میخواهم زندگی مشترکم را ترمیم کنم آیا امیدی هست؟
با سلام.مدتی پیش تاپیکی داشتم با عنوان بیثباتی خلقی و پرخاشگری همسرم که متاسفانه بسته شد.مشکل من همچنان به قوت خودش باقیه.یه توضیح کلی بدم.من 34 و همسرم 37 ساله است هر دو لیسانس و سنتی ازدواج کردیم.در ابتدا بر سر مهریه یه مقدار مشکل پیدا کردیم چون ابتدا همسرم مهریه تعیین شده را قبول کرد اما فرداش گفتن که هر چی فکر میکنم زیاده واسم و این دینه و...چند روز بعد اومدن منزل ما و منو مادرم بودیم.دقیق یادم نیست چی شد که مادرم گفتن خب مردم شمارو دیدن.منم فکرامو کردم و چون به نظرم فرد مناسبی بودن گفتم باشه اگه مشکلت مهریه است که من کمش میکنم در روز عقد .تمام شد اینو گفتم تا بعدا ازش استفاده کنم.الان 6.5 ساله ازدواج کردیم.همسرم خیلی زود عصبانی میشه از رانندگی بگیر تا چیزای دیگه.پرخاشگره و حساسبت های بیمورد داره.موقعی که بحثمون میشه به من بی احترامی میکنه.صرفا فحش نیست ،حرفاش تحقیرکنندست.بارها باهاش صحبت کردم که هر مشکلی هست باید با حرف زدن حل کنیم شما حق توهین نداری.خشمتو درست نشون بده نه با داد و بیداد و فحاشی.قبول داره اما بازم تکرار میکنه.خیلی ناراحتم و دلشکسته و خسته ام.4 روز خوبیم بعد تا یه بحثی پیش میاد روز از نو.سکوت کردم.ترک موقعیت و ...اما به جز دو سه بار جواب نداده.همدیگرو دوست داریم اما متاسفانه زود رابطمون خراب میشه.میگه تو بلد نیستی با من چجوری رفتار کنی.یه چیز دیگه که خیلی اذیتم میکنه اینه که فورا میگه جدا بشیم.نمیتونیم ادامه بدیم من از اول هم پشبمون شدم از ازدواج به خاطر حرف مادرت احساس دین کردم.خب این حرفش خیلی داغونم کرده.که تا به حال چند بار مطرحش کرده.بهش گفتم ما هیچ تعهدی نداشتیم و مشکل خودتو تقصیر ما ننداز میتونستی بگی نمیخام اجباری نبوده.هیچ تلاشی برای ارتباطمون نمیکنه.مشاوره نمیاد.وسواس داره.البته بیشتر وسواس فکری داره.چند روز که خوبه بعد انگار خلقش میاد پایین وقتی ازش میپرسم دلیلش چیه میگه خودمم نمیدونم.من خودمم مشکلانی دارم که میخام در یه تاپیک جدا به اون بپردازم.اما الان مشکل اساسی من باهاش پرخاشگریشه حالمو بد میکنه.عشق میورزه بعد با چند تا حرف همه چیزو خراب میکنه.احساس حقارت فراوان بهم دست میده حرفاش توی ذهنمه.همش میگم چه فایده داره ادامه این زندگی وقتی اون هیچ تلاشی نمیکنه وقتی حرمتی واسم نذاشته ایا اصلا درسته ادامه با این ادم.احساس نا امنی میکنم.34 سالمه اما هنوز نمیدونم میخام چکار کنم.زندگیم روی هواست.واسه بچه دار شدن داره دیر میشه.بلاتکلیفم.نمیخام جدا بشم اما این رابطه ناسالم هم خیلی ازارم میده.آیا واقعا میشه کاری کرد؟وقتی اون نمیاد من چکار میتونم انجام بدم به تنهایی.یکی دوبار که امد مشاور به من گفت حس میکنم رگه های خودشیفتگی داره گفت برام مزایا و معایب جدایی رو بگید از نظر هر کدوم و دفعه دیگه بیاید.اما نیامد .از من زیاد ایراد میگیره.حس میکنم کنترل گره.ایده ال گراست.قبلا راهنمایی هایی که گرفتم به کار بستم تا حدودی خوب بود.اما موقتی هستن.نمیدونم واقعا گیر کردم
اینا موضوعات به صورت کلی هستن بعدا بیشتر بازش میکنم.خواهش میکنم کمکم کنید.ممنونم