سارا اونوقت به من نمي گند بي پدر و مادري؟ آخه هميشه هروقت اين كار را مي كنم اين را بهم مي گويند؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سارا اونوقت به من نمي گند بي پدر و مادري؟ آخه هميشه هروقت اين كار را مي كنم اين را بهم مي گويند؟
این حرفش بابت حرفائی که تو میزنی بهش درباره پدرومادرش تو باید امشب بشینی منطقی و بدور از پیش داوری وقضاوت حرف بزنی بهش بگی میخوام عین دو تا آدم بزرگ بشینیم باهم حرف بزنیم سعی کن خودت رو آماده شنیدن کنی همونطور که دوست داری اون حرفاتو بشنوه :305:وقتی تو گوش بدی هی نپری وسط حرفش وهی ازخودت دفاع کنی خودت رو بزاری به جای اون وبهش حق بدی مطمئن باش حرفاتون به نتیجه میرسه وقتی به نتیجه برسه وببینه میتونین خودتون مشکلتون رو حل کنید دیگه این حرفو نمیزنه تازه اگر خواستی حرف بزنی اول 2تاخوبیشو بگو بعد1بدیشو بگو (دوباره نگی مهدی فقط بدیهامو گفت منم بدیهاشو گفتم چون اون که عضو این تالارنشده راهکار نگرفته که بدونه باید چطور برخورد کنه تو اومدی اینجا:311:)
مگه این همه مدت که پدرومادراتون دخالت کردن مشکلی حل شدغیر ازاینکه بهونه ها بیشتر شد بی احترامی بیشتر شد تازه پدرومادرهاتون رو ناراحت کردین
باشه ولي الان اصلا به بابام دسترسي ندارم كه بگم نياد نميدونم چيكار كنم؟
:325::325::325::325::325::325::325::325::325::325:
از طرفي مي ترسم اگه به بابام بگم ما خودمان مي تونيم مشكلمون را حل كنيم و بعدا خداي نكرده نتونيم شماتتم كنه:97:
:325::325::325::325::325::325::325::325::325::325: :
http://www.hamdardi.net/thread-16523-page-20.html
http://www.hamdardi.net/thread-16347.html
این دوتالینک هارو حتما بخون آقای sci و بقیه دوستان خیلی راهکارهای خوب دادن شاید مشکل بچه ها شبیه تو نباشه ولی ریشه همه مشکلات نداشتن مهارت کافیه تو زندگی
الان مهم نیست بابات بگی مهم اینه که مهدی قبول میکنه یا نه بهش زنگ بزن و بگو
من شب ساعت9منتظرتم خونه میخوام خودم وخودت حرف بزنیم بدون دخالت خانواده ها (قاطع برخورد کن نه اینکه حالا تو میخوای ،میتونی بیای یا نه و... نه حرفت رو جور ی بگو که بدونه تو تصمیم گرفتی و میخوای که باهاش حرف بزنی البته منظورم این نیست که از پشت گوشی بزنیش:101: منظورم همون جمله ای که گفتم بود)
سارا اون قبول مي كنه
ولي اولا كه بابام مي آيد
دوما كه نمي دونم اگه دوتايي حرف بزنيم فكر مي كنم دوباره دعوامون مي شه به خدا خسته شدم از دعوا:302:
قرارنیست به بابات اینجوری بگو (وای یکم سیاست بلد باش دختر:161::161:)بهش بگو امشب یه کاربراش پیش اومده یا چیز دیگه
ببین لیلاجون ازحالا میگم سعی کن خودت رو برای شنیدن آماده کن چند بار گفتم آرامش وبخشش رو تمرین کن انتظار شنیدن بدترین حرفها و توهین ها رو هم داشته باش چون مطمئنن اونم ناراحته با اولین حرف یا انتقاد جبهه نگیر ودفاع کن بزار حرف بزنه همه این تاپیک رو دوباره بخون خیلی چیزا گفته شده سعی کن تاجائی که میتونی اعتماد به نفس داشته باشی و آرامش رو حفظ کن خوب :203:
درضمن دختر خوب قرارا نیست اینجا لقمه حاضر آماده بزارن دهنت که گلم :324:خودت هم یکم فکر کن ببین شوهرت چطوری چی بگی بهتره به این عادت کن اینجا محل دردل و راهکار گرفتنه:122:[align=left] تو بایدبخوای که انجام بدی یا نه وچه کاری بهتر انجام بدی:307:
ازته قلبم واست دعا میکنم خیلی دوست دارم ومطمئنم که میتونی چون به نظرم آدم انرژی مثبتی هستی
میتونی توکل به خدا:323::46:
ممنون سارا خيلي خوشحالم كه دوستان خوبي مثل شماها دارم ازصميم قلب دوستت دارم
برام دعا كن مي دونم هم بي سياستم و هم .......................................
برام دعا كن :323::323::323::323::323::323:
اينم براي تغيير روحيه:311::311::311::311:: كه ديگه موهاتو نكني مور مورم شد.
من برات یه دنیا آرامش آرزو میکنم شاید گفتن اینها تو این سایت که علمی جالب نباشه ولی من امتحان کردم جواب میده
یه غسل به نیست حضرت زینب انجام بده (غسل صبر)و دو رکعت نماز حاجت بخون و ازخدا بخواه که بهت صبر وآرامش بده که امشب بتونی راحت حرفات بزنی و راحت بشنوی وآیه فکر کنم 8یا7 سوره یاسین
وجعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا واغشیناهم فهم لا یبصرون رو بخون
منظورم اینه که با خدا یکم امروز خلوت کن وازش بخواه کمکت کنه خواهرم :72:
با تشکر از سارا که خیلی داری به لیلا خانم کمک می کنی.
لیلا خانم این جمله که من شوهرم الان آماده است و شوهر دارم و ... یه طرف، تمام این حرفها و مشکلاتی که از شوهرت نوشتی یه طرف. گیرم شوهر شما قاتل، روانی ... این حرف بوده که شما زدی؟؟؟؟
خیلی باید رو خودت و رفتارهات کار کنی.
سلام دوستان عزيز:43:
ديشب به مهدي زنگ زدم و بهش گفتم منتظرتم تا با هم در مورد زندگي و مشكلاتمون حرف بزنيم ساعت 7 البته اون بدقولي كرد و ساعت 7:40 دقيقه اومد و گفت شركت براش كار پيش اومده بوده بابام ساعت 7:15 اومد من خودم بحث را هدايت كردم و نذاشتم به لوبيا سبز و بادنجان بكشه:311:
خيلي از حرف ها و گلايه هاي مهمم را به مهدي گفتم پدرم بيشتر به حرف هاي ما گوش مي كرد و گاهي كه داشتيم اشتباه مي كرديم به ما گوشزد مي كرد البته كاملا بي طرفانه :305:
خيلي از حرفام را به مهدي زدم و البته خيلي هاش را هم نزدم چون ديروقت شد و بابام ميخواست بره:300:
بعد كه بابام رفت ما ديگه با هم در مورد مشكلاتمون حرف نزديم الان خيلي حرفاي من مونده آخه من حرفام را نوشته بودم راستش نمي دونم حرفام چقدر روي مهدي اثر كرد برام دعا كنيد:323:
از تمام دوستان علي الخصوص سارا جون خيلي ممنونم كه كمكم كردين انشاءاله كه همه دوستان هميشه زندگي شاد و پر از خوشبختي داشته باشند:227::310::311::123:
خواهش مي كنم باز هم راهنماييم كنيد تا دوباره بتونم زندگيم را مثل قديما بسازم مثل دوران نامزدي:316: