آقایون گرامی خوش باشید
http://www.hamdardi.net/imgup/21505/...eece0d1e99.jpg
حالشو ببرینhttp://www.hamdardi.net/imgup/21505/...8aeecc0a7e.gif
نمایش نسخه قابل چاپ
آقایون گرامی خوش باشید
http://www.hamdardi.net/imgup/21505/...eece0d1e99.jpg
حالشو ببرینhttp://www.hamdardi.net/imgup/21505/...8aeecc0a7e.gif
مردي به همسرش اين گونه نوشت:
عزيزم اين ماه حقوقم را نمي توانم برايت بفرستم به جايش 100 بوسه برايت فرستادم.
عشق تو ....
همسرش بعد از چند روز اينجوري جواب داد:
عزيزم از اينکه 100 بوس برام فرستادي نهايت تشکر را مي کنم.
ريز هزينه ها:
1..با شير فروش به 2 بوس به توافق رسيديم.
2.معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسيديم.
3....صاحب خانه هر روز مي ايد و 2-3 بوس از من مي گيرد.
4.با سوپر مارکتي فقط با بوس به توافق نرسيديم بنابرين من ايتم هاي ديگري به او دادم.
5.ساير موارد 40 بوس.
نگران من نباش...هنوز 35 بوس ديگر برايم باقي مانده که اميدوارم بتونم تا اخر اين ماه با اون سر کنم.
مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دید و پسندید. وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
قدری راند و از شتاب اتومبیل لذت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. شيشه اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد. چند تار مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی میرفت. پای را بر پدال گاز فشرد و اتومبیل گویی پرندهای بود رها شده از قفس. سرعت به 160 کیلومتر در ساعت رسید.
مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت. دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او میآید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است. مرد اندکی مردد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد.
کمی اندیشید. سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد، بر سرعتش افزود. به 180 رسید و سپس 200 را پشت سر گذاشت، از 220 گذشت و به 240 رسید. اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است.
ناگهان به خود آمد و گفت: "مرا چه میشود که در این سن و سال با این سرعت میرانم؟ باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه میخواهد."
از سرعتش کاست و سپس در کنار جاده منتظر ایستاد تا پلیس برسد. اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقف کرد...
افسر پلیس به سوی او آمد، نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: "ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخصی بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. خصوصا اینكه به هشدار من توجهی نكردی و وقتی منو پشت سرت دیدی سرعتت رو بیشتر و بیشتر كرده و از دست پلیس فرار كردی. تنها اگر دلیل قانعکننده ای داشته باشی که چرا به این سرعت میراندی، میگذارم بروی."
مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت: "میدونی جناب سروان؛ سالها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد. وقتی شما رو آژیر كشان پشت سرم دیدم تصور کردم داری اونو برمیگردونی!"
افسر خندید و گفت: "روز خوبی داشته باشید، آقا!" و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت
ازدواج به زبان ساده !!!!
http://www.hamdardi.net/imgup/5306/1...101a76120f.JPG
غضنفر رو داشتن به جرم قتل زنش محاكمه ميكردن،
دادستان ميگه: سنگدل! تو وقتي داشتي زنت رو ميكشتي، نداي وجدانت رو نشنيدي؟!
غضنفر ميگه: نه والله! بس كه اين زنيكه جيغ و داد ميكرد مگه ميذاشت ما چيزي بشنويم؟!!
وصف الحال مردها پس از فوت همسر
مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !
خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند
چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند
روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !
در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !
بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند
دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند
کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !
از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !!
گفته های يه مادر دانا به دخترش
من مرد ها رو دوست دارم. برای اين که در کل ساختار های فکری ساده تری از ما دارند. درکشون به مراتب از درک زن ها ساده تره... هر چی که ما پيچيده ايم مرد ها ساده اند. اونا موجودات قوی ای هستند که ما رو حمايت می کنند.
وقتی با يه مرد به يه کافه ميری هيچ لذتی بالا تر از اين نيست که درو برات باز می کنه و مثل يک جنتلمن صندلی رو برات می کشه و تو می شينی.
خيلی با ادب تو رو مهمون می کنه.
وقتی چيز سنگينی داری برات اونو حمل می کنه.
وقتی توی خونه کمد و يخچالو هر چيز سنگين ديگه ای داری برات جا به جا می کنه بدون هيچ منتی!
مرد اين موجود دوست داشتنی ساده که ما کمتر تونستيم درکش کنيم و عمرمونو خيلی احمقانه به مبارزه با اون پرداختيم، هميشه مسئول کار های سنگين و سخته.
خدا می دونه اگه مرد نبود، ما از کدوم کيسه ای اين همه خرج می کرديم؟
و بعد اين که مرد با همه کار کردن سختش، چقدر سخاوتمندانه برای ما چيزای خوب می خره
اگه مرد نبود چه کسی برای ما اين همه لباسا و جواهرات خوشگل می خريد؟ اصلن اگه مردا نبودن ما به چه بهانه ای اين همه لباسای خوشگل طراحی می کرديم و می پوشيديم؟
و اين همه جينگول پينگول به خودمون آويزون می کرديم؟
ما خيلی وقتا فقط برای مردا آرايش می کنيم؟
مردا باعث شدن که ما خوشگل تر به نظر برسيم.
اگه تمام دوستای تو که دخترند ازت تعريف کنند که چقدر اين دفه ابروهاتو قشنگ برداشتی، خداييش با يه بار گفتن يه مرد می تونی عوضش کنی؟
آخه ما چرا انقدر ناجوانمردانه با مردا رفتار می کنيم؟
ما به جای دشمنی و جنگ و انتقام، حقيقتن می تونستيم خودمونو به محبت مردونه بسپاريم؟
چرا به خودمون دروغ می گيم؟
اگه مردا نبودن ما زنده بوديم، زندگی می کرديم، برای خودمون خريد می رفتيم و برای خودمون چيز می خريديم، اما اون حمايت عاطفی عميقی که يه مرد به زن می ده چه کسی به ما می داد؟
همه ما يادمونه که وقتی بچه بوديم و سفر می رفتيم عاشق اين بوديم که بابامون دستمونو تو خيابون تو دستش بگيره و حمايتمون کنه.
جلوی در مغازه ها نق می زديم و عروسک می خواستيم و هيچ وقت پدرمون نمی تونست مقاومت کنه و اونو برای ما می خريد.
چرا ما به جای انتقامو بد جنسی خودمونو نمی سپريم به حمايت و محبت مردانه؟
چرا ما با نق زدن مردامونو داغون می کنيم؟
به نظرم
هيچی برای يه مرد از اين جذاب تر نيست که بهش ياداوری کنيم که چقدر بهش احتياج داريم. چقدر روح مردانه اش به ما آرامش می ده. چقدر اين که در مورد ما در مورد لباسمون و رنگ و مدل موهامون و مدل اين دفه ابرو ها مون نظر می ده، ما رو خوشحال می کنه.
چقدر وقتی که در کنارشيم و اون دست تو جيبش می کنه، برای ما خريد می کنه، و آژانس می گيره تا مثل يه ليدی برمون گردونه خونه ، به ما اطمينان و آرامش می ده.
به نظرم
به عنوان کسی که همه نظريات فمينيستيو خونده و خيلی هم مدافع حقوق زنان هست ، ما با نديده گرفتن مرد ها به خودمون و به اونا ظلم کرديم. اگر مردانه گی يه مردو در نقش يه حامی قوی نديده بگيريم، اونو نابود کرديم و خومونو بيشتر.
ما با حضور مرد هاست که هويت زنانه پيدا می کنيم.
حقيقتن توی دنيا چيزی قشنگ تر از تصوير مردی که جفتشو توی بغل حمايت گرش گرفته هست؟
مردی که کتشو وقت سرما روی شونه های عشقش می اندازه؟
اگه مرد نبود
وقتی که گريه می کرديم، شونه های مردونه کی پنای ترسا و دلهره هامون می شد؟
اگه مرد نبود چه کسی وقت ترس ها به ما پناه می داد؟
چه کسی وقتی همه در رويارويی با احساساتمون حال بدی داشتيم تصميم قاطع و منطقی می گرفت و حرف آخر را می زد؟
چه کسی توی بحران های زندگی مسئولانه قدم اول را برمی داشت؟
کی اشکامونو پاک می کرد؟
کی چتر حمايت گرشو روی سرمون باز می کرد؟
ما برای کی اين همه خوشگل می کرديم؟
به چه اميدی می رفتيم اين همه موهامونو رنگ می کرديم هر ماه و ابروهامونو برمی داشتيم؟
اصلن به چه اميدی زندگی می کرديم؟
البته شما جدی نگیرید
اگه مرد نبود لابد کپک میزدیم!
به عشق کی حموم میرفیتیم؟
به یاد کی غذا میپختیم؟
چه جوری خوابمون میبرد؟
به خاطر کی کتابهای روانشناسی را میجویدیم؟
به چه انگیزه ای میومدیم تو تالا همدردی؟
:104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
بی دل جان گفتند یک مطلب برای خوشحال شدن آقایان بنویس، نگفتند که آقایان را ذوق مرگشان کن :311:
لغت نامه آقایان!!!
چه جالب . بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف می زنی؟ بس کن دیگه.
این بار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه: این بار چطوری مچم رو گرفتی؟
عزیزم خسته ای . بیا یه کم استراحت کن.
ترجمه: صدای جارو برقی نمی ذاره پلی استیشن بازی کنم. خاموش کن.
یااااادم رفت.
ترجمه: کد پستی سی و چهار رقمی خاله اولین دوست دخترم رو هنوز یادمه اما روز تولد تو رو یادم رفته.
از صبح تا شب دارم جون می کنم بخاطر تو و این بچه.
ترجمه: امروز از محل کار مرخصی گرفتم با رفقا رفتیم کنار رودخونه کباب خوردیم.
عزیزم راهو بلدم.
ترجمه: می تونم راهو پیدا کنم به شرطی که بفهمم تو کدوم کشوریم.
نتونستم پیداش کنم.
ترجمه: شئی مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت. حوصله نداشتم پاشم.
برای تمام کارهام یه دلیل منطقی دارم.
ترجمه: یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم