آفرین عزیزم
خوشحالم که خیلی پخته تر شدی وواقع بینانه تر به مسائل می نگری
نمایش نسخه قابل چاپ
آفرین عزیزم
خوشحالم که خیلی پخته تر شدی وواقع بینانه تر به مسائل می نگری
سلام پارمیس دوست مهربانم. خوشحالم بخدا راست می گویم شما منو خوشحال کردید بخاطر اینکه طرز فکرتونو تغییر دادید و بصورت منطقی به مسایل نگاه می کنید تصمیم خوبی گرفتی. امیدوارم در هر جا و در هر مرحله ای از زندگی هستی موفق باشی.
من بعد گذشت حدود چهار ماه صدای عمادمو ، عشقمو شنیدم . احساس می کنم پاهام رو زمین نیست . امروز می خواستم زنگ بزنم باهاش صحبت کنم . شماره شو هم 2-3 بار گرفتم ولی تماس برقرار نشد ، منم چون دو دل بودم دیگه زنگ نزدم . یعنی فکر می کردم اگه زنگ بزنم هم جوابمو نمیده . خودش نیم ساعت بعدش بهم زنگ زد . قلبم داشت از کار میفتاد . گفت کارم داشتی ؟ منم گفتم فقط میخواستم صداتو بشنوم . هیچی نگفت ... تو این یک ماه چند بار ساعتای دو سه ی شب واسش اس ام اس فرستاده بودم . گفت میشه یه خواهشی بکنم شبا بهم اس ام اس ندی اگه زندگی منو دوس داری و نمی خوای خرابش کنی اگه خواستی بهم اس ام اس بدی روز بده !!! گفتم دروغی که خودتم باورش نمی کنی نگو . گفت تو دوس نداری باور نکن ولی هیچکس نمی دونه (منظورش دختردایی ش بود که من دورا دور باهاش رابطه دارم ) گفتم یعنی مامان باباتم ؟؟؟ گفت چرا دیگه فقط خونواده ی خودمون . خبر نداره که من با مامانش حرف زدم . گفتم چه راست چه دروغ من تمام سعیمو می کنم کاری رو بکنم که تو میخوای . هنوز صمیمیت رو تو صداش حس می کردم ، باهام سرد نبود . فقط 2 دقیقه باهاش حرف زدم و بعدش یک ساعت گریه کردم . چقدر دلم براش تنگ شده بود برای حرف زدنش حتی دروغ گفتنش ...
عمادم ، عشقم ، عزيزم ، منتظرت مي مونم تا برگردي و ايمان دارم كه بر مي گردي .
دوستاي خوب و مهربونم تا برگشت دوباره خداحافظ همتون .
خدای من عمادم تصادف کرده سرشو عمل کردن :54:. احساس خیلی خیلی بدی دارم از اینکه عشقم ، کسی که 6 - 7 سال عزیزترین و نزدیک ترین کسم بود اتفاق به این وحشتناکی واسش افتاده و من حتی نمی تونم برم ببینمش.
خیلی تلخم ، خیلی ..................
آیا در این دنیا کسی هست بفهمد
که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟
چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب
سلام پارميس جون :بنظر من انسان بايد تو اوج ناراحتي هم خداروشكر كنه اخه ميدوني ميتوني به اين فكر كني كه اتفاق بدتري نيفتاده.قربونت بشم الهي مطمئن باش خدا چون ميدونسته لياقت تو بيشتر از اين حرفاست با اين اتفاق خواست كاري كنه تا اونيو واسه زندگيت انتخاب كني كه واقعا لياقت اون دل مهربونتو كه حاظري كسيو كه دلتو شكوند ببخشيو داشته باشه.اينو هم بدون كه نا اميدي از خدا خيلي گناه بزرگيه عزيز دلم.اميدت بخدا باشه.اون خودش درست ميكنه.بعدشم!بهتر كه جدا شد.الان ديگه راحتي.ميتوني با خيال راحت به زندگيت برسي و عشق دنيا رو بكني.اصلا جوش نزن.اون ليقت تورو نداشته گلم.اميدوارم اونقد خوشبخت بشي كه جبران همه ي غصه هاو اشكاي نازت بشه.:72::46:
چوب خدا بوده حتماً
شاید در حین تصادف سرش به یه چیزی بخوره تا بفهمه سرکار گذاشتن یه دختر و بازی کردن با عواطف و احساسات پاکش چه معنی داره!!!
سعی کن فراموشش کنی تو داری با این کارهات روز به روز بیشتر وابسته اش می شی .
سعی کن توی عالم بی خبری باشی یعنی اصلا باهاش در ارتباط نباشی و حتی هیچ خبری ازش نداشته باشی تا زودتر بتونی فراموشش کنی.
چند شب پیش اینقدر دلم واسه عماد تنگ شده بود 2 ساعت پشت سر هم گریه می کردم . کلافه بودم ساعت 1 شب بود گریه م یه لحظه بند نمیومد . دلم داشت می ترکید . به عماد اس ام اس دادم گفتم من حالم خیلی بده ، عمادمو می خوام یه شب. اصلاً فکر نمی کردم جوابمو بده . ساعت یک و نیم بهم زنگ زد .
اینقدر گریه کرده بودم که صدام در نمیومد . خیلی خودمو کنترل کردم که حداقل باهاش که حرف می زنم گریه نکنم. باهام حرف زد یک عالمه آروم و مهربون مثل قدیم . وقتی دید صدام چقدر گرفته گفت چرا با خودت اینجوری می کنی ؟ نتونستم خودمو کنترل کنم بغضم دوباره ترکید . عمادم تمام مدت سعی می کرد آرومم کنه . ولی دوباره گفت منو فراموش کن ، من زن دارم بفهم ، ولی من که می دونستم دروغ می گه . همش می گفت گریه نکن من طاقت گریه هاتو ندارم اذیت می شم . هیچ وقت نفهمیدم چرا باهام اینجوری کرد ؟
ومن هنوز عاشقشم ، اونم هنوز دروغ می گه . 14 روز دیگه تولدشه .این اولین ساله بعد از 6-7 سال که تولدش پیشش نیستم .
به ساعت نگاه می کنم ، حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم ،
طبق عادت کنار پنجره می روم ،
سوسوی چند چراغ مهربان و صدای هیجان انگیز چند سگ
از شوق به هوا می پرم و خوب می دانم که سالهاست که مرده ام
دوسته عزيز
عشق همه زندگی نيست بخشی و جزيه از ان هست زندگی را با يد تجربه کنی عشق هم که بخشی از ان هست با يد تجربه کنی
ميگن اگر کلمه نه در ادبيا ت نبو د مفهو م عشق هيچ گا ه سا خته نمی شد
اشتبا ه شما اين بود که در جا مه ايران امروز خيلی اين ربطه را طول دادی زود تر از اينها بايد تکليفت را با وی مشخس ميکردی دقت کن اين را در شرا يت
جا مه ايران ميگيم
اما گزشت بد ترين کا ر اينه که بشينی و از اين فکرها بکنی گزشت
کمی استرا هت با دوستانت تفريه و دوباره با استفا ده از تجربها ت يک عشق جديد
چرا نتو نی ازدوج کنی به سؤالت کمی فکر کن شما الن کمی افسردگی مو قتی گرفتيد و گر نه خوب هم ميتونی
اين فقت برا ی شما نيست که رخ داده هميشه از اينگو نه مورد ها هست تو يه جمه سنفره که باشی در ايران بر آی 1 نفر شن اين مو رد پيش امده
آره دوسته من نشينی و از اين اتفا ق برا ی خودت ترا ردی بسا ز اين کا ر درستی نيست فقت کمی استرا هت و زما ن هلش می کنه فقت يک چيز
از اين پس به عشق بی اعتماد نشو به عاشقا ن کمی بيشتر بيا نديش و در عشق از اين موا رد کم نيست
هر بار که کودکانه دستی را گرفتم گم شدم ، آنقدر که در من ترس گرفتن دستی هست ترس از گم شدن نیست .