-
در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
اول از دوستانی که در تاپیک های قبلی اظهار نظر کردند، ممنونم
مخصوصا از دو دوست آخری که پست ارسال کردند و من موفق نشدم در همون تاپیک جوابشون رو بدم.
در مورد سرویس بچه باید بگم کل کلی در کار نبود، اول قرار بود سرویس مدرسه بگیرم، بعد دخترم گفت سرویس مدرسه ممکنه دیر بیاد یا اصلا نیاد و من استرس میگیرم، من هم قبول کردم که آژانس بگیرن.
__________________________________________________ _________
امروز با خانمم تلفنی صحبت کردم، چهار ساعت حرف زدیم.
یعنی بیشتر او حرف زد، هر چه بود و نبود گفت و من سعی کردم بیشتر گوش بدم، در برابر حرفاش موضع نگرفتم و توجیه نکردم، شاید یه جاهایی از دستم در میرفت و می خواستم شرایطی رو که باعث انجام یک سری کارهایی شده بود رو توضیح بدم، اما محکومش نکردم، بهش گفتم شرایطت رو درک میکنم، حتی گفتم اگر این حرفا رو یه زن دیگه به من در مورد شوهرش میگفت به اون زن کاملا حق می دادم.
قرار شد دوستانه از هم جدا بشیم، بدون اینکه اون از حق مهریه اش بگذره، البته گفتم که اگر شرایط پرداخت ماهی یک سکه برای من خیلی سخت بشه، مجبورم تعدیل در تقسیط کنم که پذیرفت.
بهش گفتم پس یه شرط میذارم اونم اینکه دو سه روز بریم مسافرت، قبول کرد.
گفت فقط به خاطر بچه، اما بعد بهش گفتم راستی مدرسه ها باز شدن، مسافرت منتفیه.
قرار شد این هفته برم دادگاه تا در مورد روال طلاق توافقی سوال کنم، اگه بشه برای هفته بعد وقت دادگاه بگیرم.
خانمم خیلی دلش پر بود، حرفایی زد که واقعا من از خودم بدم اومد، ظاهرا بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم اذیت شده بود، بهش گفتم، کاش در طول زندگی انقدر صریح و راحت حرفاتو میزدی،
من از خودم هیچ دفاعی نکردم، میدونستم خیلی جاها قضاوت اشتباهی داره، اما سکوت کردم،
البته بعضی جاها بهش گفتم ذهن خوانی نکن.گفت ذهن خوانی نمیکنم واقعیته.
بهش گفتم من فکر میکردم چقدر رفتارات غیر منطقی و بچگانه است، اما با این حرفایی که زدی بهت حق میدم عصبانی باشی
خودش هم منظقی حرف میزد، اصلا از دایره احترام خارج نشدیم، تهمت نزدیم، اون فقط درد دل کرد.
من گفتم که خیلی دوستت دارم، همش به یادتم، خیلی دل تنگ میشم
گفت معلومه، خونه رو عوض کن، اون خونه که هستی همش به یاد من و دخترمون هستی،
گفتم من میخوام به یادتون باشم.
گفتم طلاق خواسته من نیست، این آخرین چیزیه که میتونم بهث ثابت کنم برای من ارزش داری و نمی خوام فکر کنی دارم تو رو تحت فشار میذارم، اگر دوست نداری سایه من روی زندگیت باشه، قبول میکنم که برم.
گفتم هیچ کس نمیتونه جای تو رو برای من بگیره، تو این دو سال هنوز کسی نبوده بتونه مثل تو برای من باشه.
گفت پس معلومه در این مدت به ازدواج فکر کردی
گفتم خب چرا که نه؟من باید برای فردای جدایی فکری میکردم، من که نمیتونم تا آخر عمرم تنها باشم.
اونم گفت تو مردی، حق داری تنها نباشی، هر کاری میخوای بکنی بکن، به من ربطی نداره.
البته آخرش گفتم مطمئن باش من دیگه نمیتونم ازدواج کنم، چون هیچ کسی برای من مثل تو نمیشه،
گفتم اگر میخواستم ازدواج کنم، تو این دو سال اینکار رو میکردم، من دو سال صبر کردم تا شاید برگردی.
خلاصه آخرین حرفمون این بود که دوستانه از هم جدا بشیم، حداکثر تا هفته دیگه.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش
سلام
عنوان تاپیکتون امیدوار کننده ولی متنش نا امید کننده هست.
من میخواستم توی تاپیک قبلیتون بگم که حتما یه قرار حضوری بذارید که دیدم قفل شده.چرا تلفنی؟
از همسرتون نخواستید برگرده؟
به نظر من باز هم یه قرار حضوری بذارید حل این موضوع از دو روز مدرسه رفتن برای دخترتون مهمتره.اگه اون مسافرت رو میتونید برید چند روز مدرسه نرفتن مهم نیست.
به هر حال توی طلاق هم انصاف مهم هست.
راستی اگه کامل قضیه جدی شد قضیه دخترتون رو یادآوری کنید.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
چقدر خوبه که آدمها به اون بلوغ فکری برسن که وقتی می بینن مناسب هم نیستن با رعایت ادب و احترام از هم جدا شن.
اینطوری بهترین تصویر رو از خودشون برای فرزندشون می سازن، که شاید در کنار هم بودن فقط چهره شون رو پیش بچه خراب و بی اعتماد کنه.
درسته طلاق منفوره ولی نه برای هر زندگی ای.
کاش همسر من هم به این بلوغ رسیده بود.
کاش فکر نمی کرد که ازدواج و طلاق یک معالمه است که باید حداکثر برد رو درش داشته باشه.
یه لحظه بهتون حسودیم شد.
به هرحال براتون (خودتون، دخترتون و همسرتون) آرزوی بهترینها رو می کنم.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقای آرش خدا میدونه با چه خوشحالی تاپیکتونو باز کردم مصالحه و سازش تمام مکالمات شما پر از ابراز علاقه و وفاداری بوده پیشنهاد سفر که از طرف همسرتون بود رو چرا رد کردید این سفر قرار نیست چند ماه طول بکشه دلی میتونست تاثیر بزرگی تو سرنوشت زندگیتون داشته باشه.چرا رد کردید? یاد یه داستان افتادم که زن و مرد تصمیم گرفتن تا یک ماه به هم محبت کنند و بعد برای طلاق اقدام کنند همون محبت یک ماه عشقو تو دل اوت دونفر زنده کرد. کلام شما و خانومتون نشون نمیده راضی به ط.ل.ا.ق باشید فقط هردوتون خسته اید فکر کنید به خاطرات خوب گذشته آینده خوب کنار همسرو فرزندتون سختی های جدایی و تنهایی از نزدیک ببینیدیش تو چشماش نگاه کنید و حرف بزنید امیدوارش کنید به خودتون انرژی بدید برای جدایی همیشه فرصت هست چرا!!!!!!
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقا آرش بزرگوار، کم پیدا شدید استاد. :-)
آرش جان بهت تبریک میگم دلی بزرگ و احساسی پاک در وجودتون دارید، خوش به حال دخترتون که پدری به این خوبی داره.
تاپیک اولتون رو الآن مطالعه کردم، بابت اتفاقاتی که براتون پیش اومده متاسفم. شما برای حفظ رابطه تلاش کردید و از خودگذشتگی زیادی نشان دادید ولی قسمت نشد نتیجه ای که میخواستید رو بگیرید. مهم ذات عمل شماست حالا شکست یا پیروزی فدای یک تار موی شما. برای مدتی به خودتون و دخترتون برسید و اگر صلاح دونستید به فکر شروع یک زندگی تازه باشید - گناهی نکردید که محکوم به تنهایی باشید. :72:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
بهش گفتم من دوست دارم برگردی، اما با این حرفایی که زدی، شاید برگشتنت واقعا درست نباشه.
فضای صحبت طوری بود که فکر نکنم برای قرار حضوری مشکلی باشه، حتی شاید تو این هفته یه شب قرار بذارم باهم شام بریم بیرون.
وقتی بهش گفتم دوستت دارم یا حق با توئه بهش میگفتم که الان در حالی این حرف رو میزنم که آخر خط هستیم و دلیلی نداره بخوام دلت رو به دست بیارم، اگر دارم میگم حق با توئه یا دوستت دارم چون واقعا حرف دلمه.
مسافرت هم پیشنهاد من بود، اون قبول کرد، خیلی سرع هم قبول کرد، تا گفتم برای طلاق یه شرط دارم، گفت چی؟گفتم دو سه روز بریم مسافرت، گفت کجا؟گفتم شیراز، گفت باشه.
اما بعد گفتم نه دیگه فرصتی نیست، مدرسه ها که باز شده، بعد از جدایی هم که نمیشه با هم بریم مسافرت.
بعد گفتم یه شرط دیگه، گفتم قبل از طلاق مدتی بیای خونه و با هم زندگی کنیم، بعد جدا شیم( بر اساس همون داستان) گفت این ایده ها رو برای خودت نگه دار.
گفتم ایده نیست، شرطمه، شاید بشه یه فرصت دیگه بهم بدیم.
حرفی نزد، منم ادامه ندادم.
حقیقتش، من برای ادامه زندگی دیگه مصمم نیستم، اون خیلی دلش زخمی بود، حق داشت، من می ترسم باز نتونم جبران کنم، اون خیلی اذیت شده بود، خیلی زجر کشیده بود، مخصوصا تو این دو سال،
من باعث شدم خیلی تحقیر بشه، درسته که راهی بود که خودش انتخاب کرده بود، اما من نباید همراهی میکردم، من هم جاهایی آتش این قصه رو تندتر کردم.
اشتباهاتم رو گفتم، گفتم شاید هنوز هم اشتباهاتم رو تکرار کنم، گفتم من تا اینجا فقط فهمیدم که اشتباه کردم، اما هنوز نتونستم خودم رو اصلاح کنم.
بیشتر از من از خانواده من شاکی بود، گفت شاید بتونم تو رو ببخشم، اما مادرت رو هیچ وقت نمیبخشم.
البته برای تاریخ دادگاه گفت اس ام اس بده، نگفت که زنگ بزن،
بهش گفتم اگر نمی خوای بعد از من ازدواج کنی، با هم دوست باشیم، گفت یعنی چی دوست باشیم ؟ما به خاطر بچه مجبوریم با هم حرف بزنیم، گفت من به همین خاطر میگم جدا بشیم که بتونیم بدون کینه و دشمنی در مورد بچه حرفامونو بزنیم.
گفتم شاید تو از من کینه داشته باشی، اما من هیچ کینه ایی ندارم و اصلا از تو ناراحت نیستم، میخوام به خاطر بچه و خودت و خودم با هم دوست باشیم.
من قول دام که زندگیشو تامین کنم و گفتم بابت خرج و مخارج هیچ نگرانی نداشته باش
گفتم به هر حال تو 12 سال زن من بودی و باهم سر یه سفره بودیم، من نمیتونم بذارم حتی بعدا از جدایی تو نگرانی داشته باشی، مخصوصا به خاطر بچه.
بهش گفتم اگر بخوای ازدواج کنی بجه باید پیش من ، نمی تونم قبول کنم که یر دست یه مرد دیگه باشه، بهش گفتم که البته قانون هم نمیذاره، اما نمیخوام کار باز به دادگاه بکشه، میخوام خودمون در موردش توافق کنیم.
گفت من دیگه یک اشتباه رو تکرار نمی کنم، همه مرد ها مثل هم هستید.تو همش داری به ازدواج فکر میکنی.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
ای کاش در آستانه طلاق از عباراتی چون "هیچکس جای تو رو نمیگیره"، "انگیزه برای زندگی ندارم"، :مطمئن باش من دیگه ازدواج نمیکنم" و و و... خودداری میکردید، چون بجای دریافت ترحم، ضربه میخورید - که خوردید. زیر فشار بودید خوب، همه این مواقع اینجوری میشن :-(.
آقا آرش امیدوارم همسرتون پشیمان بشه و باز به دیدار هم شاد بشید.. ولی اگر طلاق به مرحله اجرا دراومد، بخاطر دخترتون هم که شده با روحیه زندگی کنید. به خدا میدونم سخته، اما پدر بودن کی آسون بوده...
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
من فقط خواننده تاپیکاتون بودم
خیلی ناراحت شدم که همچین قراری رو با همسرتون گذاشتید:(
ای کاش چند روز دیگه صبر کنید و بعد به دادگاه مراجعه کنید.
بچه ها که پنج شنبه ها تعطیل هستند می تونید از 4شنبه بعدازظهر هفته آینده تا جمعه شب یه مسافرت کوتاه برید، آخریت تیر ترکشتون رو هم استفاده کنید. آینده دخترتون ، خودتون و همسرتون مهمتر از یه روز مدرسه نرفتن و درس نخوندنه.:316:
امیدوارم این تاپیک با خبرهای خوشحال کننده تموم بشه:323:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
من در جریان مشکلات قبلی شما نیستم و شاید نظری که دارم می دم برای شرایط شما مناسب نباشه، با این حال؛
الان که 2 سال دوری از هم رو تحمل کردید و هر سه از لحاظ روانی آماده طلاق شدید، سعی کنید بیشتر از احساسات، عقل و تدبیرتون رو بکار بگیرید.
همونطور که با احساس نمی شه ازدواج کرد با احساس طلاق هم نمیشه گرفت. پس در مرحله اول با خودت روراست باش؛
به این سوالها خوب فکر کن و جواب دقیقش رو برای خودت پیدا کن؛
1- چقدر میلید مجدد با همسرتون زندگی کنید؟
2- اگر مایلید چقدر تلاش خواهید کرد که اصلاح بشید تا به مشکلات قبلی نرسید؟
3- فکر می کنید تلاشتون در جهت تغییر چقدر موفقیت آمیز خواهد بود؟
4- اگر همسرتون شرطی کرد چقدر حاضرید قبولش کنید؟
ببینید شما اگه به همسرتون نزدیک بشید، چون مدتها رابطه ای باهم نداشتید و جو سفر باعث میشه که بهم گرایش پیدا کنید. اما این گرایش بدون تصمیمات و تغییرات پایه ای باشه، فقط باعث تجربه کردن دوباره گذشته و آسیب روحی هرسه تون میشه.
توجه داشته باشید که من شما رو ترغیب به جدایی نمی کنم.
اما داستان مسافرت و چند مدت زندگی مشترک دوباره فقط باید وقتی از جانب یک طرف باشه که مصمم باشه ریشه مشکلات رو شناسایی کرده و آماده اصلاحشون هست. اون وقت با این ترفندها سعی کنه طرف مقابلش رو نرم کنه تا حسن نیتش رو بهش ثابت کنه.
به هرحال موفق باشید:72:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
کلمات مصالحه وسازش رو که خوندم دلم هوری ریخت وواقعا خوشحال شدم .
اما متنتون رو خوندم ناراحت شدم واقعا.
نمیدونم چی بگم اما دعا میکنم هر چی که خیره پیش بیاد :323:
نمیدونم چرا به مسافرت حس مثبتی دارم.
خیلی خیلی واستون دعا میکنم.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش
دقت کنید که ارتباط حضوری به خاطر ارسال امواج به صورت چهره به چهره و تأثیرات زبان بدن بسیار موثر تر است .
اگر می توانید فرزندتان را به خانواده همسرتان برای چند روز بسپارید و مسافرت بروید اینکار را بکنید . حتی اگر اینم نشد ، در همین شهر محل اقامت دو سه روزی را هتل بگیرید و با هم باشید اینجوری ساعاتی را هم همسرتان می تواند کنار فرزندش باشد . مهم اینه که خارج از فضای منزل چند روزی با هم باشید آنهم فقط عاشقانه ، و درد دلهاتون را به هم بگید . به همسرتان بگید که در دلهات رو با گوش جان می شنوم و نکته هم یادداشت می کنم که یادم باشه . اما دلم میخواد تو هم به درد دلهای من گوش کنی . شنونده خوب و منصف برای همسرت بودن به معنای منفعل بودن نیست شما هم فعال باشید اما کاملاً عاطفی . لذا شما هم درد دلهاتون و رنجش هایی که از همسرت داشته ای را لطیف بگو و البته بگو از همه اینها چون دوستش داری گذشته ای و چیزی به دل نداری جز عشق او ( وفایت با جفایت هردو نیکوست .... تفاوت کی کند چون دارمت دوست ) .
آخر سر هم مبتکرانه بگو بیا حالا همه را دور بریزیم . ابتکار پیشنهادی من به شما اینه ، یک واکمن تهیه کنید با نوار کاست و حرفهای هردو را ضبط کنید و اخر سر به دل طبیعت جایی سرسبز برید و حتی الامکان نهری باشد نوار را شکسته و رشته های آنرا قیچی قیچی کرده در برکه ریخته بدهید آب ببرد و بگو هرچه بود آب برد دیگه دلمان از هم پاک پاک میشه ، بیا از نو شروع کنیم . بگو برای جدایی همیشه وقت هست اما برای دوباره ساختن دیر میشه . بیااز نو شروع کنیم .
اگر همسرتان موافقت کرد ابتدا به اتفاق فرزندتان یک جشن آشتی کنان راه بیاندازید و بعد واقعاً از نو شروع کنید . حتی شده محل سکونت را تغییر دهید و سیستم چینش نوی را در خونه به کار بگیرید ( فضا سازی ) . بعد از آن واقعاً از نو شروع کنید و به هم قول بدهید که یکدیگر را در جهت تغییرات سازنده پیوسته یاری می کنید و همیشه زمانی را برای درد دل و بیان دلخوریها بگذارید آنهم عاشقانه ترین زمان را ، نه وقت اعصاب خوردی و دعوا . سعی کنید این زمان تعیین شده را به همین شکل دور از فضای خونه و کاملاً برای هم باشید .
در صحبت با همسرتان کمتر از دیالوگ به خاطر فرزندمان ..... استفاده کنید . سعی کنید هرکار می کنید به خاطر خود او باشد ، عمیقاً و قلباً
.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
جناب آرش سلام
تاحالا واستون پستی نذاشتم و این اولین پستم واسه شماست.
نمیدونین چقدر از این که میخواین جدا بشین از همسرتون ناراحت شدم.
ضمن تایید اکید صحبتهای فرشته مهربان عزیز ، من هم چند کلامی باهاتون حرف دارم!
زن موجودیه که دوست داره هرگز مزاحم کسی که دوستش داره نباشه! حاضره بار تنهایی رو به دوش بکشه اما
مزاحم کسی نباشه. همسر شما هم از این امر مستثنی نیست! زن موجودی است عاطفی! حتی اگر سرد و آزرده
باشه میشه برش گردوند. چون شعله محبتش اگر سرد بشه مثل آتش زیر خاکستره که میشه دوباره روشنش کرد!
اون همین الان هم زبانش یک چیز میگه دلش چیز دیگری. اون خواهان جدایی نیست. میخواد ببینه شما چقدر
جسورانه برای حفظ این زندگی و دوباره به دست آوردنش تلاش می کنین. اون میخواد شما نازش رو بکشین و
قاطعانه ازش بخواین برگردین. اما شما این قاطعیت رو نداشتین. زنها گاهی دوست دارن قاطعیت و مخالفت دوست
داشتنی مردشون رو ببینن. این رو از این رو میگم که یکی از اقوام نزدیک من به دلایلی از شوهرش جدا شد!
خدا رو شاهد می گیریم چند سال بعد که شوهرش مرد این زن سر مزارش ضجه میزد که همیشه دوستت داشتم
و منتظر بودم برگردی اما تو این کار رو نکردی! الان که با اون زن و بچه هاش ارتباطی نزدیک داریم همیشه با
حسرتی عمیق از همسرش یاد می کنه و هر وقت اسمش میاد بعد از 4 سال از مرگش هنوز براش اشک میریزه.
زن ها موجودات عاطفی ای هستن. همسر شما فقط آزردست! پس سعی کنین براش چیزی باشین که تاحالا
نبودین و میخواسته که باشین. پر واضحه که دوستتون داره. تسلیم امری نشید که بعدا برای خودتون و همسرتون
پشیمانی عمیق به بار بیاره!
برنامه فرشته رو پیاده کنین و کوتاه نیاین از خواستنش! مثل یک خواستگار مصر باشین! انگار روز اوله که پیش
همسرتون هستین! برای طلبش همه کار بکنین! حتی قاطعیت تا بالاخره ازش بله ای مجدد برای زندگی جدید
بگیرین! یک سناریوی مهیج ترتیب بدین برای برگرداندش.
براتون دعا می کنم که زندگیتون دوباره پر از مهر بشه و فرزندتون شما و همسرتون رو کنار خودش تا آخر عمر داشته
باشه توی یک خونه پر از عشق و محبت
:72:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش اول بگم از خوندن عنوان تاپیکتون خوشحال شدم اما خوب بعدش...
البته رفتار همسرتون بسیار امیدار کنندست، اگه طلاق گفتنش رو کنار بذارید و به باطن رفتارش نگاه کنید اینو متوجه میشید
این رفتار ، رفتار آدمی که می خواد همه چیزو واقعا تموم کنه نیست، اون فقط خسته و ناامیده ، دوسال دوری زمان کمی نیست !!
احتیاج به محبت و توجه شما داره تا دوباره بهتون نزدیک بشه ، توروخدااینهارو جدی بیگیرید
آقا آرش همینکه شما و همسرتون بعد از مدتها یه صحبت آروم داشتید و همدیگه رو درک کردید یک دنیا می ارزه
نذارید این رشته صحبت و محبتی که ایجاد شده قطع بشه ، به هر بهونه ای که می تونید دوباره بهش تلفن کنید و باهاش صحبت کنید ، اینبار همش راجب طلاق نگید کمی حرفای احساسی و امیدوار کنند بهش بگید ، یکم هم به همسرتون بگید دلم نمی خواد جدا بشیم. یعنی هیچ جوری نمی تونی برگردی؟
من حاضرم همه کاری بکنم تا دوباره کنارت باشم. من دوستت دارم..
به اینکه دائم میگه طلاق توجه نکنید ، زنها هزار حرف میزنند اما منظورشون یه چیز دیگست
شاید می خواد دست و دل شمارو بلرزونه که یه کاری بکنید ، به این توجه کنید که وقتی گفتید بریم مسافرت گفت باشه!
اقا آرش این یعنی چی؟ اگه دلش نمیخواد هرگز به زندگی با شما برگرده که سریع نمیگفت باشه میام!
این یه نشونه خیلی مثبته که شما از دستش دادید.
میدونم که مدرسه ها باز شده اما یک هفته مسافرت صدمه ای به درس دختر شما نمیزنه اونهم اول سالی ، اونهم تو دبستان ، فوقش معلم خصوصی میگیرید جبران میشه
آقا آرش اون چیزی که دختر شما ازش آسیب میبینه جدایی شما و مادرشه نه یک هفته مدرسه نرفتن!
پیشنهادتون رو مجددا بهش بدید ، اصلا........ به خانومتون بگید بچه مدرسه داره ، دوتایی میریم مسافرت ، خیلی هم بهتره!! بچه هم باشه پیش مادربزرگ پدربزرگش،برای رفت و آمدش هم آژانس بگیرن
بخدا این مسافرته خیلی مهمه ! خیلی زیاد، ! توروخدا راحت ازش عبور نکنید! الان که همسرتون آروم شده خیلی خوب موقعیه
زنها وقتی احساسات و ناراحتی هاشون رو میگن و میبینند که درک شدن ، اونوقت سبک میشن ، اونوقته که میتونند پذیرای عشق و محبت باشند
بخدا الان خیلی خوب موقعیه ،
راستی خانم شما متولد چه ماهی هست؟
خیلی چیزای دیگه می خواستم بگم ، اما فعلا شرایط روحی خوبی ندارم خودم ، بعدا دوباره میام
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
اقا ارش سلام
نظر منم اینه که از این مسافرت نگذرید.الانم که پنج شنبه ها مدارس تعطیله.کلا هفته اول مدارس هم تق و لقه.میتونید عصر چهارشنبه حرکت کنید و برید و جمعه شب برگردید.
درک میکنم که هم شما و هم خانومتون میخواین زودتر زا بلاتکلیفی دربیایان اما این راهش نیست.
طلاق توافقی کلا 3 ساعت بیشتر طول نمیکشه.نکنید این کار رو.
اجازه بدید در دادگاه یکی بین شما قضاوت کنه.(با یه وکیل مشورت کنید ببینید چطور میتونید روند دادگاه رو طوری انجام بدید که یه قاضی پخته و با تجربه بین شما قضاوت کنه .من خیلی وقتا دیدم این قضاوتها افراد رو به سمت آشتی پیش برده)
نمیدونم از لحاظ مذهبی چطوری هستید
من برای شما 5 شب سوره مزمل رو میخونم.خیلی گره گشاست
شما هم همت کنید و انقدر راحت وارد راهرو دادگاه نشید
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش سلام.
منم تا الان براتون پستی نگذاشتم. اما فکر می کنم باید جتما به پستهای دوستان اینبار دقت کنید. شما اگر واقعا زندگی تون رو می خواهید باید بدونید الان در شرایطی هستید که روی لبه تیغ هستید.
دیدید این کتاب داستانهای عاشقانه رو که یه شوالیه میاد پرنسس خودشو نجات میده تا باهاش ازدواج کنه؟ توی زندگی واقعی هم همینطوره. دل همسر شما خیلی شکسته بنابراین روی هر حرف شما فکر می کنه و فکر می کنه. امیدوارم ناراحت نشید اما اون حرفی که در جواب سوال ازدواجتون بهش زدید "گفتم خب چرا که نه؟من باید برای فردای جدایی فکری میکردم، من که نمیتونم تا آخر عمرم تنها باشم." درست نبوده! هرچند که بعدش خواستید درستش کنید اما اثر بدش رو گذاشته. اون هنوزم فکر می کنه شما مصمم نیستید.
همونطور که بهارشادی گفت واسه خانمها خیلی خیلی مهمه که مصمم بودن مرد رو در تصمیمش ببینه. هیچ چیزی نباید باعث بشه شما موضعتون رو هر دفعه تغییر بدید. اول پیشنهاد مسافرت بعد بخاطر بچه لغوش کنید.مسلما همسر شما هم می دونسته بچه موقع مدرسه اشه اما قبول کرد اما شما بجای همسرتون بچه اتون رو اولویت اول قرار دادید. ببینید رعایت همین نکته های کوچک باعث میشه شما به هدفتون برسید یا نرسید. خانمتون فکر می کنه شما زیاد عوض نشدید و بعد زندگی مجدد همون آدم قبلی میشید. همسر شما می خواد شمارو باور کنه و من اینو متوجه شدم ولی دنبال پالس های مثبت و قوی از شما میگرده که البته بعضی از جمله هاتون ناامید کننده است. وقت دادگاه رو هی به تعویق بندازید و حاضر نشید هر دفعه که گفت پاشید باهاش برید توی دادگاه برای طلاق توافقی! ممکنه در ظاهر از اینکه هی عقب می اندازید بهتون غر بزنه اما باور کنید برخلاف شما آقایون ما خانمها خیلی وقتها حرفی که می زنیم اونی نیست که توی دلمونه! مطمئن باشید خوشش میاد شما نگذارید طلاق اتفاق بیفته.
توی هر حرفی که بهش می زنید دو نکته رو دقت کنید تا از گفتن هیچ حرفی بهش پشیمون نشید.
1- در همه حرفهاتون همسرتون و احساساتش در اولویت اول باشه. حتی بخاطر بچه هم نباشه و مرتبا اینو تکرار نکنید که بخاطر بچه ال می کنم بل می کنم.
2- حتما حتما حتی پیش خودتون و ته دلتون مصمم به این زندگی باشید و شک نکنید. شک شما مستقیما به همسرتون منتقل میشه و اون با توجه به داشتن حس ششمی که مخصوص همه خانمهاست سریع اینو متوجه میشه. پس:شما میخواهید هرجور شده این زندگی رو حفظ کنید و موفق هم میشید!!!یادتون نره!
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
نقل قول:
مسلما همسر شما هم می دونسته بچه موقع مدرسه اشه اما قبول کرد اما شما بجای همسرتون بچه اتون رو اولویت اول قرار دادید. ببینید رعایت همین نکته های کوچک باعث میشه شما به هدفتون برسید یا نرسید. خانمتون فکر می کنه شما زیاد عوض نشدید و بعد زندگی مجدد همون آدم قبلی میشید. همسر شما می خواد شمارو باور کنه و من اینو متوجه شدم ولی دنبال پالس های مثبت و قوی از شما میگرده که البته بعضی از جمله هاتون ناامید کننده است
:104:
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
نقل قول:
حقیقتش، من برای ادامه زندگی دیگه مصمم نیستم،
حقیقتش مشکل اصلی همینجاس.
چقد دلم میسوزه..نه برای شما،برای خانومتون...
از تاپیک اولتون تا الان بهتون گفتم همسرتون دوستتون داره اما ازرده است..اما شما توجیح کردید و توجیح.
هیچ وقت نتونستم به شما به چشم مردی که از دل و جون برای زندگیش مایه میذاره نگاه کنم چون از تک تک جملاتتون بوی نبود عشق کامل میومد..من یه کاربر توی دنیای مجازی بدون شناخت شما تونستم مصمم نبودن و قرص نبودن ته دلتونو تشخیص بدم از اون بخاطر دخترم دخترم گفتنهاتون کاملا معلوم بود،دیگه خانومتون که جای خود داره و فهمیده.
اونوقت این زنها میشن زنهایی که دنبال ادامه زندگی نیستن اما مردم خبر ندارن زن عشق میخواد.از تاپیک اولتون تا الان گفتم.
نمیتونم بگم زورکی عاشق همسرت بشو..نه عشق که زور نیست.
اما...اما..گاهی ادم قدر بعضی چیزا رو نمیدونه.
اگه عاشقش بودی میفمیدی حرف از شوهر کردن اون و زن گرفتن تو و ... چه ضربه ای میزنه.
نمیدونم در نهایت این زندگی به کجا میرسه..اما امیدوارم بعدش پشیمونی نباشه.
زن تا روز دادگاه هم امیدواره..شوهرش عین فیلم هندیا بگه طلاق نمیدم..دوستت دارم..برگرد.حاج اقا طلاقش نمیدم.چون زنمه..دوسش دارم.زن برمیگرده..اما افسوس که اینجا ..الان..شما..:(
(با اجازه اعضاء تالار..دل اون زن عین اینه انگار روبرومه..دلم خواس بنویسم.)
موفق باشی
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
مجددا و مکررا از لطف دوستان که چاره جوی این دوراهی بزرگ زندگیم هستند و هر کدام به نوعی سعی دارند راه درست رو به من نشون بدند صمیمانه سپاسگزارم.
عنوان این تاپیک به نظرم درست انتخاب شده، بعد از دو سال رفت و آمد در راهروهای دادگاه که هنوز هم کاملا تموم نشده، و انواع تهمت زدن ها، دعواها، کینه و دشمنی ها برافروختن،
3 تا 4 ساعت صحبت آرام و منطقی، بطوریکه پایانی دوستانه وصمیمانه داشته باشه، به نوعی گام گذاشتن در مسیری مصالحه جویانه است حالا گیرم انتهای این مسیر به یک جدایی از زندگی زناشویی ختم بشه.
چون به هر حال قرار گذاشتیم با هم دوست باشیم و دوستانه رفتار کنیم.
__________________________________________________ ____________________________
در مورد مسافرت شاید دوباره مطرحش کنم، فعلا توپ در زمین منه، چون من پذیرفتم که با وجود شرایط موجود، بدون اینکه ایشون از حقش بگذره طلاقش بدم، من حتما تا مرحله ی طلاق میرم، مگر اینکه مطمئن باشم که واقعا اینو نمیخواد،
من کاملا براش روشن کردم که من اصلا جدایی رو نمیخوام، براش روشن کردم که طلاق برای من سخته، کاملا براش توضیح دادم که هیچ کس برای من اون نمیشه، واقعا هیچ کس برای من اون نمیشه.
اونم خودش اینو میدونه، این حرفمو باور داره.
بهش گفتم هیچ زنی نمیاد پول زمینشو خرج خونه شوهرش کنه، اونم زمینی که براش بیشتر از ارزش مالی، ارزش معنوی داشت، بهش گفتم من همه اینها رو می دونم میفهمم،
بهش گفتم مطمئن باش حتی اگر جدا بشیم من پول زمین رو بر میگردونم، چون تو به من لطف کردی و من مدیونم.
تمام خصوصیات مثبتش و هنر هاش رو براش یکی یکی اسم بردم، گفتم همه اینها تو رو برای من تک کرده، بهش گفتم چطور میتونم به کسی دیگه فکر کنم و تو زندگیم کسی رو جایگزین تو کنم؟
اما میخوام ثابت کنم خودخواه نیستم و قرار نیست حرف حرف من باشه.
چون اون مدام تکرار میکنه که تو خودخواهی و میخوای حرف حرف تو باشه،
__________________________________________________ ____________________
این خانم با تمام خصائص خوبش،
غرور بیجا داره، لج بازی های عجیبی داره، حدس و گمان هاش میشه باورش،
منطق پذیر نیست، من احساس میکنم دروغگو هم شده، خیلی ناجور میشه اگر واقعا اینطور باشه
من واقعا هنوز مطمئن نیستم که اون زن زندگی باشه، زنی که نتونست یک بحران خود ساختش رو درست کنترل کنه، زنی که خونش رو ترک کرد، زنی که به جای حل مشکلاتش و رو راست بودن با شوهرش، رفت با یکی دیگه ارتباط برقرار کرد.
ببینید من دیروز هم به خانمم گفتم، من اصلا ناراحت نیستم، اصلا ازش کینه به دل ندارم، اصلا باهاش مشکلی ندارم، اما دارم برای خودم فکر میکنم،( این حرف رو اینجا دارم میگم به ایشون نگفتم) آیا این خانم که بعد از 12 سال این برنامه ها رو اجرا کرد، میتونه زن زندگی باشه؟
من دوستش دارم، صمیمانه دوستش دارم وگرنه همون دوسال پیش طلاقش میدم، اما وقتی نمی خواد نشون بده که اون هم لا اقل ذره ایی تعلق خاطر به این زندگی داره چطور میتونم دوباره بپذیرمش؟
من به مسافرت دوباره فکر میکنم، چون من برای طلاق هیچ شرطی نذاشتم، انقدر انصاف داره که قبول کنه من باید شرطی بذارم،
البته گفت من میتونم مقداری از مهریه ام رو ببخشم، گفتم چقدرش رو خندید گفت حالا چونه نزن، گفتم باشه، برای من فرقی نمیکنه، من که دارم ماهی یک سکه میدم، چه 10 سال بشه، چه چهل سال
اینو بگم که از دیروز که باهاش حرف زدم خیلی حالم بهتر شده، یک جور انرژی مثبتی گرفتم، روحیه ام خیلی بهتر شده،
من تنها یک پرسش بزرگ دارم، اگر برگرده، میشه بهش اعتماد کرد؟آیا اون زن زندگی هست؟یا باز هم با کوچکترین مشکلی میخواد همین راهی رو که تو این دو سال رفت دوباره بره؟
متوجه میشید چی میگم؟؟
اون بعد از 12 سال در حالیکه زندگی نسبتا آرومی داشتیم یک دفعه جهنمی به پا کرد، به طوریکه کل خانواده و دوستان هنوز که هنوزه میگن باور نمیکنیم بین شما دو تا مشکلی پیش اومده باشه،
آیا ممکنه در حالیکه همه چیز آروم به نظر میاد، دوباره دلش هوای هندوستان کنه و بزنه زیر همه چیز؟
خانم آنی گفتند که باید اعتماد سازی کنید، خب من اینکار رو میکنم، آیا اون هم خودش رو متعهد میدونه؟
یا فکر میکنه چون من خواستم برگرده باید با تمام شرایطش بسازم؟
من مردی نیستم که با تمام شرایطش بسازم
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
با سلام
من واقعا دربرابر تاپيكهاي شما يك فرد خام خام وبي تجربه هستم در اندازه اي نيستم كه حرفي يا پيشنهادي بدم فقط خواستم يه مطلبي را بگم:
واسه اينكه اعتماد جفتتون بهم برگرده نياز به زمان هست بيشتر از چند روز شايد به اندازه يكي دوسال .
خراب كردن زندگي دوزاده ساله در عرض چند ماه به سادگي امكان داره كه خودتون شاهدش بوديد ولي ساختن و از اول پي ريزي كردن زمان طولاني تري را ميخواهد .
خدا به شما يه فرزند داده اين هديه خدا بعنوان حلقه اتصال شما دونفره ، كمي هم به فكردخترتون باشيد ( خطاب به شما وخانمتون ميگم ، نه فقط شما)
خانمتون شوهر داشته وخانواده خوبي داشته بدون هيچ مشكل حادي ولي دچار يه چالش شد فكرميكنيد دخترتون چي ميشه با اين همه گرگ كه وجود داره؟
آسيب هاي اجتماعي واسه دختراي امروز واسه اوناييش كه خانواده خوب وفهميده و پدر ومادر دارن زياده ، بچه هاي طلاق اسيبهاشون بيشتره ها .
اينها فقط نظر شخصي من بود اميدوارم ناراحت نشده باشيد.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقا آرش... میخوام جواب سوالتون رو بدم...
شما می خواهید دوباره زندگیتون رو درست کنید، شما بعد از دو سال برگشتید، پس فعلا سهم شما از تلاش بیشتره. اگر شما پا پس بکشید همسر شما حتما راه جدایی رو انتخاب می کنه پس وظیفه اعتمادسازی فعلا برعهده شماست. در این شرایط شاید حتی لازم باشه تلاشهای یکطرفه ای رو انجام بدید و مدام دست به قضاوت در مورد رفتارهای همسرتون نزنید.
اما یک نکته اینجا وجود داره. تلاش شما نباید تلاش منفعلانه ای باشه. یعنی اینکه شما هم برخوردها و عکس العمل های همسرتون رو زیر نظر دارید. اصلا چطوره یک دفترچه تهیه کنید و هر برخوردتون و مکالمات بینتون و مواردی که شما و همسرتون درموردش کوتاه اومدید یادداشت کنید. هرجا براتون شک برانگیزه دورش یک خط قرمز بکشید و موقعیت هایی ایجاد کنید تا این شک به یقین تبدیل بشه.اینجوری مقدار پیشرفت ارتباطتون رو می تونید اندازه گیری کنید.
سوالی که در پست شما مطرح شد شاید 4-6 ماه بعد بطور قطعی قابل پاسخ دادن باشه اونم نه از طرف ما بلکه با یقین خودتون. هرجا هم متوجه منظور همسرتون نشدید اینجا مطرحش کنید تا پاسخگو باشیم.
امیدورام جوابتون رو گرفته باشید.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
مسئله اینجاست که چی کم داشتن رفتن سراغ یه رابطه جدید؟
این فقط خطای ایشون نبوده. چرا رفتن؟چرا یه گوشه از قلبشون خالی بوده؟مگه نه اینکه باید شما پرش میکردید؟
تو این دوسال حتما به این فکر کردین دیگه؟ نه؟؟؟
وقتی دلشون هوای هندستون کرد.فقط اوضاع اروم بنظر میومد........به نظر میومد......نه اینکه بود.
سوتفاهم نشه من از ایشون دفاع نمیکنم ویا کارشون رو تایید نمیکنم ولی بنظرم اگر خواهان اشتی هستید باید علاوه برچشم پوشی از گذشته سعیتون بر این باشه که اشتباهات قبل رو تکرار نکنید.هم شما هم ایشون.
امیدوارم موفق باشید.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
چرا یه فرصت 6 ماهه یا یکساله به خودتون و همسرتون نمی دید؟
برای طلاق گرفتن اون هم از نوع توافقی همیشه وقت هست!! چه آخر این هفته چه سال دیگه آخر همین هفتش!
شما خواه نا خواه بعد از این جدایی به سمت ازدواج مجدد حرکت میکنید این ابهاماتی که در مورد همسرتون دارید در مورد یه زن جدید هم وجود داره با این تفاوت که خوبی های همسرتون واستون اثبات شده ولی خوبی های اون زن جدید نه !!
آیا باز هم واسه ازدواج با یه خانم دیگه اینقدر بی میل هستید؟
مطمئن باشید خانمتون نمیاد بهتون التماس کنه که خطاهاش رو ببخشید و دوباره باهاش زندگی کنید.(کاری که خودتون به هیچ وجه انجام ندادید) شما فقط برای اینکه یه حرف خانمتون رو اثبات کنید می خواهید جدا بشید (اینکه خودخواه نیستید) آسونترین کار ممکن. در حالیکه اینجا باید قاطعیت داشته باشید و خودخواه باشید.
چرا اثبات نمی کنید که این زندگی اینقدر واستون ارزش داره که حاضرید بخاطرش بجنگید؟ چون می دونید راه سختی رو در پیش دارید ترجیح میدید واردش نشید؟؟!!
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
[align=justify]سلام آقا آرش،
بعد از تاپیک اولتون دیگه وضعیت زندگیتون رو دنبال نکردم، و از این تاپیک هم فقط پست های 1 و 18 رو خوندم. اما فکر می کنم تقریبا در جریان وقایع قرار گرفتم. از نظر من تصمیم درستی گرفتید. به شرط اینکه دقیقا به همین شکل پیش برید، یعنی در حالیکه آزاد می گذاریدش، محبتتون رو هم ابراز کنید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
من کاملا براش روشن کردم که من اصلا جدایی رو نمیخوام، براش روشن کردم که طلاق برای من سخته، کاملا براش توضیح دادم که هیچ کس برای من اون نمیشه، واقعا هیچ کس برای من اون نمیشه.
اونم خودش اینو میدونه، این حرفمو باور داره.
اینجا باز هم نوشتید که خونه رو ترک کرد! انگار باز هم یادتون رفته که اون خونه رو ترک نکرد، شما گفتید که بره. بعدا گفتید که حالا برگرد! این غرور هر انسانی رو می شکنه، چه رسه به انسانی با ویژگی های همسر شما رو.
رهاش کنید، اگه به میل خودش برگشت، هم به شما ثابت می شه که زن زندگیه، هم به خودش ثابت می شه که اولا به میل خودش برگشته و نه به میل شما! و دوما زندگی ای که خراب کرده رو باید "شخصا" درست کنه، و قدم نهایی رو خودش باید برداره.
رها کنید و در عین حال محبت کنید و بی مهری های این دو سال (که البته شاید منکرش باشید!) و سال های قبل رو جبران کنید. بگذارید نگاه عاشقتون رو از دور ببینه و به میل خودش به سمتتون حرکت کنه. این فضا رو بدید که دوباره انتخابتون کنه، البته اگه دلش خواست...
راستی یه نکته هم اینکه: روی دخترتون تا می تونید کار کنید، اون بیشتر از چیزیکه به نظر می رسه در همسرتون نفوذ داره...
اما مواظب باشید که:
از اون طرف بوم نیفتید. همسر شما خطای بزرگی مرتکب شده، و نیاز داره (تاکید می کنم: نیاز داره) که در مقابل این خطا برخورد قاطعی ببینه. قاطع بودن با بخشیدن و دیگه به روی کسی نیاوردن، منافات نداره.
در واقع با این بخش از صحبتتون هم موافقم که:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
این خانم با تمام خصائص خوبش، غرور بیجا داره، لج بازی های عجیبی داره،
من مردی نیستم که با تمام شرایطش بسازم
همینطور هم باید باشه. یعنی در عین حالیکه محبتتون رو بهش منتقل می کنید، باید براش جا بیفته که پذیرش خطاهای احتمالی آینده ش رو ندارید!
من مسیری که انتخاب کردید رو در کل درست می دونم، فقط امیدوارم همه چی همینطور باشه که الان دارید فکر می کنید و به ما انتقال می دید. چون قبلا هم در چند مورد مشخص شد واقعیت به اون شکلی نبوده که شما فکر می کنید و بیان می کنید. بنابراین خواهش می کنم با دقت بیشتری مسائل رو بررسی کنید. سعی کنید عمیق تر نگاه کنید و بیشتر در احساسات همسرتون نفوذ کنید.
موفق باشید.[/align]
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
من قبلا هم گفتم، هر چه قدر هم بد باشم نتیجه اش نباید این اتفاقات می بود.
من عاشقانه زن و بچه ام رو دوست داشتم فقط شاید راه ابراز علاقه رو بلد نبودم، به هر حال همه آدمها هم خوبن هم بد، من هم یکی از این آدمها، نه شیطان بودم نه فرشته.
الان باز با خانمم حرف زدم،
حرفی زد که منو خیلی متاسف کرد، از خودم بیشتر بدم اومد، نکته ایی رو مطرح کرد که هیچ وقت بهش فکر نمیکردم، نقطه ضعفی داشتم که تا حالا نمیدونستم، شاید ریشه همه این مشکلات این بوده، من جور دیگه ایی فکر میکردم، اما ظاهرا قضیه طور دیگه ایی بوده، این هم از اون مواردی است که من باز در مورد خودم اشتباه کرده بودم، حقیقتش از خودم و از همه چیز های دیگه بدم اومده، احساس ضعف بزرگی میکنم، من اشتباه بزرگی کردم.
امروز رفته بودم دادگاه در مورد روند اجرای طلاق توافقی پرسیدم، به خانمم اطلاع دادم و احتمال زیاد هفته دیگه میریم دادگاه.
گفتم قرار بود قبل از طلاق بریم مسافرت، گفت نه بعد از طلاق میریم، گفتم بعد از طلاق رفتن نداره، گفت لابد انتظار داشتی با تو بیام تو یه اتاق، گفتم خب آره، اگر بعد از طلاق میخوای بری مسافرت که رفتن نداره.
گفت نه من سر حرفم هستم مسافرت رو میریم اما بعد از طلاق.
گفتم پس قبل از طلاق یه شب شام بریم بیرون، حرفی نزد.
البته فکر میکنم اگر پافشاری کنم برای مسافرت قبل از طلاق قبول کنه.
گفتم من اصلا طلاق رو نمیخوام، به خاطر تو دارم باهات راه میام، تو اگر یه روزنه نشون بدی که اون ته دلت یه احساسی هست که میخوای برگردی من با جونو دل میام دنبالت ولی تو هیچ روزنه ایی نشون نمی دی، گفت چون تو عوض نشدی و حوصله ندارم عمرم رو بذارم تا بهت بگم باید چطور آدمی باشی!
بهش دوباره گفتم یکی از شرطام اینه که تو اگر ازدواج کنی دخترمون باید بیاد پیش من، گفت اگر تو ازدواج کنی چی؟ اگر تو حق داری ازدواج کنی منم حق دارم، بعد یهو انگار جوش اورد گفت تو همش فکرت ازدواجه، اصلا به من چه، تو حق داری تنها نباشی، ولی منم نمیذارم دخترم بیاد زیر دست یه زن دیگه
هنوز واقعا نمیدونم از ته قلب طلاق میخواد یا نه، من برداشتم از حرفاش این بود که مصمم نیست، حرفش رو میزنه، اما نفرتی نسبت به من نداره، میگه از تو متنفرم، اما احساس میکنم دلش این نیست، چون هنوز نسبت به امکان ازدواج من حساسه،
شاید هم به خاطر بچه، فکر میکنه اگر ازدواج کنم ، محبتم به بچه کم میشه،
شاید مثل من میخواد ببینه تا کجا جلو میام، منم میخوام ببینم تا کجا جلو میاد، آیا واقعا به امضای سند طلاق میرسیم؟
مسافرت رو دبه دراورد، چون اون دفعه صحبت این بود که قبل از طلاق بریم، اما الان گفت بعد از طلاق
وقتی بهش گفتم تو به یکی گفتی من بچه ننم خیلی بهش برخورد، گفت روبرو کن کی این حرفو زده،
اون دفعه که صحبت کردیم سعی داشت تهمت هایی رو که تو دادخواست هاش به من زده توجیه کنه،
کلا بی اهمیت نیست نسبت به حرفایی که میزنم، سریع جبهه میگیره.
امروز وقتی از دادگاه اومدم بهش اس ام اس زدم که من هنوز سر شرطم هستم، برای طلاق باید با هم دوست باشیم، گفت باز شرط گذاشتی؟تو عوض بشو نیستی.
گفتم عوض شدن من دیگه چه تاثیری برای تو داره؟
میخوام بگم هنوز میخواد ثابت کنه من عوض بشو نیستم، به نظرم این ها یعنی هنوز کاملا از من نبریده،
اگر اینطور باشه، اصرارش برای طلاق چیه؟
اون یه زنه، باید راهی باز کنه که منو منصرف کنه، اون اگر حتی یک ذره دلش با منه، باید طوری رفتار کنه که منو پشیمون کنه،
لااقل طوری رفتار کنه که نشون بده من دارم میرم دنبال طلاق، سعی کنه من دچار عذاب وجدان بشم، اما طوری رفتار میکنه که انگار من وظیفه دارم به خاطر اون طلاقش بدم.
اصلا نمیتونم رفتاراش رو درک کنم.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
راستش یه مرتبه براتون مطلبی نوشتم و دیگه نمی خواستم چیزی بگم
ولی از حرفاتون چیزی به ذهنم ناخود آگاه رسید که نتونستم براتون ننویسم
چون به دلایلی دقیقا احساس خانومتون رو برای لحظه ای درک کردم
من فکر می کنم حرف خانومتون دقیقا همون چیزیه که می گه اون شما رو دوست داره فقط از یه سری مسائلی در رابطه با زندگی با شما خستس و تحملش براش ممکن نیست اون دلش می خواد راهی باشه که بتونه زندگیشو با شما ادامه بده اما می دونه دوباره شروع کردن به معنی شروع تموم اون مشکلاته و این عملا براش طاقت فرسا و غیر ممکنه
این صرفا نظر من بود نمی دونم تا چه حد درسته
امیدوارم زندگیتون اصلاح شه
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
بهش دوباره گفتم یکی از شرطام اینه که تو اگر ازدواج کنی دخترمون باید بیاد پیش من، گفت اگر تو ازدواج کنی چی؟ اگر تو حق داری ازدواج کنی منم حق دارم، بعد یهو انگار جوش اورد گفت تو همش فکرت ازدواجه، اصلا به من چه، تو حق داری تنها نباشی، ولی منم نمیذارم دخترم بیاد زیر دست یه زن دیگه
دست از این قبیل قدرت نمایی ها بردارید!!
چرا برای خوشبختی و ازدواجش جریمه تعیین می کنید؟! مگه قرار نیست قبل از جدایی با هم دوست باشید؟ شما اسم اینو می گذارید دوستی؟ ایشون اگه تا حالا هم از شما متنفر نباشن، با این حرفها متنفر می شن!
براش آرزوی شادی و خوشبختی در کنار مردی بهتر از خودتون رو بکنید. و بگید که دخترتون حق انتخاب داره که جایی که شادتره، همونجا بمونه، چه در کنار من، چه شما و همسرت.
آقا آرش، امروز که شما دارید تلاش می کنید دل همسرتون رو بدست بیارید، این برخوردتونه، در حالت عادی برخوردتون چه شکلیه؟!
واقعا یک لحظه بشینید پیش خودتون فکر کنید آیا همسرتون در کنار شما روزهای زیبا و شادی رو خواهد گذروند؟
شاید این جدایی فرصتی باشه برای خودشناسی...
به جای این همه شرط گذاشتن! ازش بخواید بهتون کمک کنه خودتون رو بهتر بشناسید و به انسان بهتری تبدیل بشید. بعنوان یک نزدیکترین دوستتون ازش خواهش کنید این لطف رو در حقتون بکنه (اگه صداقت رو در نگاهتون ببینه، فکر نمی کنم رد کنه). به این شکل طلاق هم فعلا به تعویق میفته.
البته قبلش لازمه ته دلتون بخواید تغییر کنید...
قبل از تلاش برای بازگردوندنشون، تلاش کنید قدرت شاد کردنشون رو داشته باشید...[/align]
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
موضوع تعیین جریمه نیست،
یک احساس طبیعی پدرانه است.
نمی تونم اجازه بدم دخترم زیر دست یه مرد دیگه بزرگ بشه.
فکر میکنم قانون هم از من در این مورد حمایت کنه، اما نمیخوام دوباره راه دادگاه رو در پیش بگیریم، میخوام قضیه دوستانه همین جا حل بشه.
من چطور باید شادش کنم؟
بدون اینکه باهاش چونه بزنم دارم تو راهی قدم برمیدارم که خودش اصرار داره بره.
بچه که نیست، اگر زندگیشو حتی ذره ایی بخواد، باید عکس العملی نشون بده،
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
پست قبلی بنده را دقیق خوندید ؟
باز تأکید می کنم با همسرتون که هستی و حرف میزنی هیچ حرفی در باره دخترتون نزنید .
پیامهای دریافتی همسرتان از کلام شما :
وقتی شما به همسرتون می گید اگر ازدواج کردید ..... >>> همسرتان می شنوه یعنی تا اینجا را فکرکردم و تا بعد از جدایی را در نظر گرفته ام ، زودتر برو نمیخوامت. باور نکن که دوست ندارم طلاقت بدم ، از خدامه که بری ، فقط حق نداری دخترم رو پیش خودت نگه داری
وقتی شما میگید بخاطر تو دارم باهات راه میام والا طلاق نمیخواهم .... >>> همسرتان هرگز باور نمیکنه بلکه پیام میل به طلاق و جدایی را از شما می گیره
وقتی می گی ، شرطم اینه که فلان >>> همسرتان هرگز علاقه شما و اینکه فقط به خاطر او حاضر به طلاقی را باور نمی کنه
و .......
پیامهایی که او دوست دارد از شما بگیره :
من نمیخواهم تو را از دست بدهم ، تو را دوست دارم و حاضر به طلاق نیستم ،تو اگر میخواهی خودت اقدام کن و برو دادخواست بده من علیرغم میلم موافقت می کنم . از من نخواه با طلاق توافقی کنار بیام چون این بر خلاف حرف دلم هست . وقتی تو منو نمیخواهی پس برو خودت اقدام کن من قول میدهم در مقابل دادخواست طلاق از طرف تو نه نیارم و حقوقت را هم بپردازم اما از من نخواه توافق کنم .تو را فقط به خاطر خودت میخواهم ، دوست دارم کنارم باشی چون خوبیهایت مایه آرامش هست.
وقتی حرف بچه بیاد وسط دوست داره بشنوه ، بدون تو بچه بیشتر مایه دلتنگی من میشه با دیدنش یادت میافم ، مطمئنم که تو بهتر از من ازش نگهداری می کنی . و ... اصلاً وقتی با هم هستیم فقط میخوام حرف خودمون باشه حرف از دخترمون رو بذار کنار
دوست نداره اصلاً حرف از اینکه اگر ازدواج کردی ، اگر ازدواج کردم بشنوه
بهتره وقتی میگه عوض نشدی ، بگی درسته و حق با شماست ، برای اینکه عوض شدن کار آسانی نیست منم ادعا نکردم اما دوس دارم تغییر کنم و دارم تلاش می کنم ولی مطمئنم به کمک تو احتیاج دارم و دوست دارم باهم بریم جلو و آنچه نباید در زندگی با هم داشته باشیم را هردو ترک کنیم و کنار بزاریم ، نیازه ما به هم کمک کنیم ، وقتی تو نبودی بهم کمک کنی من چه جوری باید تغییر می کردم ، تازه الآن که حرف میزنی با بعضی اشتباهاتم مواجه شدم تا الآن اینا رو نمیدونستم .
و ......
آقا آرش پیامهای همسرت را درست دریافت کرده ای او دروناً مایل به طلاق نیست .
او هم پیامهای شما را درست دریافت کرده چون شما دروناً مایل به طلاق هستی .
لایه پنهان و احساسی وجود شما این را میخواهد اما لایه تکنیکی و رفتاری شما عکس اینرا بروز می دهد و این تعارض هست .
ناخودآگاه بعضی رفتار و حرفهای شماپیام لایه پنهان واحساسی شما را می رساند و همسرت برای همین هم میگه تو اصلاً عوض نشدی . سئوالات آخر پست شما و نوع حرفهایی که به همسرت میزنی همین را نشان می دهد . پس بهتره با خود روبرو شوی و ببینی ، و اگر این است اول تلاش کن قلباً همسرت را بخواهی بی هیچ شرطی و بدون هیچگونه تردید و نگرانی ، آنوقت است که نوع حرفهات ، حالت چهره ات و رفتارت اینرا بروز خواهد داد .
همسرت را از سر نیاز و وابستگی نخواه ، از اینکه فداکار تر از او دیگه پیدا نمیشه نخواه ، همسرت را فقط بخاطر وجود خودش ، بخاطر ارزشهای وجودیش که در زندگی شما میتونه مایه آرامش و تکامل هردو باشه بخواه و براش باش نخواه که برات باشه . همانجوری که هست درنظر بگیر و بخواه و به اینکه باید تغییر کرده باشه فکر نکن و .... آن آیاها؟ را وسط نیار ..... اگر واقعاً همسرت را میخواهی :305:.
از تجربه های بالهای صداقت بهره بگیر
.
.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام
پست فرشته و سایر دوستان کامل و بی نقص هست ، اگر بخواهی توی تالار تاپیک و مقاله مفید و کاربردی هست
بنابراین پیشاپیش از حس منفی که با خوندن این پست ایجاد می شود و لحن کلامم عذرخواهی می کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
یک احساس طبیعی پدرانه است.
به چه کسی می خواهی ثابت کنی که پدر هستی؟
به دخترت؟
به همسر سابقت؟
به دیگران؟
به چه وسیله می خواهی ثابت کنی که پدر هستی؟ با حرف زدن؟ با خط و نشون کشیدن؟
حتما از قانون کلی خبر داری ، وقتی حکم رشد فرزند رو از دادگاه بگیرند خود فرزند انتخاب می کند که با پدر بماند و یا مادر ، برای دخترها این حکم رشد بین 7تا 9 سال صادر می شود ... انتخاب دخترت هم که معلوم هست .... ربطی هم به ازدواج و یا عدم ازدواج شما و یا همسر سابقت ندارد
=========
نمی تونم اجازه بدم دخترم زیر دست یه مرد دیگه بزرگ بشه.
=======
مثلا می خواهی چی کار کنی؟ هی خودت و خانوم سابقت رو بکشونی توی راهرو های دادگاه؟! مرتب دخترت را با یک تنش دیگه همراه کنی ؟ اینجوری یعنی حق پدری ات رو کامل ادا می کنی؟ یعنی عشق و علاقه و دوست داشتن تو نسبت به دخترت ، بیشتر از عشق و علاقه مادرش نسبت به او هست؟
یعنی تو بیش از مادرش براش بودی؟؟؟؟؟ فکر می کنی تامین نیاز مادی فرزند یعنی همه چیز؟!!!
وقتی دخترت بهت گفت: اون وقت ها که من و مامان توی برف و سرما با اتوبوس می اومدیم ، چرا به فکر سرویس نبودی؟ ،
عمق حرفش رو بگیر ، نمیگه اون موقع چرا آژانس نگرفتی ، میگه چرا به فکر نبودی؟! دقت کن خودش و مادرش رو با هم می بینه شما رو جدا
فکر می کنی سمپاتی مادرش هست؟
نخیر جناب ، مادرش همون زنی هست که دو سال پیش بچه را به زور می فرستاد پیش شما ، تا شما حق قانونی پدر بودنت را ، احساس طبیعی پدری ات ، را بروز دهی ... زهی خیال باطل
========
فکر میکنم قانون هم از من در این مورد حمایت کنه، اما نمیخوام دوباره راه دادگاه رو در پیش بگیریم، میخوام قضیه دوستانه همین جا حل بشه.
========
عمق خودخواهی رو ببین ، فقط خواست شما مهم هست ؟!
خواست شما درست ، قانونی ، طبیعی ، منطقی
اما مگه دیگران تضمین داده اند همیشه طبق خواست تو عمل کنند؟
گیریم که تمام قانون به نفع شما ، همه طرفدار شما ، اصلا همه حق ها با شما
یه لحظه فکر کن ، تو که ادعات میشه همسر سابقت رو دوست داری ، کی از اون حمایت میکنه .... یکی از همین تالار یه زمانی به من گفت لاف عشق نزن ، بدجوری خورد توی برجکم
حالا من بهت می گم اینقدر نگو همسرسابقت رو دوست داری ، عاشق دخترت هستی!!!
=======
من چطور باید شادش کنم؟
=========
با استفاده از احساس طبیعی شوهر بودن ، فکر کنم قانون هم از این احساس حمایت کنه
=======
بدون اینکه باهاش چونه بزنم دارم تو راهی قدم برمیدارم که خودش اصرار داره بره.
=======
طرز تفکرت رو نگاه کن ... الفاظی رو که بکار می بری نگاه کن ... چونه بزنم .. مگه دکان بقالی هست؟
مادامی که شما خودت را تنها "تامین کننده" نیازهای مادی می بینی ، انتظار نداشته باش همسرت و دخترت چیزی ماورای احساس خودت به خودت ، ببینند
جناب آرش، همسر سابقت ودختر چقدر بگویند که عوض شو .....
==========
بچه که نیست، اگر زندگیشو حتی ذره ایی بخواد، باید عکس العملی نشون بده،
=========
الفاظت رو نگاه کن ... انتظار داری ، همان بشود که شما می گویی ولاغیر ...
به نظرت یه عاشق اینجوری عمل میکنه؟
یعنی الان تو همسر سابقت را دوست داری به شرط آنکه او هم تو را دوست بدارد؟
البته زندگی شماست ، به من مربوط نمیشه و من نقشی در این زندگی ندارم .... یک بار هم اون اوایل تاپیک زدی که اینجا اسمش همدردی هست ، پس چرا نمی گذارید دردو دل کنیم و همدردی بگیریم .... فکر کنم به اندازه کافی همدردی گرفته ای .... با خودت رو راست باش ، ترس هایت را کنار بگذار ، دست از حمایت قانونی بردار و از خودت بپرس "واقعا همسرت رو دوست داری؟"
=====
پینویس
می دانم شکننده شده ای ، می دانم فشار زیادی را داری تحمل می کنی می دانم نیاز به قدرت بخشیدن از سوی همسرت را داری ، می دانم نیاز به بازیابی اقتدار مردانه ات را داری ... همه را می دانم ... اما تا همسر یک مرد نباشه ، هیچ چیز نمی تواند احساس قدرت و توانایی را در مرد به جوشش در بیاره .... زندگی دوم مثل بچه ناتنی می مونه .....
اون وقت ها که شوهر من به هیچ صراطی مستقیم نمی شد که بیاد و با هم مسالمت آمیز صحبت کنیم ، حتی از خر شیطون هم پیاده نمی شد که لااقل همدیگر رو یک بار ببینیم ، و گفته بود تنها دلیلی که زنم رو طلاق نمی دهم مهریه اش هست ،
و من هم تنها دلخوشی ام ، تنها شادمانی ام ، این بود که صرف اینکه هنوز اسمش در شناسنامه ام هست ، یعنی من زنش هستم ... نه مهریه ام رو اجرا گذاشتم و نه بخشیدم ...آخه مشاور به من گفته بود اگه مرد بخواهد زنش رو طلاق بده و مشکلش مهریه باشه ، شده پیرهن تنش رو می فروشه ولی مهریه رو میده تا زنش رو مطلقه کنه ، اون موقع بود که واقعا لمس کردم مردها وقتی بخواهند کاری رو انجام بدهند ، واقعا انجام می دهند ، و اگر نخواهد هم انجام نمی دهند....
.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
نمی تونم اجازه بدم دخترم زیر دست یه مرد دیگه بزرگ بشه.
دوست عزیز، حالا مرد دیگه کجا بود؟!!! دغدغه اصلی همسرتون تامین زندگی و آسایش دخترتونه.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
گفت تو همش فکرت ازدواجه، اصلا به من چه، تو حق داری تنها نباشی، ولی منم نمیذارم دخترم بیاد زیر دست یه زن دیگه
یه مادر از خیلی از حقوق طبیعی خودش بخاطر فرزندش می گذره... چون خودش رو "حق" فرزندش می دونه... همسر شما هم داره نشون می ده استثنا نیست!
برعکس شما که دخترتون رو حق خودتون می دونید!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
موضوع تعیین جریمه نیست،
یک احساس طبیعی پدرانه است.
آقا آرش! این احساس طبیعی یک پدر نیست! این احساس یه مالکه... نگاه شما به همسر و فرزند و خونه و زندگیتون، نگاه یک مالک هست! به درون خودتون رجوع کنید، ببینید اشتباه می کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
من چطور باید شادش کنم؟
شما بیشتر از ده سال باهاشون زندگی کردید، طبیعتا شما بهتر از هرکسی باید جواب این سوال رو بدونید...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
بچه که نیست، اگر زندگیشو حتی ذره ایی بخواد، باید عکس العملی نشون بده،
چرا نباید زندگیش رو بخواد؟ اون یه زنه که قراره تو این کشور با هیولای طلاق دست و پنجه نرم کنه!
اما همسرتون در مقابل یک ترازو ایستاده، تو یک کفه ی این ترازو میل ایشون به زندگیش هست، و تو کفه دیگه شواهدی مبنی بر بی فایده بودن بازگشتش.
شما کفه دوم رو سبک کنید، و ببینید چطور به سمت زندگیش پرواز می کنه...[/align]
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام!
آرش جان متاسفانه اطلاعی از جزئیات اختلافات شما و همسرتون ندارم، در حد مطالعه اولین تاپیکی که در این انجمن زدید در جریانم.
از صحبتهای شما، همسرتون و نیز پستهای دیگر اعضا مشخص هست که هم شما و هم همسر بزرگوارتون تمایل به جدایی ندارید اما دو طرف برای حفظ وجه و ترس از رد شدن توسط دیگری تلاشی شایسته برای جلوگیری از طلاق نمیکنید. به عبارتی ترجیح میدید رابطه ای با هزینه ای هنگفت قربانی بشه اما آسیبی به غرورتون وارد نشه.
آرش عزیزم قبول داری در آخرین پستهات کمی جبهه گرفتی؟ خوب طلاق تصمیم کوچکی نیست و زیر فشار روحی و روانی هستی بهت حق میدم برقراری تعادل برات مشکل باشه. شاید چون دوست داری بجای انتقاد شنیدن حمایت بشید لحن عزیزانی که در این تاپیک پست زدند براتون سنگین بوده و برای همین جبهه گرفتید. اما بدونید هدف آن بزرگواران تلنگر زدن به شما بوده بلکه به خودتون بیاید، چون فقط خوبی شما رو میخواهند. معلمی تعریف میکرد دست دختر پنج ساله اش در یک سانحه سوخت. در بیمارستان دکترها بلافاصله دست دخترک رو ضدعفونی کرده و با چیزی شبیه لیف قسمتهای سوخته رو میسائیدند. دختر بچه بیچاره هم طبیعتاً دردش میگرفت! در حالی که اشک میریزه از باباش خواهش میکنه جلوی دکترها رو بگیره... ایشون هم بالاخره پدر بودند، طاقت نداشتند ببینند دخترشون زجر میشکه پس میره جلو به آرامی دست دکتر رو میگیره میگه خواهش میکنم ادامه ندید! دکتره پدر رو هل میده و با لحنی جدی میگه: "آقا برو بیرون فرصت داره از دست میره!!! بذار الآن یکم زجر بکشه ولی پس فردا عیب دار نشه." آقا آرش گل، اینجا هم سخنهای تلخ رو بشنوید و اونها رو بدون جبهه گیری با جان و دل بپذیرید، قول میدهم اگر چنین کنید درهای خوشبختی هم به روی شما، هم به روی خانم بزرگوارتون و هم دختر نازنینتون باز میشه. این خط - این هم نشون ×.
آرش جان، یک هفته تا جلسه دادگاه وقت زیادی نیست. قبول دارید؟
فراموش نکنید همسر شما کسیه که بزرگترین هدیه رو بهت داده (دختر عزیزتون)، کسیه که زمانی مایه آرامش شما بودند، برای هم محرم اسرار بودید، برای هم پناهگاهی امن بودید. ایشون مادر دخترتون هستند و همین مسئله به تنهایی کافیه تا واجب باشه حرمتشون روی سر جا داشته باشه.
آرش عزیزم شما مرد هستید و مسئولیت دارید رابطه رو هدایت کنید. برای خانمها آسان نیست که مثلاً از شوهرشون بخواهند از طلاق صرفنظر کنند حتی اگر با تمام وجود مایل به ادامه رابطه باشند. این خصلت خانمهاست، پس نگید "بچه که نیست...". حالا اگر بالاغیرتاً از ته دلتون دوست دارید همسرتون رو برگردونید یک بار برای همیشه غرورتون رو زیر پا بذارید، از ته دل ایشون رو با همه خوبی و بدیهایی که دارند دوست بدارید. به خدا ابراز احساسات چیزی از مردانگی شما کم نمیکنه. شاید اولش ابراز احساسات براتون سخت باشه اما بعداً به لذت و آرامشی میرسید که توصیف ناپذیره (سوره روم - آیه 21).
قبل از رفتن به دادگاه از همسرتون خواهش کنیدتا یک روز با شما به مکانی زیبا (مثلاً شمال) سفری کوتاه بیایند. در طول این یک روز طوری با ایشون رفتار کنید که گویی خدا فرشته ای رو برای شما فرستاده تا بندگی اش را بکنید. 9 ماه دختر نازنین شما رو حمل کردند، شیر دادند، تر و خشک کردند، به شما رسیدند و و و. یک روز نوبت شما که بابت همه خوبی هاشون مقداری جبران کنید.
یک شاخه گل رز آماده کنید و وقتی ایشون سوار ماشین شدند گل رو بهشون هدیه بدید. دسته گل نخرید چون حالتی رسمی داره، یک شاخه گل محمدی کافیه تا احساس صمیمیت کنید. در طول سفر هر حرفی که همسرتون میزنند رو با دقت گوش کنید، گویی بزرگترین مقام قضایی کشور با شما صحبت میکنند. به او حق بدهید حتی اگر ته دلتون نظری متفاوت دارید، بگذارید احساس سبکی کند. برای ناهار یا شام خود شما غذا بپزید. اگر دستپخت خوبی ندارید تمرین کنید. مهم نیست غذا خوب میشود یا نه، مهم اینه که بجای رستوران رفتن شما اون رو تهیه میکنید و این برای همسرتون خیلی ارزش داره.
اگه نمیتونید یا راحت نیستید حرف دلتون رو بزنید، نامه بنویسید. ببین آرش جان من نمیدونم دقیقاً مشکل شما و خانمتون چی بوده، نمیخوام هم بدونم چون مهمترین مسئله اینه که شما و همسرتون ته دلتون میخواید گذشته رو فراموش کنید و با هم فصل جدیدی رو شروع کنید. پس فقط به افکار مثبت فکر کنید و یک نامه شیک که بازتاب حرفهای دلتون هست رو آماده کنید. نامه رو با خودکار یا مداد و روی یک کاغذ رنگی یا کاغذ مخصوص بنویسید. بهتره نامه رو تایپ و پرینت نکنید، حتی اکر دست خط شما بد باشه، بهتره با دست نامه رو بنویسید.
مثلاً یک نامه به شکل زیر (بجای واژه همسرم از اسم کوچک خانمتون استفاده کنید).
سلام همسر عزیزم،
در طول چندین سالی که رابطه زناشوئی داشته ایم آنطور که شایسته است شکرگزار نعمتِ همسر نبودم. در این نامه میخواهم درصدی کوچک از وظیفه ام را انجام دهم اما نمیدانم از کجا شروع کنم. دلم برای همه چیز تنگ شده... برای صدای قشنگت، برای صورت معصومانه ات، برای عطر موهایت، برای نگاه گرم و صمیمانه ات، برای حضور پربرکتت، برای دستان با آرامشت، برای صدای نفس هایت، برای مهر مادری بی نظیرت، برای وجود پرنورت، برای...
از وقتی که این خانه حضور گرمت را احساس نمیکند انگار برکت بهش پشت کرده. در نبودت تمام دلخوشی و آرامشم به دخترمان و عکسهای توست . دخترمان بوی تو را میدهد، مرا یاد تو می اندازد و آرامشی عجیب به من میدهد برای همین او را عاشقانه دوست دارم. هرگز جای تو را نمیگیرد اما در نبودت تنها چیزی است که آرامم میکند. پس از تو، او بزرگترین هدیه در طول زندگیم بود و این هدیه را از همسر گلم دریافت کردم. از تو بینهایت ممنونم.
همسر نازنینم من تصمیم خودم را گرفته ام. میخواهم تا پایان عمرم در کنار تو باشم، فقط برای تو و مال تو باشم. میخواهم از اول شروع کنیم، از صفر مطلق و با هم اوج بگیریم. میخواهم تلاش کنم برایت بهترین همسر دنیا باشم، آنچه تو را خوشنود سازد انجام دهم و برای رضایت و آرامشت کوتاهی نکنم. من به حضورت در این خانه نیاز دارم، دوست دارم مثل همیشه تنها ملکه قلبم باشی و در کنارت رشد کنم.
از اینکه همسرم بودی از صمیم قلبم ممنونم. من از خدامه تا همیشه کنارت بمانم و برایت بهترین همسر دنیا شوم. میخواهم نظرت را در رابطه با شروع مجدد و مراجعه به مشاور خانواده بدانم. اگر تو هم موافق شروعی جدید باشی به خدا قسم هر روز نماز شکرگزاری به جا می آورم.
...
...
...
دوست دار تو،
آرش.
آرش جان وقتی نامه رو مینویسید تک تک خوبیهای ایشون رو یادآوری کنید. نمونه بالا یک نامه خوب نیست چون انگار در رابطه با فردی "مجهول!" نوشته شده. بعنوان مثال هیچ اشاره ای به نمونه هایی از آن خصلت ها و نشانه ها نشده. مثلاً اگر هر روز بعد از خستگی کار با دیدن همسرتون آرامش میگرفتید، خاطره ای کوتاه که اشاره بر صحت آن دارد را ذکر کنید تا هم یادآوری برای همسر شما باشد، هم نشان دهید که او برایتان اهمیت دارد.
در نوشتن نامه سعی کنید واقعیت ها رو بنویسید. برای خانمها تشخیص واقعیت سخت نیست. در راه برگشت از سفر میتونید نامه رو بدید به خانمتون: "راستی، این نامه رو برای شما نوشتم." و نامه رو تقدیم کنید.
آرش جون شاید این آخرین تلاش شما باشه، محکم برو جلو و برای به دست آوردن همسرتون بجنگید. :43: یادتون باشه بزرگترین جهاد، جهاد و میارزه با نفسه. برو ببینم چکار میکنی!
پی نوشت: در انتها اگر همسرتون هم صلح رو نپذیرفتند (که بعید میدونم!)، حداقل تلاشتون رو کردید! شما انتخاب کردید که مثل یک بزرگسال برای حل مشکلتون قدم بردارید. باید به خودتون تبریک هم بگید! :72: یک قانون ساده: اگر دوست دارید همسرتون مثل پادشاه با شما رفتار کنند، اول سعی کنید با او مثل یک ملکه رفتار کنید. (پشیمان نمیشید!)
به امید شنیدن خبرهای خوش از طرف شما.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
آقای آرش خیلی دلم می خواد تمام چیزایی که فکر میکنم رو اینجا بنویسم اما واقعا الان کشش اینکارو ندارم
فقط خواستم بگم کاملا احساس همسرتون رو درک میکنیم ! کاملا کاملا کاملا کاملا
شاید ازم دلخور بشید اما به نظر من شما هیچی از احساسات زنانه نمی دونید ، همسر شما داره به شیوه زنانه نشون میده که دلش می خواد برگرده و دوست نداره از هم جدا بشید ، اما خوب اطمینان نداره که بازم اذیتش نکنید.
اما شما همش خرابکاری میکنید و دیگه خستش کردید، هرچی هم بقیه اینجا راهنماییتون کردند اصلا اهمیت ندادید
واقعا اگه جدا بشید شما مقصرید ، آخه از یه زن چه انتظاری دارید؟ باید چیکار کنه؟
یعنی متوجه نمیشید که چرا در مورد مسافرت شمال لج کرده ؟؟ دلیلش کاملا واضحه!
واسه اینکه شما اول گفتید قبل از طلاق حتما باید بریم شمال (طفلک چقدر تو دلش خوشحال شد و با خودش فکر کرد میخواید زمینه آشتی رو فراهم کنید و یه اقدام عملی انجام بدید و اصلا همچین شرطی گذاشتید که هرگز طلاق عملی نشه) ، اونهم غرورش رو کنار گذاشت و سریع گفت باشه! تا مبادا این فرصت از بین بره ، مطمئنا وقتی گفت باشه به بودنش با شما در یک اتاق هم فکر کرده و گفته باشه و اونهم مثل شما میدونسته که مدرسه ها باز شده!!
اونوقت شما بخاطر یک چیر بیخود گفتید نه مدرسه ها باز شده پس نمیریم!
یعنی بهش گفتید بودن تو در زندگیم اونقدر برام بی اهمیت و بی ارزشه که راحت واسه یه هفته مدرسه نرفتن بچه قربانیش میکنم و کلا قیدتو میزنم!! اونقدری هم برام ارزش نداری که حاضر باشم بخاطر بعد 2 سال کنارت بودن کار کوچیکی انجام بدم. کلا ارزششو نداری و بود و نبودت برام فرقی نداره.
حالا می خواید خیلی خوشحال باشه الان؟؟ بازم تندی بگه باشه میام؟؟ معلومه که میگه نه و اینطوری باهاتون لج میکنه و با این جملات که تو یه اتاق نمیام و بعد طلاق و . می خواد تلافی کنه خوب! منم بودم همینکارو میکردم دقیقا.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
تازه همسر شما می خواد با این حرف به نوعی هم شرط شمارو واسه طلاق قبول نکرده باشه تا به نوعی طلاق رو عقب انداخته باشه ! اون از طلاق میترسه و نمیخواد که طلاق بگیره ، اگه میخواست تو این دو ساله طلاقشو گرفته بود! حالا که دیده یکهفته بیشتر به دادگاه نمونده و موضوع جدی شده ترسیده و میخواد با اینکارا عقبش بندازه ، غرور زنانش که هر زنی داره و همینطور ناراحتی هایی که رو دلش گذاشتید و همچنان هم دارید میذارید این اجازه رو بهش نمیده که بگه لطفا طلاقم نده یا لحظه آخر بگه من برمیگردم!! توروخدا اینو بفهمید
هم نیاز داره شمایی که خیلی راحت زدید زیر مسافرت و باهم بودنتون اونهم بعد دو سال ، دوباره واسه شمال اصرار کنید تا ببینه که واقعا می خوایدش. اینها همه رفتارای زنانست که شما برعکس برداشت میکنید! شما ظاهرا خیلی واسه طلاق عجله دارید و به دادگاه هم مراجعه کردید ، واقا با این کارا قصد دارید زندگیتون رو بسازید؟؟ از یه طرف دم از آشتی میزنید و از طرف دیگه واسه طلاق و دادگاه حاضر و آماده اید؟
دلم واقعا واسه خانومتون میسوزه ، تو چه بد شرایطی گیر کرده. آقا آرش در ازای اینهمه بار که هی گفتید
من واسه طلاق آمادم ،شده یکبار بهش بگید اصلا من طلاقت نمیدم ، تو مال منی! زنمی ، دوستت دارم نمیتونم ازت جدا بشم؟ شده بگید من دادگاه بیا نیستم و میخوام باهات زندگی کنم؟ یا فقط در بیان جملات ناراحت کننده قدرت دارید؟ اصلا میدونید اینهمه ابراز همراهی شما در طلاق ، هیچ احترامی به اون محسوب نمیشه بلکه داغونش میکنه!؟
به قول بهار زندگی دل اون زن بیچاره قشنگ روبرومه که چه حالی داره
بابت لحنم معذرت میخوام که کمی تند شد اما واقعا ناراحت شدم. اینو بدونید که من و سای دوستان هیچ نیتی بجز کمک به شما و آشتی با همسرتون نداریم و واقعا احساسمون دلسوزی و ناراحتیه و اگه چیزی میگیم لطفا دلخور نشید.
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
فقط خواستم بگم کاملا با حرفای کبود عزیز موافقم.
و به قول بهار زندگی.. دل اون زن قشنگ جلوی چشممه..
شما پیشنهاد مسافرت دادین بنده خدا تندی قبول کرده.. بعد سر یه چیز بی اهمین زدین زیرش..
خب اوند بنده خدا پیش خودش فکر کرده اگه واقعا دوسش داشتین که اینقد راحت نمیزدین زیر چیزی که ممکنه بود راهی باز کنه!
منم بودم دفعه بعد که میگفتین اینقد راحت قبول نمیکردم..
بعدشم شامو گفتین که خب سکوت کرد.. حق داره باز تندی نگه باشه.وقتی دفعه پیش اینقد راحت غرورش شکست.. رفتار شما بیشتر شبیه آدمی هستش که با طلاق مشکلی نداره فقط میخواد یه خاطره خوب از خودش و هسرش قبل از طلاق بمونه . با قهر تموم نشه..
شما که خیلی محکم بهش گفتین بره.. چرا الان حتی شده ی بار خیلی محکم نمیگین من طلاقت نمیدم.. برگرد خونه.به هم کمک میکنیم درست کنیم زندگیمونو..
اگه واقعا واقعا واقعا دوسش دارین که من مطمئن نیستم. "لطفا یکم خودخواه باشین تو خواستنش"
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام دوست عزیز
اشتباه من رو مرتکب نشو که بعد به شدت پشیمون می شی تا الان اونو داری اما بعد از جدا شدن تازه متوجه می شی چه اشتباهی مرتکب شدی ؟ نمی دونم چه احساساتی بر شما حکم فرماست اما از من می شنوی برادر من برو دست زنتو ببوس ازش معذرت خواهی کن و تمام و کمال در خدمتش باش به خدا که اینو دوستانه بهت می گم پشیمون می شی بعد میای یه تایپک می ذاری به اسم پشیمانی بعد ا ز طلاق ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط arash1348
الان باز با خانمم حرف زدم،
حرفی زد که منو خیلی متاسف کرد، از خودم بیشتر بدم اومد، نکته ایی رو مطرح کرد که هیچ وقت بهش فکر نمیکردم، نقطه ضعفی داشتم که تا حالا نمیدونستم، شاید ریشه همه این مشکلات این بوده، من جور دیگه ایی فکر میکردم، اما ظاهرا قضیه طور دیگه ایی بوده، این هم از اون مواردی است که من باز در مورد خودم اشتباه کرده بودم، حقیقتش از خودم و از همه چیز های دیگه بدم اومده، احساس ضعف بزرگی میکنم، من اشتباه بزرگی کردم.
سلام
من مرتب مطالب ارسالی شما را پیگیری میکنم و امیدوارم یه روز اینجا بنویسید که با همسر و دخترتون زیر یه سقف با رضایت کامل زندگی میکنید
چیزی که الان منو کنجکاو کرده اینه که
این چه نکته ای بوده که شما را تا این حد ناراحت کرده و تا حالا هم اصلا نمیدونستید در حالی که مستقیم به خود شما ربط داشته و به قول خودتون نقطه ضعف شما بوده و شاید ریشه همه مشکلات
میدونم اعتراف به ضعف ها واقعا سخته خود من هم در تاپیکم نتونستم به ضعف هام اعتراف کنم
نمیدونم چطور بیان کنم که دلیل این پرسشم چیست اما به هر حال باعث شناخت من از جنس مخالف میشه (به هر حال زندگی همه انسانهابه جنس مخالفشون پیوند میخوره) دوست دارم بدونم چه نکته ای را یه زن میتونه درک کنه که شوهرش هیجوقت به این نکته نرسیده
ببخشید اگه زیادی سوال خصوصی پرسیدم
در مورد اینکه اگه خانمتون بخواد ازدواج کنه شما میخواهید حضانت دخترتون را بر عهده بگبرید به نظر من شرط کاملا منطقی و درستی هست اصلا از این شرط کوتاه نیایید و دخترتون برای داشتن چنین پدری باید افتخار کنه :104::104::104::72::72::72:
به هر حال همسر تون با خواست و پافشاری خودش تصمیم داره ازتون جدا شه و شما همه حقوق و هزینه های زندگی ایشون و دخترتون را متقبل شدید همسر شما باید درک کنه که همه شرایط و امکانات را برا راحتیشون محیا کرده اید و نمیتونید که قبول کنید که دخترتون زیر دست یه مرد دیگه بزرگ شه و این مسئله ربط نداره به اینکه شما برنامتون برا ازدواج چیه اگه قرار باشه هر دوتاتون ازدواج کنید بهتره که دخترتون بیاد پیش شما تا مادرش
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
ای وای چرا انقدر لاغر و نحیف شدم؟
آخرین بار که اینجا بودم یه شکل دیگه بودم
1- دوستان همه مطالب رو خوندم، هر کسی از ظن خود شد یار من
جناب serok من نامه نوشتم، اتفاقا به کمک یکی از دوستان همین تالار نوشتم، نامه خیلی خوبی شده بود، از احساساتم گفتم، از اینکه چقدر دلتنگم، از اینکه به اشتباهاتم پی بردم، از اینکه دارم سعی میکنم عوض بشم، از لحظه های قشنگ زندگی گفتم، و اینکه من هم در بروز اشتباهش به اندازه خودش مسئول هستم، کلا نامه ی خوبی بود.
من بارها ازش خواستم برگرده، هم خودم رفتم جلو، هم وکیل رفت، هم حتی پدرم رفت و باهاش دو ساعت صحبت کرد، جلوش گریه کرد، ازش خواست برگرده، این صحبت مال خرداد پارسال هستش، البته گفتش بگید آرش خودش زنگ بزنه، و من باهاش تماس نگرفتم، چون به نظرم حرفامو زده بودم.
روزی که اومده بود جهازش رو ببره ازش خواستم بمونه، خیلی خواستم، بهش گفتم که هر چی میخوای ببری ببر، بفروشش، من جایگزین میکنم اما حالا که به خونه برگشتی بمون.
همین الان هم که بهش گفتم با طلاق موافقم گفتم که من منتظرم که هر وقت آروم شدی و دیگه عصبانی نبودی و احیانا پشیمون شدی برگردی، گفتم من همیشه منتظرت میمونم.
امروز رفتیم دادگاه، دادخواست طلاق توافقی رو دادیم، اما قاضی نبود، فردا اگه قاضی بود میریم دادگاه تا مراحل انجام طلاق توافقی انجام بشه و حکم صادر بشه.
3- از اواسط شهریور اتفاقات جالبی برای من افتاد،
الان داشتم پست خانم زهره رو میخوندم، خوشحالم که ایشون خودشون رو پیدا کردند.
برای منم اتفاقات خیلی خوبی افتاد، روحیه و غرور و اعتماد به نفسم رو پیدا کردم.
دوستی هست که خیلی بهم کمک کرد، خیلی نگاهم رو عوض کرد، بهم انرژِی داد، ممنونم ازش
از نظر شرایط کاری خیلی اوضاع خوب شده، خیلی مسائل برام حل شده، پیشرفت خوبی در کارم داشتم.
کلا ایام قشنگی برام شروع شده، طلاق رو برای خودم حل کردم، هر چند از امروز کمی ترسیدم،
نابودی یک زندگی قطعا سخت خواهد بود.
فکر میکنم اون هم این سختی رو حس کرده، حالا که همه چیز داره جدیتر از گذشته میشه
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
سلام آقا آرش ، یعنی به طلاق رسیدید؟؟ مسافرت چی شد؟
میشه یکم بیشتر تعریف کنید؟
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
مسافرت رو میگه بعد از جدایی،
امروز رفتیم دادگاه
گواهی طلاق توافقی صادر شد.
هر دو خیلی خوب و آرام بودیم.
فقط سر مهریه خانم عصبی شد.
چون اول گفتم ماهی نیم سکه قبول کن اما من خودم بقیش رو میدم بدون اینکه زور قانون باشه قبول نکرد.
گفتم پس هر دو ماه یک سکه، قبول نکرد.
گفت برای تو چه فرقی میکنه تو که میگی من خودم میدم، گفتم آره ترجیح میدم با میل و رغبت خودم بدم نه به عنوان یک محکوم که مجبورم.
خلاصه قرار شد ماهی یک سکه و عند الاستطاعه پرداخت کنم، وقتی این پیشنهاد رو دادم قبول کرد، اما بعد قاضی ترس تو دلش انداخت که این کلمه عند الاستطاعه یعنی دیگه باید قید مهریه رو بزنی و پرداختش بر میگرده به وجدان و شرفش، چون تو دیگه دستت جایی بند نیست، خانمم انگار تازه متوجه شد خیلی اصرار کرد که من این قید رو بردارم، قبول نکردم، همه حق و حقوق دیگه مالی رو هم بخشید، البته حق و حقوقی هم غیر از همین مهریه نداشت و قبلا همه احکام به نفع من شده بود.
اصرار داشت که مستقیم از دادگاه بریم دفتر خونه، بهش گفتم یه چند روزی به من فرصت بده، من باید خودم رو از نظر روحی برای طلاق کاملا آماده کنم.
قاضی چند بار تاکید داشت که خانمت بر میگرده، گفتم بعد از طلاق دیگه راهی برای برگشت وچود نداره، قاضی گفت چرا من مطمئنم بر میگرده و پشیمون میشه.
قاضی بهش گفت تو کجا بهتر از این مرد میتونی پیدا کنی؟هم خوشتیپه، هم مرد خوبیه، تو دیگه چی میخوای از یه مرد؟
خانمم گفت من دیگه اصلا مرد نمیخوام تو زندگیم باشه.
من دیگه هیچ تمایلی به این خانم ندارم، اصلا تمایلی به برگشتش هم ندارم.
فکر میکنم همه راه ها رو رفتم که به اینجا نرسم، اما نشد.
نابودی یک زندگی 12 ساله خیلی سخت میتونه باشه.
شاید تا آخر این هفته یا هفته دیگه بریم برای ثبت طلاق.
من خوشحالم که دوستی پیدا کردم که به من انرژی و نیرو میده تا این مرحله ی خیلی سخت از زندگی رو با روحیه بهتری پشت سر بذارم.
از لطف همه دوستان هم ممنون
از مدیریت این تالار هم ممنون که به من اجازه دادند مطالبم رو بیان کنم.
شاد و تندرست باشید
-
RE: در راه مصالحه و سازش( جدایی از همسرم و دخترم 2)
فقط ميتونم بگم متاسفم
براي خودمون و همه اونايي كه دلشونو به يك روي قضيه خوش كردندو مرد مهربون و خوش تيپ و همه چي تموم قصه بالاخره مجبور شد خلاف ميلش عمل كنه!!!!!
كاش چشمي بود كه اون روي سكه رو هم ببينه
به هر حال اميدوارم اين تصميم براي خانمتون بهترين تصميم باشه و اينده براش تصوير بهتري رقم بزنه
و اميدوارم مرد همه چي تموم قصه يادش نيفته يه جاي قصه رو اشتباه خوند
اميدوارم خانم هم دوستاني داشته باشن كه بهشون روحيه بدن و اين مرحله رو با دخترتون راحت پشت سربزارن!!!
خوبه كه عاقلتر ازينن كه به يك حرف بسنده كنن و سر حق و حقوقشون محكم ايستاده اند
روايت قشنگيه از يك زندگي و پست من هم ممكنه حذف بشه
و ممكنه فرياد تو نميفهمي و تو جاي من نيستي و ... بلند بشه
اما اين ها كه من ديدم تلاش نبود و توجيه مرد خوب قصه بود
كاش همه مون به انچه داريم قانع بوديم و درس ميگرفتيم
اما افسوس...