-
زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
حالم اصلا خوب نیست و دارم تلخ ترین روزهای زندگیم رو تجربه می کنم
روزهایی که برای هر کسی از اهمیت بالایی برخوردار و نیاز به آرامش و درک همسرش داره
ولی برای من خالی از همه اینهاست
هسته سیبم داره غصه می خوره مثل مامانش
دیروز خانواره همسرم می خواستن برند ختم مادرشوهر خاله همسرم ،من از همسرم خواستم که ما نریم که اونم صبح قبول کرد طرفای ظهر بود که مادرشوهرم زنگ زد و در مورد ختم رفتن سوال کرد که من گفتم من نمی ام و حالم زیاد خوب نیست بعد راجب همسرم پرسید که من گوشی رو دادم به همسرم تا خودش بگه که نمی اد که اونم با اصرار از همسرم می خواست که بیاد و همسرم هم هی می گفت که اقلیما حالش خوب نیست و من نمی ام که خلاصه همسرم در مقابل اصرار اون گفت که می اد منم بعد تلفن زدم زیر گریه که چرا مامانت اصرار می کنه مگه کی می رده که اینجوری می کنه چرا واسه روزای تعطیل ما تصمیم می گیرند
طرفای ساعت 3 بود که دوباره زنگ زدند و همسرم دوباره به باباش گفت که من نمی ام نیاین دنبالم که باباش گفت ما می ایم اونجا که مامانش اومد تو خونمون و همسرم هم گفت اقلیما گفته که شما چرا بیخود اصرار می کنید و چرا واسه روزای تعطیل ما تصمیم می گیرید مادر شوهر بنده هم راست راست وایستاد تو روی من نگاه کرد و هرچی خواست و نخواست نصار من کرد که آره تو خوشی زده زیر دلت
بابا حوصله نداشته که رانندگی کنه دوست داشته پسرش همراهش باشه ما جرات نمی کنیم با پسرمون یه جا بریم مردی گفتن ،زنی گفتن و .................
بعدم همسرم به مامانش گفت که مامان خودتو ناراحت نکن شما که چیزی نگفتی برو دیرت نشه!!!!!!!!!!!!
منم تا شب گریه کردم و تمام دلم و کمرم به شدت درد می کرد
اینا همش شده درک متقابل همسر و خانواده اش نسبت به من
واقعا تحمل شرایطم برام سخته
منم به همسرم گفتم پشت گوششونو دیدند می ذارم نوه شونو ببینند
بهم بگید چی کار کنم واقعا نیاز به راهنمایی دارم
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
خواهش می کنم یکی کمکم کنه
خیلی درمونده ام
حالم اصلا خوب نیست
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقلیمای نازنین
خودت و هسته سیبت بدجوری کولاک کردین ها :46:
ببینم رفتی پیش متخصص زنان؟
فکر می کنم این کم طاقتی مال تغییرات هورمونال باشه.
من احساساتت رو میفهم گل بانو و میدونم نیاز به حمایت بیشتر همسرت داری توی این دوران اما باید اول خودت به خودت آرامش بدی دوست خوب من :46:
به نظرت با کش دادن یک قضیه و رفتن یک روند تکراری به نتیجه خوبی میرسی؟
به نظرت بهتر نبود جای بحث و گریه قاطعانه عذر میخواستی و اگر حالت خوب نبود با یک معذرت خواهی نمی رفتی؟
همسرت رو هم مخیر می گذاشتی در انتخاب و خودت عذر خواهی کرده و نمی رفتی؟
اقلیما چیزی عوض نشده جز اینکه تو داری مادر میشی و مسئولیتت سنگین تر اما حساسیت های تو به خانواده
همسرت همچنان پا برجاست.
مسئله اقلیما حساسیت و زود رنجیشه که تا درمان نشه همین آش و همین کاسه هست و زندگی همیشه به کام
اقلیما تلخه! چون اجازه میده دیگران با آگاهی از حساسیت هاش زندگی رو به کامش تلخ بکنن.
حتی اگر زندگی دیگه ای هم داشتی اوضاع همین بود.
احساست سعی داره توجیه کنه مشکل از تو نیست و از اونهاست.
اما عزیز دلم تا مادامی که شما نخوای خودت رو تغییر بدی دنیا و سختی هاش سر جاشه و تغییر نمی کنه.
وقتی تو کاری برای شکستن این سیکل معیوب نمی کنی و همیشه آزرده خاطری چطور توقع داری دیگران به خاطر تو
تغییر رفتار بدن؟
تو خودت برای خودت کاری نمی کنی بعد دنبال تغییر رفتار دیگرانی؟
من هم یک موقعی خیلی حساس بودم حقیقتا.
اما کم کم با خودم بررسی کردم که یعنی همه مشکل دارن و من بی نقصم؟
دیدم دنیا همیشه حقایق تلخ داره و قرار نیست به ساز من برقصه.
پس من تغییر رویه دادم و الان راضی هستم از این تغییر رویه چون آرامش دارم.
تو دائما منتظر هستی تا درک بشی اما چون دنیای واقعیت با تصورات ما متفاوته این مهم رخ نمیده.
پس کاری کن که لا اقل به خودت سخت نگذره!
برای کاهس این حساسیت از همین امروز شروع کن!
قهر و گریه و تند خویی هیچ سودی به حال تو و هسته سیبت نداره!
اون هسته سیب توقع داره مامان اقلیما قوی باشه و آرامشه خودش رو به اون بده! پس تو درکش کن!
خودت و وجودت و آرامشت رو دریاب!
برای این حالات تو فرشته مهربان راهکارهای خوبی به نازنین داده که برای تو هم قابل استفاده است!
خواهشا برای خودت گامی بردار اقلیما جان!
سبک و شیوه زندگی و رفتاریت رو تغییر بده تا به آرامش برسی!
تا همسرت هم از تو رفتار درست رو یاد بگیره!
برای انجام تمرین عملی از همین امروز تمرین هایی که فرشته به نازنین داده رو تو هم انجام بده :
لینک 1
لینک2
لینک3
لینک 4
لینک5
انجام این تمرین ها احساسات شما رو تحت سیطره عقل در میاره و میتونی رفتار درست در مقابل رفتارهای غلط
احساسات خودت یا خانواده همسرت در پیش رو بگیری!
میدونم میخوای درک بشی اما خودت رو دریاب تا دیگران هم اقلیما رو دریابن.
:72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقليما خانم
مبارك خانمي، تبريك :310:
چرا اينقدر خودت را ناراحت ميكني.
حالت خوب نبود و عنوان هم كردي، چكار به همسرت داشتي. ميگذاشتي ميرفت و كلي استراحت ميكردي و براي خودت تنهايي جشن ميگرفتي، تلويزيون تماشا ميكردي و كارهاي مورد علاقه ديگرت.
از الان انرژيت را تمام نكن. بزار براي روزهاي سنگين شدن و شب تا صبح نخوابيدن.
البته درك مي كنم كه ماه هاي اول خيلي سخته و همه سيستم بدن به هم ميريزه و هورمونهاي همهاش در حال بالا و پايين رفتن و تكليفشون روشن نيست و به همين دليل تمام حالات روحي آدم بهم ميريزه.
به هر حال آسان بگير تا دنيا برات آسان شود.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
می ترسم از همه چیز و همه کس
احساس می کنم همسرم اگه هسته سیبم نبود تا الان همه چیزو تموم کرده بود
براش مهم نیستم دیروز از صبح تا شب هیچی نخوردم اصلا براش مهم نبود شب دلم درد می کرد می گفت بهونه اته
احساس می کنم خانواده همسرم بد جنگی رو شروع کردن
احساس می کنم قید منو می زنند بعدم هم که به دنیا اومد می ان نوه شونو تحویل بگیرند
دوباره همسرم تنهایی می ره و اد و منو ادم حساب نمی کنند
دوباره کار و به خانواده ام می کشونند...................................... .
قلبم اینگار تیکه تیکه شده این رزوهااااااااااااااااا
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیمای من
دختر کجا هاااااااااااااااا داره میره ذهن منفی بافت؟
عزیزم آروم باش! آرووووووووووم
چندتا نفس عمـــــــــــــــــیق بکش!
یک لیوان آب قند هم برای خودت درست کن بخور!
به افکار منفی هم بگو STOP!
یعنی چی این افکار؟
یک مدت خوب شده بودی زیاد حساس نشده بودی همسرت هم خوب بود!
الان باز به خاطر شرایطت حساس تر شدی و وقتی هم حساس میشی همسرت فکر می کنی باز اقلیما رفت سر
خونه اول!
این خاطره رو بخون! همسرت هنوز همون همسره!
یا این خاطره
همچین آدمی یک شبه سرد میشه؟
فقط گاهی از این همه حساسیت اقلیما خسته میشه! همین!
چند روز طبیعی باش اگر نیومد سمتت! اگر باز تو یک خاطر ثبت نکردی! ببین کی گفتم!
اقلیما همسرت تو رو دوست داره نه به خاطر هسته سیبت به خاطر خودت!
فقط شکل ابرازش که میدونی درونگرایی و عملیه!
پس خواهشا انقدر منفی نباف!
هم زندگی رو به کام خودت تلخ می کنی هم همسرت!
کلافش کردی باز قبول کن! باز گذاشتیش توی منگنه! داری از موقعیتت استفاده می کنی که همه حرف ها حرف تو
باشه! قبول داری؟
میبینی سیکل معیوب رو خودت دوباره راه انداختی؟
پس بشکنش همین جا این سیکل رو!
تو دیگه اقلیمای قبل نیستی!
قرار نیست گذشته ها تکرار شه!
اقلیما همسرش رو دوست داره!
همسرت هم اقلیما رو دوست داره!
فقط بهش فرصت بده! خودت رو شاد کن و آرامش بده به خودت!
انقدر خودت و شادیت و آرامشت رو به دیگران گره نزن!
اقلیما خواهش می کنم آروم باش تا بهتر راهنماییت کنم!
باشه؟
:72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقلیما جان
ازت خواهش میکنم در این دوران حسابی مراقب خودت باشی.توروخدا اعصاب خودت رو با این حرفهای خاله زنکی خرد نکن که پس فردا بچه ای به دنیا میاری که خدایی نکرده میگی بالای چشمت ابروئه میزنه همه رو لت و پار میکنه.
خودت به فکر اارمش خودت و بچه ات باش.پس فردا که خدایی نکرده بچه عصبی به دنیا بیاری نمیگن که ما اعصابشو خورد کردیم ! میگن اقلیما نتوننست بچه اروم به دنیا بیاره.
قران بخون و دستت رو بذار روی شکمت.تا هر دو ارامش بگیرید.
مگه همسرت میرفت ختم چقدر طول میکشید؟
چرا اصلا سیاست نداری اقلیما جان؟
حسابی شمشیر از رو بستی ها !
چرا همسرت رو بین خودت و خانوادش قرار میدی؟(میدونی داری زجر آورترین کار دنیا رو با همسرت میکنی ؟)
اخه ختر خوب
تو خودت داری مقدمات جنگ رو فراهم میکنی که میگی پشت گوششونو دیدن نوه اشون رو ببینن !
میدونی این حرف چه حس و حالی به همسرت میده ؟!(تو دلش میگه وای باز یه طوفان دیگه تو راهه)
به همسرت نگفتی چرا حرفهای منو به اونا انتقال دادی؟
تو فقط داری به خودت و بچه ات ظلم میکنی.میتونی درک کنی که الان اگر چیزی نخوری اون بچه ممکنه مغزش سالم تشکیل نشه؟
ممکنه سیستم هورمونی بدنش کامل شکل نگیره؟
ممکنه نارسایی های قلبی براش پس فردا ایجاد بشه؟
ممکنه سیستم تنفسیش دچار مشکل بشه؟
ممکنه .......
فکر کردی تقسیم سلولی و تشکیل لایه های جنین منتظر میمونه تا ببینه مامان اقلیما لجباز کی دست از لجبازی برمیداره و یه لقمه غذا برای این بچه میفرسته ؟!
نخیر...اون تقسیم سلولی کار خودش رو میکنه و هر جت نقص بود هم به اون ربطی نداره !
دقیقا مثل چرخ خیاطی که فقط میدوزه و میره و براش مهم نیست چیزای دیگه.این هوشه خیاطه که باید حواسش باشه که همه چیز خوب و اصولی پیش بره.در اخر کار هم اگر کار خوب باشه کسی از چرخ خیاطی تشکر نمیکنه.همه از خیاط تشکر میکنن (خیاط=اقلیما.....ماشین چرخ خیاطی=سیستم تقسیم سلولی و رشد جنین)
تو الان یه مادری با مسئولیتها مادرانه.
نباید به دلیل حساسیت خودت به بچه ات ظلم کنی.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام مامان هسته سيب
خوبي؟نيني چطوره ؟ سلام برسون
خانمي من كارشناس نيستم همه نظراتمم شخصيه ولي دلم نمياد واسه تو دوست خوبم چيزي ننويسم
خانمي تو الان ناز داري تازه نازتم خريدار داره
راهو داري اشتباهي ميري تو نبايد دائم به شوهرت بگي بارداري بايد مراقبت باشه حساس شدي نميدونم بايد پيشم باشي اين چيزا وقتي از زبون تو در مياد حالت تصنعي پيدا ميكنه وقتشه يكوچولو سياست بخرج بدي
مراقب خودت باش زيادم بشوهرت نگو اينكارو بكن اونكارو نكن اينجوري اون خسته ميشه بعدشم ميزنه به سيم اخر .
اين خطاب به هسته سيب جونمه: تو هم اينقدر مامانت اذيت نكن يعني چي فسقلي ؟ هنوز نيومده مامان وبابات انداختي بجون هم ، تو ديگه داري بزرگ ميشي بالغ ميشي ، بايد حلقه اتصال مامان وبابات محكم تر كني ، يكمم اين باباتو نصيحت كن خيلي مامانتو هرس ميده ، مامانتم نصيحت كن بگو اينقدر هرس نخور. راستي تو هسته سيب قرمزي يا زردي؟:question:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اول از همه خیلی اشتباه کردی گفتی پشت گوششونو دیدن نوشونم دیدن . با این حرفت فقط شوهرتو حساس تر کردی .
بعد باید با زبون خوش به شوهرت یاد بدی که حرفایی که بینتون زده میشه رو فورا انتقال نده . بگو با این کارش فقط رابطه هارو خرابتر میکنه .
اینقدر نسبت به خانواده شوهرت موضع گیری نکن . هیچ فایده ای نداره من طبق تجربه دارم بهت میگم . مردها قدرت نه گفتن به خانوادشونو ندارن .
باید به شوهرت میگفتی هرجور خودت صلاح میدونی اون کارو بکن .
بعد لازم نیست هی به شوهرت بگی من باردارم کمرم درد میکنه . یکبار بگی کافیه و زیاد هم ازش توقع نداشته باش.
هرگز پشت سر خانواده شوهرت بدگویی نکن . هرگز . هرگز . کلا راجع بهشون خیر تا شر نگو . تعریف هم نکن اصلا . مگراینکه یه کار خیلی بدی در حقت کردن اون موقعست که باید به شوهرت بگی .
واسه روزای تعطیلتون م خودت ازقبل برنامه بریز و و قتی اونا برنامتونو به هم ریختن با ناراحتی و مظلوم نمایی با صدای آروم به شوهرت بگو ای کاش میرفتیم فلانجا . کلی ذوق کرده بودمو از این حرفا ولی به خانوادش اعتراض نکن . فقط خواسته های خودتو بگو . شما باید آستانه تحملتو بالا ببری .
همیشه دعوارو بذار آخرین ابزار برای به کار بردن . اول از راههای دیگه اقدام کن .
ببین هرمادرشوهر دیگه ایم بود همین کارو میکرد .
حالا دیگه تموم شده رفته غصه نخور .
من اگه جات بودم از شوهرم عذرخواهی میکردم و میگفتم دیروز اشتباه کردم و اشتباه اونم بهش گوشزد میکردم و همه چیزو تموم میکردم میرفت عوضش در یک موقعیت دیگه با سیاست کارمو پیش میبردم .
مادرشوهرمم که میدیدم طوری رفتار میکردم که انگار اتفاقی نیفتاده .
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
مریم جون کلی تو دلمو خالی کردی دختر
ابتسام عزیز هسته سیب من قرمز ،سیبشم باباش که جفتشون برام عزیزند
پری جان حق با شماست
همسرم زنگ زد و گفت که به مادرش گفته که اقلیما میگه اگه بلایی سر بچه ام بیاد همه رو از چشم شما می بینم و مادرشم کلی ناراحت شده و گفته بعدا به اقلیما زنگ می زنم
واقعا همسرم به چی می خواد برسه با این کاراش و چه سودی می بره از بهم ریختن رابطه ها.........
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
همسرم زنگ زد و گفت که به مادرش گفته که اقلیما میگه اگه بلایی سر بچه ام بیاد همه رو از چشم شما می بینم و مادرشم کلی ناراحت شده و گفته بعدا به اقلیما زنگ می زنم
واقعا همسرم به چی می خواد برسه با این کاراش و چه سودی می بره از بهم ریختن رابطه ها.........
اقلیما جان
هم شما بی سیاستی هم همسرت!
خواهشا امشب که اومد خونه بهش بگو بهتره مسائلمون رو به خانواده ها نکشونیم!
بگو که کار درستی نکردی که اون طور برخورد کردی! اما اون هم کار درستی نکرده حرف
های شما رو مادرش انتقال داده!
به نظر من همسرت با این کارش خواسته بگه که خسته شده!
از دست حساسیت هات اعلام خستگی کرده.
خودت هم خسته ای!
فرزندت هم نیازمند آرامشه!
به نظر من وقت توقف منفی نگری و تغییر رویه گذشته است اقلیما!
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
بهار شادی عزیزم
میشه به تاپیک ز[/color]یر هم سری بزنی!
خیانت همسر به شوهر[color=#4682B4]
به راهنمایی شما احتیاج داره. خیلی ممنون از شما :43::43:
از اقلیما عزیز هم معذرت میخوام که اینجا پست گذاشتم :72::72::72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقليما،
قبل از هر چيز تبريك مي گم! از اينكه دير تبريك مي گم عذرخواهي مي كنم!
عصباني نباشيد و انتظارات خودتون رو تعديل كنيد
در محيط آرام با همسرتون صحبت كنيد
مهارتهايي كه ياد گرفته ايد رو بكار بگيريد!
وضعيت هورموني خودتون رو براي همسرتون تشريح كنيد
موفق باشيد
همه چي درست مي شه!
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقلیمای عزیز
خوبی؟
من هم به سهم خودم بارداریت رو تبریک میگم
اقلیما مردها اون اولش زیاد حس خاصی به بچه ندارن و تو هم انتظار خاصی نداشته باش
من شخصا بعد از بارداری به یک دکتر تغذیه مراجعه کردم و اون هم یک رژیم غذایی برام نوشت که توش از همه مواد لازم برای جنین وجود داشت این برای همسرم عجیب بود بعدش براش عجیب بود که چرا من انقدر روی خوراکم حساس شدم گاهی وقتا هم به شوخی به من میگفت بد نگذره
من که خودم انقدر حالت تهوع داشتم که اگه دکتر تغذیه بهم اجازه میداد حاضر بودم کلا در روز یک وعده غذا هم نخورم هیچ لذتی از غذا نمیبردم ولی به حرفای هیچ کس گوش نمیکردم به جز دکتر تغذیه چون در اون دوران اولین وظیفه خودم رو رسیدگی به بچه میدیدم
من تنها در غربت اگه مثلا چیزی هوس میکردم خودم اقدام به پختنش میکردم قبل از اینکه غذا حاضر بشه به خاطر بوی غذا حالم بد میشد و توان خوردنش رو از دست میدادم تو وضعت به مراتب بهتر از منه باور کن
الان که حرف پیش میاد مثلا میگم من باردار بودم یه روز تو دانشگاه دلم فقط یه چیز ترش میخواست رفتم کل بازار رو گشتم تا پرتقال ترش پیدا کنم که متاسفانه پیدا نشد همون وقت آلوچه (به قول تهرانی ها گوجه سبز)اومده بود و خیلی گرون بود من هم زورم اومد بخرم و نخریدم با گفتن این جملات همسرم میگه خیلی اشتباه کردی مگه آدم چند بار تو این شرایط قرار میگیره؟الان رو تغذیه اون روزهای من حساس شده (البته ناگفته نمونه در زمان بارداری هم تقریبا از 6 ماهگی به بعد کمی قضیه رو به رسمیت شناخته بود و حتی میگفت مثلا اگه روزه گرفتن من باعث بشه تو غذا نخوری من هم روزه نگیرم)
خانواده همسرم با اینکه کاملا مشخص بود که من تابستان توی ماههای آخر بارداری هستم باز هم عید نشسته بودن و برنامه مسافرت با ما در تابستان رو میریختن و من فقط گفتم من یکی که محاله بیام همسر من هم به دلیل اینکه من رو نباید در غربت رها کنه اونم نمیتونه بیاد همگی فقط اصرار میکردن
من که اصلا بهشون فکر نمیکردم نمیدونم تو چرا فکر میکنی. این جاهای نزدیک که اگه همسرت بره اتفاقی نمی افته چرا اصلا اهمیت میدی و حساس هستی.
اقلیما قبل از هر چیز خیلی جدی به شوهرت بگو حرفهای تو و مادرت رو به همدیگه انتقال نده این یک اخلاق کودکانه هست
اقلیما تو بیش از هر چیز به پرت کردن حواست نیاز داری برو به سایتهایی در رابطه با کودک و جنین و ... فقط راجع به این چیزا بخون کلا یادت میره توی این دنیا مادرشوهری وجود داره بهشون فکر نکن تو اشتباه کردی و اونا هم اشتباه کردن ولی الان وقت فکر کردن نیست
نی نی سایت رو سرچ کن برو هم مطالب علمی داره و هم با مادرهای دیگه گفتگو میکنی کلا وارد یه دنیای دیگه میشی
شوهر شما و خیلی مردای دیگه تا اواخر بارداری بچه رو به رسمیت نمیشناسن و اصلا نگران نباش بچه شما خودش بلده خودشو جا کنه
فقط به خودت و بچه ات فکر کن بقیه رو کلا از ذهنت خارج کن تنها راهش هم تمرکز کردن روی مسایل دیگه هستش
اقلیما اگه میتونی یک خانواده که مرد خانواده خیلی به خانمش اهمیت میده رو برای رفت و آمد پیدا کن چون مردها الگو پذیری خوبی از اطرافیانشون دارن (البته این تجربه شخصیم هست و ممکنه عمومیت نداشته باشه)
موفق باشی
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
عزیزم اینقدر حساس نباش .
با محبت و مهربونی شوهرتو بکش طرف خودت .
اولین کارت اینه که به شوهرت یاد بدی حرفارو انتقال نده .
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما سلام
من شرایط ترا درک می کنم .
اما بیا از منظر دیگر به این ماجرا نگاه کنیم .
ابتدا به ساکن من به شخصه با بعضی از رفتارهای زنانه مشکل دارم .
چرا ؟
و چه رفتارهایی ؟
رفتارهایی که توام با افراط باشد .
وقتی من همجنس مور مورم می شود ببین این مردها از این افراط ها چه مور موری بشوند :311:( این بار نوبت وامصیبتای خانم های تالار است )
یکی از این مسائل سواستفاده از حاملگی است .
درک می کنم که زن ناز است و .....اما واقعا مانور بیش از حد روی حاملگی دادن و ......درست نیست . این هم بخشی از زندگی است و یک مرحله ی جدید و جالب اما قرار نیست که با این پدیده به شکل یک ابزار برخورد بشود برای اینکه نشان بدهیم که ما نیاز به توجه و محبت داریم .
به نظر من یک بازبینی روی این بخش داشته باش . اجازه بده این مرحله ای که تجربه می کنی برای همسرت هم جذابیت خودش را داشته باشد . قرار نیست که مرد با یادآوری خاطره ی حاملگی همسرش فراری و متواری بشود یا حس مور مور شدن بکند .
ضمن اینکه رفتار همسرت هم مشکل دارد . او هر چیزی که خودش دلش می خواهد و نمی تواند از زبان خودش بگوید از قول تو نقل قول می کند و شهامت اینکه بگوید آقا جان من دلم نمی خواهد در این مراسم ختم شرکت کنم و.........مادر عزیز مراعات حال همسر من و بچه ام را بکن و .......در نتیجه تو نباید دلخور بشوی . درکش کن . اما به او هم متذکر شو و پیشنهاد بده که از خودش مایه بگذارد و نه از تو .
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان لطفا با دقت حرفهای فرشته مهربون رو بخون.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
عزیز
تمام مسائل شما از احساسات شما ناشی میشه و از انحصار طلبی شما .
شما عشق به همسرت نداری ، بلکه عاشق عشق همسرت به خودت هستی . همه حواست و تمرکزت به عشق همسرت به خودته .
عیب این مسئله کجاست ؟ مگر عاشق عشق همسر بودن بد هست ؟
این وضعیت یک استرس و نگرانی همیشگی را همراه میسازد و از طرفی یکنواختی را پدید می آورد . وقتی برای شما دوست داشته شدن به وسیله همسرت سرطانی شد که شده . مرتب ترس داری که دوست داشتنش کم بشه ، احساس می کنی دیگه دوستت نداره . دچار یکنواختی می شوی و نوآوری در ابراز علاقه اش می طلبی تا مطمئن شوی . اما بعد زاهربار دریافت پیام علاقه او لحظه ای خوشحال می شوی ولی وقتی زندگی عادی در جریان باشد فکر می کنی دیگه اونجوری دوستت نداره . ازارتباطش با هرکسی می ترسی می ترسی که او را بر تو ترجیح دهد ، نکنه بیشتر از تو دوستش داشته باشد و ..... حسود میشی ، حساس میشی ، ..... ادامه پیدا کنه بدبین میشی .
این عوارض عاشق عشق همسر بودنه ، عوارض زوم روی علاقه همسر به خود .
چاره چیست ؟
عاشق همسرت باش به واقع ، نه به ظاهر . عقلانی ، نه احسای و هیجانی ، اگر او را واقعاً دوست داشته باشی هیچ انتظاری از او نخواهی داشت . تمام لذت تو می شود رضایت او . کوچکترین محبتی از سوی او دنیایی پیش چشمت بزرگ هست و هرکاری تو برای او بکنی پیش چشمت کوچک هست و در پی کاری و خدمتی و محبتی دیگرهستی تا جایی که باید خود را کنترل کنی که زیاده روی نشه و به ساپورتهای بیجا نکشه . اصلاً توجهی به اینکه او ترا دوست دارد یا نه نداری ، چون غرق در عشق خودت به او هستی . در بند علاقه او نیستی بلکه رها در فضای علاقه خودت به او هستی .و .....
این وضعیت موجب رهایی از وابستگی ، وسعت دید ، طمأنینه ، خوش بینی و اعتماد ، شعف و نشاط و احساسهای خوب و امید بخش میشه ..... و حاصلش میشه آرامش عمیق خودت ،و برخورداری همسرت از این دریای ژرف آرامش که موظب خواهد بود از دست نرود .
تو در این حالت همسرت را از هرکس به خودت نزدیک تر می بینی چون او در قلب توست . اما در آن حالت تو قلبت را در دل او قرار داده ای و چشم ازش برنمیداری اینه که اندک حرکتی را فاصله احساس می کنی که ای وای دلت رفت ..... حتی دلتنگی های کاهنده نیز از همین نشأت میگیره و انحصار طلبی ، و کنترلگری و .....
عاشق عشق همسرت به خودت نباش تا تنگ نظر و حسود نشوی . عشق خالص به همسرت پیدا کن تا وسعت نظر بیابی و از انحصار طلبی در امان بمانی . شوهرت هم در کنارت احساس آزادی خواهد کرد و نشاط و شادمانی نصیب خواهد برد .
.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام ممنون بابت همراهیتون و دلگرمیتون و تبریکاتون
نمی دونم چرا اینقدر رو روابط حساس شدم
به نظرتون با مادرهمسرم برای برطرف کردن کدروتهای به وجود اومده صحبت کنم اصلا دلم نمی خواد که دوباره قهر و دلخوری شروع بشه مخصوصا تو این دوران و بعد اونا برای تولد فرزندم پاشند بیان و من اونوقت نتونم قبولشون کنم...
به همسرم دیشب گفتم که چرا اینکارو کردی ولی اون گفت خودت گفتی که برم بگم!!!!!!!
منم گفتم و اصلا هم مادرشو مقصر نمی دونه و میگه اون بی تقصیر و مقصر اصلی تو هستی اون بد بخت فقط خواسته که بریم ختم و حرف بدی هم نزده:302:
من که بیخیال حرفای آقای همسر شدم چی کارش کنم اینطوری فکر می کنه من که نمی تونم و نتونستم بهش بفمونم که این کارش ایراد داره ولی یه دنیا ازش ناراحتم.....
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان
منم سه سال پیش شرایط تو رو داشتم تو دوران بارداریم خیلی حساس شده بودم و به همه چیز گیر می دادم. شوهرم هم اصلا رعایت حالمو نمی کرد. گاهی اوقات منو کتک می زد به خاطر خونوادش. یادمه تو عید نوروز بود واسه 13 بدر شوهرم سال قبلش بهم قول داده بود که 13 بدره سال بعد رو با خونواده من بریم چون 4 سال قبلش رو هرسال با خونواده اون رفته بودیم. ولی به قولش عمل نکرد و گفت که امسال هم باید با خونواده من بریم. هرچی بهش گفتم تو بهم قول داده بودی قبول نکرد گفت اگه نیای من خودم میرم. منم 5 ماهه باردار بودم. هرچی گریه کردم تاثیری نداشت آماده شده بود که بره دعوامون شد. کار به کتک کاری کشید اونم با لگد زد تو کمرم...... خلاصه بچمو از دست دادم. ولی الان که بهش فکر می کنم میگم ای کاش گذاشته بودم بره. اگه شوهر های ما منطق ندارن کاریش نمیشه کرد. ما باید خودمون به فکر خودمون و این فرشته های کوچولو باشیم عزیزم. باز خدا رو شکر کن شوهرت دست بزن نداره. تو الان مسیول مراقبت از نی نیت هستی و باید تمام تلاشتو بکنی.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان سلام تبریک فراوان و بوس و ماچ به نی نی گلی:46::46::72:
اقلیما جان یک کمی که فکر کنی میبینی بنده خدا مادر شوهرت که می خواسته با شوهرت بره مراسم خیلی هم کار بدی نکرده ها به خدا........یک کمی فکر کن....باز هم !!!!!!!!!!!!!!
اصلا به این موضوع تا حالا نشستی فکر کنی (نمی خوام بترسونمت ولی یه واقعیت هست که )
عزیزم الان شما یه نی نی گلی توی دلت هست چقدر اذیت می شی تازه اذیت هات مونده این اولش هست بذار ان شاا... به ماه 8 و 9 برسی که دیگه شکمت سنگین می شه و اصلا نمی تونی و نمی دونی چطوری بخوابی شب ها بعد به سلامتی زایمان بعد شیر دادن و بعد هم اول ماجرای زندگی شما و فرزند دلبندتون :43::43: که بزرگش کنی
حالا اگه فرزندت پسر باشه و شما روزی دامادش کنی و یه همسری نیکو براش انتخاب کنی باید پسرت رو ببره پیش خودش و به هیچ عنوان روزهای تعطیل و شنبه ها و یک شنبه ها و دوشنبه ها و سه شنبه ها و چهارشنبه ها و 5 شنبه ها پسرت رو نبینی برای اینکه برای خانمش وقت بذاره و پیش اون باشه :227:
جل الخالق تصورش برات سنگینه آخه خودت مادرشی از اول اولش مال تو بوده خدا تو رو مادرش انتخاب کرده خدا تو رو برگزیده و بهت سمت مادری داده پس آخه چرااااااااا
حالا اگه هم حرفی بزنی دعوا می شه و پسرت با زنش دعواشون می شه اگر هم حرفی نزنی که هیچوقت نمی تونی بچت رو ببینی مگر یه وقت کم در حد یه حال و احوال آحه چرااااااااا
پس یک کمی منطقی باش و بعد از چند سال زندگی مشترک بپذیر که ایشون هم از اولش پدر و مادرش براش زحمت کشیدند و الان با همه احترامی که برای شما قائل هست ولی باید با اونها رفت و آمد کنه حتی همین روزهای تعطیل مثلا 5 شنبه ها یه سری به مادر پیرش بزنه و برای خونشون خرید کنه به خدا ثواب داره می دونی این دعای مادر چقدر توی زندگیت تاثیر مثبت داره و بعد از اون هم فرزند شما چه پسر و چه دختر این احترام و علاقه به بزرگترها رو یاد می گیره و برای خودتون انجام می ده
در پایان ببخشید رک می گم ولی خانه سالمندان می تونه در اثر همین بی محبتی به بزرگترهامون پر بشه (خودمون هم روزی پیر می شیم):72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقليماجان دختر خوب، مادر مهربان و همسر حساس و زود رنج:72:
تجربه شخصي من مي گه هر وقت كاري يا رفتاري از همسرمان ديديم كه اذيتمون مي كنه (البته نه رفتارهاي زشت و خداي نكرده خطايي كه همه عالم و آدم به زشتي و اشتباه بودن كار واقفند بلكه رفتارهايي كه فقط ما رويش حساسيم و در شرايط ما باعث رفتارهاي اشتباه تر ما مي شه كه نه تنها اوضاع رو بهتر نمي كنه بلكه باعث خراب تر شدن اوضاع مي شه و در واقع نمي شه اسمش رو خطا و اشتباه فاحش گذاشت) براي مقابله با حس بد و لج بازي خودمون همسرمون رو به آن كار تشويق كنيم.:305:
براي مثال وقتي تماس هاي مكرر همسرمان با مادرش ما را آزار مي دهد به جاي اين كه به اين كارش اعتراض كنيم و دعوا راه بيفتد بهش بگيم و يادآوري كنيم كه آيا امروز با مادر صحبت كردي، حالش خوبه، چه خبر؟ (البته اين حرفها را با كنايه نزنيم) اگر صحبت نكردي يه زنگ بزنيم حالشو بپرسيم. منم دوست دارم باهاش حرف بزنم و ...
يا مثالي ديگه در مورد خودم چند روز پيش كه تهران تعطيل بود دخترعموهاي همسرم براي كاري نياز به دفترخانه داشتند و به همسرم زنگ زدند كه آيا اينجا دفتر خانه آشنا دارد كه كارشان انجام شود. همسرم هم يكي از دوستانش كه دفتر خانه آشنا داشت را فرستاد تا كارشان را راه بياندازد و خودش چون سر كار گرفتار بود اولش نتونست بره ولي خيلي سعي و تلاش داشت تا ساعتي مرخصي بگيره و بره دختر عموهايش را كه يكي از آنها هم بعد از چند سال از خارج آمده بود را ببيند. من اولش خيلي حرصم گرفت كه وظيفه آنهاست بيايند پيش ما سري بزنند و تشكر كنند و يا حتي دخترعمويش كه از خارج آمده اصلا مرا نديده اگه پسرعموشون مهم باشه اون مياد براي ديدن ما. ولي وقتي ديدم اعتراضم جوابي نخواهد داد سريع جلوي احساسات منفي و عصبانيتم را گرفتم و به همسرم گفتم من هم خيلي دلم مي خواست آنها را ببينم از آنها عذرخواهي كن كه نتونستم بيام. حتي وقتي آنجا پيش دخترعموهايش بود تماس گرفتم و با آنها صحبت كردم و از آنها دعوت به ناهار كردم. (هرچند خدا را شكر وقت نداشتند و نيامدند) ولي دخترعمويش كه از خارج آمده بود به گفته همسرم خيلي دوست داشت مرا ببيند و از اين كه خواهرهايش عجله داشتند و به خانه ما نيامدند ظاهرا خيلي ناراحت شده بود. همسرم هم وقتي به خانه آمد از اين رفتار من خيلي خوشحال بود و در نگاهش محبت و قدرداني را مي ديدم و خودم هم آرامتر بودم.:227:
شما دوست عزيز هم چنين كن با لج بازي و عصبانيت نه تنها اوضاع بر وفق مرادت نخواهد شد بلكه اعلام جنگ است و باعث كدورت و سردي بين شما و همسرت و خانواده اش مي شود و اين وسط خودت بيشتر از همه عذاب مي كشي. به نظر من هر وقت مادرشوهرت را ديدي خيلي عادي رفتار كن و نهايتاً براي اين كه موضوع كش پيدا نكند بهش بگو مادرجان بابت اون روز عذرخواهي مي كنم اصلا حالم خوب نبود. فكر كنم به خاطر شرايطم يكمي زود رنج و عصبي شدم. چون حالم خوب نبود از اين كه تنها باشم و تنهايي توي خونه حالم بد شود، مي ترسيدم. :rolleyes:
و بعد بغلش كن و يكم مظلوم نمايي و مهرباني و لوس كردن خودت .:228: اينجوري همه چي به خوبي تمام مي شه.
به همسرت هم بگو يك موقع اگه عصبي مي شم و چيزي مي گم فقط براي خالي شدنه و منظوري ندارم. فقط جنبه درد و دل داره. خودت رو لوس كن بهش بگو: به تو نگم با تو درد و دل نكنم پس به كي بگم تا آروم شم. ازش خواهش كن فقط شنونده حرفهات باشه و به خانواده اش انتقال نده.
خودت هم سعي كن اين گلگي ها و بدگويي ها نسبت به خانواده اش خيلي خيلي كم كني با راه و روشي كه بالا بهت گفتم. چون هر چقدر هم بگي و بهشون توضيح بدي باز مردها به خانواده (مادر و پدر و خواهر و برادرشان) خيلي حساسند.
مواظب خودت و ني ني ات باش:72:
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقلیمای عزیز.منم مادر شدنت رو بهت تبریک میگم زیاد.:72:
یه سوال خیلی مهم داشتم.چقد ازراهنمایی هایی که حداقل تو همین تاپیک گرفتی رو عملی کردی؟؟
چقد بهشون توجه کردی؟؟
فکر نمیکنی همسر تو هم مثه تموم بنی بشرهای خلق شده مثه خود تو ممکنه عصبانی،ناراحت و خسته بشه؟نمیشه که فقط این حق رو به خودت بدی.
فکر نمیکنی بهتره یه دعوا رو تو نطفه خفه کنی و جلوی رشدش رو بگیری تا بذاری بزرگ بشه و بعد مجبور شی گریه کنی و اخرسر هم بری از دل مادر شوهرت در بیاری؟؟
یه کمی خوش انصاف باش..تو همسرشی..اونم مادرشه.هیچ کدوم مالکش که نیستید.بذار اونم برای خودش مستقل تصمیم بگیره که بره یا نره.تو هم نیاز نبود جار و جنجال راه بندازی.
همین مخمصه ها رو درست میکنی که شوهرت خسته میشه.اون بنده خدا دلش نمیخواد انقد شاهد دعواها و بهونه گیریای شماها باشه.اما تو پاتو گذاشتی رو خرخرش که الا بلا باید از من طرفداری کنی.حالا که نکردی من گریه میکنم.قهر میکنم.
اونم خسته میشه و میگه اصلا حالا که اینطور شد به من چه؟مامان!اقلیما نمیذاره بیام.
بیشتر شبیه بازی نیست؟
اقلیما برای اشک حتی برای قهر هم حرمت بذار و گرنه اگه زیاد بشه ببخشید لوس میشه و دیگه خریدار نداره.
وگرنه وقتایی که حق با توئه دیگه کسی توجه نمیکنه.مثل داستان چوپان دروغگو(البته توهین نشه.در مثال مناقشه نیست).اونم انقد گفت و گفت تا راستشم کسی باور نکرد.
تو هم گریه میکنی سر هرچی که جایی که واقعا حق با توئه هم به چشم نیاد.
نمیدونم چقد تو همین تالار میچرخی.مشکلات خیلی زنها رو دیدی از دست شوهراشون؟
لطفا همیشه از روش قهر،گریه دعوا برای خواسته هات استفاده نکن.روشای بهتر رو هم امتحان کن.
رفع زودرنجیت رو هم از همین الان بصورت عملی شروع کن.یعنی از پست من نرنج و اصل مطلبو بگیر.
موفق باشی
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
الان که از اون روز می گذره اگه همسرم اشتباه کرد اشتباه من بدتر بود و بزرگترین اشتباهمم این بود که تحکمانه به همسرم گفتم که نره شاید اگه مدل حرف زدنم کمی متفاوت بود اون هم متفاوت تر عمل می کرد
به قول خانم ani یکم زبادی جو گیر شدم و اینگار می خوام شاخ فیلو بشکنم و از موقعیتم دارم سوئ استفاده می کنم و دو سه روزه همه چیز و همه کسو ریختم بهم و خودخواهانه دارم کار خودمو می کنم .............
باید یه کنترل درست و درمون روی رفتارهام داشته باشم اینجوری هسته سیبم داره عذاب می کشه........
بهم کمک کنید که دوباره خوب بشم
صبور باشم
منطقی باشم
مثل بمب منفجر نشم
بیخودی گریه نکنم
بیخودی داد نزنم
حرمت ها رو حفظ کنم...........
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام مامانی ! اصل حالت چه طوره ؟ خوبی؟ نی نی خوبه؟:46:
مامان شدنتو بهت تبریک گفتمو بازم میگم.منم واسه یه ماجرا مشابه ماجرای شما چند روز پیش کارم به جراحی اونم بدون اینکه خودم بدونم بدون بیهوشی و حتی بیحسی اونم تو مطب کشیده شد اونم کی من!!!من که از امپولم میترسم!!!
همه ی این دردا به کنار درد و رنج و خودخوری های روحی از دست این مردا خیلی سختترو عذاب اورتره
میفهمم گلم چی میگی ما خانما مخصوصا تو چنین شرایط خاص بیشترین چیزی که میخوایم توجه و حمایت همسرمونه و اگر اونطور که میخوایم نشه حسابی کفری میشیمو حق به جانب کاسه و کوزه رو به هم میزنیم بعد که میبینیم اتیشی از هارت و پورتمون گرم نشد و شرایط بغرنج تر شد تازه به خودمون میایم که کاش صبورتر بودم کاش کمتر حساس بودم وکاش....
فرشته مهربان یه تاپیک جدید بازکردن با این عنوان
بدانیم تا بتوانیم ضعف هایمان را بشناسیم و مهارت زندگی موفق را کسب کنیم
اینم لینکش http://www.hamdardi.net/thread-26558.html
ضعفهایمان را بشناسیم تا بتوانیم برای زندگی موفق مهارت کسب کنیم
همه ی رفتارها یا بهتر بگم واکنش های ما ر مقابل کنش همسرمون از یه فرمان آنی نشات میگیره که کاملا ناخودآگاهه و به اصطلاح فکر عاقبت کارو نکردیم
در هر جریانی حق با من هست یا نیست من باید بهترین و درست ترین عملکردو داشته باشم و به عاقبت اون حرف یا کارم فکر کنم و جلوی عملکرد اون فرمان آنی و بگیرم پس این میشه مهارت و باید کسب بشه
اقلیما وقت آه و ناله کردن گذشته اومدی اینجا تا مشکلتو حل کنی پس عزمتو جزم کن 24 تا پست واست خورده ببین 2تا نکته مثبت ازشون برداشت کردی یا نه اگر نه پس یعنی فقط اومدی آه و ناله کنی!!!
اول از همه همسرتو و نوع رفتارشو بشناس تو در طول زندگی باید اونقدر به شناخت از اون برسی که بتونی حتی عملکرداونو تو شرایط مختلف پیش بینی کنی
چی اونو ناراحت میکنه
چی عصبانیش میکنه
چی اونو وادار به قهر میکنه
چی اونو وادار به دروغگویی میکنه
چی اونو وادار به ترک تو میکنه
یا بدگویی از تو یا سکوت در مقابل تو و.....
از طرف دیگه هر عاملی که اونو خوشحال میکنه رضایت اونو در بر داره باعث میشه از تو تعریف و تمجید و تشکر کنه بیشتر به تو توجه کنه نگران تو بشه و...
بعد از این شناخت حالا نوبت به تو میرسه که در هر زمان از کدوم عامل استفاده کنی یا در شرایط x مبادا فلان کارو بکنم چون میدونم این کار اونو به لجبازی میکشونه و.....
نمیدونم متوجه منظورم شدی یا نه
به هر حال شعار همیشه منو یادت باشه ولا غرغروا ولا نق نقو
مهارت مهارت مهارت زندگی فقط کسب مهارت و به کار بستن اونه باید مدام در کلاس درس باشیو و امتحان پس بدی تا رتبه بگیری
موفق باشی
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان سلام
چه خبره دختر؟؟؟؟
ببین هیچ مردی تا حالا زایمان نکرده باردار هم نشده پس طبیعیه که حال فعلی شمارو درک نکنه تو یه فضای اروم براش توضیح بده شرایط روحیت رو و از همین الان بابت تندی ها و عصبانیت های بی موردت ازش عذر خواهی کن
خوب از خودتم خیلی توقع نداشته باش دورانی که هنوز با شرایط جدید وفق پیدا نکردی و نگران هزار تا اتفاقی ولی ولی ولی فقط سعی کن اروم باشی سوره عصر و زیاد بخون ببین دختر خوب مصر دعوا ها هرکیو و هرچی باشه این بچه نهایتا" مال شماست پس هر تنشی که روی نینی اثر منفی بذاره بعدا سختیشو شما میکشی من شخصا" با همه مشکلات ولی دوران بارداریو هم خودم هم همسرم رعایت کردیم خداروشکر الان ارامش بچم خودم میبینم و راحتم توام اقلیما هرچی میبینی حق و ناحق این 9 ماه رو بیخیال باش و بگذر اگه میخوای یه بچه با سلامت روح و روان داشته باشی
تورو به خدا ازین حرف هام از الان نزن که نوشون نبینن و ... اصلا" وارد این فازها نشو انشالله ورود این نینیه ناز باعث تحکیم روابطتون میشه . هم خودت اینارو نگو هم همسرت رو تو این فاز ها نبر فقط حرف های مثبت بزن نی نی دوست داره همش از ارامش و شادیو امنیت و یه دنیای بی نظیر براش بگی پس هرروز لطفا" اینارو براش بگو و دست همسرت رو بذار رو دلت و بخواه که با نینیه نازتون حرف بزنه بخدا اقیما اینا همه تاثیر داره این تجربه خودم هست که میگم من این کارهارو کردم الان نینیم بیشتر از 10 ثانیه تا حالا گریه نکرده و خودم ارامش دارم
حرف گوش کن لطفا"
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام مهاجر عزیز ممنون بابت پست خوبت
صحرا جان ممنون بابت دلگرمیت
فکر می کردم امروز با یه عالمه خبر خوب می ام ولی.........
دیشب با خودم گفتم بذار این همه حرص و جوش رو تموم کنم و به مادر همسرم زنگ زدم کمی حرف زدم و براش سعی کردم ماجرا رو از دید خودم تعریف کنم بهش گفتم که همسرم اشتباه کرده همه چیزو به شما انتقال داده
اونم با لحن بد بهم گفت به مادرش نگه به کی بگه اونم سکته می کنه می افته می میره خوب اون چه گناهی کرده که اینقدر ناراحت باشه فکر کنید من با این شرایطمو به هیچیشم حساب نکرد اونوقت نگران پسرشه بعدم خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد خیلی حالم بد بود دیشب ............
همسرم اومد خونه رفتم تو بغلشو یکم گریه کردم و بهش گفتم که خواهش می کنم شرایطمو براشون توضیح بده و بهشون بگو الان واقعا وقت این کدروت ها نیست اونم گفت باشه دیگه نمی دونم راست و دروغ حرفشو بعدم منو برداشت شام برد بیرون و بهم گفت باید آرامشتو حفظ کنی به خاطر بچه..........
بهم کمک کنید بیخیال این درگیری ها و ماجرا ها بشم ..................
نمی خوام بچه ام به خاطر یه آدم زبون نفهم اسیب ببینه نمی خوام بهشون فکر کنم ولی همش می ان تو ذهنم
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام اقليماجان
آخه دختر خوب نيازي نبود زنگ بزني و از پشت تلفن اين حرفها را بزني و اشتباه تر اين كه بگي پسرتون نبايد اين حرفها را به شما مي گفت. خوب معلومه جبهه گيري مي كنه و از پسرش طرفداري مي كنه. (باز كه بي سياست حرف زدي)
بهت كه گفتم:
به نظر من هر وقت مادرشوهرت را ديدي خيلي عادي رفتار كن و نهايتاً براي اين كه موضوع كش پيدا نكند بهش بگو مادرجان بابت اون روز عذرخواهي مي كنم اصلا حالم خوب نبود. فكر كنم به خاطر شرايطم يكمي زود رنج و عصبي شدم. چون حالم خوب نبود از اين كه تنها باشم و تنهايي توي خونه حالم بد شود، مي ترسيدم. :rolleyes:
و بعد بغلش كن و يكم مظلوم نمايي و مهرباني و لوس كردن خودت .:228: اينجوري همه چي به خوبي تمام مي شه.
به همسرت هم بگو يك موقع اگه عصبي مي شم و چيزي مي گم فقط براي خالي شدنه و منظوري ندارم. فقط جنبه درد و دل داره. خودت رو لوس كن بهش بگو: به تو نگم با تو درد و دل نكنم پس به كي بگم تا آروم شم. ازش خواهش كن فقط شنونده حرفهات باشه و به خانواده اش انتقال نده.
(ظاهراً چون قدمتم تو اين تالار كمه و رتبه هام پايينه كسي به حرفم گوش نمي ده!!!!!!!!!!!!)
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان میشه بگی از کدوم شهر ایران هستی؟
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maria_smile
اقلیما جان میشه بگی از کدوم شهر ایران هستی؟
تهران چه طور؟
نگار جان اتفاقا خیلی هم نظراتت خوبه ولی الان دیگه دلم اصلا نمی خواد باهاشون هم کلام بشم دفعه پیش هم حرفات روم تاثیر گذاشت که زنگ زدم بهش و قصدم این بود که از دلش در بیارم ولی خانم خیلی حق به جانب تر از این حرفها بود و جالب اینجا بود که بهم گفت که همسرم اصلا در این مورد باهاش حرف نزده و منم بهش گفتم که همسرم بهم گفته که با شما حرف زده
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
همینجوری. چیزایی که تعریف می کنی خیلی شبیه زندگی منه. با این تفاوت که شوهر من خیلی خیلی گوشیه و دست بزن داره.من از دست خونواده شوهرم دچار افسردگی و استرس شدید شدم. چون خیلی به حرفا و نیش و کنایه هاشون توجه می کردم و همش به حرفاشون فکر می کردم. مخصوصا تو دوران بارداری. ولی الان به این نتیجه رسیدم که: کسانی که پشت سر ما حرف می زنند دقیقا به همانجا تعلق دارند. وقتی به حرفای کسی اهمیت میدی یعنی به اون بیشتر از خودت جسمت روحت و اعصابت اهمیت دادی. یعنی اینکه خودتو دوست نداری. تو باید خودتو دوست داشته باشی. اگه این کارو بکنی دیگه حرفای دیگران روت تاثیری نمی ذاره. البته من نمی دونم از اول رفتار تو با خونواده شوهرت چطور بوده که اونا اینجوری رفتار میکنن. من مشکلی که داشتم این بود که سیاست نداشتم. هیچ وقت از گل نازکتر بهشون نگفتم ولی سیاست رفتاریم خیلی ضعیف بود.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نمی خوام بچه ام به خاطر یه آدم زبون نفهم اسیب ببینه نمی خوام بهشون فکر کنم ولی همش می ان تو ذهنم
اقليما جان
اين جمله دقيقاً احساس دروني تو به مادر شوهرت و خانواده اونه.
تو تنها با اين جمله كه نمي خوام توي اين دوران كدورتي با اون ها داشته باشيد، موفق نميشي.
خيلي ذهنت پالس منفي هم به خودت و هم به اونها ميفرسته. فكر نكن اونا نمي فهمن. مخصوصاً مادرش كه يك زنه و دقيقا حس ششمش به اندازه شما قويه. اون از شما انرژي منفي ميگيره و همونو بازتاب ميكنه.
راهكار:
تمركزت را ازشون بردار. اصلاً نميخواد خودت را عاشق و شيفتهاشون نشون بدي و اتفاقات به وجود آمده را به وضعيت بارداريت ربط بدي. چون مادرشوهرت دقيقاً مي فهمه كه اينطور نيست. و تو اصلاً دوستشون نداري و الان با اين برگ برنده ميخواي به خواستههات كه همانا دور كردن پسرشون هست، جامه عمل بپوشوني.
پس
رهاشون كن. زندگي خودت را بكن. شوهرت را آزاد بگذار. با مادر شوهرت كمتر تماس بگير و توضيح بده. هر وقت هم تماس گرفتن با روي باز بدون هيچگونه پيشداوري و يا ذهنيت منفي باهاشون صحبت كن. درست عين صحبت كردن با مادرت و يا دوستت.
شوهرت را هم آزاد بگذار كه بدون استرس وظايف پسر خانواده و همچنين شوهري را انجام بده. اون وقت مي بيني كه خودش تعادل و توازن را به وجود ميآره.
اون وقت ميبيني كه مادر شوهرت تو را مثل دخترش تر و خشك ميكنه. اونا براي ديدن نوه شون دل تو دلشون نيست.
ذوقشون را كور نكن عزيزم.
من خودم خواهر شوهر چند عروسم. دقيقاً ميدونم كه كداميك از عروسها نقش بازي ميكنن و كدومشون واقعاً خودشون هستن. لزوما هم نيايد دوستمون داشته باشن فقط آرامش خانواده را به هم نريزن خودش كافيه. اون وقت ما خودمون بيشتر از برادرمون نگران وضعيت شون هستيم و ازشون حمايت ميكنيم. (اين جمله صرفاً از ديدگاه يك خواهر شوهر و خانواده شوهر بيان ميشود و به شما تعميم داده نميشود.)
عزيزم فقط سعي كن آرامش را به خودت برگردوني.
:72:موفق باشي.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما یک چیزی را خیلی به ادبیات عامی و بی تعارف بهت می گم .
تو بی نهایت لوس هستی . مشکل اصلی تو در اصل لوس و ننر بودنت است .
مشکل بعدی خودخواهی توست .
مشکل بعدی حسودی .
......
( و متاسفانه در این مسائل تو تنها نیستی و در این تالار نمونه های زیادی از این موارد داریم ....حال این مسائل را ببر در قالب یک اجتماع به اسم خانواده و بعد هم ببر در یک اجتماع بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر . جنسیتی هم نیست این داستان )
که همه و همه ی این چیزها به بخش کودک وجود تو ربط داره و وقتی یک خانم در سن تو این رفتارها را از خودش نشان می دهد یعنی یک کودک به تمام عیار ......که نیاز به بزرگ شدن دارد .
تو قرار است مسئول یک بچه باشی . به نظرم تصمیم بگیر زودتر بزرگ شوی که این بچه به محض تولد مسئولیت رشد دادن کودک تو و بعضا پدرش را به عهده نگیرد و تمام کودکی اش صرف بزرگ کردن شما نشود .
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
خانم ani میشه لطفا بگید کجا لوس بودم؟
این که دوست ندارم کدروتی در این دوران وجود نداشته باشه کجاش خودخواهیه؟
این که با وجود این همه توهین به خودم بازم زنگ می زنم تا دلخوری نباشه کجاش خودخواهیه؟
این که مادرشوهر گرامی با وجود وضعیت من باز هم نگران ناراحتیه پسرشه و حتی احوال من براش مهم نیست که دارم نوه ی پسرشو حمل می کنم کجاش حسودیه؟!
میشه برام بیشتر توضیح بدید؟
خواهش می کنم توضیح بدید تا حتما خودمو اصلاح می کنم
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
اقلیما جان من یک بار دیگه هم بهت گفتم اغلب اطرافیان تا قبل ماه 6 بارداری که شکل ظاهری شما تغییر میکنه بارداری شما رو به رسمیت نمیشناسن لطفا هیچ توقعی از هیچ کس نداشته باش
من اگه جای شما بودم فقط سعی میکردم رابطه ام رو با شوهرم قوی کنم و به اینکه الان مادر شوهر دقیقا چه فکری داره میکنه یا اینکه اون روز چه اتفاقاتی افتاد فکر نمیکردم
اون روز تعطیل بوده و شوهر شما تو خونه اگه به تصمیم شما احترام میذاشتن و خودشون میرفتن بهتر بود ولی اگه به نظر خودشون هم عمل میکردن و میخواستن پسرشون باهاشون بره هم زیاد مهم نبود چون شما مدت زیادی تنها نمیموندی
از این به بعد حاضر شو از بعضی چیزهای کوچک بگذری که مسائل بزرگتر و به مدت طولانی تر پیش نیاد
مادر شوهر شما بی سیاست هست شوهر شما بی سیاست هست و خود شما هم بی سیاست هستی اگه حداقل یک نفر این وسط کمی صبورانه و هوشمندانه عمل میکرد مشکلات به نصف یا کمتر میرسید
من اگه جای شما بودم تلفن نمیکردم هر وقت همسرم میرفت همراهی میکردم و سعی میکردم برخورد عادی داشته باشم در ضمن اینکه شما دو نفر هنوز احساس جریجه دار شده تون التیام پیدا نکرده که بخواین وارد مذاکره بشید راجع به اتفاقاتی که می افته مستقیما صحبت نکن همینکه شما به همراهی همسرت بری اونجا و سعی کنی صمیمی باشی همه چیز رو تمام میکنه توی اون اتفاق همه شما مقصر بودید پس لزومی به معذرت خواهی نبود
همیشه در چنین مواردی بذار زمان بگذره خودش همه چیز درست میشه جزع و فزع و کار عجولانه نکن
اقلیما در حال حاضر رابطه ات با شوهرت خوب هست الان فقط به محکم کردن این رابطه فکر کن مهم نیست بقیه چی فکر میکنن وقتی شما با هم متحد باشید بقیه هم بهتون احترام بیشتری میذارن
تنها کاری که باید الان بکنی این هست که حواس خود رو پرت مطالعه در مورد بارداری بکنی و در مورد خانواده شوهرت هم برخورد عادی و تا حدی بی تفاوت داشته باشی
دیگه تماس جدیدی با مادر شوهر نداشته باش و اصلا راجع به حرفهای زده شده صحبت نکن و نذار اونا هم صحبت کنن اگه هم صحبتی پیش اومد بگو من تا حدی مقصر بودم و همسرم هم مقصر بوده و این اشکالات باعث شما اون اشتباه رو بکنی و اون برخورد اشتباه رو داشته باشید به هر حال تمام شده و من به خاطر حفظ آرامش همه دوست دارم دیگه صحبتی نشه
هیچ وقت بیشتر از اون قدر که مقصر بودی تقصیر به گردن نگیر.
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما ی عزیز
قرار نیست با چهار سئوال زیرکانه از جایگاه پروفسور کوچولو ی درونت ریشه یابی و تحلیل کنیم و به نتیجه هم برسیم . در نتیجه از ابتدا تا انتها را بررسی می کنیم که ببینیم دقیقا چه اتفاقی افتاده . از ابتدا تا به انتها .
و اما یک توضیح اینکه چرا این دیدگاه و شناخت را با این کلام بی تعارف بعد از مدت ها تقدیم حضورت کردم ....تنها و تنها به صرف اینکه وقت بزرگ شدنت است و نه تنها به خاطر خودت بلکه به خاطر به خود آمدن تو برای ایجاد بستر سالم تربیتی یک انسان کوچولو و احترام به حقوقش و سلامت روانی و .....
و اما
شناخت من از تو و تاپیکها و پست ها و نوسانات احساسی و رفتاری و فکری ......تنها مختص این تاپیک نیست .
در نتیجه به حاملگی ربط ندارد . حاملگی شاید تشدید کننده باشد و بعدش هم بهانه ی زایمان و بچه ..... که در راه است .
این هایی که گفتم در تو هست . مقاومت و انکار نکن .
( دقت کن من این وسط نه دشمنی با تو دارم و نه سودی شخصی دارم که این حرف ها را به تو می زنم ....در نتیجه جایگاه بی طرف من را درک کن . همانگونه که مورمور شدن و سواستفاده از حاملگی را با تاخیر درک کردی )
همین که چیزی بر خلاف میلت باشه جیغ و دادت به هوا می رود و دست به آسمان و نفرین بلند می کنی و انگشت اتهام زبان نفهمی و ......بلند می کنی گریه می کنی و بعد هم می خواهی روابط را حسنه کنی !!. این ها رفتار بالغانه و یا حتی حمایتگر نیست .
به نوسانات احساسی خودت در این تاپیک دقت کن . به نوسانات احساسی خودت در سایر تاپیک ها هم نگاه کن . به وجه اشتراک موضوعی و نوع عملکردها هم نگاه کن و دقیق شو .
( کاملا احساسی است و از جایگاه خودخواهی کودک - فقط خودم و لوس بودنش که نمی تواند با غیر و سایر همبازی ها اسباب بازی هایش را شریک بشود و در فضای دوستانه بازی کند . و به هر بهانه ای زیر گریه می زند و چغلی می کند که بقیه با او این کار را کردند و آن کار را کردند در نهایت هم می رود یک گوشه ای می ایستد و یا فحش می دهد و گریه می کند . یا دهان کجی می کند و گریه می کند و یا گریه نمی کتد و گردن گلفتی می کند و خط و نشان می کشد که ......در نهایت وقتی می بیند سایر بچه ها برایش موضع گرفته اند و احتمال دارد که او را بازی نگیرند به فکر آشتی کنون مصلحتی است تا نوبت و دور دیگه بازی که همین اتفاقات از سر گرفته می شود . )
تو از قبل نیز از همین داستان ها با مادر شوهرت و......داشتی . ناراحت می شدی که چرا شوهرت به او توجه می کند و به تو کمتر توجه می کند و.......( ببین چقدر درگیر تکراری ؟! تکرار یک موضوع با افرادی خاص ....معنی این چیزها چیست ؟بازی است عزیزم . بازی روانی . برای نوازش و تائید گیری .....بازی در سطح کودک - کودک )
و باز نکته ی مهم اینکه من به افراد بیرونی کاری ندارم و وقتی حرف نمی زنم و تحلیلی نمی آورم دلیل بر این نیست که آنها کار درست هستند و بی اشکال اما به تو کار دارم . شخص اقلیما که حاضر است و من صدای او را می شنوم و او هم صدای مرا می شنود .
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
حرفاتون کاملا درست و قبول
از شما ممنونم برای تلنگری که بهم زدید
این تا اینجا حالا لطفا و خواهشا بهم دقیقا برای بزرگ شدن راهکار بدید؟
شدیدا منتظر پست ها بدیتونم........
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما بعد از مدت ها زندگی زناشویی امروز به شناختی از اطرافیان خودش رسیده است و از خصوصیات اخلاقی و رفتاری و حسی آنها آگاه است در نتیجه این افراد را همانگونه که هستند می پذیرد و بی دلیل انگشتش را در سوراخ مار فرو نمی برد و سایر بچه ها را انگولک نمی کند که صدایشان را در بیاورد .
اما در خواست های خودش را می گوید . اما قبل از اینکه درخواستش را بگوید خودش و درخواستش را تست می کند که از جایگاه خودخواهی نباشد .
مثال می زنم .
همسر اقلیما اگر برای مراسم ختم با خانواده اش همراه می شد نهایتا سه الی چهارساعت یا پنچ ساعت با آنها بود در نتیجه اقلیما با خودخواهی نمی گوید تمام روز تو مال من است ! و بهانه ی روز تعطیل و حاملگی و ....نمی آورد و به شوهرش هم دیکته نمی کند که تو نرو .
بلکه اجازه می دهد این اسباب بازی ( همسر ) بین سایرین هم چرخش داشته باشد . و به جای خودخواهی و پافشاری و ارسال پیام های نامناسب (مثل : مادرت اینها برای روز تعطیل ما تصمیم می گیرند و ......) تمرکزش را می برد به کیفیت عرض با هم بودن ، نه طول بودن با هم .و سعی می کند از این به بعد روی کیفیت های رابطه اش کار کند نه کمیت ها .( جدا برای این بخش برنامه ریزی کن و ارزش آن را سعی کن که برای یکبار هم شده درک کنی . چون وقتی به سلامتی زایمان کردی خیلی این مسئله به کارت خواهد آمد )
اقلیما تصمیم می گیرد از این پدیده ی طبیعی یعنی حاملگی سواستفاده و حتی حتی حتی استفاده هم نکند . مگر برای به چرخش در آوردن عشق و به اشتراک گذاشتن و شریک شدن .
این حرف یعنی چه ؟
یعنی به جای اینکه حاملگی را بهانه ی درک و یا عدم درک دیگران از شرایط خودت قرار دهی وقتی که با همسرت و یا مادرش و ....هستی دستت را روی شکمت می گذاری و پیام می دهی عزیزم ببین چه مامان بزرگ خوبی داری به مامانی سلام کن عزیزم ........... و یا دست شوهرت را روی شکمت بگذار و بگو بابایی سلام و یا ببین بابا عاشقته ....( در همین حد . نه بیش از این ( با افراظ کردن در این مسائل هم حس مورمور شدن سراغ آدم می آید . در عین حال که پیام ها کوتاه و مختصر است اما دارای کیفیت است نیازی به افراط نداری .
اقلیما تصمیم می گیرد به جای تمرکز بر روی همسر و خانواده ی او سرش به کار خودش گرم باشد . به کارهای روزانه اش برسد . کمتر حرف بزند و بیشتر گوش بدهد و در این روش نوعی پختگی را تجربه کند . چرا ؟
چون اقلیما تصمیم دارد به این موضوع دقت کند که خداوند عالم یک دهان داده و دو گوش . یعنی کمتر بگو و بیشتر بشنو .
اقلیما تصمیم می گیرد که افسار احساساتش را بکشد و زمانی که حس افسارگسیختگی احساسی سراغش آمد و احساساتش یاغی شدند نفس های عمیق بکشد و سرانکشتانش را مثل شمارش پول به هم بمالد و تا 100 بشمارد و بعد اگر دید باز احساسی برای خرج کردن هست اقدام به برون ریزی هیجاناتش بکند . ( اگر اینکار را بکنی واکنش های تو به شکل عجیبی کاهش می یابد )
فعلا این ها را داشته باش تا بعد .....
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
خانم ani ممنون بازم منتظرم
یه چیز دیگه این روزا شدیدا اضطراب دارم گاهی از شدت اضطراب دستام سرد میشه و حتی سرکار نمی تونم سر جام بشینم اگه راه حلی برای این مسئله من داشتید بهم بگید
-
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
علت اضظرابت را ریشه یابی کن .
برای چی نگرانی ؟ از چه چیزی می ترسی ؟
و از کی دچار این حالت شدی ؟