نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
تموم نمیشه
به همین خیال باش
نمایش نسخه قابل چاپ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
تموم نمیشه
به همین خیال باش
saboktakin
حتماً این لینکها رو بخون
http://www.hamdardi.net/showthread.php?mode=linear&tid=154&pid=840
http://www.hamdardi.net/thread-13679.html
امیدوارم ازش استفاده کنی و بفهمی که مشکلات شناختیت زیاده و احساس محوریت بیداد می کنه .
ما نباید همش دنبال مقصر از بیرون بگردیم ، نگاه کن ببین تو چقدر به حرف و فرصتهایی که خدا بهت داده گوش و توجه کردی بعد بنال عزیزم .
واقعاً لیست کن .
وابستگی
ترس
عجول بودن
اشکالات شناختی
ضعف عزت نفس
انتظارات زیاد
لجاجت
و ....... اینها را اگه از خود دور نکنی در همه زمانها با ناکامی مواجه میشی ، اینم که دست ماست ، می تونیم این نباشیم ، اما اگر نخوایم زحمت بکشیم و صبور باشیم و تغییر کنیم ، واقعاً خود کرده را تدبیر نیست پس باید هزینه دست بر نداشتن از این روحیات را هم بپردازیم و کسی هم جز خودمون را مقصر ندونیم .
.
من كه تا چند روز پيش بهتون مي گفتم ديگه نمي خوام زجرش بدم و مي خوام طلاق بگيرم و همون كاري رو بكنم كه اون مي خواد . من كه بهتون مي گفتم آخر و عاقبتم همينه و بالاخره بايد طلاق بگيرم پس چرا زودتر جواب گناهامو خودم ندم .
شما بودين كه مي گفتين صبر كن . شايد پشيمون شد . چقدر بي انصافين واقعا . حالا نظرتون عوض شد و مي گين بزار زودتر از دستت راحت شه .
خداي من . من چكار كنم .
اگه مي گم دوست دارم هر روز ببينمش منظورم اين نيست كه برم و اونم منو ببينه . من خودم عاشقشم و دوست دارم هر روز خودآزاري كنم . نترسين كاري نمي خواستم بكنم كه شوهرمو ناراحت كنم .
شما ها تا حالا اصلا عاشق بودين . حتما عاشق مادرتون كه تا حالا شدين . تا حالا حس كردين اگه بخواد شما رو بزاره و بره به خاطر كاراي بدي كه شما كردين چه حسي بهتون دست مي ده ؟ بخدا نمي فهمين چي مي گم . نمي فهمين چه عذابي دارم مي كشم كه اين حرفا رو مي زنين بي انصافا .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
[size=medium]سبکتکین عزیز .ناراحت نشو ولی همهٔ کسانی که اینجا برات پست میذارند نگران تو و زندگیتند همه میخوان راه
درستو بهت نشون بدن ولی متاسفانه شما اصلا حرف گوش نمیدین .
نمونش توی دو تا پست قبلی دوستان گفتند هیچ جواب تلفن وsms هاشو نده ولی تو باز کار خودتو کردی !!!!!! ببین
همه کسایی که تو این تالار در آستانهٔ طلاق بودند و مشکلاتشون حل شد میدونی به
خاطره چی حل شد ؟؟؟!!! اول از همه حرف گوش دادند بعدصبرکردند ولی تو به هیچ کدوم
اینا عمل نمیکنی .در ضمن هیچ کس با طلاق گرفتن نمرده .میدونم خیلی سخته ولی این
روزا هم میگذره .ولی خواهش میکنم بیا به حرف بچهها و فرشته جون گوش کن .دیدی
فرشته دقیقا از قبل همهٔ حرفاتو میدونست و
برات نوشته بود .حالا هم ضرر نمیکنی بیا از الان به حرفاش گوش بده [/size]
ما نباید همش دنبال مقصر از بیرون بگردیم ، نگاه کن ببین تو چقدر به حرف و فرصتهایی که خدا بهت داده گوش و توجه کردی بعد بنال عزیزم
خدا چه فرصتي بهم داد ؟
فرصت از دست دادن همسرم رو ؟ كه من عذاب بيشتري بكشم ؟ شما الان اينو فرصت مي بيني اما من يه عذاب مي بينم .
اين موردايي رو كه گفتي دارم و تا حالا كه نتونستم از خودم دور كنم . اميدوارم بتونم ولي با اين اتفاقايي كه تو زندگيم برام افتاده ديگه هيچي ندارم كه بخوام بهشون فكر كنم .
از بچگي تا الان همش بدبختي كشيدم . اعتماد به نفس ؟ كدوم اعتماد به نفس . تو بچگيم هر وقت خواستم سرمو بالا بگيرم كوبيدن تو سرم و جلومو گرفتن . روم نمي شد تو بين دوستام سرمو بالا بگيرم با داشتن چنين پدر و مادري .
وقتي هم كه ازدواج كردم همين بود . همه اعتماد به نفسمو ازم گرفتن .
از همه مي ترسم . از اينكه همه منو مقصر مي دونن . از اينكه من هر كاري مي كنم اشتباه در مي آد . از اينكه نمي دونم بايد دل خانوادمو بدست بيارم يا شوهرمو يا خودمو .
اصلا هيچوقت منو آدم فرض نكردن . تو بچگيم حرف حرف پدرم بود و اگه اجرا نمي شه خون به راه مي يوفتاد و بعد از ازدواجم همين .
سبکتنین عزیز درکتن میکنم واقعا که الان چه احساسی درین یا اون لحظه که مشاور داشته باهاتون صحبت میکرد پشت تلفن چه حسی داشتید.
بچها گفتن صبر داشته باش، شاید پشیمون شد و برگشت ، اما نگفتن که با ندانم کاریهای خودت التماسش کنی اونو به جای خودت بفرستی مشاور.
عزیز دلم، همه گفتن صبر کن، یه مدت کاری به کارش ناداشته باش، اینجوری با این ندانم کریهت رفتی رو اعصابش.
اگر میدونستی که مشاوره خوبی نداری پس چرا فرستادیش پیش مشورت!!!!
من که بازم میگم صبر کن.والا به قران خدا هست، خدا تورو میبینه، خدا میخواد تو به خودت بیای. چرا هر اشتباهی که انسانها میکنن فوری یقه خدا رو میگیرن....
این آخرین جمع ا زمان هست تو این تایپک:
اساماس نده بهش، زنگ نزن بهش، نرو ببینش، کاری بهش نداشته باش، التماسش نکن دیگه، حتا اگر ۱ سال ازش خبردار نباشی... بذار خودش بره دنبال تعلق نه توووووووو.... تو میخواستی خودتو بکشی که طلاق نگیری، چطوری میتونی بری توافقی طلاق بگیری. باهاش کاری نداشته باشششش
وسلالم
چرا همه منو لجباز دونستن و شوهرم رو نه . هر چي من گفتم مي گفت نه . آخه مگه من با آدماي ديگه دور و برم چه فرقي دارم .
چرا اونا انقدر راحت زندگي مي كنن . چرا من به خاطر حرف زدن با پسر همكارم بايد تا سر حد مرگ شكنجه بشم و اونا نه .
اونا آدم نيستن يا من .
آزاده جان .
مشاور مهربون من بهش ياد داده كه حتي اگه من نرفتم براي طلاق توافقي چجوري طلاقمو بده .
همونجوري كه قبلا بهتون گفتم اون وقتي از اون پسره كه اول باهاش دوست شدم مدرك داره چون رسم رفتيم و ازش شكايت كرديم . مشاورم بهم گفت الكي زور نزن راحت مي تونه با همون مدرك طلاقت بده و تازه آبروي خودتم مي بري . پس برو زودتر طلاق بگير و بچه بازي در نيار .
به شوهرمم همينو گفته . خود شوهرم به شوهر خواهرم گفته پشت تلفن . گفت هر كاري مي كنم بياد بريم طلاق توافقي نمي ياد مي گه من طلاق نمي خوام خودت برو دنبالش منم نمي دونم چيكار كنم و مشاورم بهش گفته خيلي راحت مي توني اينكارو كني . شوهر م پشت تلفن به شوهر خواهرم گفت اگه تا شنبه اومد خودش براي طلاق كه هيچ اگه نه من ازش شكايت مي كنم . به جرم بي ناموسي و اونوقت بايد پاي همه چيش وايسته .
آخه من بدبخت چيكار كنم اگه نرم كه آخرش فقط و فقط بي آبرويي مي مونه واسم . چرا انقدر منو محكوم مي كنين.
خانم عزیز، از این همه سوال جوابها خسته نشدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکمی به خدوت بیا. پستها رو درست بخون. اینقدر به نفع خدوت حرف نزن.
من تو پست قبلیم چی گفتم؟؟
خود دانی دیگه.
اگر واقعا میخوای شوهرت برگرده یا حداقل خودت آرومتر بشی این راهشه از نظر من.. اگر نمیخوای،،، و میخوای هنوز بشینی بگی چرا میگین لجبازم؟ چرا نمیگین شوهرم لجبزه؟ هیچی درست بشو نیست.
برو درست از اولین پستت که تو این تایپک نوشتی رو بخون ببین یکی یکی بچها چی بهت گفتن، از چی برات حرف زدن.
میدونم عصبانی هستی،، همین عصبانیتت و خود بینیت بوده که شوهرت حاضر نشده برگرده.
توصیه میکنمک به حتما پستها رو از اوال بخونی..
الانم فقط مي گه به خاطر وجدانم نمي خوام آبروشو ببرم . يه اشتباهي كرده چند سال قبل . من نمي خوام باهاش زندگي كنم ولي دوستم ندارم آبروشو ببرم . ولي حالا كه نمي ياد مجبورم اينكارو بكنم . بابا منم حق دارم و مي خوام برم پي زندگيم . اين دختره نمي ذاره .
حتي شوهر خواهرم بهش گفته بود تو چرا انقدر به اين اصرار مي كني .عقدنامه دست پدرشه . تو كه باباشو مي شناسي هيچكس حريفش نيست چرا اين بدبختو مي ندازي جلو مثل يه مرد زنگ بزن به باباش و بگو عقدنامه رو بده من نمي خوام با اين زندگي كنم . چرا همش با اعصاب اين بازي مي كني .
برگشت گفت به من چه . باباي اونه . براي چي اصلا اجازه داده عقدنامه دست پدرش باشه . باباش اگه قد باززي در مي ياره من از اون بدترم . به من چه اون و خانوادش بهم ريخته ان و زندگيشون مثل سگه . من نمي خوام ديگه با اين خانواده كاري داشته باشم . من با پدرش ازدواج نكردم كه من با اين زن ازدواج كردم و خودمون تصميم گرفتيم به ازدواج حالا هم خودمون بايد تكليفو يك سره كنيم . اگه نمي يادم به جهنم مي رم ازش شكايت مي كنم .
اگه تا حالا هم مراعاتشو كردم ديگه نمي كنم . مي خوام زودتر برم سر خونه زندگيم . اينا نمي زارن . مي خوان صبر كنن تا يه سال ديگه منو بازي بدن و عقدنامه رو ندن . من نمي تونم صبر كنم .
به خاطر 5 سال زندگيمون دلم به حالش سوخته و تا حالا صبر كردم . تا شنبه بيشتر صبر نمي كنم .