هيچ تمايل جنسى به شوهرم ندارم و عاشقش نيستم جدا شم ؟

سلام من با پسدى حدود يك سال دوست بودم و بعد ولم كرد و من خيلى داغون شدو و يه پسد ديگه كه دو سال بود مى خواستم وقتى ديد به هم زدم باز اومد جلو منم از بى تفاوتى و لج بازى بله دادم و سريع عقد شديم، بعد ده روز ديدم اصلا كسى كه مي خوام نى و دوسش ندارم، حتى بهم دست مى زنه اذيت مى شم و سعى مى كنم اصلا تنها نشيم، حرف عروسى برا دو سال ديگس، نمى دونم بايد چيكار كنم، به خانوادم گفتم اما ميگن خودت خواستى و مخالف طلاقن و مى گن اين پسرم ضربه مى زنىً. دوسش دارن مى گن ايرادى نداره ميگن درسش خوبه و آيندش خوبه و كمكش كن ، اون يه پس بى تجربس كه سرش تو درسه من شيطون . واقعا نمي دونم چيكار كنم من تازه ٢٣ سالمه دارم افسرده مى شم ٥ ماه عقديم يه روز خوب نداشتم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

لطفا كمكم كنيد

سلام دوست من

شما خیلی زود و بی فکر وارد این رابطه شدید حالا حداقل سعی کنید که بچگونه به قضیه نگاه نکنید
تعجب میکنم چون سنتون که اصلا کم نیست!

ایشون قراره همسر شما باشن مثل یه همبازی بهشون نگاه نکنین که اون اهل درسه من میخوام بازیگوشی کنم
عجـــــــــــبا!!

البته مشخصه که ازدواج براتون خیلی زود بوده ولی کاریه که شده حالا سعی کنید که جدی به آینده تون نگاه کنید واقعا چه انتظاری از همسر آینده تون دارید؟؟ میخواین ایشون چطور باشن که نیستن؟؟
اون فردی که دوستش داشتید چطور بود؟

مخالف جدایی نیستم ولی باید کاملا در نظر بگیرید که از نظر اکثر جوامع یه دختر عقد کرده دیگه یه دختر عادی و مجرد محسوب نمیشه
میتونی اینو بپذیری؟

اگر میخوای این کارو بکنی باید سریع تصمیمتو بگیری که اون بنده خدا رو بیشتر از این بازی ندی

اگرم میخوای باهاش بمونی باید یادت باشه تا زوده و کاری خراب نشده و دل اونم نسبت بهتون سیاه نشده روندتون رو تغییر بدین

تعریفتون از زندگی مشترک چیه؟

من نمى خوام بازيگوشى كنم من كسى و مى خوام كه قوى باشه تو جامعه باشه .شوهرم خيلى بچه و بى تجربس. من يه آدم قوى مى خوام كه بهش تكيه كنم از بودن باهاش دلگرم شم اما شوهرم ضعيفه يه بار من گريه كردم اونم شروع كرد گريه!!!! عشق بازى بلد نى هيچى بلد نى ، هر روز دارم سرد تر ميشم دلم نمى خواد ديگه كنارش بخوابم! از نظر مالى و خانوادگى هم از ما پايين ترن ، مى دونم طلاق سخته اما موندن هم آسون نى من هيچ نيازيم تو اين رابطه رفع نمى شه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

وقتى بوسم مى كنه احساس خفگى مى كنم

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

دوست دارم عاشق شوهرم باشم تو بغلش حس خوبى داشته باشم اما اين وضع داره خفم ميكنه

دنیا جان سلام ..
عزیزم شوهرت چند سالشه ؟!
ببخش که رک میگم اما احساس میکنم شما خیلی ظاهر بین هستی توی این موضوع .. یعنی چون یه بار پا به پای شما گریه کرده یعنی قوی نیست و نمیشه بهش تکیه کرد ؟! عزیزم مردا که از سنگ نیستن اونام مث ما ادم هستن نیاز دارن به گریه کردن .. میشه چند تا مثال بیاری که چی شده شما فکر میکنی همسرت ضعیفه ؟!
عجولانه تصمیم گرفتی عزیزدلم و الان هم داری با خودت لج میکنی خانومی .. به همسرت فرصت بده .. میتونی باهاش صحبت کنی و انتظارا و خواسته هاتو ازش بگی .. بهش فرصت بدی برای نزدیک شدن به معیارهای شما .. کسی که دوساله شما رو دوست داره و الان با یه دنیا عشق بهت رسیده توقع داره احساسشو ابراز نکنه ؟! بغلت نکنه ؟! نبوستت ؟! عزیزم همسرته !!!!!!!
چه نیازی داری که تو رابطه با همسرت رفع نمیشه ؟! فقط از نظر جنسی یا ......؟!

شوهرم ٧ ماه از من كوچيكتره، بچه ننس ! من بهش گفتم ازش خواستم اما گفت من همينم ! هيچ تغيرى تو اين مدت نكرده! از نظر ما لى هم هيچى نداره، من نياز جنسى عاطفى شادى تفريح دارم اما اين يه ادم اروم هست كه همش هم مى خواد با خانواده ها باشه نه جوونا نه حتى برادر من! مى گه تفريمون با خانواده باشه! من سعى كردم احساس پيدا كنم اما نشد !

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

بهم ميگه من عقد كردم كه زنم ارضام كنه و هر كار ميخواد مى كنه حتى به زور

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

من پيش مشاور هم كه رفتم گفت با هم فرق دارين و تو عاشق اين ادم نمى شى ممكنه بهش عادت كنى، مى ترسم از ترس باش بمونم يه وقت خيانت كنم تا حالا ده بار شده كه دلم خواسته با كس ديگه و دوستاى قديميم برم بيرون اما جلو خودم رو گرفتم.

خواهشا كمكم كنيد مى خوام جدا شم اما نمىخوام خيلى اذيت شه و مى خوام خانوادم پشتم باشن ، من با اين ادو خوشبخت نميشم

دوست عزیز
شما باید هرجه سریعتر به روانشناس مراجعه کنی چون اینطور که بنظر میاد هم شما و هم نامزدتون معیار استوار و چهار چوب مشخصی برای ازدواج ندارید و هم اینکه درای مشکلات بلقوه در زمینه ی ازدواج هستیدو این مشکلی نیست که توقع داشته باشید به این طریق بتونید اون رو حل کنید.کتاب ایا تو نیمه ی گمشده ی من هستس اثر باربارا دی انجلیس هم در این زمینه به شما کمک میکنه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط بالهای صداقت

چون شما در ذهنتون یکسری رویاها و تفکرات را از دوران نامزدی ، عقد و ... ساخته اید ، هنگامی که اوضاع و شرایط بر اساس ذهنیات شما پیش نمی رود ، برآشفته می شوید و نمی توانید مشکلات را از راه صحیح مدیریت کنید

لذا چنانچه می خواهید به خودتون و همسرتون کمک کنید ، بگونه ای که آرامش و علاقه به زندگی تون باز گردد توصیه می کنم که


1) نگاهتون رو با همسرتون موازی کنید ... ایشون را همان طور که هستند ببینید و مهم تر از آن بپذیرید
این آقا با هر شرایط خانوادگی ، اجتماعی و مالی ، اکنون همسر شما هست ، شما می بایست در کنار ایشون و همراه ایشون باشید . و این همراهی باید به گونه باشد که همسرتون از با شما بودن احساس حقارت نکند ، بلکه برعکس اعتماد به نفسش افزایش پیدا کند

2) انتظارات خودتان را از زندگی بررسی کنید و واقع بینانه به ان نگاه کنید ، گاهی اوقات انتظاراتمان آنگونه که می خواهیم برآورده نمی شود ، اما این برآورده نشدن نباید باعث بشود که دنیا را سیاه و سفید کنیم

3) شما هم اکنون در دوران عقد بسر می برید ،ا حتما به مشاوره خانواده مراجعه کنید و این موضوع را کارشناسانه بررسی کنید ... تا حداقل مقدور انعطاف های لازم رو در این زمینه کسب نمایید

---

مگه مى شه ببه زور عاشق كسى شد؟ به نظر من اونم با كسى مثل خودش كه عاشقش باشه بره خيلى بهتره! تا اينكه من به زور بخوام عاشقش شم! بعضى وتها به سرم مى زنه يه تصادف كنم اما مجبور نشم برم و شب باش باشم! من اشتباه كردم من ٢ سال پيش حتى باهاش دوست شدم اما به ١ ماه نكشيد. من در شرايطى ازدواج كردم كه هيچى واسم مهم نبود حتى واسه خريد اولين مغازه بر مى داشتم اشتباه كردم اما حالا بايد تا آخر عمرم تقاص پس بدم؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ترجيع مى دم خودم رو بكشم اما عروسى نكنم ، چرا بهم كمك نميكنيد واسه جدايي؟ من كنارش آرامش ندارم شاد نيستم احساسى ندارم ، حتى باهم حرفى نداريم ما

دنیا جان تو زندگی مشترک چیزی که سخته و نیاز به مشاوره داره ساختنه خراب کردن که دیگه نیازی به مشاوره و کمک نداره!

آخه چه جورى خانوادم رو راضى كنم؟ ساختن خيلى سخته چون آدم قابل تغييرى نى، ما توى اين ٥ ماه كلا ١٠ دقيقه با تلفن حرفيديم با هم! همش تو درسه ! خيلى آرومه واسم سخته! چي كار كنم! مشاور هم رفتم گفت باش حرف بزن بگو چيا مى خواي اگر تغيير نكرد تموم كن! تو اين مدت هيچ تغييرى نكره همون پسريه كه ٤ سال پيش اومد دانشگاه!!!

سلام دنیا جان

چرا همش میگی تغییر کنه !! تو هم سعی کن کمی هماهنگ با همسرت بشی

دوستانه دیگه هم گفتن خراب کردن زندگیت کار سختی نیست ولی تلاشتو بزار برای ساختن زندگیت

دوستای قبلیتم مطمئن باش مشکلاتی دارند ولی تو نمیدونی ..

اول از همه طرز فکرتو نسبت به همسرت عوض کن .. کسی نمیگه به زور عاشقش بشو .. ولی سعی خودتو بکن تا بدا مثل الان حسرت تصمیمتو نخوری

موفق باشی خانمی :72:

آره همه بهم ميگن رو تصميمت مطمئن شو تا پشيمون نشى، سعى كردم اما تفاوتمون زياده اون يه جوريه مثل پيرمرداس! خيلى بى تجربه و بچس تا حالا با هيچ كس نبوده ، بعضى وقتها با يه حرف يا يه شوخى ديوونم ميكنه! دوستاشم مثل خودشن حتى مذهبين و خشك! من اصلا آمادگى ازدواج نداشتم چه برسه با اين! هميشه دوست داشتم شوهرم از خودم بزرگتر باشه و كنارش احساس امنيت كنم

زندگی شماست و تصمیم گیرنده هم خودتی. طوری تصمیم بگیر و طوری زندگی بکن که وقتی 50 سالت شد پشیمون نباشی و به خودت نگی زندگی بیخودی داشتی، شاد نبودی، زندگیتو دوست نداشتی و ... یا چرا جدا شدم ، کاش طلاق نمیگرفتم


طلاق خیلی وقتها خیلی کار خوبیه. مانند یک دکمه Back در زندگی هست. کمک می کنه وقتی فکر می کنید و مطئمن هستید که اشتباهی در زندگی تون کردید و اشتباه انتخاب کردید ، دکمه برگشت رو بزنید و برگردید و این فرصت رو داشته باشید که دوباره انتخاب کنید
با این حال باید حتما مطمئن باشید و سپس انتخاب کنید که آیا با طلاق و شروع دوباره یک زندگی جدید وضعتون بهتر خواهد یا بدتر. می تونید انتخابی بهتر داشته باشید یا انتخاب فعلی تون بهترین است
سوختن و ساختن و ادامه دادن در حالی که اکراه داریم و ناراضی هستیم کار انسانهای ضعیف هست کسانی که برای زندگی شون ارزش قائل نیستند. انسانهای قوی سعی می کنند خوب زندگی کنند و برای خوب زندگی کردن شون تغییر بدهند.
امیدوارم تصمیم خوبی بگیرید
موفق باشید

سلام بله متاسفانه خانواده منم از همين دستن كه مى گن بسوز و بساز ، من مى دونم با اين آدم شاد نيستم و خيلى وتها آرزو مرگ ميكنم. اما از رفتار خانوادم بد طلا ق مى ترسم ! از نظر اينا همين كه اين آدم درسش خوبه كافيه! اما من قبلا رابطه احساسى رو تجربه كردم يه دنيا فرق! واسه خانوادم سخته كه من تو اين سن مطلقه شم مى گن تو جامعه و فاميل جور ديگه بهت نگاه مى شه! من دارم نابود مى شم تا بقيه راضى باشن! من مى تونم جدا شم خودم رو بسازم به موقعش يه ازدواج با عقل و احساس كنم! اما دو تا مشكل دارم اينكه چطور به شوهرم بگم و چطور خانوادم رو متقاعد كنم

دنیا جان جاهای دیگه رو نمیدونم ولی اینجا کسی به تو نمیگه که بسوز و بساز!!!!!
این عملکرد ضعیفیه بله
اینجا گفته میشه که اگه میتونی زندگیتو بساز و زندگی کن

اینکه سریعا راهکار طلاق به تو داده نمیشه به این خاطره که عواقبش توی جامعۀ ما دیده میشه عزیزم
و به هر حال تو داری تو همین جامعه و همین مردم زندگی میکنی
اگه یه جای دیگه زندگی میکردی خیلی راحت میتونستی همسرت رو عوض کنی که البته اینم به نظر من کار چندان قدرتمندانه ای نبود لزوماً
ولی راحت بودش
ولی حالا که توی این جامعه هستی میتونی یه تلاش بکنی که ببینی آیا میتونی با این فرد کنار بیای یا نه
علاقه رو میشه ایجاد کرد ...
بعدشم باید بدونی مردش هستی که عواقب طلاق رو بپذیری یا ترجیح میدی که تلاشت رو زیاد کنی که بتونی همسرت رو دوست داشته باشی؟؟
و اینکه آیا همسرت واقعا کسیه که هیچ وقت از ترک کردنش پشیمون نخواهی شد؟؟

اینا رو برای خودت روشن کن و بعد تصمیم بگیر چون برای تصمیم به طلاق دیر نمیشه
هر چند که بهتره سریع تر تکلیفتو مشخص کنی

چه اینجا چه هر جای دنیا که باشی یه چیز رو بدون..

چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی...

انسان موجودیه که خدا بهش عقل داده .. احساس داده و قدرت تفکر..
پس باید تصمیم بگیره و توکل به خدا کنه و جلو بره..
هر تصمیم اشتباه که بگیریم قابل بازگشت نیست..
همیشه شنیدیم که ازدواج پیرهن تن نیست.. که هر وقت خواستی عوضش کنی..
هیچ وقت ادم نباید روی لجبازی و .. ازدواج کنه..
مث این میمونه که بگم من رشته دانشگاهم رو روی لجبازی انتخاب کردم .. هیچ انتخابی نباید روی لجبازی باشه..
انتخاب روی عقل باید باشه... چون خدا به ادم عقل داده
کاش روزی برسه با احساسات هم بازی نکنیم و همدگیرو همونطور که هست دوست بداریم..

من خودم عذاب وجدان دارم كه اين پسرو وارد زندگيم كردم واقعا ناراحتم ... نمى دونم بايد چيكار كنم هر روزى كه مى گذره علاقم كمتر ميشه من سعى كردم باهاش شاد باشم اما نشد ! همه چيش عين يه پسر بچه ميمونه. اينجا كسى هست كه جدا شده باشه؟ آخه چى ميشه؟ اگر زبونم لال از فشار روحى خيانت كنم
چى ؟ همين الانم نه تو غم باهام شريكه نه شادى! من قبل عقدم خودكشى كرده بودم من در شرايطى قبول كودم كه هيچى واسم مهم نبود! اون پسر هم دوست داره با كسى باشه كه عاشقشه و بهش محبت و توجه كنه من نمي تونم . من دوست ندارم بهم دست بزنه

عزیزdonya68

به همدردی خوش آمدی

شما خیلی عجول هستی ، با عجله بعد از یک رابطه شکست خورده وارد یک رابطه رسمی شدی و زود هم به عقد رسوندی ، حالا هم میخوای با عجله جدا شوی .

بهتره اول آرام باشی .

با هم جدی حرف بزنید و هر دو نزد مشاور بروید و وضعیت شخصیتیتون را بررسی کنید و میزان سنخیتتان را از نظر شخصیتی و معیارها بسنجید و با کمک مشاور به تصمیمی درست برسید .

از مشاور کمک بگیرید که چقدر پتانسیل به هم نزدیک شدن شما و به وجود اومدن عشق و علاقه و تغییرات با توجه به ویژگیهای شخصیتیتون هست ؟ اگر پتانسیل قابل قبولی وجود داشت ، پس احساسی تصمیم نگیر و راحت به طلاق فکر نکن ، اما اگر نتیجه مشاوره این شد که شما تفاوتها معنا دار و مسئله ساز دارید و امکان نزدیک شدن دنیای شما به هم وجود ندارد ، می توانید قاطعانه تصمیم دیگری بگیرید .

مهم این است که به تشخیص درست و قطعی منطقی آنهم حتماً به کمک یک مشاور برسید . روند شما نشون داده ، تشخیصها و تصمیمهای شما کاملاً احساسی و لجبازانه و عجولانه هست پس به کمک تخصصی نیاز داری .


.

خیلی خوشحالم این انجمن رو پیدا کردم چون واقعا ارومم کرد..
مشاوره واقعا چیز خوبیه..

دنیا جان تا کی میخوای زندگی تو اینجوری بی برنامه پیش ببری !
امروز خود کشی
بعد پوچی !
فردا عقد
الان هم جدای

خوب اگه هم بخوایم گذشته رو نادیده بگیرم (تصمیمت) برای فردا آیا برنامه ای داری ؟
تا خالا نشستی با خودت جدی فکر کنی

به نظرم گذشته تون رو نباید الان دیگه سرزنش کرد الان باید به فکر آیند تون باشید

سلام دوستان ممنونم از راهنمايتون بله من مى دونم عجولانه و در كمتر از يه ماه عقد كردم اما الان ٥ .٦ ماهه پيش مشاورم كه رفتم گفت با هم فرق دارين و تو عاشقه اين تيپ آدم نمى شي! من خودمم از طلاق ميترسم اما بايد تا دير نشده به يه نتيجه برسم. تا هر دومون كمتر آسيب ببينيم. خوبيش اينه تو يه خونه نرفتيم عروسى نكرديم و بچه اى نيست. من يه جا شنيدم زن و شوهر بايد تا همو مى بينن كلى حرف داشته باشن ما هيچ حرفى نداريم ارتباط ما شده ٤ تا اس ام اس در روز! دوست عزيز من برنامه واسه آيندم اينه كه درسم رو ادامه بدم يه كارى پيدا كنم و اگر شرايطش پيش اومد با عقل و احساس و آشنايى كامل ازدواج كنم. تو ازدواج چى مهمه؟ احساس ، رابطه جنسى، تفاهم ، داشتن آرامش و حس خوب كنار هم ، من اينارو ندارم! وقتى مى ياد اينجا ميمونه بعد يه روز واقعا مى خوام بره. هيچ ذوقى واسه ديدنش ندارم! باش يه بار حرف زدم تازه از ساده ترين چيزا شروع كردم گفتم يه كم به سر و لباست اهميت بده گفت همينم من! و هيچ تغييرى نكرد! تا حالا نشده تنها شيم و كارى نكنه! همه فكرم شده چجورى تنها نشيم! شبى نيست كه گريه نكنم همه آرزوهام خراب شده عذاب وجدان دارم نمى دونم چيكار كنم.

من فکر کنم مشکل خاصی وجود داره که اون مشکل باعث شده که شما به شوهرت احساس تنفر پیدا کنی

اگر احتمالاً چنین چیزی هست و بتونی بیان کنی ممکنه بهتر بشه کمک کرد.

من از اول عاشقش نبودم و بعد به خاطر رفتاراش احساسم بدتر شد و اينكه تو رابطه جنسى ديدم هيچ كنترلى رو خودش نداره و از من كارايى خواست و انجام داد كه دوست نداشتم و حتى زورى بود! كنارش احساس امنيت نميكنم. خواهش ميكنم كمك كنيد زودتر از اين بلاتكليفى در بيام. اون بچس مرد نى من نمى تونم به عنوان شوهرم ببينمش

خوب من احساس شما رو درک میکنم تا حدی
خود من تو ازدواج اولم آدم قویی نبودم اما کم کم تغییر کردم هرچند اون ازدواج ناموفق بود
اما تو انتخاب دومم همسر آینده‌م بهم گفت که از من چه انتظاری داره و من چون دوستش داشتم این روزا حس میکنم یه آدمی هستم که به خودم افتخار میکنم. چون عاشقشم و برام مهمه که چی از زندگی میخواد
شما از همسرتون بپرسید احساسش به شما چیه
متاسفانه تو جامعه ما خیلی از آقایون هیچ درکی از روابط جنسی و توجه به احساسات طرف مقابل ندارن و فقط به خودشون اهمیت میدن تعدادشون هم زیاده
علاقه رو نمیشه به زور ایجاد کرد
همه تاپیک رو خوندم و پست های شما رو متوجه شدم شما اول از همه مشکلت تعهده یعنی من بعید میدونم بتونی با ایشون زندگی کنی و متعهد بمونی به زندگیت پس بهتره همین حالا آسیب ها رو کمتر کنی و جدا بشی
چیزی که مشخصه همسر شما یه پسر ساده‌ست اگه عاشقت باشه تغییر میکنه. این تغییر نیست البته بهتره بهش عنوان دیگه ای داد مثل بزرگ شدن
درسته از اول ازدواجتون اشتباه بوده چون کاملا باهم متفاوت بودید
اما همیشه به همه کسایی که برای مشاوره مراجعه میکنن میگم که ای کاش قبل از ازدواج مشاوره میگرفتید نه حالا که کلی مشکلات ایجاد شده و نمیتونید ازشون فرار کنید.
شما دوسال با این آقا دوست بودی به قول خودت. هیچ شناختی ازش نداشتی؟
یا فقط برای فرار از شکست عاطفی باهاش ازدواج کردی؟
مشکل ما آدما اینه که برای حل مشکلات زندگی و روحی ازدواج میکنیم
برای حل مشکلات ازدواج بچه دار میشیم و....
آخرش هم زن و شوهر میشن دوتا همخونه و هرکاری که دوست دارن انجام میدن
دوست عزیز از من میشنوی با این طرز فکر عجولانه تا دیر نشده جدا شو
چون عواقب بدتری در انتظار زندگیتونه
و در اولین فرصت به خاطر اون مسائل خودکشی و فکرایی که تو سرته به روانشناس مراجعه کن
خوشبخت باشید

سلام بله حرفاى شما كاملا درستهههههه! من با شوهرم هم كلاسى بودم و دسته جمعى گاهى بيرون مى رفتيم ٢ سال پيش باش دوست شدم اما به يك ماه نكشيد و تموم كردم بعد هم تو اين دو سال يه كار ميكردم كلاسامون با هم نباشه من فقط براى فرار از اون حالت روحى اين اشتباه رو كردم! خودمم ميدونم نميتونم باش بمونم! اما مشكل اصلى خانوادم هست كه مى گن بمون و با هم رشد كنين و كمكش كن! و بعد دلم واسه اين پسر مى سوزه كه دوستم داره! يه ترسيم دارم كه تنها شم و فشار خانوادم روم زياد شه! مى شه كمكم كنيد چه طور بحث طلاق رو جدى كنم؟ به خانواده شوهرم چى بگم؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

طلاق تفاهمى چقدر طول مى كشه؟

سلام...
ببخشید اینطوری میگم ولی چون خودمم یه مشکل نه به این پیچیدگی البته دارم با خانمم میگم
چرا قبل ازدواج فکر نمیکنین که ازدواج یعنی زندگی مشترک نه یک طرفه ...؟
چرا فک میکنین اگه ازدواج کردین میتونین هر وقت خواستین جدا شین؟ چرا احساسات یه نفر دیگه رو نادیده میگیرن؟
چرا به کسی که دوستتون داره فرصت تغییر نمیدین. یا اگر میگه تغییر نمیکنم چرا فقط یه مدت سعی نمیکنین اونو همونطور که هست دوست داشته باشین.
مطمینین که باهاش درست رفتار کردین؟؟ مطمینین که با احساسات یه نفر بازی نکردین؟
بعد یه سوال دیگه که چرا خانم ها با اینکه گاهی خودشون بچه ان به شوهرشون فرصت نمیدن بزرگ شه.. رشد کنه..
باور کنین ادم ها قابل تغییر هستن ولی باید از روش درست و راهش بریم جلو نه اینکه زود به فکر بهم زدن بیفتین.
وقتی اول ازدواج میگن بحث یه عمر زندیگه درست تصمیم بگیر چرا هیچکی بحرف نمیکنه..
گاهی ادم بهش تلفین میشه که از فلانی بدم میاد ولی میبینه که حتی یک روز هم تلاش نکرده دوسش داشته باشه. خوبیاشو ببینه. فقط بهش گفته دوستت دارم این که نشد تلاش.. تلاش ینی زندگیت رو قبول کنی.. و براش تلاش کنی.
اگر بچه است بزرگ میشه
اگر میل جنسیش بالاست خوب حق داره اوایلشه و بعد یه مدت بهتر میشه و اروم تر میشه.
این فرصت ها رو بهش بدین البته میدونم دادین ولی اگر اون اقا اینطور که میگین دوستون داشته باشه حاضره تغییر کنه ولی از روش درست .
طلاق به معنی ازادی نیست.. بعدشم از کجا معلوم توی تصمیم بعدی درست تصمیم بگیرین و مثلا یه شوهر قوی داشته باشین ولی بعد 6 ماه بگه بهت علاقه ندارم و تورو نمیخوام.. اونقوت چکار میکنین؟
ازش میخواین بهتون فرصت بده و .. و.. و...
بعدشم شوهرتون میاد و همینا رو میگه که طلاق چقد طول میکشه و..
اون موقع شما با خودت میگی مردا چقد بی رحمن. چرا بهم فرصت بیشتری نداد.. و...
با این حرفا میخوام بگم که یکمی از فانتزی سازی زندگی بیایم بیرون. باور کنین زندگی خیلی ها ایده الشون نیست ولی خوشبختن.. ولی شادن..
خیلی از مردا دوس داشتن زنشون زیبا و سفید باشه ولی زن زشت و سبزه گیرشون اومده و الان خوشبختن با اینکه حتی شاید ظاهر همسرشون زیبا نباشه
شما ممکنه یه مرد قوی رو باهاش ازدواج کنی ولی بعد یه مدت بعلت خداینکرده بیماری نتونه کار کنه زیاد و توی اجتماع بره .. بعد باید رهاش کنی؟
دوس داشتای الان ما دلیل میخواد و برهان .. کاش میشد بی دلیل دوست داشت..
اگر دوست داشتن دلیل داشته باشه با حذف دلیل ما دوست داشتن هم از بین میره.
مردی که زنی رو به خاطر زیباییش بخواد .اگر یه بیماری پوستی بگیره خانم دیگه نمیخوادش..
سعی کن به همه عواقب طلاق فکر کنی .. تا مث ازدواجت از طلاقت بیشتر پشیمون نشی.
ببخشید زیاده حرف زدم ولی این مشکلات واقعا مال دنیای امروزه ... وقتی به دخترای نسل قبل نگاه میکنیم میبینیم با همه چی سازگار بودن و پسرا هم همینطور..
خدا عاقبت نسل اینده رو بخیر کنه..

شما درست مى گين اما من كه گفتم در شرايط روحى بدى بودم! من به شوهرمم فكر مى كنم كه اگه من جزا شم و بره با كس ديگه كه احساس دو طرفه باشه خيلي خوشبختره. من نمى خوام بعد برم سريع ازدواج كنم نه حداقل ٣. ٤ سال وقت مى خوام بايد مشكلاتمو حل كنم بعد و مسلما دفعه بعد با شناخت كامل رابطه رو جدى مى كنم.من رابطه قبليم برعكس بود پسر عاشقم نبود و رفت اما الان مى بينم خوب شد چون فرق نداره احساس يه طرفه به جايى نمي رسه

شاید هم شما کار درستی کردی..
ولی چه خوبه اینقد دقیق انتخاب کنیم که با احساس کسی بازی نشه.

بله اى كاش من اين اشتباه رو نمى كردم الانم هدفم اينه بيشتر از اين اشتباه نكنم و با احساسش بازى نكنم

با احساسش که شک نکن بازی کردی ...
نمیدونم که بیش از اینش چیه؟
بازم میگم تمام اینا اشکالش جامعه است که واقعا اوضاع خوبی نداره ازدواجا با صلاح خانواده باید باشه نه به اجبار..
باید ادم کاملا خودش تصمیم بگیره..
بعدشم قبل عقد باید حد اقل 2 ماهی نامزد باشن همه.

خانواده من از رابطه قبليم و بهم خوردنش خبر داسثشتن اما من كه اومدم گفتم از خوشحالى بال در اوردن و سريع همه چيز پيش رفت من قبل عقد يك بار با شوهرم فقط بيرون رفتم نمى دونم چرا خانوادم اشتباه منو كردن اگر دو ماه باش دوست مى شدم كار به اينجا نميكشيد حتى خود شوهرم هم
مي دونست من تازه از يه رابطه بيرون اومدم و گريه هامو ديده بود . ممى گين چيكار كنم؟ حرف عروسى كه مى شه تنم مى لرزه اما تا كى ازش فرار كنم؟ خودش هم يه بار گفت اگر تو عاشقم نيستى بهتره جدا شيم اين جورى هر دو بدبخت مى شيم گفت تو عاشق من نمى شى و هيچ تلاشى هم نكرد! گفت مرد باش بگو اشتباه كردي جلو همم خودت بايد وايسى و توضيح بدى!!!

اها اگه اینطوره که حرفی نیست توافق میکنین..

یکی از اقوام ما مشاوره همیشه میگه باید از همه راه ها و مسیر ها برای حل مشکل استفاده کرد و اگر نشد راه اخر رو انتخاب کرد.
یه مساله مهم هم هست که توی مشاوره اینترنتی هیچ کس درک نمیکنه طرف مقابل تو چه وضعیه ( از نظر خانوادگی و فکری و ...)
برا همین خیلی سخته..
مشاور حضوری حتما چیزایی دیده توی شما دو تا که گفته بدرد هم نمیخورین
قبل ازدواج مشاوره نرفتین؟

نه متاسفانه نرفتم قبلش

من و خانمم رفتیم
گفت به هم میخورین ..شخصیتتون خیلی خیلی شبیه همه و...
ولی الان بعد دو ماه عقد میگه علاقه ای بوجود نیومده تو قلبش ..
البته نسبت به حرفش مطمین نیست..چون یه بار گفت بی علاقه هم نیست..
دودل شده.. الانم باهام هیچ ارتباطی نداره و گفته میخواد فکر کنه..

ببخشید شاید حرفم نوش داروی بعد از مرگ سهراب باشه ، اما حرف خوب گفتنش بهتر از نگفتنشه حتی اگه دیر باشه

صبح تا شب توی این برنامه های ماهواره و تلویزیون برنامه های روانشناسی و مشاوره ازدواح و غیره می ذارن

بهترین شون دکتر هلاکویی تا حالا چند بار اومدن گفتند زمان مناسب نامزدی (قبل از عقد و ازدواج) یعنی زمانی که باید زوج با هم آشنا بشن که آیا بهم می خورند یا نه ، بهترین زمان بین 6 ماه تا 1 سال و نیم است!
تو یکی از برنامه هاش دیدم دکتر هلاکویی میگفت حتی خیلی عالی میشه که قبل از ازدواج و عقد یک مسافرت با هم برن چون توی مسافرت خیلی از اخلاقها و رفتارها و جزئیات اخلاقی افراد مشخص میشه.
توی یه جلسه خواستگاری که نمیشه شخصیت رو شناخت.

سلام

همونطور که گفتم عاملی در ایجاد حس تنفر پیش اومده که اون رو هم شما گفتید.

که مهمترین عاملش زود ازدواج کردن شماست. جایی ندیدم بگید سن همسرتون رو ولی احتمالاً حدود سن

شماست.

دختر ها توی سنی که شما دارید بعلت آشنایی تازه با موضوع ،یک حس تنفر نسبت به مسایل جنسی دارند که به

مرور زمان و با افزایش میل جنسی و رسیدن به سطح طبیعی ،رفع خواهد شد . همچنین در پسر ها میل جنسی در

این سن بسیار سرکش هست و افراد خیلی بی مبالات رفتار میکنند و گاهاً حرکات نسنجیده (بعلت تازه کاری و

ناپختگی) ازشون سر میزنه.به نظر من مشکل شما مشکل حادی نیست و به مرور رفع خواهد شد بشرطی اوضاع رو

مدیریت کنید.

پیشنهاد میکنم هم خودتون و هم شوهرتون (خصوصاً شوهرتون)در مورد مسایل جنسی مطالعه کنید

موفق باشید.

سلام من رفتم مشاور گفت شوهرتو بيار ببنيم چقدر تغيير مى تونه كنه و چقدر اميد هست واسه ادامه دادن يا اگر نمى شه حداقل بعدا واسه خودت دليل داشته باشى پشيمون نشي اما شوهرم مى گه نمى يادددددد مى گه اين كارا مسخرس و پول الكى دادن!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

فكر مى كنم بايد جدا شم مشاور گفت با خانوادم صحبت مى كنه . دوستان كمكم كنيد محكم باشم و بتونم بدون جنگ و دعوا تموم كنم

اگر واقعا حس میکنی همه تلاشت رو کردی با توکل به خدا راهی که به نظرت درست میاد رو برو..
البته بازم میگمم اگر فکر میکنی همممممممممه راه ها رو رفتی و هیچ راهی برات نمونده

سلام دنیا جان .نظرات دوستا تا حدی درسته ولی تصمیم نهایی و آخر خود شما باید بگیری با توجه به شناخت و هدفهای خودتون از شوهرتون و انتظاراتی که از زندگیتون دارید.