RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ضمن احترام به همه ي ديدگاه ها و احساسات و واكنش ها
يك نكته به نظر م رسيد كه شايد بد نباشد آن را عنوان كنم
بلو اسكاي نازنين
اگر مشكلي هست مال شماست . همسر و خانواده ي همسر -همسايه - همكاري و....همه داشته هاي شما هستند . ميل خودتان است كه با افراد پيرامون خود چگونه برخورد كنيد و باز ميل شماست كه حال خوب را در تجربيات ارتباطي خود تجربه كنيد يا حال بد را و.....
من از باب خودم عرض مي كنم
كه برداشت من از مشكل شما به دور از فضاي قضاوت و تعيين قاصر و مقصر هميني بود كه گفتم هيچ ضمانتي بر درستي حرفهايم و و حي منزل بودن آن وجود ندارد اما سعي خودم را در منتهي درجه كردم كه با توجه به تجربياتم شما را به راه خلاف هدايت نكنم حال اگر شما آن را باور نداريد و خيلي دور از ذهن مي دانيد بشنويد و من را با همه ي حرفهاي اشتباهم رها كنيد .
اين حرفها هم صاحب هيچ انرژي و قدرتي نيست كه شما خود را مقيد به پاسخگويي و دفاعيه كند . شما اگر صاحب اعتماد به نفس و عزت نفس هستيد ، كه هستيد چرا بايد فكر كنيد حرفهاي من قدرت تخريبي دارند ؟!!!!و چرا اساسا فكر مي كنيد قصد تخريب داشته ام نه سازندگي ؟!!!
من را آدم بيكاري بدانيد كه آمده تا حرفي بزند و برود و ......
اگر حرفي زدم
دلم خواست كه از منظر و ديدگاه خود ، به شما توجه كنم و از باب دوستي خيال كردم اگر نظرم را بگويم كمك كننده است اگر نيست رها كن . در اين حرفها و برداشتهاي درست و غلط گير نكن . همين و به همين راحتي .حتي وقتت را بابت شنيدن گذراي حرفهاي يك ديوانه تلف نكن . باز همين و به همين سادگي .
ضمن اينكه كاملا در فضاي درك شما هستم
اينها را به اين علت گفتم كه بداني اين نمونه و اشل كوچك از زندگي واقعي است . باز همين و به همين سادگي .
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوستان عزیزم
ای کسانی که در این تاپیک پست می گذارید
آنی عزیزم که خیلی خوشحالم که دوباره در همدردی پرکار شده ای و دلم برایت تنگ شده بود...
بلو اسکای عزیزم که من می دانم پشت این ظاهر رک گو یک دل بسیار نازک نهفته است...
بنده از همه شما کوچکتر و تقصیر کار ترم و به قول معروف اگر لالایی بلد بودم که خود اکنون در خواب بودم
من این تاپیک را دنبال می کنم حتی اگر چیزی ننویسم و نقطه نظرات خوب دوستان را می خوانم تا شاید تاثیری در زندگی خودم هم داشته باشد، فقط یک پیشنهادی دارم، جسارتا، من احساس می کنم شاید بلو اسکای به دلیل باردار بودن که واقعا از دید من مقدس ترین اتفاق در زندگی یک زن است و دل را رئوف و حساس می کند، و از طرفی به دلیل اینکه سال هاست تحت فشار است، اکنون شاید همدلی می خواهد و تسکین، البته این حدس من است که عرض کردم مادر زادی EQ پایین هستم :311:
وگرنه نه پست های آنی و سایر عزیزان موردی دارد، نه جوابیه های بلو اسکای عزیز، و متاسفانه رفتارهای خانواده همسری بلو اسکای خودمحورانه و در جهت ایجاد تشنج است، و از طرفی برای حل این مشکلات چاره ای نیست جز اجرای پست هایی که دعوت به مدیریت و سیاست می کنند، حالا بیایید دست در دست هم نهیم به مهر...
سرافراز در تاپیک من یک پستی زده بود که به عنوان کسی که داخل گود هستم خیلی به دلم نشست، بلو جان شاید بهتر است تو هم مدتی به خودت استراحت بدهی ، به بازسازی اعتماد به نفس و شادمانی خودت بپردازی، برای گل پسرت خرید کنی، تا آرامش کافی را برای ادامه راه به دست بیاوری...
راستی بلو اسکای همیشه دوست داشتم اینو بگم چون شارژ ندارم مجبورم اینجا بگم ، شنیده ام که دعای زن باردار برآورده می شود،لطفا از ته دل همه ما رو دعا کن که کسایی که زندگیشون شیرینه شیرین تر بشه و کسایی که مشکل دارن مشکلشون برطرف بشه و خدا برای همه زن ها موقعیتی بوجود بیاره که طعم شیرین مادر بودن را بچشند
:72::72::72::72: این گل ها تقدیم به همه مهربانان همدردی
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
عزیزم جواب این سوالها رو باید در اعمال خودت جستجو کنی. جواب همه این چراها فقط یک جمله است که قبلا هم بهت گفتم. "همسرت احساس مقبولیت در کنار شما نداره."اینو تو تک تک پستهات میشه فهمید. اینکه شما اونو قبول ندارید و ازش تعریف نمی کنید و به اندازه کافی تاییدش نمی کنید. حتی اگر به زبون هم اینکارو بکنید که بعید میدونم ( بر طبق این اس ام اس ها و حرفهایی که قبلا گفتی) باز تو دلت اصلا کارهاشو قبول نداری و مورد تاییدت نیست. این مساله ایه که هر مردی رو به زندگی سرد می کنه و به دنبال تایید از بیرون خونه میکشونه.
دلجو جان این حرفت رو کاملا قبول دارم و فکر می کنم مصداق عملی تو زندگی ما داشته باشه. چراکه گاهی شوهرم هم این رو از من خواسته.
این حدستون درست بوده :104:
اما...
حقیقتش رفتار و کردار شوهرم و روشی که برای زندگیش پیش گرفته اصلا مورد تایید من نیست! خوب چطور تاییدش کنم وقتی دارم می بینم که داره خطا می کنه؟
البته بنظرم می رسه که بگردم و کارهای مثبتش (هرچند کم) رو پیدا کنم و بابت اونها تشویقش کنم! (؟)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
بلو جان شاید بهتر است تو هم مدتی به خودت استراحت بدهی ، به بازسازی اعتماد به نفس و شادمانی خودت بپردازی، برای گل پسرت خرید کنی، تا آرامش کافی را برای ادامه راه به دست بیاوری...
راستی بلو اسکای همیشه دوست داشتم اینو بگم چون شارژ ندارم مجبورم اینجا بگم ، شنیده ام که دعای زن باردار برآورده می شود،لطفا از ته دل همه ما رو دعا کن که کسایی که زندگیشون شیرینه شیرین تر بشه و کسایی که مشکل دارن مشکلشون برطرف بشه و خدا برای همه زن ها موقعیتی بوجود بیاره که طعم شیرین مادر بودن را بچشند
بنا به توصیه خاله سابینای عزیز، پسر گلم گفتش که بریم خرید. من عاشق گلم. برای پسرم یه دسته گل خوشگل خریدم و اوردم خونه که فضای خونه عوض شه.
در مورد دعاکردن هم اگه قابل باشم، حتما همگی دوستان گلم رو هم دعا می کنم.
انشاءا.. به زودی مادر شدن سابینا رو هم جشن بگیریم.:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط صبا_2009
بلواسکای عزیز نگاه شما به دنیا و آدمهاش خیلی منفی هست .
از دید شما همه آدمای جامعه یه خصومتی با شما دارند و میخوان یه جوری بهتون آسیب بزنند . از محل کار و مشاور املاک و خانواده خودتون و همسرتون و خانواده همسرتون و ... و در تمام این موارد انگشت اشاره و اتهامتون به سمت بقیه هست و تقلاهای شما برای اثبات دشمنی دیگران مثل کسی می مونه که گوشاشو گرفته و مرتب در حال فریاد زدنه که کمک کنید اینا دشمنم هستند. متاسفانه انتقال حس نفرت و بی اعتمادیتون به دیگران هم از درجه بالایی برخورداره.
خودتون رو جای کسانی تصور کنید که توقع مهر و مهربانی از شما دارند ولی بجاش خشم و نفرت و ادله دشمنی دریافت میکنند. در هر فرصتی میخواین بهشون ثابت کنید که خودشون یا مرتبطینشون در حق شما بد کردن.
صبا جان من این قسمت از پستتون رو به تاپیک "چگونه بپرسم چراگ که آدرسش در لینکم هست می برم و ازتون دعوت می کنم که یه سری به اونجا بزنید و از راهنماییهاتون من رو در اون تاپیک هم مستفیض کنید. :72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امروز داشتم صندوق پیام های خصوصی ام رو خانه تکانی میکردم. بعضی پیام ها را دوباره از نو خواندم و یک مطلب جالبی از یک دوست عزیزم خواندم که فکر میکنم خیلی به درد این تاپیک بخورد. دوست قدیمی جان! دلم خیلی برای پیام هات تنگ شده ...:43:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ...
...مثلا اون چند وقت پیش در تاپیکی فکر کنم صحبت از جاری و بر خورد های جاری و ...بود baby
پستی زد که خیلی برای من آموزنده و تاثیر گذار بود.و بسیار نمونه های دیگه
نقل قول:
babyنوشته:
با همه اون کسانی که با ما رفتار بدی دارند ما نباید از چارچوبهای اخلاقی خودمون خارج بشیم
این مطلب اونقدر برای من تاثیر گذار بود که شاید یه کد یا یه راز مهم که فکر می کنم در مواقع احساس و تعارض کلید راه گشا باشه !
متوجه شدم به جای اینکه روی رفتار درست و غلط دیگران زوم کنم باید شش دانگ حواسم این باشه که خودم پام از چارچوب ها بیرون نره خود این قضیه باعث میشه که
دیگه چیزی برای پرداختن و غلط دیکته گرفتن باقی نمونه چون من باید همه ی حواسم به خودم باشه بقیه هر کار می خوان بکنن!
واز روی این مطالب باید روزی هزار بار بنویسم تا ملکه بشه برام:316:
می بینی !
بی دل جان عجب دانشگاهی ست این همدردی !
الهی بی نهایت شکرت به خاطر این نعمتت :323::323:
...
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
[quote=blue sky]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
عزیزم جواب این سوالها رو باید در اعمال خودت جستجو کنی. جواب همه این چراها فقط یک جمله است که قبلا هم بهت گفتم. "همسرت احساس مقبولیت در کنار شما نداره."اینو تو تک تک پستهات میشه فهمید. اینکه شما اونو قبول ندارید و ازش تعریف نمی کنید و به اندازه کافی تاییدش نمی کنید. حتی اگر به زبون هم اینکارو بکنید که بعید میدونم ( بر طبق این اس ام اس ها و حرفهایی که قبلا گفتی) باز تو دلت اصلا کارهاشو قبول نداری و مورد تاییدت نیست. این مساله ایه که هر مردی رو به زندگی سرد می کنه و به دنبال تایید از بیرون خونه میکشونه.
دلجو جان این حرفت رو کاملا قبول دارم و فکر می کنم مصداق عملی تو زندگی ما داشته باشه. چراکه گاهی شوهرم هم این رو از من خواسته.
این حدستون درست بوده :104:
اما...
حقیقتش رفتار و کردار شوهرم و روشی که برای زندگیش پیش گرفته اصلا مورد تایید من نیست! خوب چطور تاییدش کنم وقتی دارم می بینم که داره خطا می کنه؟
البته بنظرم می رسه که بگردم و کارهای مثبتش (هرچند کم) رو پیدا کنم و بابت اونها تشویقش کنم! (؟)
عزیزم می دونم اعمال همسرت مورد تاییدت نیست و من هم هیچ کدوم نظرات و اعمال همسرم مورد تاییدم نبود . اینم می دونم که شاید عمل کردن به نوشته های من برات سخت باشه اما این روشی که من در مورد شوهرم اجرا کردم و تا حدودی جواب داده که در دو پست قبلم برات نوشتم.
شما نه تنها در مورد خصوصیات مثبت همسرتون بلکه در مورد همه کارهایی که همسرتون می کنند باید ایشون رو تایید کنید. شاید بگید اگر من تاییدش کنم فکر می کنه کار درستی کرده و بیشتر انجام می ده اما مساله اینه که بعد از یک مدت که همسرتون رو تایید کنید ذهنیت همسرتون در بلند مدت نسبت به شما عوض می شه و چیزی که تو ذهنش می مونه اینه که همسرم منو دوست داره و نظرات من براش در ارجحیته پس منم نظرات اونو در ارجحیت قرار بدم.
دقیقا کاری که با یک بچه انجام می دید رو باید با همسرتون انجام بدید. من دو مثال از رفتارم با همسرم و فرزندم میارم تا به شما بگم چطور می شه همسرتون رو تحت تاثیر قرار بدید:
در مورد فرزندم: اون می خواد که از خیابون رد بشه و دست منو نمی گیره. وقتی بهش میگم خیلی خطرناکه باید دست مامان رو بگیری بدتر لج می کنه و خودشو وسط خیابون میاندازه زمین یا می پره وسط خیابون. اما اگر بهش بگم عزیزم بیا دست منو هم بگیرببر اونور خیابون این کار رو با کمال میل انجام میده چون فکر میکنه اون داره به من کمک میکنه و من اونو تایید می کنم.
در مورد همسرم . همسرم در مورد دیگران تو خونه حرف می زد. اوایل من می گفتم این کار درست نیست یا بهتره در مورد خودمون حرف بزنیم یا حرف رو عوض می کردم. اینجا بود که همسرم عصبانی می شد و می گفت تو فکر می کنی پیامبر خدایی و من ادم بدیم و .... اما بعد از اموختن سیاست لازم بهش می گفتم : اره راست می گی ادم ناراحت می شه اگر اینجوری به ادم بگن یا .... درکت می کنم. منم بودم ناراحت می شدم. جالا که همسرم فهمیده من درکش کردم دیگه وقتی منم حواسم نباشه و یه حرفی در مورد کسی بزنم شروع می کنه حرف رو عوض کردن یا تذکر دادن و دیگه خودش در مورد هیچ کس حرف نمی زنه. در واقع با این سیاست تربیت چندین ساله همسرم در خانوادش ( که این رسم خونوادگیشون بود ) رو عوض کردم. و خیلی چیزهای دیگه که اگر خواستی برات می نویسم.
پس همیشه سعی کن تاییدش کنی و اگرم دیدی نمی تونی تاییدش کنی باهاش همدلی کن و هیچ وقت تکذیبش نکن ( برای یک مدت نسبتا طولانی ) تا ذهنیت همسرتون نسبت به زندگیش عوض بشه و دیگه هیچ جایی جز خونش براش ارامش نداشته باشه. ( در مورد تایید کردن هم بحتهای اعتبار سازی اقای sci رو هم بخونی کمکت می کنه)
موفق باشی
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوستان گلم من بازم مشکل دارم:(
حقیقتش قضیه سر نوع دعوت کردن خانواده شوهرمه! اونها هیچ وقت بابت دعوتهاشون (که خیلی هم به ندرته) به من چیزی نمی گن و همیشه با شوهرم هماهنگ می کنن. اون هم برای خودش تصمیم می گیره و گاهی فقط یکی دو روز مونده به من خبر می ده!
بارها و بارها بهش گفتم که دعوت کردن و هماهنگیش جزء کارهای زنونه ست و در این مورد زنها باهم صحبت می کنن، چرا هیچ وقت من تو جریان نیستم. ولی همیشه وضعیت به همین منواله!
حقیقتش احساس بدی پیدا می کنم که مدام بگم و بی تفاوتی ببنیم. اینجوری خوب خیلی واضح دارن نشون می دن که تو برای ما بی اهمیتی و لذا بیشتر گفتنش برای خودم بده و از طرفی اینجوری خیلی سختمه که برم!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیزم؛ داری لحظات لذت بردن از زندگیت رو به خاطر دیگران از دست میدی!
اصلا حواست هست که دیگران دارن با روح و قلب شما چی کار می کنن؟
بابا! بخدا اصلا مهم نیست که خانواده ی شوهرت به شما زنگ نزن؛ گرچه درکت می کنم؛ اما مهم هست که شوهر شما با شما هماهنگ کنه!
یعنی اینکه اول به کی زنگ زدن؛ یا اصلا چه اظهار نظری در مورد شما دارن؛ چه اهمیتی داره! مهم اینه که بلواسکای بتونه با همسرش هماهنگ باشه و با محبت و مهر از همسرش بخواد که بخاطر خودش و زندگیشون، اصولا با هم هماهنگ باشن!:46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
[color=#0000CD
اصلا حواست هست که دیگران دارن با روح و قلب شما چی کار می کنن؟
[/color]
با اين بخش از صحبت دل مخالفم .
ديگران صاحب هيچ قدرتي نيستند مگر اينكه ما به ديگران قدرت بدهيم .
در اصل از نگاه من درست اين جمله اين است
اصلا حواست هست كه خودت با روح و قلبت چي كار مي كني ؟!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آنی جان اینکه ما دیگران را کلا صاحب هیچ قدرتی ندونیم هم اصلا درست نیست.
آدمها با اختیار کامل می تونن کسی رو دوست بدارند و یا ندارند. که تا اینجا همه صاحب اختیارند و هیچ مشکلی نیست.
اما مشکل از اونجا درست میشه یک عده از آدمها دوست نداشتنشون رو تو قلبشون نگه نمی دارند و تمام هم و غمشون رو جهت ضربه زدن به کسی می کنند که به هردلیلی دوستش ندارند.
حالا راه گریز از این دسته آدمها چیه؟ چجوری ما بهشون قدرت دادیم که حالا بخواهیم ازشون این قدرت رو بگیریم؟
اینکه بخواهیم خودمون، شخصیتمون، روال زندگیمون رو بخاطر دیگران تغییر بدیم که دوستمون داشته باشند و بدنبالش اذیتمون نکنن که منطقی نیست!
بعضی ها رو هم نمیشه حذف کرد!
من نمی تونم خانواده شوهرم رو از زندگیم حذف کنم! نمی دونم چی کار کردم که بهشون قدرت دادم که من بعد اصلاحش کنم؟
دیروز مادرشوهرم می گفت که یکی از اقوامشون برای افطار دعوت کرده بود و با برادرشوهر کوچکم رفتند. این رو هم اضافه کرد که البته شما رو هم دعوت کرده بود که من گفتم شما نمی آیید و اصلا بهتون نگفتم!!!
واقعا ما حق نداشتیم که خودمون تصمیم بگیریم که میریم یا نه! من بهش هیچی نگفتم، آخه از یه طرف تو جمعشون مدام بهم توهین می کنن و انگار هدفشون اینه که من تو جمعشون نباشم. و از طرف دیگه چند نفری که رابطه شون با من خوبه رو اصلا اجازه نمی دن باهاشون تماسی داشته باشم!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بازم دلم گرفته و تنها شدم، اومدم اینجا بنویسم...
امروز از صبح به شدت دندون درد داشتم و از یه طرف هم احساس می کردم که لازمه برم مطمئن شم که صدای قلب جنین شنیده می شه! به شوهرم هم گفته بودم.
از دیروز می گفت که پنجشنبه باید برم سرکار و قسط و اجاره خونه و ... هست. صبح هم که باید برم پیش دوستم ماشین تو رو بدم درست کنه! تو هم با مادرت برو دکتر!!!
نمی دونم من پرتوقع هستم که انتظار دارم شوهرم من رو دکتر ببره ؟!
دیروز پدرش می خواست بره مراسم ختم دوستش، شوهرم بردش و جلوی خانوادم می گه تو خواستی نیا! نسبت به باباش اینقدر احساس مسئولیت داره ولی به زنش و بچه نه!
من امروز از دندون درد آروم و قرار نداشتم و بخاطر بچه مون حتی یه مسکن هم نخوردم. هرجا زنگ زدم دکتر نبود. شوهرم صبح زود گذاشت رفت. توقع زیادی داشتم که می خواستم صبح دیرتر بره سراغ رفیقش و من رو ببره شاید یه درمانگاه دکتر داشته باشه! می گم نمی تونم رانندگی کنم، اهمیت نمی ده!
عصر زنگ زدم محل کارش و دیدم نیست. به موبایلش زنگ زدم میگه گفتن دیر میاییم. می گم خوب میومدی خونه لااقل ناهار رو تو خونه می خوردی!
سرم داد می کشه که چرا ازم بازجویی می کنی، من دیروز پیش تو بودم، فردا هم جمعه است و پیش توام و...
آخه بودن تو زندگیش رو با بودن در کنار رفیقاش چرا باید مقایسه کنه؟!
واقعا بنظرتون من توقع زیادی دارم؟!