RE: به دنبال ثبات و آرامش
همدردی کاش می دونستید حرفاتون چه قدر بهم آرامش میده
ازتون به خاطر برج شیشه ای ممنونم خیلی بهم کمک کرد
تصمیم گرفتم که رهاش کنم برای مدتی و ابراز علاقه ام رو بهش به حداقل برسونم نه از روی لجبازی فقط به خاطر اینکه بهش کمک کنم که بیاد سمتم و بهش کمک کنم دلش برام تنگ شه بهش کمک کنم تا کمی بهم احساس نیاز کنه و فقط کارایی که باید انجام بدمو انجام بدم مثل اتو کردن لباساش و یا آماده کردن غذاش.....
به نظرم این فاصله برامون لازمه
و مهمترین دلیل برای این فاصله کم کردن وابستگی افراطیم به همسرمه
آیا به نظرتون کار درستی می کنم؟؟
آیا همسرتون مثل من به روابط شما با خانوادهتون حساس بود ؟
چه راه حلی رو پیش گرفتید تا مشکلتون حل شد؟
اگه براتون اشکالی نداره کمی بیشتر برام از تجربه هاتون و مشکلاتتون بگید و کاری که از جانب همسرتون باعث رضایت شما شد
من 5 سال با این زندگی درگیرم و هنوز راه حلی پیدا نکردم
دیشب همسرم بهم گفت اقلیما رفتارهای این دو روزتو چه طوری توجیه می کنی
بهش گفتم از اون دو روز حرفی نزن چون من از خودم به خاطر اون رفتارها متنفرم و من از اون اقلیما داره حالم بهم می خوره
دیشب بهش گفتم هر کاری رو که از روی اجبار انجام میدی رو دیگه انجام نده مثل زنگ زدن ساعت نه که هر روز این کارو می کنی و من احساس می کنم مجبوری هر کاری که واقعا ته دلته انجام بده و اونم گفت اره مجبورم از روی اجبار انجام میدم و ازش خواهش کرد که دیگه به من زنک نزنه ولی باز امروز زنگ زد ساعت نه احساس کردم دیگه مجبور نیست و شاید واقعا خودش دلش می خواد که بهم زنگ بزنه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار رهنورد
ا
شما چه سوسول دعوا ميكنين !!!!!!:311:(چه قدر از حرفت خنده ام گرفت)
خدايي اين مدت درست حسابي بهش محبت كردي ؟ خیلی در مورد محبت این آخریها بهتر شده بودم ولی بهار جان اون همه چیزو تو خانواده اش خلاصه می کنه اگه با اونا خوب باشم اونم باهام خوبه در غیر اینصورت هیچ کار من به چشش نمی اد
اون از تو انرژي نگيره از كجا بگيره ؟ اینو راست میگی
اقليما نه طلاقي در راهه نه بي مهري .
به شرط اينكه تو بخواي .
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقليما تو دوست داشتني هستي بنابراين نمي شه تو را دوست نداشت. اينو جدي مي گم.
RE: به دنبال ثبات و آرامش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
اقليما تو دوست داشتني هستي بنابراين نمي شه تو را دوست نداشت. اينو جدي مي گم.
راست میگی لیلا
چه قدر این حرفت بهم اعتماد به نفس داد
امیدوارم اینطوری باشه
من همیشه تو لحظه ها و مشکلات زندگیم یاد صبر و تلاش تو برای زندگیت می افتم و کمی امید می گیرم و همیشه نوشته هاتو می خونم تو تاپیک های مختلف می خونم
مرسی لیلا جان
برام دعا کن
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان خوشحالم از اینکه حرفام تونسته کمکی بهت بکنه و این نشون میده خودت هم داری سعی میکنی و داری تغییر میکنی.
راستش در مورد اینکه میخوایی ازش دور شی نظر من اینه که دوست داشتن با وابسته بودن خیلی تفاوت داره. به نظرم تو دوست داشتنتو کم نکن، بلکه وابستگیتو کم کن.
مطمئن باش همسرت هم داره روزهای سختی رو می گذرونه و اینکه حس کنه تو دیگه دوسش نداری، شاید نگران و پریشونش کنه. پس اگه می خوایی محبتتو کم کنی، طوری این کارو بکن که باز هم بفهمه که دوسش داری.
ولی در مورد وابستگی کاملا موافقم که باید از بین بره. برای یه مرد تحمل زنی که بهش وابسته باشه خیلی سخته و دیگه نمیتونه باهاش ارتباط برقرار کنه.
مردی که زنش بهش وابسته اس همیشه تحت استرس و فشارهای روانیه. مثل یه مرغی میمونه که توی قفسه و تنها اندیشه اش پرواز و رفتنه. حتی شاید اگه مرغ رو توی قفس نمی گذاشتن، هیچ وقت از اون جا نمی رفت ولی همینکه محدود میشه همه ی فکرش رفتنه.
در مورد زندگیم مشکلات خاص خودم رو دارم و ممکنه یه روزی تاپیک باز کنم و از دوستان راهنمایی بگیرم. ولی الان خیلی نمیتونم بازش کنم و شرحش بدم.
همسر من هم به روابط من با خونواده ام حساس بود و در وهله ی اول خودش اذیت میشد و بعدش منو اذیت میکرد. همسرم به مرور زمان متوجه شد که این قضیه فقط به خودش لطمه میزنه و نباید روی روابط ما حساس باشه بلکه بجاش باید روی بهبود روابط خودمون تمرکز کنه.
آفرین که بهش گفتی مجبور نیستی بهم زنگ بزنی. مجبور به هیچ کاریش نکن و اجازه بده خودش بدون استرس و دلهره باهات ارتباط برقرار کنه و بهت محبت کنه.
خودت رو بزار جای اون و فکر کن هر لحظه که بخوایی محبت کنی باید استرس اینو داشته باشی که همسرم الان چی میگه و چی پیش میاد و آیا خوشش میاد یا نه و . . .! خب آدم از محبت کردن پشیمون میشه دیگه.
راستی ما هم 5 ساله ازدواج کردیم.
اینی که گفتم خیلی شبیه همسر منی، بیشتر برای کنترل نکردن رفتار و گفتار بود.
ولی اگه بخوام صادقانه بگم باید بگم داری پله پله تغییر میکنی و اگه این تغییر مداوم باشه، طولی نمیکشه که زندگیت بهشت میشه.
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام به دوستان عزیزم
نمی دونم اگه این روزا اینجا نبود چه به سر من اومده بود
آقای همدردی من خیلی وقتا فرق وابستگی و دوست داشتن رو نمی دونم
یعنی همیشه فکر می کنم وقتی کسی رو دوست داری بهش وابسته ای
چی چیزایی یعنی وابستگی؟
چه کارایی باعث میشه همسرم فکر کنه بهش وابسته ام؟
همسرم تمایل دوباره باهم آشتی کنیم
باهام حرف می زنه و هی می خواد منم باهاش حرف بزنم
ولی من ترس خیلی بدی افتاده تو جونم ،دلم خیلی براش تنگ شده ولی همش می ترسم که دوباره مسائل تنش زا و حساسیت های من شروع شه
می ترسم دوباره 5 شنبه بریم خونه باباش اینا و روز از نو و روزی از نو
می ترسم دوباره نتونم عصبانیتمو کنترل کنم و به شدت به یه دوره تنهایی نیاز دارم دلم می خواست یه مدت طولانی تر باهام قهر باشیم ولی همسرم همش میخواد باهام آشتی کنه
دیشب برعکس هر شب که با هزار عذاب و فکر خوابم می برد راحت خوابم برد ولی نصفه شب از صدای گریه خودم بلند شدم که هی می گفتم دلم برات تنگ شده و اونم محکم بغلم کرده بود و می گفت منم همین طور
خیلی درده آدم از دست خودش اینقدر ناراحت باشه و عصبانی که نتونه دیگه با هیچ کس ارتباط برقرار کنه
من خیلی خیلی غمگینم
و خیلی خیلی می ترسم از شروع دوباره زندگیه دو نفره
تا حالا اینطوری نبودم و همیشه دلم می خواست بعد ازر هر قهر زود آشتی کنیم
من خیلی می ترسم چون از خودم مطمئن نیستم
من چه طوری به خودم برگردم؟
من چی کار کنم با خودم؟
مثل آدمی شدم که اصلا به خودش اطمینان نداره و از خودش می ترسه
خیلی خیلی درمونده ام بهم کمک کنید
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیمای عزیز.
وابستگی مثل ارتباط ما با هوا میمونه. یعنی بدون همدیگه معنی نداریم، وجود نداریم.
زن و شوهر توی ارتباطشون نباید به این نقطه برسن. باید اول به عنوان دوتا موجود مستقل وجود داشته باشن و بتونن بدون هم زندگی کنن. نیازهاشون هم باید بر همین پایه شکل بگیره.
مثلا اگه معمولا دوس داری همسرت کنارت باشه و اوقاتتون رو با هم دیگه بگذرونین، این یعنی دوس داشتن و خیلی خوبه. ولی اگه حس میکنی وقتایی که همسرت پیشت نیست مثل مرغ سر کنده میمونی و نمیتونی اوقاتت رو بگذرونی، این یعنی وابستگی.
اگه دوس داری همسرت بانک عاطفیتو با جملات محبت آمیز پرکنه و بهت حس خوبی میده، این یعنی دوسش داری. ولی اگه مدتی همسرت کم کاری کنه و تو حس کنی به شدت دچار کمبود شدی و داری به مشکل بر می خوری، این یعنی وابستگی.
اقلیما وابستگی در وهله ی اول برای مرد استرس و نگرانی به بار میاره و بعدش به فکر فرو میره که همسرم منو به خاطر وابستگی هاش می خواد و کم کم شروع میکنه به دور شدن و اگه این مسئله ادامه پیدا کنه به مرگ عاطفی میرسه.
مثلا همسر اقلیما ممکنه این طوری پیش خودش فکر کنه که اقلیما فقط به خاطر نیاز پر شدن بانک عاطفیش داره با من زندگی میکنه و من فقط یه ابزارم برای این قضیه و نگران و پریشان میشه و در نهایت دور میشه از اقلیما و تا زمانی که مطمئن نشه اقلیما اون رو به خاطر خودش و به خاطر خصوصیات خوبی که داره می خواد، بر نمی گرده.
قبول دارم که تشخیص مرز دوس داشتن و وابستگی یه ذره سخته ولی اگه یه ذره فکر کنی برای همه ی موارد می تونی مثال های این چنینی پیدا کنی.
در مورد همسرت باز هم حرف دیروزم رو تکرار می کنم که عاشقانه دوستت داره و مردیه که باید قدرش رو بدونی.
اولین کاری که میکنی اینه که خودت رو ببخشی. می دونم که بابت رفترا چند روز پیشت از خودت ناراحتی و شاید عصبانی. ولی هر کسی توی دنیا یه لحظه هایی اشتباه می کنه. پس خودتو ببخش.
به نظرم تو خیلی خوب داری پیش میری و تصمیم گرفتی تغییر کنی. پس نترس.
من نظرم اینه که با همسرت آشتی کن و براش توضیح بده که دوس داری تغییر کنی و بهش بگو نیاز داری که توی این راه کمکت کنه. براش بگو که تغییر سخته و یه روزه اتفاق نمی افته و حمایتش رو می خوایی.
وقتی هم که میرین خونه ی مادر همسرت، کاملا فراموش کن که تو و همسرت، زن و شوهرین. شما اونجا زن و شوهر نیستین. اگه دیدی همسرت داره به مادش محبت میکنه، خوشحال باش که توی این دوره زمونه که خونواده ها اکثرا گرفتار مشکلات و ناسازگاری های بچه هاشونن، این پسر چه محبتی به خونواده اش داره. به این فکر کن که این پسر چه آدم بزرگواریه که جواب محبت های مادرش رو که سال ها براش زحمت کشیده، داره این طوری میده. بهش افتخار کن و به این فکر کن که این آدم، داره ثابت میکنه آدم وفاداریه و هر کاری در حقش بکین، یه روزی جوابش رو میگیری.
به این فکر کن که اگه من هم به این آدم محبت کنم، یه روزی، یه جایی جوابش رو پس میگیرم.
خیالت راحت بشه که این مرد آدمیه که همیشه باهات میمونه و همراهته.
RE: به دنبال ثبات و آرامش
همدردی چه قدر این روزا دیدمو نسبت به زندگیم عوض کردید
من این روزا فهمیدم که همسرم چه قدر دوستم داره
این روزا فهمیدم که چه قدر دیدم نسبت به همسرم و اطرافم بد بوده
خدا کنه دوباره همه چیز یادم نره
من فکر می کردم وابسته نبودن فقط اینه که خرج و مخارج خودمو ،خودم بدم
جایی می خوام برم خودم برم و منتظر اون نباشم تا اون منو ببره
و یا .......
و هیچ وقت اینجوری به قضیه نگاه نکرده بودم!!
چرا باید خونه پدر و مادر همسرم فکر کنم که زن و شوهر نیستیم؟این جور فکر کردن چه کمکی می تونه بهم بکنه؟
در صورتی که من وقتی اونجا هستم دلم می خواد همه بدونند که چقدر همسرم دوستم داره
اونجا که هستیم پیشم بشینه
باهام حرف بزنه
هوامو داشته باش
بازم از کمکاتون ممنونم
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما خیلی خوشحالم که داری تغییر میکنی
در جواب سوالت دیروز بالهای صداقت عزیز واسم یه پاسخی داده بودن که بخشی از پاسخشون برات میذارم فکر کنم جوابت بگیری :
شوهرم هر موقع دلش می خواد به من محبت میکنه و من در این خصوص بهش گیر نمی دم که
دوستم داری؟!
چندتا دوسم داری؟
از زندگی با من راضی هستی؟!
عزیزت هستم
...
چرا این کار رو کردی ، پس یعنی دوستم نداری!!!
چرا جلوی مامانت اون حرف رو زدی ، پس دلم رو شکوندی
چرا فلان روز خونه مامانم نیومدی ، پس یعنی من برات مهم نیستم
میدونی چرا؟!
چون مطمئنم که همسرم من رو دوست داره ، وگرنه چه دلیلی داره با من زندگی کنه؟
گفتم هر موقع دلش خواست به من محبت میکنه
چون اون موقع از اعماق وجودش میاد بغلم میکنه و واقعی هست ، دلیلی نداره که مصنوعی بخواد بیاد بوسم کنه !!!
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان اینکه گفتم فکر کن زن و شوهر نیستین، برای این بود که حساسیتت نسبت به محبت های همسرت به مادرش کم بشه.
می خواستم وقتی داره به مادرش محبت میکنه، به عنوان یه ناظر خارجی قضیه رو ببینی و خوشحال بشی از این همه محبت.
امااااااااااااااااااااااا اااااا . . .
گفتی که "من وقتی اونجا هستم دلم می خواد همه بدونند که چقدر همسرم دوستم داره".
من یه کوچولو با این جمله مشکل دارم.
اقلیما بعضی از مردها به خاطر احساساتی که دارن، توی یه جاهای خاص نمی تونن مثل همیشه با همسرشون ارتباط بر قرار کنن و معمولا یکی از اون جاها، خونه ی پدریشونه.
من خودم از این دسته از آدم هام و حتی به خاطر این قضیه کارمون به مشاور کشید.
مشاور به همسرم گفت این یه قضیه ی طبیعیه و اگه همسرت توی اون شرایط فقط یه لبخند کوچولو بهت زد، سیگنال عشقش رو بگیر و انتظار نداشته باش کار بیشتری انجام بده، چون اگه انتظار داشته باشی اون هم بهش فشار میاد و همون سیگنال رو هم قطع میکنه.
پس خواهش می کنم، خواهش میکنم همسرت رو آزاد بزار و اجازه بده هر طور که دوس داره علاقه اش رو ابراز کنه. توی هر محیطی. و این رو هم بهش بگو. یعنی بهش بگو: عزیزم، من انتظار ندارم توی بعضی جاها همون طور که توی خلوتمون با هم ارتباط داریم، رفتار کنی. همین که دزدکی یه چشمک بهم میزنی، یا یه لبخد میزنی، من سرشار از عشقت میشم. بذار اون هم بدونه و استرس نداشته باشه که الان اقلیما ازم انتظار داره.
RE: به دنبال ثبات و آرامش
همدردی ببخشید سوالام ازتون طولانی شد
یه ابهامی تو جوابتون دارم و برای این می پرسم تا بتونم با دل و جون این قضیه رو درک کنم و بپذیرم
سوالم اینکه:
این احساس چیه و چجور حسیه؟
مگه چه اتفاقی می افته که پدر و مادرامون بفمند ما به همه علاقه داریم
مگه چه اتفاقی می افته جلوی پدر و مادرش بهم توجه کنه (با توجه به اینکه من اصلا اصلا انتظار ندارم مثل خلوتمون باهام رفتار کنه و دور از احترامه)
این احساس به خاطر این نیست که اون نمی خواد مادرش احساس کنه که من جای اونو برای پسرش پر کردم
نمی دونم می تونم منظورمو به شما برسونم یا نه
اگه میشه یه کم بیشتر از این احساسی که باعث میشه محبتی جلوی پدر و مادرش دریافت نکنم برام بگید
می دونید منم با این مسئله مشکل دارم
دوست دارم تو جمع های خانوادگی (بخصوص خانواده همسرم) همسرم با توجه هاش عزت و احترام منو جلوی بقیه بالا ببره و بقیه بفهمونه که منو دوست داره و برام احترام قائله
این برام یه احساس خیلی خوب و عالی به حساب می اد و وقتی توی جمع ازم فاصله میگیره جز بغض و ناراحتی چیزی سراغم نمی اد
بازم از راهنمایی هاتون خیلی خیلی ممنونم