سلام.من قدرتونو ندونستم.
خيلي كمكم كردين.
تازماني كه شاد نيستم نميام تا اذيتتون نكنم.
خدانگهدار.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام.من قدرتونو ندونستم.
خيلي كمكم كردين.
تازماني كه شاد نيستم نميام تا اذيتتون نكنم.
خدانگهدار.
دوست من سلام
تصمیم شما قابل احترامه هر چند مورد پسند نیست.....
امیدوارم هر چه زودتر شاد و آروم بشی و بدونی همه ما در تالار منتظر خبرای خوب از شما هستیم.....
موفق باشی:strawberry:
علیکم السلام :72:نقل قول:
سلام.
ای بابا شما که دومرتبه میخواین همدردیها رو تنها بذارین که… کار بهتر از این نبود بکنید؟نقل قول:
خدانگهدار.
اینجا اسمش "همدردی" هستش. جایی برای حل مشکلاته. جایی نیست که آدم وقتی مشکلاتشو حل کرد و همهجوره شاد شد، تازه هوس کنه بیاد عضو بشه. اکثر ما دردهایی داریم و اینجا جایی برای همدردی و حل این دردهاست.نقل قول:
تازماني كه شاد نيستم نميام تا اذيتتون نكنم.
اذیت هم نمیشیم، خیالتون راحت. اتفاقا من خودم بارها از پستهای شما به معنای واقعی کلمه، خوشحال شدم.
ما در همدردی، همین که میبینیم یک مراجع، پیوسته در حال بهبود کیفیت زندگی و رفع مشکلاتش هست، خوشحال میشیم. اذیت شدن زمانی اتفاق میوفته که مراجع، مسیر درست برای رفع مشکلاتش رو پیدا کنه، اما به اون سمت حرکت نکنه! و تا اونجایی که من به یاد دارم، شما هرگز اینگونه نبودید.
"همدردی کردن" هم بحث جداگونهای هست و ربطی به این شاد شدن و اذیت شدنی که گفتم نداره.
من چون میدونم شما حاضر نیستید اون خوشحالی رو از همدردیها بگیرید و اینجا میمونید*، یک توصیهای میکنم: تو تاپیکهایی که میزنید، معمولا بعد از چند پست، مسائلی رو مطرح میکنید که با پست اول تاپیک، ارتباط موضوعی ندارن. این باعث شده که در بعضی تاپیکهاتون موضوعات متعددی مطرح بشه که جمع و جور کردنشون در یه تاپیک مشکله. در نتیجه معمولا برای تمام مباحث مطرحشده، راه حل مناسبی پیدا نمیکنید.
در مورد تاپیک قبلیتون هم یه چند موردی هست که باید بگم و انشاءالله تا فردا صبح پست میکنم. فقط یه موردی رو الان بگم که اگه اون سایت برای شما نتیجهٔ معکوس داده، دیگه توش فعالیت نکنید.
* البته تصمیم در این مورد با خود شماست. اما اگر دلیلتون، اذیت نکردن ماست، مطمئن باشید که ما نه تنها از حضور شما اذیت نمیشیم، خوشحال هم میشیم.
موفق باشید.
:72:
به نظر من که بیا اینجا هر وقت شاد بودی دیگه نیا ;)
بووس
برات آرزوی موفقیت و شادی دارم
شادبودنت رامیان دستانم مینویسم تاهنگام دعااولین خواسته ام ازخداباشد:323::323::323:
دوست عزیزموفق وسربلندباشی ودرهمه لحظات زندگی شادوخرم .
منم براتون آرزوی موفقیت و رضایت می کنم
البته امیدوارم بازم سر بزنید چون همه دلمون برای شما تنگ میشه و به یادتون هستیم
موفق باشید
سلام
من هم تصمیم گرفتم برم.چون اعتیادم به نت داره ازارم میده.شما هم اگه واقعا اینجا بودن ازارتون میده،برید.یک لحظه هم تردید نکنید.اما اگه هنوز اینجا واستون همون جای امن سابقه،بمونید و با اینهمه دوست خوبی که پیدا کردید به خودتون و دیگران کمک کنید.
من اگه مثل شما توانایی گفتن مشکلاتم رو داشتم می موندم و سعی در رفع مشکلاتم می کردم.
ان شاالله یه روزر بیاید بگید میخوام برم،چون دیگه نیازی به همدردی ندارم(امین)
فقط خدا
فقط خدا:sorrow::sorrow::sorrow::sorrow::sorrow:
- - - Updated - - -
به جون خودم فقط به خاطر اذيت نشدن شماها ميخواستم برم.نميخوام وقتي عصباني ميشم با حرفام كسي رو آزار بدم.
دوستاي خوبم من خيلي مديون شمام.
فقط خدا محترم اگه شما هم بمونيد قول ميدم هر كار بتونم براي شاديتون بكنم.
به نام خدا
سلام
خانم bird.1 اگر به خاطر داشته باشید در تاپیکهای قبلیتون یک پست براتون نوشته بودم (پست 17 در تاپیک : http://www.hamdardi.net/thread28580-2.html) اگر دقت بفرمایید این نوشته آخر شما دقیقا بروز مطالب بندهای 8و9و10 پست مورد اشاره قبلیم هست.
.
اینکه هر چند وقت یکبار تشریف می آورید اینجا مطلبی به این مضمون مینویسید که: "میخوام دیگه اینجا نیام"! (که البته از نظر فلسفی خود این مطلب مبطل خودش هست چرا که رفتن از اینجا نیازی به گفتن ندارد!!!) و نیز شیوه پیگیری تاپیکهاتون نشانه این موضوعات هست:
1- همان طور که در بند دهم اون پست فوق الذکر عرض کردم ، رفتارتون کمی کوچکتر از سن 31 سالگی شماست! به نظر باید اول در انسجام رفتاری و فکریتون تلاش نمایید. جلب توجه اطرافیان به اینگونه روشها و روشهای مشابه دیگر سد اساسی در راه ازدواج و پیمودن درست راه زندگیست.
2- اینکه میفرمایید "به جون خودم فقط به خاطر اذيت نشدن شماها ميخواستم برم.نميخوام وقتي عصباني ميشم با حرفام كسي رو آزار بدم." این علامت روشن و بارزی از مهرطلبی شخصیت شماست. باید روی این بخش از شخصیتتون متمرکز شوید و کار نمایید.
3- اینکه بک تاپیک میزنید و در آن از هر دری سخن سرایی میفرمایید نشانه عدم انسجام فکر شماست. باید روی این موضوع متمرکز شوید.
.
و اما توصیه اکید من یه شما خواهر گرامی! : "استواری و صلابت در راه زندگی" که این با تمرین در زندگی به دست میاد. نه روضه خوانی در همدردی!
خواهر خوبم! قصدم آزار فکری شما نبود.شما رو برای تلاشتون به خاطر برون رفت از وضعیت نابسامان خانوادگی و محیطیتون ستایش میکنم. چرا که خود من نیز کم سختی در این راه نکشیده ام .اما روحیه "مرثیه سرایی برای خود" آفت این راه روشنی است که در پیش گرفته اید. کمی خود را جدی تر ببینید! اگر به شخصیت خود بها بدهید و خود را تنها موجودی ببینید که خدا نشان نمایندگی اش را بر این کره خاکی به دوشتان نهاده قطعا بسیار راحت تر راه های رشد و تکامل انسانی را خواهید پیمود. و مشکلاتی مانند خودارضایی و سایر مشکلاتی که قبلا ذکر کردید در مقابل عزتی که برای خودقائل خواهید شد ، توان عرض اندام نخواهند داشت.
.
در پناه حق.
الان بايد چكار كنم تا تمام اين مشكلات حل بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام برد عزیز
دوست عزیز من کوچکتر از شما هستم و امیدوارم حرفام رو نذاری به حساب نصیحت از یه کوچکتر یا...حرفام دوستانه است فقط
مورد اول اینکه میخواستم بگم، سعی کن نه توی دنیای واقعی ونه فضای مجازی به حضور وجود کسی وابسته نباشی.نه اینکه میشه کاملا از وابستگی ها رها شد، نمیشه ولی میشه اونقدر خودمون رو قوی کنیم که زود وابسته به کسی یا چیزی نشیم.
اگه یادت باشه تو تاپیکی که خودم زده بودم گفته بودم این مشکل خودم هست ،یادت هست؟من تا اون روز که تاپیک نزدم واقعا خودم نمیدوستم مشکلم چیه!! ولی بعد از اینکه مشکلم رو پیدا کردم، سعی کردم رو خودم کار کنم.ما باید با واقعیت کنار بیایم.اینکه هیچ کس یا هیچ چیز در این دنیا حضور دائم نخواهد داشت.من از اون روزا خیلی بهترم.چون متوجه شدم من نسیت به کسانی که حتی نمی شناسم احساس قوی دارم. واین اصلا درست نیست.
گفتم که بدونی مشکل خودم هم هست این چیزی که دارم بهت میگم
مورد دوم اینکه
همون توصیه جناب آرام وآقای مسافرزمان هستش.وقتی یه تاپیک میزنی تمرکزت رو بذار روی حل یکی از مشکلاتت.یا چند مشکلی که به هم مربوط میشن رو تو پست اول همون تاپیک عنوان کن.بذار کسایی که میخوان بیان بهت کمک کنن، بدونن در چه جهتی باید صحبت کنن.مشکلاتت رو پراکنده عنوان نکن.همه رو تو همون پست اول سعی کن بگی.درغیر اینصورت این فرصت رو میذاری برای ماها که از هر دری سخن بگیم!!!!!!!!و تو نمیتونی تو یه تاپیک جمع بندی خوبی داشته باشی از همه کامنتها.
فکر میکنم اکثر تاپیک هات نتیجه خاصی نداشتن
آقای آرام تو یکی از تاپیک ها خیلی خوب تونسته بود یه جمع بندی از تاپیک هات داشته باشه.از اون استفاده کن.
مورد سوم هم اینکه سعی کن مشکلاتی رو اینجا بیان کنی میدونی اینجا براش راهکار دارن.
مشکلت رو واضح بیان کن.فکر میکنم مطالعه هم بهت کمک کنه برای شناخت بهتر مشکلت.اینجوری کمک بهت خیلی راحت تر خواهد بود
ببین مثلا من الان میدونم یه سری مشکلات رفتاری دارم.ولی الان دنبالش هستم ببینم خودم میتونم رفعش کنم یا اگه لازمه بیام اینجا تاپیک بزنم، ببینم اون رو چطور عنوان کنم که واضح گویای مشکل من باشه.مثلا میخوام اول ببینم اسم مشکلم تو روانشناسی چی هست؟یا مثلا این مشکل تا حالا توی کتابای روانشناسی بهش پرداخته شده؟اصلا این رفتار غیرطبیعی هست یا یه رفتار منحصر به فرده فقط؟یا ....
برد عزیز،همه آدما نیاز به هم صحبت دارن. تو هم همینطور. ولی در مصاحبتت با دوستان اینجا برای رفع مشکلاتت بیشتر کمک بگیر تا یه دردودل ساده.
موفق باشی عزیزم:)
- - - Updated - - -
بازم امکان ویرایش فعال نیست:( و :mad:
من يك تاپيك زدم با عنوان اينكه ميخوام رفتاراي بدمو تغيير بدم.
من خیلی پراکنده نوشتم، میخوام ویرایش کنم خب:(
به نام خدا
سلام
شاه کلید کار: پرداختن به یک موضوع و به انتها رساندن آن و سپس پیگیری موضوع بعدی است. باید از یک شاخه به شاخه دیگر پریدن را کنار بگذارید. با خود خلوت کنید ، مهمترین موضوعی را که به نظرتان میاید با زدن یک تاپیک جداگانه مطرح نمایید و تاپیکتان را مدیریت کنید تا از موضوع منحرف نشود. پس از حصول نتیجه نسبی ، به موضوع دیگر بپردازید.
.
شدیدا شما را از کمالگرایی منع میکنم. لازم نیست رفع تمام مشکلات را هدف اصلی خود تعیین نمایید. یک ده آباد به از صد شهر خراب است. به قول عزیزان آذریمون : الهم بیر بیر!! (خلاصه یکی یکی برو جلو)
.
تا همینجاش من احساس میکنم شما کلی از من و امثال من سر تری پس بدون که داری پیشرفت میکنی و آیندت روشنه شک نکن! خدا باهاته ما هم که اینجا هستیم. :p:oپس یا علی!
.
در پناه حق.
- - - Updated - - -
ببخشید پست خانم reihaneh_b رو ندیدم و الا نمینوشتم چون نیازی به دوباره گویی من نبود.
يه حرفي ميزنم كه عين واقعيته
وقتي نوشتم داستان زندگيمو مينويسمو ميرم جدا ميخواستم براي هميشه برم اما تا خواستم از تالار برم بيرون ديدم همتون اومدين ومنم كه روحيه مهر طلبي دارم ترجيح دادم بمونم چون اين همون چيزيه كه من اين همه سال ازش محروم بودم.
من در جريان روابط دخترو پسر بودم.خالم ودوتا خواهرام دوست پسر داشتن وهمه كارهاشونو براي من تعريف ميكردن.البته اونا روابط بدي نداشتن وفقط دوست بودن وصحبت ميكردن يا ديداري كوتاه داشتن.
چيزايي رو ديدم كه دوست داشتم تجربه كنم اما خداسر به زنگا با يك خواب مچمو گرفت وبهم فهموند "اين ره كه تو ميروي به كردستان است."
من متوجه هستم كه همتون به خاطر من اومدين ونوشتين.
اما اينم ميدونم هيچكس بهتر از پدرو مادر نميتونه به آدم حس خوبي داده باشه.آخه من پاره تنشون بودم ومنو اينقدر آزار دادن وباز هم ادامه دارد..
چون يك آدم وابسته هستم.
برد عزیز،
بشین یک کم اصولی تر و جدی تر به زندگیت فکر کن.
پدر و مادر و اشتباهاتشون و گذشته را بذار کنار.
الان یک برد داریم در سی سالگی و آینده ای که دست خودشه.
از اینجا به بعد را سعی کن درست جلو بری.
آخرین مدرک تحصیلی شما چیه؟
چرا در این سن رفتید رشته ای نامرتبط با رشته دبیرستانیتون و به خودتون فشار بیخود وارد می کنید؟
خوندن دروس کامپیوتر و پاس کردن این درسها به سختی قراره چه کاری برای شما و آینده تون انجام بده؟
جز این که بودن در جمع دانشجویان 18-22 ساله شما را سرخورده می کنه؟
فرصت بودن با همسن ها و همفکرهاتون را ازتون می گیره؟
فشار خوندن درسهای نامربوط با رشته و تواناییت باعث میشه ناامید بشی؟
تو الان خیلی نیاز داری که از خودت مراقبت کنی.
این تصمیمات باعث میشه به خودت آسیب بزنی.
لطفا در مورد شرایط تحصیلیت و این که علت اصرارت برای ادامه تحصیل در این رشته چی هست برامون بنویس.
در مورد حجاب و اعتقادات هم می بینم که برخلاف عرف خانواده ات عمل می کنی.
می شه با حجاب معمولی و مانتو هم واجباتت را رعایت کنی و اینقدر خودت را تافته جدا بافته از خانواده ات نکنی.
عزیز من، کسی که بخواد شما را به عنوان گزینه ازدواج در نظر بگیره، بخاطر این همه تضاد ممکنه قدم جلو نذاره.
کسی که دختر چادری می خواد از خانواده ای با اون شرایط انتخاب می کنه.
نه یک دختر چادری سرگردون توی یک خانواده نا هماهنگ با خود دختر.
باز این تصمیمت هم تو را از شرایط زندگی نرمال، داشتن خواستگار در حد نرمال و ... دور می کنه.
این قسمت را مطئمن نیستم، اما گویا شرایط اقتصادی خانواده ات مناسبه.
شما خودت را در فشار و سختی می ذاری که ازشون درخواست مادی نداشته باشی.
که دختر خوبی به نظر برسی.
چرا؟
به جای این که این همه دنبال خوب بودن و خوب به نظر رسیدن باشی
( چادر گذاشتن بر خلاف عرف خانواده، پول نگرفتن از خانواده، شرکت در مسابقات رباتیک و سرخورده شدن، تاپیک کمکم کنید دختر خوبی باشم و ... )
عزیزم
به جای این که دنبال دختر خوب بودن برای دیگران باشی
دنبال این باش که دختر خوبی برای خودت باشی
خودت را دوست داشته باش
کارهایی را بکن که برات لذت بخشه
نه کارهایی که دیگران تو را بپسندند و دوست داشته باشند
یک کم دنبال شاد کردن خودت باش
http://i35.tinypic.com/4ihod2.gif
زیاد نوشتم.
بقیه اش باشه بعدا.
خدانگهدار
سلام
من بعد از نزدیک به سه روز جهاد اکبر بالاخره شکست خوردم و به نت برگشتم!!!اما واسه من سه روز نت نیومدن یعنی کلی جای امیدواری!!!
خواهر گلم با اینکه گفتی خدانگهدار ولی من میدونم میاید و پستهاتون رو میخونید.
مشکلاتتون که قطعا حل نشده.پس چرا رفتید؟
میخواید همینطور وابسته و مهرطلب بمونید(این مهر طلب رو تازه فهمیدم)؟
من اگه گفتم میرم یک دلیل دارم ، که دوست نداشتم بگم.ولی می گم.من حدود یک سال پیش وارد یه رابطه اینترنتی شدم.یه رابطه ای که کمترین بی حرمتی و زشتی توش نبود.یه جورایی همدم هم بودیم.البته اون خانم بیشتر.نمی خوام داستانمو بگم.خلاصش اینکه ایشون ناگهانی رفت و من ماهها منتظر به چراغ مسنجر موندم.چیزی حدود 7 ماه.الانم با روشن شدن سیستم اولین چیزی که فعال میشه این یاهو مسنجره.چیزی که باعث شده نتونم هنوز اون رابطه رو تموم شده تلقی کنم.حالا اومدن من تو نت و پست گذاشتنم، اون دوره رو برام تداعی می کنه.من تو یک انجمن دیگه هم عضوم.تقریبا اون انجمن رو تعطیل کردم.پس فکر نکنید اگه میگم پست نمیذارم و میرم دارم کلاس یا منت میذارم.
این انجمن رو هنوز به کل تعطیل نکردم،چون علیرغم یاداوری اون دوره برام چیزایه زیادی ازش یاد می گیرم.شما تا اینجا چند تا تاپیک باز کردی.بیا یکی یکی اینا رو از سر بگیرید و سعی کنید به دور از هرگونه انحراف در انها(صرفا جهت به نتیجه رسیدن عرض می کنم.وگرنه معتقدم خود مراجع بهتر از هرکسی میتونه تاپیکش رو مدیریت کنه) به نتیجه برسید.
باز هم خدمتتون عرض می کنم،بیاید و سعی کنید نتیجه بگیرید.حداقل حسنش اینه که سبکتر میشید.حتی اگه یک هزارم غصه هاتون رو کم کنه خودش کلیه.
فقط خدا
من ميخوام تمام گذشتمو فراموش كنم.اين چند روزم خيلي با خانوادم بودم.وبيشتر باهاشون صميمي شدم.خيلي دوستشون دارم ورفتاروافكارمو با همشون بهتر كردم.ميخوام برم اما نه براي هميشه.
ميخوام با يك اسم ديگه بيام چون ميخوام خاطرات بدمو از ذهن خودم وبقيه پاك كنم.
سلام
خیلی خوشحال شدم بابت تصمیمتون.
در مورد ایجاد نام کاربری جدید،خب اینهمه دوستی که پیدا کردید رو از دست می دید که!!!!! حالا باز اینا هیچی!! از همه مهمتر پست های فوق تخصصی و کاملا کارگشا (هر چی بگم کمه)بنده حقیر رو از دست میدید!!!! حالا خود دانید.
اما به دور از شوخی،در مورد رفتنتون و تغییر نام کاربریتون ،هر کاری که فکر می کنید بهتون کمک می کنه واسه رسیدن به ارامش بیشتر همون کار رو بکنید.
فقط یه سوال.ببخشید فکر کنم من از وسطای فیلم رسیدم.کدوم خاطرات بد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط خدا
باهمتون بد حرف زدم وباعث شدم فكر كنين كه خيلي بدبختم.اينو شيدا گفت. اما بهش خيلي اطمينان داشتم كه خسته نميشه كه تنهام نميزاره. تو اين تالار همه ازم فراري شدن.
- - - Updated - - -
باهمتون بد حرف زدم وباعث شدم فكر كنين كه خيلي بدبختم.اينو شيدا گفت. اما بهش خيلي اطمينان داشتم كه خسته نميشه كه تنهام نميزاره. تو اين تالار همه ازم فراري شدن.
- - - Updated - - -
ميدونيد چي به من اميد مضاعف داد؟
يك روز كه خيلي غمگين بودم وداشتم آخرين ارسالها رو ميديدم يهو چشمم به تاپيك صندلي داغ افتاد.ديدم آقاي كامروا درمورد من مطلب اميدوار كننده اي نوشتن.اون جمله رو تودفترم نوشتم وهر وقت خسته ميشم ميخونمش.
سلام(مسخره نکنید که اول همه پستهام سلام می کنم)فکر نکنید واسه با ادب بودنمه! نه بابا فقط فقط فقط واسه ثوابشه!!!!
به قول شما اون حرف رو شیدا زد.چرا تعمیمش میدید به همه بچه ها.نمونش خودم.من هرگز فکر نکردم شما بدبختی و ... .
در مورد اینکه همه ازتون فراری شدن!!!فقط توجهتون رو به یه نکته جلب میکنم.تصمیم گیری با خودتون.یه سر برید به پروفایل شخصیتون.ببینید چند تا باز دید کننده داشته پروفایلتون(فکر کنم به 700 داره میرسه).به نظرتون تمام این جماعت اومدن تا پروفایل یه ادم بد بخت رو ببینن!!!؟؟؟؟
یه نگاه به امار بازدید کنندگان تاپیکاتون و تعداد پستهایی که براتون گذاشته شده بکنید و یه مقایسه بکنید با بیش از 40 یا 50 درصد تاپیک های تالار که تعداد پستهاشون بهتعداد انگشتهای دست نرسیده.
در ضمن میخواید یه فراخوان بدید و بگید که دوست دارید نظرات دوستان رو داشته باشید.علی الخصوص نظرات مخالف رو.قطعا نظرات مخالف خیلی بهتر از نظرات موافق به درد ادم میخوره.
فقط خدا
شما دقت زيادي داريد.من متوجه نشده بودم.
من اين جمله رو براي تمام دوستاي خوبم مينويسم.
"انسانهاي زيبا هميشه خوب نيستند...
اما...
انسانهاي خوب هميشه زيبا هستند..."
دوست عزیز
چرافکرمیکنیدهمه ازتون فراری شدنداکثرکسانی که اینجاپست میذارندیه مشکلی دارندوگاهی اوقات بخاطرناراحتی زیادتندحرف میزنندولی دلیل براین نیست که ازهمدیگه ناراحت بشیم
همونطوریکه ازنام این سایت هم مشخصه اینجاتالارهمدردیه همه مااینجاهستیم تاباهم همدردی کنیم حرفهایی که به هیچ کس نمیتونیم بزنیم باخیال راحت اینجامطرح کنیم وازنظرات وراهنمایی های دوستان استفاده کنیم
بله حرف شما درسته ومن هم باشما موافقم كه بايد مرحم هم باشيم.
- - - Updated - - -
من ديگه اسممو عوض نميكنم.
- - - Updated - - -
امشب براي همتون دعا ميكنم...
سلام دوست عزیز من تازه به جمع شما اضافه شدم چون دیدم اینجا همه به هم کمک میکنن بدون اینکه همدیگر بشناسن برای هم دل میسوزنن پس لطفا باش چون اونجوری که من فهمیدم همه دوست دارن باشی
- - - Updated - - -
سلام دوست عزیز من تازه به جمع شما اضافه شدم چون دیدم اینجا همه به هم کمک میکنن بدون اینکه همدیگر بشناسن برای هم دل میسوزنن پس لطفا باش چون اونجوری که من فهمیدم همه دوست دارن باشی
سلام برد عزیزم. خوبی؟
از امروز من وقت بیشتری دارم، و شاید بیشتر بیام همدردی.
ببخش که زودتر نتونستم جواب بدم، خیلی گرفتار بودم.
این حرفات من رو یاد خودم انداخت.
یادته تو یکی از تاپیکام نوشته بودم که: من تو این تاپیک می خوام خود خودم باشم؟
اون جمله رو با استرس زیادی نوشتم.
اما تصمیمی که در اون تاپیک گرفتم، باعث شد رویکردم کلا تغییر کنه. بعد اون من همه جای همدردی از مشکلاتم و از کاستی هام نوشتم...
احساس خیلی خاصی بود. من می دیدم دارم چه حرفایی در مورد خودم می زنم، اما احساس بدی نداشتم!
می دیدم ممکنه دیگران در موردم چه فکری کنن، اما احساس بدی نداشتم.
من بعد اون پذیرفتم که من یه انسانم...
این تجربه برای من خیلی ارزش داشت. خیلی زیاد. من الان خیلی راحتم...
توضیحش خیلی مفصله. به هرحال می خواستم بدونی این ترس اولش با من هم همراه بود، اما به زودی برطرف شد. و من دوست های خوبی پیدا کردم.
دوستام برام خوبن، چون می دونن من کی هستم! کاستی ها، قدرت ها، چالش ها، تلاش ها، تغییرها، خیلی چیزا در موردم می دونن...
من دیگه از اینکه راحت باشم، نمی ترسم...
تو هم نترس عزیزم... چون هیچکس حس بدی نسبت بهت نداره...
همونطور که نسبت به من اینطور بود...
من باور داشتم که بدم، اما دیگران این باور رو نداشتن، وقتی من باورم رو گفتم، اونها باورم رو اصلاح کردن...
برای تو هم همینطوره...
از نظر من تو مثل یه پروانه لطیفی...
اگه می خوای بدونی دیگران چه تصوری ازت دارن، از تاپیک "تصویر ذهنی" استفاده کن... اگه می خوای من می تونم از طرفت درخواست بدم، که هرموقع نوبتت شد شارژ کنی.
در مورد چیزایی که بهشون گفتی برچسب:
اینها همه تشخیص هایی هستند که گذشته از غلط یا درست بودنشون، دارن توجه دوستات رو نشون می دن.
درسته که اینجا اسمش همدردیه، اما دوست خوب اونی نیست که فقط باهات همدری کنه... دوست خوب اونیه که برات وقت میذاره و درموردت نظر می ده... حتی اگه نظرش اشتباه باشه...
و یه خواهش... لطفا یه اسم دختر مستعار انتخاب کن... :) اینجوری دیگه مجبور نیستم همش برد صدات کنم... :)
راستی اگه من بخوام برات اسم بذارم، می ذارم "شمیم" ... فکر کنم اونقدری لطیف هست که به توبیاد...
اون پسري كه ميخواستم باهاش برم مسابقات چند وقت پيش پيام داد ودر مورد يك كاري راهنمايي خواست. پيشنهاد داد كه درسا رو ازش ياد بگيرم.منم گفته بودم هر وقت بتونم بيام تماس ميگيرم.البته فقط اس ام اس داد ومنم با اس ام اس جوابشو دادم.اون گفت كه به يكي از دخترا ميخواد ياد بده ومن تنها نيستم.ووقتي تشكر كردم گفت شماها همكلاسيهام هستين.
خواستم نرم اما دودلم.از طرفي به نفعمه واز طرفي نميدونم صلاحم چيه.
سلام عزیزم
برد عزیز چی میخواد بهتون درس بده؟(من در جریان نیستم)
در مورد مسابقاته؟
این آقا پسر موجهی هست؟
من بهشون گفته بودم نميام مسابقات.درس مربوط به رشتمه.ومهمه.به ظاهر كه موجهن.اما تو برخورداش ميخنده تا من بخندم اما حرفاش اصلا خنده دار نيست ومنم خندم نمياد وبا احترام مثل همكلاسيم باهاش برخورد ميكنم.
این درس رو توی تابستون میخواد بهتون یاد بده؟
ببخشید من متوجه نمیشم!
خودش پیشنهاد داده که بهت یاد بده؟
تو میتونی این درس رو از کس دیگه ای هم رفع اشکال کنی؟
بله تابستون.
ميتونم خودم بخونم اما طوريه كه به نفعمه كه ازيكي كه تجربشو داره ياد بگيرم.چون كاربرديه .مربوط به مسابقه هم ميشه.
البته با يك استاد خبره صحبت كردم وگفت 2 ماه 450 ميگيرم خصوصي ياد ميدم.منم الان پول دستم نيست.
اگه فکر میکنی این آقا میتونه خیلی بهت کمک کنه، و کس دیگه ای هم نیست، خوب میتونی یکی دو جلسه با همون خانم برید دانشگاه تا بهتون یاد بده.
که اگه خودت دیدی کلاسش مفید ومناسبه ادامه میدی، اگرم نه که، ازش تشکر میکنی و میگی نمیتونی دیگه بیای!
برد عزیز خودت چون خانم باوقاری هستی مطمئنا روابطت رو در یه چارچوب خاص مدیریت میکنی. پس خیلی نباید جای نگرانی باشه.
سعی کن تو ارتباطت اگرم مثلا می بینی میخواد جو رو صمیمی کنه،یا مثلا شما رو بخندونه، اصلا لبخند نزن. و به درس اشاره کن
مثلا وقتی دیدی موضوع بحثتون داره عوض میشه، خودت یه سوال درسی بپرس، تا این آقا متوجه بشه که شما خوشت نیومده از حرفاش و...
- - - Updated - - -
ولی سعی کن یه جوری نشون ندی که ارتباط با این آقا خیلی برات سخته، یا اینکه سعی داری اون کلاس درس رو مدیریت کنی.... منظورم اینه که به این آقا هم نباید غیرمستقیم توهین بشه. چون ممکنه واقعا منظور بدی نداشته باشه. و اگه شما بخوای خیلی تند وجدی برخورد کنی با کسی که داره چیزی بهت یاد میده شاید خیلی درست نباشه
گفتم نميخندم.طلبكار كه نيستم عزيزم.:)
ممنون كه باهام همفكري كردي ريحانه جون.
نميدونم چرا احتياج دارم حرف بزنم اما نميتونم.ميخوام سبك شم اما نميتونم................................
- - - Updated - - -
امشب هيچكس نيست...............
سلام
من هم ادمی هستم که خیلی فکر و خیال می کنم.بر خلاف ادمایی که کوچکتر از سنشون نشون میدن من شاید بزرگتر از سنم نشون میدم.سفیدی موهام به بیشتر از سنم میخوره.نمیتونم از مشکلاتم حرف بزنم.از کوچکی همینطورم.نه دوست دارم نه میخوام.اگه بخوام بگم میشه یه رمان.بعد بعضی از دوستان میان میگن "فقط خدا "شخصیت قربانی داره.داره جلب توجه می کنه.
نمیخوام از جزییات زندگیم تو تاپیکی که حق شماست بگم.فقط میخواستم بگم خیلی خوب می فهمم این حس رو.یه وقتهایی از خدا فقط یکی رو میخوای که بهت گوش کنه.نه از سر دلسوزی.نه از روی اجبار.یا مثل یه مشاور به خاطر کسب درامد.بعنوان یه انسان.کسی که بتونه درکت کنه.بدون تحقیر کردن.بدون نادیده گرفتن شرلایط زندگیت.بدون هرگونه پیش داوری.
حالا یه پیشنهاد برادرانه بهتون می کنم.من حدود سه ساله حرفام رو مینویسم.واسه خودم.بعد میخونمشون.چند بار.خیلی کمکم می کنه.احساس بهتری دارم وقتی مینویسم.بعد هم پازشون میکنم.شاید به قول شما سبک تر میشم.البته بعد ها فهمیدم اینم یه روش کاربردی تو روانشناسی.خدا میدونه چند بار نوشته هام رو تو محل کار یا رو میز کامپیوترم جا گذاشتم و شدم سوژه خیلی ها.پس مواظب باشید جایی جاشون نذارید.
کاش ادم برسه به جایی که یقین پیدا کنه خدایی هست که کلمه به کلمه با حرفاش همراهه.
هدفم از این پست فقط یه چیز بود.اینکه بگم شما تنها کسی نیستی که داری از سنگینی حرفهای نگفته عذاب می کشید.
فقط خدا
- - - Updated - - -
سلام
من هم ادمی هستم که خیلی فکر و خیال می کنم.بر خلاف ادمایی که کوچکتر از سنشون نشون میدن من شاید بزرگتر از سنم نشون میدم.سفیدی موهام به بیشتر از سنم میخوره.نمیتونم از مشکلاتم حرف بزنم.از کوچکی همینطورم.نه دوست دارم نه میخوام.اگه بخوام بگم میشه یه رمان.بعد بعضی از دوستان میان میگن "فقط خدا "شخصیت قربانی داره.داره جلب توجه می کنه.
نمیخوام از جزییات زندگیم تو تاپیکی که حق شماست بگم.فقط میخواستم بگم خیلی خوب می فهمم این حس رو.یه وقتهایی از خدا فقط یکی رو میخوای که بهت گوش کنه.نه از سر دلسوزی.نه از روی اجبار.یا مثل یه مشاور به خاطر کسب درامد.بعنوان یه انسان.کسی که بتونه درکت کنه.بدون تحقیر کردن.بدون نادیده گرفتن شرلایط زندگیت.بدون هرگونه پیش داوری.
حالا یه پیشنهاد برادرانه بهتون می کنم.من حدود سه ساله حرفام رو مینویسم.واسه خودم.بعد میخونمشون.چند بار.خیلی کمکم می کنه.احساس بهتری دارم وقتی مینویسم.بعد هم پازشون میکنم.شاید به قول شما سبک تر میشم.البته بعد ها فهمیدم اینم یه روش کاربردی تو روانشناسی.خدا میدونه چند بار نوشته هام رو تو محل کار یا رو میز کامپیوترم جا گذاشتم و شدم سوژه خیلی ها.پس مواظب باشید جایی جاشون نذارید.
کاش ادم برسه به جایی که یقین پیدا کنه خدایی هست که کلمه به کلمه با حرفاش همراهه.
هدفم از این پست فقط یه چیز بود.اینکه بگم شما تنها کسی نیستی که داری از سنگینی حرفهای نگفته عذاب می کشید.
فقط خدا
[QUOTE=faghat-KHODA;277535]سلام
سلام
من هم ادمی هستم که خیلی فکر و خیال می کنم.بر خلاف ادمایی که کوچکتر از سنشون نشون میدن من شاید بزرگتر از سنم نشون میدم.سفیدی موهام به بیشتر از سنم میخوره.نمیتونم از مشکلاتم حرف بزنم.از کوچکی همینطورم.نه دوست دارم نه میخوام.اگه بخوام بگم میشه یه رمان.بعد بعضی از دوستان میان میگن "فقط خدا "شخصیت قربانی داره.داره جلب توجه می کنه.
متاسفم كه باعث ناراحتي شما شدم.
درك ميكنم چي ميگين.
من اصلا به حرفاي روانشناسي كار ندارم .اما بيشتر بچه ها قرباني خودخواهي والدينشون ميشن.
اما ما ميخوايم به خاطر نجات خودمون اين حسو از خودمون دور كنيم ودرست زندگي كنيم.آروم زندگي كنيم.
نمیخوام از جزییات زندگیم تو تاپیکی که حق شماست بگم.فقط میخواستم بگم خیلی خوب می فهمم این حس رو.یه وقتهایی از خدا فقط یکی رو میخوای که بهت گوش کنه.نه از سر دلسوزی.نه از روی اجبار.یا مثل یه مشاور به خاطر کسب درامد.بعنوان یه انسان.کسی که بتونه درکت کنه.بدون تحقیر کردن.بدون نادیده گرفتن شرلایط زندگیت.بدون هرگونه پیش داوری.
درسته.ومن هيچكسو جز خدا ندارم.وشماها كه بازم خدا فرستادتون.
حالا یه پیشنهاد برادرانه بهتون می کنم.من حدود سه ساله حرفام رو مینویسم.واسه خودم.بعد میخونمشون.چند بار.خیلی کمکم می کنه.احساس بهتری دارم وقتی مینویسم.بعد هم پازشون میکنم.شاید به قول شما سبک تر میشم.البته بعد ها فهمیدم اینم یه روش کاربردی تو روانشناسی.خدا میدونه چند بار نوشته هام رو تو محل کار یا رو میز کامپیوترم جا گذاشتم و شدم سوژه خیلی ها.پس مواظب باشید جایی جاشون نذارید.
من از دوران دبيرستانم خاطراتمو مينويسم اما پارسال همشونو سوزوندم چون خيلي مسخره بودن.از 200تا خاطره 180 تاش در مورد خواستگاري و ازدواج بود.بقيه هم در مورد خوابهايي از آينده......................
کاش ادم برسه به جایی که یقین پیدا کنه خدایی هست که کلمه به کلمه با حرفاش همراهه.
من يقين دارم اما گاهي كم ميارم.اونم نه به خاطر خودم چون مديون خدا هستم.فقط به خاطر اطرافياني كه هر چي خوب ميشم بيشتر توقع دارن.همين امروز اونقد به خودم فشار آوردم كه از هيچي ناراحت نشم اما بقيه نميزارن آروم باشم.به قول دوستمون شيدا ميگه فكر كردي همه بيكارن كه با تو دشمني كنن؟؟؟؟؟؟منم ميگم كسي بيكار نيست وبا من دشمني ندارن اما يك جاي آروم ميخوام كه براي خودم زندگي كنم وبهشون سر بزنم نه اينكه هميشه باهاشون باشم.البته فقط به مدت كوتاه.چون خيلي دوسشون دارم.خيلي زياد.
هدفم از این پست فقط یه چیز بود.اینکه بگم شما تنها کسی نیستی که داری از سنگینی حرفهای نگفته عذاب می کشید.
من كه سر همتونو درد آوردم با اينهمه حرفم.
فقط خدا
- - - Updated - - -
تاپيك برادر 19ساله منو فرشته مهربون قفل كرد وگفت شخصيت وابسته اي دارم.وبهتره يه مدت به كارام فكر كنم.
خودمم قبول دارم اما اينجا تنها جايي بود كه ميتونستم حرفامو بدون دغدغه بزنم.
- - - Updated - - -
باشه اگر با نيومدنم همه چي حل بشه قبول.
سلام
والله این چیزایی که فرشته مهربون گفتن عینا من بودم.خب شکر خدا یکی دیگه به محاسنم اضافه شد.شخصیت وابسته
ولی جدا در مورد من که صادق بود.حالا کاش می شد فرشته مهربون یه راهکار کم خرج معرفی میکردن.تو شهر ما فکر کنم هزینه هر جلسه مشاوره حداقل 25 تومانه.ولی واقعا حرفاشون جای تامل داره.
نمیدونم دیگه نتم نیام چیکار کنم.
فقط خدا
درسته.خب منم تقريباهمشو قبول دارم اما من فقط اينجا ميام.اصلا تو نت نميگردم وعلاقه اي ندارم.