-
با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام
من تازه عضد این سایت شدم.
موضوع من متفاوت از بقیه است و مشابه اش رو اینجا ندیدم.
راستش من و همسرم و فرزندم تو یه آپارتمان 5 واحدی زندگی می کنیم که البته مستاجر هستیم. 2 واحد از این آپارتمان متعلق به یک خانواده و پسر و عروس این خانواده است.
من و عروس این خانواده با هم باردار بودیم و تقریبا با هم فارغ شدیم.
یکم از خودم بگم که خیلی اهل صمیمی شدن با در و همسایه و حتی فامیل و ... نیستم و تقریبا سرم تو لاک خودمه.
این عروس خانم اوایل که ما اینحا اومده بودیم چندباری اومد خونه ما و من هم چون تو کتابها خونده بودم که برای بچه های کوچک خوبه که با هم سنشون ارتباط داشته باشن با این خانم یه مقدار رفت و آمد کردم.
خلاصه که مدام از مادرشوهر و خانواده شوهرش پیش من بد می گفت. کم کم متوجه شدم که از ترس اینکه مبادا من حرفهاش رو به اونها انتقال بدم با هزار جور ترفند و حقه داره کاری می کنه که من با خانواده شوهرش حرف نزنم. (البته من هرگز چیزی نگفتم و نخواهم گفت چون قصد ندارم بین عروس و خانواده شوهر رو بهم بزنم)
یکبار بهش گفتم که می خوام بچه ام رو پارک ببرم گفت که به منم حتما بگو. خلاصه که موندم تو رودربایستی و بهش گفتم.
تازه اونروز فهمیدم که نه شوهرش و نه خانواده شوهرش نمی خوان بره پارک. من هم اون لحظه نمی تونستم حرفی بزنم.
باهم که بیرون هم رفتیم دیدم چندان خانم موجهی نیست و دو قدم راه رو مدام به جنس مخالف که می رسه ایما و اشاره می کنه!
به هردو دلیل تصمیم گرفتم که روابطم رو باهاشون کامل قطع کنم و کردم. فقط در حد سلام و علیک اگر با هم رودررو شدیم.
اما مشکا اینجاست که؛
ظاهرا هردو طرف من رو تخریب کردند. خانواده شوهر برای اینکه عروسشون نره بیرون گفتن بنفش زن مشکل داره و عروس هم همینطور :316:
تا جاییکه همسایه بغل خونه که خانم پیریه و هربار با من احوالپرسی گرم می کرد. یه بار پرسید شما عروس فلانی هستی و جلوی چند نفر با یه رفتار زننده ای بهم گفت من فکر می کردم تا حالا عروس فلانی هستی!
حالا من نمی خوام تو روابط عروس و خانواده شوهر دخالت کنم و بینشون رو از اینکه هست بدتر کنم.
ولی نمی تونم هم قبول کنم که اینقدر بیرحمانه پشت سرم بدگویی شه و آبرویی که یه عمر به زحمت جمع کردم اینطور برباد بره.
واقعا موندم که چکار کنم!!!
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟
سلام دوست عزیز به همدردی خوش آمدید.
همسرانتون باهم ارتباط دارند .منظورم با شوهر اون خانم رفت آمد دارند.
و مقدور هست ازآن منزل بروید .
یا بخاطره وضع مالی نمیشه نقل مکان کرد.
شما در یک آپارتمان هستید هرچقدر هم کنترول کنید باز هم رو میبینید .
وبرای فرزندتون که هم بازی نداره مشکله.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟
همسرانمون هم در حد سلام و علیک
فعلا امکان نقل مکان رو اصلا نداریم
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟
عزيزم تا ميتوني باهاشون رفت و آمد نكن.
براي بچه هم همبازي نباشه بهتر از اين همسايست.
طلايي كه پاكه چه منتش به خاكه
بذار انقد پشت سرت حرف بزنن ،بالاخره همسايه ها خودشون شعور دارن درست و غلط بودن آدما رو پاك و ناپاك بودن رو خودشون تشخيص ميدن.شون فقط بايد كم محلي كني بهشون .
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام
بنفش عزیز به همدردی خوش اومدی.
به نظر منم باید روابطت رو با اونها کاملا قطع کنی و فقط در حد سلام و علیک باهاشون ارتباط داشته باش.
نسبت به حرفایی که پشت سرت گفته میشه بی تفاوت باش.
بقیه دارن رفتار و سنگین بودنت رو می بینن و اون عروس که می گی چندان موجه نیست رو هم می بینن و خودشون قضاوت می کنند.و خدا هم نمی زاره آبروی شما به این راحتی ها بره.
توکلت به خدا باشه و حرفایی که به ناحق پشت سرت گفته میشه رو به خدا بسپار.
سعی کن باهاشون دشمن نشی چون همسایه هستن و چشم تو چشم هم می شید.
فقط روابطت رو کم کن،این جوری کم کم سرو صداها هم می خوابه و کسی پشت شما حرف نمی زنه.
برای فرزندت هم تو فامیل دنبال همبازی باش و می تونی مثلا بیشتر ببریش بیرون و پارک و تو پارک اونو با بچه های دیگه آشنا کنی.
متوجه نشدم اون همسایه تون که خانم مسنی هست منظورش چی بوده از اینکه گفته شما عروس فلانی هستی؟
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
ممنون از همه
من خودم روابطم رو باهاشون به حداقل رسوندم و فقط سلام و علیک اونم اگه تو راه پله چشم تو چشم شدیم. چون حالا که به ظاهر دوستن این وضعیته، اگه دشمن شن خدا به داد برسه!!!!!!!!!
خانم مسن همسایه هروقت منو می دید خیلی با مهربونی باهام احوالپرسی می کرد، دفعه آخری منظورش این بود که من تا حالا تو رو با عروس فلانی اشتباه گرفته بودم که اینقدر مثلا تحویلت می گرفتم :302:
و الان که فهمیدم تو همسایه اونهایی اینقدر ازت بدم میاد (با نوع برخوردش اینو نشون داد):302::302:
خوب منم که بیشتر از سلام و علیک برخورد دیگه ای با این خانم نداشتم، پیش خودم فکر کردم که لابد غیبتم رو کردن دیگه :302:
می دونید به زبون راحته که بگی به خدا بسپار ولی دلم میسوزه.
از یه طرف مادرشوهر و پدرشوهر این خانم نمی تونن به عروسشون بگن پارک نرو یا خونه همسایه نرو، به من تهمت می زنن!
از طرف دیگه این عروس خانم میاد هزاری غیبت از خانواده شوهرش پیش من می کنه و از ترس اینکه من به خانواده شوهرش انتقال ندم، بازم من رو خراب می کنه!
آخه گناه من چیه؟
چه اون عروس خانم و چه خانواده شوهرش هردو برای من همسایه داخل آپارتمان محسوب می شن و مشکلاتشون به من ربطی نداره.
من که اون خانم عروس رو به زور نبردم بیرون. خودش پیشنهاد داد هروقت رفتی به من هم بگو. تازه بازم نمی خواستم بهش بگم خودش دید دارم می رم.
آخه این انصافه؟!
بخدا من خودم هزار تا مشکل دارم. چرا ادما فقط خودشون رو می بینن و بخاطر اینکه به هم حرفشون رو به کرسی بنشونن و هم بده نشن از آبروی دیگران مایه می ذارن؟
نمی گن اگه به گوش شوهر من برسه، ممکنه نسبت به زنش بددل شه؟
اصلا دیگران و زندگی دیگران چرا براشون مهم نیست؟
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
تو اتفاق جدید افتاده که نمی دونم چه کنم!
چند روز پیش با شوهرم حسابی دعوامون شده بود و صدامون متاسفانه به شدت بالا رفته بود.
یکی دو روز بعد اون دعوا، دختر کوچک همسایه مون
(خواهرشوهر کوچک همون عروس خانم که تعریف کردم)، اومده بود نذری بده بهمون. دیدم بشقاب رو که از دستش گرفتم هی داره خودش رو می خارونه!!! روم برگردوندم که یعنی نمی بینم! داشت که از پله ها می رفت اروم گفت من زن بدم مراقب شوهرت باش!!!!!
همونجوری بهتم زد. یه دختر بیست و خورده ای ساله که با کمی اغراق جای دختر من و شوهرمه این حرف رو زد.
وا.. خودم هزارجور تفسیرش کردم.
اصلا موندم چه کنم با این دوتا خانواده!
بخدا هزار جور مشکل دارم خودم.
پریروز رفته بودم خونه مادرم. شوهر این عروس خانم با برادر من آشناست. اونروز مادرم مدام از این ور و اون ور حرف پارک می کشید وسط و هی از کسانیکه می رن پارک بد می گفت.
یه لحظه گفتم نکنه رفتن به مادرم گفتن که نذار دخترت بره پارک، آخه قبل ترها اصلا این حرفها رو نداشتیم.
من چه کار کنم از این آدمهای خانمان برانداز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو رو خدا کمکم کنید!
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بنـفش
داشت که از پله ها می رفت اروم گفت من زن بدم مراقب شوهرت باش!!!!!
ببخشید من دو تا برداشت از این جمله کردم خودم هم نمیدونمم منظورشون چی بوده میشه واضح تر بنویسید.
پریروز رفته بودم خونه مادرم. شوهر این عروس خانم با برادر من آشناست. اونروز مادرم مدام از این ور و اون ور حرف پارک می کشید وسط و هی از کسانیکه می رن پارک بد می گفت.
یه لحظه گفتم نکنه رفتن به مادرم گفتن که نذار دخترت بره پارک، آخه قبل ترها اصلا این حرفها رو نداشتیم.
ذهن خوانی نکن. از کجا معلوم همچین چیزی باشه.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام بنفش عزیز
بی تفاوت باش خیلی خودتو درگیر افکار منفی نکن بنظر من زیاد حساسیت به خرج میدی
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
باشه گلنوش جان ذهن خوانی نمی کنم ولی آیا میشه اصل حرف رو هم در نظر نگرفت؟
مونایی عزیز نمی دونم متاهلی یا مجرد ولی اگه کسی میومد زل می زد تو چشمات و اون حرفها رو در مورد شوهرت می گفت بی تفاوت می شدی؟
من عینیت یه مثال رو تو زندگیم تجربه کردم، اینکه وقتی بار رو دوشت می ذارن سرت رو بندازی پایین و به روت نیاری و حملش کنی، بهت مثل یه درازگوش نگاه می کنند.
مشکل من اینه که چطور به این دوتا خانواده بفهمونم پاشون رو از زندگی من بیرون بکشن؟
تا اونجایی که به من مربوط بود، من دیگه حتی یه جمله هم با عروسشون صحبت نمی کنم. دوست ندارن عروس خانمشون بره پارک، من که کلا موضعم رو نسبت به این خانم نشون دادم ولی بیشترش که به من ربطی نداره.
اونها یه خانواده اند با اخلاقیات خودشون و من هم یه خانواده با اخلاقیات خودم.
چطور اینها رو بدون دعوا بهشون بفهمونم.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نمی دونم مشکل من خیلی پیش پا افتاده ست یا خیلی بغرنج که خیلی مورد توجه دوستان قرار نمی گیره.
واقعا خودم نمی دونم باید چی کار کنم.
دیگه بیرون خونه هم عروس خانم و دخترها (خواهرشوهرها) رو ببینم از سوء رفتارشون درامان نیستم.
متاسفانه شوهرم هم کم کم داره نسبت به پارک بردن بچه ام حساس میشه، درصورتیکه اصلا نبود.
امروز داشت بهانه می گرفت که به روی خودم نیووردم.
کاش یکی راهنماییم کنه
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام بنفش عزیز
در مورد رفتارهای اون خانم توی پارک و این مسائل به نظرم بد نیست که برای شوهرت توضیح بدی چون ظاهرا هرچی بیشتر رازداری میکنی اونا جسورتر میشن.
ضمنا به شوهرت بگو به دلیل ناراحتی که برات ایجاد میکنن دوست داری از این خونه به جای دیگه برید به نظر من اگر تغییر خونه امکانپذیره جاتونو عوض کنید و از دستشون خلاص بشید اونا فامیل نزدیک که نیستن که بخوای برای حل مشکلت دنبال راه باشی میتونی کلا صورت مساله رو پاک کنی و به آرامش برسی.
موفق باشی:82:
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام دوست عزیز!
درک میکنم که این مسئله چقدر آزار دهنده است...
از صحبت هاتون این طور برداشت میکنم که این دو خانواده یه مقداری مشکل دار هستند... پس شما خودت رو قاطی نکن... معلوم نیست اگه مسئله رو بیشتر از این کشش بدی اون ها چه رفتاری از خودشون نشون بدن....
اما در مورد همسرتون قضیه کاملا متفاوته... ایشون شخص مهمی در زندگی شماست و به شما نزدیکه پس مسئله رو با ایشون در میان بذار و اصل موضوع و دلیل حرف و حدیث هایی که شاید ایشون هم شنیده باشند رو بگو... همین طور در مورد مادرتون...
در مورد بدگویی هایی که بین در و همسایه و تو محل پیچیده هم اگر در همین حدیه که شما میگید جای نگرانی نیست... زمان کار خودش رو میکنه... و دیگران کم کم متوجه می شوند.
خیلی بد بین نباش و مسئله رو برای خودت بیش از حد ناراحت کننده نکن.
بهش به عنوان یه تجربه با درس های ارزشمند نگاه کن
موفق باشی:72:
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
ممنون که کمک می کنید. واقعا به همفکری نیاز دارم. من جز اینجا کسی رو ندارم که باهاش مشورت کنم.
بابت تعویض خونه اصلا امکانش نیست. ما مستاجریم و قرارداد بستیم. اگه وسط سال بریم باید جریمه بدیم. از طرفی من بچه کوچک دارم و امسال خدا تومن اجاره ای رو که صاحبخونه اضافه کرده بود رو قبول کردیم. چون با بچه کوچیک نمی شد جابجا شد.
احتمالا سال آینده دیگه می ریم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانوب
از صحبت هاتون این طور برداشت میکنم که این دو خانواده یه مقداری مشکل دار هستند... پس شما خودت رو قاطی نکن... معلوم نیست اگه مسئله رو بیشتر از این کشش بدی اون ها چه رفتاری از خودشون نشون بدن....
آفرین دانوب
دقیقا همینه، منم که فهمیدم کامل خودمو کشیدم کنار. کاملا مشخصه که من دیگه کمترین ارتباطی با این عروس خانم ندارم.
اما نمی دونم چرا اونها نمی فهمم که کاری به کار من نداشته باشن!!
در مورد شوهرم متاسفانه نمی تونم روی حمایتش حساب کنم. چون من با خانواده شوهرم به شدت مشکل دارم و شوهرم منتظره من با یکی مشکل پیدا کنم تا بگه دیدی ایراد از تو هست و تو با دیگران سازگاری نداری :316:
چند وقت پیش یکی از دخترها برگشت بهم گفت کالسکه بچه ات رو تو راه پله های ما نذار. حالا ما اصلا مستاجر اونها نیستم و اجاره ای که می دیم سرسام آوره. من نشنیده گرفتم و بهش جواب ندادم. ولی از اون روز به بعد کالسکه بچه رو بجای اینکه جمع کنم، بازش رو گذاشتم تو راه پله که جای بیشتری می گیره و در ضمن تو دست و پا هم نیست. که این دختر خانم سر جاش بشینه که هیچ کاره ست.
اگه مادر یا پدرش حرفی زده بودند من بهشون جواب می دادم ولی این خانم پاش رو از گلیمش بیرون کشیده بود.
خوب تو این زمینه بدون ناراحتی تونستم حد و حدود هر کدوم رو مشخص کنم. ولی متاسفانه تو این یکی مورد چیزی به ذهنم نمی رسه!!!!!!
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
چند وقت پیش یکی از دخترها برگشت بهم گفت کالسکه بچه ات رو تو راه پله های ما نذار. حالا ما اصلا مستاجر اونها نیستم و اجاره ای که می دیم سرسام آوره. من نشنیده گرفتم و بهش جواب ندادم. ولی از اون روز به بعد کالسکه بچه رو بجای اینکه جمع کنم، بازش رو گذاشتم تو راه پله که جای بیشتری می گیره و در ضمن تو دست و پا هم نیست. که این دختر خانم سر جاش بشینه که هیچ کاره ست.
بنفش،
کاری به مشکلاتت ندارم چون نمیدونم چی کار باید بکنی.
ولی چرا فکر میکنی راجع به قضیه ی بالا کار درستی داری انجام میدی؟
شما خونه اجاره کردی، نه راه پله. راه پله جزو مشاعات ساختمون حساب میشه و شما اجازه نداری کالسکه تو اونجا بزاری.
حتی اگه طرفت شمر هم باشه فرقی نداره.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
اگه مادر یا پدرش حرفی زده بودند من بهشون جواب می دادم ولی این خانم پاش رو از گلیمش بیرون کشیده بود.
همدردی گرامی لطفا خط بعدی ارسالم رو هم می خوندی.
من خیلی سال هست که آپارتمان نشینی می کنم و کاملا با این نوع زندگی آشنام.
اون دخترخانم بچه یکی از واحدهاست و هیچ حق حرف زدن نداره.
آپارتمانهای پرواحدتر مدیر داره و قوانینش برای همه مشخصه.
ولی اینجا بخاطر شرایط خاصش مدیر نداره. دو واحد رو یه خانواده و پسرش تملک کردن و به خودشون خیلی حق می دن.
راه پله بالا تا پشت بوم کلا وسایل این آدمهاست و اگه خدای نکرده ما با کولر کاری داشته باشیم با هزاری پاورچین باید خودمون رو به پشت بوم برسونیم. تازه بهشون برمی خوره که وارد حریمشون شدیم. حیاط هم کلا وسایل اونهاست.
پسرشون و عروسشون هم که هم جاکفشی گذاشتن و هم کالسکه بچه. واحد دیگه هم جاکفشی داره.
مام فقط یه کالسکه گذاشتیم اندازه یه جاکفشی.
تازه خیلی هم تمیزه و بوی کفش نداره. خیلی از آپارتمانها مخالف گذاشتن کفش بیرون هستن.
اینها رو گفتم که برای بقیه هم سوءتفاهم نشه و روی راهنمایی هاشون تاثیر نذاره.
اگه صاحب یکی از واحدها حرفی می زد من همین حرفها رو مودبانه بهش می گفتم. ولی این بچه باید حریم خودش رو بدونه.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
دوستان که لطفی می کنن و اصلا راهنمایی نمی کنن و یا شاید من پرتوقعم از دوستان!!!
خودم دوتا فکر به نظرم رسیده که نمی دونم درسته یانه، خواهشا یه مشورتی بدید که کدومشون رو اجرا کنم بهتره!
1- این دفعه که تو کوچه هرکدوم مزاحمت برام ایجاد کردن، بلافاصله باصدای بلند اعتراض کنم. نهایت کار به مشاجره می کشه و وقتی در و همسایه مطلع شدند که ما باهم دعوا کردیم. من بعد هرچقدر هم بدگویی ام رو کنند، عوام می گویند که طبیعیه دعوا کردند بخاطر اینه. چون بعد دعوا از نظر ایهاالناس دشمن شدیم و کسی از دشمن انتظار خوب گفتن نداره و در لباس دوست و بدگویی روی ذهنیت آدمها تاثیرگذاره.
2- هرکجا نسبت بهم رفتار زنندهای کردند، عین اون رفتار رو نسبت بهشون انجام بدم. چون نشون دادند که گذشت و چشم پوشی در موردشون تاثیری نداره.َ
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
هرچند که از اینجا هم ناامید شدم ولی باز دلم می خواد به یکی دردم رو بگم!!!
دیشب باز همون دختر کوچکه که مساله ش رو تو پست های قبلیم تعریف کردم، اومد آش نذری بده. شوهرم هم چون جمعه بود، خونه بود.
در رو باز کردم و جواب سلامش رو دادم و آش رو گرفتم. منتها خیلی سر سنگین. که نشون بده که من خواهان هیچ ارتباط بیشتری نه با خودشون و نه با عروسشون نیستم. صرفا یه همسایه هم آپارتمنی هستیم.
چشمتون روز بد نبینه، به محض اینکه در رو بستم شوهرم برگشت بلند بلند گفت که این چه طرز برخورده، سلام می کردی، دعوتش می کردی تو ..............
جوری که فکر کنم شنید. اونم یه دختر بچه 22-23 ساله.
احساس کردم خیلی له شدم.
من تا یه حدی مسائل رو به شوهرم گفته بودم.
اما شوهرم منتظره من با یکی مشکل پیدا کنم که اولا له ام کنه و بعد بگه دیدی تو با همه مشکل داری!
اگه این همه داشتم جز جز می کردم و دنبال راه چاره بودم، بابت این بود که می دونستم سوء رفتارهای دیگران نسبت بهم باعث سوء استفاده شوهرم و تیره تر شدن روابطمون میشه.
دوستان عزیز
میشه یکی که دسترسی داره لطف کنه تاپیک من رو تو
"تاپیک های نیازمند حضور کارشناسان"
معرفی کنه؟
من دسترسی ندارم.
ممنون میشم.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام
به نظر من
1- صادقانه همه چیز رو به شوهرت بگو و خودت رو راحت کن به هر حال نوع مشکل شما با این همسایه با نوع مشکلتون با خانواده همسرتون متفاوت هست و ربطی به هم نداره
2-سعی کن اصلا با این خانواده درگیر نشی اینکه داد بیداد کنی و ... فقط شان و شخصیت خودت رو خرد کردی
یک روحانی یه بار توی تلویزیون برنامه داشت میگفت یک عده از آدمها رو توی قرآن به نام قالوا سلاما دسته بندی میکنن اون هم آدمهایی هستن که خیلی سطح فهمشون پایینه و حق به جانب هستن.مثال میزد که شما داری از یک خیابان یک طرفه عبور میکنی و حق با شماست یکی از جلو بهتون میزنه و داشته خلاف میومده بهش میگی حق با منه میبینی داره بی آبرویی راه میندازه و واقعا اصلا مفهوم یک طرفه رو نمیفهمه.
میگفت قرآن میگه با این جور آدمها وارد بحث نشید تا جایی که میتونید از کنارشون بدون اصطکاک رد بشید و حتی با دادن یک سلام(قالوا سلاما) باهاشون ظاهرا برخورد مسالمت آمیز داشته باشید هرچند قبولشون ندارید.
الان مورد شما هم تقریبا این جوریه سعی کن ظاهرا باهاشون عادی برخورد کنی تا الکی پشت سرت حرف نزنن و اعصاب خودت هم درگیر چیزی به این بی اهمیتی نشه.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
سلام مجدد به همه
دوستان من همه تلاشم رو که کردم که رابطه ام رو با اون دوتا خانواده حداقل کنم و در حد سلام و علیک. با عروس خانم که دیگه سلام و علیک هم نداریم.
منتها من خودم چند روز درمیان و هروقت که فرصتم کنم بچه ام رو پارک می برم تا بگردونم.
چند وقته یه مشکل خیلی عجیب برام پیش اومده.
تا می رم پارک (پارک خیلی نزدیک خونمونه)، یکسری مزاحمتهای خیلی عجیب و غریب و در عین حال بسیار زننده برام بوجود میاد.
بخدا ترسیدم.
اصولا من تو دوران جوونی و مجردی خیلی مزاحم نداشتم در حد متلک و یکم دنبالم راه افتادن که جواب نمی دادم و حل می شد.
ولی الان اصلا نمی دونم چکار کنم!!!!!!!!!!
بنظرتون پارک رفتن خیلی کار بدیه؟!
یه مادر نباید بچه شو ببره پارک؟
من اصلا نمی دونم چکار کنم؟
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
چرا کسی به من جواب نمی ده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! :302:
بخدا من دارم شک می کنم که نکنه پارک رفتن کار درستی نیست!
یه چیز دیگه هم بد نیست بگم، اونروز از از زیر زبون شوهرم پرید که ظاهرا این جماعت محترم همسایه بهش گفتن که نذار زنت بره پارک!!!
بخدا دارم دیوونه می شم سر این مساله به این کوچیکی. بخصوص مزاحمتهای عجیب و غریب اخیر!
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
خب الان که حساسیت ایجاد شده یه مدت پارک نرید تا آب ها از اسیاب بیفته و سرگرمی دیگه ای تو این مدت برای بچه تون پیدا کنید. مثلا تو خونه با هم بازی کنید یا براش کتاب بخونید. پازل درست کنید و ...
اگه خیلی اصرار کنید که حتما پارک برید ممکنه شوهرتون احساس کنه واقعا خبریه که شما اینقدر تاکید دارید که برید.
اگه می تونید با شوهرتون هماهنگ بشید و سه نفری برید پارک. مثلا شام درست کنید ببرید پارک بخورید و کودکتون هم بتونه تفریح کنه.
در مورد پارک رفتن هم بستگی به محله ای که زندگی می کنید و پارکی که می رید داره. بعضی پارک ها واقعا فضای مناسبی ندارند و پر هستند از آدمهای معتاد و یا اراذل. قاعدتا رفتن به چنین پارک هایی زیاد از نظر اطرافیان جالب نیست. اگر می تونید پارکی برید که محیطش بیشتر خانوادگی باشه. پارک های بانوان هم خوبه اگه تو شهرتون هست.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
من تهران زندگی می کنم
پسرم خیلی کوچیکه و هنوز پازل و این چیزها رو متوجه نیست.
من کتاب و مقاله راجع به تربیت کودک زیاد می خونم.
خیلی تاکید شده که حتما تو این سن بچه ها رو بیرون از خونه ببرید، در اجتماعی شدنش و تشکیل شخصیت اجتماعیش خیلی تاثیر می ذاره.
من و پسرم معمولا از صبح تا شب ساعت 11 تنهاییم. شوهرم خیلی دیر میاد خونه.
از طرفی یادم میاد من دوران بارداریم همین پارک برای پیاده روی می رفتم. منتها چون تازه اومده بودیم اینجا و کسی رو نمی شناختم، تنها می رفتم. بخدا نه کسی کارم داشت و نه اصلا توجه کسی بهم جلب بود.
از وقتی با این عروس خانم یه مقدار نزدیک شدم ظارها این بساط پیدا شد. نمی دونم وا...
پارک هم خیلی محیط بدی نداره. اونروز هم دوتا پسر که 16-17 سال بیشتر نداشتن و چندتا دختر که بنظرم از اونها بزرگتر و از من کوچکتر بودند خیلی زشت و جلوی چشم همه مزاحم شدند.
من بخاطر پسرم که نترسه سرشون داد نزنم. اصلا زبونم هم بند اومد.
کلا یه مدت هست محیط سنگین شده. نمی دونم چه کنم.
خوب من در قبال تربیت و رشد شخصیت پسرم هم مسئولم. حق ندارم تو خونه و تو تنهایی بزرگش کنم.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
اولا من نگفتم کلا دیگه پارک نرید. یه مدتی این کار رو بکنید تا آب ها از آسیاب بیفته. آخر هفته ها هم شوهرتون نمی تونه با شما همراه بشه؟ حداقل این که ببینه پارک رفتن شما چیز خاصی نیست و شما دوست دارید که ایشون هم همراه شما باشن.
از فامیل های خودتون یا شوهرتون هم اگه بتونید تقاضا کنید یه مدت همراهیتون کنن بد نیست. البته موضوع رو بهشون نگید و فقط برای با هم بودن ازشون بخواهید بعضی روزها با شما بیان
در خصوص پارک بانوان هم تو تهران بهشت مادران هست. چند تای دیگه هم دارن می سازن که نمی دونم تموم شده یا نه.
الان مسئله اینه که روی پارک رفتن شما حساسیت ایجاد شده. هم همسرتون هم خانواده همسرتون هم همسایه ها. به نظر من حساسیت شما برای پارک رفتن به همون منوال قبل تو این برهه زمانی، باعث تحریک همسرتون میشه و ممکنه اگه ادامه پیدا کنه با رفتن شما مخالفت جدی کنن و باعث ایجاد تشنج تو خونه تون بشه. پس به نظر من فعلا نباید به همون شیوه قبل ادامه بدید
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
چشمتون روز بد نبینه
دیشب بعلت فوت برادرشوهرم، مادرشوهر و پدرشوهر که همسایه مون هستند اومدن خونمون برای تسلیت، خوب نمی شد نیان!
دونفر از همسایه های دیگه هم بخاطر کار دیگه ای خونمون بودند. نمی دونید جلوی همه بهم می گفتن تو برو. داشتم منفجر می شدم.
نزد شوهرم نشسته بودم، یه مرتبه کنار دستم رو نگاه کردم دیدم دارن با ایما و اشاره باهم حرف می زنن و شوهرم یه جوره توهین آمیزی نسبت بهم ادا در می اورد.
همین جور مونده بودم!
نه می شد چیزی بگم و نه می شد تحمل کنم!
خلاصه که رفتن. ولی من اعصابم داغون شده بودم. بچه ام اذیت می کرد و منم بدون اختیار سرش داد کشیدم و یه دعوای حسابی تو خونه مون راه افتاد.
اینم عاقبت کوتاه اومدن و مبادی آداب بودن، اگه یه راهی پیدا کرده بودم که از همون اول سرجاشون مینشوندمشون، دیگه این اتفاق نمی افتاد.
الان هم که دیگه متوجه شدن راحت بین من و شوهرم می تونن فتنه بندازن مسلما بدتر و بدتر می کنن!
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
بنفش عزیز،
تا حالا پیش مشاور رفتی؟ یا روانشناس؟
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
بابت همسایه مون؟
یا بابت شوهرم؟
نمی دونم چی باعث شد که به این پیشنهاد رو بهم بکنین!
اگه ممکنه برام بگین، خوشحال میشم بشنوم.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
بابت همسایه که لازم نیست مشاوره برید. همسایه زندگیش به خودش مربوط است.
برای آرامش خودت و بهتر شدن زندگیت برو. فکر کنم باید پیش روانشناس بری ( با مشاور فرق داره ).
ولی اگه مشاور خوب هم بری، کمکت می کنه که چیکار باید بکنی.
قبلا هیچوقت برای این جور موارد دارو مصرف نمیکردی یا مشکلی نداشتی؟
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
بنفش عزیز
بنا به آنچه بیان داشتی و ذهن خوانی ها و صرفاً احتمالات بدبینانه ، نیاز هست حتماً به روانشناس مراجعه کنی . بنا به توضیحاتتون علائمی مشهوده که نیاز شما به روانپزشک را بیشتر نشان می دهد ،چون در قبال فرزندتون مسئول هستید بهتره به سلامتی خودتون توجه کنید .
احتمالاً به خاطر فشارهایی در گذشته و .... ذهن شما درگیری زیادی داشته ، و افکار وسواسی و ظن و گمان پیدا کرده ( این افکار در بعد جنسی و تصور ایماء و اشارات مردم در مسائل ناموسی بیشتر در ذهن شما برجسته شده ).
موفق باشی
.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
خانم بنفش،
نظر فرشته مهربان رو تاكيد مي كنم!
پيشنهاد صريح من به شما مراجعه فوري به روانشناس و البته به روانپزشك براي كار و مشاوره روي رفتارهاي خود شماست! لطفا دقت كنيد كه اين نظر به معني مقصر بودن شما در روابط با همسايه يا خانواده نيست و به معني متهم كردن شما نيست!
گارد شما، عدم احساس امنيت به دليل ضعيف شدن حس امنيت شما، نگراني نسبت به آينده، اثرات فيزيولوژيك اضطراب،اين گفتگوي ذهني و ذهن سرزنشگر دائمي شما و علائمي كه در كل تاپيك شما مشهوده، كم كم در آينده نزديك براي شما دردسر ساز خواهد شد و البته درگيري هاي ذهني و عاطفي بيشتري ايجاد خواهد كرد كه تاثير مستقيم در عواطف و رفتار شما داشته و موجبات ناراحتيها و بيماريهاي فيزيكي رو براي شما فراهم مي كنه ! لذا حتما به متخصص مراجعه كنيد و در صورتيكه تصميم بگيريد.. بي شك در آينده نزديك، روزهاي خوبي خواهيد داشت و دنياي زيباتري پيش رو داريد
سوالي بود بپرسيد
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
طبق نظر کارشناسان اینجا تصمیم گرفتم که برم نزد روانپزشک
البته شوهر من بکل مخالف هرچی روانپزشک و روانشناس و اینجور چیزاست. خلاصه که کلی دعوا و مرافعه و منت کشی (حالا کاش یه دست سرویس طلا میخواستم ازش) تا مجوز صادر کرد که برم.
در این حین متوجه شدم که جناب آقای همسایه به شوهرم گفته که قصد خرید یه ماشین برای همون دخترش داره که تو پست های قبلی بهش اشاره کردم. و از شوهرم خواسته بوده که اگه یه ماشین مناسب گیرش اومد برای دخترش جور کنه. (شوهر من گاهی دلالی خرید و فروش ماشبن می کرد که من مخالف بودم و ازش خواسته بودم که اینکار رو نکنه چون اعتقاد دارم پولی که از این راه، دلالی خونه یا ماشین بدست میاد، شبهه داره). خلاصه که ظاهرا قرار بوده من نفهمم. و ایما و اشاره اونروز شوهرم به خانم همسایه یادآوری این مطلب بوده
از این موضوع که بگذریم من بالاخره نزد روانپزشک رفتم و ماوقع رو براش گفتم. (پرسید که خوب حالا من چی کار کنم؟! :163:)
خلاصه که بهم گفت عدم اتحاد شما زن و شوهر و درز اون به بیرون خونه، مثلا همین مطلب که به همسایه قولی داده و گفته به زنم نگین، باعث سوء استفاده شده.
پیشنهاد کرد یه مدتی حتما برنامه ریزی کنیم که باشوهرم پارک بریم که تنها هم نباشم و همسایه هم بدونه که بین ما زن و شوهر صمیمیت هست و برای روحیه خودم هم خوبه. البته گفت که به شوهرم بگم که توصیه دکتر اینه که برای آرامش روحیه ام اینکار رو بکنم والا مجبور میشه که با دارو آرومم کنه که شوهرم قبول کنه.
و در نهایت ازم خواست که جلسات بعدی نزد مشاور خانواده بریم.
در آخر بگم که چوب خدا صدا نداره. چند روز پیش آقا پسر این خانواده با مادرش سر دخالتهاشون تو زندگیشون ودر واقع همون عروس خانم به شدت دعوا کردند.
خدا هرکسی رو که تو زندگی دیگران مداخله و فتنه انگیزی می کنه، گرفتار زندگی خودش کنه. آمین
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
چقدر حرفها ئو مشکلاتتون آشناست تا حالا چند نفری بودن که مشکلات شماها رو داشتند
بهتره به صورت جدی تر مسالتونو بررسی کنید
این روانشناس نشد یکی دیگه
دنبال یک روانشناس خوب و با تجربه بگردید
و البته نظر اس سی آی محترم:
خانم بنفش،
نظر فرشته مهربان رو تاكيد مي كنم!
پيشنهاد صريح من به شما مراجعه فوري به روانشناس و البته به روانپزشك براي كار و مشاوره روي رفتارهاي خود شماست! لطفا دقت كنيد كه اين نظر به معني مقصر بودن شما در روابط با همسايه يا خانواده نيست و به معني متهم كردن شما نيست!
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
یک نکته را متوجه شدی؟
الکی به همسایه شک داشتی و می گفتی پشت سر من به شوهرم حرف می زنند. اصلا راجع به شما نبوده، راجع به معامله ماشین بوده.
فکر می کنم یک کم زیادی حساسی. ولی حالا که همسرت را راضی کردی که بری دکتر، اگه هنوز این حس های بد باهات هست یک دکتر دیگه برو.
توصیه هایی که این دکتر بهتون کرده را هم انجام بدی خیلی خوبه.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hektor
چقدر حرفها ئو مشکلاتتون آشناست تا حالا چند نفری بودن که مشکلات شماها رو داشتند
بهتره به صورت جدی تر مسالتونو بررسی کنید
این روانشناس نشد یکی دیگه
دنبال یک روانشناس خوب و با تجربه بگردید
و البته نظر اس سی آی محترم:
خانم بنفش،
نظر فرشته مهربان رو تاكيد مي كنم!
پيشنهاد صريح من به شما مراجعه فوري به روانشناس و البته به روانپزشك براي كار و مشاوره روي رفتارهاي خود شماست! لطفا دقت كنيد كه اين نظر به معني مقصر بودن شما در روابط با همسايه يا خانواده نيست و به معني متهم كردن شما نيست!
بنظر من یکی از ویژگیهای مثبت این تالار تعداد افراد زیاد است که باعث می شه کسانی رو پیدا کنی که مشکلاتشون مثل خودت هست. و حسنش 2تاست که اولا احساس تنهایی نمی کنی که فقط خودتی که یه مشکل رو داری و هیچ کس تو دنیا با چنین مشکلی مواجه نیست.
دوم اینکه میشه از تجربیات دیگران استفاده کنی و رفتارهای درست یا غلط دیگران در موقعیت های مشابه رو یادبگیری.
من خودم یه سری مشکلاتی با همسرم و خانواده همسرم داشتم که از این دست تو تالار فرارانه. باورتون نمیشه وقتی می خوندم فکر می کردم خودم نوشتم. تا جایی که اصلا نیاز ندیدم در این موارد حتی تاپیک جدیدی باز کنم.
حق با شماست هکتور یکی از نقاط قوت این تالار همین اشتراکات و تشابهات و استفاده است.
==================================
در مورد انتخاب روانشناس من به عهده شوهرم گذاشتم چون گفتم اصلا اعتقادی به این صنف نداره. خودش تحقیق کرد و یه روانپزشک باتجربه و خبره پیدا کرد. مطبش واقعا شلوغ بود.
اما نظرش این بود که من و شوهرم به مشاور خانواده مراجعه کنیم که ما هم فعلا وقت گرفتیم.
حالا متوجه نشدم که ایراد تشخیص ایشون چی بود که دنبال یکی دیگه باشیم؟
خوشحال میشم راهنمایی کنید. چون اصلا من متوجه نیستم که روانپزشک می بایست چه تشخیصی می داشتند. یعنی من باید دنبال چه روانپزشکی با چه نوع تشخیصی باشم؟
یعنی بنظرتون باید تشخیص خاصی می دادند؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط پیدا
یک نکته را متوجه شدی؟
الکی به همسایه شک داشتی و می گفتی پشت سر من به شوهرم حرف می زنند. اصلا راجع به شما نبوده، راجع به معامله ماشین بوده.
فکر می کنم یک کم زیادی حساسی. ولی حالا که همسرت را راضی کردی که بری دکتر، اگه هنوز این حس های بد باهات هست یک دکتر دیگه برو.
توصیه هایی که این دکتر بهتون کرده را هم انجام بدی خیلی خوبه.
پیدا جان می دونم تاپیکم خیلی طولانی شده و شاید در حوصله همه نباشه که کامل اونو بخونن.
و پست های من در فواصل زمانی طولانی از هم ارسال شده که شرایط هم متفاوت شده در این بازه های زمانی.
مشکل اول من برمی گشت با ارتباطم با عروس خانم و یکبار پارک رفتنم با اون که با مخالفت خانواده شوهرش بود و مشکلات ما از همین ارتباط با عروس خانم شروع شد که الان دیگه به صفر رسیده. سر این مو.ضوع نمی دونین چه غوغایی به پا کردن. اگه پست هام رو بخونین متوجه می شین.
بذار یه موردی که اخیرا اتفاق افتاد رو بگم؛ چند روز پیش من رفته بودم بیرون و حدود ساعت 8-8:30 شب برگشتم.ظاهرا آمارم رو به شوهرم داده بودند. پریروز شوهرم جلوی روی خودم به همسایه گفت که رفته بود فلان چی رو بخره من به پاکی همسرم ایمان دارم.
تو رو خدا خودتون قضاوت کنید که دخالت و فال گوش ایستادن تا چه حد!!
ترجیح می دم با کمک مشاور هم من و هم شوهرم مهارت هامون رو بالا ببریم تا من بعد طوری عمل کنیم که اجازه دخالت دیگران رو تو زندگی مون ندیم.
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
بالاخره به خودتون سخت نگیرین
زندگی زیباست سخت نگیرینش
آسمان آبی.طبیعت.شبهای زیبا روز های پرجنب و جوش
از اینها لذت ببرید!:72:
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
نمی دونم چی کار کنم
گیج گیجم
باورم نمیشه
من با شوهرم مشکل داشتم ولی نه اینقدر
مشکلم تو اندازه ای بود که مشابهش رو تو تالار زیاد دیده بودم و تازه بیخیال شده بودم که مشکلم اصلا مشکل حساب نمیشه
دارم دیوونه میشم
گفتم مادرشوهر و پسر (همسایه هامون) باهم دعواشون شد البته ظاهرا سر عروس خانم بود
عروس خانم با یکی از دوستهای خانم صاحبخونه ما دوسته و خانم صاحبخونه ما هم آشنای ماست
سر این قضیه یه سری حقایقی رو در رابطه با همون دختر کوچیکه همسایه مون و شوهرم گفته که از طریق صاحبخونه به گوش من برسه
ظاهرا این دختر با یه پسری چندساله پیش دوست بوده که روابطشون خارج از عرف بوده و بعدها پسره ولش کرده
خانواده هم مطلع هستند. ریز قضیه رو نمیدونم. و سر همین خیلی مایل هستن که این دخترشون رو وبلال یکی بکنن
صاحبخونه یکم اینها رو گفت و بعد هم گفت آدم تو این دور و زمونه باید خیلی مراقب شوهرش باشه و از این حرفا
منم که یه پیش زمینه داشتم نگران شدم
کلی فکر کردم و در نهایت موضوع رو به شوهرم گفتم به این حساب که اگه بدونه یه دختری با یه پسر رابطه خارج از عرف داشته ازش حذرکنه
چشمتون روز بد نبینه چنان به روزم اورد که نگو
حرفاش مثل پتک هنوزم تو سرمه
یه موی اون می ارزه به صد تا تو
حسودیت میشه
اصلا دوسش دارم چی می گی
بساطت رو جمع کن برو خونه بابات این ساختمون جمع فامیلیه و تو یکی غریبه ای
درو باز کرد و تو ساختمون داد زد دوسش دارم کسی حق نداره از روی حسادت پشت سر ... حرف بزنه
من تو شوکم
دارم دیوونه میشم
واقعا دیگه به روانپزشک نیاز دارم ولی نمیتونم از خونه برم بیرون روشوندارم
اصلا نمی دونم باید چه خاکی بسرم بریزم
کاش همش دروغ بود
کاش خواب بود
ولی
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
خیلی متأسف شدم این خبرو شنیدم
بعضی وقتا به خودم میگم اصلا چرا آدم باید ازدواج کنه، دلشو دو دستی تقدیم یکی دیگه کنه که بعد از یه مدت اینطوری جوابتو بده
متأسفانه من در حدی نیستم که بتونم کمکتون کنم، فقط میتونم براتون دعا کنم
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
توصیه ی اولم به شما مراجعه به روانپزشک و به شکل همراستا روانشناس بالینی است .
به ذهن خودتان آرامش بدهید . اینقدر این موضوعات را پیگیری نکنید . این موضوعات فرسایش روح وروان می آورد و شما درزندگی به واقع نیاز به آرامش و امنیت دارید . و این هدیه را کسی به شما نمی دهد به غیر از شخص خودتان .
شما در مقابل این حرف ها دو موضع می توانی داشته باشی
1- همه ی این حرف ها درست است .........................چه می خواهی بکنی ؟
2- همه ی این حرف ها چرت و مزخرف و بی پشت است ...............چه می خواهی بکنی ؟
می خواهی آرامش داشته باشی و یا نداشته باشی ؟!
آرامش تو چگونه حاصل می شود ؟
ابدا لازم نیست انسان فکر کند که حتما دیگران را با واکنش نشان دادن آدم کند و سرجای خودش بنشاند . این معنی انفعال نمی دهد . بلکه واقعا موضوعاتی که پیش پا افتاده و خاله زنکی هستند نیازی به واکنش نشان دادن ندارند .
برعکس به علت سبک بودن وزن اهمیتشان انسان برای آنها وقت خود را هدر نمی دهد .
اما همین موضوعات بی وزن با تمرکز کردن بیش از حد روی آنها قابلیت ایجاد مشکلات اساسی و جدی در زندگی را پیدا می کنند ......در نتیجه به بعضی از موضوعات بیش از وزنی که دارند نباید وزن داد و توجه کرد .
فرض کنید همسایه ها پشت شما حرف بزنند . خوب بزنند .
حرف وقتی سبک و بی وزن بود نشخوار است . چرا باید احساس خطر بکنید ؟ این حرف ها مرجعیت قانونی که ندارد ....شنونده باید عاقل باشد که این حرف ها را بپذیرد یا نپذیرد که عقل شنونده هم در دست من و شما نیست . در نتیجه به دنبال اثبات خودت نباش .
و اما باز تکرار و تاکید بر مراجعه به پزشک دارم چرا که دایره ی افرادی که با آنها مشکل داری بیش از سه نفر است . اگر تا سه نفر بودند می توانست جنبه ی اخلاقی و ذائقه ای و .....باشد و طبیعی است اما وقتی دایره ی اختلافات بیش از سه نفر می شود نیاز هست که کمک علمی بگیریم و ببینیم مشکل اصلی از کجاست که در ارتباط گیری با دیگران دچار مشکل می شویم .
موفق باشید . :72:
-
RE: با همسایه امون چه کنم؟ (بدگویی های همسایه پشت سر من)
اقدامات اولیه جدایی ما انجام شده
من هم بساطم رو جمع کردم و دارم از این خونه فامیلی میرم بیرون
راهی شهر خودمون و نزد پدر و مادرم هستم
فکر نمی کنم بتونم دیگه بیام اینجا
بابت روانپزشک هم قصد دارم تو شهر خودمون مراجعه کنم
:323: