RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
آتنا جان با اینکه حرفتو تا حدی قبول دارم اما این مسئله رو نمیشه به همه ی کیسها بسطش داد .....گاهی اوقات زندگی ها اونقدر تنش دارن که برای فراهم کردن آسایش بچه ها و والدین بهتره که جدایی انجام بگیره ..... و زندگی کردن بچه با یکی از والدین یا مادر و پدر بزرگ ...براشون بهتره ..منم کسی رو میشناسم که دو تا بچه شو پدر ومادربزرگ .....:72: مادری بزرگ کردن ...و بچه ها الان آمریکا مشغول تحصیل هستند ...و هر دو موفقند ....پس ببین اصلا نمیشه یک نسخه رو برای همه پیچید .....در هر حال امید وارم برای آرش جان هم هر انچه که صلاحه و خدا براش خیر میدونه پیش بیاد ..و دختر گلش که تقریبا هم سن دختر منه .....عاقبت به خیر بشه .......شاد باشید ...
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
آراش خان!
در مورد همسرتان و پیامک وی.
توصیه می کنم شما محکم باشید و زود پاسخ مثبت به روندی که داده ندهید ، بگذارید احساس پشیمانی در وی عمیق تر بشه و طلب و تمایل به اصلاح در وی شدید تر شود . و این ممکن نیست مگر به گذر زمانی بیش از این و تحمل شرایطی که کمترینش عدم استقلاله .
آرش عزیز !
خانم شما به مرور متوجه خواهد شد که استقلالی که تو زندگی با شما داشته را ندارد ، هرچقدر آنجا خانه پدری هم باشد ، چون با ازدواج از اون خانه کنده شده ، با بازگشت این گونه اش ، جایگاه قبلی ( یه دختر مجرد ) را نخواهد داشت . با اخلاقی هم که از پدرش گفته اید رفته رفته ، محبتهای شما را بیشتر به یاد خواهد آورد . نیاز به همسر را شدیداً پیدا خواهد کرد و خواهد فهمید با این شرایط و وجود فرزندی 9 ساله موقعیت ازدواج مجدد برایش راحت نیست و...... مسائل دیگر که همگی از عوارض بعد از طلاق برای یک خانم است .
بگذارید زمانی را بگذاراند ، امیدوارش نکنید به این که می شود باز گشتی باشد ، حتی بد نیست ترس این که شما به زودی ازدواج مجدد کنید به جانش بیافتد ، وانمود کنید با برخوردی که بعد از دعوت شما از ایشان برای مشاوره و... ،خودش و خانوادش نشان دادند از وی و تصمیمش برای اصلاح و باز گشت دیگه ناامید شده اید .
به نظر می رسد ، امکان آن هست اینها در همسرتان اثر گذار باشد و به تکاپو بیافتد برای راضی کردن شما و اینگونه با گذاشتن شرط مشاوره و درمان از سوی شما ، پیش از رجوع از وضعیت ایشان و امکان اصلاح و ، اینکه رجوع به صلاح هست یا خیر ، توسط مشاور آگاه خواهید شد .
فعلاً بگذارید او زمان طی کند ، خود شما هم در پی بازسازی روحی در این مدت باشید .
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام بر برادر گرامی
من از اول صحبت های شما رو خوندم و می دونم که صداقت رو در حرف هاتون به کار بردین و نمی خوام خدایی نکرده به شما بگم که شما حرفی رو از قلم انداختین
ولی توجه کنید که ما حرفای شما رو فقط شنیدیم و مشکلات و کاستی هایی که شما در زندگیتون حس می کردین رو به ما گفتین و من واقعا برای شما برادر مهربان ناراحت و متاثر شدم
و امیدوارم که در ادامه راه زندگی به هیچ کردان از اون مشکلات برنگردین ولی با این حال اگر ما بخواهییم بدون اینکه حرفای همسرتون رو بشنوییم حرفی بزنیم یعنی یه طرفه به قاضی رفتیم
پس تنها کاری که می تونیم بکنیم اینه که از شما بخواهییم یه فرصت دیگه به زندگیتون بدین نه به همسرتون یه فرصت دیگه به زندگیتون بدین و با همسرتون پیش مشاور برین و تمام این حرفایی که به مازدین رو به مشاور هم بزنید و اجازه بدین همسرتون هم حرفای دلش رو بزنه اون موقع مشاور بهتر می تونه شما رو راهنمایی کنه
شاید اگر این فرصت رو به خودتون و زندگیتون بدین بعدا دیگه جای هیچ شک و شبهه ای در دلتون نمونه و بدونید که همه ی راه ها رو انتخاب کردین
اون موقع است که با همسرتون باید تصمیم بگیرید و ببینید می تونیید شرایطی که از هم انتظار دارید برای هم براآورده کنید یا نه
اگر بله که بسم الله و اگر نه اون موقع تکلیفتون مشخص میشه
نگران آق والدین هم نباشین نگران آینده ی خودتون و همسرتون و فرزند معصومتن باشید و راه درست رو خودتون انتخاب کنید نه تحت تاثیر حرف اطرافیان
مطمئن باشید اگر خودتون تصمیم بگیرید هیچ وقت پشیمون نمی شید
موفق باشید
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
متشکرم از همتون
البته فعلا میخوام یکم به خودم استراحت بدم وسعی کنم فکرم را مشغول این موضوع نکنم احساس می کنم باید بزارم کمی زمان بگذره بعد اگر دیدم حالم بهتر بود وقت مشاوره بگیرم البته فقط به جهت مشخص شدن تکلیف خودم فکر میکنم چند روز مرخصی بگیرم برم مشهد و......
خدا رو شکر مخابرات اینجا قراره یه چند وقتی سیستم پیامکشو قطع کنه.
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
برادر عزیزم لطفا ما رو از نتیجه نهایی کار بی خبر نذارین
ممنونم ،انشالله موفق بشید و هرچی به صلاحتونه همون بشه
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام بر همگی
ببخشید یادم رفت جواب سلامتون رو بدم با محبت هاتون منو واقعا شرمنده می کنید.واینو بگم هیچ مهره ماری بهتر از محبت کردن نیست.
کاش میشد لحظه ای پرواز کرد.-حرفهای تازه را آغاز کرد-کاش می شد خالی از نشویش بود-برگ سبزی تحفه درویش بود-کاش تا دل می گرفت و می شکست-عشق می آمدکنارش می نشست-کاش با هر دلی پیوند داشت-هر نگاهی یک سبد لبخند داشت-کاشکی لبخند ها پایان نداشت-سفره دل تشویش این و آن نداشت-کاش می شد ناز را دزدید و برد-بوسه را با غنچه هایش چید و برد-کاش دیواری میان ما نبود-بلکه می شد آن طرف تر را سرود- کاش من یک قناری میشدم- در تب آوازها جاری میشدم-بال در بال کبوتر(ملائک) می زدم -آن طرف ترها کمی سر می زدم-با پرستوها(ح-ه بهشتی) غزل خوان می شدم-پشت هر آواز پنهان میشدم-کاش همرنگ تبسم می شدم-در میان خنده ها گم می شدم-آی مردم من غریبستانیم-امتداد لحظه ای بارانیم-شهر من آنسو تر از پروازهاست- در حریم آبی افسانه هاست- شهر من بوی تغزل می دهد-هر که می آید به او گل می دهد-دشت های سبز وسعت های ناب-نسترن نسرین شقایق آفتاب(آفتاب گردان)-----باز این اطراف حالم را گرفت -می روم آن سو ترا پیدا کنم-در دل آیینه جایی وا کنم-شاید این حالم دوباره وا شود- از نشستن با تو بی پروا شود-من اگر سوی تو می آیم عزیز-قطره ای از عشق خود بر من بریز.................
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
آقای آرش تصمیم خوبی گرفتید استراحت روحی و فعلا" فکر کردن به چیزهایی غیر از این مشکل در حال حاضر بهترین کار ممکنه که اگه با یه تفریح معنوی هم همراه باشه که دیگه عالیه ............پیشاپیش زیارت قبول :72:
طبع شعرتون هم عالیه و از همون اول مشخص بود که با شعر و شاعری میانه خوبی دارید خصوصا" این شعر آخری در حال حاضر توصیف خوبیه .
موفق باشید
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
دوست دارم باز مرغابی شوم ...همچو آب آبی و در(گوهر) دریایی شوم ....دوست دارم در کنار لاله بار گیرم... بار دیگر سرخ و شیدایی شوم دوست دارم باران شوم قطره ای در عمق دریایی شوم... دوست دارم چون عقابی در اوج آسمان اوج گیرم مست و سودایی شوم ...باز بر گیرم وجودم را زخاک و با تمام هستی ام ...آنقدر گردم به گردت دانی و فانی شوم..
بار دیگرسلام
از مسافرت مشهد که برگشتم خیلی حالم خوب شده بود و الان هم خیلی بهترم وتصمیم گرفتم دیگه به اون زندگی بر نگردم چون به قول روانپزشک برام سمیه دیگه اعصابم تحمل اضطراب و ناراحتیهای زندگی اینجوری رو نداره و.......
الان وقتی به درونم رجوع می کنم احساس می کنم به همسری احتیاج دارم که واقعا دید باز وواقع گرایانه ای به زندگی داشته باشه زندگی رو در سنگ و آجر و تجملات و در و دیوار و لباس و .... نبینه بلکه زندگی رو به ارتباط قشنگ و زیبای عاطفی همراه با تحمل تفاوتهای همدیگه وگذشت بجا و خردمندانه بدونه، دوست داشته باشه دائما به زندگیش عمق بده و از زندگیش چیز های بزرگ بخواد در عین حالی که اهداف کوچک در زندگیش براش جذاب باشه خودشو زیاد وابسته دنیا ندونه و مزه علم ومعرفت رو چشیده باشه احترام به افراد وبزرگواری براش خیلی مهم باشه بدونه از زندگیش چی می خواد وزمانی هم برای دل خودش وقت بزاره اگر بدونم که با آگاهی ورعایت جوانب داره در اجتماع قدم بر می داره من اصلا محدودش نخواهم کرد.بلکه مثل کوه پشت سرش خواهم بود من از شکست قبلیم اصلا ناراحت نیستم میدونم اگر چه سختی های زیادی کشیدم ولی خدا یه قلب پاک ومرتبط با خودش ویه صبر بی نظیر ویه دلی شاد بهم داده ومتوجه شدم با توکل بر خدااگر ازدواج کنم اینبار بهترین زندگی را خواهم داشت
محتاج همیشگی دعاهای خالصانه شما آرش کمانگیر
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام
امشب هر کاری کردم خوابم نبرد
باز یادم از پی ایام رفت...باز جانم از پی اصنام رفت باز غنچه من را درون خود کشید باز جانم از لب او سرکشید باز دیشب شور دیگر داشتم باز امشب شور دیگر یافتم از سرم چشم نرگس باز شد بر دلم تصویر او احساس شد آفتاب آمد فروغش بی بدیل سر اورا من نداستم دلیل.....
اما یه سوالی که برادران و خواهران خوبم دارم اینه که با توجه به اینکه قطعا دیگه به زندگی قبلیم بر نخواهم گشت واولین شرطم در ازدواج بعدیم قبول فرزندم از طرف مقابلم خواهد بود.
خواهش میکنم با توجه به همه مطالبی که تو این پست از من دیدید وهمچنین در پست های دیگه به نظر شما حامل چه خصوصیات بدی هستم وحامل چه خصوصیات خوبی ؟ تا بتونم خوبی ها رو تقویت و بدیهامو کنترل کنم ؟ با توجه به فراز و نشیب هایی که در زندگی داشتم وقسمتی از اون رو در این پست عنوان کردم وبگید برای زندگی آیندم چه چیزهایی رو باید در نظر بگیرم
متشکرم
RE: ازدواج با مردی مثل من که از همسرم جدا شدم خوبه
سلام آرش جان خوشحالم که حالتون خوبه ...و یواش یواش با مسائل کنار میاید ...مشهد یاد ما بودید که ؟ ایشاله ..این آقا رضا مدتیه منو صدا نکرده ..با اینکه دلم واسش تنگ شده ...بگذریم ....
خواستید با توجه به مطالبی که از زندگیتون نوشتید ..در مورد خودتون و ایرادهای احتمالی که دارید ..البته ببخشید ..جسارتا ..مطالبی بنویسیم ..من میخواستم بگم ...شما در زندگی گذشته به دلیل سن کمی که داشتید و بی تجربگی تون خیلی ..ببخشید شل عمل کردید ..یعنی خیلی ساده گذاشتید که شخصیتتون رو زیر سوال ببرن اون هم توسط ادمایی که خودشون فاقد شخصیت ثابتی بودند ...ببینید زنا اصولا دوست دارن مردشون دارای اقتدار باشه ...البته نه به صورت که اونو تحت فشار بگذاره واذیت کنه ..و موجبات نارضایتشو تو زندگی فراهم کنه ..نه اما یک اقتدار مردونه تو جاهایی که لازمه ..برش داشته باشه ...و کوتاه نیاد ...نه به این منظور که حرف حرفه خودش باشه ..نه ...اما یه جاهایی باید ...نشون بده مرد هستش دیگه ...دیگه اینکه ..باید بتونید بهنوان یک تکیه گاه ..برای همسرتون باشید ...وقتی مردی اقتدار لازم رو نداشته باشه ...به عنوان یک تکیه گاه هم برای همسرش نمیتونه ..مطرح باشه ...زنا در هر موقعیت شغلی ..اجتماعی ...یا تحصیلی ..و....که قرار داشته باشن ..از اینکه یک مرد قوی پشتشون باشه ..لذت میبرن ...و بهش افتخار میکنن...نه تحقیر کنید ..و نه بگذارید تحقیرتون کنند.........
و اینکه میخواهید با کسی ازدواج کنید که دخترتون رو هم بپذیره ....کار خوبیه ..اما باید خیلی دقت کنید ...اینکار خیلی سخته ...کسی رو پیدا کنید که هم شما باهاش بتونید کنار بیاید ..هم ایشون بتونن دخترتون رو بپذیرند ...
من فکر میکنم ...اگر شما برای ازدواج مجدد دنبال کسی اشید که ایشون هم یک بار ازدواج کردند و تجربه ی یک شکست رو دارن ...بهتر میتونن شما رو و موقعیت شما رو درک کنند تا کسی که تا بحال ازدواج نکرده ....
حتما ..حتما ..مدتی رو برای شناخت دقیق از هم و باز گو کردن نیازها ...و خواسته ها ..و رویا ها و آرزوها ...در نظر بگیرید ...
با عجله جلو نرید ....شما مرد بسیار عاطفی هستید ...و امکان داره که خیلی زود وابسته بشید و احساسی عمل کنید ..البته اینکه احساسی هستید ..خیلی قشنگه ..اما خوب ..بایدمواظب باشید ...که با دیده ی دل و عقل در کنار هم وارد زندگی مجدد بشید ...فکر کنید تازه متولد شدید ....البته در کنار اینکه تجربه ی یک زندگی 10 ساله رو هم دارید .....
در مورد اینکه دخترتون هم در کنار شما زندگی کنند باید خیلی محتاط عمل کنید ...خیلی کارتون سخت میشه .. اون دیگه با توجه به سنش یک بچه نیست ..میشه گفت یک خانم کوچولوی که خیلی نیاز به توجه داره ..در واقع باید حواستون باشه ..که 2 تا زنو تو خونه باید اداره کنید .....وبا توجه به اینکه ..دختر گلتون حتما با مادرش و خانوادش با اون فرهنگ خاص هم باید ارتباط داشته باشه ....امکان تاثیر گذاریشون روی اون زیاده ....
به نظر من حداقل 6 ماه رو به خودتون فرصت بدید ..و گاهی با دخترتون تنها باشید ..باهاش حرف بزنید ..و بدونید دختر ها با پدرشون راحتتر از با مادرشون هستند ووپدر براشون یک بت است ...سعی کنید همونی باشید که اون میخواد ...شاید بد نباشه یک خاطره رو از دختر خودم براتون تعریف کنم که ببینید دختر ها چه تصوری از پدر دارن ...من معمولا کل خریدها برای بپه ها رو انجام میدم از لباسو ووو براشون عادی شده و همسرم اصلا از این کارا نمیکنه ...یک بار که همسرم مسافرت رفته بود ...برای دخترم 2 جفت کفش کتانی اورده بود ..اون موقع دخترم 6 سالش بود ...وقتی اون کفشارو که باباش براش اورده بود پوشید ..من دیدم حس میکنه یک متر قدش بلند تر شده ..هی میدوه اینور ..و اونور ..و بعد گفت ....این کفشا رو بابام برام خریده ..من دیگه قوی هستم ...میتونم از همه جلو بزنم ......برام خیلی جالب بود ...بچه ها با کوچکیشون چه روح عمیقی دارن ...اون موقع من از یک طرف خندم گرفت که بابا دستم نمک نداره ..اما از یک طرف متوجه شدم ...چه بت بزرگی از پدرش برای خودش ساخته که حتی با پوشیدن کفشی که پدر خریده ..اون از همه قویتر ..میشه ........:305:.
بگذارید این خدای کوچک ..دختر بچه ها ..اول خودشو تثبیت کنه ..بعد با داریت به خودش بپر دازه ....البته حق طبیعیه شماست ...فعلا اینا به ذهنم رسید ...شاد باشید :72: