چقدر جان گداز.درکت می کنم از دست دادن یار خیلی سخته مخصوصن که بدونی با یه نفر دیگست.ولی توجه کن اهدافتون
فرق داشت،تو دنبال شریک بودی اون دوستی.به هر حال این نیز بگذرد.یا ز رحمت ببندد در دیگری ز حکمت گشاید دری.
نمایش نسخه قابل چاپ
چقدر جان گداز.درکت می کنم از دست دادن یار خیلی سخته مخصوصن که بدونی با یه نفر دیگست.ولی توجه کن اهدافتون
فرق داشت،تو دنبال شریک بودی اون دوستی.به هر حال این نیز بگذرد.یا ز رحمت ببندد در دیگری ز حکمت گشاید دری.
نگو آقا مانی... نگو:(نقل قول:
نوشته اصلی توسط ♂ mani
نمیتونم موقعیت سختی که توصیفش کردی رو کامل درک کنم. اما خداییش خیلی سخته.
اینجوری که شما گفتی سرت خیلی خلوت نیس. و اینکه توی بیکاری هات بهش فکر نمیکنی که با فعالیت بیشتر حل بشه. پس باید یه فکر اساسی کرد.
یادمه بهت گفته بودم شما داری خود خواسته خودت رو آزار میدی. یادته؟ آقا مانی، اون رفته. هیچ وقت دیگه ای هم قرار نیست برگرده. میدونم ناخواسته میاد توی ذهن و فکرت. ولی چی عایدت میشه از این فکر و خیال؟...
اگه واقعا میخوای حال و روزت رو خوب کنی، 1 راه بیشتر نداری اینکه بیرحمانه از ذهنت بیرونش کنی. خود خواه باش. تنها راهت اینه که بندازیش بیرون. تا اومد به فکر و ذهنت، پشت سرش نباید بشینی 5 دقیقه به خاطراتتون فکر کنی. سعی کن به خودت بگی "من نباید بهش فکر کنم. من از ذهنم بیرونت میکنم. من نمیذارم فکر منو تسخیر کنی."
میدونم که شاید حرفامون زیاد روی شما تاثیر نمیذاره. چون شما دوس داری باشه. حتی توی ذهن و فکرت. من تنها راهی که بهتون میتونم پیشنهاد کنم اینه که پیش یه روانشناس خوب برید. باید چندین جلسه ی طولانی و مداوم باهاتون حرف بزنه و شما هم حرف بزنی.
ضمنا از یه جا اینو شنیدم: (یادم نیست شاید هم توی تالار بود)
یه راه کار بود برای خانمی که طلاق گرفته بود و مشکلات روحی براش پیش اومده بود.
مشاور میگفت که "اگه دوست داری براش بنویسی، بنویس. انقدر بنویس تا سبک شی. ولی بعدش همه اون برگه ها رو پاره کن."
نمیدونم برای شما هم شده یانه. من خودم وقتی یه روزی دلم پره و یه چیزی مینویسم، اگه بعد از چند ماه بیام و اونو بخونم دوباره حس اون روز با تمام جزییات میاد توی روح و روانم. این خیلی بده. چون حتی اگه به مرور زمان هم بخواد حالتون خوب بشه شما هی عامل بدتر شدنش رو تشدید میکنید.
آخرین پیشنهادم چیزی هست که همه توی شرایط سخت زندگیشون بهش پناه میبرن.
حتما اون جمله ای که اون بالا گفتی معنیش اینه که از اتفاقا یی که افتاده ناراحت شدی. ولی اگه ناراحتیت از خدا باشه و باهاش حرف نزنی، دیگه کی میتونه کمکت کنه؟
فکر نمیکنم اینجوری باشه. به خدا اطمینان کن که اگه بهش اطمینان کنی زندگی برات لذت بخش میشه با همه سختی هاش.
در آخر یه بار دیگه میگم. به نطرم حتما باید دنبال روانشناس بری.
امیدوارم بشتر حواست به خودت باشه.:72:
کار خوبی کردی که اومدی اینجا و دوباره نوشتی. هر وقت دلت گرفت از این کارا بکن. ما خوشحال میشیم اگه بتونیم کمکی بکنیم.:72:
مرسی فرهنگ و دختره مهربون..
واقعا دارم سعی خودمو می کنم .. که از ذهنم بره بیرون .. شاید باورت نشه... تو رویاهام دارم یه شخصیت می سازم که جایگزینش کنم .. یه شخصیت کامل ... هر چند رویایی .. اما باز... تو رویاهام هم میشه نقش اول !
نمی دونم خودم میارمش یا خودش میاد ...
--
دکتر ؟
واااای .. نه .. من دیگه قرص مرصا رو هم نمی خورم .. نمی تونم به خدا .. باید مشمول زمان بشم .. هر چند طولانی ..!
--
خدا ؟
نه .. باهاش قهر نیستم ... اتفاقا باهاش حرف می زنم ...ولی ....
یه شب .. چند ماهه پیش ..( اون بوه بوهه ی جدایی ) دیگه خیلی داغون بودم .. با ماشین زدم بیرون .. رفتم کوه و کمر ساعت های 2 3 صبح بود ... هیچ کس نبود الا من و خدام ! داد زدم .. فریاد زدم .. خودمو تخلیه کردم .. گریه کردم ... گفتم خدا .. چرا می خوای ازم بگیریش ؟؟!
خدا نشونم بده هنوز دوسم داره .. خلاصه کلی با صدای بلند درد و دل کردم با خدام ... شاید باورتون نشه .. اس ام اس داد .. بعد 1ماه اسم ام اس داد !!
گفت می خوام پیشت باشم مانی .. یه امشبو .. دلم طاقت نداره ...:302:
باورم نمیشد .. خدا هم نشونش رو داد بهم ..
اون شب 1ساعت حرف زدیم .. 2تا قول ازش گرفتم ... یکیش این که نزاره اون لمسش کنه و ببوستش ..
یکی دیگه هم 1سال دیگه توی یه روز مشخص همو ببینیم ... !!!
قول داد .. گفت .. مانی زندگیتو کن .. بگرد دنبال یکی که واقعا دوست داشته باشه ... قدرتو بدونه .. گفتم کاری به زندگیه من نداشته باش .. من کسی رو تو زندگیم راه نمیدم !!
---
این ماجرا گذشت ...
تا اینکه بازم بی محلی دیدم ازش .. باعث شد ازش بپرسم .. بوسیدیش ؟؟!
گفت : آره ...
دنیا رو سرم خراب شد !!! گفتم خداحافظ برای همیشه .. دیدارمون به قیامت !!
گفت : حداحافظ ولی بوسه ام ماله قبل قول تو بود !!!
دیگه جفتمون عصبانی بودیم .. هر چی التماس کردم .. گوشش بدهکار نبود .. جمله آخرش این بود :
آره .. بوسیدمش .. بازم میبوسم .. دوست دارم که ببوسمش !!
--------------------------
اینم ادامه ی داستان یه رابطه عاشقانه که از لب پرتگاه افتاد تو قعر دره ها !!!
http://020.img98.net/out.php/i144590...934882420n.jpg
خيلي نگران و ناراحتتم آقا ماني خيلي زياد خيلي زياد
خدا بهت صبر بده
داغ زنده از داغ مرده بدتره
مانی جان، رفیق ... من 80% درکت میکنم ... چون بعضی چیزایی که گفتی واسه من هنوز پیش نیومده، ولی میدونم اگر منم پی داستان خودمو بگیرم شاید اوضاع من خیلی وخیم تر از شما بشه...
و تهش هیچی نداره جز اینکه خودمو بکشمو به قول مامانم "خسر الدنيا و الآخرة" بشم !
مانی جان منم الان زدم بیرون ... 2 ساعتی تو ماشین نشستم ... فکر کردم ... گریه کردم ...
با خودم گفتم:
اون دختر دیگه رفته
اینکه 2 دستی بخوام بچسبم و ولش نکنم چیزیو درست نمیکنه و جز خفت چیزی به همراه نداره...
دلم میخواد بش حق بدم ...
درضمن قرار نیست که الان رفته بشینه کنج خونه و تا آخر عمر با کسی ارتباط نداشته باشه ؟ قراره ؟
خوب معلومه وقتی دنبال قضیه رو بگیریم چیز های جالبی نمیشنویم !
آقا مگه نه اینکه دوسش داری ؟ میخواستی خوشبختش کنی ؟ خوب بذار بره مرد ! بذار بره ... بذار بره و به خوشبختی که دلش میخواد برسه !
نگرانشی ؟ بسپارش دست خدا ...
مانی جون فکر نکنی من اینجا نشتم حالم خوبه و این حرف ها رو از سر خوشی میزنم ! نه سرهنگ !
منم دارم از درون منفجر میشم ... شبها با 100 تا ذکر یا زهرا میخوابم و صبح با توسل به امام زمان بیدار میشم !
چون میدونم این افکار .. افکار شیطانی هستن تو ذهنم ... همین صداهایی که میان و میگن یعنی الان اون باکیه ؟ چکار میکنه ؟ خاطراتو یادم میندازن، و 1000 حیله میکنن که دیوونه ام کنن ! برم التماس کنم ... حتی تو خواب هم رهام نمیکنن...
دلم میخواد بدم تو مغزم اسید بریزن همش پاک شه !
یادمه توی یه فیلم دیدم اونایی که شکست عشقی میخوردن میبردن یه جایی حافظه شون رو شب تا صبح پاک میکردن !
دوستان اگه همچین جایی سراغ دارین لطفا" آدرسشو پیام خصوصی کنید !!!
خلاصه مانی جون ما هم یه اشتباه هایی داشتیم ... کاریش نمیشه کرد ...
متاسفانه بعضی تجربه ها بسیار گرون با آدم تمام میشه ...
باید قوی باشیمو این دوره رو بگذرونیم ... و به اونا فکر نکینم...
راه هم زیاد داره ... فعلا" پر حرفی نمیکنم ...
فقط اومدم که بگم رفیق تو تنها نیستی !
یعنی بهتره بگم ما تنها نیستیم...
زود زود بیا سر بزن ...
علی یارو یاورت.
راستی یه چیزی یادم افتاد پیرو اینکه بعد از جدایی خیلی علاقه داریم ازشون خبر بگیریم :
اول فیلم All the king's men با یه جملاتی شروع میشه که واقعا" در عین سادگی با ارزش هستن !
راوی میگه:
برای پیدا کردن یه چیزی، هر چیزی...
یک حقیقت بزرگ یا یک عینک گم شده...
اول باید باور داشته باشی که پیدا کردنش یه سودی داره !
...من به چیزی در طول زمان دست یافتم...
چیزی که موفقیت در زندگیمو مدیونش هستم
چیزی که منو به جایی که امروز هستم رسوند...
این اصل::305:
چیزی رو که نمیدونی... آزارت نمیده !
واقعا اين عشق چقدر مزخرفه . اكثرا هم تو يه رابطه دو نفره يه نفر عاشقه و اونيكي همش ناز مي كنه . حالا خدا رو شكر طرف مقابل شما فقط ناز مي كنه . مال ما كه از شانسمون نه تنها ناز مي كنه ما رو به بدترين شكل تحقيرم مي كنه و من هنوزم بعد چند ماه جدايي و تحقير هنوز دوستش دارم . منم مثل شما نمي تونم با اين قضيه كنار بيام و هنوز اميد دارم كه خدا يه كاري بكنه . اميدت به خدا باشه .
نمي تونم توصيه كنم بهت كه بهش فكر نكني چون خودم مثل تو هنوز نتونستم هيچي رو فراموش كنم . ولي شما مردي و من فكر مي كنم يه خورده احساساتت نسبت به ما زنها تعديل شده تره . من فكر مي كنم باز هم زمان بده به اون خانم و خودتو كمتر اذيت كن .
اينطور كه از حرفها و كاراش بر مي آد شما رو خيلي دوست داره ولي هنوز نتونسته با اين قضيه كنار بياد . زمان بده و توكل كن به خدا .
مي دونم كه گفتي نماز نمي خوني . من هم نمي خوندم ولي باور كن از روزي كه تنها شدم تنها چيزي كه يه خورده آرومم مي كنه و باعث مي شه كمتر خودمو آزار بدم حرف زدن با خداست و اعتماد كردن به اين كه خدا هميشه هواتو داره و نمي ذاره تنها بموني . اگه تونستي شروع كن نمازتو بخون . خيلي آرومترت مي كنه .
موفق باشي .
ممنون دوست خوبم ..نقل قول:
نوشته اصلی توسط نيكا.امين
ایهیم .. داغ زنده ...
حرفات کاملا درسته ... ولی همه بر این اعتقادن که عشق اول هیچ وقت فراموش نمیشه ...نقل قول:
نوشته اصلی توسط 367
تو هم همدردمی ..
میدونم و می دونی ، نمیشه فراموششون کرد .. پس باید کنار بیایم با نبودشون ..
اما نمی دونم تا کی خلا تو زندگیمون هست ...
دوست من ، تو سعی کن از من عبرت بگیری .. ولی هیچ موقع کاری رو که می تونی انجام بدی رو کوتاهی نکن .. بزار فردا روز مثل من با خودت که خلوت کردی بگی تمام تلاشم رو کردم ... کوتاهی نکردم !
اون موقع آروم تری تا زمانی که هی بخوای خودتو سرزنش کنی که ای کاش فلان کارو می کردم !!!!!!
همدرد زیاد دارم پس .. شاید ما با دیدن هم .. به هم انرژی + بدیم...نقل قول:
نوشته اصلی توسط saboktakin
یه بار یکی تعریف می کرد :
خانومش مریض بود .. یه پلاکی توی مغزش داشت .. هی مینالید و شکایت .. یه روز رفتن بیمارستان .. دیدن یه نفر اومده که از همون پلاک ها تو سرشه .. منتها نه یکی و دو تا ! 24 تا !!!
اونجا بود که خانومش با اون وضع باز هم خدا رو شکر کرد ..
حال اینجا یا من 24 تا پلاک دارم تو سرم که شما باید خدا رو شکر کنی .. یا شما .. که من خدا رو شکر کنم ...!
فقط امیدوارم زود تموم شه .. خدا کمکون کنه ...:72:
خوشحالم که کسایی مثل آقای 367 میان اینجا و صحبت میکنن. چون شماها درد همدیگه رو بهتر و کامل تر میفهمین.
فکر نمیکنم دیگه حرفی یا کاری از دستم بر بیاد.
براتون دعا میکنم که شرایط هر چه زودتر خوب و عادی بشه:72:
هر روز که میگذره به جای اینکه از حافظم پاک شه .. پرنگ و پر رنگ تر میشه ..
367 جان .. تو به کجا رسیدی ؟؟
--
من همیشه زندگی توی ایران رو دوست داشتم .. با تمام مشقت هایی که داره ...
اما این روزا فکره رفتن از این کشور هم به سرم زده .. برای همیشه از این کشور و آدماش دور شم ...
به نظرتون کمکی می کنه بهم ؟
اين حرفا رو كساني ميزنن كه نخواستند خاطره ي عشق اولو از ذهنشون پاك كنند نخواستند باور كنند كه عشق اول ميتونه فراموش بشه ... چون نخواستندنقل قول:
نوشته اصلی توسط '♂ mani' pid='140915'
...
آره دوست عزيزم
منم يه دوست داشتم كه با يك پسر 3 سال دوست بود ولي پسره ولش كرد و رفت تا همين دوسه ماه پيش داشت مي مرد. اينقدر باهاش حرف زدم گفتم مطمئن باش اگر كسي ديگه بياد تو زندگيت كه باز هم بهت محبت كنه و عاشقانه دوستت داشته باشه همه ي محبتاي اون بي وفا رو فراموش ميكني ...
نتونست فراموش كنه تا يكسال ... هي بهش پيام ميداد و اصرار ميكرد تا اينكه سه ماه پيش بهم گفت ميخوام براي هميشه فراموشش كنم اون مال من نبود. ديگه نميخوام جوونيمو به پاي كسي هدر بدم كه دلش جاي ديگه هست و ... خيلي تشويقش كردم ...
ميدوني چي شد؟؟!!
فروردين عقدشه .
منم دعوت كرده با يكي ديگه كه ميگه از جان و دل دوستش دارم و يه تارموشو به يه دنيا نميدم ...:43:
ميخواي باور كن .. ميخواي باور نكن ...
اما عين حقيقته ...
اينكه تا زماني كه فكر ميكني عشق اول رو نميشه فراموش كرد ...حتي اگر اشتباه و حتي اگر از اول هم غلط بوده و در ادامه هم غلط ...
واقعا نميتوني فراموش كني ...
فكر ميكني خارج از كشور چه اتفاقي قراره واست بيفته كه اينجا نميفته ...
صادقانه بگم هيچي ...
اتفاقا دوست منم قرار بود بره آلمان ...
بخواه ... تا بتوني ...