-
مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام.نمی دونم چند تاپیک دیگه قراره راجع به پدر و مادرم ایجاد کنم.
پدرم اعتیاد داره.البته خیلی وقته.اما نزدیک به دو ساله سرد مزاج شده.و به مادرم بی توجه.تو این مدت هیچ رابطه ای نداشتند.از بی توجهی های پدرم هر چی بگم کم گفتم.پدرم یه باغ داره که بیشتر اوقاتش رو اونجا می گذرونه.از سر کار مستقیم می ره اونجا.مادرم برای فرار از این تنهایی تصمیم گرفت بچه دار شه ولی متوجه شد که پدرم نابارور شده.پدرمو راضی کرد برن دکتر.دکتر هم تشخیص داد باید عمل شه.حالا بعد از عمل باید تا 3 ماه قرص بخوره تا شاید باروریش برگرده.ولی حتی قرصاشم مرتب نمی خوره حتی اگه مادرم یادوری کنه باشه می گه و از کنارش رد می شه.
مرکز ترک اعتیاد رفتند.آنی عزیز گفت برین به مراکز ان ای .تو شهر خودمون که عمرا نمی رفت ولی پدرم به مادرم وعده داد که قول می ده بره یکی از روستاهای اطراف.ولی اینم یکی دیگه از وعده هایی که بهشون عمل نمی کنه.من چند بار که با پدرم صحبت کردم که به خودش بیاد بعد پدرم می ره تو خونه می گه تقصیر توست که دخترمون رو هم تحریک می کنی.به مادرم می گه مردای دیگه شیشه مصرف می کنن و هزار جور دیوونه بازی اونوقت تو به من گیر می دی.مادرم خیلی به طلاق فکر می کنه ولی چون جایی رو نداره بعدش بره تا حالا اقدام نکرده.می گه طلاق بگیرم دیگه جلوی چشمم نیست حرص بخورم.کارش شده گریه.حالا من پیشنهاد دادم امروز برم خونشون بعد به پدرم بگیم با هم بریم مرکز ان ای.ولی مادرم می گه فایده نداره پدرت نمی خواد من می ترسم بگم و پدرم نیاد یا اگه هم بیاد دیگه ادامه نده بعد دوباره مادرم به هم بریزه.واقعا دیگه نمی دونم چی کار کنم.اگه مادرم برای قهر بیاد خونمون خوبه؟.می ترسم پدرم باز به بی توجهی هاش ادامه بده.این وسط برادرم خیلی داره آسیب می بینه.به تازگی وقتی بحث می کردن برادرم می خواسته بزاره بره گفته من ازین خونه می رم.اون 15 سالشه.
خواهش می کنم کارشناسان محترم و دوستای همدردی بگید چی کار کنیم؟؟
به قول مادرم پس خدا طلاق رو برای چی گذاشته؟
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
نقل قول:
اما نزدیک به دو ساله سرد مزاج شده.و به مادرم بی توجه.تو این مدت هیچ رابطه ای نداشتند.
نقل قول:
حالا من پیشنهاد دادم امروز برم خونشون بعد به پدرم بگیم با هم بریم مرکز ان ای
رایحه عشق محترم
به نظر من شما به هیچ عنوان نباید با این کیفیت در کار پدر و مادرت دخالت کنی. اینکار اصلاً صلاح نیست.
البته من سن شما و یا سن پدر و مادرتون رو نمی دونم ولی اونها احتمالاً در سنی هستند که بتونند زندگیشونو با تدبیر حل و فصل کنند.
البته فکر نمی کنم بچه حلال مشکلات پدر و مادر شما باشه.
موفق باشی
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
پس چی کار کنم؟؟؟
حداقل بگید مادرم چی کار کنه؟من بهش منتقل می کنم با اینکه خیلی نا امیده.
من حتی به این فکر می کنم که وسایلمو جمع کنم برم خونه اونا.به پدرم بگم مادرم تنهاست اومدم پیشش.
بالاخره باید یه جور از وضع موجود خجالت بکشه.کلافه بشه.به خودش بیاد که چقدر اطرافیانش در عذابن.چون نقطه ضعفش زندگیه منه.اصلا دوست نداره زندگیم متزلزل بشه.دیگه گریه های مادرم روش تاثیر نمی ذاره.من این روزا هر موقع مادرمو میبینم چشماش باد کرده و قرمزه ولی پدرم به روی مبارک هم نمی یاره.البته گاهی ممکنه بیاد به مادرم وعد و وعید بده.ولی..........................
مادرم 38 سال و پدرم47 سال دارن و من 21
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
رایحه عزیز با این شرایطی که شما توصیف میکنی به نظر من وجود یه بچه دیگه مشکلات رو چند برابر میکنه ضمن اینکه قبل از آوردن بچه باید به آیندش فکر کرد به نظر خودت چه آینده ای انتظار اون طفل معصوم رو میکشه؟
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
ببین خواهر عزیزم
البته مثل اینکه پدر شما اعتیاد داره و این موضوع باید بر اساس نظرات پزشکان و پیگیری شما حل و فصل بشه که مثل اینکه همین کار رو هم دارید انجام میدید.
از توصیفاتی که در مورد پدرت گفتی میشه اینطور برداشت کرد که اون (به هر دلیلی)از زندگیش خسته شده و باید به این مسئله و عواملش هم توجه کنی و فقط اونو مقصر فرض نکنی و اگر اون عوامل رو هم کنار اشتباهاتش گذاشتی اونوقت میشه تصمیم گرفت که چه کرد
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
مشکل اصلی بی توجهی پدرمه.منم خیلی فکر می کنم که ممکنه مادرم هم تو این وضع مقصر باشه ولی نمی دونم کجا مادرم اشتباه کرده.مادرم خیلی کم طاقته.خیلی رفتاراش فراز و نشیب داره.یه روز می بینی تصمیم می گیره پدرمو همراهی کنه ولی وقتی کمی از پدرم بی توجهی می بینه دوباره می ره تو لاک خودش.اون نمی تونه به مدت طولانی مدت از پدرم حمایت کنه فکر می کنه باید همون لحظه که یه از خود گذشتگی کرد پدرم متحول بشه.هر چقدر می گم مگه اعتیاد الکی هست که یه دفعه ترک کنه.پدرم چند بار تصمیم به ترک گرفته ولی نمی دونم واقعا خودش می خواسته یا فشار مادرم.پدرم مثل خیلی ها فکر می کنه مشاوره و روانشناس برای افراد روانیه و این چیزا رو قبول نداره.می دونم بچه راه حل نیست.این فکر مادرمه.خود این ناباروری پدرم خیلی تاثیر بدی رو مادرم گذاشته.
من هر چقدر تو گوش مادرم می خونم کمی تحمل کن.فقط آیه یاس می خونه.شاید قبل از مرکز ترک اعتیاد هر دو به مشاوره احتیاج دارن ولی پدرم به راحتی راضی نمی شه بیاد.شاید قبول کنه بیاد ولی چون اعتقادی نداره پس حرفای مشاوره هم تاثیر نخواهد گذاشت.
واقعا راه حل چیه؟
فکر می کنم مادرم هم دچار افسردگی شده.همش گریه.چند شب پیش تو عروسی رفته بود پیش افراد مسن نشسته بود و هر چی اصرار کردم نیومد تو جمع.خیلی می خوابه.و همش به گذشته فکر می کنه و غصه می خوره.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
ببین
اصرار مادر شما برای بچه دار شدن کمی غیر عادیه
منظورم اینه که اصرار اون مثل خانوماییه که اصلاً بچه ندارند ولی اونا دوتا بچه دارند و اتفاقاً دختر و پسر.
بهر حال فکر میکنم وظیفه شما دو نفر بعنوان فرزند اینه که باید تلاش کنید و از اونها بخواهید تا بخاطر شما مشکلاتشون رو رفع کنند.
البته اگر افرادی با تجربه در این زمینه در فامیل و آشنا یا دوستان صمیمی پدر و مادرتون که بشه ازشون کمک خواست رجوع کنید اونها شاید بتونند بهتون کمک کنند.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
مادرم فقط می خواد تنهاییش رو پر کنه.چون تو خونه واقعا تنهاست.من چون دانشگاه دارم و زندگی مشترک دائم نمی تونم برم اونجا.برادرم هم که معلومه پسره و تو خونه نمی مونه وضع پدرم رو هم که می دونید.اگه مشکلشون حل بشه مطمئنا دیگه مادرم بچه نمی خواد.
تو این زمونه حتی برادر هم راضی نیست کمک کنه.قبلا مادرم هم از عموی بزرگم کمک خواسته و هم برادر خودش
هرکی مشغول زندگیه خودشه.اگه مادرم پدر و مادر داشت.............
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
خواهرم
بهر حال تمام مطالبی رو که نوشتی میخونم اینطور به نظرم میرسه که شما در جریان بعضی از مسایل قرار نداری و به همین خاطر پیشنهاد می کنم از یکی از نزدیکان صمیمی مورد قبول پدر و مادرت که مورد اعتماد اونها باشه و با تجربه هم باشه کمک بگیری
موفق باشی
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
رایحه عشق عزیز سلام ..
راستش من در حدی نیستم که بتونم شما رو راهنمایی کنم ..
اما با توجه به اینکه گفتی نقطه ضعف پدرت زندگی شماست میتونی باهاش صحبت کنی .. بهش بگو پدر من با اینکار شما ممکنه چند روز دیگه شوهر من متوجه بشه و من اسیب ببینم تو زندگی .. این کارهای شما یه سرشکستگی هست برای من و زندگیم و ممکنه به خاطر شما من بعدا از شوهرم حرف بشنوم .. بگو همسرم ممکنه وقتی میبینه شما این کارو میکنی خودشم به این سمت بره و به من بگه اگه کار بدیه چرا پدرت انجام میده ؟! شما دوست داری دامادت مواد مصرف کنه ؟! اصلا به زندگی من و برادرم فکر میکنی ؟!
احساس میکنم مادرت نمیتونه زیاد تاثیر گذار باشه و با ضعفی که از خودش نشون میده قضیه رو برای پدرت عادی کرده ..
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
به نظر من پیش از اینکه به فکر ترک اعتیاد پدرتون باشید باید مانع بچه دار شدن مادرتون بشید .
یعنی چی که برای رفع تنهایی بچه دار بشه؟:316:
اون بچه چه گناهی کرده که باید در این شرایط به دنیا بیاد و قربانی بشه؟
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
منظورتون بعضی مسائل چیه؟.راجع به مادرم همه چیزو می دونم ولی پدرم برام ناشناسه.هیچی نمی دونم.حتی یاد نگرفتم چه طور راحت باهاش صحبت کنم.با اینکه همدیگه رو دوست داریم بیشتر از سلام و احوال پرسی بینمون نیست.چند بارم که باهاش صحبت کردم چون بلد نبودم یه جورائی لحنم تند و سرزنش وار بود.روی کمک هیچ کس نمی تونیم حساب کنیم.راه هایی بگید که فقط خودمون بتونیم .
فعلا من دارم میرم لطفا بیشتر راهنمائی کنید
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام رایحه عزیزم
دوست خوبم الان مادر شما بیشتر از هر چیزی برای درمان روحیش نیاز به یک روانشناس خوب داره!
یادته همیشه می گفتم کا باید خلا هامون رو با یک جایگزین پر کنیم؟
اون جایگزین مناسب واسه مادرت بچه نیست و این اشتباه ترین تصمیمه و حتی اینکه پدرت ناباروره لطف خداست عزیزم!
چون اگر وضع پدرت خدایی نکرده بدتر شه ، در آینده اون بچه مادرت رو شماتت خواهد کرد!
گو اینکه مادر شما باید خودش رو توی این شرایط بحرانی قوی کنه و اوضاع رو به درستی مدیریت کنه!
اون الان یک پسر نوجوان داره که بیش از همیشه الان به محبت مادرت نیاز داره و توجهش!
اون یک مادره و باید تنهاییش رو با جایگزین های مناسب پر بکنه نه با یک روش کاملا غلط!
پس لطفا مادرت رو به تنهایی پیش یک روانشناس ببر!
باید افسردگیش درمان بشه! بشین و جدی با مادرت صحبت کن!
بهش بگو اگر طلاق یا هر چیز دیگری میخواد اول باید خودش رو قوی کنه و از افسردگی نجات بده!
بهش بگو که باید با قوی بودن و صلابتش و توجه به پسرش و قاطعان پدرت رو همراهی کنه!
بعد از اون و جلسات مشاوره ، و با کمک روانشناس اول مادرت رو به زندگی عادی و محکم بودن برگردون!
بعد از مادرت بخواه خودش وقتی اوضاع روحیش با کمک مشاور مساعد شد خانوادش رو کمک کنه! به برادت توجه
بده و دیگه اشک و زاری رو بذاره کنار و محکم و قاطعانه با پدرت صحبت کنه نه با گریه و التماس!
این قاطعیت و کلام محکم و البته به دور از پرخاشگریه که روی یک معتاد اثر میذاره نه گریه! اینو به مادرت بفهمون!
مرحله بعد شرکت در کلاسای ان ای توسط خودت و مادرت هست و پرسیدن روش درست مقابله با یک معتاد!
اینا رو بدون اطلاع پدرت انجام بده و بعد که مادرت سالم شد و محکم و استوار بگذار خودش برای زندگیش تصمیم
بگیره!
این میون همسرت رو فراموش نکن و زندگی خودت رو اولویت اول بذار و از روش های غلط اومدن به خونه پدری و غیره استفاده
نکن! زندگی زناشویی تو هیچ آسیبی نباید ببینه!
از طرفی میتونی به پدرت بگی که دوست داری با غرور ازش جلوی خانواده همسرت حرف بزنی اما همیشه
شرمساری تا شاید تحریک بشه! مطمئن باش تغییر رفتار و جدیت تو و مادرت میتونه پدرت رو به تغییر رفتار سوق بده!
از طرفی از مادرت بخواه وقت بیشتری برای برادرت بذاره البته بعد از درمان افسردگیش و اون
خلا رو با پسرش پر کنه!
هیچ کس به اندازه فرزندان و حمایت مادر خانواده در تغییر رفتار یک معتاد موثر نیست! پس به مادرت
بگو با محبت به برادرت جلبش کنه و دست از رفتارهای غلط قبلی برداره و با هم یک تیم
بشید برای نجات پدرت البته به شیوه درست و زیر نظر کارشناس!
باز هم سوالی بود بپرس گلم :46:
همیشه دعاگوت هستم!
:72:
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام رایحه عشق عزیز
درک می کنم که در چه شرایطی هستی .
حرفم را قبل تر بهت زدم .....خودت را از این بازی بکش بیرون و نقش ناجی که به خودت گرفتی را رها کن که این نقش چرخش داره و...........
و اما
مادرت را به مرکز ان ای بفرست و خودت هم برو . مشکل را آنجا مطرح کنید . آنها به شما کمک خواهند کرد و مسیر درست را در همان شهر خودتان طی کنید و از حرف مردم و اینکه مردم چه خواهند گفت نترسید و ........
اشتباه خواهد بود اگر فکر کنی که فقط پدرت معتاد ست . او فقط مواد مصرف می کند اما سایرینی در این چرخه هستند که آنها هم به لحاظ روانی دچار مشکل اعتیاد رفتاری و احساسی و عملی هستند و باید بازی های تو و مادرت و ....عوض شود تا در پدرت تغییر را شاهد باشید .
شخصا به مراکز ان ای مراجعه کنید . ( تو و مادرت و برادرت )
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
آنی عزیز بهار شادی نظرش اینه که مادرم نخست به روانشناس مراجعه کنه و بعد از بهبود روحیه به مراکز ان ای برویم.شما این نظر رو نداری؟یا مراکز ان ای به تنهایی برای مادرم کافی خواهد بود.
یک سوال که خیلی مهم است اینکه این مراکز در تمام مناطق چه شهرهای بزرگ چه شهرستانها و چه روستاها به یک میزان موثرند؟یعنی مراکزی که تو یه شهر بزرگ و پیشرفته ست بهتر از شهر کوچیک نیست.آخه ما تو یه شهر کوچیک هستیم که امکانات چندانی نداره می ترسم ازین که نکنه این مراکز تو شهرمون فقط یه نماد از ان ای باشن و کار خاصی نتونن انجام بدن.
من به محض اینکه نظراتون رو خوندم به مادرم منتقل کردم اون هم قانع شد البته گفت امروز خیلی جدی با پدرم حرف زده گفته تو نه حاضری باغو بفروشی نه از مواد دست می کشی نه به جلساتی که قول دادی می دی قسم می خورم که اگه این وضع ادامه پیدا کنه طلاق می گیرم.پدرم اول گفته از کجا می دونی نمی رم مادرم گفته جون بچه هاتو قسم بخور که پدرم کوتاه اومده گفته باشه از فردا با هم می ریم.
خواستم شما هم از اوضاع خبر داشته باشین.پدرم خیلی ازین قول ها می ده ولی اگه این دفعه واقعی باشه باز هم می گید اول منو مادرمو برادرم بریم مرکز ان ای؟
ببخشید اذیت می کنم اما می ترسم یک قدم اشتباه برداریم و هزار قدم عقب بیفتیم.
یه سوال دیگه یکی از دوستان گفتن رفتارای پدرم نشون می ده از زندگیش خسته شده نظر شما هم اینه؟یا به خاطر مواد این رفتارها رو می کنه؟
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
رایحه جان،
ضمن پی گیری راه حلهای تخصصی ارائه شده، لطفا این مساله را برای مادرتان توضیح بدهید که در صورت بهتر شدن رابطه اش با پدر یا بدتر شدنش، به هیچ وجه برای بچه دار شدن اقدام نکند.
یک بچه بی گناه توی این فضای آشفته، سن بالای پدر و مادر، مادر افسرده، پدر معتاد، تفاوت سنی بسیار زیاد با خواهر و برادر و هزاران مشکل، فقط برای سرگرمی مادرتون؟؟
برادر 15 ساله شما می خواد از خونه و از این مشکلات فرار کنه، شما می خواهید یک نفر دیگه را به این مشکلات دعوت کنید؟
اگر هم خیلی مصر هستند، می تونند کودک بی سرپرستی را به فرزندی قبول کنند. یا با مراکز نگهداری کودکان بی سرپرست به شکل داوطلبانه همکاری کنند.
امیدوارم با پی گیری درمان مادر و سپس پدرتون مشکلاتتون حل بشه.:72:
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
دوستان هر کس اطلاعاتی داره به این سوالم پاسخ بده.
نقل قول:
یک سوال که خیلی مهم است اینکه این مراکز در تمام مناطق چه شهرهای بزرگ چه شهرستانها و چه روستاها به یک میزان موثرند؟یعنی مراکزی که تو یه شهر بزرگ و پیشرفته ست بهتر از شهر کوچیک نیست.آخه ما تو یه شهر کوچیک هستیم که امکانات چندانی نداره می ترسم ازین که نکنه این مراکز تو شهرمون فقط یه نماد از ان ای باشن و کار خاصی نتونن انجام بدن.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
بله . روش ها و تکنیک ها یکی است .
اما فراموش نکن که معجزه در دستان خود شماست و نه دیگران .
دیگران فقط به شما آگاهی می دهند و شما را حمایت می کنند و ......
در نهایت خواست و تصمیم گیری و انتخاب برای تغییر در دست خود افراد دخیل در رابطه ست .
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
آنی عزیز من راجع به ان ای خیلی تحقیق کردم و آدرس جلسات رو هم دراوردم.فقط یه موضوع راجع به ان ای سردرگمم کرده اینکه اصلا هیچ حرفی از خانواده ها نشده و مختص افراد معتادیه که دور هم جمع می شن ولی شما می گی ما هم باید شرکت کنیم.مادرم گفت اگه پدرت بفهمه تو شهر خودمون رفتیم احتمال زیاد ناراحت بشه و مخصوصا اینکه ساعات جلساتش تو شهرمون شبه و این واسمون دشواره و تصمیم این شده که بریم مرکز استان که یک ساعت تا اونجا راهه.حالا فرق نمی کنه ما توی جلسات مخصوص بانوان شرکت کنیم؟
و یه سوال مهم اینکه بعد از اینکه ما تو این جلسات شرکت کردیم پدرم هم باید تو همون مکان بیاد جلسه یا می تونه جای دیگه بره؟
من خیلی می ترسم این راه جواب نده چون الان مادرم کمی امید پیدا کرده ولی خیلی متزلزله.بچه ها دعا کنید
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
شرابط از اینی که هست بدتر نمیشه .
قطعا خودت متوجه هستی که شرایط خانواده ات شرایط مناسبی نیست .
من نمی دونم که شما چه شهری زندگی می کنی . در جلسات ان ای یک سری کلاس ها عمومی ست و شرکت برای عموم آزاد ست و یک سری هم فقط جلسات معتادین ست . شما برو و با مادرت مسائل را بازگو کنید آنها خودشان به شما خواهند گفت دایره ی امکانات آنها چیست و چه خدماتی می توانند به شما ارائه بدهند .
ارتباط گرفتن با جمعیت ان ای باور کن نه ترسناک است و نه خطرناک و این همه هم نیاز به احتیاط ندارد . تو حاضری زندگی خودت رو ریسک کنی و بری خونه ی پدر و مادر و ..................به جای این همه ترس برو ببین اصلا این ان ای که این همه حرفش زده میشه چیه و در کمترین حالت برای نجات خانواده کار مثبتی انجام داده ای ضمن اینکه خودت رو محدود به نتیجه نکن .
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام.
دیروز مادرمو بردم پیش یه مشاور.
اونم بهش گفته بود اول باید خودت خوب بشی بعد به شوهرت کمک کنی.گفته بود الان هر دوی شما بیمارید هر کدوم به یه شکل.فعلا مادرم باید به خودش برسه.خودشو مشغول کنه و در برابر کارای پدرم زیاد خود خوری نکنه.امیدوارم بتونه.اتفاقا مشاور هم گفته بعد از درمان خودت به مراکز ان ای مراجعه کنید.بچه ها به نظرتون من هم منتظر بمونم و فعلا اقدامی نکنم؟
خود من وقتی رفتارهای پدرمو می بینم واقعا عصبی می شم.دائم تو خواب دارم پدرمو سرزنش می کنم.اونقدر ازین خوابا دیدم وقتی تو بیداری پدرمو می ببینم خجالت می کشم نگاش کنم.
چند روز پیش همسرم یه حرفی زد که خیلی برام سنگین بود.اون نمی خواست تحقیر کنه ولی چون می دونه مادرم چقدر از پدرم ناراحته بعد از اینکه از خونه اونا اومدیم گفت واقعا مادرت حق داره با پدرت قهر کنه چون وقتی با پدرت دست دادم خیلی بوی بدی می داد خودشو خفه کرده بود.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
به نظر من درسته كه شما متاهل هستي و تا حدودي با مسايل زناشويي آشنا، ولي سن و تجربه شما به آن اندازه نيست كه كاملا حلال مشكلات مادر وپدرت باشي. پيشنهاد من اينه كه ابتدا مادرتون در چند جلسه حضوري با يك مشاور خانواده صحبت كنند و به لحاظ روحي آرامش خودشونو به دست بياورندو بعد همراه با پدرتون در اين جلسات حضور داشته باشند. شما هم به عنوان فرزند بايد بطور همزمان هم با پدر و هم مادرتون ارتباط مثبت و سازنده اي رو داشته باشيد. فقط طوري رفتار نكنيد كه يكي از آنها احساس طرد شدگي از جانب فرزندشان را داشته باشند. ضمنا رفتن شما به خانه پدري تان بيشتر باعث متزلزل شدن روابط زناشويي خودتان و كشيده شدن مسايل خصوصي پدر و مادرتان به حريم زندگي خصوصي شما مي شود كه اين اصلا صحيح نيست.
پس سعي كن آرامش رو حفظ كني و بيشتر هواي برادر نوجوانت رو داشته باشي . سعي كن سر اونو گرم كني و از جو متشنج خونتون دورش كني و مثلا با همسرت و برادرت برنامه ريزي كنيد آخر هفته ها به كوه يا گردش برويد. وضعيت برادرت الان خيلي حساس تر از مادر ته به نظر من.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام.نمی دونم از کنگره 60 چیزی می دونید یا نه.یه مرکز ترک اعتیاده.راستش به نظرم اومد بهتر از مراکز ان ای باشه.اما متاسفانه شعبش تو استانمون نیست.ولی من دیشب یه ایمیل زدم بهشون و شرایط پدرم گفتم امروز زنگ زدم با یکی از راهنماها صحبت کردم.ازم خواست به پدرم بگم زنگ بزنه.بچه ها دعا کنید پدرم راضی بشه.به خدا تو این اوضاع قاراشمیش ذهنم دکتر به من گفته باید زودتر بچه دار شم.چون رفته رفته باروریم کم می شه.اصلا آمادگیشو ندارم.
من دوست دارم وقتی بچه دار می شم پدرم خوب شده باشه.
یه سوال اگه پدرم راضی نشه زنگ بزنه نمیشه مادرم بهش بگه رایحه منتظره درمان بشی بچه دار شه.و شرایطمو هم بگه.چون پدرم همش می گه خودم باید ترک کنم پس احتمالا قبول نکنه زنگ بزنه.تازه فقط زنگ زدن نیست این طور که راهنما گفت یک بارو باید بره تهران
بچه ها دعا کنید.تو رو به خدای حسین دعا کنید پدرم به خودش بیاد
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
حالا به مادرت بگو که به پدرتون بگن که رایحه میخواد بچه دار شه و منتظر خوب شدن شماست و اگر بچه دار شدن رو به تعویق بندازه ممکنه دیگه شانس بچه دار شدن رو از دست بده
ضرری که نداره گفتن این حرف
چه بسا سود هم داشته باشه
منم وقتی باردار شدم
پدر شوهرم ، سیگار رو ترک کرد به خاطر نوه ش
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
بچه ها یه اقدامی انجام دادم امیدوارم کارم غیر اخلاقی نبوده باشه.
حدود یک سال پیش متخصص به من گفت باید زود بچه دار شم وگرنه ممکنه در آینده به مشکل بر بخورم.اون موقع اصلا آمادگیشو نداشتم.گذشت ......
تا اینکه مشکلات خانوادم روز به روز بیشتر شد.اعتیاد پدر و کم طاقتی مادر.
درین گیر و دار من به بچه و آینده فکر کردم.و انگار کمی علاقه مند به بچه دار شدن.البته کمی به همین خاطر این بار که به حرفهای دکتر فکر کردم کمی دلهره گرفتم.حساب کردم دو ترم هم درس بخوانم کمی سبکتر می شود درسهایم و باید تصمیم جدی بگیریم این فکرها همزمان بود با جو متشنج خانواده ام.من با خود می گفتم اگر من بچه دار شوم پدرم با این وضع چه پدر بزرگی خواهد شد؟؟یعنی می شود پدرم تا آن موقع ترک کند.(البته همسرم هم به اندازه من راغب به بچه دار شدن نیست.)
راستش دلیل اینکه فعلا بچه دار شدن را به تعویق انداختیم هم درسم و هم عدم آمادگی کاملمان و البته اوضاع پدرم است اما امروز از مادرم خواستم اوضاع مرا به پدرم توضیح دهد و بگوید رایحه دوست داره تو خوب بشی بعد بدون استرس باردار شه.مادرم می گفت پدرم وقتی شنید خیلی ناراحت شد و آه کشید:302:
پدرم این روزها همش سعی داره ترک کنه ولی فقط می گه خودم می خوام ترک کنم و حاضر نیست به مراکز ترک مراجعه کنه تجربه نشون داده پدرم نمی تونه خودش این کارو کنه.من فقط می خواستم با این کار ترغیبش کنم.
شاید بشه یه انگیزه.ولی الان عذاب وجدان دارم چون پدرم فکر می کنه تنها دلیل برای عدم بارداریم اونه.
خدا شاهده سلامتی پدرم خیلی برام مهمه.خدایا منو ببخش.:302:
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
اشکال نداره
حرف دلت را زدی ، مگر نگفتی یکی از دلایل تأخیرت همین بوده
پیام را با واسطه به پدر رساندی
اما ترتیبی بده که بدون واسطه با او حرف بزنی . برای اینکار یه شب فقط خودت و پدرت با هم بیرون برید ، برید رستوانی ، کافی شاپی ، جایی اینجوری .
تا میتونی عشق نثارش کن ، اینکه چقدر دوستش داری ، اینکه چقدر رنج می بری که می بینی بیمار هست . اینکه دوست داری هرکاری از دستت بر میاد برای بهبودیش انجام بدی و اینکه چقدر دوست داری بچه ات وقتی بیاد که خیالت از بابت سلامتی بابات راحت شده ،
بهش بگو :
بابای خوبم ،عزیز تر ازجانم ، دلم بچه میخواد اما دوست ندارم تا بهبودی تو حاصل نشده اقدام کنم . بگو می دونی چرا ؟ برای اینکه دلم میخواد ازت مراقبت کنم . دلم میخواد کمکت کنم . اما وقتی بچه باشه میدونم نمیرسم اونجوری که دلم میخواد در خدمتت باشم و عذاب می کشم . بگو اصلا ًمن توی زندگی خودم تمام فکر وذکرم تو و مامان هستید ، وقتی شما دو تا را سالم و سرحال و با هم در عشق و محبت ببینم لذت می برم ، آرامش دارم ، اون وقت با خیال راحت بچه دار میشم .
بگو :
بابا فکر نکن چون دردت اعتیاده ناراحتم . تو بیماریت هرچیز دیگه ای هم بود من باز هم طاقت نداشتم . این که دیگه جای خود داره . من فقط دوست ندارم رنج شما ها را ببینم و مطمئنم این وضعیت رنجت میده ، درد میکشی و با درد کشیدن تو منم درد میکشم .... اینه که دلم میخواد خلاص بشی تا دردتو نبینم .... رنجتو نبینم و اینجوری آرام بگیرم و شارژ بشم که سرحالی ، خوشی و شاداب و .....
بگو :
الآنم من اصرار نمی کنم که راه درمان در پیش بگیری . تو هرطور راختی باش ، فقط میخواستم بدونی چقدر دوستت دارم و چقدر نگرانتم و چقدر برام عزیزی حتی به قیمت گذشتن از عشق فرزند دار شدن . بخاطر شما حاضرم بچه دار نشم . تا نه تو غصه بخوری نه نگرانی های من بیشتر بشه و ...... بچه را با وجود سلامتی شما میخوام . ...... جوری که کمی بزرگتر شد ببینم دستش توی دست شماست و توی پارک قدم میزنه و من احساس آرامش و لذت کنم که بابام هوای بچمو داره ، بگه بابایی منو برده پارک بازی کنم و .... من قند توی دلم آب بشه از رابطه بچم و بابام
اینجوری رقت قلبش را زیاد می کنی . و عزت نفسش را تقویت می کنی .
پدرت نیاز به حمایت عاطفی تو و مادرت داره . آنچه یک مرد را به اعتیاد می کشونه احساس ضعف و ناتوانی در برابر زندگی یا در روابط هست . و این احساس ضعف هم از ضعف عزت نفس و احساس خود کم بینی بلند میشه . هرچه شما بیشتر عزت نفسش را تقویت کنید با بها دادن به وجود و حضورش این قوت را برای اینکه خودش انگیزه و اراده بهبود پیدا کند را در او بیشتر می کنید .
وقتی اینگونه طعم اثر وجود شما و محبتها و توجهاتتون را دریافت ، خودش خواهان کمک هم خواهد شد .
شما فقط زمینه ساز تقویت انگیزه باشید . وقتی خودش ندا سر داد بگید ما هستیم . تمام قد در خدمتت ، امر کن تا پیشمرگت بشیم . هر طور میخواهی تا کمکت کنیم . از ما هم کمک نخواهی می دانیم از غرور نیست بلکه از اینه که تو می توانی خودت از پس کار بر بیایی اما ما هم دوست داریم کاری برات بکنیم تا لذت ببریم تو هم اینو از ما دریغ نکن بابایی
حتی یه وقتی گله هم ازش می کنید ( که در حداقل باشه ) گله عاطفی و با حفظ شخصیتش و غرور مردانه اش و عزت نفسش باشه . برای این کار لازمه مهارت بیاموزید .
هر از گاهی با پدر خلوت کردن و صرفاً محبت نثارش کردن را داشته باش .
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فرشته مهربان ممنونم.ولی متاسفانه نمی شه.نمی تونم.دردم هم همینه.اصلا بلد نیستم و یاد نگرفتم.نه اینکه نسبت به هم بی تفاوت باشیم.اگه بدونی پدرم چقدر دوسم داره ولی اون ارتباط پدر و دختری کلامی نیست.کلا این طوره رابطمون نه فقط در موضوع اعتیاد پدرم.همیشه هم وقتی پدر و دختری رو دیدم که چقدر با هم می گن و می خندن حسرت می خورم.کلا پدرم و من کم حرف هستیم و درون گرا.شاید چون پدرم از اول باهام اونطور رفتار کرده الانم من نمی تونم.می دونید تو تنهائی هام چقدر باهاش حرف می زنم.
البته رابطش با برادرم صمیمی تره چون از اول خودش با برادرم اونطور برخورد کرده.برادرم 16 سالشه.و اونم ازین وضع ناراحته.مادرم می گه گاهی سر پدرم داد می زنه می گه مگه نگفته بودی دیگه سیگار نمی کشی.ازین حرفا.فرشته عزیز حالا که به حرفات دقت می کنم می بینم من و برادرم و مادرم یه طرف شدیم و پدرم طرف دیگر.هیچ وقت حمایتش نکردیم.دائم ازش خواستیم ترک کنه.انگار که جبهه جنگ بوده و پدرم آن طرف تنها بوده.من طی این سالها دو بار با هزار جان کندن با پدرم حرف زدم هر دو بار ازش خواستم به فکر مادرم باشه.چقدر ما نسبت به پدرم بی رحم بودیم.فرشته عزیز مادرم خیلی کم طاقت شده.اونقدر باهاش حرف زدم که الان یک ماهی هست رفتارشو تغییر داده
و دیگه گریه زاری نمی کنه ولی دعواهای هر از گاهش هست که از پدرم می خواد ترک کنه.فرشته جان به مادرم گاهی حق می دم.چون حدود یک سال و نیم هست که پدرم میل جنسی ندارد و مادرم ازین موضوع هم رنج می برد
در حا حاضر مشکل ما این است که پدرم اعتقادی به مراکز درمان ندارد.مثلا 5 روز مصرفشو قطع می کنه ولی دوباره....چون روشش اصولی نیست.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
رایحه جان
تو ، مادرت ، برادرت با سهم خودت کار داشته باشید . از زوم روی پدر بیرون بیایید . به او مهرورزانه نظر کنید .
پدرت خیلی تنهاست و تنها بوده .
اگر مادرت بود و با هم حرف می زدیم و آنالیزی داشتیم بهت می گفتم کجاها و چطور خود مادرت سهم داشته در سوق پدرت به این سمت .
پدرت بسیار عاطفی و احساسی هست و تأمین نشدن این احساسات از سویی و احتمالاً کم رویی خودش در خرج کردن آن برای اعضاء خانواده بار اورا سنگین تر کرده و .... شرایط به وجود آمده وعذاب وجدان از سویی دیگر .
پدرت از نظر عاطفی تنهاست ، زیر بار عذاب وجدانی که بروزش نمیده داره له میشه و شما فقط خودتونو می بینید و مطالباتتون رو ازش .
او را حمایت کنید . جرأتمند باش برای کار درست . چطور جرأت انتقاد از پدر را داری اما جرأت ابراز علاقه را نداری ؟؟؟
اون نمیتونمت حرف تو نیست ، حرف اون ذهن مغرور یا کم رو هست که میگه نه ،مگه میشه !!! تو با پدرت این حرفها را بزنی !!! عمراً ، تو نمیتونی ، حرفشم نزن .
از اون روشی که به نازنین گفتم و نتیجه گرفت استفاده کن . با خودت روبرو شو ، با کم روییت و نشون بده کاری نداره ، آسونه ...... و آماده شو . اینطوری اول در درون خودت آماده میشی و با شهامت حرفها را میزنی ، بعد به پدر منتقل می کنی . از سینمای ذهنی استفاده کن و یک فانتزی خلوت خودت و پدرت طراحی کن و باهاش این حرفها را بزن ... حتی در آخر دست پدرت رو ببوس ، همه اش هم صادقانه ......
رایحه گلم .... اگر در ادامه بیشتر روی اینکه چقدر در مطالبه بودید و مقابل پدر ولو با زبان بدن و پدر چقدر تنها و بدون حامی .... بیشتر می فهمی چقدر دوستش داری و چقدر براش کم گذاشتید و دوست داری جبران کنی ... اونوقت این حرفها را در سینمای ذهنیت کاملاً صادقانه خواهی گفت .
رایحه جان ! اگه بگم چه بهره ها خودت می بری ، در پوست خودت نمی گنجی . نمیگم همین رفتار با پدرت همین عاشقانه بدون نظر به اعتیادش با او بودن و حرف زدنهای عاطفی چقدر خوتو تأمین میکنه ، چه اثراتی در وجود و شخصیتت میذاره ، همه تلاشتو میکنی و مهارت به خرج میدی تا این کار را بکنی . اما نمیگم تا بچشی و خودت بیایی بگی ......بگی چطور وقتی خونه اومدی های های گریه کردی و اینها اشک شوق بوده از کاری که کردی .....
رایحه اومدی تاپیک باز کردی که چی بشه ؟ که ما راهکار بدیم ؟ بعد تو بگی نمیتونم ؟ نمیتونم نداریم .... زشته برای تو بگی نمیتونم ...... نمیتونی به بابات ابراز علاقه کنی و این حرفها را که تازه خیلی پیش پا افتاده اش را من برات نوشتم را بگی و بعد هم این همه ادعای دلسوزی برای مادر و پدر ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
این به فکر بودنهای بدون عمل درست ..... فقط باره روی دوشت ، فقط خودتو ازار میده .....
وقتی اینجور رابطه ای که گفتم با پدرت برقرار کنی در خود تو معجزه میکنه چه برسه به پدرت ..... پدر سالهاست از این محرومه ....... اما غرور مردانه اجازه نداده مطالبه کنه یا بلد نبوده ...... و شما راحت نادیده گرفتید و مطالبات خودتونو گفتید ...... کمی این حرفها را به مادرت بزن تا یه آنالیز از گذشته داشته باشه و ببینه چطور از پدر فقط توقع داشته ، چقدر سرزنش گر بوده توی زندگی و پدر از شرایط موجود به سوی مخدر پناه برده چون بسیار احساسی بوده و فقط لحظاتی میخواسته سرخوش باشه و هیچی نفهمه ...... تو این مخدر را بهش بده با عشقت ...... او مخدرش را اشتباه پیدا کرده .... البته شما هم اصل آنرا به او ندادید و از او دریغ کردید اونم دنبال بدل رفته ....... مخدر لازم برای لحظات درد و رنج محبت اطرافیانه ، همدلی خانوادست .
حالا هی برو بگو نمیتونم .... وقتی راه کمک به خودت و پدرت و مادرت اینه ....... بگو نمیتونم و نکن ....... دیگه ادامه ندی چی کنم ها !!!
از من گفتن ....... خود دانی
دلم میخواد از بالهای صداقت بپرسی وقتی روزهایی بهش میگفتم فلان جوری با همسرت حرف بزن ، این کلمات را به کار ببر ....... چطور می گفت نمیتونم ..... مگه میشه ؟ ...... تو خودت باشی میگی ؟ ....... اما خواست ، توانست ، شد و اثرش رو اول روی خودش دید بعد همسرش و زندگیش ......
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فرشته جان من روی این موضوع تمرکز خواهم کرد.حتما تمرین می کنم.خیلیییییییییی سخته.متاسفانه نقطه ضعف دیگرم اینه که مطمئنم اگه بتونم ملاقات عاطفی با پدرم بزارم هموز سلام نگفته اشکم جاری می شه.و شاید اشکام نذاره حرف بزنم.ولی به خدا منم دوست دارم وقتی می رم خونشون دستمو بندازم گردنش.دوست دارم این سردی بشکنه.من ازین نظر خیلی کمبود دارم.ازین که تو این سالها هیچ گفتگویی نبوده بین ما و فقط بعد ازدواجم چون همسرم همیشه بهش دست می ده منم به تبعیت ازون این کارو کردم.واقعا خیلی بده.به خاطر این کمبودها بود که من در دوران عقد با همسرم به مشکل خوردم.
فرشته عزیز اگه توصیه هایی داری و سوالهایی از مادرم بگو.از حرفهایت پیرینت می گیرم و به مادرم می دهم.اگه ممکنه مستقیما با خود مادرم حرف بزن.اگر مادرم هم سوالی داشت منتقل خواهم کرد.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فعلاً با خودت کار داریم
اشکال نداره ، اشکت هم در بیاد ، اول برای بابات بنویس ، بیرون میری بگو اینو بخون ...... وقتی خوند اونوقت راحت تر میتونی حرف بزنی . احتمال میدم اونوقت دیگه گریت نمیگیره . اما اگه گرفت هم اشکال نداره . بزار اشکات بیاد ولی از علاقه و محبتت بهش بگو . و بگو سالهاست این حرفها توی دلت مونده و روت نشده بگی اما دیگه تصمیم گرفتی برای همین این بغض سالها پنهان کردن احساس و علاقه ام بهت هست که ریخته بیرون .........
رایحه تلاش کن تا معجزه ببینی ازش . برای خودت هم خیلی خیلی خوبه . زمینه بچه دار شدنت را هم از نظر روحی بسیار خوب فراهم میکنه . فیلتر را بشکن و باپدرت وارد گفتگو شو .
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فرشته عزیز باورت می شه حتی تو خلوتم هم برام سخته.فقط دو جمله تو خلوت به پدرم گفتمو زدم زیر گریه.قلبم داشت از جاش کنده می شد.حتی تو خلوتم هم روم نمیشه حرف بزنم.یعنی چی؟؟
یعنی باید به پدرم بگم دوست دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نگی رایحه اون خیلی واست زحمت کشیده.هیچ وقت نذاشته احساس کمبود کنی.حتی با اینکه تا حالا ابراز نکرده ولی تو با چشم خودت دیدی نگرانی هاشو وقتی یه موقع دل درد می گرفتی چه طور مثل پروانه دورت می چرخید.بعد ازدواج نه تنها محبتهاش کم نشده بیشتر هم شده.تا خونشون دو قدم راهه ولی وقتی خونه باشه و تو پیاده می ری بهت می گه پس چرا زنگ نزدی بیام دنبالت؟؟؟؟؟؟
مگه کم خرج گذاشتی رو دستش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.خودش رفت زیر وام و بهترین جهزیه رو فراهم کرد.نه اینکه تو انتظاری داشته باشی ولی پدرت.....
الان حدود سه سال از ازدواجت گذشته ولی به خاطر همون وام ها گاهی دچار کمبود می شه تو زندگی.
مگه مادرت نمی گه وقتی دیر به دیر می یاین خونمون پدرت می پرسه چرا رایحه نمی یاد خونمون.
پس چرا سختت می یاد؟؟چرا؟؟؟؟؟؟
یعنی نمی تونی خودتو بشکونی که البته بهش نمی گن شکستن.رایحه برو بابت همه این سالها ازش تشکر کن بگو می خوای جبران کنی.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
آفرین جان دلم:104:
همین جوری ادامه بده ، ادامه بده تا نرم بشی ، تا بر خودت مسلط بشی ....
عیب نداره توی خلوت خودت بگو ، گریه هم بکن ، جلوی اشکات رو نگیر ، در واقع این برا اینه که دلت داره آب بندی میشه ، زبانت راه میافته ...... کم کم می بینی میگی و اشکت هم نمیاد ، رها کن خودتو و بگو .... بهت قول میدم بابا هم اشکش در میاد ، اینا بخاطر احساسات زیاد هست که وقتی از راه درست و برای اونهایی که باید خرج نمیشه ، میشه باروتی که جاهایی که نباید طغیان می کنه ، آسیب میزنه ...... پدرت هم احساساتش را بیان نکرده با اینکه دوست داشته بگه و ..... حبس اونها شده فشاری که سر از اعتیاد در آورده و .......
احساساتت به عزیزان و محارمت را بروز بده ، چه احساس محبت و عشق ،چه وقتی که ازشون رنجشی داری ، رنجش را هم باید ابراز کرد ، اما عاطفی نه از روی خشم ، وقتی عواطفت را در جای درست خرج نکنی به صورت خشم بروز میکنه . چون نوعی عصبانیت در درون نسبت به خودت بخاطر حبس آن هست اینه که اون خشم از خودت بخاطر جلوگیریها به صورت پرخاش به دیگران شده توی دل هم باشه بروز میکنه .
خودتو رها کن و این مکالمه و جدل احسن با اون لایه از ذهن و شخصیتت که مانعت میشه و همش توجیه می کنه که نه نباید بگی .... را داشته باش ، کم کم راه میافتی :46::43:
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فرشته عزیزم اونقدر تو خلوت با پدرم حرف زدم.هر دفعه یه جور ترسیم می کردم.هر دفعه بغض و گریه.
اول بگم که شهر ما کوچیکه.همه همدیگه رو می شناسن و امکان این قرار بیرون و فضای عمومی وجود نداره.
پس باید تو خونه این ملاقات باشه و اونم خونه خودم.
حالا تو این خلوت از بین راه های گوناگون یه راه رو بهتر دیدم.اینکه وقتی شرایط خونه رو مناسب کردم و مطمئن شدم همسرم نمی یاد خونه بگم بیاد.یه هدیه واسش بخرم.مثل پلیوری کت یا ......ترجیحا یه چیز که تنش کنه.چون می خوام ازش بخوام تنش کنه ببینم اندازه می شه یا نه.به این بهونه بتونم بحث رو بکشونم جائی که می خوام.پدرم تشکر می کنه و مناسبتشو می خواد منم می گم برای پدرم کادو دادن مناسبت نمی خواد بعد بگم یه درخواست دارم اجازه می دی بیام پیشت بشینم تو دست بندازی پشتم.بعد من می رم پیشش می شینم و درحالی که یه دستش پشتمه دست دیگشو بگیرم دستم بگم می دونی چند ساله این آرزوم تو دلم مونده ولی به خاطر کم روئی نمی تونستم بهت بگم که چقدر به این دستای گرمت احتیاج دارم شاید چون مامان پدر و مادرشو در بچگی از دست داده و من این رابطه رو یاد نگرفتم....................................
فرشته جون نظرت چیه راجع به این تصویر ذهنی.لطفا بگو چیا مطرح کنم.چقدر به مسئله اعتیادش اشاره کنم با چه جملاتی؟؟مسئله بچه دار شدنو چه طور؟؟
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
خوبه رایحه جان
مهم اینه که شرایط را آماده کنی ، خونه یا بیرون بسته به اینه که کدام بهتره و راحت تره .
شروع خوبیه .
اصلاً اسم اعتیاد را نیار ، تا میتونی فقط عشق ومحبت و ...... اگر زمینه برای پیش کشیدن ناراحتیت از اینکه اونا بیمار باشن یا پیر بشن فراهم بود . سرتو بزار روی شونه اش و اشاره کن که رنج می کشی که رنجشو ببینی . اینکه بخاطر این بیماری ( اعتیادش را بگو بیماری ) عذاب می کشه تو هم عذاب می کشی . اینکه می دونی ومطمئنی که اون خودش این وضعیت رو دوست نداره و تو هم از اینکه او در وضعیته که عذابش میده که در درون او را می خوره عذاب می کشی . اینکه دوست داری بچه دار بشی اما می ترسی وقتت رو بگیره و نتونی به بابا مامان بیشتر توجه کنی و برسی و ...... اونچه قبلاً نمونه اش را اشاره کردم
منتظرم ببینم چه می کنی خانمی .
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
فقط نمی دونم چه طور شرایطو به وجود بیارم.چون هم پدرم و هم همسرم کارشون تا حدود ساعت 3 هستش و همسرم اکثرا تو خونه ست.نمی دونم به چه بهونه ای باید بفرستمش بیرون؟؟
ملاقات تو خونه هم این مشکلاتو داره ولی من حتما یه راه حل پیدا می کنم.فعلا قصدم اینه که فردا با مادرم برم هدیه پدرمو بخرم.البته به مادرم می گم می خوام واسه تولدش بخرم.نمی خوام مادرم چیزی بفهمه.
یه سوال هم داشتم یادم رفت چی بود؟؟؟:82:
ما پنج شنبه یه سفر زیارتی به قم خواهیم داشت اگر خدا بخواهد.احتمالا تا جمعه.خیلی دوست دارم قبل سفر بتونم یه ملاقات ترتیب بدم چون اونطور تو قم راحت می تونم بهش زنگ بزنم و.....
البته از یه لحاظم می شه بعد از سفر بهتر باشه.مثلا هدیه رو به عنوان سوغات بهش بدم واز حال و هوام توی حرم بهش بگم.می ترسم این حساسیتهام کار دستم بده.فرشته نکنه اینا همش به خاطر اینه که می خوام به تعویق بیفته؟؟؟
آخه حس می کنم هر چی می گذره بیشتر آمادگی پیدا می کنم.نکنه توهمه.ولی واقعا اینکه همسرم اکثرا خونست راسته.از حرفاتون این برداشتو می کنم که باید هر چه زودتر فکرمو عملی کنم.
آهان یادم اومد شما گفتی اول بهش نامه بنویسم اگه سختم می یاد ولی من این کارو نکردم به دلیل اینکه ترسیدم بعدش نتونم تو ملاقات حضوری اون هیجانی که باید داشته باشمو داشته باشم.و یه جوری از تب و تاب بیفتم.
رایحه این همه ترس چیه؟؟؟ملاقات با پدرت.عزیزم غریبه که نیست.داری از یه ملاقات ساده غول می سازی.
بذار نقطه قوتتو بگم.اینقدر ها هم که می گی رابطت با پدرت سرد نیستا؟؟؟چند بار شده اومده دنبالت تو رسونده جایی؟؟فکر کن این بار هم همون طور.اصلا همین هدیه دادنت مگه نه اینکه با وجود این کمرویی همیشه به مناسبتهای مختلف واسش هدیه خریدی و تو هیچ وقت تولد اعضای خانوادتو فراموش نمی کنی.و به بقیه تو یادآری می کنی.مخصوصا تولد پدرتو.یادته یه بار خواستی خود شیرینی کنی تولد بابا رو نه به مادرت نه به برادرت یادآوری کردی و با دوستت رفتی یه کیف پول خریدی و شب بهش دادی و ازین که پدرت فهمید فقط تو یادت بود چه ذوقی کردی و..............
رایحه شما کم ازین خاطرات نداشتی.فقط می خوایم این محبتها رو به زبون بیاری.
هفته پیش یادته شیطنتت گل کرد با آینه نور می نداختی رو صورت بقیه.اول همسرت بعد برادرت بعد مادرت ولی چرا سختت می یومد این شوخی رو با پدرت کنی؟؟بعد برادرت اشاره کرد رو بابا هم بنداز و تو با تردید این کارو کردی و پدرت چه قشنگ به روت لبخند زد؟؟و تو باز تکرار کردی.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
رایحه جان
هرزمانی که تصور می کنی آماده تر ومسلط تری کار را انجام بده . اونکه گفتم کندنباش ، در خصوص آماده شدن خودت بود و فعال شدن درونت برای برداشتن فیلترهای غلط .
سبک سنگین کن ببین بعد از سفر بهتره یا قبلش ، هر وقت مناسب دیدی ، مهم انجام کار به شکلی صادقانه و کیفی هست .
برای قوی تر شدن مکالمه درست درونی بین عقل و احساس لازمه در استدلالی قوی تر بشی ، نه برای این موضوع در کل ...... که تاپیکهایی که وعده داده ام در خصوص منطق و فکر و مغلطه ها میخوام ایجاد کنم تا زیرساخت این نوع جدال احسن عقل و احساس باشه می تونه در این رابطه بهت کمک کنه .
فی الحال این مکالمه هایت خوبه و آماده ات میکنه .
موفق میشی ، مطمئنم .
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام فرشته عزیزو دوستان خوبم.
امروز با مادرم رفتیم یه پلیور خریدیم برای بابام البته مادر هر چه اصرار کرد نگفتم برای چی؟؟؟
شام خونه اونا بودم همسرم جایی دعوت بود
از همون اول سعی کردم نسبت به قبل بیشتر به پدرم نزدیک شوم.یعنی یه جور می خواستم خودمو آماده کنم. بازی جدیدی که ریخته بودم تو گوشیم رو بردم نشونش دادم چون می دونم خیلی دوست داره و پیشش بهش می گفتم چه طوره.بعد از شام رفت که به برادرمو برسونه باشگاه.مادرم طبق معمول گوش زد کرد زود بیا خونه.وقتی پدرم برگشت خونه من داشتم تلویزیون می دیدم که دیدم مادرم شروع کرد به شکایت که ازون وقت که رایحه اومده این چهارمین باره سیگار می کشی بیرون چقدر کشیدی من نمی دونم.بعد گفت نمی دونم چرا اینقدر بازی در می یاری چند روز نمی کشی بعد دوباره................بلد نیستی برو مرکزش .و گفت رایحه اگه من مردم یقه پدرتو بگیرید پدرم رفت اون اتاق درم بست ولی من هیچ کاری نکردم.ساکت و حتی نتونستم سرم رو برگردونم سمت مادرم.که داشت آرام آرام اشک می ریخت.واقعا اون لحظه نمی دونستم چی کنم.به پدرم که رفته تنها اون اتاق یا مادرم که تو حال داره اشک می ریزه؟؟اون لحظه فقط به فکر فرشته بودم می گفتم فرشته واقعا باید چی کار کنم؟؟
مادرم حدود یه ماه بود که دست از گریه و زاری برداشته بود ولی........
حتی پدرم که خواست دوباره بره دنبال برادرم مادرم عصبی پرسید کجا می ری؟؟؟؟؟؟؟؟
حتی بعد این اتفاق پدرم اومده بود تلویزیون نگاه می کرد(البته با یه وضع خواب و بیدار:302:)اون موقع هم رفتم نزدیکش نشستم با حداقل فاصله و آروم دستمو انداختم پشتش.
می دونم الان پدرم بیداره.زنگ بزنم بگم پدر از دست مادر ناراحت نشو چون دوست داره می گه ولی بلد نیست.
بعد بگم تو قم براتون دعا می کنم.بگم؟؟؟
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
آره
تماس بگیر
بگو بابا درکت می کنم می دونم حرفهای مادر ناراحتت می کنه . اما می دونم کاکان دوستت داره ولی شاید بلد نیست درست نشون بده .
با مادرت صحبت کن ، بگو دلم میخواد بابا هرچه هست یه مدتی فقط یه مدتی بخاطر منم شده غرغر کردن و انتظار داشتن ازش رو بزاری کنار .
رایحه جان ، این طرز برخورد مادرت اصلاً درست نیست . پدرت اگر دلش هم بخواد اعتیاد را کنار بزاره این برخوردها انگیزه را در او می کشه . اینو حتماض از قول من بهش بگو . بگو حداقل اگر نمیتونی بهش عزت نفس بدی . بیشتر از این ازش نگیر . باید بگم با این اوصاف تازه پدرت خیلی صبور هست که بدتر از این نشده .
هم با پدرت حرف بزن هم مادرت . اول با پدرت ، بعد بخواه پدر گوشی را به مادرت بده و بهش بگو ازت ناراحتم . اصلاً دلم نمیخواست جلوی من با پدر اونجوری صحبت کنی . بگو تو رفتی پیش مشاور .
بگو ازت خواهش می کنم پدر را بسپار به من . ت باهاش کاری نداشته باش . فقط احترامش را داشته باش . بسپار به من و عجله هم نکن و بروز هم نده که من این حرف رو زدم .
.
-
RE: مادرم تصمیم داره طلاق بگیره
سلام بر فرشته عزیز و همه یاران همدردی ما از سفر برگشتیم البته اونجا با گوشیم به همدردی سر زدم.
اون شب چون دیر جواب دادین من دیگه به بابا زنگ نزدم.ولی از قم و در حرم حضرت معصومه بهش زنگ زدم.اول مقدمه چینی کردم و گفتم حرم بودم گفتم زنگ بزنم و گفتم از دیشب فکرم مونده پیشت.مامان اونطور باهات حرف زد ناراحت نشی دوستت داره ولی نمی دونه چه طور رفتار کنه شما باید ببخشی گفتم ما هممون دوستت داریم ولی ما رو ببخش که بد رفتار می کنیم و پدرم هم دائم می گفت نه بابا ناراحت نشدم و گفت می دونم دوسم دارین.
ولی هنوز وقت نکردم با مادرم حرف بزنم حرفاتونو منتقل کنم.البته با مادر که حرف زدم گفت واسه بابات دعا کن منم گفتم واسه هر دوتون دعا می کنم ولی موقعیت مناسب نبود براش توضیح بدم کارش اشتباه بوده.