RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
[/color]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
مطمئنید اون در حد عشق و ازدواج به شما علاقه منده ...؟؟
بله
می دونید وقتی این جمله رو خوندم نمی خوام آزارتون بدم ولی از کاری که کردین ( تجاوز به حریم شخصی اون خانم) واقعا حس بدی کردم
این کار بدترین کار در حق خانم با شخصیتی مثل خانمیه که شما توصیف کردین
برای اون غرورش با ارزش ترین چیزشه و مطمئن باشین بدترین چیز برای اون اینه که حس کنه شما از حسش به این صورت با خبر شدین و نسبت بهش سعی می کنین سرد رفتار کنین یعنی این رو توهین اشکار به خودش می بینه و این ضربه براش بدتره
حتما از نوشته هاش حس کردین که نظر شما رو در مورد خودش چی می دونه
یعنی اون حس کرده که شما هم به اون به شکلی که خودش به شما علاقه داره علاقه مندین یا نه؟
اگر می دونسته که شما به اون شکل حسی به اون ندارین
پس بزرگترین لطف درحق اون اینه که [color=#FF4500] چیزی که خوندینو فراموش کنین و مثل سابق براش احترام قائل باشین و از صمیم قلب حس کنین هیچی نمی دونین و اونچه خوندین در رفتارتون اثری نذاره
شاید لازم باشه با احتیاط بیشتری رفتار کنین که سوتفاهمی از حس شما به خودش برای ایشون ایجاد نشه ولی سرد رفتار کردن و بی تفاوتی به صورتی که بی احترامی به ایشون باشه بزرگترین توهین و سخت ترین چیز برای اونه
موفق باشید:72:
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ایا شما اگر اطلاعی از احساس سیما خانم نداشتید تا چه زمانی قصد داشتید به این کمکهاتون ادامه بدید؟ (همیشه یا تا قبل از ازدواجتون یا ...)
دلجوی عزیز ممنون از همدردیتون خیلی ارامبخش بود
اگه میگم کمک منظورم صرفا کمک مالی نیست من قصد گداپروری نداشتم سیما هم یه همچین ادمی نبود
برای کارای درسیش و کاراموزی و بعدم استخدام شدنش سعی میکردم تاجایی که میتونم یا خودم بهش کمک کنم یا معرفیش میکردم به کسایی که میشناختم ، توضیح دادم
یا مثلا برای اجاره خونه تو این شش هفت سال چند بار جابه جا شد ، هماهنگی هاشو من انجام میدادم
اوضاع مادربزرگش هم چندان خوب نبود وقتی بدحال میشد همراه سیما دنبال کارای درمانیش بودم
اون موقع برای تحویل پروژه اش یا اجاره خونه یا خرید ماشین بهش قرض میدادم اکثر مواقع پس میداد یعنی تواناییشو داشت
اما الان چون دیگه مدرسه نمیره قطعا درامدش کمتره ضمن اینکه مخارج درمانی مادربزرگش هم بیشتر شده چون حداقل تا یه سال شبانه روزی بستریه
تا قبل از این خیلی به ازدواج سیما امیدوار بودم ،بعضی از موردایی که داشت واقعا خوب بودن از هر نظر
اما خب همیشه یه بهونه ای بود
فکر نمی کردم اوضاع کاریش اینجوری بشه البته الان هم میتونه رو پای خودش وایسه بعد از این همه سال عادت کرده
شاید به قول دختر مهربون قبل از اینکه دچار مشکل بشه ظرفیت تحمل و غلبه بر مشکلات رو دریافت کرده
فکر میکردم ازدواج میکنه و در کنارش کاری که بهش علاقمنده رو دنبال میکنه احتمالا درامدش رو هم صرف مادربزرگش میکنه
اما همیشه همه چیز اونجوری نمیشه که انتظارشو داریم
من تلاش خودمو کردم
نمیدونم شاید یه سر به اسایشگاه مادربزرگش زدم ببینم میشه بدون اطلاع سیما کاری کرد یا نه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سعاد
اما شما نباید همه جملات منفی من رو کنار هم میذاشتین
من بدترین حالت رو فرض کردم
ممنون از لطفتون :72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پریا راستی
می دونید وقتی این جمله رو خوندم نمی خوام آزارتون بدم ولی از کاری که کردین ( تجاوز به حریم شخصی اون خانم) واقعا حس بدی کردم
و دقیقا ازارم دادین !
چون من قبلا راجع با این موضوع صحبت کردم به اندازه کافی هم اونموقع که باید از طرف خودم و بقیه دوستان سرزنش شدم
این حرفا حالا هیچ فایده ای نداره
این کار بدترین کار در حق خانم با شخصیتی مثل خانمیه که شما توصیف کردین
برای اون غرورش با ارزش ترین چیزشه و مطمئن باشین بدترین چیز برای اون اینه که حس کنه شما از حسش به این صورت با خبر شدین و نسبت بهش سعی می کنین سرد رفتار کنین یعنی این رو توهین اشکار به خودش می بینه و این ضربه براش بدتره
نه من جوری رفتار نکردم که این برداشت رو داشته باشه ، بی احترامی هم نکردم
به بهونه درس و کار و اینکه سرم شلوغه دیگه نمیبینمش
جوری هم وانمود کردم که اصلا نمیدونم مدرسه تعطیل شده ، ماشینش رو فروخته و قراره از مادر بزرگش جداشه
حالا اینکه باور کنه یا نه نمیدونم
حتما از نوشته هاش حس کردین که نظر شما رو در مورد خودش چی می دونه
یعنی اون حس کرده که شما هم به اون به شکلی که خودش به شما علاقه داره علاقه مندین یا نه؟
کاملا متوجه هست که من قصدی برای ازدواج با اون ندارم
اگر می دونسته که شما به اون شکل حسی به اون ندارین
پس بزرگترین لطف درحق اون اینه که چیزی که خوندینو فراموش کنین و مثل سابق براش احترام قائل باشین و از صمیم قلب حس کنین هیچی نمی دونین و اونچه خوندین در رفتارتون اثری نذاره
شاید لازم باشه با احتیاط بیشتری رفتار کنین که سوتفاهمی از حس شما به خودش برای ایشون ایجاد نشه ولی سرد رفتار کردن و بی تفاوتی به صورتی که بی احترامی به ایشون باشه بزرگترین توهین و سخت ترین چیز برای اونه
قبلا راجع به این راه حل هم صحبت کردیم اوایل تاپیک
من از عهده اش بر نمیام
نمیخوام هم خودم و هم اون رو عذاب بدم
موفق باشید:72:
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
اقای خارپشت
منم منظورم گداپروری نبود انفاق معنای گسترده ای داره و شامل حمایتهای معنوی هم میشه.
می دونم اینچیزهایی که می خوام بگم خودتون بهتر از من می دونید. فقط جهت یاداوری عرض می کنم
دختر مهربون مثال جالبی رو بیان کرد برا ی بیرون اومدن پروانه از پیله. و من می خواستم بگم عدالت خدا حکم می کنه که به هر انچه در این کائنات وجود داره توانایی لازم رو برای رسیدن به هدف مشخص اون موجود عطا کنه.
همینطور در ایه ای از قران اومده (سوره بقره 286)
خدا هيچ کس را جز به اندازه طاقتش مکلف نمی کند نيکيهای هر کس ازآن ، خود اوست و بديهايش از آن خود اوست
پس از جهت سیما خانم خیالتون راحت باشه. اما شما . راستش من یک برادر دارم که تقریبا هم سن و سالهای شماست (متولد 65). من خیلی وقتها باهاش مشورت می کنم. راستش اونم یاداوری جالبی به من کرد. چون می دونم شما هم ادم مذهبی ای هستید به شما هم میگم. برادرم گفت وظیفه ما در سختیها تلاش همراه با توکل بدون اعتماد به خودمونه. و واقعا من برای خودم می گم که فکر می کنم حتما تلاشم باید به همون نتیجه ای که دنبالش هستم برسه و به خودم اعتماد می کنم غافل از اینکه ...
راستی من درست متوجه جوابی که به سوالم دادید نشدم. اگر دوست داشتید جواب بدید. یعنی شما اگر از احساس سیما خانم اگاه نمی شدید قصد داشتید به سیما خانم تا قبل از ازدواجشون کمک کنید و فکر می کردید که ایشون حتما قبل از شما ازدواج می کنند . درسته؟
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
راستش من یک برادر دارم که تقریبا هم سن و سالهای شماست (متولد 65). من خیلی وقتها باهاش مشورت می کنم. راستش اونم یاداوری جالبی به من کرد. چون می دونم شما هم ادم مذهبی ای هستید به شما هم میگم. برادرم گفت وظیفه ما در سختیها تلاش همراه با توکل بدون اعتماد به خودمونه. و واقعا من برای خودم می گم که فکر می کنم حتما تلاشم باید به همون نتیجه ای که دنبالش هستم برسه و به خودم اعتماد می کنم غافل از اینکه ...
بله درست میگین
بارها به این نتیجه رسیدم اما بازم فراموش میکنم
خوشا به سعادت برادرتون که خواهری مثل شما داره :72:
راستی من درست متوجه جوابی که به سوالم دادید نشدم. اگر دوست داشتید جواب بدید. یعنی شما اگر از احساس سیما خانم اگاه نمی شدید قصد داشتید به سیما خانم تا قبل از ازدواجشون کمک کنید و فکر می کردید که ایشون حتما قبل از شما ازدواج می کنند . درسته؟
بله تقریبا مطمئن بودم
چون خودم برنامه ای برای ازدواج نداشتم
چطور مگه ؟
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
ببخشید آقای خارپشت. من اصلا قصد توهینی نداشتم.
حس برادرانه و مسئولیت و جوانمردی شما رو تحسین میکنم.
من این رو از تجربه ی خودم گفتم.راست میگید شکنجه است.منم شبیه سیما بودم.منم شکنجه شدم
خدا از اون نوع شکنجه ای که من شدم برای کسی نخواد. یه نسخه رو هم برای همه نمیشه پیچید.این فقط نظر شخصی من بود. باز هم ببخشید اگر باعث ناراحتی شما شدم.
بعضی چیزا اونقدر سخت و پیچیده نیست که ما فکر میکنیم. انشاالله درست میشه.
RE: کاسه داغ تر از اش شدم !! شکستم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
بله تقریبا مطمئن بودم
چون خودم برنامه ای برای ازدواج نداشتم
چطور مگه ؟
پرسیدم چون فکر کردم شاید بشه فرضیات رو عوض کرد.
نمی دونم توان این رو دارید که الان یک جور دیگه فرضیاتتون رو بچینید یا نه. فرض کنید حالا برعکس شده یعنی شما قراره زودتر از سیما خانم ازدواج کنید و از احساس ایشون هم خبر ندارید. الان تصمیم بگیرید که تا کی می خواهید به این کمکهاتون ادامه بدهید و به چه نحو (غیر مستقیم یا مستقیم) و ایا قصد دارید در مورد کمکهاتون به همسر ایندتون هم توضیحی بدید؟