RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
آقا امید توکل کن به خدا :305:
هر کاری بقیه جوانها کردند شما هم میکنی شاید اصلا این تورم باعث بشه خود دخترها هم از سر و ته مراسم بزنند واین قناعت کردن شاید اصلا روتین بشه
کلا به نظر من غصه چیزی که برای دیگران هم هست رو نخورید شما تنها نیستید و بالاخره یک راهی پیدا میشه.
فقط تلاش کنید اگه میتونید یه مدت مرخصی بگیرید از کارتون و به کارهای عقب افتاده درسی برسید
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
الهی داداشی چیشده که انقدر دلت گرفته
بابا منکه گفتم با دلار چیکار داری همینه دیگه . از اولشم همین بوده .
خودتو زیاد درگیره این چیزها نکن .
پس ما داریم چیکار میکنم یعنی ماهم باید بخیال بشیم زندگی نکنیم. نشدکه
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام
اقا امید این مشکلات برای همه جوونها هستش.
من توصیه میکنم بهتون خیلی خودتون رو درگیره تیتر اخبار و چی شد و چی نشد نکنید.
منم یه مدت مثل شما بودم...مگس میپرید از مرز ایران من خبردار میشدم.انقدر غرق اخبار سیاسی و اقتصادی شده بودم که دیدم دارم دیوونه میشم !
گذاشتم کنار.
توقع نداشته باشید یک روز صبح بیدار بشی و ببینی به به ! (همه چی ارومه...من چقدر خوشحالم) شده !!
نه این مشکلات بوده..هست و فعلا هم خواهد بود.
شاید برای مایی که ازدواج کردیم و و سر خونه زندگیمون هستیم دیدگاه شما درکش برامون سخته.
اما ما متاهل ها هم واقعا مشکلات خاص خودمون رو داریم
علاوه بر گرانی و تورم(که نگرانی حال شماست) ما مشکلات عاطفی و قهر و دعوا و خانواده همسر و ....هم داریم.
انشالله که حل میشه
ناامید نباشید.خدا بزرگه.
یکی از نزدیکانم همیشه حسرت خونه و ماشین رو داشت.و ما همه میدونستیم با شغلی که داره عمرا تا 50 سال دیگه به این چیزا برسه !
در عرض 3 ماه اتفاقاتی براش افتاد که صاحب ماشین و خونه و هر چی که میخواست شد!!!
کاملا هم حلال و شرعی.البته یکسری سختی ها کشید اما خوب..به انچه که فکر میکردیم محاله رسید !
امیدتون رو از خدا قطع نکنید.
توی اتوبان باقری یه بیلبورد زدن خیلی جالبه:
نوشته" انقدر از مشکلات جامعه در منزل صحبت نکنیم"
مشا با این افکار فقط ذهنتو میریزی بهم.شما هم مثل یکی از این میلیونها پسر مجرد که دارن تلاش میکنن ازدواج کنن.برخی مواقع موفق و برخی مواقع هم ناموفق هستن.
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
توی اتوبان باقری یه بیلبورد زدن خیلی جالبه:
نوشته" انقدر از مشکلات جامعه در منزل صحبت نکنیم"
:104::104::104::104:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
امید عزیز
گاهی آدم کم میاره. این طبیعیه. اما فراموش کردین که خدایی هم هست که نظاره گر تلاش های ماست و همه چیز با
حساب کتاب های ما پیش نمیره و یکهو می بینیم به شکلی باور نکردنی همه مسائل دارن حل میشن.
پس امید و توکلت رو از دست نده. قیمت ها هم اینطور نمیمونه.
برای رفع این حالت اگر میتونی یک سفر خیلی کوتاه حتی شده 2 روزه برو و ذهنت رو رها کن از همه چیز!
بعد برگرد و برای اون کلی کارت برنامه بریز و بنویس با جزئیات این برنامه رو.
یک بورد درست کن و بزن به دیوار! 3 قسمتش کن!
1- قسمت کارهایی که باید انجام شود.
2- قسمت کارهای در دست انجام
3- قسمت کارهای انجام شده!
این کارها رو با Sticker (کاغذ چسبونکی رنگی) بچسبون به قسمت های مختلف و براشون زمان هم معین کن تو
یک دفتر و راه انجامش رو هم خیلی مختصر بنویس!
اینطوری منظم میشی و بارش از روی ذهنت روی کاغذ میاد و کارهات انجام میشه. برای من که عالی بوده.
این روش اسکرامه که برای زندگی هم مفیده. فقط اولویت بندی کن برنامه های زندگیت رو و به تلاشت ادامه بده.
انشالا اسباب ازدواجت هم فراهم میشه. امید داشتن به رحمت خدا رو فراموش نکن.
امکان نداره چیزی رو با همه وجود بخوای و خداوند کائناتش رو مسخرت نکنه. پس ناراحت نباش.
موفق باشی
:72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
خانم بهار زندگی در تالار فعا لیت کم شده است تالار به ایشان نیاز دارد امیدوارم زودتر به فعا لیت در تالار ادامه دهد براتون ارزوی موفقیت سلامتی می کنم :72::72::72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام
خوبید?
من که خوبم,یک هفته ای هست همه چی برگشته به یکسال قبل
پیشدستی کردم و قبل اینکه گذشته منو بزاره کنار من برای همیشه گذاشتمش کنار
دیدم حالا که حالم خوبه و دیگه غمگین نیستم پس اواتارمم باید مثل حالم باشه
خیلی دوسش داشتم پس برای یادگاری میزارمش اینجا
http://www.hamdardi.net/imgup/42110/...c71d1f3d72.jpg
ازین به بعد دیگه غمی نیست که تا ابد بمونه
وقتی همه مون خدایی داریم:310:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
زهره جانم
خیلییییییییییی خوشحالم که حال و هوات برگشته و مثل قدیمات شدی
با تجربه تر
بالغ تر
داناتر
برات آرزوی موفقیت روزافزون دارم
منم میخوام یه چیزی بگم
چند روزه حالم خیلی خوبه
یه اتفاقایی هم داره میوفته
ببینیم خدا چی میخواد
میام براتون میگم اگر همه چی به خوبی تموم شه :D
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام به همه :72::72:
چند روز پیش داشتم به روند زندگیم نگاه میکردم که چرا اینقدر اتفاقات مختلف و بی برنامه یهو سر راهم قرار می گیرن. اینقدر اتفاقات مختلف ناگهانی هستند که کلا هیجان (همون استرس روانشناسا) زیادی رو میشه با چشم هم دید.
خلاصه گفتم هیجان و فکرم رفت به سمت شهربازی. اینکه خودمون پول ورودی میدیم تا وارد یه مجموعه بازی بشیم . اگه یه وسیله یا بازی رو تجربه نکرده باشیم می ایستیم و هیجان های دیگران رو نگاه میکنیم . خیلی موقع ها شده وقتی اون وسیله حرکاتش یا چرخشش شدت پیدا میکنه خیلی ها داد میزنن "آقا تو رو خدا نگهدار" یکی مامانش رو صدا می زنه ، یکی ناسزا میگه ، یکی "یااباالفضل " و ... خیلی موقع ها دیدن اونا ما رو تحریک میکنه که اون وسیله رو امتحان کنیم . میریم بلیطش رو می گیریم و پیش به سوی هیجان.
وقتی ما هم سوار میشیم سر پیچ های ناگهانی و چرخش های عجیب و غریب ممکنه جیغ بزنیم و یا از شدت هیجان یا ترس سکوت کنیم یا تکرار رفتار آدم های قبلی . (با علم به این ترس و استرس بازم رفتیم پول دادیم تا ما هم تجربه کنیم)
زمانی که پروردگارمون ازمون پرسید که آیا این دنیا رو میخوای حتما بهمون نشون داده بود که چه پیچ و تاب هایی داره ما هم با صدای بلند گفتیم "بــــــــله" و پیش به سوی هیجان. حالا وسط راه که رسیدیم سر این پیچا و وارونه شدنا هی داد میزنیم خدایا غلط کردم!! . خدایا نگه دار میخوام پیاده شم !!، خدایا نمی شنوی !!
وقتی از شهربازی می آییم خونه کلی تو خونمون هورمون ترشح شده و شاد هستیم . (دوباره هم میریم اونجا) چون خیالمون راحته صحیح و سلامت بر میگردیم و از پیچ و تاب ها شاد بالاخره بیرون می آییم.
از فکر شهربازی اومدم بیرون. وقتی حس کردم که اسباب این دنیا هم ایمنی لازم رو دارن و فقط پیچاش و چرخشاش واسه هیجانیه که خودم خواستمش خیالم راحت شد و گفتم خدایا یه دور دیگه هم می زنم.:310:
اصلا جای این حرفا اینجا بود ؟!!:163:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
وقتی یکی میاد یه پست پر انرژی میذاره بقیه اعضا هم خود به خود انگار تحت تاثیر قرار میگیرن...
منم امروز حالم خیلی خوبه..واقعا نمیدونم چرا....اما خیلی خوبم.خیلی خوشحالم.الکی الکی !
همه اتفاقاتی که میتونه ناراحتم کنه رو مرور کردم تا ببینم اوضاعم چطور میشه ..اما هیچی حتی بدترینش هم ناراحتم نکرد ! عجیبه واقعا برام...!
همه چی به نظرم خوب میاد...همه چی قشنگه....احساسا میکنم بمب انرژی مثبتم....شاید چند سالی میشه انقدر خوشحال و پر انرژی نبودم....
شاید به خاطر اینه که امرزو که من و همسرم روزه بودیم ، همسرم موقع افطار سفره رو پهن کرد و چایی دم کرد و بعد صدام کرد....من خواب بودم...فکر نمیکردم همسرم اصلا این کار رو بکنه اما اون کرد...بیدار شدم و پیش خودم میگفتم ای بابا تازه باید برم چایی دم کنم....
اما امدم دیدم سفره رو انداخته و همه چی امادست.
یعنی یه سفره انداختن انقدر منو خوشحال کرده؟همسرم ادم کم محبتی نیست...اما نمیدونم ایا این حس خوبم به خاطر کاره اونه یا به دلیل دیگه ایه....
همه اتفاقات بد که سالها اذیتم میکرد الان چقدر برام هضمشون راحت شده...ای خدا ! یعنی میشه همیشه اینطوری باشم!؟
درد دست چپم زیاد شده اما خیلی راحت قبولش کردم ....حالم خیلی خوبه
اذیت ازارها همیچنان هست...اما من ناراحت نشدم...
جیزهای از دست رفته زیاد دارم....اما حس میکنم بازم همه چی درست میشه و همه چی میشه به بهترین شکل ممکن ....
بچه ها امیدوارم خدا این حس رو به همتون بده.....
نادیا جان ..چقدر قشنگ ذوق میکنی و از کارهایی که میخوای بکنی برامون میگی.زودتر بیا بگو دیگه !
صبا جون..راست میگی....واقعا تا حالا به این روندی که بهش اشاره کردی فکر نکرده بودم....