-
اصرار شوهرم براي طلاق
سلام
لينك موضوع قبليم
http://www.hamdardi.net/thread-26315-page-8.html
وقتي كه فكر ميكردم مشكلاتم حل شده و وضعيت داره بهتر ميشه شوهرم بهم يه شوك جديد وارد كرد
ميگه منو نميخواد ، ميگه بعد از نامزديمون پشيمون شده ولي چون فكر ميكرده درست ميشه چيزي نگفته يعني من 3 سال عمرمو به پاي كسي گذاشتم كه ذره اي علاقه بهم نداشته
نميدونم نميتونم باور كنم پس اون ابراز علاقه ها همش كشك بود
ميگه هيچ ميل جنسي بهت ندارم اگه تا الانم يكي دوبار اينكارو كردم به خاطر اين بوده كه تو رو ناراحت نكنم
الان هيچ ابراز محبتي نميكنه . رابطه جنسي نداريم تنها حرفي كه ازش ميشنوم اينه كه واسه طلاق اقدام كن
من تو اين 2 3 هفته تمام سعيمو كردم و توصيه هاي مشاورا رو به كار بردم ولي ...
ديشب ديگه طاقتم تموم شد گفتم باشه حالا كه منو نميخواي بريم و توافقي تمومش كنيم اونم قبول كرد كه امروز بريم
ولي صبح كه بهش زنگ زدم گفت كه كار دارم و نميتونم بيام خودت برو و يه سري بهانه اورد
نميدونم فكر كنم قصد داره منو ديوونه كنه
چيكار بايد بكنم؟واقعا نميدونم قصدش چيه و چرا كشش ميده،ميگه بيا طلاق بگيريم بعدش منو ورميداره و با شيريني ميبره خونه باباش يا وسايل خونه رو تعمير ميكنه
داره زجرم ميده
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس عزیزم
فکر کردم اوضاع داره خوب میشه! خیلی ناراحت شدم عزیزم :72::72:
به نظرم باید پای یک بزرگتر رو میون بکشید تا بلاخره بفهمی حرف جساب شوهرت چیه!!
به حزفایی که بهت میزنه زیاد اعتماد نکن!! فکر کنم هنوز نتونسته ببخشه تو رو و برای ناراحت کردنت این حرفارو میزنه!
به نظر من الان بهتره پدرت بیاد وسط و زمام امورو به دست بگیره!! شوهرت باید بفهمه که ازدواج بچه بازی نیست و باید مسئولیتهاش رو گردن بگیره! بعدش هم چرا شما باید برای طلاق اقدام کنی!! مگه شما میخواهی طلاق بگیری!! اصلا چنین کاری نکن!
بازم به حرفای ما گوش نمیدی و کار خودت رو میکنی! مگه قرار نبود دیگه حرف طلاق رو اصلا نیاری!! بعدش قبول میکنی که برید توافقی جدا بشید!!!!!!!! مگه زندگی شوخیه !!!! مثل اینکه خانواده هاتون هم در جریان نیستند! به نطر من شما دو تا زندگی رو با خاله بازی اشتباه گرفتید!! زندگی که شوخی نیست که هر روز هر روز حرف طلاق میزنید!! من که نمیدونم چی بگم ولی حتما از بزرگتراتون کمک بگیرید. به نظرم تنهایی نمیتونید کاری برای زندگیتون بکنید تا زمانیکه معنی زندگی زن و شوهری و زندگی مشترک رو بفهمید!!!
موفق باشی عزیزم :46:
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
راستش خیلی شرایطت سخته
ولی به نظرم به حرفاش توجه نکن یه جورایی انگار خودشم تکلیفش با خودش روشن نیست اصلا برای طلاق اقدان نکن بذار خودش هر کاری خواست بکنه بکنه
چرا کاری رو انجام بدی که قلبا و روحا و منطقا بهش اعتقادی نداری
بگو خودت می دونی و خودت
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
اصلا به حرفش گوش نده اون میخواد تو رو امتحان کنه
اگه هم بری دادگاه ابروی خودت میره و اون بعد به همه میگه زنم میخواست طلاق بگیره من نمیخواستم.شوهر منم با من همچین کاری کرد.
و هر روز گفت و من یه روز ناراحت شدم و رفتم دادگاه و داخواست دادم.
بعد به همه گفت این دختر به فکر زندگیش نیست و میخواد طلاق بگیره
هر وقت گفت به روت نیار و بگو من تو رو میخوام و از زندگیم راضیم تو اگه من نمیخوای خودت برو دادخواست بده.بهش بگوو طلاق توافقی هم نمیای چون نمیخوای طلاق بگیری و دوستش داری.
این جوری بهتره.بر فرض اگه نخواد تو رو هم حداقلش اینه که اون رفته دادخواست داده و مهریه و .. بهت تعلق میگیره.
باور کن مردا عین هم هستند و همشون بچه.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
ممنون از راهنماييتون
ولي الان من خودمم واقعا دارم اذيت ميشم
هيچكدوم از نيازام براورده نميشه احساس ميكنم تو اين زندگي اضافه ام
همش بايد احساساتمو سركوب كنم
وقتي بهم ميگه هيچ احساسي بهم نداره خرد ميشم ،نابود ميشم
نميدونم چرا باهام بازي ميكنه
اگه درست نشد چي
به نظر شما چه مدت بايد تحمل كنم ؟
فكر ميكنم داره اين رفتار رو ميكنه كه من رو كلا نا اميد كنه و من ديگه تو اين زندگي هيچ انتظاري ازش نداشته باشم
و با حداقل خودمو راضي كنم
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
سلام
دوست من شما شرایط سختی داری و من درکت می کنم اما مطمئن باش بهترین راه طلاق نیست. :305: اصلا من خواهش می کنم به طلاق فکر نکن. وقتی میگه بریم طلاق بگیریم بگو من دوستت دارم و بدون تو نمی تونم زندگی کنم و .... هیچ جوره موافق طلاق نباش. مشکل اصلی تون تو زندگی چیه؟ نظر پدر و مادرت در این زمینه چیه؟
یک سوال بی ربط : مهریه ات چقدره؟ :163:
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس عزیز،
به نظر من هم شما برای طلاق اقدام نکن ولی زندگی مشترک رو با این اقا تموم شده بدون. من تا حدودی تاپیکهای قبلی شما رو خوندم. نمیدونم به چه امید یا توجیهی تا حالا ادامه دادی. به نظر من اکثر مشاوره های اینجا ناخواسته دارن در لوای حرفهای قشنگ و انسان دوستانه زندگی و شخصیت آدمها رو له میکنند. مگه چندبار قراره شما زندگی کنی. یا چه گناهی کردی که به پای کسی که دوستت نداره بسوزی. مگر اینکه عیب و ایرادی داشته باشی.
تاپیک کلید اصلی و تعیین کننده در سمت آقایان هم که توی این موارد به نظرم خیلی کمک کننده است نمیدونم چرا بسته شد. میدونم که حرف قشنگی نیست ولی باور کنید واقعیته، مخصوصا وقتی از اوایل شوهر داره ناسازگاری نشون میده.
----------
چرا باید تن به رابطه ای بدین که شخصیت خودتون رو آروم آروم خورد کنید.
نظر من اینه که شما برای طلاق اقدام نکن ولی بهش بگو بره اقدام کنه و حق و حقوقت رو هم ازش بگیر. به هیچ عنوان حاضر به ادامه نشو که این اگر ادامه پیدا کنه توی چند سال آینده هم جوانیت رفته و هم تمام شخصیتت رو خورد خواهد کرد و تو رو به یک آدم آویزون تبدیل خواهد کرد. تاکید میکنم محکم وایسا و مهریه ات رو هم بگیر ولی به ادامه زندگی فکر نکن.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
فهيمه جان
مشكل اصلي ما راجع به عمه شه كه بيشتر وقتا به من دروغ ميگه و ميره اونجا و خيلي خيلي خيلي زياد عمه شو دوست داره http://www.hamdardi.net/thread-26191.html اين لينكشه
ولي من طبق نظر مشاورا كلا بي خيال اين موضوع شدم هرچند ميدونم هنوزم ادامه داره و مطمئنم بيشتر بي محليا و اصرارش واسه طلاق به خاطر اونه
ولي من فعلا خودم رو به نفهمي زدم
مشكل بعدي مشكل عاطفيه كه خيلي نسبت بهم سرد و بي تفاوته مسائل من هيچ اهميتي براش نداره و احساس ميكنم فقط به خاطر ترس از آبرو و خالي نبودن عريضه يا شايدم مهريه با من مونده
خانوادم بارها ازم خواستن كه تمومش كنم حتي منو فرد ضعيفي ميدونن كه با وجود اصرار اون به طلاق و اينكه مدام تو گوشم ميخونه كه دوسم نداره باز بهش چسبيدم(خانوادم با طلاق موافقن)
مهريه م 800 سكه ست عزيزم
اينم بگم كه تو اين يه سالي كه مزدوج شديم فكر نميكنم رابطه جنسيمون بيشتر 5 6 بار بوده باشه كه همش من پيشقدم شدم نه اون
آقاي bivojdan عزيز
منم تاپيك شما رو خوندم ، يه جورايي با نامزد شما وضعيتم يه جوره
البته من معتقدم شما بايد اسم بي وجدان رو به باوجدان تغيير بدين چون در هر صورت حتي اگه از اول اشتباه كرده باشين ولي الان نميخواين با احساسات نامزدتون بازي كنين و مطمئنم بعد از اينكه جدا بشين اون از شما متشكر خواهد بود كه حداقل نذاشتين عمرش بي خودي تلف بشه
ولي شوهر من داره باهام يه بازي ناجوانمردانه ميكنه واقعا داره منو تحقير ميكنه با اينكه خداروشكر هيچ كمبودي ندارم و تا حالا خيلي بهش از هر لحاظ كمك كردم تنها مشكلي كه دارم دوست داشتنه نبايد كسي رو كه لياقت محبت و دوست داشتن رو نداره زيادي بالا برد كه خودش رو گم كنه .
من با بقيه كاري ندارم ولي شما رو تحسين ميكنم كه اجازه نميدين نامزدتون بيشتر از اين ضربه بخوره.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
هاجس گرامی:
احساسات شما کاملا مشخص و قابل درک هست. آنقدر که علاوه بر بنده ، اکثر اعضاء شرکت کننده در این تاپیک هم شدیدتر از خود شما درک کردند!!!
اما برای رهایی از این فشار باید نکاتی را مورد توجه قرار دهید:
یکم:
مرز بین احساسات و منطقت را پررنگ کن.
اکنون احساس شما جریحه دار شده است. لذا نمی توانی درست و منطقی تصمیم بگیری. گاهی متارکه می کنی، گاهی گریه می کنی، گاهی دعوا می کنی، گاهی دلسوزی می کنی، گاهی تجسس می کنی، گاهی تعقیب می کنی و ....، اینها به خاطر اینست که بر خود مسلط نیستی.
دوم:
برای هر اقدام صحیحی باید احساست را کنترل کنی.
پس باید به جای اینکه متمرکز شوی روی رابطه همسرت و عمه اش، باید متمرکز شوی روی رابطه خودت و همسرت. و سایر مسائل زندگیت(همانطور که گفته ای، اگر بتوانی به نحوی بی خیال رابطه او و عمه اش شوی، بقیه زندگی ات عالی هست. پس لذت بقیه را ببر تا تقویت شوی
سوم:
شما مرتب دست به تجسس زدی، و پیامکهای همسرت را نگاه کرده ای. او را تعقیب کرده ای.
همه اینها یعنی هر وقت دلت وسوسه می کند همان کار را می کنی حتی اگر اشتباه باشد. خب همسرت هم این اشتباه را می کند و هر وقت دلش می خواهد به عمه اش سر می زند. شما یواشکی به موبایل او سر می زنی او هم یواشکی به عمه اش.
پس اگر می خواهید مشکلتون را مدیریت کنید شما روراست باشید. و از تجسس و تعقیب دست بردارید.
چهارم:
بیشتر مشکلات این چنینی مربوط به وابستگی های قبل از ازدواج هست. بیشتر وقتها وابستگی به دوست ، معلم ، خانواده و ... .هست. در مورد همسر شما هم احتمالا وابستگی به عمه هست.
درست نیست با ذهن بافی مسئله را ناموسی کنیم و به جاهای باریک بکشانیم. هر کسی می تواند به سادگی چنین تهمتی به دیگری بزند. اما این روش صحیح و اخلاقی نیست.
پنجم:
می پذیرم که همسر شما در مدیریت رابطه اش با عمه اش ضعیف عمل می کند. و نتوانسته است روش صحیحی داشته باشد. اما اگر شما بخواهید کمک کنید . اول باید او و عمه اش را از زیر ذره بین خود خارج کنید. تا رنگ زمان و تجاهل شما آنرا کهنه و دست دوم کند.
تا کنون همسر شما شاید تنهایی اش را با درد دل کردن با عمه اش پر می کرده است. اما شما اکنون به خواست همسرتان وارد زندگیش شده اید و دوستتان دارد. پس اگر آرام آرام بدون حساسیت کنارش باشید شما همه کس او خواهید شد وعمه جایگاه واقعی اش را می یابد.
همانطور که گفتند ترس برادر مرگ هست. شما ترس از ارتباط صمیمی او و عمه اش داشته اید و همین ترس موجب شده است اقداماتی بکنید که او بیشتر از شما دور شود و نگرانی اش را با عمه اش در میان بگذارد.
پیامکی که از عمه اش نوشتید اشاره به این دارد که عمه هم متوجه شده است که شما کم کم دارید وابستگی او به عمه اش را کم می کنید.(این مهم هست)، پس اگر به عنوان یک همسر خوب عمل کنید به مرور همسرت را بیشتر در کنار خود خواهید دید.
ششم:
سعی کن هیچ واکنش مثبت یا منفی نسبت به او وعمه اش نداشته باشید. نه اصرار کن که با هم بروید، نه اصرار کن که برو، نه اصرار کن که نرو، نه بپرس که رفتی یا نه؟ نه در این مورد صحبت کن.
برای مدتی چنان رفتار کن که اصلا شما خبر نداری که او عمه ای دارد.
می دانم برای شما که خود را در این احساسات شدید انداخته اید چه کار سختی هست. اما مقاومت کن تا کم کم مسئله کم رنگ شود.
در این صورت همسرت به شما نزدیکتر می شود. روزی می شود که همسرت در مورد عمه اش با شما صحبت می کند. اگر شما ساکت و صبور و پذیرا باشید هم خوبی های عمه اش را می شنوید و هم در مورد بدیهاش با شما درد دل خواهد کرد.
هفتم:
رابطه عاطفی و جنسی و تنوع رفتاری خودت را افزایش بده. و مخصوصا در همدلی و هم حسی و همدردی با شوهرت قوی ظاهر شو.
این مسئله خیلی وقتی هست که هر دو شما را به شدت آزرده است. مدتی وقت بگذار و خودت را تقویت کن و دور از این مسئله همسرت را در آغوش بگیر.
به او بگو نیازمند نوازشش هستی. به او بگو که نیازمند حرفهای عاشقانه اش هستی. به او بگو که شکننده شده ای و دوست داری که تو را صمیمانه در آغوش بگیرد.
به او بگو که کم و بیش هر دو بی تجربگی هایی داشته اید.
به او بگو می خواهید که صرفنظر از مسئله ارتباط او با عمه اش ، روابط غنی زناشویی با هم داشته باشی.
به او بگو: تو قول بده به من توجه کنی، نوازشم کنی و با من باشی، من هم قول می دهم حساسیتم را نسبت به عمه ات کم کنم.
خلاصه:
0- پرهیز از منفی بافی
1 - کنترل احساس
2 - عدم تجسس
3 - تمرکز زدایی از عمه
4 - هم حسی با شوهر
5 - تقویت ارتباط عاطفی و جنسی با همسر
6 - تقویت سایر زمینه های مثبتی که بین شما و همسرتان هست.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
شما باید با ترسهایت روبرو شوی و کنار بزاری . هر راهکاری داده شده کامل و صبورانه آنرا به اجرا در نیاوردی و میگی اگر فلان شد چی ؟ اگر بهمان شد ؟ از ترس اینکه فلان و بهمان نشه دست به رفتارهای هیجانی میزنی .
راهنمایی مدیر را بارها و بارها مطالعه و مزه مزه و هضم کن و بهکار ببند .
نقل قول پست بعدی را هم خوب بخوان
.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
انحصار طلبی های شدید ، کنترل گری ، حساسیات نسبت به روابط همسر با خانواده خود یا دوستانش ( بخصوص از سوی خانم نسبت به شوهرش ) و ... همه و همه نشان از محور شدن احساسات است که به دلیل زیر عنان رفتار و حالات شما را در دست می گیرد :
شما عشق به همسرت نداری ، بلکه عاشق عشق همسرت به خودت هستی . همه حواست و تمرکزت به عشق همسرت به خودته .
عیب این مسئله کجاست ؟ مگر عاشق عشق همسر بودن بد هست ؟
این وضعیت یک استرس و نگرانی همیشگی را همراه میسازد و از طرفی یکنواختی را پدید می آورد . وقتی برای شما دوست داشته شدن به وسیله همسرت سرطانی شود . مرتب ترس داری که دوست داشتنش کم بشه ، احساس می کنی دیگه دوستت نداره . دچار یکنواختی می شوی و نوآوری در ابراز علاقه اش می طلبی تا مطمئن شوی . اما بعد از هربار در دریافت پیام علاقه او با نوآوریها مدتی خوشحال می شوی ولی وقتی زندگی عادی در جریان باشد فکر می کنی دیگه اونجوری دوستت نداره باز هم تنوع طلبی در دریافت علاقه سراغت می آید ، برای آقا که گاه خانمش دیگر از تازگی می افتد و میل به خانمی دیگر وسوسه می کند .
ازارتباط همسرت با هرکسی می ترسی ، می ترسی که او را بر تو ترجیح دهد ، نکنه بیشتر از تو دوستش داشته باشد و ..... حسود میشی ، حساس میشی ، خودخوری می کنی ، غر میزنی ، گاه پرخاش می کنی و ...... ادامه پیدا کنه بدبین میشوی .
این عوارض عاشق عشق همسر بودنه ، عوارض زوم روی علاقه همسر به خود . اگر هر دو در رابطه با هم اینگونه باشند واویلا ، اما همیشه طرف دیگر آزار می بیند ، خود را در حصار و بند می بیند و گریزان می شود ( آویزان می دهد گریزان )
چاره چیست ؟
عاشق همسرت باش ، به واقع ، نه به ظاهر . عقلانی ، نه احسای و هیجانی ، اگر او را واقعاً دوست داشته باشی هیچ انتظاری از او نخواهی داشت . تمام لذت تو می شود رضایت او . کوچکترین محبتی از سوی او دنیایی پیش چشمت بزرگ هست و هرکاری تو برای او بکنی پیش چشمت کوچک هست و در پی کاری و خدمتی و محبتی دیگرهستی تا جایی که باید خود را کنترل کنی که زیاده روی نشه و به ساپورتهای بیجا نکشه . اصلاً توجهی به اینکه او ترا دوست دارد یا نه نداری ، چون غرق در عشق خودت به او هستی . در بند علاقه او نیستی بلکه رها در فضای علاقه خودت به او هستی .و .....
این وضعیت موجب رهایی از وابستگی ، وسعت دید ، طمأنینه ، خوش بینی و اعتماد ، شعف و نشاط و احساسهای خوب و امید بخش میشه ..... و حاصلش میشه آرامش عمیق خودت ، و برخورداری همسرت از این دریای ژرف آرامش که موظب خواهد بود از دست نرود .
تو در این حالت همسرت را از هرکس به خودت نزدیک تر می بینی چون او در قلب توست . اما در آن حالت تو قلبت را در دل او قرار داده ای و چشم ازش برنمیداری اینه که همیشه فاصله ای احساس می کنی که رنج می دهد و می ترساند و با اندک حرکتی بیشتر شدن فاصله را احساس می کنی که ای وای دلت رفت ..... حتی دلتنگی های کاهنده نیز از همین نشأت میگیره و انحصار طلبی ، و کنترلگری و .....
عاشق عشق همسرت به خودت نباش تا تنگ نظر و حسود نشوی . عشق خالص به همسرت پیدا کن تا وسعت نظر بیابی و از انحصار طلبی در امان بمانی . همسرت هم در کنارت احساس آزادی خواهد کرد و نشاط و شادمانی نصیب خواهد برد .
.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
[size=large]سلام
ممنون فرشته مهربان
درست ميگي ،كاملا قبول دارم،خود خود خود من رو شرح دادي
من همش نگران اينم كه همسرم منو دوست داره يانه ؟ هميشه اين سوال رو ازش ميپرسم بعضي وقتا ميگه كه از اين سوالت متنفرم
وقتي بهش محبت ميكنم انتظار دارم محبت ببينم اگه بهم محبت نكنه احساس ميكنم دوسم نداره و افسرده ميشم
ولي خب خدائيش اونم هيچ محبتي نميكنه حداقل كلاميش صفره
يعني به نظر شما مشكل فقط منم؟
خب من دلم ميخواد دوستم داشته باشه اين كجاش ايراد داره ؟
دوست ندارم زوركي باهام زندگي كنه يا من رو تحمل كنه.[/size]
هر زني به محبت و توجه همسرش نياز داره
اين نياز رو تو خودم سركوب كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس عزیز .... تو خیلی خودت رو اذیت میکنی شاید حرفهام ناراحتت کنه ولی ....
عزیز با شناختی که نوشته هات به تو پیدا کردم احساس میکنم تو داری عشق و دوست داشتن و محبت را از همسرت گدائی میکنی ... عزیز دلم می دونم ناراحتی اول زندگیت با یه مشکل خیلی بزرگ بر خوردی کاملا درکت میکنم و اوایل که داستان زندگیت رو خونده بودم گیج و مبهوت بودم همش به ماجرای تو فکر میکردم و حتی شبها تا دیر وقت خوابم نمیبرد به خاطر مسئله تو و مسائل برخی دیگه از دوستان که تو این سایت خونده بودم ... عزیزم تو اصلا دختر صبوری نیستی احساس میکنم فقط داری احساسی عمل میکنی تو زندگیت قبولت دارم چون یه زنم میفهمم چی میگی میفهممت وقتی میگی دوست داری همسرت بهت علاقه نشون بده میفهمت که میگی تو این مدت چند بار به همسرت نزدیک شدی و باهات به سردی برخورد کرده و پست زده ... ولی مگه تو چه کاستی واسه شوهرت گذاشتی ..؟؟ عزیزم تو کاستی نزاشتی فقط اینکه خیلی زیاد چسبیدی به شوهرت عزیز دلم من اصلا مثل بقیه نمیگم چرا یواشکی چکش کردی شاید من هم تو شرایط تو بودم این کارهارو میکردم ولی من میدونم اگه از دست همسرم ناراحت باشم اصلا نمیتونم برم سمتش تا زمانی که نیاد پیشم اگه یه روز همسرم بهم بگه از اینکه همش ازم میپرسی دوستم داری متنفرم من چه برخوردی میکنم چی بهش میگم واقعا نمیدونم که تو چیکار کردی و چیکار میکنی وقتی بهت بی محلی میکنه من نمیخوام ناراحتت کنم عزیزم یا ناراحتی هات رو دوباره بیارم جلو چشمات ولی فقط میخوام ازت خواهش کنم ازت التماس کنم که به خاطر خودت به خاطر اینکه خودت رو محک بزنی حتی اگه تو این زندگی شکست خوردی که من بهت میگم این تو نیستی که شکست خوردی تو اتفاقا پیروز هستی تو این زندگی چون تو همه تلاشت رو کردی واسه ادامه زندگیت ولی اگه همسرت میگه برو اقدام کن واسه جدا شدن توافقی ازت خواهش میکنم خواهرانه التماست میکنم که تو این کار رو نکن بزار اگه هر اقدامی هست اون خودش انجام بده و حتی از یک دونه سکه مهریه ات (من نمیدونم مهریه ات چی هست ) نگذر حد اقل به راحتی نگذر بذار همسرت سختی بکشه بدونه با تو دختر نازنین که با چه آرزوها و امیدهائی پا به خونه اش گذاشتی چقدر اذیت شدی هر چند که تو هم تو این زندگی و ارتباط خودت و همسرت کم اشتباه نکردی باید بدونی و بتونی یادبگیری که اول واسه خودت ارزش قائل بشی ......
ببخشید اگه ناراحتت کردم
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس جان
خودت چی ؟
خودتو دوست داری ؟
من میگم اگر داشتی این حال و روزت نبود . اگر خودتو دوست داشتی .......
من نمی گم بهتره خودت تلاش کنی و ببینی که افرادی که خودشونو دوست دارند چه حالتهایی دارند وبرعکسش چطور
.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
معلومه كه خودم رو دوست دارم
من متوجه نميشم اينكه آدم از همسرش انتظار محبت داشته باشه چه تضادي با عزت نفس و اين چيزا داره
بخدا متوجه نميشم ، من فكر ميكنم لياقت دوست داشته شدن رو دارم
ديشبم باز پس زده شدم از طرف شوهرم ، مگه ميشه آدم ادعا كنه چون من عزت نفس دارم پس مثلا نياز جنسي يا عاطفي ندارم
ميشه يه كم بيشتر برام بازش كنيد بخدا نميفهمم
الان هيچكدوم از نيازاي من توسط همسرم براورده نميشه
هيچكدوم
بايد چيكار كنم
من جلوش عجز و لابه نميكنم ميام اينجا مشكلم رو ميگم
به خودم ميرسم جلوي شوهرم خودمو خوشحال و بي خيال نشون ميدم وظايفم رو انجام ميدم محبت ميكنم ولي منم ادمم يه نيازايي دارم
بگين چطور بايد رفتار كنم
اشكال كارم كجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس جان
برو در باره خودخواهی و تفاوتش با دوست داشتن خود بیشتر بدان .
افرادی که خود را به معنای واقعی و درستش دوست دارند نه خوادخواه خواهند بود و نه متوقع ..... اغلب ما فکر می کنیم خود را دوست داریم اما دچار هاله ای ازخود خواهی بر از خود ناراضی بودن که در ناخودآگاه ما لانه کرده است شده ایم و تصور می کنیم که خود را دوست داریم در حالیکه .......
برو کمی مطالعه کن و اطلاعات بیشتری در این رابطه بدست بیار تا بعد بیشتر با هم صحبت کنیم .
صبور باش که با شدت هیجان و عجله ناشی از آن هیچ چیز درست نمیشه هیچ بلکه خراب هم میشه ..... مگه تا الآن نشده ؟؟؟؟
.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجنس عزيز
فرشته مهربان با كلمات و جملات علمي و روانشناسي مي خواد شما را به سمتي كه بتونين عزت نفستون را به دست بيارين سوق ميده.
اما من متاسفانه نه كارشناسم و نه روانشناس ولي در قالب تجربياتم چند نكته كاربردي را مي گم و اميدورام كه با خط مشي فرشته مهربان تضاد نداشته باشه.
ببين، مردها خيلي خوب تفاوت التماس و عشق را مي فهمن. حتي اگر عجز و لابه نكني و به ظاهر سرد و بيخيال رفتار كني.
من فكر ميكنم يك مدت اصلاًفكر كن شوهر نداري و اصلاًنمي بينياش. نه اينكه بيمحلي و بي احترامي كني، نه بلكه بايد طوري رفتار كني كه گويي فقط خودت ارزشمندي و خودت مهمتري.
توي فكر و ذهنت هم آرامش كامل داشته باش. فقط به خودت فكر كن. مثلاً رفتاري كه با برادرت داري و يا رفتاري كه با يك دوست داري. همونطور با همسرت برخورد كن. نمونهاي كه در زندگيت بوده و طرف مقابل شيفته واقعيات شده را به ذهن بيار و ببين باهاش چه برخوردي داشتي كه اينطور ذوستت داشته.
التماس نكن. آويزون نشو، به حال خودش بگذار. خودت را مرموز كن.
ناشناخته شو. نزار دستت را بخونه، نزار كتاب ساده و آسوني براش بشي.
بزار فكر كنه كه نميبينياش. بزار خودش را به آب و آتيش بزنه تا در جلوي چشمت ديده بشه.
بزار براي رسيدن به تو هيجان داشته باشه.
مردها از زن ضعيف متنفرن. هيچ جذابيتي براشون نداره. پس قوي شو
عمهاش نمونه يك آدم قويه. همانطور كه در نوشتههاي قبليت بود در مقابل كل خانواده ايستاده. و همسرت اين قدرت را ستايش ميكنه. پس تو قدرت زندگيت را در دست بگير.
(البته همه اينكارها بايد بدون جنجال باشه.)
براي نيازهاي عاطفي ات هم عزيزم كمي صبور باش. فعلاً خود دار باش. بعد ميبيني كه از زيادي عاطفه و جنسي مي خواي فرار كني.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
ممنون اميد زندگي عزيز
فرشته مهربان ميشه لطف كنيد منابعي رو در اين مورد بهم معرفي كنيد تا مطالعه كنم
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
<strike> یه سوال ؟ شما خودتو بیشتر دوس داری یا شوهرتو ؟
اگه جواب بدید خودمو ادم طبیعی ای هستی و بیشتر از اینکه به شوهرت که ادم بی وجدانی هست بچسبی به زندگی خودت میچسبی ( به ارامش و خوشبختی و حق و حقوق خودت بیشتر اهمیت میدی)، از اینکه تو رو ناراحت میکنه باید ازش عصبانی بشی، وقتی شوهرت ناراحتت کرد دیگه بهش میل جنسی پیدا نمیکنی که پس زده بشی، وقتی شوهرت ناراحتت کرد حس صحبت کردن باهاشو پیدا نمیکنی احساس میکنی غرورت شکسته، وقتی خودتو دوس داشته باشی دیگه وقتی شوهرت ناراحتت کرد دنبال آشتی کردن و بغل کردن نمیشی ( حالت افراطی ادم هایی که فقط خودشونو دوس دارن در نظر بگیر بعد متعادلشو واسه ادم های طبیعی در نظر بگیر) ------------------> به این میگن طرف عزت نفس داره خودشو ادم حساب میکنه وقتی کسی ناراحتش کرد به غرورش بر میخوره و از طرف دلخور میشه (شوهر تو دقیقا افراط این قضیه است عزت نفس بیش از حد که تو با لوس کردنش اینطوریش کردی)
اگه جواب بدید شوهرمو که 80% نشون میده این جواب رو میدید یعنی عزت نفس نداری خودتو ادم حساب نمیکنی میگید هرچی اون میگه هرچی اون میخواد بذار زجرم بده ولی بگه دوستت دارم
بابا مگه تو خودت آدم نیستی نیاز نداری بهت توجه بشه چرا این شوهرتو نشوندی رو سرت هر کاری دوس داره باهات میکنه چرا از دستش عصبانی نمیشی چرا میذاری هر کاری دوس داره باهات بکنه!!!!!!!!!!!!!!!! همه زندگیت شده شوهرت به خدا کسایی که ده ساله زندگیشونو پای شوهرشون گذاشتن بعد خیانت دیدن مثل تو نچسبیدن به شوهرشون و وابسته نیستن
ببخش اگه ناراحت شدی به خدا میدونم اعصابت خرابه و شاید بعضی راهنمایی ها رو اصلا درک نمیکنی ولی باید بیدار بشی بابا، زندگی خودتو فیلمی ببین که داری نگاش میکنی ببین چکار میکنی اخه</strike>
ویرایش : فرشته مهربان
این راهنمایی کاملاً اشتباه هست . در این راهنمایی خطای شناختی ، خطا در نگرش و تشخیص هست . محتوای این راهنمایی دقیقاً در تضاد با اصول روانشناختی و اخلاقی هست . و خودخواهی به غلط به عنوان عزت نفس آورده شده و توصیه به رفتارهای هیجانی و احساسی شده که توصیه درست به این نوع کنترلها هست .
لطفاً به راهنمایی های مدیر همدردی بخصوص در تاپیک مشاوره برای همه و تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره مراجعه کرده و پس از مطالعه کافی و آشنایی با روند درست محتوایی راهنمایی دهید . تا مراجعان با راهنمایی شما به خطا نیافتاده و زندگیشان به مخاطره نیافتد .
.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
من نمیدونم چیکار کنم
میگین صبور باش و باهاش دوست باش و عصبانی نشو و درکش کن
اون کارو میکنم میگین عزت نفس ندارم باید عصبانی باشم
بخدا قاطی کردم
بالاخره عصبانی باشم یا بیخیال و معمولی
فلورا جان اگه شما جای من بودی چیکار میکردی؟ جدا میخوام بدونم؟واسم توضیح بده
قهر کنم؟داد و بیداد کنم ؟ تحویلش نگیرم ؟محبت کنم ؟ از خونه برم؟ معمولی باشم؟
عینا بگو اگه شما بودی چه رفتاری میکردی؟
من الان واقعا عصبانی ام
ولی نمیدونم چه ظوری این عصبانیت و اعتراض رو نشون بدم که درست باشه
یا اینکه منظورتون اینه که کلا باید قید این زندگی رو بزنم و به فکر جدایی باشم؟
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجنس خانم
باز رفتي سر خونه اولت كه
هم من خيلي ساده گفتم و هم فلورا:
مي خوام يك مثالي بزنم:
هاجنس از امشب شروع ميكنه كمتر از شوهرش بازخواست، پرسش و داجويي ميكنه. اصلاً انگار نه انگار اتفاقي افتاده و يا بينتون مسألهاي وجود داره.
ميره خونه
شام ميپزه
خونه مرتب ميكنه
به خودش ميرسه
(در صورتي كه نياز به كاري بود كه حتماًبه كمكش احتياج بود ازش مي خواي كه انجام بده)
بعد
شام را ميآره و از شوهرش هم دعوت به شام خوردن ميكنه.
بعد از شام ميره يا كتاب ميخونه، يا كار مورد علاقه را انجام ميده، يا دفتر برمي داره و شروع مي كنه يادداشت و يا هر كار ديگهاي.....
بعد هم شب بخير به همسر و خواب
(همين ديگه هيچي ، كجا بودي و چرا بودي، چرا منو دوست نداري و چرا و چرا و چرا ممنوع)
اين بشه برنامه يك هفته و دو هفته تا زماني كه تغيير رفتار را در همسرت ببيني.
اون شروع به پرسش از تو بكنه (براي جواب به اين سوالات در مراحل بعدي صحبت ميكنيم)
اينا را داشته باش تا فردا
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس جون:
من با امید زندگی کاملا موافقم... یک کمم خودتو ببین تو به خاطر خودت شوهرتو دوست داری....عزیزم تو باید دقیقا طوری رفتار کنی که شوهرت احساس کنه اصلا تو اونو نمیبینی اونوقت اون تو رو بیشتر میبینه... این روزا اصلا اصلا اصلا اصلا سمت شوهرت نمیری که نیاز جنسی یا عاطفیتو برآورده کنه....... ممنوعه....خطرناکه.... اصلا محلش نذار... وظایفتو کاملا انجام بده ولی حالا که داره اینطوری رفتار میکنه فعلا محلش نذار و تازه وقتی میاد خونه خودتو حتما حتما حتما سرگرم نشون بده... جلوش زنگ بزن به دوستات یا مامانت یا به اونا بگو بهت زنگ بزنن و کلی باهاشون تعریف کن که بفهمه تو جز اون خیلیا رو داری و تنها نیستی................................. الان اگه بهش محبت کنی توجه کنی و... اون باتو لج کرده و هرکاری بکنی اون عکس العملی رو نشون میده که تو ازش متنفری اگرم بری برای طلاق اقدام کنی که دیگه بدتر... بذار اگه قراره کارتون به طلاق بکشه اون خراب بشه نه تو....
مهم مهم: فقط یادت باشه این یک دوره از زندگیته که شوهرت باهات لج کرده و دائم نیست که نیازای تو برآورده نشه صبر کن و استقامت داشته باش خودتو بیشتر از این له نکن تا اون بیاد سمتت... بهش نشون بده که من یک زن کاملا مستقل هستم و تو نمیتونی با این کارات زجرم بدی مطمئن باش مجذوبت میشه.... امیدوارم که موفق بشی برات دعا میکنم که از پسش بربیای تو میتونی اصلا عصبی و ناراحت نباش :72::72::43:
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فلورا
<strike> یه سوال ؟ شما خودتو بیشتر دوس داری یا شوهرتو ؟
اگه جواب بدید خودمو ادم طبیعی ای هستی و بیشتر از اینکه به شوهرت که ادم بی وجدانی هست بچسبی به زندگی خودت میچسبی ( به ارامش و خوشبختی و حق و حقوق خودت بیشتر اهمیت میدی)، از اینکه تو رو ناراحت میکنه باید ازش عصبانی بشی، وقتی شوهرت ناراحتت کرد دیگه بهش میل جنسی پیدا نمیکنی که پس زده بشی، وقتی شوهرت ناراحتت کرد حس صحبت کردن باهاشو پیدا نمیکنی احساس میکنی غرورت شکسته، وقتی خودتو دوس داشته باشی دیگه وقتی شوهرت ناراحتت کرد دنبال آشتی کردن و بغل کردن نمیشی ( حالت افراطی ادم هایی که فقط خودشونو دوس دارن در نظر بگیر بعد متعادلشو واسه ادم های طبیعی در نظر بگیر) ------------------> به این میگن طرف عزت نفس داره خودشو ادم حساب میکنه وقتی کسی ناراحتش کرد به غرورش بر میخوره و از طرف دلخور میشه (شوهر تو دقیقا افراط این قضیه است عزت نفس بیش از حد که تو با لوس کردنش اینطوریش کردی)
اگه جواب بدید شوهرمو که 80% نشون میده این جواب رو میدید یعنی عزت نفس نداری خودتو ادم حساب نمیکنی میگید هرچی اون میگه هرچی اون میخواد بذار زجرم بده ولی بگه دوستت دارم
بابا مگه تو خودت آدم نیستی نیاز نداری بهت توجه بشه چرا این شوهرتو نشوندی رو سرت هر کاری دوس داره باهات میکنه چرا از دستش عصبانی نمیشی چرا میذاری هر کاری دوس داره باهات بکنه!!!!!!!!!!!!!!!! همه زندگیت شده شوهرت به خدا کسایی که ده ساله زندگیشونو پای شوهرشون گذاشتن بعد خیانت دیدن مثل تو نچسبیدن به شوهرشون و وابسته نیستن
ببخش اگه ناراحت شدی به خدا میدونم اعصابت خرابه و شاید بعضی راهنمایی ها رو اصلا درک نمیکنی ولی باید بیدار بشی بابا، زندگی خودتو فیلمی ببین که داری نگاش میکنی ببین چکار میکنی اخه</strike>
ویرایش : فرشته مهربان
این راهنمایی کاملاً اشتباه هست . در این راهنمایی خطای شناختی ، خطا در نگرش و تشخیص هست . محتوای این راهنمایی دقیقاً در تضاد با اصول روانشناختی و اخلاقی هست . و خودخواهی به غلط به عنوان عزت نفس آورده شده و توصیه به رفتارهای هیجانی و احساسی شده که توصیه درست به این نوع کنترلها هست .
لطفاً به راهنمایی های مدیر همدردی بخصوص در تاپیک مشاوره برای همه و تاپیک آفت های احتمالی در کار مشاوره مراجعه کرده و پس از مطالعه کافی و آشنایی با روند درست محتوایی راهنمایی دهید . تا مراجعان با راهنمایی شما به خطا نیافتاده و زندگیشان به مخاطره نیافتد .
.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
اي خدااااااااااااااااااااااا اااااااا
من خيلي گيج شدم
پس اين عزت نفس يعني چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟
بالاخره من بايد چه طوري با همسرم رفتار كنممممم؟
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
سلام هاجس عزیز
من از لینک قبل پیگیر موضوع شما هستم ولی چون اطلاعات کافی در این مورد نداشتم نخواستم اطلاعات غلط بهتون بدم
فقط خواستم صبرتون رو تحسین کنم. واقعا خانومین به خدا. کاش یه کم از صبر شما رو من داشتم آخه من یه کم عجولم
راستی یه چیزی در مورد مشکلت با همسرم حرف میزدم گفت این خانوم باید مطمئن باشن که همسرشون به غیر از محبت معمولی هیچ رابطه دیگه ای با عمه اشون ندارن) واسه همین باید عمشون رو فراموش کنن و ذهنشون رو متمرکز رابطه خودشون با همسرشون کنن
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس جان
چرا اينقدر اين ور آن ور مي زني؟ همه مي دونند مشكلت حاده و چقدر از اين موضوع خسته شدي ولي اگه مي خواي زندگيت رو نجات بدي بايد به چيزهايي كه بهت گفته مي شه (مخصوصاً كارشناسان و افراد با تجربه كه همه هم تاييدش مي كنند.) عمل كني . نه اين كه گوشات رو بگيري و فقط داد بزني و بي قراري كني و بعد بگي چرا كسي كمك نمي كنه. گيج شدم. عزت نفس چيه و ... بابا يكمي هم خودت فكر كن. بيا بالاتر و مسائل زندگي ات را از چشم شخص سوم ببين. فكر كن اين اتفاقات براي يكي ديگه افتاده و تو ازش خبر داري و مي خواهي راهنمايي اش كني. اگه خودت را براي دقايقي هم شده از بتن ماجرا بكشي بيرون و از ديد نفر سوم نگاه كني بهتر مي توني با توجه به كمك و راهنمايي دوستان و قدرت تعقل خودت تصميم بگيري ولي وقتي خودت را وسط دريا مي بيني و فقط توي فكر دست و پا زدن هستي بدونه اين كه به توصيه هاي ديگران گوش بدي خوب معلومه لحظه به لحظه بيشتر توي اب فرو مي روي و غرق مي شوي. اول يكم آرام باش.:82: بعد اين مشكلت رو مشكل يكي از بچه هاي تالار بدون و بهش عاقلانه فكر كن و همچنين در مورد نظرات ديگران هم با دقت و موشكافانه فكر كن ببين كدوم درسته.
ضمناً مطالبي از فرشته مهربان در مورد عزت نفس پيدا كردم كه برات مي گذارم. خودت هم مي تونستي به جاي اين كه داد بزني پس اين عزت نفس چيه؟؟؟ :324:با يكم آرامش دنبال اين مطلب و مطالبي كه مي خواهي بگردي. :72:
نقل قول:
عزت نفس از دو بخش مهم تشکيل مي شود :
1- باور خودتوانمندي به معناي داشتن اطمينان به توانائي فکر کردن . درک کردن . آموختن . انتخاب کردن و تصميم گيري براي خود .
2- احترام به خود يا داشتن حرمت نفس به معناي ارزش براي خود يعني آن که به خود حق بدهيم که زندگي کنيم و شاد باشيم .
عزت نفس يک نياز اوليه براي انسانهاست . چون فکرکردن لازمه زندگي موفق است و اين انديشه و فکر به ما امکان مي دهد که قدرت تصميم گيري هر انسان بستگي به ميزان عزت نفس او دارد بنابراين نقش عزت نفس در زندگي انسان بسيار مهم وچشمگير مي باشد .
* آيا داشتن باور خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هرگز اشتباه نکنيم ؟
- خير . خود توانمندي و احترام به خود به اين معنا است که هر يک از ما ميتوانيم فکرکنيم . قضاوت داشته باشيم و اشتباهات خود را اصلاح کنيم . عزت نفس به اين معناست که بداينم و باور داشته باشيم که مي توانيم آنچه را لازم داريم بياموزيم و با چالشها و مشکلات زندگي برخورد انديشمندانه داشته باشيم .
* آيا منظور از احترام به خود اين است که ما کامل و صد درصد بي عيب و نقص هستيم ؟
- خير. منظور اين است که از خود مراقبت کنيم و به خود علاقه مند باشيم و خود را شايسته بدانيم و براي غلبه بر مسائل و مشکلات زندگي تلاش کنيم بيماري را بپذيريم و درمان مناسب انجام دهيم .
* عزت نفس چه شکلي دارد ؟ آيا مي توان آن را در رفتار افراد مشاهده نمود ؟
- عزت نفس در ما و ديگران به شکلهاي متفاوتي ظاهر مي شود اما به طورکلي عزت نفس را ميتوان در حالت چهره . رفتار . صحبت و حرکت اشخاص مشاهده کرد . برخورد باز و گشوده با انتقادها .راحتي در پذيرش اشتباهات نمونه هائي از شکل عزت نفس است . کلام و حرکات شخص داراي عزت نفس از کيفيت راحت برخوردار است . به عبارت ديگر طرز کلام و حرکات شخص نشان مي دهد که او در جنگ با خويشتن نيست و با ديگران نيز جنگي ندارد . هماهنگي ميان آنچه شخص مي گويد و انجام مي دهد يعني از خود پنهان نمي شود و با خود در جنگ و ستيز نيست . دروغ . رياکاري و پنهانکاري در افراد داراي عزت نفس سالم وجود ندارد .
* چند ويژگي ( خصوصيت ) افراد داراي عزت نفس را نام ببريد ؟
- افرادداراي عزت نفس :
واقع بين هستند .
خلاق هستند و نيروي خلاقه خود را بکار مي گيرند
و به فراورده هاي ذهن خود توجه کافي دارند ( خود را دست کم از ديگران نمی دانند)
کساني که عزت نفس سالم دارند هرگز از اينکه بگويند « اشتباه کردم » واهمه و ترسي ندارند . اشتباهات خود را واقع بينانه مي پذيرند و براي اصلاح اشتباهات خود تلاش مي کنند . در حالي که کسي که عزت نفس ندارد قبول هر اشتباه را به حساب تحقير شدن خود مي گذارد و دچار احساس گناه .احساس بي کفايتي و شرم و خجالت مي شود . بنابراين اشتباهات خود را به ديگري نسبت مي دهد .
همدردي و همدلي در اشخاصي که از سلامت عزت نفس برخوردارند . فراوان وجود دارد .
بدليل پذيرش و اطمينان به خود از ديگران نمي ترسند وبه اعتماد به نفس ديگران نيز احترام مي گذارند . بنابراين روحيه همکاري براي دستيابي به هدفهاي مشترک در افراد داراي عزت نفس سالم فراوان ديده مي شود .
جرات ورزي و شهامت ابراز وجود در اين افراد وجود دارد .
* وقتي عزت نفس فردي پائين باشد چه نشانه هايي دارد ؟
- هنگامي که عزت نفس در شخصي کم است:
هراس و ترس از واقعيت در فرد وجود دارد و ترس از حقايق درباره خود و پذيرش خود .
ترس از افشا شدن ترس از فروريختن تظاهرها و وانمود ها .
ترس از ناکامي .
ترس از تحقيرشدن .
اين افراد گويا براي ديگران زندگي مي کنند و همواره نگران قضاوتهاي ديگران هستند بنابراين جرات انديشيدن به خود و توانمنديهاي خود را از دست مي دهند .
زود تسليم مي شوند وديگران مي توانند به سرعت آنان را دلسرد کنند و حالت انفعال در آنان فراوان ديده مي شود .
ترس و هراس از موانع وتصورات منفي از موانع سرراه دستيابي به هدفها .
همگی از نشانه هاي عزت نفس پائين است .
* تعيين کننده ميزان عزت نفس چيست ؟
- تعيين کننده اساسي ميزان عزت نفس کاري است که شخص صورت مي دهد و اقداماتي است که در انتخابهاي آگاهانه خود به انجام مي رساند . اراده به معناي آن نيست که بتوانيم هر کاري را که بخواهيم انجام دهيم بلکه اراده نيروي قدرتمندي در زندگي ماست که به توانائي مواجه با مسائل و مشکلات زندگي را مي دهد . انتخاب و گزينش هدفهاي واقع بينانه در زندگي و تمرکز بر آنان از نشانه هاي عزت نفس سالم است . دنبال کردن اين هدفها تا تحقق و دستيابي آنان حاصل انديشه قوي اراده قوي و عزت نفس کافي است .
* لازمه زندگي آگاهانه چيست ؟
- لازمه زندگي آگاهانه احترام گذاشتن به خود و ديگران . احترام گذاشتن به واقعيت ها . شناخت نيازها . خواسته هاو پذيرش امکانات و واقعيتهاي موجود زندگي هر فرد است .
زندگي آگاهانه يعني در برابر حقايق احساس مسئوليت کنيم .يعني اگر من آرزوي خريد لباس يا وسيله جديدي داشته باشم و همزمان ببينم که بايد اجاره خانه ام را بپردازم و در نتيجه پولي براي خريد لباس جديد باقي نماند و خريد لباس را منطقي نمي دانم و موقعيت را و امکانات خود را با حفظ احترام به خود هماهنگ مي کنم . يا اگر بايد تن به يک عمل جراحي و مصرف داروئي بدهم که پزشک معالجم آن را براي سلامت من لازم مي داند به جاي طفره رفتن از درمان و هراس و ترس از واقعيت موجود . با شهامت و آگاهانه به درمان خويش اولويت مي دهم . نا اميدي . دلسردي ترس از روبه رو شدن با واقعيت ها درست نقطه مقابل زندگي آگاهانه هستند .
* ويژگيهاي زندگي آگاهانه :
• ذهن پوياست و حالت انفعال ندارد .
• به واقعيتها توجه کنيم و از آنها نگريزيم .
• در لحظه اکنون زندگي کنيم .
• شرايط را با توجه به مشکلات و موانع موجود درک کنيم .
• اشتباهات خود را ببينيم . بپذيريم و آنها را اصلاح کنيم .
• به واقعيتهاي بيروني و دروني توجه کنيم و آنان را متناسب با واقعيتها هماهنگ کنيم . واقعيت هاي دروني احساسات . آرزوها و انگيزه هاي ماست و واقعيتهاي بيروني امکانات واقعي ما در زمينه هاست .
• در مقام گسترش آگاهي خود باشيم و رشد و تعالي را به عنوان راه و روشي هدفمند از زندگي انتخاب کنيم و پذيراي علم و اطلاع جديد باشيم .
• همواره بينديشيم و فکر کنيم که آيا اعمال و رفتار ما با هدفهايمان و امکانات موجودمان همخواني دارند و در اين مسير حرکتها ورفتار خود را هماهنگ کنيم و در صورت نياز اصلاح کنيم .
• روبه رو شدن با واقعيتهاي تهديدکننده را نيز جزئي از زندگي بدانيم .
• بپذيريم که هيچکس کامل نيست . ولي تلاش براي رشد بهتر برايمان همواره کمال و پيشرفت به ارمغان مي آورد .
و به زبان ساده تر قبلاً هم بهت گفتم عزت نفس يعني قدر خودت را بداني، براي خودت زمان بگذاري، با رفتارت اجازه ندهي كسي بهت توهين كند. به خواسته هاي شخصي ات (فعلاً نه زناشويي) بها دهي و براي رسيدن به آنها و اهداف فردي ات تلاش كني. و در كل يك مدت فكر كن مجردي (در كنار همسر هستي ولي مجردي، به وظايف روزمره ات خيلي عادي عمل كن باهاش دعوا نداري ولي بهش بفهمان كه همه دنياي تو شوهرت نيست.) و به معناي واقعي زندگي كن. يك مدت خودت براي خودت زندگي كن. به هر چي كه در زمان مجردي آرزويش را داشتي بپرداز.:72:
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
عزیزم بیشتر روی نظر کارشناس ها تاکید کن
نه افراط کن نه تفریط
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
فلورا خانم به نظرم نظرات شما نياز به دقت بيشتري داره!
آخه اين بنده خدا اومده مشكلش رو حل كنه ، چزوندن عمه شوهرش كه نشد راه حل؟!!
خانم هاجس به نظر من نياز داري نظرات كارشناسان رو كه هم تو اين تاپيك و هم در تاپيك قبليت به كررات ديده شده را با دقت بخوني و قبل از اينكه هيجاني تصميم بگيري ، فكر و منطقتو بكار ببري. اينقدر خودتو درگير فكر كردن به روابط همسرت با عمه اش نكن. شده يه روز بي خيال اين رابطه بشي و هيچ فكري به سرت نزنه؟!! شده واقعا؟
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
هاجس جان حال تورو درک می کنم
ولی فکر می کنم منظور همه اینکه با رفتارت به همسرت بفهمانی که
من یه زن محکم و قوی هستم
من بدون تو هم می تونم
من همه چیزمو در تو خلاصه نمی کنم
من خودم رو همین طور که هستم دوست دارم
من بدون تو هم می تونم خوشحال باشم و بخندم
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
نوشته های اقلیمای عزیز من رو یاد این ترانه انداخت
You think that I can't
live without your love
You'll see,
You think I can't go
on another day.
You think I have nothing
Without you by my side,
You'll see
Somehow, some way
You think that I can
never laugh again
You'll see,
You think that you
destroyed my faith
in love.
You think after all you've done
I'll never find my way back home,
You'll see
Somehow, someday
[ Chorus: ]
All by myself
I don't need anyone at all
I know I'll survive
I know I'll stay alive,
All on my own
I don't need anyone this time
It will be mine
No one can take it from me
You'll see
You think that you
are strong, but you
are weak
You'll see,
It takes more strength to
cry, admit defeat.
I have truth on my side,
You only have deceit
You'll see, somehow, someday
[ Chorus2: ]
All by myself
I don't need anyone at all
I know I'll survive
I know I'll stay alive,
I'll stand on my own
I won't need anyone this time
It will be mine
No one can take it from me
You'll see
You'll see, you'll see
You'll see, mmmm, mmmm
تو فکر میکنی که من نمیتوانم بدون عشقت زنده بمانم
خواهی دید (به معنای به همین خیال باش!)
فکر میکنی نمیتوانم یک روز دیگر را هم بگذرانم
فکر میکنی من بدون تو درکنارم، هیچ چیزی ندارم
بالاخره زمانی، به گونه ای خواهی دید
فکر میکنی من بدون تو دیگر نخواهم خندید
خواهی دید
فکر میکنی ایمان من به عشق را از بین بردی
فکر میکنی بعد از همه کارهایی که انجام دادی
من هرگز نخواهم توانست راه برگشت به خانه را پیدا کنم
بالاخره زمانی، به گونه ای خواهی دید
من، به نوبه خودم
اصلا به هیچ کس نیاز ندارم
میدانم زندگی خواهم کرد
میدانم زنده خواهم ماند
در حالیکه همه چیز به عهده خودم است، این بار به هیچ کس نیاز ندارم
زندگی ام مال خودم خواهد بود و هیچ کس نخواهد توانست آنرا از من بگیرد
خواهی دید
فکر میکنی قوی هستی، ولی ضعیف هستی
خواهی دید
گریه کردن با شکستی رضایت بخش، به نیروی بیشتری نیاز دارد
من حقیقت را در کنارم دارم، در حالیکه تو فقط حیله و فریب را داری
بالاخره زمانی، به گونه ای خواهی دید
خواهی دید، خواهی دید، خواهی دید
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
سلام ممنون از همه
مهرو جان عمه ش دیگه برام مهم نیست
بهش فکر میکنم بعضی وقتا ولی رو رفتارم تاثیر نمیذاره اهمیتش رو واسم از دست داده
مشکلم الان بی توجهی همسرمه دیگه اینقدر منو پس زده که خودمم دیگه هیچ انگیزه ای واسه تلاش و محبت ندارم
داریم کم کم از لحاظ عاطفی طلاق میگیریم
متاسفام که اینو میگم ولی بعضی وقتا به فکر خودارضایی و خیانت میافتم .
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
نقل قول:
نوشته اصلی توسط هاجس
متاسفام که اینو میگم ولی بعضی وقتا به فکر خودارضایی و خیانت میافتم .
سلام هاجس عزیز
میدونم در شرایط سختی هستی و این حرفی هم که زدی فقط از رو احساساته منفی هست ولی با این حال بازم اومدم ی چیزی بهت بگم
اگر نمی تونی وضعیت زندگیت رو بهتر کنی حداقل با این افکار خراب ترش نکن....
مثلا خیانت چه مشکلی از شما حل می کنه جز اینکه به مشکلاتت اضافه کنه
استرس ...عذاب وجدان ....احساس پستی .....ی احساس عاطفی بی سرانجام
ی رابطه هوس آلود ...
چه کمکی بهت میکنه؟
در مورد خود ارضایی هم خوب نمیدونم چه اعتقادی داری واسه همین بحث گناهش به کنار
ولی از نظر روحی حتما میدونی چه آسیب هایی بهت می زنه ...چه احساس بدی بهت میده......
سعی کن اصلا به این مسائل اجازه ورود به ذهنت رو ندی...
سعی کن راهنمایی ها ی خوب کارشناس ها رو عملی کنی :302:
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
امروز بازم دعوامون شد
اين ماه اضافه كارم خيلي كم بود
همسرم ديروز رفته بود و با معاونمون به خاطر اضافه كار خودش بحث كرده بود
من تو واحد كامپيوتر با يه اقا كار ميكنم
اضافه كار همكارم هميشه دو برابر منه
معاون جلوي شوهرم گفته بوده كه واحد كامپيوتر 1 نفر و نسفي هستن منظورش از نصفي من بودم
اينو شوهرم بهم گفت
منم با تعجب بهش گفتم كه تو ازم دفاع نكردي ؟ هيچي بهش نگفتي؟
گفت حقوق تو به من چه ربطي داره مگه چيزي به من ميرسه كه ازت دفاع كنم
بي معرفت من دارم تمام خرج جورد و خوراكمون رو ميدم اگه من خرج نكنم هيچي نداريم بخوريم
تمام خرج خودم گردن خودمه
نميدونم چرا اينقدر ازم انتظار داره با اينكه هيچوقت واسه مشكلات مالي بهش شكايت نكردم ولي اون هميشه طلبكاره فكر نميكنه منم دانشجو ام شهريه مو خودم ميدم ، لباسمو همه چيمو خودم ميخرم
منم بهش گفتم از پول تو ام هيچي به من نرسيده ديگه نتونستم تحمل كنم
ميگه من دارم پس انداز ميكنم تا مهريه تو رو بده
اي خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااا:101:
ازش متنفرم
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
چرا یه مدت ترکش نمیکنی ؟
که جای خالیتو احساس کنه ؟
اگر دوستت داشته باشه و پشیمون بشه برمیگرده میاد دنبالت اگرم برنگشت که تکلیف خودتو فهمیدی.
تو اون خونه موندن اشتباهه
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
اره امروز واسه هميشه ميرم
به چي اين زندگي دلم خوش باشه
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
سلام هاجس جان
به نظرم خیلی داری صبوری میکنی - این مرد ارزش این محبت و دوست داشتن تو رو نداره بهتره خودتو دوس داشته باشی برای خودت ارزش قائل بشو
تو نباید اینقدر خودتو ضعیف نشون بدی اتفاقا باید به خودت برسی تا جایی که میتونی خوش باش فکر کن اصلا ازدواج نکردی !!
به نظر من خونه رو ترک نکن - توی خونه خودت باش خودتو شاد و سرحال نشون بده و بهش ثابت کن که اصلا بهش احتیاج نداری و داری زندگیتو میکنی - مطمئن باش وقتی تو رو شاد ببینه خودش خسته میشه بزار تو اونو خسته کنی نه اون تو رو .. اگه خونه رو ترک کنی میگه خودت رفتی خودت برو درخواست طلاق بده یا خودت بیا ... اونمیخواد از زندگی خستت کنه که خودت بری ولی تو محکم و قوی باش تا اون خسته بشه
هروقت هم حالت خوب نیس برو بیرون اصلا خونه نباش .... البته اگه شرایطشو داری
بزار یه بار اون فکر کنه اون برات ارزش نداره و داری زندگیتو میکنی ... هاجس عزیزم خستش کن
اامیدوارم نظرم درست باشه و کمکت کرده باشم
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
از وقتي كه واسه اخرين بار يعني 2 3 روز پيش واسه رابطه جنسي پسم زد زياد تحويلش نميگيرم باهاش قهر نيستم ولي منم ديگه بهش محبت نكردم فقط كاراي خونه رو طبق معمول انجام ميدم و سعي كردم دور و برش نباشم
اونم 2 3 روزه تو قيافه ست انگار انتظار داره اون هر رفتاري باهام داره من كوتاه بيام و محبت كنم بهش تا اعتراضم بكنم ميگه مجبور نيستي تحمل كني
اين ديكتاتوري محضه
ديگه بايد انقلاب كنم
ديروز ميگفت اگه واسه طلاق اقدام نكردم چون فكر ميكنم 50 مليون زياده و پشيمون شدم
با 2 3 مليون راه بيا تا توافقي از هم جدا شيم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!:97:
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
شوهرت داره زجرت میده تا بری تقاضای طلاق توافقی بدی! اخه انصافه
ولی اصلا کوتاه نیا خودت بزن به بی خیالی و عمراً تقاضای طلاق نده و به شوهرتم بگو عمرا تقاضای طلاق نمیدم
چرا باید خانم ها پولشونو خرج معاش خونه بکنن برو چند تا وام بگیر ماشین و خونه قسطی واسه خودت بخر بگو قسط میدم پول ندارم خرج خونه بدم تا خودش بده
به نظر من تقاضای طلاق نده برو تقاضای طلب مهریه بده تا بدونه چه مسئولیتی در مورد بازی با زندگی تو داره اینجوری عمش هم میفهمه چه کار بدی با زندگی برادرزادش کرده و شاید دست از سرش برداره و شوهرت هم برای اینکه مهریتو نده پشیمون بشه و برگرده ولی تو نباید دیگه کوتاه بیای بگی من تو رو دوس دارم نمیخوام طلاق بگیرم اما مهریمو میخوام چون تو نمیدونی زندگی یعنی چی و زندگی بچه بازی نیست (البته با کمک یه وکیل زبده اقدام کن) در نهایت هم اگه کوتاه اومدی با شرط و شروط برگرد
میدونی شوهرت با وجود عمش از تو خوشش اومده و باهات ازدواج کرده پس مطمئن باش یه راهی برا برگشتش هس
در مورد قهر و رفتن از خونه هم نظری ندارم باید فکر اینجاشو بکنی که ممکنه اصلا دنبالت نیاد، شاید ببینه دیگه غذایی خونه نیست و بره پیش مامانش یا عمش شکمشو سیر کنه و کلا بی خیال تو بشه
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
متاسفم هاجس جان!
باور کن گفتن این جمله برای خود من خیلی سخته ولی باخوندن کارهایی که میکنی و رفتاری که داری خیلی دلم برات سوخت. چه اتفاقی میتونه برای این اشرف مخلوقات بیافته که اینقدر حقیر بشه. من اگه بودم 2 3 میلیون هم برات نمیدادم. خیلی زیادتر از ارزش فعلیته.
-
RE: اصرار شوهرم براي طلاق
جناب بی وجدان!
اینکه یک دختر خانم برای حفظ زندگی اش تمام تلاشش رو انجام میده به معنای حقارت و .... نیست. این نشون میده که ایشون چقدر فهمیده و با شعور هستند که می خواهند هر طور شده این زندگی را سر و سامان بدهند (البته شاید در مواردی هم نشود) اما اینکه فورا تسلیم بشیم و فکر طلاق و .... بیاد تو ذهنمون اشتباه ترین کار ممکنه. قبل از طلاق هزار راه نرفته هست که باید همشون رو رفت و اگر نتیجه نداد به فکر جدایی افتاد. به نظر من ارزش دختری که برای خفظ زندگی اش این همه مشکل و سختی را تحمل می کند آنقدر بالاست که نمیشه حدی براش قائل شد. اگر انسان اشرف مخلوقاته برای اینه که می تونه صفاتی رو در خودش تجلی بده که بقیه موجودات نمی تونند مثل گذشت، صبر، ایثار و .....
من نمی دانم این فکر را که وقتی کوچکترین مشکلی در زندگی ایجاد شد می تونیم جدا بشیم کی اینقدر رواج داده در جامعه ما. طلاق بدترین و مبغوض ترین حلال در نزد خداست.
بیشتر از این نمی نویسم که تاپیک از موضوع منحرف نشه.