وسط روز.
لطفا متوجه واکنش وارونه باشید.
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
سلام
بالهاي صداقت عزيز:72: بهتون پيشنهاد ميكنم كه اطلاعات حقوقيتون رو افزايش بديد
و تا اونجايي كه واستون ممكنه خوذتون درخواست طلاق نديد و حتما با چند تا وكيل و قاضي مشاوره داشته باشيد.
با آرزوي موفقيت:72:
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
الان اصلا به شوهرم وابسته نیستم
از طلاق هم نمی ترسم
این دو مشکلاتی بودند که مانع از تصمیم طلاق من می شدند
الان این دو مشکل حل شدند
در تمام این ده سال فقط من بودم خودم و خودم
یکسری مشکلات عدم وجود یک مرد در این پنج ماه داشتم
ولی خودم را وفق دادم
مگر طلاق چیست؟ همین شرایطی که من دارم
فقط الکی برای خودم زنجیر درست کرده بودم
به دنبال چی هستم
بعد از دوماه دیگه چه اتفاقی می خواهد یبفتد
من و او تعلقی نسبت به هم نداریم
می خواهم برگردم به سمت خانواده ام
حتی اگر شوهرم هم بخواهد من دیگه نمی خواهم با زندگی کنم
چون او کسی نیست که همراه من باشد
من و او خیلی فرق می کنیم
دلیلی نداره یه پیوند الکی داشته باشیم
دلیلی برای بودن نمی بینم
تمام دلایلم برای موندن در این زندگی همون دو دلیل بود
آن دو از بین رفتند
من خوشحالم که تونستم تصمیم بگیرم
هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
حالا تصمیم گرفتم تصمیمی به این بزرگی
دستانم هنوز هم به یاری شما نیاز دارد
می دونم که طلاق سخته
تلخه
مثل از دست دادن یه عزیز هست به نوعی مرگ یک رابطه هست
ولی میشه مراحل بعد از طلاق را هم پشت سر گذاشت
تموم میشه
هیچ اتفاقی نمی افتد
آره برای طلاق عزاداری هم می کنم غصه هم می خورم
سختی اش رو هم به جون می خرم
ولی از هیچ چیز نمی ترسم
من هستم
هنوز باورم سبز هست
من رابطه ای بی سر و سامون که ده سال تلاش کردم تا به جایی برسه را اکنون سر و سامون می دهم
برای تلاش کردن باید انگیزه داشته باشی
باید هدف داشته باشی
من اکنون انگیزه دارم
هدف دارم
طلاق سخته قبول دارم
ضربه ی سختی هم به من و دخترم می خوره
ولی با توکل به خدا و توانایی هایی که دارم و شناختی که از خودم بدست آوردم می تونم این مرحله را پشت سر بگذارم
هدفم
1- رسیدن به آرامش
2-تلاش برای رسیدن به اوون چیزهایی که همیشه می خواستم
استاد دانشگاه بشوم چون عاشق تدریس کردنم
برنامه زندگی ام پر از تکاپو باشه دیگه سکون نباشه
نمی دونم
کودکی هستم خرد پا که روی پایم ایستاده ام و نیاز به یاری شما دارم
نمی دونم چرا به جای اینکه دستم را بگیرید به زمینم می اندازید
یک نکته
من تصمیم را قاطع گرفته ام
و تحت هیچ شرایطی عوض نمی کنم
شاید یک سال طول بکشه تا من بتونم طلاقم را بگیرم
هیچ عیبی نداره
من یکسال تلاش می کنم تا طلاقم را بگیرم ...این خواسته من هست
گفته بودم پیوند زناشویی برای من خیلی بالاتر هست از یه سند و قباله ازدواج
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
به نظر من در هر تصمیمی،
باید مزایا و معایب رو در نظر گرفت و تمام جوانب رو برسی کرد...
و این دقیقا یعنی the art of decision making!!
حتم دارم خانوم بالهای صداقت در این ۵ ماه فرصت کافی داشتن که خودشون رو ریکاور کنن و به این نقطه برسن و از روی منطق تصمیم بگیرن...
اینکه انسان در هر زمینه ائی تردید داشته باشه و قبل از گرفتن هر تصمیمی تعلل کنه و خوب فکر کنه خیلی خوب هست...
اما اینکه مدت زیادی در تردید باقی بمونه خوب نیست، تردید داشتن تا جایی خوب هست که باعث تفکر بیشتر در هر فرد بشه...
بیشتر باقی موندن در تردید و حرکت نکردن، درست مثل آبه راکدی میمونه که در چالهٔای جم میشه و بد از مدتی میگنده...
به نظرم باید رو به جلو حرکت کرد...
پس اگه ایشون بدون احساس و تنها از روی منطق با همه جوانب این موضوع کنار اومدن، راجع بهش فکر کردن و الان به این نقطه رسیدن و تصمیم گرفتن، دیگه وقتش هست تا به جلو حرکت کنن و تصمیمشون رو قاطعانه اعمال کنن...
براشون آرزوی موفقیت دارم،:72:
کامران
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
عزیز من حالا که تصمیم گرفتی با طلاق موافقت کنی ، منتظر پیشنهادش از طرف شوهرت باش .
همیشه تو پا پیش گذاشتی برای دوستی ، عاشق موندن و برای آشتی اما برای این مورد تو اقدام نکن و بذار اینبار
اون پا پیش بذاره و اقدام کنه.
فرصت برای اشتی کردن رو بهش دادی بازهم صبوری کن و فرصت برای این مورد رو هم بهش بده تا دیگه حجت رو بر اون تمام کرده باشی . تا دخترت بدونه که تو کوتاهی نکردی و طلاق پیشنهاد تو نبوده و اگر اتفاق افتاد ، بدونه که تو فقط قبول کردی و سعی خودت رو برای حفظ زندگی مشترک کردی و پیشنهاد طلاق هم از طرف پدرش بوده این برای ادامه زندگیش با یکی از شما خیلی مهمه و یکی از سوالاتیه که بچه ها بعد از جدایی از کسی که باعاش زندگی میکنن میپرسن.
پس با آمادگی برای تصمیمیت ، صبر کن عزیزم
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
حناب سنگتراشان دستانم
منتظر راهنمایی و دانش و خرد شما است
منتظر نگاه دلسوزانه پدر به طفلکی که تازه آموخته و تشنه آموختن است
به قول کامران
دیگه تردید ندارم
البته در این راه قدم به قدم پا به جلو م گذارم
در مورد وکیل
با وکیل صحبت کردم
خودش همه چیز رو می تونه درست کنه نیازی به نگرانی نیست
جسته گریخته هم یه چیزهایی از قانون بلدم
طلاق سخته
ولی طلاق هم حلال خداست
موعود جان
من صبورانه مراحل طلاق را طی می کنم
بابای مو طلایی خیلی فرصت داشت
اختیار زندگی من دیگه دست اون نیست
من خودم برای زندگی ام تصمیم می گیرم
و از این تصمیم قاطعانه می گویم بر نمی گردم
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
همانطور كه بافقط ازدواج حتما" آدم خوشبخت نميشه با فقط طلاق هم آدم بدبخت نميشه !اون چيزي كه آدم رو بد يا خوش بخت ميكنه فقط انتخابه! زندگي مثل يك سفره آيا براي گردنه هاي پر پيچ و خم ادامه سفر همراه داري ؟تنهايي و با يك همراه (نه همسفر ) چطور اونها را رد ميكني ؟ من موافق نيستم كه هميشه به جلو بريم برخي مواقع توي سفر بايد وايسي و برخي مواقع حتي برگردي (شايد چيزي رو جا گذاشتي يا از چيزي رد شدي ويا ...)باز هم فرصت براي رفتن هست ولي شايد فرصت برگشتن نباشه !شما خيلي منطقي و با تجربه هستي و ما خيلي حرفي براي گفتن نداريم ولي به رسم همدردي چند نكته بود كه عرض كردم :72:باز هم در مورد طلاق بيشتر فكر كن ضرر ندارد!
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز
همانطور که خودتون بهتر می دونید ، هر تصمیمی مزایا و معایب خودش رو داره ، بهتره اگه این لیست رو تهیه نکردید از همین امروز تهیه اش کنید - وقتی موارد وهدفهاتون رو ثبت می کنید از اون حالت ابهام در میان و برا خودتون هم شفاف و واضح میشن - وسعی کنید موضوعات آینده رو پیش بینی کنید و براشون از همین امروز راه حلی پیدا کنید.(البته نه اینکه خودتون رو هم خیلی درگیر مسائل آینده کنید،)
اون موقع می تونید مطمئن باشید که با درایت تصمیم گرفتید.
موفق و شاد وخوشبخت باشید :72:
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
به نظر من هم نباید انفعالی عمل کنی و منظر بمونی شاید یه روزی بابای موطلایی واسه تو تصمیم بگیره
من میدونم تو عاشقانه همه تلاشت رو کردی و وقتی خودت به این نتیجه رسیدی ،اونم بعد از این همه فرصت دادن
پس یه تصمیم منطقی گرفته ای
اگه خودتو باور داری ،بلند شو و فعالانه واسه زندگیت تصمیم بگیر
به خدا توکل کن و خودت رو به اون بسپر
من مطمئنم تو با این دل دریایی و صبر زیادت میتونی:72:
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omed
همانطور كه بافقط ازدواج حتما" آدم خوشبخت نميشه با فقط طلاق هم آدم بدبخت نميشه !
دقیقا
اون چيزي كه آدم رو بد يا خوش بخت ميكنه فقط انتخابه!
موافقم انتخاب ما
زندگي مثل يك سفره
آيا براي گردنه هاي پر پيچ و خم ادامه سفر همراه داري ؟
همراه ..
خدا که در بحرانی ترین دوران در اوج نیازهایم بوده و هست
جوانی خودم ...کلی شور ونشاط وشادی ....هر روز میتوانم یه روز پر از شادی بسازم
تحصیلاتم
کارم
درآمدم
خانواده ام
.
.
تنهايي و با يك همراه (نه همسفر ) چطور اونها را رد ميكني ؟
همین طور که الان 5ماه تونستم طی کنیم بقیه عمرم رو هم با توکل به خدا می تونم بگذرونم
من الان توی یه شهر غریب دارم زندگی می کنم
خیلی سخت هست
خیلی زیاد
ولی تونستم از پس مشکلات بر بیایم
من موافق نيستم كه هميشه به جلو بريم
دقیقا به خاطر همین مسیرم را عوض کردم
برخي مواقع توي سفر بايد وايسي و برخي مواقع حتي برگردي (شايد چيزي رو جا گذاشتي يا از چيزي رد شدي ويا ...)
کاملا
ایستادم و راهی را که ده سال رفتم را دوباره نگاه کردم
برگشتم به ده سال پیش
به خاطراتم
دیدم
خیلی چیزها رو جا گذاشتم
مهم تر از همه خودم رو ... خواسته هایم رو ... آرزوهایم رو ... من ده سال پیش خودم را در زندگی غرق کردم که الان بعد از گذشت ده سال می بینم ارزش زنده بودن من بیش از خیلی چیزهای دیگه هست
باز هم فرصت براي رفتن هست
درسته ..اما رفتن به سوی مسیر وراه درست
ولي شايد فرصت برگشتن نباشه !
برگشتن به کجا؟
به نقطه آغاز
به چه چیزی؟
دلیل این همه تلاش و دست و پا زدنم چی بود؟
ایا اون صداقت که برایم همیشه ارزش داد را بدست اوردم؟
ایا به عشق حقیقی و خالص رسیدم؟
ایا این زندگی همون زندگی بود که من ده سال پیش تصور می کردم وخواستار آ ن بودم؟
شما خيلي منطقي و با تجربه هستي
نه من اونقدر ها هم تجربه ندارم ... من تازه تصمیم گرفتن رو یاد گرفتم
تازه آموختم من خودم باید زندگی ام را در دست بگیرم تازه درک کردم نباید احساسی بود
باید منطق داشت تازه فهمیدم گذشت هم حدی داره
فنا شدن
خودفراموشی هم تا اندازه ای درست هست
و ما خيلي حرفي براي گفتن نداريم ولي به رسم همدردي چند نكته بود كه عرض كردم
چرا خیلی چیزها دارید که بگویید من تشنه شنیدنم
وقتی ریز می شویم به خیلی مسائل فکر می کنم و جوابشون را پیدا می کنم که واقعا به من کمک می کنه
:72:باز هم در مورد طلاق بيشتر فكر كن ضرر ندارد!
صد در صد باید طلاق را بیشتر بشناسم باید خودم را اماده این راه کنم
باید توشه ام را بردارم و نقشه ام را دست بگیرم
سفر هزار قدمی با اولین قدم شروع میشه
من اون قدم را برداشتم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
بالهای صداقت عزیز
همانطور که خودتون بهتر می دونید ، هر تصمیمی مزایا و معایب خودش رو داره ، بهتره اگه این لیست رو تهیه نکردید از همین امروز تهیه اش کنید -
چرا دقیقا تهیه اش کرده ام مزایایش از معایبش کمتر نیست
وقتی موارد وهدفهاتون رو ثبت می کنید از اون حالت ابهام در میان و برا خودتون هم شفاف و واضح میشن
من در ابهام نیستم
من از یه خواب بیدارم شدم
از خوش باوری بیرون اومدم
حقایق را دیدم
خیلی چیزها
جاهایی که غیرت مردم رو می خواستم نبود
جاهایی که نیاز داشتم ... نبود
وقتی حامی و تکیه گاه می خواستم نبود
وقتی نیاز مالی داشتم نبود
وقتی نیاز عاطفی داشتم نبود
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
با عرض سلام خدمت مدیر محترم تالار
نمی دونم از احساساتم الان چگونه بهره برداری می کنم ولی بی شک به مراتب بهتر از قبل هستم
پست قبلی ام را که برایم نوشتید بارها و بارها مرور کردم خیلی
خط به خط را خواندم و می خواهم بگویم
دقیقا درست می گفتید من کلی منابع دارم که ازشون غافلم
منابعی عظیم که به زندگی من معنا می بخشد
حضور شوهری که نه تنها گوشه ای از مسئولیت این زندگی را بر عهده نمی گرفت چه از نظر احساس و عواطف و چه از نظر کمک مالی و چه از نظر کمک یدی
همانند یک غده سرطانی بود که روز به روز به دلیل محیط مساعدی که من بوجود می اوردم با گذشت ها و مهربونی ها و کم طاقتی های بیجایم
بزرگتر میشد
خوب اگر منطقی به این قضیه نگاه کنیم
زندگی من دچار تغییر خاصی نشده
باز من به سر کار میروم
باز به درس و مشق بچه ام میرسم
باز به کارهای خانه میرسم
باز به تنهایی خرج خانه را میدهم
باز به تنهایی به خرید میروم
باز به تنهایی بارهای سنگین را میاورم
باز به تنهایی بخاری نصب می کنم
.
.
باز تنهایی به مهمانی میروم
باز به تنهایی مهمان دعوت می کنم
البته قبلا دلیل نیامدن شوهرم داشتن کار و شلوغ بودن سرش بود
ولی الان شده "شوهرم رفته عسلویه برای پروژه پل سازی و هر یکماه یکبار برای دو سه روز میاد و میره"
الان دیگه من جدا شده ام
پس حالا که این شخص در زندگی من نیست که در حقیقت از ابتدا هم نبوده من نباید در گیر عواطف یاس و ناامید کننده بشم شاید الان گاهی اوقات آجری بر سرم میفتد ، می توان تحمل کرد درد دارد ولی سرم را نمی شکند
هرگاه احساس کردم آوار می خواد روی سرم بریزد که قطعا مرا از بین خواهد برد آن زمان است که
برای رهایی از یک امضا و قرارداد به اسم قرارداد ازدواج اقدام می کنم
مدیر محترم همانگونه که به من متذکر شدید و استعدادهای نهفته ام را دوباره به یادم آوردید باید بگویم آره من انعطاف پذیری ام زیاد هست الان کم کم دارم خودم را با شرایط جدید وفق می دهم
از خبرهایی که از طرف مقابلم میرسه او شدیدا عصبی و بی قرار هست حتی برای خانواده اش جای سئوال است که چرا تاکنون من هیچ اقدامی برای آشتی و برگرداندن او به خانه نکرده ام و این مطلب را از طریقی به گوش من رسانده اند
و اما پاسخ من سکوت سکوت و باز هم سکوت بوده است
چون الان به اهدافی میندیشم که برایم از تحمل آن زندگی به همان نحو با ارزشتر است
البته در اعماق وجودم دلم میخواد شوهرم برای حل این مشکل پیش قدم شود تا با همراهی همدیگه آن را حل کنیم در غیر این صورت من تمایلی به اون زندگی با اون نحو ندارم
و همین منوال هرچند بلا تکلیفی است ادامه بدهم
نه دیگه بس هست
مدیر ارجمند هرازگاهی دلم میگیره که در اینجا چند نت می نویسم و خودم را از عواطف و احساسات ناامید کننده خالی می کنم وبعد که خالی شدم خندان و سرشار از انرژی دوباره به سمت این دنیا بر می گردم
و حالا دوباره برخواستم برای آغازی جدید
پستی که آوردم برای تاپیک اگر بال داشتم بود
جالبه همه تشکر کردید؟
من همونم که گفتم برای رهایی از یک قرارداد اقدام می کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
وسعی کنید موضوعات آینده رو پیش بینی کنید و براشون از همین امروز راه حلی پیدا کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط BABY
بالهای صداقت جان حالا یواش یواش دارم میفهمم که چه بلائی سر دلبندتون!!! آوردین ، بنده خدا اگه تا حالا زنده مونده خیلی خدا باهاش بوده :103:
برای مسائل آینده
من او را دوست دارم
او هم مرا دوست
ولی تنها دوست داشتن برای پابرجا موندن یک زندگی کافی نیست
باور غلط و اشتباه من
(البته نه اینکه خودتون رو هم خیلی درگیر مسائل آینده کنید،)
آینده ؟
قبلا خیلی از آینده می ترسیدم
الان اون ترس را کشته ام
آینده هم چیز خاصی نیست
مثل همین روزها
آینده ده سال پیش من امروز من است
نمی خواهم ده سال دیگرم اینگونه باشد
اون موقع می تونید مطمئن باشید که با درایت تصمیم گرفتید.
من تصمیم را گرفتم
موفق و شاد وخوشبخت باشید :72:
....