اصرار می کنه سریع برم خواستگاریش (خواهش میکنم کمکم کنیییییییییییید ....)

پسری هستم 26 ساله - سال سوم دانشگاه - 1.5 سال پیش به یکی از همکلاسیام پیشنهاد ازدواج دادم اونم قبول کرد که با هم آشنا بشیم الان اصرار میکنه که برم خواستگاریش و میگه اگه تا فلان تاریخ نیای من دیگه نیستم. خیلی دوسش دارم حتی بیشتر از خودم. نمیدونم چیکار کنم که آشتی کنه. ضمنا خانوادم قول دادن که2 ماه بعد بریم خاستگاریش. قبولم نمیکنه تا بعد امتحانا صبر کنه !!! در ضمن 22 سال داره . منم توی یه شرکت خصوصی با حقوق کامل شاغلم و فقط خونه ندارم که مشکل اصلی هم همینه. دختره میگه بابام فعلا ازت هیچی نمیخواد فقط تو بیا ... الانم قهر کرده گفته تا نیای اصلا بهم زنگ نزن. خواهشمندم کمکم کنید. خیلی فوری ... !!!!:grumpy:

سلام دوست عزیز
به همدردی خوش آمدی
طبق قوانین همدردی ارائه پاسخ به تاپیکهایی که عنوان واضح ندارند ممنوعه . پس لطفاً عنوانی که معرف مشکلتون باشه انتخاب کنید و در پست بعدی تان اعلام کنید تا مدیران تغییر دهند.
من عنوان زیر رو پیشنهاد میدهم :
اصرار کسی که دوستش دارم برای خواستگاری هر چه سریعتر.

باشه عنوانو عوض کردم فقط جواب منو لطفا بدین نمیتونم طاقت بیارم !!!!!

پسری هستم 26 ساله - سال سوم دانشگاه - 1.5 سال پیش به یکی از همکلاسیام پیشنهاد ازدواج دادم اونم قبول کرد که با هم آشنا بشیم الان اصرار میکنه که برم خواستگاریش و میگه اگه تا فلان تاریخ نیای من دیگه نیستم. خیلی دوسش دارم حتی بیشتر از خودم. نمیدونم چیکار کنم که آشتی کنه. ضمنا خانوادم قول دادن که2 ماه بعد بریم خاستگاریش. قبولم نمیکنه تا بعد امتحانا صبر کنه !!! در ضمن 22 سال داره . منم توی یه شرکت خصوصی با حقوق کامل شاغلم و فقط خونه ندارم که مشکل اصلی هم همینه. دختره میگه بابام فعلا ازت هیچی نمیخواد فقط تو بیا ... الانم قهر کرده گفته تا نیای اصلا بهم زنگ نزن. خواهشمندم کمکم کنید. خیلی فوری ... !!!!:grumpy:

سلام دوست عزیز.
به تالار همدردی خوش اومدی.
نیاز نیست این همه استرس داشته باشی و کمک فوری بخوای. ;)
دختری که دوست داشته باشه ، به این زودی فراموشت نمی کنه . اگه واقعا با عقل و درایت تصمیم گرفتی و تصمیم گیری تون از سر احساسات نبوده (چون اشاره کردی خیلی دوستش داری ، حتی بیشتر از خودت) ، خب خانواده ات رو راضی کن و یه جلسه به صورت غیر رسمی به منزل اون ها برید. از نظر منم که یه دختر هستم ، اگه پسری دوستم داشته باشه خب به همراه خانواده اش اقدام می کنه. کما اینکه شما هم همدیگرو شناختید و یه ساله که اون منتظر شماست.
بببینید خواستگاری اصلا به معنی ازدواج نیست. پس چرا شما یا خانواده این همه واهمه دارید از این موضوع ؟
به صورت غیر رسمی ( حتی نه به عنوان خواستگاری ، بلکه به عنوان آشنایی مختصر و اولیه خانواده ) به همراه یکی دو نفر از اعضای خانواده به اون جا برید و همین حرف رو که بعد از امتحانات خواستگاری رسمی برگزار بشه رو به همراه خانواده اونجا بزنید.
اون وقت مطمئن باشید چون حرف رو به همراه خانواده گفتید اون دختر خانم هم قبول می کنن. شاید ایشون هم از طرف خانواده تحت فشاره که این همه اصرار داره یا شاید هم به اینکه شما واقعا قصد ازدواج دارید باهاش شک کرده .
این بهترین راهه . امتحانات هم که امسال زودتر تموم میشه و زودتر به خواسته تون می رسید.
موفق باشید.:d

با سلام

همون طور که گفته شد عنوان مناسب نیست!

لطفا در ارسال بعدی یک عنوان که گویای مشکلتون هست ذکر کنید تا مدیران عنوان را تغییر دهند.

دوستان محترم طبق قوانین تا تغییر عنوان پستی ارسال ننمایید.

با تشکر از توجه شما

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mahan26

ضمنا خانوادم قول دادن که2 ماه بعد بریم خاستگاریش. قبولم نمیکنه تا بعد امتحانا صبر کنه !!! ....دختره میگه بابام فعلا ازت هیچی نمیخواد فقط تو بیا ... الانم قهر کرده گفته تا نیای اصلا بهم زنگ نزن. خواهشمندم کمکم کنید. خیلی فوری ... !!!!:grumpy:

---

از اولش هم کارتون درست نبوده که بصورت دوستی و دور از اطلاع خانواده ها رابطه ای را آغاز کردید. دختر خانوم هم انگار تازه بعد از یکسال و نیم یادش افتاده که باید در چارچوب خواستگاری و ازدواج ادامه بده. البته هر چند که ایشون قدری دیر به این نتیجه رسیده اما به هر حال درست هم اینه که برای این رابطه تصمیم درستی گرفته بشه.
شما اگر قراره دو ماه دیگه بری خواستگاریش، تا دو ماه دیگه صبر کن و بهش زنگ نزن! برای چی باید همین الان بری خواستگاری حتما حتما؟!!!
خانواده شما هم حتما دلایلی دارند. بالاخره ازدواجه دیگه، خم رنگرزی که نیست!
در ضمن شما هم سعی کن تحت فشار هیچ تصمیمی نگیری. این دو ماه فرصت خوبی است برای هر دوی شما که قدری به مسائل پیش رو فکر کنید. و تصمیم تان را بهتر بسنجید.

سلام خیلی ممنون از راهنماییتون اما گفته تا روزی که نیای خاستگاریم همه روزام با گریه میگذره ...
منم اصلا دلم نمیاد بخاطرم حتی یه ذره ناراحت بشه .....
کاش یجوری میشد خوشحالش کنم !!!!:(

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بی دل

از اولش هم کارتون درست نبوده که بصورت دوستی و دور از اطلاع خانواده ها رابطه ای را آغاز کردید. دختر خانوم هم انگار تازه بعد از یکسال و نیم یادش افتاده که باید در چارچوب خواستگاری و ازدواج ادامه بده. البته هر چند که ایشون قدری دیر به این نتیجه رسیده اما به هر حال درست هم اینه که برای این رابطه تصمیم درستی گرفته بشه.
شما اگر قراره دو ماه دیگه بری خواستگاریش، تا دو ماه دیگه صبر کن و بهش زنگ نزن! برای چی باید همین الان بری خواستگاری حتما حتما؟!!!
خانواده شما هم حتما دلایلی دارند. بالاخره ازدواجه دیگه، خم رنگرزی که نیست!
در ضمن شما هم سعی کن تحت فشار هیچ تصمیمی نگیری. این دو ماه فرصت خوبی است برای هر دوی شما که قدری به مسائل پیش رو فکر کنید. و تصمیم تان را بهتر بسنجید.

---

دوست عزیز همون هفته اول آشناییمون خانواده هامون فهمیدن که با هم در ارتباط هستیم اما به علت فوت پدرم (3 ماه بعد آشناییمون) عملا دیگه نتونستم اونجوری که خانواده دختر میخاستن پا پیش بذارم و موند بعد سالگرد بابام.
ایشونم به همه فامیل گفته بودن که بعد سالگرد قراره ازشون خاستگاری کنم . خانواده م الانشم راضین اما میگن فعلا صلاح نیس بریم خونشون بعد امتحانا میریم. منم نمیتونم 2 ماه مثه غریبه ها با هم باشیم ! بعد 1.5 سال که هر روز با هم بودیم اینطوری سختمه .... !!!!!!! :sad:

خب برو خواستگاریش ، این کارها چیه دیگه .
2 ماه زودتر .

دلیل خانواده چیه که میگه بعد از امتحان ها باشه ؟
اخه یه شب خواستگاری که چیزی نیست !

سلام
برای اینکه بتونیدعشق وعلاقتون روبه خانمی ثابت کنیدبایدهرچه زودتررسمی اقدام کنیدشماکه نمیدونیداون خانم درچه شرایطی هستندشایدازطرف خانواده تحت فشارباشند اگرشمارامیخواهندهرچه زودتراقدام کننددرغیراینصورت بهتره باهاشون قطع رابطه کنیدبهتره شماهم خانوادتون روراضی کنیدکه هرچه زودتراقدام کنندولی کلیه مراسمهاوخواستگاری رسمی روبرای بعدامتحانات بذارندیاخانواده شمامیتونند باخانواده دخترخانم تماس بگیرندوبهشون اطلاع بدندکه بعدازامتحانات بصورت رسمی اقدام میکنندوتصمیم شمابرای ازدواج بااین خانم جدی هست
لطفااین خانم رودراین شرایط سخت نذاریدمن بودم میدونم چقدرسخته مخصوصاوقتی خانواده پسرمیگن میریم ولی بعدیه مدت دیگه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط roseflower

سلام
برای اینکه بتونیدعشق وعلاقتون روبه خانمی ثابت کنیدبایدهرچه زودتررسمی اقدام کنیدشماکه نمیدونیداون خانم درچه شرایطی هستندشایدازطرف خانواده تحت فشارباشند اگرشمارامیخواهندهرچه زودتراقدام کننددرغیراینصورت بهتره باهاشون قطع رابطه کنیدبهتره شماهم خانوادتون روراضی کنیدکه هرچه زودتراقدام کنندولی کلیه مراسمهاوخواستگاری رسمی روبرای بعدامتحانات بذارندیاخانواده شمامیتونند باخانواده دخترخانم تماس بگیرندوبهشون اطلاع بدندکه بعدازامتحانات بصورت رسمی اقدام میکنندوتصمیم شمابرای ازدواج بااین خانم جدی هست
لطفااین خانم رودراین شرایط سخت نذاریدمن بودم میدونم چقدرسخته مخصوصاوقتی خانواده پسرمیگن میریم ولی بعدیه مدت دیگه

---

سلام - به عنوان کسی که میخوام 1 عمر با این دختر خانم زندگی کنم تحمل سختی کشیدناشو به هیچوجه ندارم یعنی هر عقل سلیمی هم همین کارو میکنه . دلیل خانوادم اینه که اگه الان بریم به درس و امتحانامون لطمه میزنه . اما چند بار بهشون گفتم ما اینجوری لطمه میخوریم . میدونم که اونم الان مثل من حالش بده و تمرکز نداره !! با این اوصاف چطور امتحان بدیم اونم همشون قبول بشیم؟ !!!!
الان شاید بگین این دیگه مشکل خودته ! ولی بخدا اصلا نمیدونم چیکار کنم !!! خیلی روزای بد و سیاهیه !!! :(

شمامیتونیدبادخترخانم صحبت کنیدوبهشون اطمینان بدیدکه بعدامتحانات اقدام رسمی میکنیدهمه دلایلتون روبراش توضیح بدید
یابازهم تاکیدمیکنم که به نظرمن بهتره یک نفرازخانوادتون مخصوصامادرتون بامادردخترخانم تماس بگیرندوبهشون همه شرایط روتوضیح بدندوبگندکه بعدامتحانات شمادوتا رسمی اقدام میکنیدتالطمه ای به درس خوندنتون واردنشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط roseflower

شمامیتونیدبادخترخانم صحبت کنیدوبهشون اطمینان بدیدکه بعدامتحانات اقدام رسمی میکنیدهمه دلایلتون روبراش توضیح بدید
یابازهم تاکیدمیکنم که به نظرمن بهتره یک نفرازخانوادتون مخصوصامادرتون بامادردخترخانم تماس بگیرندوبهشون همه شرایط روتوضیح بدندوبگندکه بعدامتحانات شمادوتا رسمی اقدام میکنیدتالطمه ای به درس خوندنتون واردنشه

---

قسمت دوم حرفتونو عملی کردم اما خودش باهام قهر کرده ! آخه بهش قول داده بودم ! الان دیگه بدقولیم بهش ثابت شده نمیدونم چطوری آشتی کنه !!!!!! :undecided:

نگران نباشیدایشون هم متوجه میشوندکه شماهمه تلاشتون روکرده ایدودلیلی برناراحتی وجودندارداگرصبروتحمل داشته باشیدناراحتی وعصبانیتشون کم کم برطرف میشه وبه سراغتون میایند( نازمیکنند:o)
موفق وخوشبخت باشید

سلام
همینکه خانواده ها با هم تماس داشتند کافیست حال اگر دختر هم صادق باشه صبر می کنه پس بهتره تمرکزت رو روی امتحانات بگیری نه به اینکه دختره هر شب گریه می کنه از این حرفها ...
شما بهتره تماس نداشته باشی و تا اون روز منتظر باشی انشاءالله که به خیر باشد .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط چشمک

سلام
همینکه خانواده ها با هم تماس داشتند کافیست حال اگر دختر هم صادق باشه صبر می کنه پس بهتره تمرکزت رو روی امتحانات بگیری نه به اینکه دختره هر شب گریه می کنه از این حرفها ...
شما بهتره تماس نداشته باشی و تا اون روز منتظر باشی انشاءالله که به خیر باشد .

---

سلام
آخه میدونین چیه؟ بهش قول داده بودم تا اول اردیبهشت بریم خاستگاری. چون خودش نمیخاست توی ماه تولدش (((اردیبهشت))) اتفاق دیگه ای بیفته توزندگیش میخواست تا اردبهشت "رسمی بشیم" !! همه شرایطم مهیا س (شغلم - وضع مالی) اما خانوادم اصرار کردن بمونه بعد امتحانا ! الانم "ناخواسته" نتونستم پای قولم وایسم !
خودم بدتر ناراحت و پریشونم اما فک میکنه بیخیالم ! میتونم بگم حتی بیشتر از خودش ناراحتم.
الان میخوام بهم بگین چیکار کنم باهام آشنی کنه ... بهش خیلی وابسته م تموم زندگی منه ... فکر نبودنش داره آزارم میده !!! :47:

آخرش جواب مارو ندادی
خانواده چرا میگه بعد از امتحان ؟
یه شب خواستگاری مگه چی میشه ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط هدف

آخرش جواب مارو ندادی
خانواده چرا میگه بعد از امتحان ؟
یه شب خواستگاری مگه چی میشه ؟

---

یه دلیلش : فرض بر اینه که اگه ما رفتیم خاستگاری ، بعدش بهمون مهلت داده نشه و چند روز بعدش بگن بیاین عقد. که اونوقت با توجه به مراسمات قبل و بعد عقد و خرید و ... امتحانامون می مونه !
دلیل دوم و مهمترش اینه که نمیتونم با جیب خالی برم خونشون .
چند روز بعد چند تومنی وام به دستم میرسه که میشه باهاش عقد گرفت و 1خونه رهن کرد! بعد با خیال راحت پاپیش بذارم.
ازتون میخوام بگین فکرم منطقیه یا نه !!!! :81:
و تکرار سوالم : چطور آشتیش بدم؟ یه راهی که به ذهن خودم میاد اینه که چند تا از همکلاسیاش مثل مان که پسره رفته سربازی !
میخوام بهش بگم فرض کنه این 2 ماهو منم سربازیم!!!
لازم به ذکره فک کنم نگفتم تا الان! من سربازیم 88 تموم شده !!
راهکاری برام بگین تا آشتی کنیم !!!!!! نمیتونم اینطور ادامه بدم وضع روحیم مساعد نیست !

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mahan26

یه دلیلش : فرض بر اینه که اگه ما رفتیم خاستگاری ، بعدش بهمون مهلت داده نشه و چند روز بعدش بگن بیاین عقد. که اونوقت با توجه به مراسمات قبل و بعد عقد و خرید و ... امتحانامون می مونه !
دلیل دوم و مهمترش اینه که نمیتونم با جیب خالی برم خونشون .
چند روز بعد چند تومنی وام به دستم میرسه که میشه باهاش عقد گرفت و 1خونه رهن کرد! بعد با خیال راحت پاپیش بذارم.
ازتون میخوام بگین فکرم منطقیه یا نه !!!! :81:
!

---

برادر عزیز چرا انقدر سخت می گیری ؟ بابااااا خواستگاریه هااااا !
به قول معروف قرار نیست که یه زیر شلواری ام ببری ، حالا شاید جور شد شبم موندی :311:

اما جدا از شوخی
بابا اون خانواده هم منطق دارن ! برید آشنا بشید با هم . نمیخوان آخوند بیارن درجا عقدتون کنن که ! آشنا بشید و بگید که به خاطر امتحاناتی که هم شما دارید و هم ایشون بعد از امتحانا ان شاءا... خواستگاری رسمی و بقیه مراسم صورت می گیره .
یعنی چی که خونه رهن کنم ؟؟؟؟ آخه کدوم آدم عاقلی برای خواستگاری رفتن خونه رهن می کنه ؟
ببین کم کم منم دارم بهت شک می کنماااا :dodgy: خب حق داره اون بنده خدا هم .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط asemani

برادر عزیز چرا انقدر سخت می گیری ؟ بابااااا خواستگاریه هااااا !
به قول معروف قرار نیست که یه زیر شلواری ام ببری ، حالا شاید جور شد شبم موندی :311:

اما جدا از شوخی
بابا اون خانواده هم منطق دارن ! برید آشنا بشید با هم . نمیخوان آخوند بیارن درجا عقدتون کنن که ! آشنا بشید و بگید که به خاطر امتحاناتی که هم شما دارید و هم ایشون بعد از امتحانا ان شاءا... خواستگاری رسمی و بقیه مراسم صورت می گیره .
یعنی چی که خونه رهن کنم ؟؟؟؟ آخه کدوم آدم عاقلی برای خواستگاری رفتن خونه رهن می کنه ؟
ببین کم کم منم دارم بهت شک می کنماااا :dodgy: خب حق داره اون بنده خدا هم .

---

منظورمو خوب نتونستم برسونم. ...
منظورم از خونه گرفتن اینه که پیش باباش بگم شرایط اولیه ازدواجو دارم (با روی گشاده و سربلند برم خاستگاری !!!!

اما واقعا نمیدونم این روزا چیکار کنم اصلا تمرکز حواس ندارم !!! دلم براش تنگ شده !
:confusion:

عجب !
یعنی شما خونه رهن کنی سربلندی ؟
یعنی پدر دختر نمیگه خونه از خودته ؟
خوب بگو وام گرفتم خونه هم جور میشه
در هر صورت فرقی نداره
با خانوادت صحبت کن و فقط برید برای خواستگاری
مطمئن باشید خانواده دختر هم متوجه این موضوع هستن که در امتحانات هستید
روابط خودتون رو با این مسائل تیره تر نکن

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط هدف

عجب !
یعنی شما خونه رهن کنی سربلندی ؟
یعنی پدر دختر نمیگه خونه از خودته ؟
خوب بگو وام گرفتم خونه هم جور میشه
در هر صورت فرقی نداره
با خانوادت صحبت کن و فقط برید برای خواستگاری
مطمئن باشید خانواده دختر هم متوجه این موضوع هستن که در امتحانات هستید
روابط خودتون رو با این مسائل تیره تر نکن

---

کاش الان جای من بودین میدیدین توچه وضعیم !!!
من از خدامه بریم خاستگاری چند بارم گفتم به خونواده اما اونا اصرار دارن بعد امتحانات !!!!!!
پوچ بودن رو به بهترین نحو ممکن حس میکنم الان .......... :nonchalance:

به نظرم خانواده ات کامل درکت نمیکنن و نمیدونن چقدر حالت بهم ریخته ..
یه جورایی خبر ندارن که قضیه چقدر حساسه ... پیش خودشون فکر میکنن حالا دوماهدیگه سر فرصت مناسب میریم اتفاقی نمیفته

شما هم به جای غصه خوردن و گریه زاری خانواده ات رو راضی کن ...
از راهنمایی های دوستان استفاده کن باهاشون صحبت کن تا متعاقد بشن که الان یه جلسه برید بعد از امتحانات ان شالله عقد کنین ...

ضمنا دیگه نمیشه الان بریم چون مادرامون با همدیگه حرف زدنو مامانم به مامانش گفته بعد امتحانا میایم .مامان اونم گفته اشکالی نداره ما حرفی نداریم !!!!
الان فقط مشکل خود دختره س که باهام قهر کرده که چرا قبل اردیبهشت نرفتیم خونشون ............ :concern::apathy:

بهش زنگ می زنی حاضر نیست باهات حرف بزنه ؟ یا به حرفات گوش بده ؟
این کاراش یه کمی غیر منطقیه . خب مامانت که باهاشون تماس گرفته و الان خیالش راحت شده حتما که قضیه جدیه
نمی فهمم که دیگه چه مشکلی وجود داره !!!
تو بقیه رفتاراش هم تو دوران آشناییی تون دختر لجبازی بود؟ یعنی همیشه حرف ، حرف خودشه ؟؟

ازدواج هم شده بچه بازی! و ننر بازی!

از قدیم گفتن تب تند زود عرق میکنه!

توی یک تاپیک دیگه هم خوندم که دختر با همین قهر و دعواها ها پسر رو مجبور کرده بود شتابزده بره خواستگاری. پسر هم تحت تاثیر احساسات و هیجانات به قول خودش کور، رفته بود عقد رسمی کرده بود که دختر ازش ناراحت نباشه. تازه الان تو عقد چشمش باز شده و میبینه که تو خیلی از مسائل با دختر خانوم تفاهم نداره و مدام لج و لج بازی و جر و بحث دارند.

کاش شما هم قدری مثل آدم بزرگهایی که آماده قبول مسئولیت هستند همین تاخیر کوتاه را هم غنیمت بدانی، و صبورانه اینگونه رفتارهای خانم را زیر ذره بین بگیری و بسنجی!
زندگی خیلی جاها با فانتزیهای ما جور در نمیاد. اینکه من حتما ماه تولدم فلان بشود وگرنه قهر میکنم و اینا... کارهای بچگانه ایست که نشان میدهد پختگی لازم را برای ازدواج ندارند. شما هم ندارید.
هر دو دوتون مثل دو تا بچه که برای رسیدن به خواسته شان پا بزمین میکوبند و قهر میکنند و وق میزنند، دارید عمل میکنید.
به جای این بی تابی کردنها و نک و ناله کردنها یه خورده تمرین مرد شدن کن!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بی دل

ازدواج هم شده بچه بازی! و ننر بازی!از قدیم گفتن تب تند زود عرق میکنه!توی یک تاپیک دیگه هم خوندم که دختر با همین قهر و دعواها ها پسر رو مجبور کرده بود شتابزده بره خواستگاری. پسر هم تحت تاثیر احساسات و هیجانات به قول خودش کور، رفته بود عقد رسمی کرده بود که دختر ازش ناراحت نباشه. تازه الان تو عقد چشمش باز شده و میبینه که تو خیلی از مسائل با دختر خانوم تفاهم نداره و مدام لج و لج بازی و جر و بحث دارند.کاش شما هم قدری مثل آدم بزرگهایی که آماده قبول مسئولیت هستند همین تاخیر کوتاه را هم غنیمت بدانی، و صبورانه اینگونه رفتارهای خانم را زیر ذره بین بگیری و بسنجی! زندگی خیلی جاها با فانتزیهای ما جور در نمیاد. اینکه من حتما ماه تولدم فلان بشود وگرنه قهر میکنم و اینا... کارهای بچگانه ایست که نشان میدهد پختگی لازم را برای ازدواج ندارند. شما هم ندارید. هر دو دوتون مثل دو تا بچه که برای رسیدن به خواسته شان پا بزمین میکوبند و قهر میکنند و وق میزنند، دارید عمل میکنید. به جای این بی تابی کردنها و نک و ناله کردنها یه خورده تمرین مرد شدن کن!

---

ببینید ما الان نزدیک 2 ساله با همیم نمیگم زیاده ولی توی همین 2 سال هم میشه به تفاهم رسید.نداشتن تمرکز ، الان تنها چیزیه که آزارم میده. نمیتونم با هزار فکر توکلاس بشینم حالا چه برسه به امتحانا ! اونا که بدتر !!!!! حتی محل کارمم نمیتونم کارامو اونجوری که باید انجام بدم. حواسم سر جای خودش نیست. کاش می شد زندگیمون پر بود از لحظه های خوب و خوش !!!! امروز یکشنبه بعد 3 روز بی خبری بالاخره تودانشگا دیدمش و کلی آروم شدم - خیلی نگرانش بودم ازش خبر نداشتم - باهاش حرف زدم اما دیگه دوسم نداره !!! میگه تو تا 1 اردیبهشت وقت داشتی از قبل بهت گفته بودم که تا اون موقع من دیگه نیستم ... کلاسو ول کردم تو راه خونه یکم فکر کنم اومدم خونه که نمیدونین الان چه حالیم !!! هم از خونه میگن فعلا نه بعد امتحانا. اونم ازونور میگه دیگه نیستم ! بخدا کلافه شدم دیگه !!!! میزنه به سرم میگم اونکه دیگه تنهام گذاشته دیگه چرا بخاطرش خونوادمو اذیت کنم و فشار بیارم !!!!از طرفیم نمیخوام از دستم بره ...... من نمیخام و نمی تونم ازش جدا بشم ... کاش یکی درکم کنه !!!

برادر من این رفتارها رو زیر ذره بین ببر. بترس از این رفتارها
سه حالت می بینم

1. دختر خانم به دنبال بهانه ایه که شمارو از سرش باز کنه و چه بهانه ای بهتر از این . حالا که قضیه داره جدی میشه ترسیده و به دنبال راهی برای تموم کردن این ماجراست.
2. میخوان همون اول به اصطلاح گربه رو دم حجله بکشن و حرف خودشون رو به کرسی بنشونن که نشانه لجبازی بیش از حد و مضرشونه.
3. رفتار ناپخته و نابالغ دختر خانم و عدم درک شرایط شما و عدم احترام به نظر خانواده شما و عدم احترام و اطمینان به تماس تلفنی مادر شما که تمام این موارد بعدها در زندگی مشکل ایجاد خواهد کرد
وگرنه من دلیلی برای این رفتار عجیب نمی بینم و هر سه این رفتارها مخرب هستن.

و اما راهکار شما
لطفا به خودتون بیاین
اون قدر التماس کردین و به دنبالش افتادین که مطمئنه شما رو از دست نمیده ! چند روزی باهاش کاری نداشته باشید . نه تماس بگیرید و نه اس ام اس . تو دانشگاه هم همین طور. یه رفتار قرص و محکم پیش بگیرین. شما قراره مرد یه زندگی بشید. اگه با این طور اتفاقا این طور به هم بریزید ، فردا چطور با بقیه مشکلات زندگی رو در رو خواهید شد؟؟

هر دختری تا حدی خشونت و غرور و صلابت از مردش میخواد . تا چه حدی این ویژگی ها رو دارید ؟
شما هم غرور دارید. پس نشون بدید که از رفتاراش ناراحت شدید. مطمئن باشید اگر واقعا دوستتون داشته باشه می ترسه و به حرف شما احترام میذاره و به سمت شما بر می گرده.

در چند روزی که به ایشون پیام نمیدید و تماس نمی گیرید رفتارهاش رو خوب تحلیل کنید. رفتارهای تمام این دو سال خودتون و ایشون رو.
ازدواج بازی نیست .

من رفتارهای عاقلانه ای از این خانم نمی بینم (با چیزهایی که شما تعریف کردید ) . مراقب باشید. و موفق .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mahan26

آخه میدونین چیه؟ بهش قول داده بودم تا اول اردیبهشت بریم خاستگاری. چون خودش نمیخاست توی ماه تولدش (((اردیبهشت))) اتفاق دیگه ای بیفته توزندگیش میخواست تا اردبهشت "رسمی بشیم" !!

---

:confused::confused:

:dejection::dejection:

:huh::huh:

مگه ازدواج بچه بازیه؟؟:316: یعنی چی اول اردیبهشت نیای دوم بیای قهرم؟؟؟برادرم این نشونه ها رو جدی بگیر مهم نیس چند وقته میشناسیش احتمالا تمام این دو سال خیلی چیزها رو ندید گرفتی...رفتار این خانم چند تا پیامد داره که شما به عنوان هشدار باید جدی بگیریش.
1-این خانم از علاقه شما با خبره و بجای قدردانی از ویژگی مثبت شما داره از علاقتون سواستفاده میکنه
2- این خانم هیچ حرمتی برای حرف مادرتون به عنوان بزرگتر قائل نیس وگرنه دست از سماجت بچه گانه برمیداشت..حالا ماه تولدش نرین خواستگاری خوشبخت نمیشین؟چرا انقد سطحی نگر هستید...میدونید تو ازدواج چه مسائل ریز و درشت مهمی هست که روز و ماه خواستگاری توش گمه؟
3-این خانم به عنوان همسر آینده شما شرایط شما رو درک نمیکنه و امکانش هست بعد از ازدواج هم برای رسیدن به خواسته هاش با توجه به شخصیت وابسته شما همیشه شما رو تحت فشار بذاره
ازتون میخوام کمی تامل کنید اگه کسی حاضر نیست بخاطر شما دو ماه صبر کنه چه تضمینی هست تو روزهای سخت زندگی کنارتون باشه؟؟اینکه 2سال با هم بودین هیچ گارانتی برا ازدواج موفق محسوب نمیشه...دوباره همه چیزو سبک سنگین کنید.از بیرون به عنوان شخص سوم به رابطتون نگاه کنید تا بهتر تصمیم بگیرید...من به عنوان یه زن بهتون میگم اگه خانمی مردی رو دوس داشته باشه بخاطرش چند سال هم صبر میکنه.2ماه که جای خود داره.موفق باشید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط gelareh

مگه ازدواج بچه بازیه؟؟:316: یعنی چی اول اردیبهشت نیای دوم بیای قهرم؟؟؟برادرم این نشونه ها رو جدی بگیر مهم نیس چند وقته میشناسیش احتمالا تمام این دو سال خیلی چیزها رو ندید گرفتی...رفتار این خانم چند تا پیامد داره که شما به عنوان هشدار باید جدی بگیریش.1-این خانم از علاقه شما با خبره و بجای قدردانی از ویژگی مثبت شما داره از علاقتون سواستفاده میکنه2- این خانم هیچ حرمتی برای حرف مادرتون به عنوان بزرگتر قائل نیس وگرنه دست از سماجت بچه گانه برمیداشت..حالا ماه تولدش نرین خواستگاری خوشبخت نمیشین؟چرا انقد سطحی نگر هستید...میدونید تو ازدواج چه مسائل ریز و درشت مهمی هست که روز و ماه خواستگاری توش گمه؟3-این خانم به عنوان همسر آینده شما شرایط شما رو درک نمیکنه و امکانش هست بعد از ازدواج هم برای رسیدن به خواسته هاش با توجه به شخصیت وابسته شما همیشه شما رو تحت فشار بذارهازتون میخوام کمی تامل کنید اگه کسی حاضر نیست بخاطر شما دو ماه صبر کنه چه تضمینی هست تو روزهای سخت زندگی کنارتون باشه؟؟اینکه 2سال با هم بودین هیچ گارانتی برا ازدواج موفق محسوب نمیشه...دوباره همه چیزو سبک سنگین کنید.از بیرون به عنوان شخص سوم به رابطتون نگاه کنید تا بهتر تصمیم بگیرید...من به عنوان یه زن بهتون میگم اگه خانمی مردی رو دوس داشته باشه بخاطرش چند سال هم صبر میکنه.2ماه که جای خود داره.موفق باشید

---

باورتون نشه شاید ولی توی این مدت هیچ بدی ازش ندیدم خیلی وقتا شده که بخاطر ندونم کاری خودم ، ناراحتش کردم اما بعدش اشتباهمو قبول کردم و همین باعث شده گذشته بدمونو فراموش نکنه. به نظر خودم خیلی زندگیو سخت می گیره آدمای مثل ما که دو رو اطرافمونن از زندگی لذت می برن اونوقت ما بیخودی و الکی روزامونو سیاه میکنیم.من از خودش بیشتر ناراحتم که بازم نتونستم سر قولم وایسم اما از طرفیم میگم چرا بی دلیل باید قهر کنه ! انقد بهش وابسته م که نمی تونم حتی چند ساعت ازش بی خبر بمونم چه برسه چند روز و ماه !!!بخداااااا کلافه شدم .... نمیتونم بیخیال باشم و بی تفاوتی هاشو نسبه به خودم نمی تونم تحمل کنم..کاش همکلاس نبودیم ... نمیتونم طاقت بیارم که مثه غریبه ها باهام برخورد کنه ...چیکار کنم آشتی کنه ؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟

چرا دیگه کسی جوابمو نمیدهههههههههه

برای اینکه هر کی هر چی مینویسه باز شما میای حرف خودتو تکرار میکنی که:

انقد بهش وابسته م که نمی تونم حتی چند ساعت ازش بی خبر بمونم چه برسه چند روز و ماه !!!بخداااااا کلافه شدم .... نمیتونم بیخیال باشم و بی تفاوتی هاشو نسبه به خودم نمی تونم تحمل کنم..کاش همکلاس نبودیم ... نمیتونم طاقت بیارم که مثه غریبه ها باهام برخورد کنه ...چیکار کنم آشتی کنه ؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟

اعضا تلاش میکنند به شما بگن که وابستگیت رو کم کنی و عینک احساس را از چشمت برداری تا بتونی دنیای روشن را بوضوح ببینی.

اما شما ظاهرا فقط دنبال راهی برای آشتی هستی. آشتی کردن نباید کار سختی باشه. یه چند بار دیگه بهش التماس کنی و خواسته اش رو تمکین کنی بر میگرده.

سلام ماهان
اینقدر نگین 2 سال باهم بودیم تفاهم داشتیم پی در آینده هم خواهیم داشت. منم 2سال با همسرم دوست بودم(با اطلاع خانواده ها) الان 1.5ساله عقد کردیم تو این مدت فهمیدم که واقعا قبلا همسرم رو نمیشناختم نه اینکه همسرم آدم بدی باشه و من تازه فهمیده باشم نه اما شناختم از همسرم با اون 2 سال کلی فرق کرده تازه بعضیا میگن زن و مرد تا زیر یک سقف نرن نمیتونن همدیگه رو کامل بشناسن و من هم به این نتیجه رسیدم که برای شناخت دقیق همسرم راه زیادی در پیش دارم.
همچنین دوست عزیز به نظرم رفتار این خانم نتیجه عدم صلابت و وابستگی شماست باور کنین اگه همین جور ادامه بدین مشابه این رفتارها رو از این خانم در آینده هم بسیار میبینید.محکم باشید

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tati

سلام ماهان
اینقدر نگین 2 سال باهم بودیم تفاهم داشتیم پی در آینده هم خواهیم داشت. منم 2سال با همسرم دوست بودم(با اطلاع خانواده ها) الان 1.5ساله عقد کردیم تو این مدت فهمیدم که واقعا قبلا همسرم رو نمیشناختم نه اینکه همسرم آدم بدی باشه و من تازه فهمیده باشم نه اما شناختم از همسرم با اون 2 سال کلی فرق کرده تازه بعضیا میگن زن و مرد تا زیر یک سقف نرن نمیتونن همدیگه رو کامل بشناسن و من هم به این نتیجه رسیدم که برای شناخت دقیق همسرم راه زیادی در پیش دارم.
همچنین دوست عزیز به نظرم رفتار این خانم نتیجه عدم صلابت و وابستگی شماست باور کنین اگه همین جور ادامه بدین مشابه این رفتارها رو از این خانم در آینده هم بسیار میبینید.محکم باشید

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط tati

سلام فرشته عزیز خودتو دست کم نگیر
منم هم سن توام منم قبل ازدواج شرایط تو رو داشتم اما با یکی ازدواج کردم که خونواده باکلاسی داره خودشم استاده تازه آشناییمونم سنتی بود.
فقط میخوام بهت بگم که فقط آدمای کوته فکر به خاطر همچین چیزی طرفشونو رد میکنن تو اگه خونه تونو عوض کنی به احتمال زیاد میتونی با یکی از اون آدما ازدواج کنی اما خوب فکر کن ببین آدمی که به خاطر خونه تون تو رو نمیخواد در آینده میتونه پشتوانه خوبی برات باشه.
در ضمن عزیزم خودتو دست کم نگیر من وقتی همسرم اومد خواستگاری اصلا هول نشدم تازه شک داشتم باهاش ازدواج کنم یا نه چون فکر میکردم سنم برا ازدواج زوده(22 سالم بود)

---

؟؟؟؟؟

سلام شیدا خانم
ببخشید که باعث سردرگمی شدم. براتون توضیح میدم.
من نوشتم سنتی چون خواهرش ما رو به هم معرفی کرد(ما همدیگه رو پیدا نکردیم معرفی شدیم) قرار بود ازدواج کنیم ولی چون من اون موقع دانشجو بودم و شهری که من دانشجو بودم با شهری که همسرم کار میکرد 5.5 فاصله داشت و اینکه من نمیخواستم قبل از خواهر بزرگترم ازدواج کنم و یک سری دلایل مربوط به رسوم خانواده ها(اگه لازم بدونین براتون توضیح میدم) ما همون موقع عقد نکردیم. برای فرشته نوشتم سنتی چون اگه مشکلش رو بخونین تا حدی این بود که طرفش در آغاز رابطه که علاقه ی خاصی وجود نداره شرایطش رو قبول نمیکنه در حالی که اگه علاقه وجود داشته باشه خوب طرف کوتاه میاد من فقط میخواستم به فرشته بگم که من حتی قبل از ایجاد علاقه همسرم شرایطم رو قبول کرده بود و من نمیتونستم همه اینا رو براش توضیح بدم برای همین از واژه سنتی استفاده کردم.
اما برای ماهان خوب من 2 سال با همسرم دوست بودم و در این قسمت تا حدی شرایطم شبیه اونه.
دوست عزیز من دروغ نگفتم اگه ابهام برطرف شده خوشحالم و اگه نه من مشکلی ندارم که مثل قبل فقط خواننده باشم و نظر ندم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بی دل

برای اینکه هر کی هر چی مینویسه باز شما میای حرف خودتو تکرار میکنی که:

انقد بهش وابسته م که نمی تونم حتی چند ساعت ازش بی خبر بمونم چه برسه چند روز و ماه !!!بخداااااا کلافه شدم .... نمیتونم بیخیال باشم و بی تفاوتی هاشو نسبه به خودم نمی تونم تحمل کنم..کاش همکلاس نبودیم ... نمیتونم طاقت بیارم که مثه غریبه ها باهام برخورد کنه ...چیکار کنم آشتی کنه ؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟

اعضا تلاش میکنند به شما بگن که وابستگیت رو کم کنی و عینک احساس را از چشمت برداری تا بتونی دنیای روشن را بوضوح ببینی.

اما شما ظاهرا فقط دنبال راهی برای آشتی هستی. آشتی کردن نباید کار سختی باشه. یه چند بار دیگه بهش التماس کنی و خواسته اش رو تمکین کنی بر میگرده.

---

بالاخره با صحبتای دوستان قرار شد بریم خواستگاری - یعنی خانوادم راضی شدن قبل امتحانا بریم خواستگاری ...
امیدم اول به خدا بعد به دعای شما دوستای خوبمه .... :o

من که یادم نمیاد دوستان همچین توصیه ای به شما کرده باشند!
آنچه که شما شنیدی و بهش عمل کردی، ندای دل و احساست بود برادر!

به هر حال برات آرزوی خوشبختی میکنم.

همه دوستان آگاهی ها و هشدارهای لازم رو بهتون دادن. متاسفانه شما شدیدا در دام احساساتتون افتادید و کاملا چشم و گوش بسته عمل می کنید ، تا حدی که حتی جوابی در پاسخ به این همه نگرانی دوستان که به شما گفتن به دنبال علت اصرار این خانم باشید ، ندادید !!!
امیدوارم خانواده کاملا منطقی عمل کنند و تمام جوانب این ازدواج رو به خوبی بسنجند.
موفق باشی.

- - - Updated - - -

همه دوستان آگاهی ها و هشدارهای لازم رو بهتون دادن. متاسفانه شما شدیدا در دام احساساتتون افتادید و کاملا چشم و گوش بسته عمل می کنید ، تا حدی که حتی جوابی در پاسخ به این همه نگرانی دوستان که به شما گفتن به دنبال علت اصرار این خانم باشید ، ندادید !!!
امیدوارم خانواده کاملا منطقی عمل کنند و تمام جوانب این ازدواج رو به خوبی بسنجند.
موفق باشی.