-
من تو این دو روز هر کاری کردم بهش نزدیک شم، باهاش کلی حرف زدم ولی فایده نداشت. گفتم من نمی تونم الان به جدایی فکر کنم چون بعدا نمی تونم با خودم کنار بیام. تو می خوای به آرامش برسی ولی فکر من رو هم بکن. من سوالم ازش این بود که الان چه مشکلی هست که قابل حل نباشه؟
منتظر بودم مدیریت سایت کمک کنند و نظر بودن که ندادن. به همین خاطر تا هر موقع که پیام ندن، این تایپیک رو نگه می دارم بعد جمع بندی و تایپیک جدید.
کاربر محترم Elena
مثلا تو روابط زناشویی از همدیگه درک متقابلی نداشتیم. شنونده خوبی واسه حرفاش نبودم. از دست مادرم و پدرم خیلی دلخور می شد ، منم شاید خوب ازش حمایت نکردم. اوایل ازدواجمون با شوهرخواهرش و برادرش اختلاف نظرهایی داشتیم که تو برخی موارد من اشتباه داشتم و حالا مدام یادش می یاد که اون موقع یک ماه نذاشتی برم خونه خواهرم. منم می گم اون واسه چند سال پیشه که دیگه تکرار نشد.
می گه تو مسافرت با خانوادت اذیت می شم و چرا دوسال پیش اصرار کردی باهاشون بریم شیراز. منم می گم انقدر تو گذشته نباش، ما الان دو ساله با اونا نرفتیم مسافرت چون تو خواستی و من خواستم اذیت نشی.
ما مشکلاتی تو زندگی داشتیم که تو همه زندگی ها هست. منم اوایل ازدواج کم تجربه بودم ولی الان پخته شدم. خانومم هم اشتباهات زیاد داشته ولی همیشه حق به جانب صحبت می کنه. همیشه فکر می کنه داره تباه می شه.
مشکلات ما همش همین مواردی هست که نوشتم.
الان واقعا نمی تونم بپذیرم که به این دلایل زندگیمون خراب بشه و خانومم هم داره واقعا احساسی عمل می کنه.
تو این چند روز هم خانومم غذا درست کرده ولی من پیش دستی کردم و آوردم سفره انداختم تا با هم بخوریم ولی می یاد غذای خودش رو می کشه می ره تو اتاق می خوره و منم خودم می خورم. ولی اصلا به روش نمی یارم یا بحثی باهاش نمی کنم . فقط سعی می کنم آزاد باشه و فقط محبت کنم. شب ها هم می ره تو اتاق و در رو قفل می کنه.
صبح بهم گفت بیشتر از این اذیتم نکن. منم گفتم جالبه من چه اذیتی دارم می کنم؟ این تویی که یک طرفه همه راه ها رو بستی؟ گفتم من اصلا راضی به اذیت شدن تو نبوده و نیستم. می گه بریم جدا شیم و اصرار پشت اصرار. بازم می گه بلایی سر خودم می یارم. منم گفتم تو فقط به خودت فکر می کنی پس من چی؟ دل من چی؟ بهش گفتم من دوستت دارم و آخرین فرصت رو به زندگیمون بده، اگه نتونستیم درست کنیم، با هم با خیال راحت تمومش می کنیم ولی الان من اصلا نمی تونم به جدایی فکر کنم.
لطفا نظر بدین. خیلی روزهای سختیه.
-
ای خدا ، این قدر در می زنم یا در را بر ما باز کنی
این قدر شفیع می آورم تا راهی روی من بگشایی
من بنده خوبی نبوده ام اما همیشه به لطفت امیدوار بوده ام. من زندگیم را می خواهم . من می خواهم از کنار همسرم به تو برسم . حاضرم برای این هدفم ، جانم را نیز فدا کنم اما دست برندارم . ای خدا ! بیا در زندگیم جاری باش . بیا در زندگیم حکم رانی کن . می خواهم جای جای زندگیم تو را ببنیم و ما را درس زندگی ده .
خدایا در درگاهت التماس می کنم . چون تو باید بخواهی و دیگران وسیله اند . وسیله و راه را به ما نشان بده. من منتظرم .
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
-
صبر صبر صبر فقط فعلا این جواب میده نظر مشاورتون چیه؟اینا امتحان خداست زنتون خیلی بهانه گیر شده اما کاملا مشخصه رفتارشما داره زخماش رو التیام میبخشه فقط نمیخواد از موضعش پایین بیاد انشاالله حل شه زودتر
-
امیدوارم مشکلتون حل بشه و باید تلاش کنید ، یه تاپیک دیگه باز کنید و از مدیران محترم بخواید کمکتون کنن راهکار های خوبی میدن
اگه منتظر معجزه و اثر دعا و ... هستید بهتون قول 100% میدم با اینا هیچ اتفاقی نمیفته و همش بستگی به خودتون و شرایطی که پیش اومده داره
-
من منتظر معجزه نیستم بلکه توکلم و امیدم بخداست ولی در کنارش تلاشم رو می کنمپیش مشاور رفتم گفت بازم صبر کن، بهش محبت کن، سعی کن آتو ندی ولی خواستت رو بهش بگو و بعضی وقت ها بهش کوتاه اشتباهاتش رو بگوعصر باهاش صحبت کردم ولی باز بهم ریخت بخدا کلافه ام
-
دیشب باهم حرف زدیم. مدام می گفت تو منو اذیت کردی و باید با جدا شدن از من تاوانش رو پس بدی. منم گفتم قبول دارم اذیت شدی ولی همش ناخواسته و از روی عدم آگاهی بوده. بهش گفتم من اشتباه بزرگی نداشتم ولی با اشتباهات کوچیکی که داشتم اذیتت کردم. ولی تو هم اشتباه داشتی اینقدر حق به جانب نباش. بهش گفتم من چندماهه شب و روز دارم تلاش میکنم و تا بهم فرصت ندی نمی تونم به جدایی فکر کنم.
ناراحت بود که چرا اون روز که از خونه رفت بیرون به باجناقم خبر دادم و گفتم بدون اجازه من می ره بیرون.منم گفتم این حقه منه که بدوننم کجا می ری. من حرف بدی نزدم گفتم من نمی دونم کجا می ره و بهم هم نمی گه. تو بگو هرجا خواستی برو چون بهت اعتماد دارم. داری منو اذیت می کنی بعد می گی که من تو رو اذیت می کنم.
گفتم اگه طلاق می خوای خودت باید اقدام کنی . اونم گفت خیلی زرنگی (چون می دونه نه به درخواستش رسیدگی می شه و نه چیزی بهش می رسه اگه خودش طلاق بگیره).
گفتم بیا چند روزی بریم شیراز یا مشهد حال و هوامون عوض شه. ولی گفت من با تو جایی نمی یام. گفتم با خواهرت چرا قطع رابطه کردی. گفت دوست دارم. گفتم حداقل برو آرایشگری یا میاناکاری رو ادامه بده تا مشغول بشی گفت بعد از جدا شدن از تو این کار رو می کنم. منم گفتم تو فقط به فکر راحت شدن خودت هستی و منو درک نمی کنی. اصلا فکر کردی چی به سر من میاد؟ گفتم بزار خودم به این نتیجه برسم که جدا شدن بهترین راهه.
مشاور هم بهم گفت فعلا صبر کن و بهش محبت کن ولی حرمتت رو حفظ کن. گفت خواسته هات رو بهش بگو و بعضی موقع ها خیلی آروم، اعتراضت رو هم نشون بده و بگو.
همون طور که شما گفتید من کاری می کنم شرایط بعد از طلاق برای خانومم سخت بشه. الان خانوادش هم با من هستن و می دونه خودش جدا بشه شرایط سختی داره و اصرار داره توافقی جدا شیم. بهم گفت خودمو می کشم منم گفتم فکر می کنی همه چیز با خودکشی تموم می شه؟ گفتم تازه برات شروع می شه؟ گفتم خودکشی تاریکی محضه.
چرا هیچ کس نظر نمی ده. من موندم دیگه چه کار کنم؟
-
میل باخودتونه اگه دوست ندارید تاپیک جدید نزنید
اما اشتباه میکنید
من یه نگاه کلی از صفحه اول تااینجاانداختم..تعداد دوستانی که پست ارسال کردن خیلی کمه یعنی میشه گفت تاپیکتون بیشترحالت چت وارداره...لاتاپیک جدید تنوع کاربرها هم زیاد میشه
………………………………………… ………………………………………
خب شما نوشتید تلاش کردید ازتون میخوام یه لیست ازتلاشهایی که کردی روواسمون بنویسی
همچنین تغییراتی که خودتون وخانمتون داشتید روهم بگید
درسته باصبرومحبت درست میشه اما باید بدونید چه جورمحبتی کجا درسته کحا غلطه...
اینکه منفعلانه فقط مثل آدمهای آویزون دورواطرافش باشی ومحبت کنی اون روبیشترزده میکنه
شاید خانمتون هم لازم باشه بره پیش مشاور یاحتی روانپزشک!چون حرف ازخودکشی میزنه وباوجود محبت شما طلاق میخواد
شاید دچارافسردگی شده
اگه میخواین تعدادبیشتری ازکاربرهای قدیمی وباتجربه وحتی مشاورها واستون پست ارسال کنند این تاپیک چت گونه روتمومش کنید
سری هم به تاپیک جناب مرتضی بزنید که توافقی جداشدند حتما واستون مفیده
راستی اون لینک کلید زن روگوش دادین؟
-
راست میگن یه تاپیک جدید بزنید تا افراد کارازموده تروبا تجربه تر بتونن بهتون کمک کنن براتون بهتره چون افراد زیادی توی این تالارهستندکه نظرات فوق العاده میدن ونظرات بیشترشماروبه درک بهتر وضعیت کمک میکنه منم نظرم اینه که رفتار درستی دارین واینکه پیشرفتاتونم بگین وشاید خانومتون نیاز به قرص های ضد افسردگی دارن واگه ازراه درست درمان نشه ممکنه بیراهه بشه موفق باشید
-
با سلام
تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده و قوت مشاوره ای آن ضعیف شده ...... لذاقفل می شود