شخصیت وابسته داره - عدم ثبات

سلام دوستان
امروز رفتم پیش مشاور خانواده و همه حرفامو بهش زدم
جوابش این بود که یه تست 175 سوالی بدیم که شخصیت شناسی بشه
با حرف هایی که درباره خانوادش به خصوص مادرش زدم مشاور گفت شخصیت خانم شما وابسته است ینی به شدت به مادرش وابسته است و همچنین مادرش هم با رفتارای این مدتش ( محدودیت های زیاد ) باعث شده دلزدگی و سردی توش پدید بیاد .
گفت بین تو و مادرش دچار تعارض شده که تو این مرحله مادرش رو به تو ترجیح داده و حامی خودش رو مادرش تشخیص داده .
واقعا خودمم گیچ شدم اخه اینقد ادم بی ثبات باشه از نظر عاطفی که تا روز قبل آینده ده سالشو با ادم ببینه و فرداش بگه هیچ علاقه ای ندارم بهت؟ و نداشتم !!!!!!!!!!
:325:

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

در ضمن گفت ممکنه تو اظهار بی علاقگی فرافکنی میکنه که من دقیقا نفهمیدم چی میگه!!!

آیا ممکنه مسایل مالی ( که البته اولش همه رو پذیرفته ) ته دلش باعث بی علاقگیش شده باشه ؟

نه دوست من.مدتی زمان میبره تا اعتماد شما جای مادرشو که ی عمر پشتیبانش بوده پر کنه ولی کلا کنار اومدن با اینجور افراد مشکله. بهتره قبلش خوب فکراتونو بکنید.یا حتی در این باره با خودش صحبت کنید.:310:

آقا محمد نیازی به این تاپیک نبود باید همون قبلی رو ادامه میدادید چون توی اون هم راهنماییها هست و هم از اول داستان ضمنا دو تاش یک موضوع رو دنبال میکنه

اگه به مشاور اطمینان دارید بذارید کارش رو بکنه و نتیجه گیری نهایی اینکه ایشون از مشکلات مالی ناراحته! یا از تنهایی مادرش دلشوره داره! یا اینکه واقعا از شما دلزده شده رو به عهده مشاور بذارید یک نفر باید با اون خانم صحبت کنه تا علت اصلی معلوم بشه فکر نکنم کسی از اینجا بتونه بگه تو ذهن و قلب خانم شما چی میگذره!!!!!!!!!!

اوایل که از هم دور بودیم مامانش میگفت ظاهرا خوب و ارومه ولی امروز مامانش زنگ زد گفت حالش خیلی خرابه ، کلاس نمیره ، داد میزنه سر ما ،
میگه سر دو راهی موندم
ازش پرسیده که دلت تنگ نشده؟ گفته سر دو راهی موندم.. !!

محمد برو پیش مشاور غریبه نه دختر عمت
یا هر کسی که بات آشناست

مشاور غریبه ...

البته اگه میخوای مشکلت حل شه

همين ناراحتيهاش و به قولي اعصاب خورديهاش فكر كنم نشونه اين باشه كه داره انتخاب ميكنه.

يه سوال دارم
فكر ميكنيد اينكه اول ميخواسته يه مدت نامزد باشيد ، اما به دلايلي كه گفتين سريع عقد كرديد ،چقد توي اين رفتاراشون تاثير داره؟

ميدونيد به دخترا ميگن با اولين خواستگار خودتون بهتره ازدواج نكنيد چون حتي اگه بهترين انتخاب باشه دختر كلي ترديد داره كه شايد اگه ميموندم موقعيت بهتري پيش ميومد!
اينو گفتم ك فقط بپرسم فكر نميكنيد جنس ترديد همسرتون ازاين نوعه؟اگه اين باشه خب راه حل خودشو داره

اره همدردی عزیز
خودش بهم گفت اگر تو اولی نبودی و انتخاب میکردم شاید اینطوری نمیشدم...

امروز رفتیم مشاوره و تست دادیم که 175 سوال داشت...
هیییییچ انگیزه ای برای ادامه نداره..
حتی مشاور گفت ارتباطتون رو قطع نکنین که قبول نداره .. حالا من چیکار کنم؟

يه رمز كلي بگم؟
اينجا ازش استفاده نكنيدا!
ولي توي هر جور رابطه اي جواب ميده!
البته بايد تعادل داشت.اينم بگم كه نظر كارشناسي نيستا!
ميگن:
آويزوني ،گريزونه!:311:
گريزوني،آويزونه!:43:

ميدونيد منظورم چيه؟
موفق باشي برادر گلم

مشكلات خواب (اشكال در بخواب رفتن، زود بیدار شدن از خواب در اوایل صبح، ی ازیاد خوابیدن)
- كند شدن اعمال بدنی و فكری
- افزایش یا كاهش اشتها
- افزایش یا كاهش وزن
- عدم تعادل در میل جنسی
- گاهی بی حوصله میشد به طور کلی
- اختلالات قاعدگی ( در عرض یک ماه و نیم سه بار )

اینا مشکلاتی هست که همسرم تو این مدت دچارش بود به نوعی ولی من تشخیصی نمیتونستم بدم. الان بعد دو ماه بیشتر شده و این علایم توش ایجاد شده.
گوشه گیری
پرخاشگری
بی انگیزگی
نا امیدی
گریه های بی دلیل

مشکل اینه که قبول نداره که یه مشکلی داره و فقط میگه به تو و زندگیم علاقه ندارم. میگه به دلم نشستی از اولش و هنوزم ایجاد نشده..
حاضر نیست یکمی قلبش رو عوض کنه نسبت به من .. میگه مگه زوری میشه عشق؟؟
میگه هیچ انگیزه و علاقه ای به ادامه ندارم..
من البته روانشناس نیستم ولی نمیدونم چرا حس میکنم افسردگی شدید داره !!
حالا اگر درست باشه این چکارایی میشه کرد ؟ چطوری میتونم کمکش کنم.؟
الان نمیخواد اصلا ارتباط داشته باشه. حتی امروز که دید منو گفت اذیت میشه از دیدنم و بهش دوس نداشت نزدیک بشم و حتی دستم به مانتوش بخوره !!!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

از متن بالا منظورم اینه که این افسردگی به چه دلایلی میتونه باشه ؟
آیا میشه باعث بی علاقگی یا به وجود نیومدن علاقه همین باشه؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

اگر براش اس ام اس امیدوار کننده ( ازین فلسفی و .. ) بفرستم با توجه به اینکه نمیخواد رابطه داشته باشه ایا اوضاع بهتر میشه؟

به نظر من تو وضعیت کنونی موثر ترین دارو برای رابطه شما، دوری تون از همسرتونه
همسرتون داره احساس خفگی می کنه از اینکه شما سعی داری بهش نزدیک بشوی. من کاملا درکش می کنم. همیشه از آدمایی که بهم بیش از حد توجه نشون می دادن و به عبارتی آویزون بودن، فراری بودم. به جایش تا پسری بهم بی محلی می کرد جذبش می شدم. البته در کل این کارتون در حد تعادل و خیلی هوشمندانه باید باشه.
اما در حال حاضر بهترین راهه. سعی کنید یه مدت هییییییییچ هییییییییییچ خبری ازتون نباشه. نه اس ام اس بزنید، نه زنگ بزنید. نه حتی از مادرش سراغشو بگیرید. قول می دهم که بعد از یه مدت به سمتتون جذب می شود.

اميدوارم زودتر كارشناسها هم بيان نظر بدن
شايد بهتر باشه خودتون تنهايي هم چندتامشاور بريد
اما به هر حال تلاشتون رو خيلي تحسين ميكنم :72::104:

امروز مامانش زنگ زد گفت میخواد به دخترش بگه مدتی با هم مث دوست بریم بیرون ( عین دو تا نامزد که محرم نیستن)
و یه مدت جدی تر برخورد کنم باهاش .
ضمن اینکه یه چیزایی که فهمیدم اینه که از خانواده من خوشش نمیاد زیاد و اینکه شرایط مالی آینده من براش مبهمه ( گرچه خودش پذیرفته که دو سال حتی بیکار باشم ولی من بازم دنبال کار هستم و کار هم پیدا کردم نیمه وقت )
همسرش دوس داره کارمند باشه البته نمیگه همین الان ولی اینا چیزای پنهانی توی وجودشه که باعث عدم علاقه شده
مطلب دیگه مقایسه خودش با بقیه است که میدیده فلانی و شوهرش چقد همو دوست دارن و چرا اون هنوز علاقه ای به اون صورت نداره بهم ( یه جورایی فهمیدم که بی علاقه هم نیست بهم ولی خیلی کمه در حد علاقه اولیه )
بر خلاف حرف خودش که میگه خودمو مقایسه نمیکنم ولی دقیقا داره ناخود اگاه این کارو میکنه .
من درسته که شرایط مالی خوبی ندارم ولی به جاش هم تحصیلاتم خوبه هم واقعا این توان رو توی خودم میبینم که یه کار خوب پیدا کنم . و این رو هم بهش قول دادم ولی خودش میگفت مهم نیست برام کار کردن . مهم شخصیته و اخلاق و رفتار .
الانم ازم بدش نمیاد ولی نا امیده .. نا امید..
نمیدونم افسرده است یا نه !!


لج کرده .. خیلی لجبازی میکنه .. فک میکنه جدا شه زندگیش گلستان میشه.

من واقعا و از صمیم قلب حاضرم هر کمکی از دستم بر بیاد برای زندگیمون انجام بدم . از جون براش حاضرم مایه بذارم . از عمرم.. از وقتم.. از سرمایم .
نمیخوام زندگیمون تباه بشه .. نمیخوام اون دختر بعدا از کارش پشیمون بشه . یه جورایی درکش میکنم ولی دقیقا موضوعش رو نمیدونم چیه !؟!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

بهتره مطالعه و آگاهیت را در خصوص ویژگیهای یک مرد موفق بالا ببری و سعی کنی رفتار جرأتمندانه از انفعال را باز شناسی . به نظر میرسه شما به خاطر علاقه زیاد در رابطه با همسرت انعال نشون می دهی و این دقیقاً برای رابطه یک زن و شوهر آفت هست . زنها نیاز به استحکام و قوت و ثبات و قاطعیت در مردشون دارند تا احساس امنیت کنند چون در ذهنشان بنا به واقعیت یک مرد قوی که در همه موقعیتی میتواند تکیه گاه مطمئن و حامی خوبی باشد را می بینند .

زنها از اینکه حتی مرد خیلی احساساتی باشد و مثل خانمها مرتب ابراز احساس کنه یا رمانتیک بازی دربیاره نگران میشند چون قرابت با روحیه زنانه در او می بینند و احساس مرد بودن را در او ضعیف می بینند ، مگر اینکه مرد در کنار این عواطف و رمانتیک بازی ها در جاهای دیگه و لازم خیلی قاطع و محکم و جرأتمند باشه .

حتی مردها هم از زن منفعل و ضعیف خوششون نمیاد چون نیاز به قدرت را در آنها تأمین نمی کند .

در هرصورت حرفهای خانمتون به مشاور نشان می دهد با شما مشکل حادی ندارد اما خوب تونسته نیازش را بیان کند و شما می توانی به کمک مشاور بررسی داشته و ضعفهایت را دریابی و روی آنها کار کنی . در همین تالار هم گارگاه رفتار جرأتمندانه داریم می توانی مراجعه کنی و استفاده کنی .

دوام این ازدواج بستگی زیادی به شما داره ، مشاوره را ادامه دهید و فعال باشید برای تغییر .

موفق باشید


.

---

خانم شما، بدون آمادگی ازدواج ، ازدوجو قبول کرده و ......مهلت بده با خودش و شرایطش آروم آروم کنار بیاد .


[b]
شما هم بسی سریش هستی :316:که زودتر همه چیز درست بشه و عشقولانه بشید و ...... آقا محمد ، یه کمی جلوی احساساتت رو بگیر ، توی همین همدردی بزارن چند تاپیک در یک روز برای این مسئله باز می کنی .....:316:

مدتی اصلاًتصور کن ازدواج نکردی و میخوای آمادگی برای ازدواج کسب کنی و بپرداز به مرد شدن . چون شما هم آماده ازدواج نبودی از نظر مهارتها و تعادل احساس و عقل و .....

هردو هرکدام فقط به خودش بپردازه ، از مشاوره هم در این جهت کمک بگیریدکه هرکدام روی آمادگی خودش و بلوغ در ابعاد مختلف کار کنه .

اینو هم داشته باش که همانطور که اینجا به راهنمایی های کارشناسی توجه نمی کنی :316:و فقط میخواهی حرف بزنی ، در دنیای غیر مجازی هم به احتمال قوی به راهکارهای مشاور توجه نمی کنی . فقط دنبال یه جهش هستی تا همه چیز زود به نتیجه برسه و به لحظات با هم بودن و رمانتیک بازیها برسی . اینطوری نمیشه و اگر خودتو کنترل نکنی و عاقلانه رفتار نکنی ، خانمتو از دست میدی :305:.


امیدوارم عملگرایی را در پیش بگیری .....( کمتر حرف بزن و بیشتر عمل کن )


.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی

با سلام و احترام
mohammad2012 گرامی
مشکلات از این دست معمول هست و اگر با صبر و دقت پیش بروید به مروز زمان و به صورت تدریجی کاهش یافته و حتی می تواند به نقاط قوتی در زندگی شما بینجامد.

توضیحات شما نشان می دهد که همسر شما آگاهی لازم را در مورد نحوه زندگی و ارزشهایش ندارد که البته با توجه به سن ایشون طبیعی هم هست. اما شما هم باید توجه داشته باشید مسئولیت سنگینی در قبال ایشون دارید که با خونسردی و سعه صدر و کنترل احساستون او را یاری کنید.

با چند نکته شروع کنید:
یکم:
امر و نهی، سخنرانی کردن، حرف زدن، خواهش کردن، موعظه کردن، راهنمایی کردن، قضاوت کردن، بحث کردن، تجسس و سئوال کردن و ... را برای آغاز کار از کلامتون حذف کنید یا بشدت کاهش دهید. (هم مطالب ذیل را مطالعه کرده، تفکر کنید و به دقت به کارگیرید)
مهارت گوش دادن و مهارتهای ارتباطی(به همراه لینک مقالات برگزیده)

دوم:
هم حسی را با او زیاد تمرین کنید. و بعد از شنیدن حرفهایش راهنمایی اش نکنید. بگذارید جذبتون شود. و از زندگی لذت ببرد. خطاهایش را حتی المقدور نادیده بگیرید.

سوم:
ممکن است نسنجیده حرفهایی به شما بزند که اذیت بشوید. قوی باشید و خیلی جدی حساب نکنید. تا وقتی او سخن گفتن سنجیده را بیاموزد تحمل کنید.

چهارم:
2 ماه وقت بسیار کمی برای آشنا شدن هست. لذا از روی کارها و حرفهاش او را قضاوت نکنید و نگران نباشید که انتخاب اشتباهی داشته اید. معمولا زمان عقد از این مسائل زیاد بوده و سوء تفاهم های زیادی پیش می آید که نتیجه تفاوت خلق ها، کم مهارتی ها و تفاوت شخصیت افراد هست و تا زمانی که هارمونی و هماهنگی زندگی خانوادگی انجام شود باید تحمل و صبر زیاد باشد.


پنجم:
گشتی در این تالار و مطالعه مقالات و از آن مهمتر خواندن حرفهای دختر خانمها شما را با روحیه و توقعات آنها بیشتر آشنا می کند. دنیای مردها و انتظارات و دیدگاهشان به زندگی تفاوتهایی با خانمها دارد که درک آنها کمک موثری بر حل مشکلات شما خواهد کرد.

---

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بالهای صداقت

سلام و عرض خیر مقدم
ازدواجتون را هم تبریک می گویم

همسر شما در تصمیم گیری ضعف دارد ، و شما به عنوان همسرش و اینکه مرد کنارش هستی باید بهش کمک کنی تا مهارت تصمیم گیری رو یاد بگیرد
به طور حتم ، اینکه ایشون اصرار داشتند که با شما نامزد کنن نشان دهنده این هست که به شما متمایل بوده ، اما الان دچار شک شده که نکنه اشتباه کرده
و مطلب دیگر ، فانتزی که در ذهنش داشته است و اون هم این که می بایست چندتا خواستگار می داشته و بعد از بینشون شما رو انتخاب می کرده ، به عدم مهارت ایشون در تصمیم گیری دامن می زند و نیز او را می آزارد

شما سعی نکن مستقیما با ایشون از راه منطق و برهان وارد بشی و ازش دلایل را جویا شوی
اولش بهش این اطمینان رو بده که اگرچه الان عقد کرده اید و زن و شوهر رسمی همدیگر هستید ، اما این عقد ،اجبار و سدی بر وی تحمیل نمی کند ، در همین حال هم شما هم به آسانی اجازه نمی دهید زندگی تون بی هدف و بی ارزش پیش رود

بعد بهش بگو که دوستش داری و بهش علاقه مندی ، اما زمانی می توانید زندگی خوبی را با هم آغاز کنید که این دوست داشتن متقابل باشه
بهش بگو متمایل هستی تا مشکل را حل کنی
بگو یه مدت زمان در نظر می گیرید ( مثلا یک تا سه ماه)و در این مدت حامی ایشون هستید تا ایشون بتواند در خلوت و تنهایی با خودش یک دله بشود و به ثبات در رفتار و فکرش برسد ، پس از آن دوتایی با هم مجددا ارتباطتون را بررسی خواهید کرد ، تا در خصوص ازدواج و یا جدایی با هم تصمیم بگیرید

اما در این دوران سعی کن مقاله های زیادی که در خصوص ازدواج و خواستگاری ، شناخت و ... در تالار هست را مطالعه کنی و در اختیار ایشون هم قرار بدهی
خصوصا مقاله بهترین شکل تصمیم گیری

دقت کن ، این دخترخانم باید بیاموزد که تبعات تصمیمش را باید شخصا به عهده بگیرد

به اتفاق همدیگر زیر یک مشاور خانواده دوران شناخت رو طی کنید ، تا هم شما و هم ایشون بتوانید با یکدیگر تعامل خوبی را برقرار کنید

نگران نباشید ، این مشکلات با صبر و حوصله و بالا بردن مهارت های ارتباطی حل خواهد شد

---

می بینی ؟؟؟؟

با وجود این راهنماییها از مدیر به عنوان متخصص تالار، بنده و بالهای صداقت بعنوان کارشناسهای تالار ، و دیگر اعضاء فعال ، و مشاوره حضوری ، به جای تمرکز و دقت و پرداختن عملی به این راهنماییها ، راه خودتو می روی ،که با اجازه باید بگم به ترکستان ختم است .

به جای تاپیکی دیگر راجع به همسرت باز کردن ،دنبال ساختن خودت باش :305:

دوستان هم در انتخاب تاپیکها برای اعلام در تاپیک نیاز به حضور کارشناس اول خوب همه صفحات تاپیک را دقت کنند ببینند واقعاض کارشناسی نیامده و ضرورت دارد ، بعد قرارش دهند ، این تاپیک در نیازمند حضور کارشناسان توسط فکر عزیز قرار داده شده ، در حالی که به ایشون هم توسط مدیر ، هم بنده و هم بالهای صداقت راهنمایی داده شده .

انتظار دارم دیگه تاپیکی راجع به همسرت و حتی خودت باز نکنی و به راهنماییهای داده شده و مهمتر از آن به توصیه ها و راهکارهای مشاوره حضوری توجه کرده و عامل باشی .


موفق باشی


.

فرشته مهربان عزیز
قبول دارم شاید احساسی برخورد میکنم و ینی حتما اینطوره ولی خداییش اونم داره بد تا میکنه باهام...
خیلی هم بد تا میکنه باهام...

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

مشاوره حضوری امروز بهمون گفت ارتباطتون رو قطع نکنین ..
!!! این با گفته های شما تعارض داره
بعدشم گفته که خانمم داره تمارض میکنه !! حالا به چی من نمیدونم ؟؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

به جای تاپیکی دیگر راجع به همسرت باز کردن ،دنبال ساختن خودت باش :305:


انتظار دارم دیگه تاپیکی راجع به همسرت و حتی خودت باز نکنی و به راهنماییهای داده شده و مهمتر از آن به توصیه ها و راهکارهای مشاوره حضوری توجه کرده و عامل باشی .

---

منظور فرشته از اینکه گفته

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

مدتی اصلاًتصور کن ازدواج نکردی


.

---

این نیست که :الان اصلا به نامزدت محل نذاری و بری توی تریپ قهر و سکوت و دلخوری و بی تفاوتی



و اینکه مشاور گفته :

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط mohammad2012

مشاوره حضوری امروز بهمون گفت ارتباطتون رو قطع نکنین ..

---

منظورش این نیست که الان بری برای خانومت یه دسته گل و هدیه بخری ببریش بیرون توی پارک عشقولانه قدم بزنید

توجه کن ، توجه کن

فرشته گفت

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

>>>> اول )
بهتره مطالعه و آگاهیت را در خصوص ویژگیهای یک مرد موفق بالا ببری
سعی کنی رفتار جرأتمندانه از انفعال را باز شناسی

یاد بگیری که یک مرد باید در کنار این عواطف و رمانتیک بازی ها در جاهای دیگه و لازم خیلی قاطع و محکم و جرأتمند باشه .


>>>> دوم )
شما هم بسی سریش هستی = یعنی سریش بازی درنیاری ،
سریش بازی در نیاوردن یعنی چی؟
یعنی هی دم به ساعت نری توی فکر اینکه الان خانومم چی کار می کنه ، من چی کار کنم ، یعنی هر روز زنگ نزنی به مادر خانومت که خانومم چی گفت ، چی شد ، کجا رفت ، من چی کار کنم
یعنی روزی یک تاپیک باز نکنی ، من این جوری کردم ، خانومم اون جوری گفت ، مشاور اینجوری گفت ، الان تمارض رو چی کار کنم ... انفعال رو چی باید بگم ...
یعنی همش توی ذهنت منتظر نباشی که زودتر همه چیز درست بشه و عشقولانه بشید


>>>> سوم)

و ...... آقا محمد ، یه کمی جلوی احساساتت رو بگیر ،


>>> چهارم )

آمادگی برای ازدواج کسب کنی و بپرداز به مرد شدن .

چون شما هم آماده ازدواج نبودی از نظر مهارتها و تعادل احساس و عقل و ....

یعنی : مهارت تعادل احساسات و عقلانی رفتار کردن را با خوندن مقاله ها در تالار بدست بیار

>>>> پنجم)

از مشاوره هم در این جهت کمک بگیریدکه هرکدام روی آمادگی خودش و بلوغ در ابعاد مختلف کار کنه .



>>>> ششم )
اینو هم داشته باش که همانطور که اینجا به راهنمایی های کارشناسی توجه نمی کنی :316:و فقط میخواهی حرف بزنی ، در دنیای غیر مجازی هم به احتمال قوی به راهکارهای مشاور توجه نمی کنی .

یعنی توجهت را ببر بالا و نکات را بکار بگیر یعنی مثل همین جا که من برایت پست فرشته را موشکافی کردم ، توی دنیای واقعی هم بیشتر روی مشاروه ها چاره سازی کن




>>>> هفتم )

عملگرا بودن

امیدوارم عملگرایی را در پیش بگیری .....( کمتر حرف بزن و بیشتر عمل کن )

>>>> هشتم

فرشته هشدار هم بهت داده


فقط دنبال یه جهش هستی تا همه چیز زود به نتیجه برسه و به لحظات با هم بودن و رمانتیک بازیها برسی . اینطوری نمیشه و اگر خودتو کنترل نکنی و عاقلانه رفتار نکنی ، خانمتو از دست میدی
.

---

امیدوارم این لقمه ها را که تک تک جوییده ام و در دهان شما قرار دادم را درست قورت دهید :323:

مگه من گفتم شما ارتباط را قطع کنید ؟؟؟؟؟؟؟

میگم کار به رفتارش نداشته باش ، خیلی هم سریشش نشو، روی خودت کار کن ، مهارتها را یاد بگیر و به کار ببند، منفعل نباش، آویزون هم نباش . روی رفتاها و حالتهای ایشون متمرکز نشو ، روی رفتار درست از سوی خودت متمرکز باش .

آموختن مهارت قاطعیت و جرأت ورزی برای شما ضروریه ، همینطور تقویت عزت نفس و کنترل احساس

آها.. فهمیدم..
اخه گفتین فک کنم مجردم..
خودش مایل به برقراری ارتباط نیست منم باور کنین سیریش نیستم و اصلا گیر نمیدم بهش . فقط یه دیشب بهش اس دادم برای مشاوره امروز یاد اوری کردم و گفتم اگر مسیرش برات سخته با هم بریم .
بعد به مامانش گفته مگه من بچه ام که یاد نداشته باشم . در صورتی که منظور من اصلا این نبوده.
میگه از مشاورش خوشم نیومده چرا بهم گفته اگه دوست نداری خونه مادر شوهرت بری خوب نرو .

روی حرفها و حالات ایشون تمرکز نکن و جوابش هم نده ، بگو اگر فکر می کنی این مشاور کارساز نیست یه مشاور خودت انتخاب کن میریم . دیگه شما متمرکز نشو چی گفته چی نگفته ، چه تأثیری داره چه تأثیری نداره ، شما فقط مواظب رفتار خودت باش . نهایتش اینه که وجدان شما راحت خواهد بود که یاد گرفتی ، به کار بستی که درست عمل کنی .


.

با فرشته مهربان موافقم.. باید جرات مندانه رفتار کنم.. کارگاهش رو هم خوندم ..

هنوز میترسم بارفتارم از دستش بدم.. هر کار میکنم این ترس از خودم دور کنم نمیشه نمیشه.......

دوستان فردا قراره باهم بریم بیرون .
البته مثلا به عنوان نامزد و دو تا دوست ..
رفتار هایی که باید بکنم رو تقریبا میدونم ولی میخوام بدونم فردا درباره این مدت زندگی و .. باهاش حرف بزنم؟
به نظر شما رفتارم رسمی باشه یا صمیمی ؟

محكم و مردونه
مثل يه حامي
به نظرم بيشتر اجازه بده ببيندت و بشناسدت و كمتر خودت ابراز احساسات كن.
بذار احساس كنه ميتونه عاشقت بشه.
اگه من جاي ايشون بودم فكر كنم دلم ميخواست اصلا مستقيم راجع به اين مدت كه گذشته حرف نزنيم!
(اينا فقط نظر شخصيمه،شايد اشتباه باشه)

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ميتونيد راجع به چيزهايي كه ميخواد و ميتونيد براش آماده كنيد(درباره زندگي آينده تون)بهش اطمينان بديد.
البته نه اينكه حالت التماس داشته باشه و فكركنه هرجورشده فقط ميخوايد نظرشو جلب كنيد!بلكه كاملا جدي و منطقي و محكم.

ممنون همدردی عزیز..
بهر حال باید از این موقعیت استفاده کنم به نحو احسن...
توکل به خدا.
سعی میکنم گذشته رو بذارم کنار
بیشتر به حرفاش گوش کنم تا حرف بزنم
درباره اینده براش حرف بزنم تا روشن تر بشه ایندش.. ( چون ایندش مبهمه براش)

سلام آقا محمد
به نظر من هم برخورد شما بیشتر باید حالت رسمی و سنگین داشته باشه تا احساساتی و نرم

اصلا به ابراز محبت کلامی نپردازید

میتونید نگاه با محبت نسبت به ایشون داشته باشید (اونم نه خیلی زیاد) ولی ابراز محبت مستقیم به نظرم کاربردی در شرایط شما نداره

بیشتر سعی کنید جایی برید که روی اون مکان شناخت کافی دارید و قبلا زیاد رفتید تا بدونید کجا چی هست و مجبور نباشید برای مثلا پیدا کردن یک کافی شاپ از کسی آدرس بپرسید

هیچ گله ای نکنید از اتفاقاتی که افتاده

اصلا هم التماسی برای بازگشت به روزهای قبل نکنید

موردی که فکر می کنید از نظر خانمتون مشکل هست رو میتونید باهاش بررسی کنید مثلا اگه با مادر یا خواهر شما مشکل داره اگه حق با ایشون هست بهش حق رو بدید و در عین حال بگید اگه شرایط مشابه دیگه ای پیش اومد در خلوت به اونها تذکر میدید ولی اگه حق با ایشون نیست خوب خیلی مودبانه و محترمانه رفتار کنید ولی اصلا نگید حق با تو هست (چنانچه حق با ایشون نیست)

راجع به کاری که پیدا کردید براش توضیح بدید تا یه کم خیالش راحت بشه که شما آدم تن پروری نیستید و تمام تلاشتون رو برای ساختن آینده میکنید...

اینا نظرات من هست و مواردی که به ذهنم رسید

موافقم فکور عزیز..
اره برای ایندم حتما باهاش حرف میزنم ...
سعی میکنم رسمی و در عین حال راحت و صمیمی باشیم با هم..
توکل به خدا
دوستان خیلی دعام کنین..

دوستان از همه ممنونم .
دیشب رفتیم بیرون گفت دست خودم نبوده و خیلی بچه بازی در آوردم و به نظرم میتونیم ادامه بدیم این ازدواجو و تا اخر عمرمون کنار هم بمونیم...
اما من هنوز دلهره دارم که نکنه بازم بخواد بچه بازی در بیاره.. اگه دوباره در بیاره و خانوادم بفهمن دیگه کار تمومه..

جالبه که از کارش پشیمون شده و اینکه منو ناراحت کرده ولی بعد از حرفاش یکمی گله کردم ازش گفت اگر اینطوره چرا ادامه میدی؟ اگر دوست نداری ادامه بدی مجبور نیستی ..!!!!!! عجیب نیست حرفاش؟

اول تبریک میگم

آقا محمد همه تاپیکهاتو مرور کن تمام توصیه ها رو به کار بگیر تقویت خصوصیات مردانه برای شما لازمه با اومدن اون خانم مشکل شما کامل حل نمیشه هنوز باید روی خودت کار کنی

ضمنا یادت نره زیادی احساساتی شدن ممنوعه در هر موردی هر حسی پیدا کردی مجبور نیستی همون وقت بیان کنی باید نگهش داری روش فکر کنی و اگه لازم بود اون حس رو نشون بدی

فكر كنم وقت مناسبي گله نكردي آقا محمد ! چون شايد فكر كنه حالا كه هردومشكل داريم پس چرا ادامه ميديم؟!
اما دعا ميكنم زودتر به لحظه هاي عشقولانه تون برسيد:43::43:

ممنون از شما.. واقعا این مدت اینجا ارومم میکرد..
خصوصا از مدیر ، فرشته و بالهای صداقت عزیز خیلی ممنونم که توصیه هاشون کارشناسانه بود...
البته باید اینو بگم که مشکل ما رو بالهای صداقت عزیز تشخیص دادن ( عدم توانایی در تصمیم گیری داره خانمم )
الانم که تغییر کرده به گفته خودش ... خودش به نتیجه رسیده و الان مطمینه که دوسم داره و میتونه ادامه بده.
با فکور عزیز موافقم باید هنوز روی خودم کار کنم در واقع باید به هم کمک کنیم تا بهترین لحظه ها رو داشته باشیم.
همتون خیلی خوبین.. همتون.....
این دو سه هفته زمان خوبی بود برای فکر کردن .. گاهی ادم توی تنهایی به چیزایی میرسه که توی با هم بودن ها نمیرسه..
یه توصیه دوستانه هم دارم..
دختر و پسرایی که تازه ازدواج کردین .. خیلی خوبه که همیشه با هم باشین ولی یه فرصت هم ب دلاتون بدین تا یکمی تنگ هم بشن و بفهمین که چقد همو دوست دارین .
مشکل ما این بود که نمیدنستیم چقد همو دوست داریم که بعدش فهمیدیم..
بازم میام اینجا تا توصیه هاتون رو بخونم و بتونم هر روز بهتر از دیروز بشم..
یا علی..

آقا محمد من خودم یه مدلی هستم که بهتون میگم شاید خانومتون هم شبیه من باشه و در روابطتون کمکتون کنه.
من از مرد ذلیل متنفرم
دبیرستان که بودیم داستان های لیل و مجنون رو که میخوندیم و مجنون برای لیلی گریه میکرد، پیش خودم میگفتم چطوری لیلی مجنون رو تحمل میکنه و حالش بد نمیشه؟
همیشه در نظرم این بود که همسرم باید بااقتدار و در عین حال مهربون باشه مثل خدا که بااقتدار و مهربونه .
باید همسرم حامی ام باشه تکیه گاهم باشه قوی باشه و دوستم داشته باشه.
مردی که سر زنش داد میکشه دقیقا ضعف و ذلت خودشو میرسونه. مرد میتونه به خاطر کارش سر کارگراش یا زیردستاش داد بزنه ولی باید با زنش به صورت موجودی فوق العاده ظریف و گرانبها رفتار کنه.
طبق سلیقه ی من مرد نباید رفتارهای هیجانی زیادی بروز دهد یا سر مسایل عادی گریه کند.
به نظرم این بعد اقتدارتون رو افزایش بدید و مردتر با همسرتون رفتار کنید در عین حال جوونمرد و با گذشت باشید.
انشاا... زندگی خوبی داشته باشید و خوشبخت بشین.

منم دقیقا یه مشکلی شبیه آقا محمد دارم. تایپک هاتون رو خوندم امیدوارم مشکل منم حل بشه.
پس منم باید همینطوری رفتار کنم
یادم افتاد که گفته بود دوست داره مردش مرد باشه و قوی باشه. باید حواسمو بیشتر جمع کنم.
مرسی دوستان
واقعا ازتون ممنونم امروز کلی با احساساتم درگیر بودم و داشتم داغون میشدم اما با خوندن این تاپیک آروم شدم.
منم میتونم از سردرگمی درش بیارم. برام دعا کنید

حالا نه در این حد ولی خوب واقعا خوشحالم...
:43:

البته یکمی هم نگران هستم که نکنه بازم دلسوزی میکنه و از آه و نفرین میترسه که بازم مونده باهام. گرچه رفتارش واقعا خوب شده و بهمم گفت واقعا و قلبا دوستت دارم و به هر چیزی قسم میخوره که دوسم داره .
شاید این حسم طبیعی باشه که نگران باشم..
ولی خوب توکل به خدا انشالله درست میشه همه چی!

دوستان میدونم دعوام میکنین ولی باور کنین میام که مشکلم حل بشه
شاید فک کنین حل شده ولی در واقع اصلا نشده...
دیشب بهم گفت.. حقیقت اینه :
من تورو به عنوان شوهر نمیتونم بپذیرم هنوز و هنوز اون حس رو بهت نتونستم ایجاد کنم که شوهرمی.. میگه وقتی نیستی دلم برات تنگ میشه ولی وقتی میبینمت یهو خالی میشه حسم و هیچ حسی ندارم. اما به عنوان یه دوست واقعا دوستت دارم و قبول کردیم مدتی مث دو تا دوست ( دوست پسر و دوست دختر ) باشیم و حتی نیاز جنسی هم رو هم رفع کنیم ولی عشقولانه بازی نکنیم .
از دیشبه میگه حس خوبی دارم . میگه میدونم تو خیلی خوبی و خیلی مورد اطمینانی خیلی منو درک میکنی و خیلی هوامو داری خیلی دوسم داری خیلی بهم اهمیت میدی هیچی برام کم نذاشتی و نذاشتی هیچ وقت کمبود داشته باشم ولی من اون حس رو بهت ندارم . میگه اطمینانی که به تو دارم به هیچکی ندارم و میدونم هیچکی مث تو نمیتونه منو دوست داشته باشه و همینا منو امیدارو نگه میداره چون به خودم هیچ امیدی ندارم و انگیزم صفره .
میدونم کارشناسا دیگه نمیان نظر بدن چون میگن همونی که اول گفتیم ولی خداییش قضیه الان خیلی فرق میکنه . دختره واقعا امادگی ازدواج نداشته و خودشم کاملا قبول داره . میگه شاید هم افسرده ام ولی با هم که هستیم واقعا شاده .

قضیه هیچ فرقی نکرده ، شما چون اطلاعاتت کم هست و روحیات زن و مردها را خوب نشناختی تا چیز جدیدی متوجه میشی هیجانی شده و میترسی .

این حرفها کاملاً طبیعی هست در راستای همون که گفتم آمادگی ازدواج نداشته ، ایشون نیاز عاطفی داره ، نیاز جنسی داره ، اما به بلوغ در زمینه عاطفی و اجتماعی و مسئولیت پذیری و .... نرسیده چنانکه خود شما هم از ابعادی نرسیدی . شما هنوز مرد نشدی او هنوز زن نشده ، لذا هردو نیاز به دوره ای دارید که به کمک مشاور به این آمادگی برسید و تا به آمادگی نرسیدید عروسی نکنید . فقط نیاز هست که حرفهاشو به مشاور بگی و بخواهی که خودش این احساسهاشو بگه تا مشاور با درک دقیقتر از وضعیت روحی و خلقی او به وی کمک کنه به پذیرش و آمادگی همسر داری برسه .

این همه نگران نباش . قدم خوبی برداشته ، همینکه پذیرفتت و دارید به هم نزدیک میشید خوبه . او نیاز داره زمان بگذره تا به عنوان همسر با مسئولیتهای همسری بپذیرتت چیزی که فعلاً ازش میترسه و احساس میکنه توانشو نداره ، وقتی میگه به عنوان دو تا دوست راحت تره یعنی احساس مسئولیت توی این رابطه نیست . نگران نباش و در عوض شما مرد بودنت رو تقویت کن و نشون بده و همچنین به عنوان یک شوهر عمل کن بدون اینکه به زبان بیاری ، تا در او زن بودن و تکیه کردنش را تقویت کنی .

از مشاوره حضوری غفلت نکن و گام به گام پیش برید و اینهمه هم هیجانی نشو هیجانات نگرانی را کنترل کن .


.

فرشته مهربون
ممنون از شما.. خیلی خوب گفتی.
مشاوره حضوری رو قبول نداره یکی رفتیم یه تست ازمون گرفت گفت ازین مشاور خوشم نیومد..
الان میگه تنها دلیل اینکه دارم تلاش میکنم اینه که تو واقعا خوبی و منو خیلی دوس داری و میترسم هیچ مردی اینقد دوسم نداشته باشه و کارایی که تو میکنی رو برام نکنه .
به عنوان یک دوست پسر منو دوست داره و حتی دلش تنگ هم میشه برام.
تو این دو هفته هم دلش تنگ شده بود . قبول دارم امادگی ازدواج نداشته ولی من که هر کاری که مردا میکنن رو میکنم براش..
اینجا رو هم خوندم . به نظر دوستان تو این شرایط با وجودیکه خودش گفته در صورت نیاز رابطه داشته باشیم این کار درسته یا نه؟

در خصوص رابطه جنسی شما نپذیرید ، و بگویید چون ممکنه عاقبت نتونیم زن و شوهر باشیم با توجه به اینکه گفتی نمیتونی منو به عنوان شوهر بپذیری ، درست نیست که شرایطتت از دختر بودن تغییر کنه و بهتره که از این نظر وابسته نشی که بعدش اگه بخوایم جدا بشیم برات سخت باشه ، اینگونه شما با دست پس میزنی و از طرفی با محبتها و توجه مردانه با پا پیش میکشی .

باز هم تأکید می کنم مرد بودن را در رفتارتان داشته باشید یعنی صلح کل نباشید ، وقتایی که لازم هست قاطع و جدی و حتی رو برگردانید .




.