نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
سلام
دیدم خیلی داره خوش به حالتون میشه، منم گفتم بهتره هیزمی چیزی بیارم که یه وقت فکر نکنین دیگه خیلی خیلی صاحب کرامتید:)
علیک سلام
نکنید این کار را. «حمالة الحطب بودن» کار خوبی نیست! البته ما را ترسی نیست بالاخره از بیکاری در میایم! :)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
خودتون رو در موقعیت های 1 و 2 و 5 بذارید و بگید که چیکار میکنید
بقیه ی سوالها رو هم جواب بدید.
لطفاً بدون استفاده از پیچ یا هر گونه وسیله ای که به پیچیدن و پیچوندن و پیچانیدن کمک کنه.
نشد دیگه. سر پیچ نپیچی جاده می پیچه می ری توی دره!
نقل قول:
1) دوست صمیمیتون، توی یه دوره از زندگیش دچار خطا شده، با دختری رابطه ی دوستی داشته. حد و حدودش رو نمیدونید تا چه حد بوده. فقط همینو میدونید که دو، سه سال، هر روز 24 ساعته با هم صحبت میکردن. تلفنی، حضوری، چتی و ...
میگذره و جریانشون بهم میخوره.
چند وقت بعد، یکی بهتون زنگ میزنه و میگه پدر دختری هست که دوستتون به تازگی به خواستگاریش رفته.
و ازتون میخواد بهش بگید که چه جور آدمیه. اگه همچین سوالی بپرسه، بهش میگید جریان اون دوستی رو؟
پناه می برم به خدا از همچین دوست صمیمی ای! من با چنین آدمی دوست صمیمی نمی شم!
حالا فرض می کنیم که طرف فقط باهام دوسته یا نه یه زمانی اشتباهی کرده و بعد توبه کرده.
اگه طرف توبه کرده باشه چیزی در مورد گذشته اش نمی گم و اون چیزی که الان هست را توصیف میکنم. ما حدیث داریم که اگر شب کسی را در حال گناه دیدی صبحش به چشم گناهکار به او نگاه نکن شاید که توبه کرده باشد.
نقل قول:
سوال بعدیش اینه که صریحاً میپرسه تا به حال اهل دوستی با جنس مخالف بوده یا نه. چه جوابی میدید؟
این دفعه واقعا صندلی تون داره گرم می شه!
خوب من همیشه سعی کرده ام دروغ نگم حداقل دروغی به این واضحی نمی گم. اگه نتونم طرف را بپیچونم راستش را بهش می گم.
نقل قول:
2) با دختری ازدواج میکنید. بعد از مدتی و در زمانی که عقد هستین متوجه اختلافات عمیقی بین خواهر برادراش میشید. (با خود دختر خانم مشکلی ندارن. بقیه با هم مشکل دارن)
با اینکه خودتون هیچ وقت سوالی نپرسیده بودین که در جوابش مجبور باشه به این اختلاف اشاره کنه، ازش انتظار دارین که قبلاً خودش میگفت؟
حالا که نگفته، چیکار میکنین؟
اگه بهتون میگفت، چقدر توی تصمیمتون تاثیر داشت؟
دوس داشتید کی این موضوع رو باهاتون در میون میذاشت؟ یا اصلاً اهمیتی نداره براتون؟
ازش انتظار نداشتم که بگه! ببینید کسی که خودش برای خودش و خانواده اش احترام قائل نباشه نمی تونه از دیگران انتظار احترام داشته باشه به همین خاطر درک می کنم که خواسته خانواده اش در نظرم محترم باقی بمونند.
اگه بهم می گفت بیشتر در موردش فکر می کردم. همیشه این که همسرم یه خانواده ی گرم و برخوردار از محبت پدر و مادر داشته باشه و روابط سالم باشه برام ارزش حساب می شده کسی که توی اینجور خانواده ای بزرگ شده باشه مشکلات عاطفی کمتری داره. اما خوب این موضوع اینقدر مهم نیست که کسی را فقط به این خاطر رد کنم بلکه در کنار فاکتورهای دیگر سنجیده می شود.
در حالت کلی انتظار اینه که پس از طی مراحل اولیه انتخاب و در مراحل ثانویه و قبل از عقد ازدواج این جور مساله ای مطرح بشه. یعنی نه توی جلسه ی اول و دوم لازمه به هر کسی گفته بشه و نه باید گذاشت که مثلا توی مراسم عقد و عروسی نمودش دیده بشه بیشتر توی مراحل آخر باید بهش گفت اینجور مساله ای هم وجود داره.
نقل قول:
3) یادمه توی تاپیکی که در مورد اختلاف نظرم با پدرم نوشته بودم، گفته بودید با مادرتون نمیتونید خیلی صمیمی باشید و ... میشه راهکارهایی که تا الان بکار گرفتید رو برام بگید. کدوماش مفید تر بوده؟ اصلاً تاثیری داشتن؟
تکنیک هایی که من استفاده کرده ام نتونسته من را با مادرم صمیمی بکنه به این معنا که اون بشه طرف مشورتم یا طرف درد دلم چون که درک متقابل و زبان مشترک وجود ندارد اما خوب تونسته حس بد را در رابطه تبدیل به حس خوب بکنه و محبتی که مادرم توانایی بروزش را نداشته و بلد نبوده! را بیشتر بروز بده و منم بتونم محبتم را بروز بدم و احترام ها بیشتر حفظ بشه و رابطه سالم تر بشه.
شاید اندکی خویشتن داری، درک عذابی که مادر برای بزرگ کردن یه فرزند می کشد، خرید هدیه به بهانه های مختلف و بروز محبت و بوسیدن دست ایشان به بهانه های مختلف! احترام بیشتر در برخوردها و نشان دادن خودم به عنوان فرزندی عاقل و قابل اعتماد تونسته رابطه را سالم تر کنه.
مهمترین نکته اش اینه که واقعا بفهمیم یه مادر چی می کشه (یا حتی پدر) تا فرزند بزرگ بشه. اون وقته که تلاش بیشتری برای بهبود رابطه مون می کنیم.
نقل قول:
4) نظرتون راجع به نرم افزارایی که توی ایران با کمترین هزینه و خیلی راحت بدون در نظر گرفتن کپی رایت ازشون استفاده میکنیم چیه؟ حلال و حرومی توی این مورد کاربردی داره؟
نظر مرجع تقلیدم را قبول دارم. یعنی در مواردی که گفته اند رعایت می کنم و در مواردی که جایز دانسته اند جایز می دونم. البته من بیشتر از سیستم عامل لینوکس استفاده می کنم که نرم افزارهای مربوطه اش مجانی قابل دسترسی هستند.
نقل قول:
5) دختر خانمی توی محل کارتون هست که تقریباً معیارای اولیه رو از نظر شما داره. مدتی ایشون رو در نظر دارید تا ببینید اوضاع چطوره. در خلال همین تعلل شما، ایشون بهتون پیشنهاد آشنایی بیشتر برای ازدواج میده. چیکار میکنید؟ نظرتون در موردش عوض میشه؟ بهش میگید که شما هم قبلش همچین بی نظر نبودید ؟
جا می خورم و نمی تونم قبول کنم. برام سخته که پیشنهاد از طرف مقابل داده بشه بهش جواب منفی می دم و بهش چیزی نمی گم!
به نظرم توی این شرایط بهترین کار برای یه دختر اینه که با یه واسطه از نظر شخص مقابل در مورد خودش مطلع بشه ولی اقدام مستقیم اصلا نتیجه ی خوبی نداره. حتی اگر من بفهمم که این واسطه دقیقا از طرف دختر خانم برای این جور موضوعی مامور شده باز احساس منفی کمتری بهم دست میده تا این که مستقیما از خود دختر خانم چنین چیزی مطرح بشه. یعنی توی حالتی که واسطه ای مطرحه این به پای حیای دختر گذاشته می شه در حالی که توی حالتی که واسطه ای در کار نیست نوعی احساس منفی که نمی دونم اسمش را چی بگذارم به وجود میاد.
نقل قول:
6) شنیدید میگن که کاری رو میخواید انجام بدید تمام تلاشتون رو بکنید و اگه دیدید به نتیجه نمیرسید، بدونید خواست خدا نیست.
تا به حال شده توی یه کار مشخص، ندونید حد آخر تلاشتون کجاست؟ و ندونید بعد از یه مدت تلاش و به نتیجه نرسیدن، باید رهاش کنید و بگید قسمت نبوده، یا باید ادامه بدید به تلاشتون؟ توی این موقعیت ها چیکار میکنید؟
همه ی تلاش خودم را می کنم اما به خدا و توی دعاهام می گم اگه به صلاحم نیست نشه! اگه نشد ممکنه ناراحت هم بشم! اما خدا را شکر می کنم.
نقل قول:
7) کسی رو میشناسم که هر وقت برای حل مشکلاتش میخواد پیش خدا دعا کنه ، حس میکنه خدا داره جوری بهش نگاه میکنه که معنی نگاه خدا ایناست:
- اسم اینو گذاشتی مشکل؟
- بنده ی ناچیز ِمن، هنوز خیلی کوچیکی که در گیر این مسائل هستی
- اینا همش تقصیر خودته. خودت باعثش بودی
- کی میخوای بزرگ شی؟
- اینا رو خودت باید حلشون کنی. برای مسائل بزرگتری باید بیای سراغم
شما باشید چه جوری دید این شخص رو عوض میکنید؟
خدا می گه حتی نمک سفره تون را از من بخواین. خدایی که من می شناسم اگه مشکلی هم می ده واسه اینه که بیشتر یادش بیافتی و بری سراغش. خدایی که من می شناسم هیچ وقت نمی گه خودت باعثش بودی بلکه دستت را می گیره و می گه اگر مشکلی هم بهت می دم واسه اینه که بیشتر پیشم بیای واسه اینه که دوستت دارم واسه اینه که می خوام اینجوری رشد کنی.
خدایی که من می شناسم عاشق منه. عاشق تو است. می گه اگه بنده ام می دونست من چقدر دوستش دارم از شوق به من جان می سپرد. این خدا هیچ وقت نمی گه کی می خوای بزرگ شی؟ می گه من دوست دارم که بزرگ شی حالا اگه دوست داری بزرگ شی این مشکلات را باید پشت سر بگذاری البته اگه دست من را رها نکنی من خودم قدم به قدم می برمت و از همه ی مشکلات ردت می کنم.
من این جور شخصی را ببینم می گم بیا با هم مناجات حضرت علی توی مسجد کوفه را بخونیم!
مولای یا مولای انت المولا و انا العبد و هل یرحم العبد الا مولا؟
نقل قول:
8) یه مدت زیاد توی باغ بودید. فکر میکنید کل کل کننده ی خوبی هستید که دم به دقیقه توی آلاچیق کل کل پیداتون میشد؟:)
:) نه کل کل کننده ی خوبی نیستم مگه ندیدید همه قهر کردن و فراری شدن! :311:
نقل قول:
9) اون تیزری که تلویزیون نشون میده، مربوط به اعتیاد به اینترنته رو دیدید؟ هیچ وقت خودتون رو جای اون شخصی که میبندن به تخت تصور کردید؟
:311:
من تا الان چند بار ترک کرده ام. الان دیگه بلدم هر وقت بخوام قطعش کنم! البته کارم اجازه نمی ده اما دیگه اعتیاد به اون معنا نیست! البته قبلنا بود :311:
نقل قول:
10) از نظر خودتون، علت اصلی اینکه تا الان علی رغم میل باطنیتون موفق به ازدواج نشدید چیه؟ (البته اگه اینکه تا الان خواست خدا نبوده و قسمت نبوده و اینها رو کنار بذارید)
نمی دونم. گاهی می شینم به این موضوع فکر می کنم مثل این که نکنه دل کسی را شکونده باشم یا دچار یکی از سنت های الهی شده باشم ( یه بنده خدایی که دیر ازدواج کرد و من این را به رخش کشیدم و طبق سنت الهی خودم بهش گرفتار شده باشم ) یا ...
به هر حال وقتی بهش فکر می کنم بیشتر نتیجه اش توبه است تا تغییر معیارهام.
نقل قول:
11) بالاخره تکنولوژی (اعم از موبایل و اینترنت و TV و ...) باعث میشه هیچ کس تنها نباشه یا باعث میشه همه تنها بشن؟
بستگی به زاویه ی دیدتون داره. طرفدار مطلق هیچ کدام از دو نظریه نیستم. بلکه بیشتر بینابین هستم. نه عاشق تکنولوژی هستم و نه مخالف مطلقش. گاهی فرار از دنیای تکنولوژی و چند روز سر به بیابان گذاشتن ( مثلا اردوی مناطق جنگی! ) به آدم آرامش می ده. و گاهی هم توی تنهایی فیزیکی یه پیامک از یه دوست مهربان دلگرمت می کنه .
نقل قول:
12) یه نقد مختصر در مورد قیدار بنویسید
خیلی سخته! امیرخانی توی قیدار می خواد یه مدل زندگی برای امروز معرفی کنه. امیرخانی از آدم هایی که سیاه و سفید می بینن خسته شده و دوست داره بگه ارمیاها توی جامعه له می شن.
امیرخانی قیداری را به تصویر می کشد که طبق این بیت زندگی می کند:
چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت عرفی
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
اما من هنوز هم ارمیا را می پسندم و قیدار را نمی فهمم. قیدار را دوست دارم. جوانمردی اش را می پسندم و با او همراه می شوم اما گاهی نمی توانم بفهممش.
روزها و شب ها به قیدار فکر کرده ام و در ذهنم بالا و پایین کرده امش اما من هنوز هم ارمیای بیوتن هستم نه قیدار.
نقل قول:
13) میگن الان که دوره زمونه اینه، خدا به داد بچه های ما برسه. چیکار باید کرد براشون واقعاً؟
خوب ما خوش بینیم. انشاء الله توی زمان بچه های ما اوضاع بهتر شده شایدم آقا امام زمان بوده بود. اون کسی که این حرف را می زنه از الان تسلیم شده و قبول کرده هر روز بناست بدتر بشه. این برای کسی که دغدغه ی ساختن اجتماعش را داره غیر قابل قبوله.
نقل قول:
14) اگه جای پدر مادرتون بودید، چه کاری رو برای خودتون (یعنی بچه هاتون) انجام میدادید که اونها انجام ندادن؟ چه کمبودی رو جبران میکردید؟ چه مادی چه معنوی.
ما را با پدر و مادرمون در نندازید لطفا. مطمئنا من هم مثل خیلی از بچه ها کمبودهایی داشته ام اما هرکاری کرده اند را من نمی تونم جبران کنم و فقط می تونم بگم علیرغم هرچی بوده و نبوده دوستشون دارم و خدا سایه شون را روی سرم حفظ کنه. به عنوان یه فرزند سعی می کنم یکی از سنت های الهی یادم نره که حتی اگر پدر و مادرم خوب هم نبودند باهاشون خوب رفتار کنم چون طبق سنت الهی هر رفتاری را که من با پدر و مادرم داشتم فرزندانم با من خواهند داشت.
نقل قول:
دیگه فعلاً عرضی نیست :D
موفق باشید.[/quote]