من غصه دارم .........دارم میمیرم .
نمی تونم تحمل کنم
نمایش نسخه قابل چاپ
من غصه دارم .........دارم میمیرم .
نمی تونم تحمل کنم
سلام
من از همه دوستانی كه در این تاپیك با تمام وجود قصد كمك به شما را داشتتند و همچنین شما كه اینقدر مجدانه دنبال حل مشكلتون هستید تشكر می كنم.
ghazaleh
اساسا اشتباه در اینه كه می خواهی ازش دل بكنی
اشتباه اینه كه می خواهی فراموشش كنی.
محبت و عشقی كه انسان نسبت به یكی پیدا می كنه عمیق تر از اینه كه بخواهیم با تبر و چكش بیفتیم به جونش تا آن را ریشه كن كنیم.
پس چاره چیه!!!
بپذیر این را كه علاقمند به خصوصیات انسانی ایشون هستید.
و تجربه این عشق را در دلت پاس بدار.
اما برای ازدواج ،مسائل جنسی و تولید نسل بستر مناسبی انشاء الله پیدا خواهید كرد.
مغز یك حالتی داره كه وقتی به صورت امری و دستوری به او بكن و نكن می كنیم به عكس رفتار می كنه. شما سعی نكن بزور خود را مجبور به فراموشی كنی.
بلكه سعی كن بی نهایت علاقمندی های خود و متغیرهای اطرافت را دوباره فعال كنی.
راه نفس خود را متعدد كن تا بتوانی نفس بكشی.
شما سرت زیر آب است ،نمی توانی نفس بكشی جز با یك نی كه این نی هم این آقاست.
حالا كاری به نی نداشته باش، حتی او را دور نینداز. اما سرت را از زیر آب بالا بیاور.
حالا هم نی را در موقعیتی كه هست می بینی و همه بی نهایت جلوه دیگر در اطرافت.
در واقع دنیای بی نهایت تو به صورت افراطی فقط در یك شخص خلاصه شده است.
مانند اینكه یك انسان از همه وجودش مثلا بینی او 2 متر شده باشد. و این عذاب آور است.
هر انسانی باید همه وجودش را گسترش دهد.
خلاصه:
سعی نكن فراموشش كنی، البته سعی نكن هم كه مرتب فقط به او و خودت فكر كنی و اینگونه منجر به رشد بیش از حد و تومور وار این رابطه شوی.
شما كافیست مدتی در باغ زندگی بگردی و به سایر گلها ،نهال ها و درختهای وجودت آب دهی. تو در باغ بی نهایت وجودت ،پای یك درخت نشستی و خودت را به آن گره زدی و لذت بهره برداری از زندگی را از خود گرفته ای.
بحث سر این نیست كه این درخت خوب است یا بد.
موضوع این است كه زندگی وسیع تر از یك درخت ، یك نی و یك رابطه است...
تمرین عملی:
سعی كن كاری كه دیگر دوستان در این تالار با تو كردند، تو با سایر دوستانی كه مشكل دارند بكنی.
گشتی در این تالار بزن و به آنهایی كه تصور می كنی به كمك نیاز دارند و تو در مورد مشكلشان آگاهی داری كمك كن.
حالا متوجه می شوی ،برای تجربه عشق ، فقط مفعول بودن كافی نیست. گاهی باید فاعل عشق بود. یعنی محبت به دیگران و انتشار علاقه به همنوعان و اینگونه زندگی را گسترش بده.
تمام این افرادی كه به شما كمك كردند ، به خدا شاید از شما دردمند تر باشند. من شاهد اشك ها، ناله و رنجهایشان بوده ام. اما می بینی خود را فراموش كرده اند. و چه دلسوزانه در كنارت هستند. چون نمی خواهند تو رنجت افزون شود.
پس:
بسم الله...
سلام اقای سنگ تراشان ممنونم از پاسختون .
اما من این تمرین عملی که گفتید از وقتی با اون اقا اشنا شدم دارم انجام میدم تا حالا باور کنید من و اون اقا دو تا از اعضای یک تالار گفتگوی مشاوره مثل اینجا بودیم که جواب مشکلات دیگران را می دادیم و من با توجه به حرفهای ان اقا که در مورد مشکلات دیگران توجهم به او جلب شد .من از طریق پیغام خصوصی سوالاتم رو از او می پرسیدم و او جواب مبداد .یادمه اولین بار که قرار بود به یکی از سوالات دینی من جواب بدهد احساس عجیبی داشتم .این پیغامها و سوالات ادامه داشت تا اینکه من وابسته شدم .
چقد عجیبه من دختری رو که می خواست با مردی ازدواج کنه که ان مرد از قبل تجربه ی جنسی داشت را نصیحت می کردم.من دختری را که قصد ازدواج با مرد متاهل داشت رو راهنمایی می کردم من برای زنی که شوهرش به او خیانت می کرد اشک می ریختم .
من نمیخوام زندگی کسی رو از هم بپاشم .من نمیخوام اون مرد رو از همسرش جدا کنم .
حالا این محبت شده همه ی زندگی من .......از همه ی دنیا بریدم و فقط اون رو می بینم بله اون اقا واسه من همون نی برای نفس کشیدنه ........
من حتی نمی تونم با مردی زندگی کنم که روابط متعدد داشته من حسودم نمی تونم اینکار رو بکنم .درکم کنید بدونید انقد این محبت بهم فشار اورده که حاضر شدم برای اینکه همسر یک ادم متاهل بشم التماس کنم .
بدونید انقدر بهش وابسته ام که با اینکه می دونم اون همسر موقت داشته بازم باهاش حرف بزنم .
من میدونم که تموم دوستان مشکل دارند و می دونم که قصد کمک به من رو دارند و از شما اقای سنگ تراشان و همه ی دوستان بی نهایت ممنونم .:72:
دوست عزیز گاهی لازمه ادم خاطره های قشنگ افراد را برای خودش نگه داره و درسته که شما از شخصیت اولیه ان اقا خوشت امده یک سری ارزش ها در این اقا دیدی پس به نظر من ان ها را انالیز کن و در خودت تقویت کن و به این دید نگاه کن که جه قدر خدا شما را دوست دارد که نمونه ان ارزش ها را همراه با یک سری زشتی جلوی روی شما قرار داد که شما از ترازو استفاده کنید و طرف خوبی ها رو در خودت تقویت کنی....روزی می رسد که فردی شایسته شیفته همین ارزش های شما بشود....توکل کن به خدا اون خیلی بیشتر از هر کس به درون شما اگاهه
غزاله عزيزم دوباره سلام....
احساس ميكنم حالت نسبت به ديروز بهتره.... اميدوارم هر روز بهتر بشي دوست خوبم.... حرفاي آقاي مدير خيلي خيلي ارزنده است و من بعد از خوندنش واقعا به ايشون احسنت گفتم كه واقعا كارشون رو بلدند... هميشه به موقع ميان و يه جواب ميدن كه روي همه ما كم ميشه... مخصوصا روي من...:73: بازم ازشون ممنونم....
غزاله جان قسمت مهم كار رو خودت انجام دادي ... همين كه ميدوني و قبول داري كه كاري كه ميكني اون چيزي نيست كه قلبت و ذات پاكت بخواد... براي همين هم هست كه ناراحتي...
عزيزم من واقعا حرفاي آقاي مدير رو قبول دارم .... سعي كن وقايع ديگه اي رو كه در زندگيت هست پررنگتر كني....
همه ما وقتي از چيزي منع ميشيم بهش حريصتر ميشيم..... اين ذات انسانه...
يادمه يه كتاب داستان داشتم به اسم كيمياگر حقه باز.... اون پولاي مردمو جمع ميكرد كه به طلا تبديل كنه و به همشون ميگفت امشب هيچكي به قورباغه فكر نكنه چون اگه اينكار رو بكنه پولاش تبديل به طلا نميشه .... آخرش چي شد؟
همه هر كاري ميكردند نمي تونستن به قورباغه فكر نكنن!!!!
اونا بيشتر از هر موقعي به قورباغه فكر كردند كه هيچ !!! همش قورباغه جلوشون سبز ميشد!!!!!
شايد به نظرت مسخره بياد ولي واقعيت به همين سادگيه عزيزم......
تو هم چون يه نه شنيدي بيشتر مصر شدي كه بهش نزديك بشي!!!! تازه از كجا معلوم كه اگه اون به تو نزديك ميشد تو ازش زده نميشدي....
حالا هم دير نشده عزيزم....
خب ديگه بهتره به من فكر نكني !!!! :227: شوخي كردم....
ميخواستم براي شروع منو به عنوان يه خواهر يا يه دوست كه واقعا دوستت داره قبول كني....
ما با هم شروع ميكنيم .... حالا ديگه تنها نيستي! گرچه ما هيچوقت تنها نيستيم .... خداي مهربون هميشه با ماست ... باور كن ديشب و امروز سركار همش به تو و مشكلت فكر ميكردم....
يه چيز كوچولوي ديگه : همه ما بايد همديگر و دوست داشته باشيم اما بهم وابسته نشيم....
سلام شیرین جون و سارا جون
سارا جون ممنونم از کمکتون شما درست می فرمایید من هیچ وقت اون رو فراموش نمی کنم و اون ارزشها برای همیشه توی ذهنم میمونه.من می خواستم خیلی چیزها رو ازش یاد بگیرم اما .....
شیرین جون ممنونم ازتون که باز هم به من توجه کردید .
من خیلی وقته دارم سعی می کنم که به مسائل دیگری هم جز اون آقا بپردازم اما نسبت به هیچ چیز کشش ندارم و حوصله ی هیچکاری رو ندارم اما باز هم سعیم رو می کنم.
اون اقا هم دیگه حوصله اش از من سر رفته میگه ارتباط رو تموم کن میگه اگر ارتباطت رو قطع کنی .بری دنبال زندگیت و خوشبخت بشی من خوشحال میشم .
همش به این فکر می کنم که بعد از اون من چی میشم ؟دیگه برای حرف زدن با کی لحظه شماری کنم ؟
تموم لحظه هام به یادش باشم ولی نتونم باهاش حرف بزنم ؟
باید بشینم توی تنهایی خودم اشک بریزم .دیگه زندگی من به چه دردی میخوره ؟
تا اخر عمرم ندونم کجاست حالش چطوره ؟
مدام به این فکر می کنم که نکنه خدای نکرده روزی برسه که من زنده باشم و اون توی این دنیا نباشه .نکنه من ازش خبر نداشته باشم .
شیرین جون ممنون که تنهام نمیزارید از خدا هم بخواید دستم رو بگیره.باز هم ممنونم ازتون :72:
غزاله ی عزیز در چه حالی ؟ خوبی ؟
کمکی از دسته من بر میاد ؟
تو باید محکم باشی . نباید اجازه بدی یه احساس مسخره خوردت کنه خوردت کنه . ازت خواهش میکنم با احساست بجنگی .
همه چیو توی اون خلاصه نکن . تو هنوز جوونی . باید شاد باشی . خوشحال باشی . بخندی . نباید گریه توی زندگیت جایی داشته باشه .
اجازه نده کسیو که هنوز ندیدیش (و توی ذهنت یه غول ازش ساختی) به این راحتی روت انقدر تاثیر بذاره .
باشه ؟
آقا محسن ممنون از توجه و پیگیریتون
سعی می کنم به حرفهاتون عمل کنم .... سعی می کنم ....
ولی احساس من مسخره نیست .
باز هم متشکرم ازتون
غزاله جون.... ميشه واسه تاپيك گفتگو با خدا يه كم مطلب بنويسي....
نميدونم نوشته هاي دوستان رو اونجا خوندي يا نه ؟
راستي داستان هاي زيباي شاد عزيز رو تو قسمت تفريح يا سرگرمي ؟ خوندي؟؟
ميخوام ببينم نوشتنت چه طوره ؟ بهرحال درسته كه مديريت ميخوني اما يه مدير ميتونه نويسنده خوبي هم باشه!!
همش كه نميشه من واست نظر بدم خب تو هم نوشته هامو تو گفتگوي با خدا .... يا كتاب احساس بخون و يه نظري همونجا واسم بنويس.... البته دوستان يه وقت شك نكنين خداي ناكرده من دارم تبليغ ميكنم.... مطمئن باشين دارم همين كارو ميكنم....:227:
خب ديگه شيطوني بسه..... :305:
غزاله عزيزم اگه مطلب زيبايي داري برامون بنويس... و بگو چه هنرهايي داري خانومي؟؟
من به محض اينكه بتونم دوباره برميگردم ..... و حتما نوشته هاتو ميخونم .... فعلا.... باي باي .
من و همه ی دوستان منتظره روزی میمونیم که برگردیو به ما بگی که این عشق و این غولیو که توی ذهنت ساختیو شیکوندیو فراموشش کردی .
من منتظره اون روز میمونم و قسم میخورم که میتونی این کارو کنی . فقط باید بخوای و مطمئن هستم که میخوای .
موفق باشی دختر جون