به همسرم برگشتم و فرصت آخر رو دادم میخوام زندگیمو بسازم کمکم کنید
سلام دوستان
من تامیکی تحت عنوان:بخاطر اعتیاد و خیانت همسرم دارم طلاق میگیرم نوشتم
یکی از کاربران عزیز بخاطر طولانی شدن نظرات و گفتگوها خواستن تاپیک حدید بزنم که بتونید بهتر راهنماییم کنید
من الان حدود ۷روزه که برگشتم خونه خودم و تصمیمم دارم اخرین فرصت رو بخاطر عشق و علاقه بینمون و اینهمه سختی که برای رسیدن بهم کشیدیم رو بدم شاید نتیجه گرفتم اینجور دیگه عذاب وجدان هم ندارم البته غیر از این مسئله دلایل دیگه ای هم داشته برگشتم:خانوادم .....من تو این مدت خیلی خوب شناختمشون فهمیدم تنها همسرم بدردم میخوره تازه قدرشو فهمیدم با وجود تمامه بدی هاش
خانوادم از اون دسته ادمهای کوتاه فکر و بسته هستن که اگر همسایمون بیاد و پشت سر دختراشون چیزی بگن باور میکنن و میخوان زود بکشنش و خونش رو بریزن که ابروشون نره ولی واسه پسراشون همه چیز آزاده چه اعتیاد داداشم چه ولگردی ها و ازار و اذیتای داداشم تو خیابون نسبت به خانما باوجود اینکه زن و بچه دارن...هر جا اسم برادر وپدرم رو بشنون میکشن کنار چون اعتیاد دارن و برادرم میگن مدتی خلاف میکرده ....خلاصه اینکا من اونجا نه از نظر مالی نه عاطفی حمایت نمیشدم وکیلی هم که کارم رو انجام میداد مجانی انجام میداد چون از من خوشش اومده بود البته بدون هیج توقع و انتظاری جون اشنای دخور عموم بود و کاملا میشناخت منو تو جریان کامل زندگیم بود که اینا همرو بخوام بگم زمان بر هست و میدونم با خوندن متن طولانی شنونده اذیت میشه و جذابیتی براش نداره پس میتونید به اونجا رجوع کنید یا اینکه ازم بپرسید تا توضح بدم
الان تقریبا ۷روزه همسرم ترک کرده و میگن که قدم بزرگی برداشته و تو باید کمکش کنی اما حتی حمام هم نمیره البته دیروز خواست بره که اب قطع بود
هرشب هم باهم میریم بیرون و قدم میزنیم و کلی روحیش عوض میشه یا اگه نریم کنار هم تلویزیون یا فیلم نگاه میکنیم
تغییر رفتارهاش رو متوجه میشم اما خب نمیدونم چقدر ثبات دارن و به زمان بیشتری نیاز دارم
مشکل من الان اینه که هنوز خونه فروش نرفته و ما هم پولی نداریم جابجا بشیم و طبقه بالا خونه پدرشوهرم هستیم خیلیم دلم میخواد بریم
نمیدونم چکار کنم دوبار هم بش گفتم گفت بخدا خونه فروش نمیره و منم از خدامه
من که نبودم باخانوادش قطع رابطه بود و الان ازم میخواد بریم بشون سر بزنیم یا اینکه خانوادش ناهار دعوتمون میکنن
من بخاطر کینه ای که ازشون دارم و نگا ه های سنگینشون اصلا دلم نمیتواد بدم اما شوهرمم نمیره بدون من جند بار بش گفتم برو تو من مانعت نمیشم ولی نرفت
بگید چکار کنم؟دررابطه بااینکه تو ترکش ثابت قدم بمونه چی راجع به اون هم راهنماییم کنید مخصوصا کسایی که تجربه دارن؟؟دلم نمیخواد اشتباهی کنم یا تو این شرایط حساس کتری کنم بره سمت مواد
الان تو این ۷روز یکبار هم گوشیش رو نگا نکرده همش خوابه و کلا هم اهل گوشی و این چیزا هم نیست
چند باری بش گفتم چرا همش میخوابی تو منو اوردی که بخوابی؟منم درو دیوار رو نگا کنم ؟
دلم نمیخواد دیگه غر بزنم از طرفی وجود خانوادش و این خوابیدنشم ازارم میده مثلا خواهرزاده هاش دوتا پسرن هرروز میان اینجا دروهم قفل کنم انفدر در میزنن تا باز کنیم
من اذیت میشم میبینم هنوز با خانوادش رفت و امد داره از منم همینو میخواد که همراهیش کنم خانواده ای که چندین ماه سراغمم نگرفتن البته هرکقت میرم پایین خیلییی سنگین و رسمی ررخورد میکنم و نشستنامون ۱۰دقیقه بیشتر نمیشن اما من میگم دلیلش چیه خرروز باید بریم هفته ای یبار هم کافیه
بنظرتون همراهیش نکنم و بزارم خودش بره؟چی بگم بهش؟چه رفتاری کنم؟دوست دارم اون در رابط بینمون رو قفل کنم که دیگه نه اونا بتونن بیان نه ما بریم .....