RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام وهم عزيز. چرا خودت اذيت مي كني. منم در تمام دوران عقدم، موقع عيدها حتي عيد بزرگ، خانواده اش نه مي آمدند و نه حتي تلفن مي كردند. تازه بيشتر موقع ها هم يادشون مي رفت. منم زده بودم به رگ بي خيالي. حتي اگه خانواده ام چيزي مي گفتند من يه جوري سنبلش مي كردم. حتي به شوهرم نيز در خريد كادو عيد كمك مي كردم. تا جلوي خانواده ام آبروداري كنم. اصلاً بخاطر اين موارد ناراحت نشو. اون كادوها به نظر من ارزشش خيلي بيشتر از اون زنجير طلاست. عيدتم مبارك عزيزم. اين روز خيلي روز بزرگي هست. حتماً دعا كن حاجتتو مي گيري. ما رو هم از يادت نبر.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
از کادو ناراحت نیستم از رفتنش از نموندنش ناراحتم
خیلی بی احساس و بی معرفته
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام خانومی
خوبی؟
اوضاع و احوال خوبه ؟ بهتری؟
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
خانمی عزیز
سعی کردم تمام صحبت هات رو بخونم تا دقیق تر باهات حرف بزنم
عزیزم به نظر می رسه موضوعاتی که داره تو رو آزار می ده از دسته های متفاوتیه.رفتار همسرت با خونواده ات-رفتار همسرت و خونواده اش در مقابل پوشش تو-عدم ابراز علاقه مناسب همسرت به تو-رابطه جنسی و...به عقیده من اول یه لیست کامل از همه این موضوعات و هر چیزی که داره آزارت می ده تهیه کن بعد پله به پله رفعشون می کنیم.اصلا نگران نباش.چیزی نیست که حل نشه خانمی...
در مورد این فکری که توی چند تا از پست هات دیدم که می گی فکر می کنی برای همسرت فقط وسیله ای برای رفع نیاز جنسی اش هستی باید بهت بگم بیشتر مردها این شکلی هستن و علت بیشترش هم بلد نبودنشونه!به همین سادگی!!!
دوست خوبم یه راهی بهت پیشنهاد می کنم و به همه دوستان دیگه ای که در این مورد مشکل دارن .راستش یکی از دوستهای خوبم این رو بهم گفت .
وقتی همسرت داره از بودن با تو لذت می بره ازش تشکر کن!!!بگو بهش که تو هم لذت می بری و خلاصه از کوچکترین و ساده ترین موضع نگذر و تشویقش کن ...بعد از یه مدت بگو خیلی خوب کاش مثلا این کار رو هم می کردی!فکر کنم بهتر می شه .....
خانمی این جور که می گی همسرت هنوز سنی نداره بعد هم عزیزم اون دفعه اولشه ازدواج کرده!!!!خوب معلومه خیلی چیزها رو بلد نیست!خیلی از رفتارها رو نمی دونه!
سعی کن جلو مشاجره ها رو بگیری.موضوعاتی که کم اهمیت هستن رو نذار روی رابطه تون اثر بذارن که بعدا حسرت این روزها رو بخورین.
زمانی که همسرت آرومه باهاش حرف بزن.حتی سخت ترین مردها هم با حرف زدن بهتر می شن!من خودم یه نمونه از این مردها رو دارم و می دونم سخته ولی شدنیه!اگه فیلم دیدن رو دوست داره فیلمهای خونوادگی که حرفی برای گفتن داره و می تونه حرفها و نظرات تو رو بگه بذار و باهم ببینین ولی اصلا حرفی نزن که حس کنه می خوای بهش یاد بدی!خیلی معمولی بشینین و با هم ببینین بدون اینکه توضیحی ازش فیلم بدی یا نظرت رو بگی!اجازه بده خودش هر چی باید بفهمه رو متوجه بشه!باهش همراه شو!
همسرت هنوز یه بچه هست!بهونه گیری ها و رفتارهاش داره این رو داد می زنه که من یه بچه ام و به یه مراقب و یه مامان احتیاج دارم!اون مامان تا قبل از ازدواجش شاید مامان خودش بوده شاید هم اصلا اون مامانی که می خواسته نداشته و حالا می خواد تو اون مامانی باشی که دلش می خواد و به قول خودت چون با تو راحت تر از بقیه هست هرچی می خواد رو بهت می گه!
بعضی وقتها که می بینی حرفهاش بهونه گیریه و حوصله شوخی رو داره با شوخی و خنده بگذر!یه جوری که خودش هم به بچگیش بخنده!!!!
عزیزم می دونم سخته!می فهمم چی می گی ولی مطمئن باش حل می شه!خیالت راحت!البته باید سعی کنی و تمام تلاش خودت رو به کار بگیری!
به نظرم اگه همسرت هم نمیاد خودت حداقل چند جلسه هم اگه شده برو پیش یه مشاور تا به آرامش نسبی برسی و بتونی دقیق تر با این موضوعات کنار بیای.
فعلا همون پیشنهاد رو باز ازت می خوام که لیست موضوعاتی که آزارت می ده رو آماده کن تا بعد همه با هم برای حل دونه دونه شون فکر کنیم و باهات همراه باشیم!
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
دوشنبه قرار بود بره خونه خودشون نمی دونم چی شد که نظرش عوض شد و گفت میاد خونه ما. برادرمم همه رو به خاطر عید دعوت کرده بود خونشون به ظاهر همه چیز خوب برخلاف هر دفعه که اگه مهمانی توی خونه برادرام بود هزار جور اذیتم می کرد و ایراد می گرفت حتی وقتی که اومدیم خونمون هم هیچ چیزی نگفت حتی وقتی بهش گفتم چی جوری بود؟ گفت خوب بود ولی شب موقع خواب بی مقدمه بهم گفت چرا توی نامه معاینه بکارتت فقط نوشته سالمی و چیز دیگه ای ننوشته؟توی نامه زن داداشم فلان چیز رو نوشته ولی برای تو ننوشته؟
داشتم دیوانه میشدم بهش گفتم بعد از 9 ماه تازه یادتون افتاده؟من این موضوع رو به مادرم میگم خودتون میدونید با مادرم در نهایت وقاهت بهم گفت این بار اون دکتری میریم که من میگم اونقدر عصبانی شده بودم که بهش گفتم هر دکتری که بگی میرم حتی بهتره بریم پیش دکترهای پزشکی قانون بالاخره از اونا بهتر که توی این موضوع وجود نداره و بعدش دیگه پشت گوشت رو دیدی من رو هم میبینی و برای اولین بار توی این مدت آشنایی و نامزدی بهش گفتم طلاقم رو می خوام یا تو بهم شک داری یا نمی تونی جلوی حرف دیگرون و این خاله زنک بازیا وایسی من با چنین مرد عاجز و بیچاره ای نمی تونم زندگی کنم و متاسفانه قرآنم رو برداشتم و دست گذاشتم روش که دیگه اجازه نمیدم دست بهم بزنی و حتی نذاشتم دستامم بگیره اگه بدونید چیکار کرد گریه می کرد با مشت میزد توی سرش به دست و پام افتاده بود که اشتباه کردم این کار رو کردم ولی اونقدر حرفهاش و برخوردش بهم برخورده بود که گفتم صبح که بیدار شدم نمی خوام ببینمت فردا همه ماجرا رو به پدرم میگم دیگه طرف حسابت بابامه بعدشم رفتم روی تختم خوابیدم و ایشون روی زمین خوابیدن تا خود صبح داشتم گریه می کردم توی دلم اینقدر خودمو نفرین کردم که چرا با یه چنین آدمی عقد کردم صبح که شد هر چی بلد بود برام زبون ریخت التماسم کرد منم که احمق!!! کوتاه اومدم به این شرط که یه بار دیگه به هر دلیلی ناراحتم کنه همه چیز رو به خونوادم میگم و اونجوری که پدرم بخواد ازش جدا میشم
فعلا از دیروز تا حالا همه چیز عالیه راستی دیروز مادرم زنگ زده بود که عید رو به مادرش تبریک بگه منهم با مادرش صحبت کردم ولی خودش نخواست که با مادرش حرف بزنه
بگید کار درستی کردم که کوتاه اومدم؟با قسمی که خوردم چیکار باید بکنم؟
کمکم کنید
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
به نظر من كار درستي كردي كه كوتاه اومدي. از اين به بعد مثل اين دفعه باهاش محكم برخورد كن. بذار بفهمه كه خانواده ات پشتت هستند. براي خانواده اش هم متأسفم كه بعد از 9 ماه دوباره چنين بحثي رو پيش كشيدند. انگار آبروي مردم بازيچه است. در مورد قسمت بايد توبه كني. توبه كن تا خدا ببخشه.
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
سلام عزیزم
اولا که قسمی که خوردی تو عصبانیت بوده ولی یادت باشه دیگه این کارو نکنی گلم آخه اون شوهرته عزیزم مگه می شه نزاری بهت دست بزنه
مگه اینکه ازش جدا بشی که فکر نمی کنم بخوای جدا بشی
بعداشم عزیزم کار بدی نکردی که کوتاه اومدی ولی دیگه اجازه نده این حرف به زبون بیاره اگرم دیدی خانوادش دارن اصرار می کنن بهتری بری دکتر
تا ساکت بشن طلا که پاکه چه منتش به خاکه تو که به خودت مطمئنی
ولی به شوهرت بگو من ازت می خوام که بدونه برگه بکارت بهم ایمان داشته باشی یه تیکه کاغذ سند پاکی من نیست تو خودت باید اینو درک کنی نه این که دکتر بهت اطمینان بده
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
مادرش هفته دیگه می خواد بیاد خونمون مثلا می خوان چلگی بیارن!!! اگه مادرش این صحبت ها رو باز کردن چیکار کنم؟فکر می کنم اگه یه بار دیگه چنین جملاتی رو بشنوم دیگه همه چیز برام تموم میشه و من نمی خوام تموم بشه می فهمید چی میگم
خیلی ناراحتم دلم خیلی گرفته آخه برای چی این حرفا رو میزنن؟ چی بهشون میدن؟ چه اتفاقی میفته؟ دنبال چی هستن؟
این همه سئوال و من جواب هیچ کدوم رو نمی دونم
آیا واقعا به من شک داره یا نه؟
چقدر میتونم روی مردی که نمی تونه جواب این خاله زنک بازی اطرافیانشو بده و خودشم همبازی اون جاهلا میشه حساب باز کنم؟
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
خانمی خوب
تو درست می گی تحمل این شرایط واقعاً سخته.این که شریک زندگی آدم شک داشته باشه و نتونه در مقابل حرف دیگران بایسته واقعا سخته.
دوست خوبم
هنوز هم به نظرم بهتره اگه تنهایی هم شده بری پیش یه مشاور تا یه کم بهت کمک کنه ذهنت آروم بشه بعد ببین چه موضوعاتی باعث ناراحتیت شدن بنویسشون.اول مهم ترها رو بنویس و بعد موضوعات کم اهمیت تر رو.در نهایت محاسن و معایب همسرت رو بنویس و ببین واقعا محاسنش بیشتر از معایبش هست یا نه و تصمیم جدی تری نسبت به زندگیت بگیر.
بقیه رو فعلا ولشون کن.مادر شوهر و ...هر چی می خوان بگن فعلا تکلیف خودت رو با همسرت معلوم کن.شاید این حرفهاشون واقعا جزئ آداب و رسومشون باشه نمی دونم!وقتی تو حساسیت نشون بدی همسرت هم حساس می شه .اگه می تونی با خنده و شوخی وقتی این حرفها رو می زنه باهاش حرف بزن یه جوری که فکر نکنه داری مسخره اش می کنی ولی حس کنه که چه موضوع بچه گانه ای رو داره پیش میاره .اگه دیدی باز داره ادامه می ده این بار مثل همین دفعه کاملا جدی و محکم باهاش حرف بزن.تهدیدش نکن ولی محکم باش.همه این حرفها یه روزی تموم می شه و بجاش موضوعات دیگه برات پیش میاد .
امیدوارم یه روز همسرت متوجه بشه و به اون آرامشی که نتیجه هر ازدواج خوبی هست برسین
RE: زندگی برای من چرا شده یه وهم؟!!!!!
وهم عزیزم این موضوع متاسفانه هنوز تو خیلی از خانواده ها رسمه هنوز درسته زمانه عوض شده ولی واقعا دید بعضی ها هنوز قدیمیه
هرچقدر هم حساسیت نشون بدی بدتر چون محکوم می شی فکر می کنن مشکلی داری که عکس العمل نشون دادی گلپر راست می گه باید شوخی شوخی
از حرفاشون گذرا رد بشی