نمی دونم ، چیزی یادم نمی اد :303:
می خوای بریم لالا
چشمام رو با چوب کبریت باز نگه داشتم
نمایش نسخه قابل چاپ
نمی دونم ، چیزی یادم نمی اد :303:
می خوای بریم لالا
چشمام رو با چوب کبریت باز نگه داشتم
منم همینطور:311:
من رفتم بخوابمhttp://www.hamdardi.net/imgup/31551/...e43206b2cc.gif
شب بخیر http://www.hamdardi.net/imgup/31551/...844a4c0f93.gif
سلام
این باغه چرا همش فقط بامدادان فعاله :)،چرا وسطای روز هیشکی اینجا نیست :302:
اینجا کل کلش خیلی حال میده،البته من خاطره خوبی از کل ندارما،ولی چه کنم که کلم بو قرمه سبزی میده و
همش دنبال دردسرم،دلم یه نموره گرفته بود،گفتم بیام اینجا یکم دلم وا بشه،ایا کسی
هست مرا همراهی کند؟ :54:
آره عزیزم من هستم .ولی نمیدونم چرا فکر میکنم شما ، ما جدیدا رو قبول ندارید.البته ببخشید که خیلی رک گفتم:46:
پاییزان جون بابا من خودم جدیدم ها،اخه خانوم گل کاربر مخفی شدی من خبر ندارم که هستی،والا چون میدونم پایه ای، اسما صدات میکردم.
راستی دیگه اون رک حرف زدنت تکرار نشه ها،خیلی بهم برخورد و اینجوری شدم:301:
اخه تو به این میگی خیلی رک :311:(من کل کلو شروع کردم )
حالا پاییزان برنامت برا من چیه؟دلم گرفته:302:
خب اول بیا اینو ببین http://www.hamdardi.net/imgup/31551/...a54f7bcf18.gif
اگه خواستی بگو واسه چی دلت گرفته.؟نخواستی هم نگو:311:
من هم پایه هستم
آقا من تازه امروز صبح رسیدم خانه مادری ، دیشب تو راه بودم ، چه راهی بود ، جاده لغزنده ، برف هم که میومد ؛ هیچی دیده نمی شد ، همه نگرانم شده بودن ، صبح هم که برای نماز نگه داشت ، رفتم دستشویی ، شیرش مشکل داشت ، به جای اینکه شیر رو ببندم ؛ اشتباهی باز کردم ، حالا عین فواره همه جا آب می پاشید:311: هیشکی جلوداره شلنگ نبود، منم حسابی در این موارد حساس و وسواسی هستم:316: ، هیچی دیگه حسابی کثییف شدم ، مجبور شدم با اون وضع نماز بخونم ، نمی دونم دیگه صحیح بود یا نه
دیدمش،خندم گرفت،بعضی وقتا واقعا اینجوری میشه ها،گله چقدر سمجه،انگار همه ی
عالم دست بدست هم دادن تا دختره یا پسره نتونن،رمانتیک بازی در بیارن:302:
میدونم که خیلی دلت میخاد بگم،ولی نمیگم :311:،اخه یکی دو تا نیست که انگار ماه و خورشید و فلک در کارن تا یه اب خوش از گلوی من پایین نره :302:
برنامه ی بعدیت چیه؟
گل مریم من الان دیدم پست شمارو
چه ماجرایی واست اتفاق افتاده ها :311:،من بودم گریم میگرفت،نمازت هم خب دیگه چاره ای
نداشتی که،ایشالله که خدا به بزرگواری خودش میبخشه و نمازت صحیحه :D
من چند دقه میام اینجا بعد خونواده صدام میکنن،میرم ببینم چی میگن،واسه همین دیر به دیر جواب میدم
پاییزان کجا رفتی تو؟
برنامه بعدیم غذای سوخته منهhttp://www.hamdardi.net/imgup/31551/...07514057f4.gifhttp://www.hamdardi.net/imgup/31551/...9fc0cec174.gif
آیدا کوچولو ی من 4.5 ساله است .اومده میگه مامان چرا این:311: خودش شکمشو قلقلک میده خودشم میخنده؟
راستی گویا اینجا خانمها و آقایون دو تا باند رو تشکیل دادن .تو توی کدوم باندی؟
این بانده که قبلا بود که متلاشی شد ، سردسته شون هم بی بی بود ، اعضاش چون خیلی زن ذلیل از آب در اومدن:311: به باند زن ذلیلان تغییر نام دادند.:311::311::311: