RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
صحرا جان
موضوعی که متوجه نمیشین اینه
من نمیگم چرا شوهرم فلان کارو نمیکنه، یا مثل فلانی نیست
اخلاقهاشو قبول کردمو پذیرفتم
ولی جاهایی دارم عذاب میکشم که از اول یه جور دیگه خودشو نشون داده بود، الآن راجع به دیگرانم همونطوریه ولی راجع به من اعتقاد داره که لازم نیست ادامه پیدا کنه، چون زن و شوهریم و من بدون شنیدن و دیدن محبت باید مطمئن باشم دوستم داره
موضوع اینجاس
اگرنه کاری که تو ذاتش نیست که ازش نمیخوام
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
نمی دونم چرا هیچ کارشناسی سر نمی زنه
اینجا همه فقط به رتبه های افراد نگاه می کنند و هر کی رتبه اش بیشتر باشه به تاپیکشم بیشتر سر می زنند
کاش یکی اینجا هم بیاد و بگه راست و درست چیه......
سابینای عزیز همه ما می دونیم گزینه ای به نام طلاق وجود داره و خیلی هم راحته
به قول یکی از دوستان تالار که می گفت طلاق مستحب منفوره
ولی بعضی وقتا با بعضی راهکارها میشه داغون ترین زندگی ها هم درست کرد چه برسه به زندگیه شمیم
اگه رفتن شمیم پیش این مشاور به ضررش باشه چی؟!!!
متاسفانه جامعه ما دیدش نسبت به زن مطلقه خیلی خیلی بد و ناراحت کننده است اینکه باید با چشمان باز قدم نهایی رو برداشت...........
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
:72::323:
عزیزم منم برات دعا می کنم
در مورد قضیه محبت که میگی تا حالا رهاش کردی به حال خودش همسر من هم اوایل همینطوری بود اما من از تو کتاب مردان مریخی زنان ونوسی یاد گرفتم که چیکار کنم یه مثال برات میزنم البته نمی دونم مورد تو چجوری برا من اینطوری بود که من همیشه اویزون بودمو طلب محبت می کردم و اون هم همین حرفها رو میزد که مثلا محبت الان نیم یاد یا باید خودش بیاد همیشه نیم شه دلو قلوه داد تا اینکه از تو این کتاب یاد گرفتم و مدت بسیاری تنهاش گذاشتم مثلا وقتی خونه بود می رفتم تو یه اتاق دیگه و کار خودمو می کردم و کتاب می خوندم یا کارهای شخصی تلویزیون میدیدم انگار کسی نیست البته خیلی طبیعی که بعد از یه مدت البته طولانی یکی دو ماهه اون به سمت من کشیده شد البته جزئیات داره که نمیشه همشو گفت کتابو بخون .
یکم همسرت رو رها کن به خودت برس به فکر خودت باش راستش انقدر عصبانی که من می ترسیدم بیام نظر بدم گفتم یه وقت دعوام نکنی می دونم ناراحتی من همه مشکلات تو رو اوایل زندگیم داشتم توهین بی احترام ی حتی جلوی خانوادش به من فحش می داد من نمی دونم کار من درست بوده یا نه اما من با نظر یه مشاور چون خونه مال من بود اونو از خونه انداختم بیرون به خاطر توهین ها و بی ادبی هاش بماند که بی مسئولیت هم بود اکثر هم بیکار اما شاید کارشناسان با این کار موافق نباشند و این کار من باعث شد همسر م بی مسئولیت تر بشه اما بعد از سه بار بیرون کردن دفعه اخر چون خیلی محکم سر طلاق وایسادم اون ادم شد خیلی نمی تونم برات توضیح بدم اما هرچی مشاور میگه گوش کن این یکه راهکار بود که من استفاده کردم و خیلی خوب جواب داد و در مورد بی مسئولیتیش هم با صحبتهای اقای دانشمند و استفاده از رفتار جراتت مندانه موفق شدم گفتم شاید به درت بخوره الان خیلی از مشکلاتمو با استفاده از رفتار جرات مندانه حل می کنم خیلی جواب میده امتحانش مجانی در واقع الان هیچ مشکلی نداریم و حتی دعوامون هم خدارو شکر نمیشه که این یک ماهه که از رفتار جرات مندانه استفاده کردم اینطوری شده در مورد پول ومسائل مالی هم استفاده کردم اون حتی خوراکیهای خونه رو هم نمی خرید اما الان این کارو می کنه چون درست ازش می خوام درست صحبت می کنم باور کن خیلی مهمه .
در ضمن من با طلاق موافق نیستم اما شاید یه تلنگری برا همسرت باشه شاید شاید مطمئن نیستم باز فکر می کنم که خیلی جرات مندانه بهش بگو که از رفتار و بی احترامیشهاش ناراحتی و اون حق این کارو نداره چون به نظر من مظلومه که ظالم رو بوجود میاره موفق باشی :72:
نظراتم شخصی می باشد و بر پایه مشاوره نیست .
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
جان سخت عزیز
مرسی که برام نوشتی و آرزو میکنم هر روز زندگیت شیرینتر و شادتر بشه
برای منم دعا کن
راسش من کتاب رو خوندم، حتی خریدم و تو دوران عقد دادم به شوهرم که بخونه ،و اون که ادعای مطالعش میشه پرتش کرد یه گوشه و نگاشم نکرد
به خدا دور و ورش چرخیدم، تنهاش گذاشتم، ولی انگار یه جورایی راحتتره که تنها باشه، چون 8سال تنها زندگی کرده که بهم میگفت از تنهایی خسته شدم و دلم میخواد میام خونه یکی منتظرم باشه، ولی حالا که منتظرشم میاد خونه انگار ترجیح میده هیچکس نباشه
خب الآن که میاد خونه هیچکس نیست
میخوام ببینم چی میخواد؟ بالاخره زندگی میخواد یا نه؟ شاید این مدت تنهایی بتونه تصمیم بگیره بالاخره از زندگی چی میخواد
منم سعی کردم جرأتمندانه وایستم و تکلیفمو تو زندگیم مشخص کنم
مرسی که تنهام نمیزارین
برام دعا کنین
:72:
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
منظورت از اینکه الان که میاد خونه هیچکس نیست چی یعنی ترکش کردی ؟ اگر این کارو کردی یه کتابی هست به نام نیروی حال اثر اکهارت تله ( رهنمونی برای روشن بینی معنوی ) انشارات کلک ازادگان خ انقلاب خ فخر رازی من اون 50روز این کتابو خوندم و خیلی کمکم کرد .
تمرین تنفس کن حتما به خودت برس و خودتو تنها نزار ودست کم نگیر اگه دیدی حالت بد شد پیش روانپزشک هم برو اما قوی باش کم نیار .
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
آره گلم
صبح عاشورا رفتم خونه بابام
چون شبش گفت ما از هم جدا میشیم
گیر میارم و میخونمش
مرسی
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شميم عزيزم من هم در زندگي بارها و بارها به دلايل مختلف به مشاور و وكيل مراجعه كردم.
راهنمايي هاي خوبي هم گرفته ام اما به نظرم هم مشاورين و هم وكلاي محترم تصور يك زندگي بسيييييييييييار ايده آل را به مراجعان خود مي دهند.
زندگي انقدرها هم ايده آل نيست و حتي اگر هم هست به صورت يك pack آماده و بدون عيب به ما ارايه نمي شود.
زندگي ما خيلي با ارزش تر از اين حرف ها است و جاي تلاش بسيار زيادي براي بهتر شدنش دارد.
مي دانم از شرايط كنوني ات رنجيده اي.
به خودت زمان بده. بگذار اين غليان احساساتت فروكش كند وبعد تصميم بگير.
روزي كه ازدواج كردي مي خواستي خوشبخت شوي. به آن روزها فكر كن. آيا واقعا به ته خط رسيده اي؟آيا طلاق تنها راه نجات است؟
مي دانم اگر بخواهي جدا بشوي هيچ كس نمي تواند از تو را از اين تصميم منصرف كند.
احساسات زنانه ام مي گويد تو هنوز هم شوهرت را دوست داري. شايد اشاره محبت آميزي از طرف او اين احساس را دوباره در تو زنده كند.
عزيزم اطمينان داشته باش كه دل هيچ كسي به اندازه خودت براي زندگيت نمي تپد.
سود و زيان تصميمت به هيچ كس جز تو نمي رسد.به صحبت هاي همه گوش بده اما كنترل اين جريان را در دست بگير.
تو مي تواني بهترين تصميم را بگيري.
اين را هم يادت باشد تو تنها نيستي. خدا هم همين نزديكيهاست.:46:
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان خواهر نازنینم
فکر کنم با این اوصافی که گفتی اتفاقا" همسرت از خیلی جهات جلوتر از خیلی هاست . اون خیلی رفتارهارو بلد هست خوب این خیلی خوبه فقط زمان و موقع انجام اون هارو بلد نیست وگرنه اون میدونه گل خوبه .... خوب شمیم جان این بدی همسرت نمی رسونه عدم مهارتش میرسونه داره الان جای تکیه به کلمه طلاق تکیه کن و قاطع ازش بخواه واسه درست شدن زندگیتون برید پیش مشاور برید که به جفتتون یاد بده
شمیم نمی دونم شاید احساس من این باشه شایدم اشتباه کنم ولی فکر میکنم همسرت دوست داری و با پیش کشیدن طلاق می خوای توام علاقش بسنجی که این راهش نیست شمیم من دقیقا" تو این موقعیت بودم بخدا روزای اول احساس ارامش داری خونه پدر مادرت فکر میکنی ازاد شدی با همه حمایت هاشون از تو ولی بعد چند هفته حالت بد میشه و اگه همسرتم یه لجبازی باشه بدتر از خودت مثل همسر من میگه باشه بریم طلاق بگیریم هرچند میدونه بعدا" پشیمون میشه ولی پاش وای میسته اگه خانوادشم عاقل نباشن که نور علا نور حالا این وسط شانس بیاری یه واسطه عاقل داشته باشته باشی که بدون این که هیچ کدوم بخواین کم بیارید دوباره بهم پیوندتون بده که اگه پیوند بخوری تازه میشی یه ادم با همون مشکلات گذشته + یه عالمه کینه ها و بغض های نا گفته جدید + یه عالمه حرمت های شکسته شده شمیم تو اینارو نمیخوای می خوای ؟؟؟؟ اگه واقعا" درصدی دلت واسه این زندگی می تپه هنوز کوره علاقه ای به همسرت داری این بازیو تموم کن بخدا این راهش نیست من تو این راه ناخواسته یه زمانی افتادم یعنی یه سوتفاهم همه چیو بهم ریخت ولی الان تجربه ای واسه من همسرم شد که اگه روزی ام بخوام حتی طلاق بگیرم تا لحظه اخر من تو خونم میمونم توام خواهشا" فکر کن ازین هیجاناتت فاصله بگیر اگه همسرت یکم غرور داشته باشه که فکر میکنم داره شمیم خیلی بعید بدونم به دست و پات بی افته
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شمیم جان
من تاپیکهاتو دنبال میکنم و به فکرتم باورت نمیشه ولی شبها میخوام بخوابم میای تو ذهنم و به خودت و مشکلت فکر میکنم منم این روزها رو تجربه کردم و تجربه جدا شدنم دارم میخواستم به عنوان یه دوست منم یه خورده از تجربه هامو در اختیارت بذارم وقتی روح و جسم آدم خسته میشه و حس میکنه که واقعا درک نمیشه و گاهی شوهرش تبدیل میشه به یه موجود غیر قابل تحمل، طلاق دورنمای قشنگی داره و خونه پدر مادر مکان امنی میشه برای آرامش ولی عزیزم همه اینها موقتیه البته یه وقتهایی تو یه شرایطی طلاق بهترین گزینس امیدوارم برای تو نباشه ولی واقعیت اینه طلاقم مشکلات خاص خودشو داره و حتی ازدواج بعدیم مشکلات خاص خودشو داره واینم بگم من با تجربه 2 ازدواج حس میکنم هر ازدواجی . هر مردی یه مشکلی داره همینطور که ما هیچ کدوممون کامل نیستیم اونها هم کامل نیستند و کلا افکار و روحیاتشون با هم خیلی فرق داره (میدونم که خودت همه اینها رو خوب میدونی) ولی میخوام بگم از این جدا میشی ولی باز تو یه شرایطی قرار میگیری حالا یا تنهایی و احساس نیاز به جنس مخالف یا به یکی دل میبندی و دوباره ازدواج میکنی ولی بازم میبینی اونم یه مشکلات خاص دیگه ای داره آیا بازم میشه از اونم جدا شد و یکی دیگه رو امتحان کرد؟ من اصلا اعتقادی به حرف مردم ندارم و تا حالا هرطور که راحت بودم زندگی کردم ولی الان که تو ازدواج دوم به مشکل برمیخورم با خودم میگم اگه از اینم جدا شم از نطر روحی خیلی صدمه میبینم پس چکار کنم، شمیم جان همه زندگیها در همه جای دنیا مشکل داره کلا زندگی با مردها مشکل سازه به نظر من موجودات خوبی نیستند، بازم خودت بهتر شرایتطو میدونی ولی یه مدت سکوت کن و تو خونه پدرت راحت زندگیتو بکن ببین بعد از گذشت 1 ماه دلت تنگ میشه واسه شوهر و زندگیت یا در مورد شوهرت چطور ولی به این سرعت تصمیم نگیر طعم جدایی و طلاق حس بدیه
امیدوارم هر چی که به صلاحته همون بشه و برات آرزوی شاد بودن دارم:72::72::72:
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوستای خوبم
مرسی که برام مینویسین و مرسی که به فکرمین و برام نگرانین
من زندگیمو دوست دارم، خیلی زیاد، ولی این قرار بود زندگی مشترک باشه،
شماها راست میگین
نباید راحت همه چیزو خراب کرد، شاید دیگه نیاد دنبالم، شاید ...
ولی من دوسال، یعنی از زمان عقدمون تا حالا تلاش کردم، بدترین توهینها رو به خانوادم و خودم کرد، دعواهای بدی داشتیم که از وقتی اومدم تو این سایت شاهد قسمتیش بودین، آیا رفتم از خونه بیرون؟ قهر کردم؟
من آدمی نیستم که تقی به توقی بخوره پاشم برم خونه بابام، تا همین دفعه هیچکس از مشکلاتمون خبر نداشت، هیچوقت به مامانم اینا هیچی نگفتم
گاهی مامانم زنگ میزد از لحنم و صدای گرفتم میفهمید یه چیزی شده ولی براش قسم میخوردم که هیچی نیست،
اما دیگه نمیکشم
میگین بهش بگم بریم مشاور زندگیمونو بسازیم؟ مگه نگفتم؟
تو دوران عقد بهش گفتم، بهم گفت تو و خانوادت نیاز به مشاور دارین نه من
قبل اینکه برم خونه بابام، مگه نرفتیم مشاوره؟ قرار بود ادامه بدیم تا همه چی درست بشه ، ولی اینطوری کرد
تا حالا چند بار گفته جداشیم، هی تحمل کردم، گفتم شوخیه، عصبانیه و... اما اینبار دیگه کم آوردم
مشاور راست میگه، این دیگه لوس شده تو زندگیمون، باید بفهمم، اگه واقعا طلاق میخواد که خب بسم ...، من یه نفری نمیتونم زندگی رو حفظ کنم، اگه اون نمیخواد منم نمیخوام،
عشق، علاقه، تلاش، همه چیز تو زندگی ما یه طرفه شده، یه هدیه میخره اونم البته محاسبه شده با چرتکه، هزارجا منتشو میزاره
من با تمام زخمهایی که خوردم از جیبم میزنم چیزی که دوست داره میخرم، منتم نمیزارم
دیگه از گل خریدنشم لذت نمیبرم، چون بعید بدونم چرتکه ای پشتش نخوابیده باشه
تمام آرزوها و انگیزه هام زیر سوال رفته، بعد از دوسال تلاش پاشدم رفتم، خیلی رنج کشیدم، شاید خیلیها از من بدتر بودن ولی این مشکلات برای من زیاده، منی که از اول بهش گفتم هیچی به اندازه عشق و علاقه برام مهم نیستو ادعا کرد و ظاهر سازی کرد که میدونه و اونم همینو میخاد
دوشبه دارم بد میخوابم، درونم آتیش و ظاهرم آرومه، دلم برای زندگیم تنگ شده، ولی وقتی فکر میکنم اگه برگردم باید تا آخر عمر برای 20تومن پولی که الآن پول تو جیبی یه بچه ابتدائیه بهم بی احترامی بشه، وقتی باید شاهد خوش و بشش با زنها و بی مهریش با خودم باشم، وقتی قراره تا آخر عمر از همه مسائل زندگیم بی خبر باشم در حالیکه دیگران مطلع هستند زندگی کنم
میبینم الآن این سوزش و این مریضی نهایتا میخواد یکسال طول بکشه دیگه، بعدش فراموش میشه و زندگی عادی میشه
ولی اونطوری تا آخر عمر باید حسرت داشتن زندگی مشترکو به دلم داشته باشم در حالیکه از لحاظ ظاهری تو یه زندگی مشترک هستم، یعنی یه پوسته پوک به اسم زندگی مشترک
شاید فکر کنین نمیفهمم چی میگم، ولی میدونم، همین الآنش درگیر مقاومت درونیم هستم، مقاومت و ترسی که باعث شد دوسال سکوت کنم، شاید اگه از اول اعتراض میکردم و مقابله میکردم الآن جلوتر بودم، واگه بازم بخوام بترسم، چند وقت دیگه با یه بچه همینجام که الان هستم
من فقط دارم سعی میکنم تصمیم درستی بگیرم، عذابهامو تموم کنم، نمیخوام چیزی رو خراب کنم، میخوام خرابیها رو بسازم
من همه راهها رو امتحان کردم، فقط مونده بود همین راه
الآن که دارم اینا رو مینویسم بغض تو گلومه، چهارشنبه که رفته بودم مشاوره، مشاور بهم گفت علائم افسردگی درت هست، و چقدر زود بروز کرد، تازه دو روزه زدی بیرون، اینطوری میخوای زندگیتو بسازی؟
اگه میخواستم همه چیز و خراب کنم به نظرتون اینطوری میشدم؟
هیچی نمیتونم بخورم، الآن که سرکار هستم، ناخودآگاه اشکم میریزه، دائم تو فکرمو کارهام رو یادم میره
فکر نکنین با دل خوش نشستم و از طلاق حرف میزنم
ولی واقعا نمیتونم با شرایطی که داشتم ادامه بدم،
اگه نیاد دنبالم که خب معلومه ترجیح میده به زندگی قبلش برگرده، اگرم بیاد که ایشالا یه چیزایی درست میشه
و مهمترین قولی که برای برگشتنم باید بهم بده اینه که جلسات مشاوره رو بیاد
شوهر من از هیچکس حرف شنوی نداره، حتی پدر مادرش
جلسات مشاوره رو هم نیومد چون نمیتونست از پس دکتر بربیاد و خیلی راحت بهش گفت فقط حرف میزنی و فکر میکنی همش درسته و به حرف کسی گوش نمیدی، بشین گوش کن ببین دارم بهت چی میگم
همیشه همینطوری بود
اینکه به نتیجه نمیرسیدیم بخاطر همین کارهاش بود، حتی در مورد مشاور هم همینکارو کرد، من تنهایی نمیتونم برای زندگیم کاری کنم، برام دعا کنین راهی که شروع کردم نتیجه بده
از همتون ممنونم
سبکتکین عزیز کاش میومدی برام بنویسی