-
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
خیلی از وقتها مشکلی برای ما پیش میاد که فقط در همون روز یا ساعت نیاز داریم با یک دوست درد دل کنیم و احتیاج به تسلا داریم و شاید اگر از وقتش بگذره هم دیگه نیاز به مشورت نباشه و یا اقدام نادرستی به دلیل ناراحتی بکنیم من این تاپیکو باز کردم فقط برای همین اینکه در هرلحظه از هر چی ناراحت بودیم بگیم و هر کس روی خط بود با نویسنده همدردی کنه درست مثل اینکه گوشی تلفن رو برمیداریم و بایک دوست حرف میزنیم تا آروم بشبم امیدوارم دوستان استقبال کنند.:303:
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
خیلی خسته ام انگاری دارم خفه میشم یا دارم سکته میکنم ..حالم خوب نیست ....یه چیزی وسط سینم سنگینی میکنه ...باری که توان کشیدنش را ندارم ...خدایا مددی رسان ..حالم را دگرگون کن ای خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ خخخخخخخخخخددددددددددددددد ددداااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااا
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
چقدر جای خوبیه این سایت همدردی
فقط وقتی میبینم بعضی ها میان این جا درباره خیانت کردن و یا فریب دادن حرف میزنن واقعا ناراحت میشم . حتی گاهی دیگه دلم نمیخواد بیام اینجا
من نمیتونم با کسی که دیگری رو فریب میده یا خیانت کنه همدردی کنم
حس من نسبت به اینکارها فقط نفرته
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
من اینجا بس دلم تنگ است وهر سازی که میبینم بد آهنگ است................
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
از کدومش شروع کنم؟
مرثیه زندگی تمومی نداره!
می خوام از یه دلی بگم که شکست بدونه اینکه بفهمه به چه دلیل روزی هزار بار برای همه خوندم
وقتی به سراغم می آیی نرم و آهسته بیا مبادا ترک بردارد شیشه نازک تنهایی من
ولی گوشی نشنید اونی هم که شنید با طبل و بوغ اومد اومد که همه چیزو خراب کنه نه تنها دل بلکه دنیای دل رو!
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دل غصه داره اونقدر جا دار میشه مثل یه اقیانوس جایی برای تنگ شدن نمی مونه!
شما دلی بی غصه سراغ دارید؟
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
من دلتنگیم رو با شعر میگم.
هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی/از این زمانه دلم سیر میشود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استقنا/اسیر پنجه تقدیر میشود گاهی
صدای زمزمه عاشقانه آزادی/فغان وناله شب گیر میشود گاهی
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز/جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی
بگو اگر چه به جای نمیرسد فریاد/کلام حق ,دم شمشیر میشود گاهی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر/نگو چنین وچنان دیر میشود گاهی
بسوی خویش مرا میکشد چه خون وچه خاک/محبت است که زنجیر میشود گاهی.........
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دوستان فکر کنم موضوع این تایپک مربوط به انجمن تجربه های فردی.
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
امروز خیلی دلم گرفته به هر گوشه تالار سرزدم حال هیچ کس خیلی خوب نبود چرااینقدر روابط پوشالی شده ؟ چرا دوست داشتن قداست خودشو ازدست داده ؟ آیا واقعا دل دادن و دل بریدن اینقدر راحته ؟ نه مطمئنا اینطور نیست ! یادمه همیشه ابهت و استقامت مردانه و ظرافت و محبته زنانه زیبایی خاصی داشت ولی حالا چی نه پسرامون به مردانگیشون افتخار میکنند و سعی در حفظ صلابتشون دارن و نه دخترامون به پاکی و عفافشون به عشق و ظرافتشون یه زمانی مرد از این که شب با دست پرمی اومدخونه خوشحال بود و خانم از استقبال شوهرش و این که با یک چای داغ و شام خوشمزه ازش پذیرایی میکرد لذت میبرد ! هیچکدوم احساس نمیکردد داره بهشون ظلم میشه یادمه روزهای جتگ چه مردانی بودن اونهایی که رفتن وحالا جای همشون خالیه که جلوی خیلی از نامردیها رو بگیرن .................................................. ........................
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
منم باید بگم این روزا یه جورایی به این سایت و شماها معتاد شدم
انشاالله همگی مشکلات حل بشه
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
يه سري به اين تاپيك زدم منم توي روزهايي كه گذشت خيلي دلم گرفته بود اينقدر كه زيبايي باران را نديدم بجز خيس شدنش ... جلوه طبيعت و آواز خواندن پرنده ها رو توي زاينده رود نديدم و نشنيدم اما امروز سعي كردم كه بهتر باشم هنوز دردهامو دارم هنوز غصه هام هست اما چرا با فكر كردن بهشون خودم را خسته تر كنم و خودم را از ديدن اون چيزي كه ممكنه فردا ديگه فرصت ديدنش را نداشته باشم آزار بدم پس سعي كردم ببينم همه اون زيبايي ها رو و ديدم بسيار آرامش بخش بود آسمان صبح به رنگ آبي نيلگون ... خدايا دلم را مثل اين آبي آسمون پاك كن صاف و زيبا .... خدايا دردهام را به آب رود دادم غصه هامو به باد تا ازم دورش كنه ... بياييد همه با هم احساس كنيم امروز آخرين روزي است كه مي بينيم واقعا باز دلتون مي خواد كه زانوي غم بغل كنين و خودتون را از ديدن آخرين چيزي كه مي تونين ببينين محروم كنين ... فقط بگوييد يا علي .:73:
اين روزا كارم خيلي زيادبوده بداخلاقي هاي رييسم را تحمل كردم دوست و همكارم تااونجا كه تونسته بار منفي اش را بهم رسونده و با اينكه هميشه سعي كردم توي كارها كمكش كنم اون ازم دريغ كرد كسي كه دوستش داشتم بدترين نامردي را در حقم كرده بود از خدا شرمنده از خودم درمانده از دنيا وامانده همه اين فكرها داشت داغونم مي كرد اگر من تونستم شما هم مي تونين هيچ چيز با ارزش تر از وجودتون و روحتون نيست [/size]
عشق الهي كه در وجود ما است هم اكنون به عاليترين كار خود مشغول است ، اين عشق هم اكنون براي ما سعادت بيكران ، سلامت كامل و ثروتي بي پايان به ارمغان خواهد آورد ... من همه موجودات را دوست دارم چون همه مخلوق خالق هستي هستند كه با عشق همه را خلق كرده و چون من عاشق عشق هستم پس عاشق همه هستم و همه را دوست دارم :16:
به همين راحتي مي تونين طرز فكرتون را عوض كنين و ديگه غمي نباشه اميدوارم منم ديگه احساس ناراحتي نكنم فعلا خوبم و براي همه آرزو مي كنم هميشه خوب باشند :16:
دلخسته و سينه چاك مي بايد شد وز هستي خويش پاك مي بايد شد
آن به كه به خود پاك شويم اول كار چون آخر كار خاك مي بايد شد
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دارم از غصه مي تركم ولي نمي دونم چرا بغضم نمي تركه راحت شم. شما بگين آخه يه بچه يكساله از كجا مي فهمه كي بخوابه كي بيدارشه كه پدرش شروع به كتك زدن مادرش اونم يك نصف شب مي كنه و بچه زهرش مي تركه و مي ترسه.
خدايا كمكم كن.
خدايا كمكم كن كه پسرمو به نحواحسنت به سرمنزل مقصود برسونم.
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
خدايا صبري به من عطا فرما تا بپذيرم آنچه را كه نمي توانم تغيير دهم ...
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از ان ما کن ای دوست
دلم دریا شد ودادم به دستت
مکش
دریا به خون پروا کن ای دوست.
میدونم که اینجا میای
شاید تو گوشه دلت جایی هم واسه ما باز شه>
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
سلام به همه عزیزان دلم که این جا پیغام دادند:228:
چرا این همه از غم گفتید؟ من که سر راه همه غم ها رو ریختم تو سطل آشغال سر کوچه و اومدم، دل من دیگه تنگ نیست میخوام بهتون یه دنیا انرژی، یه سبد گنده پر از گل و یه بغل آرزوهای خوب بدم که حال همتون جا بیاد :72: نبینم کسی تو این تالار غمگینه.
پاشید برید یه آبی به صورت بزنید تو این هوای زمستونی قدمی بزنید یه نفس عمیق بکشید یه آهنگ شاد هم بزارید (صدا شو کم کن همسایتون خوابه) وقتی این کارها رو کردید ممکنه تو هوای سرد با صورت شسته سرما بخورید که اشکالی نداره عوضش هر موقع خواستید ساز مخالف بزنید دیگه از این کارها نمی کنید:43: همتون رو دوست دارم. خدا جون دل همه رو از شادی لبریز کن.
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ممنون مثل من عزیز چه دسته گل خوشکلی مثل خودت:72::72::72:
منم بعضی موقع ها خیلی دلم می گیره از تنهایی هام خیلی خسته می شم در حدی که از زمین و زمان سیر می شم . خیلی الان بهترم روحیه مو یه کوچولو به دست آوردم برای چیزهای بی خودی کمتر ناراحت می شم .
وقتی میام همدردی تایپیک های دوستامو می خونم آروم میشم یه جورایی توی همه موارد به آدم همفکری می ده .
خدایا به حق بزرگی و مهربونیت نزار دل های کوچیکمون غصه بگیره .:203::203:
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
محبت را ز ماهی باید آموخت
چو از آبش برون آری بمیرد
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ممنون دوست عزیز از باز کردن این تاپیک....
نمی دونم این چیزی که می خوام بگم از دل تنگی یا از چیز دیگه ... ولی خوب بذار بگم سبک شم.
خوب شاید شما هم خاطرات زیادی از گذشته دارید منظورم خاطرات مربوط به دوستی های دختر پسریه.....
دوستی هایی که خیلی هاشون عاقبت خوشی نداره .... شاید بعضی از ما مدتی با دوستی بودیم و لحظه ای خوبی رو در کنار هم گذروندیم بهم وابسته شدیم اما بعد از مدتی به هر دلیلی از هم جدا شده ایم حالا فرض کنید اونی رو که دوست داشتید و بهش نرسیدید یا اونی رو که از خودتون روندید و چشماشو پر اشک کردید (حالا چه بخاطر خودش یا بخاطر خودمون) بعد از سال ها او را در جایی می بینید چه حالی بهتون دست میده دو حالت داره: یا از عذاب وجدان نمی تونید بهش نگا کنید یا از روی عشق و دوست داشتن..
چه لحظه ی جالبی میشه چه حس غریبی به آدم دست میده.
اولین سوالی که می تونی ازش بپرسی اینه"" حالت خوبه؟ یا چقدر عوض شدی؟
نمی دونم چه حالی به آدم دست میده ....
امیدوارم تا آخر عمرم هم که شده این حس رو تجربه نکنم.
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
امروز روز عشقه. روزی که برای یک تازه عروس باید خاطره انگیز باشه ولی برای من...
اشتباه کردم...
دیگه نمی خوام ادامه اش بدم...
تو دلم خلی حرف ها هست ولی تازگی ها زبونم قفل شده. فقط اشک هام می تونن حرف بزنن. هیچی برای گفتن ندارم...
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
من خيلي تنهام خدايا كمكم كن دلم پر از غصه هيچ چيز به جز گريه در خلوت خودم و خدا مرا آرام نمكيند
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گذشت را از درخت آموز
كه سايه از سر هيزم شكن هم بر نمي دارد
امروز روز دوستي و عشق است اميدوارم دلهاتون پر از شادي و عشق باشه و هميشه دوستدار همديگر و خودتون باشيد به اميد اينكه هيچ وقت هيچ كس مشكلي نداشته باشه و خداي مهربون كه سرچشمه همه عشقها و مهرباني هاست با محبت الهي اش همه مشكلات را از سر راه بندگانش برداره و كمكشون كنه تا با صبر بر همه سختيها فائق بشن يا حق
روز زيبايي داشته باشيد و سعي كنيد همه كس را دوست داشته باشيد و درست در اون زمان است كه دوست داشته خواهيد شد
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
من،تو،او،ما،شما، ایشان و همه دنیا غصه دارن. دوستان ما همگی در میدان جنگی هستیم که ناخواسته ما رو آوردن.همگی در حال جنگیدن هستیم.هیچ کسی تو این دنیا نیست که مشکل نداشته باشه.پس ما تنها نیستیم فکر نکنید که تنها کسی که اینجا مشکل داره من یا شمایی.من خودم مشکلا زیاد دارم ولی یک لحظه به این فکر افتادم : یعنی من اون قدر عرضه ندارم که جلو مشکلاتم بایستم و نزارن روی من سوار بشن.آیا تا کنون به این فکر کردم که چه نعمت بزرگی به نام سلامتی دارم.دوستان کم نیارین باور کنید شعار نمی دم. محکم وایسید جلو مشکلات تا از رو بره.دنبال چاره باشیم برای اینکه بهمون محبت بشه محبت نکنیم. برای اینکه بهمون عشق بورزن عشق نورزیم.برای دل خودمون برای ارامش خودمون برای زندگی خودمون.اجازه ندین مشکلات کوه برامون بشن.باور کنید مشکلات کاهی بیش نیستند ما کوهشون می کنیم.
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
مشکلات هیچ وقت آنقدر بزرگ نیستند که کمر ما رو بشکنند فقط آنقدر سنگینند که زانوهای مارو برای دعا تا کنند
امیدوارم با به نزدیک شدن به پایان سال مشکلات همه دوستان نیز کمرنگ و کمرنگتر بشه و بهار زیبا برای همه زیبا باشه بخصوص برای تازه عروس دومادای عزیزمون
عشق رازیست مقدس
برای کسانی که عاشقند عشق برای همیشه بیکلام میماند
اما برای کسانی که عشق نمیورزند عشق شوخی بیرحمانه ای بیش نیست
روز عشق فرصتی است جدید برای عشق ورزیدن
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
هيچ وقت به خدانگو مشكل بزرگي دارم ، به مشكلات بگو خداي بزرگي دارم كه هميشه ياور منه
-
برای دلتنگیهای ما ...از دلتنگیها یت بگو ........
دلتنگتم
دلم براي دلت تنگ است
دلم براي دلت مي سوزد
دلم براي دلم مي سوزد
"دلم براي باغچه مي سوزد "
كه باد سرگردان و يخ زده ي زمستان
جون پيراهن يوسف سرگردان
ميان تنه هاي لخت درختان باغچه ي خا نه ام مي گردد
دلم براي گنجشكهاي پشت پنجره مي سوزد
دلم براي گربه هاي ولگرد كو چه مان مي سوزد
دلم براي كاج هميشه تنهاي جلوي خانه ام مي سوزد
دلم براي دلت مي سوزد
دلم براي دلم مي سوزد
دلتنگتم
دلتنگتم .................... دلم بهانه ي تو را مي گيرد .
اگر دلم بميرد چه كسي براي گنجشكهاي پشت پنجره دانه مي گذارد
اگر دلم بميرد چه كسي براي گر به هاي ولگرد كوچه در اين سر سياه زمستان غذا ميگذارد
اگر دلم بميرد چه كسي به كاج تنها آب خواهد داد
البته این مطلبو زمستان گذشته برای دل خودم نوشتم اما حالا که بهاره و ادما بیشتر حس دلتنگی میکنن تصمیم گرفت اینجا بذارم :72:
-
RE: برای دلتنگیهای ما ...از دلتنگیها یت بگو ........
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس…
(سهراب سپهری)
-
RE: برای دلتنگیهای ما ...از دلتنگیها یت بگو ........
دلم برات تنگ شده جونم
ميخوام ببينمت نميتونم
بين ما ديوارهاي سنگي
فاصله يک عمر ميدونم
بغض ترانمو شکستم
ميخوام بگم عاشقت هستم
توعين ناباوري يک شب
خالي گذاشتي هر دو دستم
تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من
تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته ي من:302:
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام
من همه تن انا اللحقم ، کجاست دار ، خسته ام
در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام
کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام
در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام
به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ، ز روزگار خسته ام
دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام
همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام
به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام
قمار بی برنده ایست ، قمار تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ، از این قمار خسته ام
گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها
از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام
همیشه یاور است یار ، ولی نه آنکه یار ماست
از آنکه یار شد مرا دیدن یار، خسته ام
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
حالا که قرار بر گفتن دلتنگی هاست می خواهم بگویم
پر شده ام از تنهایی و انتظار مترسک آرزو هایم شد، چه خوب بود ،توپ کودکی بازیگوش پنجره انتظار م را می شکست
می خواهم بگویم تا همگان بدانند چنان کلاه گشادی به سر دارم ، که دیدن ، و سر را یکجا از من گرفته است.
دل تنگم می گوید :
اگر آینه ها قد من بودند ، در عمق هیچ کوچه ای گم نمی شدم
اگر آینه ها قد ما بودند ، پلنگ هیچ شقاوتی در کوچه های احساس پرسه نمی زدند
دیگر آنکه دل تنگم فاش می گوید که خسته تر از باد ، بر باد می روم ، تا گرد بادی خاکم را هوا کند
اجازه است باز از دل تنگم بگویم ؟
نمی دانم کدام نفرین در ارتفاع روز های من ،
آسمان شده است
نه همینقدر کافی است .
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
یعنی میشه هرچه دل تنگم میخواد بگم
واقعا میشه
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش بازوانش برایم آغوشی می ساخت که از همه دنیا امن تر بود
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش گرمی دستانش دستان سردم را گرما می بخشید و بر آنها بوسه عشق میزد
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش تا سحر بر بالینم می نشست و عاشقانه نگاهم میکرد و سوز نگاهش در قلبم عشق را شعله ور می کرد
دلم تنگ مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش صداش نگاش بوش تنش لمس بدنش برایم حرمت عشق را زنده می کرد
دلم تنگه تنگ صدای آمدن پاش
دلم تنگه خوندن شعر
دست دستی باباش میاد صدای کفش پاش میاد
دلم تنگ شور و نشاط و غوغا و هیاهو ست
دلم تنگه مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش برایم مرد بود و تکیه گاه
دلم تنگه مردی است که نه چندان دور شاید ده سال پیش در کنارش احساس امنیت می کردم
.
.
.
اما افسوس که اکنون اون مرد همه احساس های پاک عشق را به ذره ای فروخت و رفت
رفت که دیگر از عشق نگویم
عشق را اگر نگویم می نویسم که من با عشق زنده ام
:72::72:
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خر نشوی گریه کنی
کل دنیا یه سراب بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
دلتنگ لحظه لحظه زندگی هستم .
دلتنگ آغوش خورشید گرم و مهربان
دلتنگ آغوش خواب آلود مهتاب خاطره ساز
دلتنگ ستاره های چشمک زن
دلتنگ از همه ی دلتنگی ها
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت ....
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
کاش می شد لحظه ها را پس گرفت
کاش می شد زندگی را از سر گرفت
کاش می شد دلت را پس بگیری از هرکه گرفت
کاش می شد گریه کنی از ته دل هروقت که دلت گرفت
:16::16::16:
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
کجاست جاده ای که مرا به تو برساند؟ ،کجاست کسی که آسمان را به من نشان دهد ،؟ دلم از این ابرها گرفته ........
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
متن زیر را از سر دلتنگی نوشتم اما شما به دل بازتان ببخشید مرا که دلم تنگ است جایی جز این خانه مهر محرم ندیدم .
با اینکه هنوز بوی عزیز یاس از سجاده نمازهای طولانی مادرم بیادم مانده ، اما در آینه بی تصویر ، کورمال کورمال بدنبال خودم می گردم ، گویی از ازل نبودم من ، بی خاطره و بی یاد .
این دروغ آینه بی تصویر است ؟ یا من نیستم ؟
از مرز روشن رویا که می گذرم ، آن شب ماه را ، شبی که ماه از حوض پر آب حیاط خانه کوچک ما ، از میان حلقه ستاره ها، خیره نگاهم می کرد ، بیادم می آید ، این خاطره سال ها با من است ، اما چرا در آینه که می نگرم پیدایم نیست ؟ من نیستم ؟
پنداری از یاد آینه رفته ام که این چنین ، خالی از تصویر من است .
به گمانم در خانه ای که آینه اش بی تصویر است ، پر از قافله جن باشد ، خانه بی مهر ، مسافرخانه است ، کاروانسرای قافله ارواح پلید را می ماند .
سخن از مهر آمد ، از قدمت این گوهر هستی چه بگویم ؟
از سالهای هزاره آوازهای عاشقی که همه مهربان بودند و عاشق ، چون شرابی مقدس در محراب ، و این راز را به روشنی روز همه می فهمیدند و جرات حاشا نبود چون امروز ، که کنده شدیم از کنده عشق و ریشه در بوته ی بی مهری داریم . عجب سال هایی بود ،آن سالهای شراب در محراب .
در آن سالها که ثلث اول عمرم بود ، دفتر مشقم را زیر نگاه ماه می نوشتم ، یک شب ماه پرسید : این رسم الخط عشق از آن کیست ؟ بلند گفتم : من .
دریغا که آن سالها دبگر رفتند ، سالهای که عطر امید و بوی زندگی و میل عاشقی بود ، سالهایی که ماه ، نشسته بر کجاوه ی عشق ، بر بالای پشت بام های کاه گلی خانه های شهر ، چون ساقی ، مهررا در پیاله ی دل ها می ریخت .
کاش هرگز گوشهایم نمی شنید آن آوازهای عاشقی را ، یا نمی دید چشم هایم خیل عاشقان صادق را، که باور آن فراسوی فهم نسل امروز است ، اگر چه اکنون از بالای بام آسمان خراشهای شهرمان ، هزاران ماه می تابد که اگر دستی بر آری به چنگ ات آیند ، اما بی می و ساقی
چشم هایم را می بندم پشت به آینه ، چند قدم دور می شوم ، وقتی چشمهایم را باز می کنم همه جا در سکوت بی مهری است ، خانه خالی از عشق است ، و من هراسان باز بسوی آینه بر می گردم ، اما آینه همچنان بی تصویر است .
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
ترنم باران در کوچه پس کوچه های قلبم, صدای تک گنجشکی بر روی درخت دلم,
نوید لحظه های زیبا را میدهد
مرا به خاطر بسپار تا از خاطرت نروم
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
زیر آوار این لحظه های غریب
سوسوی هیچ ستاره ای برای من نیست
دلم گرفته
یک دلتنگی همیشگی مدام همراه من است
من سبزترین واژه ملموس غروبم کاش در این وسعت سبز یکنفر درد مرا می فهمید......
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گویی که در این بودن بی مقصود ، یک لحظه بی بغض هم نباید بود که هزاران قطره آب شور، چشم مرا می جویند و هزاران حرف نا گفته مرا می خوانند.
به گمانم سال…. سال قحطی عشق است که هزار گهواره پر گریه می جنبد و بذر عاشقی کمیاب است و ماه باکره در زیر چادر شب ، از عشق ستاره میگرید.
با این همه کسی از من خیس شده از اشک چشم ماه نمی پرسد که چرا ، بذر عشق را به زمینی پاشیدم که خیس از نم اشک دل عاشق نبود؟
شاید تقدیر من این بودکه در مشرق دیار ممنوع ، در پس سایه ای سرد نمور، قلب خوش باور خود را به گور بسپارم.
-
RE: هر چه می خواهد دل تنگت بگو
امشب دلم خیلی برای دوستم تنگ شده؛ واقعا" دلتنگم
برایش مینویسم
سلام به دوستی که به رسم جاده ها چه دور است و به رسم دل چه نزدیک
یاد اون روز های خوب
یاد اون روزهای شاد
یاد اون روزهای روشن ؛دلم رو خون میکنه
رفیق؛ نبری گمان که زدل من رفته باشی! تو عزیز دل منی هر کجا نشسته باشی
به یاد .:رفیق:. شب های بی کسی ام...