مرسی از نظراتتون دوستان
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی از نظراتتون دوستان
چندروز پیش شوهرم از سرکار اومد خونه دیدم ناراحته پرسیدم چی شده گفت امروز تو مغازه حساب کتاب کردیم و دیدیم اگر بابام هر ماه سه ملیون اجارشو بگیره برای ما میمونه ماهی ۲۸۰ الی ۳۰۰ هزار تومان درامد و این در شرایطیه که ما ماهی چهارصد هزار تومن قسط داریم اینو که شنیدم دیگه اعصابم خورد شد یعنی اینهمه از صبح تا شب کار کردنو روزای عیدو تعطیلی موندن تو مغاز بدون هیچ تعطیلی فقط ۲۸۰ هزار تومن !!!!!!!!!!!!!!!!!
خوب اجارشو کم کنه ناسلامتی پدره مگه غریبس که تا قرون اخره اجارشو میگیره تازه منت میذاره که بهتون تخفیف دادم خدایا به چه کسایی ثروت میدی قربون کرمت خلاصه کلی با شوهرم وصحبت کردیم و برام دردول کرد خیلی ناراحت بودو تصمیم گرفتیم تا تموم شدن قراردادش با پدرش از اونجا دربیاد و به فکر یه کار دیگه باشیم ببینیم خدا چی میخواد خدا خودش روزی رسونه ولی این وسط اینجور پدرمادرا فقط خاطره بد تو ذهن بچه هاشون میذارن باورتون میشه شوهر من به من میگه یعنی من بچه واقعیه اینا هستم دلم اتیش میگره هر بچه ای احتیاج به محبت پدرو مادر داره جالب اینجاست اون یکی داداشا اصلا اعتراضی ندارن بابت کمی درامد میدونید چرا چون هم خونه دارن زیر سایه اونا هم اجاره میگیرن و هم خرج خونشونو پدرشوهرم میده ولی من به جرم اینکه عروسی که اونا انتخاب کردن نبودم و فامیلشون نیستم اینار باید تحمل کنم اما زندگی بی منت و فقیرانه با شوهرمورو ترجیح میدم به زندگی با منت و شاهانه اونا فقط یه چیزی رو از ته دل همیشه میگم خدا به خود ادم بده و هچ کسو محتاج هیچکس نکنه امییییییییییییییییییییییی یییییین
مارال عزيزم اولا به خاطر اين همه صبري كه خدا بهت داده شاكر باش دوما روزي رسون خداست همين بهتر كه همسرت محتاج پدرش نيست و داره ميفهمه كه چه آدمهايي هستن.
برات دعا ميكنم.
مارال جان
عزیزم . خدا رو شاکر باش که محتاج کسی نیستی و هنوز اینقدر نیرو دارید که مخارج زندگیتون رو تامین کنی عزیزم.
امیدوارم روز به روز موفق تر باشی و همه مشکلاتتون حل شه.
سلام به همه دوستان من یه مدت طولانی نبودم یه مدتم که نمیشد تو تالار نظر گذاشت ولی همچنان مشکلات من با خانواده شوهرم سر جاش هست و هر روزم بدتر میشه هرچی من کوتاه میام اونا بدتر میکنن کاملا کمکهای مالیشونو از ما دریغ کردن و فقط به جاریهای دیگم و پسرای دیگرشون میرسن تا به ما میرسه میگن بدهکاریم همه جاریهام تو خونه های خودشونن ومنم همچنان در حال خانه به دوشی اونا از اول با ازدواجه ما مشکل داشتن حالا با گذشت چهار سال هنوزم یعنی این موضوع باید اینقدر براشون بزرگ باشه منکه واقعا موندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[align=justify]مارال عزیزم :72:
فکر می کنم اصل مسئله عدم استقلال مالی شما باشه.
انتظار غیر منطقی ای که شما از خونواده همسرتون دارید، باعث می شه دلخوری های زیادی پیش بیاد.
در واقع اونها هیچ وظیفه ای برای کمک مالی به شما و همسرتون ندارن.
و اگر هم بخوان به بقیه پسرهاشون کمک کنند، این هم وظیفه ای نسبت به شما ایجاد نمی کنه.
شما نباید چشم داشتی به پول اونها داشته باشی، که با دریغ کردنشون دلت بگیره. برعکس باید به دارایی همسرت قانع باشی، و سعی در پیشرفت مالی خودتون داشته باشید.
خودت رو با جاری هات یا هیچ زن دیگری مقایسه نکن، شما با مردی ازدواج کردی که شرایط خاصی داره، بنابراین باید خودت رو با این شرایط خاص وفق بدی تا بتونید وضعیتتون رو بهبود ببخشید. در غیر این صورت با قلبی شکسته درجا خواهید زد.
مارال جان برای داشتن روابط خانوادگی شاد، باید حتی انتظارات معقول و منطقیمون رو هم به حداقل برسونیم، چه برسه به غیر منطقی هاش رو! :72:[/align]
دوست عزیز من نمیگم باید به من حتما کمک مالی بکنن من میگم چرا بین ما و بچه های دیگشون فرق میذارن چرا از هر حرف و رفتار من برداشت بد میکنن ولی همون حرفو جاریم اگه بگه زیر سیبیلی ردش میکنن چرا با وجود وضع مالی خوبشون به ما کمک نمیکنن ولی به پ=سرای دیگرشون کمک میکنن من از فرق گذاشت اونا ناراحتم
سلام مارال عزیز
چند نکته را لازم می دانم بگم و شما توجه کنید .
درسته رفتار خانواده شوهر شما بخصوص مادر شوهرتون مناسب و منطقی نیست .، اما خدا رو شکر کنید که شوهرتون با شماست و شما رو درک می کنه ، اگه غیر این بود ، چه می کردی ؟؟ اگر به عواقب و شرایط این که شوهرت هم مثل اونها یا تحت تأثیرشون بود ، فکر کنی رنجت از رفتارشون کمتر میشه .
اما چند نکته در وجود و روحیات شماست که شما را به آن توجه می دهم تا سعی کنید تغییر درآن ایجاد کنید .
1 - به علت مخالفت خانواده شوهرتان با ازدواج شما ، اعتماد و عزت نفس شما در برابر اونها ضعیف است . می دانید چرا ؟؟ چون شما مخالفت آنها را ناخوداگاه ناشی از اشکال شخصیتی در خود دیده ای ، یعنی " خود پنداره ی " شما در مقابل مخالفت آنان منفی شده ، و این باعث شده که شما در مقابل آنها جرأت ابراز وجود را از دست بدهید .
2 - مشخصه در نوع نگرش شما که نشانه نوع دیدگاه خانواده شما است که در تربیت لحاظ شده ، بیش از حد اهمیت دادن به حرف و نظر دیگران ، و پای بندی به رسم و رسومات غیر ضرور و دست و پا گیر ، و کلیشه ی " مراقبت از آبرو در مقابل مردم " به صورتی عرفی افراطی وجود داره . این وضعیت باعث شده ، شما بیشتر از آن که برای خودتان زندگی کنید ، به حرف و نظر دیگران در زندگی توجه نشان دهید .
3 - توجه به حرفها و نظرات خاله زنکی و اهمیت دادن به رفتارهایی که منشاء آن ناهنجاری فرهنگی خانواده شوهر شماست .
در حالی که اساساً این رفتارها ارزش توجه کردن را ندارند ، چه برسه به اعصاب خوردی و خود خوری به خاطر آنها .
4 - ضعف خود باوری که ناشی از تابو شدن نظر و دیدگاه دیگران در مورد خود است .
وقتی شما خودت و شوهرت رو باور داشته باشی و از زندگی با او لذت ببری و خودت را هم پذیرفته باشی و دوست بداری ، هرگز بدگوئیهای آنها و نظر پراکنیهای منفی مادر شوهرتون در مورد شما براتون اهمیتی نخواهد داشت و بر شما اثر نخواهد گذاشت .
5 - ناراحتی و خود خوری شما از آنچه در باره شما می گویند و یا رفتاری که با شما دارند ، نشانه ی اینه که شما آن رفتار و حرفها را در مورد خود باور می کنید . یعنی نزد شماارزش پیدا می کند . در حالی که اگر شما نسبت به خود دیدی مثبت داشته باشید ، و خود را باور داشته و تحویل بگیرید ، خود به خود موج رفتار خود شما با خودتان منتشر خواهد شد و روی دیگران اثر خواهد گذاشت .
راه کار :
نگرش و رفتار خود را تغییر دهید .
1 - حتماً نزد یک مشاور بالینی رفته و در مورد دیدگاه درونیتون راجع به خودتان ( خود پنداره ) یک واکاوی داشته باشید . و از وی برای تغییر نگرش نسبت به خود و روش زندگیتان و دیدگاهتان در روابط اجتماعی کمک بگیرید .
2 - بیشتر تمرکزتان را روی شیرینی زندگی خود و شوهرتان بگذارید ، و هر وقت با خانواده همسر مواجه می شوید و رفتاری را می بینید یا حرفی می شنوید ، عهد کنید در منزل خود هرگز به آن فکر نکرده و مشغول نشوید و با چیزی خود را سرگرم کنید و وقت خود را پر کنید و ذهنتان را هم خالی کنید و هر وقت ذهنیتهای مربوط به آنچه با آن مواجه شده اید سراغتان آمد فوراً آن را توقف داده و مشغول بیان جملات تأکیدی که نمونه هایی را در زیر برایتان می آورم شوید و ذهن را روی آن تمرکز دهید .
احتمالاً قبل از خواب تا خوابتان ببرد ذهنتان درگیر برخورد و رفتارهایی که دیده اید می شود . سعی کنید در این مواقع تا خواب می روید با همسرتان از عشق بین خودتان بگوئید و از رفتار او و این که شما را درک می کند و حامی شما هستش قدر دانی کرده و خوشحالی و لذت خود را به وی ابراز دارید .
3 - تا می توانید بی ارزش و سخیف بودن رفتارهای اینچنین خانواده همسرتان را به خود گوشزد کنید و به خودتان بفهمانید که حیفه وقت و انرژی و روان خودتان را درگیر رفتارهایی کنید که ارزش ندارند و بفهمانید که توجه و ناراحتی شما یعنی ارزش دادن به این رفتارها و این غلط است و این رفتارها را تقویت خواهد کرد.
فعلاً این راه کارها را عملی کنید تا بعد .
اما عبارتهای تاکیدی پیشنهادی در شرایطی که ذهن شما درگیر رفتاری یا حرفی از سوی آنها می شود :
" مهم نیست ، من اصلاً برام اهمیتی نداره این رفتاری که کردند ( حرفی که زدند ) "
" این کار ..... ارزش نداره که من این همه خودمو ناراحت کنم براش "
" مهم اینه که شوهرم خوبه و زندگی عاشقانه ای با او دارم ، من از این خوشحالم "
و ... نمونه های دیگه ای که به فراخور حال و شرایط خود می توانید تنظیم کنید یا از مشاور بالینی دریافت کنید .
مطمئنمم که اگر نگرشت را عوض کنی و همت کنی و این راهکارها را به کار ببندی روحیه و روندت تغییر خواهد کرد و.....
دقیقا با فرشته ی مهربان موافقم. مارال جان رهاشون کن. سعی کن خودتو همسرت زندگیتونو بسازید. همون بهتر که از لحاظ مالی مستقل باشید و رابطه ات رو کم کنی.
فرشته مهربان دقیقا حرفایی که میگی درسته واقعا برداشت درستی از من کردی من به خودم قبولوندم که اگه اونا منو نخواستن ایراد از منه و این باعث شده اعتماد به نفسمو از دست دادم درمقابلشون