+دوستی تا ازدواج

[/code][/color][/size][/b]با سلام . من سیما 24 ساله دانشجوی ترم 6 کارشناسی هستم.بیشتر از 7 ماه است که با پسری اشنا شدم شروع این اشنایی مااز راه چت بود البته 2 بار خیلی کوتاه وبعد سریع هم دیگرو دیدیم و با هم دوست شدیم از هفته دوم این رابطه به من گفت که نباید بهش دل ببندم عاشقش بشم و یا فکر ازدواج باهاش باشم چون اون باید زیر نظر خانواده ازدواج کنه نه از راه دوستی و در اخر گفت نمیخام با احساساتت بازی کنم ولی من مانند هر دختر ایرانی به جز ازدواج به هیچ رابطه ی دیگری فکر نمیکنم ولی علی رقم این قبول کردم باهاش بمونم چون به نظر من 1 یا 2 هفته واسه ازدواج زود بود و می خواستم به هر دومون وقت بیشتری بدم برای شناخت و ایجاد علاقه تا بعد هر چی خدابخواد.
احسان با شناخت این مدت من پسری هست که تحصیل کرده فعال در کار و اهل اینده نگری و پس انداز و خلاصه ادمی هست که به نظر من یک دختر میتواند برای یک عمر بهش تکیه کند از نظر اخلاقی هم هیچ مشکلی تا به حال با هم نداشتیم چون کلا اون ادمی سازگار و صبور هست و مانند من از یک خانواده مذهبی است که از نظر مالی هم خانواده های ما در یک سطح قرار دارند .چند ماه که گذشت با توجه به شناخت دو طرفه از هم و کمی علاقه که بین ما بوجود امده بود چند باری گفت که همیشه ارزو داشت با دختری با خوصوصیات من برای ازدواج اشنا بشود و طبق نظر اون ما از هر نظر به هم میخوریم و گفت که وقت ازدواج که بشود من تو را به خانوادم معرفی میکنم اگر انها قبول کردن با هم ازدواج میکنیم اگر قبول نکردن ازدواج نمیکنیم ولی بازم وعده ی ازدواج به من نداد .
من چون از یک خانواده مذهبی هستم و احسان اولین واخرین تجربه من برای دوستی است تنها ارزوم اینه که با شناختی که ازش دارم همسرم بشود چون برام سخته که با یکی رابطه دوستی داشته باشم و بعد با یکی دیگه ازدواج کنم.3 هفته پیش من خواستگاری داشتم که این موضوع و بهش مطرح کردم که اگر خواست هرچه زودتر برای ازدواج اقدام کند ولی در کمال تعجب دیدم با توجه به علاقه ای که به من داشت گفت شوهر کن چون من فعلا موقعیت ازدواج ندارم و تا مدتها هر دو از این قضیه به شدت ناراحت بودیم من به خاطر اینکه اون خیلی راحت گفت شوهر کن و به این مدت اشنایی پشت پا زده و اون به خاطر اینکه چون پسر احساساتی هست دوری از من براش خیلی مشکله که البته من نمیدونم این چه جور دوست داشتنی هست که من و واسه ازدواج نمی خواست یعنی میگفت که فعلا تا 1 یا 2 سال که موقعیت بهتری پیدا کردم میتونم ازدواج کنم و حتی به پیشنهاد یکی از اشنایانمون حاضر نیست به نامزدی فکر کنه که بعد از 2 سال ازدواج کنیم وضع احسان از تظر مالی یک اپارتمان قسطی خریده و ماهی 500 هزار تومان در امد داره و قصد داره امسال کارشناسی ادامه تحصیل بدهد تا اینده بهتری داشته باشد .من با توجه به این که بلاخره تو این مدت بهش علاقه پیدا کردم و اونو پسری پاک ساعی مهربان عاطفی و دلسوزی میدونم و با اخلاق میخواهم با او ازدواج کنم و با توجه به حرف اون که گفت شوهر کن نمیدونم چیکار کنم ؟ باهاش بمونم که البته تا کی؟یا جدا بشم ؟و برای اینکه بتوانم با اون ازدواج کنم چی کار کنم اگرم قراره جدا بشم چه جوری و چی بهش بگم خلاصه در مورد این رابطه سخت فکرم مشغوله فقط میدونم در این دوره زمانه مردی با اخلاق اون و خصوصیاتش که برای ساختن اینده اش از هیچ کاره درستی کوتاهی نمی کند کم پیدا میشود لطفا من را به طور کامل و مفصل راهنمایی کنید
با تشکر

او شما را در حد دوستی دوست دارد نه برای ازدواج. احتمال ازدواج او با شما صفر است. من پسرم و با اطمینان میگویم که ایشون شما رو یرای ازدواج مد نظر نداره . اما خب دوست خوبی برایش هستید و دوست دارد نگه تان دارد. اگه شما اهله دوستی هستی چه بهتر. با هم ادامه بدهید. اگر اهل ازدواجید با او قطع رابطه کنید. اگر پسری دختری را برای ازدواج بخواهد مطمئن باشید به او نمی گوید با خاستگارت ازدواج کن. حال تصمیم با خودتان است که با توهم ازدواج با او رابطه تان را ادامه دهید یا اینکه با قطع رابطه راه را برای خواستگاران جدی تر باز کنید.

دوست عزيز رابطه ات را با اون قطع كن چون اون با تو اصلا ازدواج نميكند . اونو از فكرت بيرون كن

سلام بابت تذکرتون به من خیلی ممنون مرد انست که در کشاکش دهر سنگ زیرین اسیاب باشد.

سلام.
خوبی احسان نسبت به بسیاری از پسرها اینه که صداقت داشته و از ابتدا بهتون گفته قصد ازدواج نداره.
مطئدن باشید همینطور هم هست.
اون هیچ وقت به ازدواج با شما فکر نکرده و نمیکنه.حتی اگر تمام خصوصیات دختر ایدهآلش رو داشته باشید.اون سر عقیده و حرفش میمونه.شک نکنید.
تقربا" همه پسرها همینطورن.به ازدواج با دوست دختر فکر نمیکنن.مگر اینکه واسه ازدواج رابطه برقرار کرده باشن.
موفق باشید.

من و همسرم هم با هم دوست بودیم، ما هم قرار نبود با هم ازدواج کنیم، اونم می گفت که اگه پدرو مادرش راضی نباشن با هم نمی تونیم ازدواج کنیم، همسر منم وقتی برام خواستگار میومد می گفت ببین اگه شرایطش خوبه باهاش ازدواج کن. اما بعد از 4 سال با هم ازدواج کردیم.

من و دوستم هم اول قصد ازدواج نداشتیم و همیشه می گفتم من و تو به درد ازدواج نمی خوریم اما سه ماه بعد از آشناییمون حس عجیبی بهش پیدا کردم ولی هیچ وفت بهش نگفتم که دوست دارم باهات ازدواج کنم صبر کردم تا خودش گفت من هم قبول کردم
اما الان وقتی واسه من خواستگار میاد می گه می خوای ازدواج کتی ازدواح کن بامزه اس که خودش می ره واسه من تحقیق ولی بعدش که خوب تحقیقاشو کرد میاد می گه آدم حسابی نیست غلط می کنی با کس دیگه ای به غیر از من ازدواج کنی من بدون تو می میرم و تو باید مامان بجه های من باشی و از این جور حرفا

بعدش هم می شینه یه عالمه گریه می کنه و می گه کاش الان می تونستم بیاد خواستکاریت ، کاش بابات من رو قبول می کرد که الان بیام خواستگاری

آخر سر هم داغ می کنه و می گه تو زن منی اگه با کس دیگه ای ازدواج کنی خودمو می کشم

دوباره سرخواستگار بعدی من هم همین برنامه رو باهاش دارم

ای بابا همه اش با دست پس میزنه با پا پیش

سلام دوست عزیز .
به نظر من امتحانش کن .بهش بگو من تصمیم گرفتم ازدواج کنم ، گرچه برام خیلی سخته ولی باید از هم جدا شیم (بگو دلیلم هم اینه که تو هیچ امیدی به ازدواج به من نمیدی) بهش بگو دیگه برام sms نفرست ، باهام تماس هم نگیر .

خودت هم چند روز دندون رو جیگر بزار ، در اینصورت میتونی بفهمی که واقعا دوست داره یا نه .
خیلی مواقع باید از کسی که دوسش داری یه مدت دور باشی تا اون قدر تو را بدونه .
موفق و پیروز باشی .:72:

خیلی ممنون از جوابتون کمک بزرگی بود واسم:72:

چي شد بلاخره سيما جان
به جايي رسيدي ؟ امتحانش كردي ؟ جواب داد ؟
ما رو بي خبر نگذار
موفق باشي

دیگه کسی نمیخواد چیزی بگه؟

سلام به همه من هنوز امتحانش نکردم پیش نیومد تا الان ولی خودش میگه تا 4 ماه دیگه تکلیفش معلوم میشه و من و واسه ازدواج می خواد دیروز گفت که عاشقم شده از این جور چیزا و اگه مامانش قبول کنه بیاد خواستگاری گفت بریم خونه خواهرش تا اون من و ببینه و کمکمون کنه ولی من د ختری نیستم کخ برم حضور خواهر و مادر پسره که شاید خوششون بیاد راضی بشن به ازدواج من من همیشه که این طوری بوده وقتی خواستگار میاد خوده خواهر مادر پسره میان خونه دختره و من حاضر نیستم تحت هیچ شرایطی این خفت و قبول کنم بهش گفتم دوست ندارم در مورد ازدواج با من حرف بزنی و اینکه چه جوری مامانتو راضی کنی مشکله خودته(البته تو للم داشتم از خوشحالی که من و واسه ازدواج میخواد بشگن میزدم):43: ولی زیاد بروی خودم نیوردم .حالا به نظر شما دوستان صبر کنم تا 4 ماه یا نه اخه هرچی میگذره وابستگی ما بیشتر میشه مخصوصا با این حرفش که من و واسه ازدواج می خواد خوب ادم هواییی میشه .راستی بهم گفت بریم خونشون مامانش نیست من باهاش خداحافظی کردم تا همونجا تموم کنم ولی نذاشت و گفت من و واسه ازدواج میخواد منم گفتم چه ازدواج چه دوستی حق نداری برای هیچ موضوعی این پیشنهاد و به من بدی برای بار اول صدامو واسش بالا بردم حالا با توجه به شرایط پیش اومده چی کار کنم؟

سلام دوست عزيز
چرا ايشون به شما پيشنهاد داد كه حالا كه مادرشون خونه نيستن شما برين خونشون؟؟؟؟؟البته من جسارت نميكنم ولي الان به هركسي همچين حرفي رو بزني فكراي بد به سرش ميزنه....البته دلسردت نميكنم و نميخوام بگم ايشون از اين حرفشون منظور داشتن ولي ميخوام بگم كه خيلي مواظب خودت باش
عزيزم سعي كن زياد وابسته نشي....تا زماني كه نيومدن خواستگاري و موافقتشون رو اعلام نكردن سعي كن وابسته نشي ..... چهار ماه كه چيزي نيست .... اگه مثل من و دوستاي ديگه كه مشكل مشابه من رو داشتن بودي .... سعي ميكردي واسه ي تجربه هاي اينچنيني حتي 2 سال هم صبر كني ولي وابسته نشي.....
پس خواهرانه بهت ميگم (براساس تجربه است و الكي نميگم ) چهار ماه صبر كن و بعد از اينكه اومدن خواستگاري و موافق بودن اون موقع هوايي بشو بشگن بزن http://qsmile.com/qsimages/177.gif
http://qsmile.com/qsimages/174.gif
http://qsmile.com/qsimages/263.gif
قربونت برم هنوز كه هيچي معلوم نيست عزيزم .... نگذار وابسته بشي .... ميدوني من توي اين سايت با خيلي ها آشنا شدم كه وابسته ي پسره شدن ولي موقع خواستگاري كه ميشه مادر پسره يا پدرش موافقت نميكنن و پسره بلاتكليفشون ميگذاره ( خوبه اين آقا پسر هم گفتن كه اگه خانواده اش مخالفت كنن با شما ازدواج نميكنه)
پس اگه خودت رو و سلامتيتو و آرامشت رو دوست داري .... صبر كن تا موقعي كه بيان خواستگاري
واست آرزوي خوشبختي دارم
موفق باشي عزيزم

:47:سلام رویای عزیز شما خیلی دلسوزانه راهنماییم میکنید ازتون ممنونم .واسه دیدن البوم عکس گفت بریم ولی واسه هرچی میخواست ته دلم ازش گرفته به من خوشی نیومده بیشتر به جای اینکه از ابراز محبتش خوشحال باشم از این دعوتش ناراحتم حتی 1 لحظه هم نمیتونم یادم بره خودمم همین فکرو میکنم که تا وقتی با هم نیستیم سعی کنم بهش فکر نکنم و زندگی خودمو بکنم تا بد ببین خدا چه میخواد ولی واقعا اصابم واسه اون دعوتش خورده نمی تونم با خودم کنار بیام و از این حرفش بگذرم این رو رابطه من با اون تاثیر گذاشته یکی درمیون جوابه تماساشو میدم تا نا خوداگاه فکرش میاد سراغم یاد دعوتش می افتم به نظر شما که تجربه دارین و این قدر خوب راهنمایی میکنین و با خیلی ها مثل من تو این سایت حرف زدین با این مسیله (دعوتش)چه برخوردی کنم چون نمیتونم ببخشمش :302::300::54:

دوست عزیزهمانطور که قبلاً هم عرض کردم خدمتتون، زیاد امیدوار نباشید. هر وقت پای سفره ی عقد نشستید آنوقت میتونید از عاشق شدن و وابستگی نهراسید. شواهد و قرائن برای مایی که بیرون از گود هستیم خیلی مثبت نیست. دوست نداشتم بهتون انرژی منفی بدم اما اگر خواسته ها و علائق قلبیتون رو رها کنید و سعی در کنترلش نداشته باشید در صورتیکه خدای ناکرده شرایط بر وفق مرادتون پیش نره و دوستتون اونی که فکر میکنید نباشه باعت دلزدگی و دوریتون از تجربه ها ی عاطفی میشه و این اتفاق شیرینی نیست که انسان در دوران جوانی خودش رو بالاجبار بازنشسته ی عاطفی کنه. جدای از همه ی این صحبتها من و سایر دوستان واقعاً امیدواریم که پیش بینی هامون غلط از آب در بیاد و شما کامروا بشید. اما یک پسر اگه کسی رو برای ازدواج بخواهد معمولاً انقدر صبور هست که با طرفش در خانه ی خودشان به وصال برسند نه در خونه خالی. خوش باشی سیما خانم.

سلام سيما جان
دعوت ايشون ميتونه سه منظور داشته باشه :
1)منظور بدي داشته و از اين دعوتش افكار پليدي توي سرش بوده http://qsmile.com/qsimages/310.gif
2) ميخواسته شما رو امتحان كنه http://qsmile.com/qsimages/169.gif
3) بدون هيچ منظوري بهتون اين پيشنهاد رو داده و هيچ قصد و منظوري نداشته http://qsmile.com/qsimages/297.gif
البته هرچه از مورد 1 به سمت 3 بريم احتمالش كمتر ميشه
گاهي اوقات پسرا يك سري كارهايي رو انجام ميدن كه آدم واقعا شك ميكنه كه آيا او همون پسر قبليه؟اگه همونه پس چرا اين رفتار ازش سر زد؟ نكنه اوني نباشه كه اون موقع وانمود ميكرده ؟ نكنه خود واقعي اش هميني باشه كه الان من دارم ميبينم و سعي ميكرده خودش واقعي اش رو در قالب يك پسر خوب و سر به زير و متين پنهان كنه؟؟؟؟

ممكنه هزارو يك فكر منفي به سرت بزنه ..... ولي بدون با افكار منفي و فكر كردن بهشون خودت رو فقط آزار ميدي .... چون اگه ايشون حتي قصد بدي هم از اين كار داشتن ..... مطمئن باش كه رو نميكنن..... پس افكار منفي رو بگذار كنار كه اعصابت رو داغون ميكنه
البته افكار مثبت هم در خودت پرورش نده كه اگه خلافش ثابت بشه اوني كه ضربه ميخوره و شوكه ميشه شما هستي
پس ..... به اعصاب خودت مسلط باش ..... نه فكر منفي كن و نه مثبت ..... فعلا ( البته فعلا ) سعي كن اين قضيه رو ياد آور نشي .... بازم ميگم كه 4 ماه چيزي نيست ..... اگه واقعا پسر خوبي باشه و تورو بخواد و از طريق خانواده اش اقدام ميكنه ..... اون موقع اگه كارتون به ازدواج رسيد كه ميتوني يكي از موارد 2 يا 3 رو قبول كني و حتي از خودش بپرسي كه منظور اون موقع اش چي بوده
اگر هم كه اصلا نيومد خواستگاري و همه چي به هم ريخت بدون كه به احتمال زياد منظورش شماره ي 1 بوده

بازم بستگي به خودت داره .... خودت چي فكر ميكني بر اساس شناختي كه از ايشون به دست آوردي؟ اگه اين موضوع اذيتت ميكنه ونميتوني فعلا از خيرش بگذري .... پس به ايشون بگو كه اون كار اونروزت روي من خيلي تاثير بد گذاشته و نميتونم فراموشش كنم .... تو اصلا سنجيده عمل نكردي .....آدم بايد همه ي جوانب امر رو بسنجه و بعد عمل كنه.....
آيا غير از اين رفتارشون رفتار ديگه اي هم داشتن كه صورت بدي داشته باشه ؟ يعني توي سابقه شون اين اولين باره كه شما همچين رفتاري رو ميبيني ؟(البته اگه نگرانت نكنه .... به نظر مياد يه كم هم جريان خونه ي خواهرشون مشكوك بزنه خواستم بگم كه مواظب خودت باشي )
ببين چه جوري جوابت رو ميده ؟ سعي ميكنه از اين مسئله بگذره و ماست مالي ميكنه ؟ يا سعي ميكنه واست توضيح بده كه منظورش چي بوده و چرا اين كار و كرده و تا شما رو قانع نكنه دست بردار نيست.
اگه بخواد ماست مالي كنه و جواب نده و طفره بره و بگه چرا هي گير ميدي پس احتمال بده كه منظور خوبي از حرفاش نداشته
عزيزم ...... اگر هم ميترسي كه باهاش ازدواج كني و بعد بفهمي آدم خوبي نيست ..... پس تحقيق رو واسه چي گذاشتن ؟ تحقيق واسه همين روزهاست ديگه.....
پس خودت رو ناراحت نكن ..... هيچ احتمال مثبت و منفي اي نده و اگه ايشون ديگه اين رفتارش رو تكرار نكرد .... سعي كن فعلا اين قضيه رو از ياد ببري تا زماني كه 4 ماه تموم بشه
اون موقع ميتوني جواب سوالاتت رو بگيري
نه ميگم مثبت فكر كن و نه منفي .... فقط صبر كن 4 ماه صبر كن تا حقايق برات روشن بشن
بازم ميگم خيلي مواظب خودت باش و سعي كن هميشه بر اساس عقل و شرع رفتار كني
موفق باشي

http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=1354 داره عشقمون به هوس آلوده ميشه
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=3101 من احتیاج به یه مشاور دارم خواهشن کمک کنید من دارم داغون ميشم
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=3105 مخالفت



ببين عزيزم اينا سرنوشت سه نفرن كه وابسته شدن و حالا با مخالفت خانواده مواجه شدن..... نگاه كن بيبين كدومشون عاقبتشون تا حالا درست شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همشون بلا تكليفن.... ( البته من هم قضيه ام مشابه اينهاست ) همشون توي حال و اوضاع روحي بدي هستن
پس اگه نميخواي مثل اينها بشي مواظب خودت و احساست باش
البته مسئله ي من كه بد تره ..... ما هنوز كارمون به ازدواج و صحبت با خانواد نكشيده ..... ما بين خودمون مشكل داريم و مشكل خانواده هامون هم حتميه ( اين ديگه قوز بالا قوزه )
اين سه مورد رو بخون ..... شايد به نتيجه اي برسي
موفق باشي عزيزم

سلام دوستان خوبم

sima دوست عزیز,
اگر این پسر از اون پسرهاست که عیب و ایراد نداره و رک وراست حرفش رو میزنه بدون که حقیقت رو به شما میگه اما یادتون باشه که ایشون وقتی بخواد دروغ بگه دروغ های بزرگ میگه ,شنیدید که میگن زلزله نمیاد , نمیاد وقتی میاد به شدتی میاد که همه چیز رو خراب میکنه , شما باید از ایشون فاصله بگیرید چون ممکنه کاری رو انجام بدید که پشیمونی سختی برای شما بوجود میاره , ببینید همه پسرها چه خوب , چه بد , چه خود من , از رابطه جنسی خوشمون میاد کاریشم نمیشه کرد و وقتی از دختر خانومی خوشمون بیاد اینقدر خودمون رو قابل اعتماد میکنیم که خودمون هم باورمون میشه داریم راست میگیم و به فکر ازدواج باهاش میفتیم اما..... , اما ..... , اگر قبل از ازدواج باهاش :228: ارتباط داشته باشیم دیگه ما رو نمیبینید , پس اشتباه نکنید و از ایشون فاصله بگیرید , این هم یک راهنمایی برای شما و هم خریدن نفرین پسرهای این تاپیک ,:203: به خدا منو ببخشید , تورو خدا , نه گرجه پرت نکنید :47: , تورو خدا منو ببخشید .... سیما خانوم , رویا خانوم شما برید من از خودم دفاع میکنم :307: .......

خوشبخت باشید دختران پاک ایران :72:

بابا دیگه کسی نظر نمیده

:203:بچه ها واسم دعا کنین

واستون دعا ميكنيم كه بهترين تصميم رو بگيرين و عاقبت بخير بشين
موفق باشين http://qsmile.com/qsimages/203.gif

سلام .ارتباطم و تا 10 روز قطع کردم تا ببینم میتونم وابستگی مو کم کنم یا حتی فراموش کنم بهتر فکر کنم و از این حرفا الان 1 ماه در مورده ازدواج ما که داره با خانواده اش حرف میزنه برام میگه ولی خوب فعلا فقط حرفه تا بهمن که بهم گفته تکلیفو معلوم میکنه نمیدونم چی کار کنم نمیدونم تو این 10 روز فراموشش کنم یا ... از این میترسم که رابطه ما خدانکرده به گناه کشیده بشه کمکم کنید یا حد اقل واسم دعا کنید درست تصمیم بگیرم:302::72::203::203::203::203::54:

سلام سیما خانوم ...من نظر شخصیمو میگم...به نظر من تا بهمن ماه با ایشون ارتباتطونو کاملا قطع کنید..اگر با شما تماس گرفتن(بهمن ماه)که با خونوادشون بیان خواستگاریتون به صورت منطقی و بدور از احساسات به شناخت کامل هم بپردازید(بعد از خواستگاری رسمی . آشنایی 2 تا خونواده ها)...اگر هم تماس گرفتن و گفتن که خونوادشون راضی به این وصلت نیستن به ایشون برای همیشه خداحافظی کنید...

سلام دوستای خوبم که تو این مدت با راهنماییاتون کمکم کردین هفته پیش بعد از 11 ماه دوستی صمیمی و عاشقانه و بدون کوچکترین اختلاف و دعوایی این اس مس و بهم داد:سلام صبح بخیر دیگه هرچی که بین ما بود تموم شد مامانم راضی نشد واسه همیشه خداحافظ حالا چیکار کنم این همه خاطره رو؟این همه دوست داشتن و کادو ها شو چی 2 تا کتابم پیشه من امانت داره باورم نمیشه گاهی زنگ میزنه میگه دلم واست تنگ شده کمکم کنید

سلام خانم سیما
متاسفانه شما در راهی قدم گذاشتید که بارها امتحان شده . قبل از ازدواج نباید به کسی دل ببندید و وارد بازیهای احساسی شوید . موردهای زیادی بوده اند که باهم دوست شده اند و گفته اند ما هردو همدیگه را خیلی دوست داریم و قصد ازدواج داریم و ما مثل بقیه نیستیم ! و آخر اکثر این گونه روابط هم مشخص هست . نمیدونم چند بار دیگه این مسائل بدیهی باید تکرار بشه .
بهر حال اتفاقیه که افتاده .بنظر من شما هم الان بهتره به فکر فراموشی اون باشید و به آینده خودتون فکر کنید .

راستی رویا هم قبلا یک پاسخ جالب و قابل تامل در تاپیک دیگر شما داده بود :


راستي عزيزم يك نكته اي رو يادم رفت بگم و اون اينه كه :
اگه يه زماني به اين آقا نرسيدي و به خدا گفتي : اي خدا مگه من چيكار كردم كه بايد به عشقم نرسم؟ خدايا چرا اينجوري شد ؟ چرا من ؟ مگه چه گناهي كردم ؟
شايد جواب اين باشه كه گناهاني كه آدم توي اين دنيا انجام ميده فقط توي آخرت نيست كه آدم جزاشون رو ميبينه بلكه توي همين دنيا هم بايد جواب پس بديم و مجازات بشيم ....
شايد ( و باز هم شايد ) جزاي آدمهايي كه به اين روابط قبل از ازدواج تن ميدن اين باشه كه هيچ موقع به عشقشون نرسن .....
آخه چرا ما بايد به بهونه ي اينكه ما به زودي با هم ازدواج ميكنيم كارهايي رو انجام بديم كه نبايد انجام بديم؟ ( اونم فقط به بهونه ي اينكه ما به زودي به هم محرم ميشيم و خدا مارو ميبخشه و عيب نداره و .... و اينجوري بخوايم كارمون رو توجيه كنيم )اين فقط جزا نيست ....بلكه به نظر من يك پاداش هم هست ... چون حد اقل اين تجربه توي زندگي انسان كسب ميشه كه :قبل از اينكه كاري انجام بشه اصلا به وقوعش مطمئن نباش اصلا اصلا.... يعني فكر نكن كه همه چيز اونجور كه شما فكر ميكنين پيش ميره ( حتي اگه هيچ مشكلي توي راهت وجود نداشته باشه)
تازه اون موقع است كه انسان ميگه : چي شد ؟ همه چيز خوب بود . چرا اينجوري شد ؟
تازه اون موقع است كه ميفهمي كه چه كار اشتباهي انجام دادي
( البته اگه مخاطبم شما بودين عذر ميخوام شايد شما نخواين انجام بدين و فقط سوال كردين ....مخاطب من هر كسي هستش كه اين قصد رو داره )
راستي اگه كسي بتونه عشقش رو پاك نگه داره و اون موقع است كه بايد به عشقش افتخار كنه وگرنه عشقي كه به هوس آلوده شده ارزش چنداني نداره و طرف نبايد خودش رو عاشق بدونه ( اين كارها همه هوسه چه اسمش رو عشق بذاري چه نذاري همه هوسه ... هوس )
به نظر من فقط صبر و زمانه كه ميتونه عشق رو درك كنه .... اگه زمان گذشت و عشقت پاك موند اون موقع ميفهمي كه عشقت حقيقي حقيقيه
موفق باشين

http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=3765&pid=32589#pid32589

سلام سیما جان
تاپیک شما رو از اول خوندم،بهترین کار اینه که تا وقتی که این آقا اقدامی برای ازدواج نکرده جد یش نگیری
نه این آقا رو بلکه هیچ مردی رو
من مطمئنم که تنها بودن خیلی بهتر از اینه که به چیزی که معلوم نیست حقیقتش چیه فکر کنی
به مرور زمان یاد میگیری که با این قضیه بی تفاوت کنار بیای

سلام دوست گرامی.لینک زیر میتواند به شما کمک کند.البته اگر خودتان بخواهید.

http://mahabad888.blogfa.com/post-2337.aspx

با وسایلش چیکار کنم با 2 تا کتابی که دستم امانته چه کار کنم

یک قرار بزار بده بهش . یا بده به دست کسی تا بده بهش . یا براش پست کن .

مدام بهم زنگ میزنه جواب نمیدم اس مس عاشقانه میده تو اس مساش میگه از پیشم نرو من نمیتونم جدایی و تنهایی رو تحمل کنم بهش اس مس زدم تو خودت گفتی همه چیز تموم شده مامانم راضی نشد خداحافظ من هستم این تو هستی که جا خالی دادی مرد جواب میده من مجبورم چیکار کنم با این تماسا و زنگا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از وقتی اس مس داده کلافه ام:203::47: چرا اینجوری کرد با من

سلام
خانم سیما اس ام اس دادن و زنگ زدن نشانه دوست داشتن نیست . باید به رفتار افراد توجه کرد . با این سابقه ای که دوست شما دارد بنظر من هیچ دوست داشتنی در کار نیست و ظاهرا شما برایش بازیچه ای موقتی هستید .
ضمنا شما یک جا از خواستگار میگویید و یک جا از دوست پسر ؟؟!!؟!؟ این روش ( با چند نفر بودن در یک زمان ) از نظر عرف و شرع و اخلاق کار کاملا ناپسندیده ای است .
این تاپیک را هم مطالعه کنید :

http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4655

:47::47:من هم نمیتونم به چند نفر فکر کنم تمامه فکر نگرانی منو دوستم کسی که فکر میکردم همه زندگیمه پر کرده منو از زندگی ساقت کرده داشتم با این قضیه کنار میومدم ولی با این ابراز دلتنگیش دوباره منو بهم ریخته باورم نمیشه رودست خورده باشم امتحانامم نزدیکه همش نگام به موبایله یا تو نت میام منی که 2 ماه به 2 ماه هم نمویومدم که شاید یه خبری ازش بشه از دیروز ازش خبری نیست من پاسخمو که نه بود به خانواده ام اعلام کردم در مورده خاستگار ولی بهم میگن اگه دوستت بخواد روی تصمیمت واسه زندگیت اثر بذاره پشیمون میشی بعد 11 ماه تک تک ادامایی که میگفتن اون حتما میاد خاستگاریت از روی شناختی که ازش داشتن حالا میگن اون دوست نداشته و فقط بهم عادت داشته میگن من واسش فقط یه هوس بودم که تنها نباشه حالا که کار از کار گذاشته و اون منو پس زده همه حرفاشونو عوض کردن به همین راحتی منتها این منم که نمیتونم راحت بذارمش کنار امیدوارم منو درک کنی:302:

من شما رو درک میکنم .
امیدوارم بتونی از این وضعیت خلاص بشی . البته تا حدی تقصیر خودت بوده . هر رابطه باید هدف مشخصی داشته باشه . درگیر کردن احساسات هم در رابطه قبل از ازدواج غلط هست . شما هم بهترین کار اینه که سعی کنی با تکیه بر عقلانیت ، رابطه احساسی رو با اون کم کنی .
کسانی که به فکر سوء استفاده هستند راهش را هم بلدند . امیدوارم بیش از این بازیچه نشی .
موفق باشی .

سلام سیما جان
در مورد نظرات افراد باید بگم که یک واقعیت وجود داره که نظر اکثر آدما یی که در کنار ما هستند و تا حدودی از مسائل خصوصی ما خبر دارند خیلی زیاد بستگی به حس ما ازاون موضوع داره
یعنی اینکه احساس و نظر ما یه جورایی روی ضمیر ناخود آگاه بقیه اثر میذاره و باعث میشه اونا هم نظرشون عوض بشه ،مخصوصا اگر اون احساسات رو به زبون بیاریم(که احتمالا شما قبلا هم بیان کردید که رابطه تموم شده است)
عزیزم اگر 100%تصمیمتو گرفتی سعی کن که با این وسوسه ها کنار بیای
میدونم سخته ولی میشه
موفق باشی

سلام اقای سنگ تراش من این مشکلمو از 5 ماه پیش مطرح کردم حالا نمیدونم چرا شما حتی 1 بار هم به من سر نزدین باور کنید روزای سختی و میگذرونم خوشحالم میکنید راهنماییم کنید.:72::72::72::72::72::16:

عزیزم به نظرم باید با یک مشاور تماس بگیری و زودتر بروی پیش مشاور چون به واقع کسی نمی تواند به تو کمک کند مگر خودت . این هم که یک آقایی یک حرف هایی بزند و بعد برود پی کارش و دوباره سرو کله اش پیدا شود و تورا به هم بریزد اشکال از آن نیست ، او به تو هر وقت بیکار بشود زنگی هم می زند تو نباید به هم بریزی و از مسیر اصیلی زندگی که فعلا همان درس است فاصله بگیری . حتما برو با مشاور صحبت کن .

این پسرا چه جور موجوداتی هستند چقدر راحت میتونند همه چیو فراموش کنند اصلا انگار دیگه نمیشناسنت دیروز بهش اس مس زدم که نمیخوام کتابت دستم بمونه چیکارشون کنم ولی اون اصلا جواب نداده اونی که تا 2 روز قبل این اس مس من با زنگاش و اس مس دادناش بهم میگفت از پیشش نرم در عرض 1 روز نظرش عوض شده یعنی؟ چرا جواب نداد؟با امروز 3 روزی کوچکترین تماسی با من نداشته:302::302::302::302::302::203: باورم نمیشه