-
راهنمایی در نجات زندگی
به نام خدا دختری هستم 26 ساله کارشناسی کامپیوتر خوندم و الان مشغول به کار هستم. بر خلاف همسنو سالانم ازدواج سنتی را بیشتر قبول دارم و از همان ابتدا به همه خاستگارانم در دوران تحصیل میگفتم که باید با خانواده ام صحبت کنند نمیخاستم به خاطر احساسات پایبند بشوم و هم اینکه همه خانواده راضی باشند. خلاصه 6 ماه پیش یعنی ترم آخرم پسر یکی از بستگان مادرم به خاستگاریم آمد پسر بسیار مهربان و خوش اخلاقی است خیلی به خانه ما رفت و آمد داشت البته مرا زیاد نمیدید چون در شهر دیگری تحصیل میکردم فوق دیپلم است و کار خوبی هم دارد فقط تنها مشکلی که داشت شکستی بود که در زندگی خورده بود با دختری آشنا میشود و پس از عقد متوجه میشود که آن دختر قبلا عقد کرده و به او نگفته و البته دروغ های دیگری نیز شنیده بود که با گفتن آنها همه فامیل به او حق میدادندو آن دختر نیز بعد از 6 ماه دوباره عقد کردمن رو این موضوع خیلی حساس بودم ولی همه خانواده ام میگفتند از این مسائل برا هر کسی پیش میاد نظر همه رو پرسیدم حتی داماداو عروسا همه راضی بودن گفتم باید با خودش صحبت کنم بهم زنگ زد خیلی صحبت کرد گفت گول خوردم حالا فقط یه خاطره بد از اون جریان تو ذهنمه که میخام محوش کنم خلاصه بعد از چند جلسه صحبت جواب مثبت دادم 3 ماه نامزد بودیم همه چی خیلی خوب بود مرتب بیرون خرید تا اینکه 3/2/87 عقد کردیم بعد از عقد رفت و آمدش کم شد درگیر ساخت خونه بود منم بهش سخت نمیگرفتم تا اینکه 6/5/87 با یه تماس تلفنی بهم گفت که پشیمون شده و نمیخاد ازدواج کنه گفت به خاطر خانوادم راضی شدم گفت مشکل شخص تو نیست من اصلن زن نمیخام
گفتم بالاخره که تو باید زن بگیری حالا اون منم تو بگو چه زنی میخای من همون میشم گفت تو هر جوریم که بشی من علاقه ای بهت ندارم یک هفته هر روز همین حرفارو میزد منم میگفتم حالا شاید خسته ای ولی میگفت برو به خانوادت بگو تا اینکه خودش به خانوادش گفت حالا هم خانواده من رفتن مهریرو گذاشتن اجرا آخه خانوادشم هیچ اقدامی نمیکنن میگن خب دو نفر بهم نخوردن ولی ما تو این مدت هیچ مشکلی نداشتیم بدتر اینکه بدجوری بهش دل بستم نمیدونم چه کار کنم جواب موبایلمو نمیده جلسه اوله شورایه حله اختلافم نرفته نمیدونم میخان چه کار کنن ولی من میخام باهاش زندگی کنم دوسش دارم تو این مدت هیچ بی احترامی ازش ندیدم نمیدونم یهو چش شد هر جوریم میخام یه قرار حضوری باهاش بزارم جواب نمیده تو رو خدا بگین راه عاقلانش چیه بابا ما زنو شوهر بودیم چه طور میشه این روابطو فراموش کرد با وجود گذشت دو ماه ذره ای از احساسه من کم نشده که هزار برارم شده من نمیتونم با هیچ کسی به غیر از اون زناشویی داشته باشم مگه میشه یکی دیگرو دوست داشته باشی و با کسه دیگه ای زندگی کنی خاهش میکنم بگین کجا اشتباه کردم چه جور جبران کنم تو خدا زندگیمو نجات بدین...:47:
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام
واقعاً موضوع پیچیده است ولی من جای شما بودم به رابطه قبلش شک میکردم و با نامزد قبلیش حرف میزدم ببینم واقعاً مشکلشون چی بوده.
شاید از اول بازی خوردین.
ولی قبل از اون هرطور شده رودررو باهاش صحبت کنید.شاید مشکلی داره!؟!؟!؟!؟
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرسی سمیرا جان ولی هیچ نشونی از نامزد اولش ندارم از صبح هر چی باهاش تماس میگیرم جواب نمیده دو روز پیش یکی از بستگان اومد خونه ما که واسطه بشه بابام گفت بیان اینجا علتشو بگن حلش کنیم اصلن پسره بگه واسه چی نمیخاد ولی هنوز خبری نشده دیگه دارم دیوونه میشم اینم نتیجه این همه خویشتن داری موندم چرا خدا این همه محبتشو به دلم انداخته از اون مشکلاتیم که شاید فکر کنی نداره آجی تو این مدت مشکلی نداشتیم ههه جوره راضیش میکردم بخدا باورم نمیشه به همین راحتی همه چی تموم بشه آخه دارم تاوانه چیو پس میدم
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
به جای زنگ زدن و منتظر بودن برو محل کارش دیگه اونجا نمی تونه از جواب دادن طفره بره البته اول با خانواده ات مطرح کن بعد این کار رو بکن ولی در کل سعی کن آرامشت رو حفظ کنی تا بالاخره یه خبری از اون طرف بشه
سعی کن یه سرگرمی برای خودت پیدا کنی و دائم به او فکر نکنی تو مشکلی نداشتی و همه جوره باهاش کنار اومدی مشکل از اونه و کاری هم از دست تو برنمیاد
واقعا برات متاسفم این رو بذار به حساب سرنوشت و تقدیر حتما حکمتی درش هست
در پناه حق
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
خانم محترم
شما در بد شرايطي با ايشون ازدواج كردين .در شرايطي ازدواج كردين كه يك زخم يك شكست در دل او ايجاد شده بود و به دنبال جايگزين مي گشت.قطعا هر زني كه بهش نزديك مي شد اجابت مي كرد.
چون اين جور مردها با خاطراتشون زندگي مي كنن و ناخواسته به آن خاطره ها فكر مي كنن ممكن است كه اين زندگي براشون جالب نباشه به دليل آنكه زندگي مشترك براي اولين بار يك حلاوت خاصي دارد هر چند ممكن است كه اين دوره كوتاه باشد اما وقتي به زندگي جديد ديگري پا مي زارن ديگه اون حلاوت را نمي ببينن و فقط مرحم زخمشون را پيدا مي كنند موقعي كه مرحم زخم را پيدا كرند و زخم تقريبا خوب شد آنوقت ديگه شرايط لازم را دارن كه با كسي ازدواج كنن.شما مرحم زخمش شدين ضمن اينكه ممكن است در اين مدت زن مورد ائيده آل خود پيدا كرده باشد.
به هر صورت اطلاعات داده شده از طرف شما كامل نيست تا راه حل قطعي پيدا بشه
التماس دعا
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرسی از همگی البته یه مشکله دیگه مامانو خاهراشن که خیلی تو کاراش دخالت میکنن خودشم بی تقصیر نیست حتی smsهامونم واسشون میخوند اوناهم نظر میدادن دفعه آخرم به خودم گفته بود که من باید تا آخر عمر در خدمت مامانم باشم تو این وسط حروم میشی باورتون نمیشه تو ایم چند ماه هر وقت بساط بیرون رفتن داشتن خانوادش به من نمیگفتن به این بهونه که هنوز عقده اجازش دسته باباشه منم به شوهرم گفتم که بابام مشکلی نداره من زن توام میگفت خب ماشین جا نداره یه جورایی احساس میکنم بین زن و خانواده باید یکیرو انتخاب میکرد که خانوادرو انتخاب کرد ولی من بهش گفتم من با شرایطت کنار میام ولی بازم قبول نکرد محل کارش نمیشه رفت گروه ملی صنایع فولاد خیلی مردونس خانوادم نمیزارن برم اونجا
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
شما تمام سعی خودتو بکن که ریشه یابی کنی
اگر واقعا میخوای باهاش صحبت کنی دیگه نباید وقت رو تلف کنی باید به محل کارش بری و باهاش صحبت کنی
و اینکه خانوادت نمیذارن که بری بنظر من باید گوش ندی چون بزرگترها همیشه که حرفاشون درست نیست
به نظر من به محل کارش برو, هر طور که شده اما مراقب باش که لحنت طوری نیاشه که بخوای التماسشو کنی
چون دیگه اون موقع شک نکن که باختی
خیلی منطقی علت کارشو بپرس
اینم بدون یکسری از آدما مثل سایه میمونن وقتی سمتشون میری ازت فرار میکنن وقتی ازشون دوری میکنی دنبالت میان
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
با برادرت یا یه مرد برو
خانم زندگیته خاله بازی نیست همونطور که شوهرت باید یاد بگیره که استقلال فکری داشته باشه شما هم بد نیست که این رو یاد بگیری
در پناه حق
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
اگه رک وراست بهم گفت که دوسم نداره و نمیتونه باهام زندگی کنه چی؟ اونوقت راحت قبول کنمو از زندگیش برم بیرون پس تکلیف احساسه من چی میشه؟میدونین چیه من یه جورایی از دبیرستان ازش خوشم میومد ولی به روش نمیاوردم تا اینکه فهمیدم عقد کرده سعی کردم فراموشش کنم این اواخر که چند تا از دوستام رفتن سر زندگیشون تو تنهاییام به خدا میگفتم مگه من چه گناهی کردم که نه مثل اونا عاشقه کسیم نه کسی که واقعا عاشقم کنه پیدا شده بعد از یه مدت که اینا اومدن خاستگاریم یه جورایی فکر کردم که خدا جوابمو داده که این عشقه قدیمیت بالاخره بهش رسیدی حتی دوستای قدیمیم که فهمیدن باورشون نمیشد که همون که عشقه دوران نوجوونیم بوده اومده خاستگاریم آخه همون موقعا بشون گفته بودم که من تو فامیل از فلانی خوشم میادبا این اوصاف حالا چطوری میتونم ازش بگذرم چرا یهو همه چی بهم ریخت؟
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام عزیزم
یه کم خونسرد باش و دیگه باهاش تمتس نگیر بذار اون تکلیفشو با خودش مشخص کنه
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
خانمی چی بخواهید چه نخواهید یه سر ماجرا این آقا هستند اگر ایشون نخوان نمیشه
عشقه یه طرفه مایه دردسره
این رو باید بارها و بارها شنیده باشی به نظر من زودتر وضعیتت رو مشخص کن نذار این وابستگی بیشتر از اینی که هست بشه سنگهاتو باهاش وابکن اگر به این نتیجه رسیدی که نمی خواد یا نمی تونه باهات ادامه بدهخ از زندگیش برو بیرون برو دنبال سرنوشت و زندگی خودت و به این بار به دنبال یه مرد زندگی باش نه عاشق پیشه که امروز عاشق میشه و فردا فارق
در پناه حق
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
اگه منو نمیخاست چرا اوایل بهم نگفت چرا منو اینقدر وابسته کرد بچه ها میدونین رابطه جنسی چقدر زنو وابسته میکنه چرا با من اینکارو کرد؟ نه این یه تصمیمه عجولانه بوده که حالا هم همون غروره زیادش اجازه برگشت بهش نمیده و بی تفاوتش کرده ولی من کوتاه نمیام باید بیاد همرو قانع کنه که چرا یهو زد زیرش مگه مردم آبروشونو از سر راه آوردن بخدا حاضرم تا آخر عمر تنهایی بکشم ولی نذارم راحت از این قضیه بگذره باید بیاد راضیم کنه وگرنه واسه مهریه خودش میدونه تو چه حچلی میوفته 1014 تا سکه که شوخی نیست یه ریالشم واسه من ارزش نداره ولی باید بهش نشون بدم تعهد به زندگی یعنی چی؟ من به این راحتی دست از سرش بر نمیدارم بذار همه بگن عشق زورکی که نمیشه ولی من عاشقشم و اونم حتما میخاسته که اومده خاستگاری حالا باید مرد باشه پاش وایسه. ببخشید دوستان بخدا دارم دیوونه میشم برام دعا کنید خدایا بهم صبر بده تمنا میکنم
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
عزیزم فقط می تونم برات دعا کنم که هر چی به صلاحت هست همون بشه...
بهت حق می دم که از حق خودت نگذری،
پدر و مادرش چی می گن؟ اونها احساس شرمندگی ندارن؟
نمی تونید یه روز با برادر یا پدرتون برید منزل اونها (البته نه برای التماس، برای اینکه تکلیفتون مشخص بشه) و باهاشون صحبت کنید؟
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام شاد عزیزم امروز همش تاپیکای شما رو خوندم خوشحالم که بهم سر زدی اتفاقا منم به همین نتیجه رسیدم اگه تا آخر این هفته ازشون خبری نشد حتما بابامو میفرستم خونشون البته رو بابام خیلی حساب میکنن دیگه نمیتونن طفره برن خودمم به باباش زنگ زدم گفت که خیلی ناراحته از اون روز تا حالا با پسرش حرف نزده گفتم بابا برو باهاش صحبت کن اگه مرد زندگیه بیارش خونمون من همرو راضی میکنم تا اختلاف حل شه باباش خیلی دوسم داره با اینکه من از فامیل مامانش هستم حتی یه روز بهم گفته بود که چرا بابام هر روز بهت زنگ میزنه تو بهش مسج میدی ولی به مامانم محل نمیذاری بخدا اینطور نبود من مامانشم خیلی دوست داشتم ولی موبایل نداشت که بهش مسج بدم خونشون که میرفتم با همه هم یه جور بخورد میکردم خودم تعجب میکردم چرا به رابطه منو باباش حساسن حتی مامانش به مامانم گفته بود من از فامیل خودم گرفتم که به من برسن ولی همش دور پدر شوهرشه ولی برا هردوشون عزیز بودن فقط باباش چون هرروز احوالم میپرسید منم جواب میدادم اونا هم مسجامو تو گوشی باباش دیده بودن و شوهرمو حساس کرده بودن بخدا آدم نمیدونه چه جور رفتار کنه با اینکه همه فامیل میدونن من دختری نیستم که به کسی بی احترامی کنم یه جورایی به آرومیو مهربونی معروفم ولی نمیدونم چرا اونا میترسیدن که در آینده من بهشون بی اعتنا بشم بخدا همین پیش بینیای بیخودشون شوهرمو مجبور به این تصمیم کرده حتی فرصت ندادن من بیشتر خودمو بهشون نشون بدم آخه 3 ماه عقد اونم هفته ای یه بار بری خونشون چرا اینقدر زود بریدنو دوختن البته مامانش خودش روزای اول یه جورایی بهم گفت که دختر دوران عقد زیاد نباید بره خونه پسره از نظره اونا خودشو سبک میکنه ولی ما اصلا اینطور نیستیم همه فامیل به من میگفتن تو چرا کم میری خونشون چه میدونم هر چی بود حرفو حدیثای خاله زنک داره این زندگیو بهم میریزه نمیدونم چرا خودش نمیخاد اینو بفهمه فقط به همه میگه من با این مادرو خاهرا دیگه نمیتونم زن بگیرم راستی شوهرم تک پسره
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
عزیزم بذار یه چیزی بهت بگم، نمی دونم مشکل من رو خوندی یا نه، من با پدر شوهرم مشکل دارم ولی پدر شوهر من جزء استثناعاته، یعنی معمولا پدر شوهرها عروسشون رو دوست دارن، حالا هر چقدر که رابطه عروس و مادرشوهر بد باشه، همیشه پدر شوهر طرف عروسش بوده، (در مورد من این قضیه کاملا برعکسه)
به خاطر فرهنگ اکثر خانواده های ایرانی، که متاسفانه حساسیت زیادی روی فرزند پسر دارن، و با توجه به اینکه همسر شما تک پسر خانواده اس این قضیه می تونه عامل اصلیه مشکل به وجود آمده باشه. احتمالا مادر و خواهران همسر شما، نگران از دست دادن پسر و برادرشون هستن و با این قضیه مبارزه می کنن، همسرتون هم به همان علت ذکر شده احتمالا فردی وابسته به خانواده می باشد، (البته امکان داره خلاف نظر من باشه). بهتر بود شما، همونطور که روی ارتباطتون با پدر همسرتون کار می کردین با مادر همسرتون هم ارتباط برقرار می کردین، درسته که موبایل ندارن اما هر از چندگاهی بهشون تلفن می کردین و با ایشون صحبت می کردین، بیشتر آقایونی که روحیه تأثیرپذیری دارن، بیشتر تحت تأثیر مادرشون قرار دارن تا پدرشون.
البته تمام اینها اشتباه همسر شما رو توجیه نمیکنه. وقتی که کسی مسئولیت یه زندگی رو قبول می کنه باید تا آخرش بایسته و سخت ترین مشکلات رو پشت سر بذاره چه برسه به اینکه بی خود وبی جهت تغییر عقیده بده.
عزیزم، وقتی با پدرت به منزل اونها رفتی به هیچ وجه از خودت ضعف نشون نده، در ضمن سعی نکن برای به دست آوردن همسرت از حربه مهریه استفاده کنی، اگه همسرت به خاطر مهریه به زندگیت برگرده ارزشی برای شما نخواهد داشت. سعی کن طوری عمل کنی که زندگی مشترکتون بی اساس و بدون علاقه و منطق آغاز نشه.
از همسرتون دلیل کارش رو بپرسین، اگه دیدید دلیلش غیرمنطقیه یا میشه حلش کرد ازش بخواین که چند جلسه با هم به مشاوره برین و همونطور که با هم تصمیم گرفتین این زندگی رو شروع کنید برای باقی مسائل هم با هم تصمیم بگیرید.
منتظر شنیدن خبرهای خوبی از شما هستم.
امیدوارم که مشکلت حل بشه عزیزم.
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
امروز دیدمش داشت باباشو میرسوند سرکار هر دوشون اخمو دپرس نشسته بودن تو ماشین باورتون میشه بعد از 2 ماه امروز دیدمش ولی اونا منو ندیدن میخاستم همون موقع دربست بگیرم برم دنبالشون ولی گفتم بعدا میگن رفته محله کار بابام آبروریزی شده اومدم سرکار داشتم واسه دوستم تعریف میکردم کلی هم گریه کردم دوستم گفت بذار من بهش زنگ بزنم باهاش صحبت کنم ببینم حرف حسابش چیه البته نگه از طرفه منه خدایا بهم صبر بده
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
خدا بهت کمک میکنه عزیزم
بذار هر چی صلاح و مصلحتته اتفاق بیفته
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
ای کاش می تونستی مشکلاتت رو از طریق خانواده ات و در جمع خانواده ات حل کنی به هر حال از دید من تماس دوستتون کار غلط و اشتباهیه باز هم خودتون میدونید این نظر منه
اجازه بدید پدرتون مشکل شما رو حل کنن
مشکل وقتی بزرگتر و لاینحلتر دیده میشه که شما به خودتون تلقین بکنید که این مشکل حل نخواهد شد یا مصیبت بزرگی بر شما نازل شده ولی اینطوری نیست حداقلش شما به خودتون این اطمینان رو دارید که خطایی از شما سرنزده و خانوادتون پشتیبان شما هستند چه کنن کسانیکه اشتباهات زیادی انجام دادن و پلهای پشت سرشون رو هم خراب کردند و بدون حامی هستند؟
صبر پیشه کن بذار زمان از روی این قضیه بگذره این فرصت خوبی برای شما هست که دوباره همه چیز رو از سر مرور کنید شاید این بار به این نتیجه برسید که حتی اگر او هم بخواد با شما زندگی کنه شما تمایلی برای ادامه زندگی با ایشون نداشته باشید!!!
به جای سرزنش خودتون و بعضا خودخوری به گذشته تون بیندیشید و ازش درس بگیرد و با تجربه گذشته و با چشمانی بازتر و آگاهی و علم بیشتر به ادامه زندگیتون بپردازید
در پناه حق
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرسی از لطفتتون دوستم هنوز تماس نگرفته بهش گفتم فعلا صبر کنه با خونوادم مشکلی ندارم اونا از همه چی اطلاع دارن اگه تا آخر این هفته خبری نشد بابام میره خونشون اگه دیگه واقعا پسرشون نمیخاد همون مراحل قانونی طی بشه خدای منم بزرگه برا خوشبختی همه دعا میکنم شاید خودمم روزی طعمشو بچشم. یا حق
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
امیدوارم به نتیجه مثبتی برسی عزیزم
:72:
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
من چی بگم دوست من ؟ همسر من هم تک فرزنده هم ته تغاری . من یک ماه و نیم بیشتر از عقدم نمی گذره ولی هر چی صفت بد بود به من نسبت دادن . من کلا از اول خواستگاری تا الان3 بار بیشتر خونشون نرفتم . هم با پدر شوهرم مشکل دارم هم با مادر همسرم ( چون پدر شوهرم یک آدم بی اراده ای هست که هر چی همسرش بگه قبول می کنه )
بگذریم ...
به خدا توکل کن و بدون که اون هیچی چیزی رو بدون جواب نمی ذاره . یک کم خونسرد باش خانمی . همه چی رو بدست زمان بسپار و به خدا توکل کن ببین آخر هفته چی می شه. ما رو بی خبر نذار
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرسی نازنین جون حتما از راهنماییتون استفاده میکنم اونا هم وقتی خوبیای تو رو ببینن حتما به دلشون میشینیو همه چی حل میشه مهم اینه که شوهرت باهاته قدر همو بدونین گلی
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام دوستان فکر کنم همه چی تمومه مامانم با باباش تماس گرفته گفته پسرم مال زن گرفتن نیست گفت هر چی قانون بگه همون کارو میکنیم خب دیگه من هر کاری که میتونستم کردم حتما مصلحت این بوده هر چه از حضرت دوست رسد نکوست دعا میکنم خدا همه بنده هاشو به راه راست هدایت کنه به قول شاعر خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید ره دیگری خدایا من طاقته همه سختیارو دارم فقط با هر سختی صبرشم بهم بده تا بعد یا حق
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
خدا کمکت کنه دوست من. برات دعا می کنم.
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرد ها وقتي از زني دوري مي كنند بي محلي بيشتر از ابراز عشق و التماس و پايين آوردن خود جذبشون مي كنه. مرد عاشق غرور زن مي شه نه جملات عاشقانه اش. مرد مي خواد به دست بياره و از سهل الوصول بودن خوشش نمياد. ابراز علاقه و وابستگي در چنين مواقعي مرد رو فراري مي ده. بهتر نيست يه كم سكوت كنين تا اون پيگير موضوع بشه؟
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
زندگیه من شبیه فیلم روز حسرته البته من نه معتاد بودم نه باردار تو فیلم با خوابو رویا همه چی درست شد ولی تو زندگیه واقعی چرا اینجور نمیشه؟ نمیدونم توکلت علی الله
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
عزیز انشاالله خدا بهت صبر بده و آنچه صلاحته پیش بیاد منم برات دعا می کنم
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
نفس عزیز... شرایطی که می گی خیلی باید سخت باشه! امیدوارم هر چه زودتر اوضاع بهتر بشه... من بر عکس تو به روابط قبل ازدواج (منتها کنترل شده) اعتقاد دارم حتی با وجود مخالفت خانواده سعی می کنم تجربه کنم چون فکر میکنم لازمه که دخترا هم مثل پسرها دوست داشتن، شکست خوردن، همراه بودن و چیزایی مثل اینو قبل از اینکه وارد زندگی مشترکشون بشن تجربه کنن... الان انرژی خودت رو متمرکز کن روی راه حل ... اول و دوم و سوم که برش گردون و باهاش صحبت کن ... اینطور که میگی خانواده ها نقش زیادی دارن ، از اونا بیشتر کمک بخواه. حتما مشاوره حضوری بگیر ... من اطلاعات زیادی تو این زمینه ندارم اما چیزی که استنباط میکنم اینه که داره از یه چیزی فرار می کن.. منظورم تو نیستی .. از یک چیز آزار دهنده درون خودش... قطعا یک مشاور خوب میتونه تو این زمینه کمکش کنه که خودش با خودش کنار بیاد و مسئولانه تر نسبت به انتخابهای زندگیش اقدام کنه... اگر با تمام این تلاشها بازم به جایی نرسیدی خوشحال باش چون میتونست شرایط بدتری هم واست پیش بیاد... اگه می رفتید سر خونه و زندگیتون یا حتی بچه دار میشدید و ... این آقا تازه به فکر قایم موشک بازی می افتاد و مسئولیتی بابت انتخابش به عهده نمی گرفت چی؟ آدرس خانوم اولش رو هم از خونواده یا فامیل همسرت بگیر و حتما باهاش صحبت کن ... قطعا خیلی چیزا دستگیرت میشه... متوجه میشی که چرا شوهرت اینطوری رفتار میکنه!... امیدوارم به زودی همینجا خبرهای خوشحال کننده ای بهمون بدی.قوی باش
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام عزیزم
من از حرفات برداشت می کنم که این آقا به اصرار خانوادش اومده خواستگاری شما و علاقه ای به شما نداره. علتش هم میتونه رابطه قبلیش باشه و هنوز اون خانم رو دوست داره. عشق یک طرفه نمیشه و هیچ کس و هم نمیتونه مجبور کنی که دوستت داشته باشه. پس بی خیالش شو ولی عجولانه تصمیم نگیر و بذار یک مدتی به حال خودش باشه پسرها از دخترهایی که دنبالشون می دون متنفر هستند پس اجازه نده ازت متنفر بشه. صبر اگه مال تو باشه خودش بر می گرده اگر هم نیومد به جهنم فرصتهای زیادی خواهی داشت. به قول شاعر : گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی صبر کن گوهر شناس قابلی پیدا شود
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
واقعا از همگی ممنونم که وقت میزارین دوستون دارم
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
مرسی عزیزم. راستی بالاخره چی شد ؟ الان در چه حالی ؟
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
شکر بد نیستم الان که فکرشو میکنم واقعا تحمل یه عمر زندگیه بی عشقو احساس خیلی سخته حتما این لطف خدا بوده که الان منو متوجه کرد
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
خوشحالم که با خودت کنار اومدی عزیزم
امیدوارم روز به روز موفق تر بشی زندگی فقط ازدواج نیست خیلی چیزهای دیگه هستند که مهمترند امیدوارم در رشته تحصیلی و کارت موفق باشی
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام عزیزم: از اینکه این مشکل برات پیش اومده بسیار متاسفم ، اما یکذره عجولانه تصمیم گرفتید و عقد شدید
اولا" شما باید قبل از عقد به هر طریقی با اون خانم عقد شده قبلی تماس میگرفتی و علت جدا شدنشون را می پرسیدی، حالا هم تا جایی که سعی داری اون خانم را پیدا کن و علت را بپرس
ثانیا" حالا که اون آقا اینقدر و بصورت نامعقول به مادر و خواهرش وابسته است، فکر نمی کنی بعدها شما را دچار مشکل کنه.
اصلا" اینجور مردها به نظر من نباید ازدواج کنند و باید با مادرشون زندگی کنن ،چون تا جوون هستند بخاطر مامانشون اینا !!!!!! زن را عذاب میدن ، هر چقدر هم که زن صبور باشه بازهم روحش را آزار میدن، وقتی هم که دیگه سن شون رفت بالا ، و بعد از 120 سال مادرشون ،دیگه زن را فقط برای رتق و فتق امور شون میخوان.
درست فکر کن و کمی هم خونسرد باش.
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام دوستان خاهش میکنم کمکم کنید خانواده شوهرم واسطه فرستادن که بیان خونمون معذرتت خواهی کنن شوهر خالش باهام خیلی صحبت کرده گفته با شوهرمم حرف زده اون گفته من جوونی کردم شما واسطه شین که منو ببخشن احتمالا امروز یا فردا میان خونمون البته با چند تا از بزرگترای فامیل حالا من میترسم که یه وقت از ترس مهریه باشه البته میدونم که اگه تنهایی باهتش صحبت کنم حقیقتو بهم میگه خوشبختانه سیاست دروغ گفتنو پنهان کاری بلد نیست گفتم وقتی اومدن صحبت کردن میبرمش تو اتاق و ازش میخام کامل قضیرو برام روشن کنه و این دفعه محکم جلوش می ایستم چون دفعه قبل همش گریه میکردم اونم بیشتر عصبانی میشد آخه از گریه خیلی بدش میاد بارها هم بهم گفته بود ولی من تا چیزی میشد سریع گریه ام میگرفت ولی این دفعه میخام قرص و محکم بایستم برام دعا کنین بتونم اصل قضیه رو متوجه بشم البته شوهر خالش آدم خوبو معتبریه دوستان خاهشن بهم بگین چی ازش بپرسم ایندفعه میخام میخمو محکم بکوبم لطفا راهنمایی کنید
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
آره عزیزم. محکم حرفتو بزن . ازش دلایل قانع کننده بخواه. بهانه نه، دلایل قانع کننده.
در ضمن هیچ کدوم از ماها نمی تونیم مثل خودت راهنماییت کنیم. تو توی چشم های شوهرت می تونی راست یا دروغ رو بخونی. ما برات دعا کنیم . ما رو بی خبر نذار. نگرانتیم خانم گلی.
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام
اولا خونسرديتو حفظ کن . بدترين حالت ممکنه رو فرض کن . وقتي با بدترين تونستي کنار بياي اتفاقات بدتر وبد رو راحت تر مي توني.
ثانيا موضع خودتو عوض کن. وقتي اومدن بگو تونمي خواي با يه همچين مردي ادامه بدي (حتي اگه تمايل قلبيت اين نباشه)
دوحالت پيش مياد : يا اونم حرف اولش رو ميزنه ( که حالا همون راه قبلي رو پيش مي گيريد ، اما ايت بار با عزت نفسي که خودتون برا خودتون پيش اوردين) ويا اين دفعه اون اصرار مي کنه که شما رو بدست بياره ، (حالا قضيه جدي ميشه واسش وتلاش ميکنه - آخه زندگي که اب نبات چوبي نيست ميخوام ،نمي خوام ، ميخوام ...) پس مسئوليت چي ميشه.
محکم وصبور باش. به خدا توکل کن.
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
عزیزم مشکلت اینه که از روی احساس انتخاب کردی درسته سنتی ازدواج کردی امابه قول خودت ازقبل یه حسی بهش داشتی حتما چون از آشناها هم بوده تحقیق نکردید متاسفانه اشتباه اکثر خانوادها همینه که اگر طرف غریبه باشه فقط تحقیق میکنند اما اینم اشتباه که بخاطر روابط زناشوئی به این آقا وابسته شدی ببین اصلا هدفت از ازدواج چیه تکلیفتو با خودت مشخص کن بعد با اون اقا صحبت کن شما فقط میترسی اون آقا بهت بگه دوستت نداره خوب یکی بذار بگذره از هم دور باشید شاید شما هم همین حسو داشته باشی یا اون آقا متوجه بشه واقعا بهت علاقه داره ولی منطقی فکر کن بعد دنبالش برو نذار بعدا پشیمون بشی که چرا اصرار بر این وصلت داشتی
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
نفس عزیز، بهش بگو چه تضمینی وجود داره که یک ماه بعد دوباره این کار رو تکرار نکنه؟ طوری برخورد کن که فکر نکنه بعدها هم هر کاری که کرد با یه معذرت خواهی می تونه سرو تهش رو هم بیاره و طوری هم برخورد نکن که اگه بعدها مرتکب اشتباهی شد، جرأت نداشته باشه به سمتت برگرده، بهش بگو تا دوباره بهش اطمینان کامل پیدا نکنی حاضر نمیشی زیر یه سقف باهاش زندگی کنی، بگو دوست نداری با مردی زندگی کنی که مسئولیت پذیر نیست و راحت همه چیز رو فراموش می کنه، بگو باید فکر کنی و به نتیجه برسی و توی این مدت بهش فرصت بده تا جبران کنه.
امیدوارم موفق بشی عزیزم
:72:
-
RE: راهنمایی در نجات زندگی
سلام دوست من
اينكه براي نجات زندگي مشتركت تلاش ميكني قابل تحسينه ... ولي مراقب باش دليل واقعي رفتار همسرت رو بفهمي و اگر معذرت خواهي كرد به سادگي قبول نكن و حتما حتما همراه همسرت به مشاور خانواده مراجعه كن تا مساله ريشه يابي بشه هر دوتون تكليفتون با خودتون روشن بشه ...
نشانه ها رو جدي بگير و به سادگي از كنارش نگذر
ما رو بي خبر نذار
موفق باشي