-
مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
سلام دوستان ... من مشکلی دارم که ازاول آشنایی بوده اماالان دیگه امون هر دومونو بردیده
اول خصوصیات کلی خودمو میگم : من دختری تقریبا احساساتی و رمانتیک (البته الان دیگه نیستم فک کنم) زودرنج ... منطقیی و اگر کسی باهام خوب باشه بهتر از خودش باهاش تا میکنم حتی از جونم مایه میزارم واگر کسی بخواد سواستفاده کنه از اخلاقم عصبی و لجباز و شاید گاهی غیر منطقی میشم اینو به همسرم هم گفتم ... از دروغ متنفرم خودمم اهل دروغ نیستم ... من 32 ساله باکسی دوست نبودم اما اجتماعی شاغل بصورت 2 روز در هفته ...
خصوصیات همسرم : پسری سالم از نظر اعتیاد ... ناراحتی جسمی دارن اما حاد نیست (ناراحتی قلبی جزئی – خار پاشنه – لوله تو گردنشونه – قرص دیازپام و کلرو پوکساید میخورن) .... خوشتیپپ و ظاهری مردونه و 38 ساله کارمند بانک دولتی با 15 سال سابقه کار .... فرزند طلاق .... تا 15 سالگی پیش مادرشون بودن بعد که پدرشون ازدواج کردن مادرشون گفته ایشونونیمخواد و رفته دو سال پیش پدر بزرگشون بعد که فوت شدن رفتن پیش پدرشون ... بد دهن .... سنگدل
همسرم از اوایل هر وقت از چیزی ناراحت میشد قهر میکرد به این صورت که جواب تلفن نمیده بهیچ وقت اس ام اس که اصلا و تمام حرفایی که بینمون رد و بدل میشه به خانواده خودش میگفت .... حتی به خانواده من .... همش هم دعوا میشه میگه من تورو نمیخوام جدا بشییم ... حق و حقوقتو میدم ....میدونه من رو این کلمه حساسم ..... حتی روز تعیین مهریه یهم پیشنهاد 50 تا سکه داد که گفتمم یعنی انقد کم ؟ من که نه نامزدی داشتم نه ازدواجی نه دوست پسری خانوادمم محترم یعنی این بابت ارزش منه ؟ گفت خب تو دادگاهها رو ندیدی یه روزی ممکنه جدا شیم بالاخره ممکنه پیش بیاد بعدشم من بایدمهریه تورو بدم باید در توانم باشه یا نه ؟ خلاصه کلی کش مکش داشتیم تا خانوادم راضی شدن به 64 تا .... بگم که پدرش مادرش جدا شدن و پدربزرگش هم طلاق داشتن .... آخرین دعوامون هم سر تعیین عکاس فیلمبردار بود ... من کلی مراعتشو میکنم مثلا آرایشگاه خودش گفت تا 600 هزینه میکنم من آرایشگاه 450 تومنی رفتم ...ماه عسل هم گفت نمیشه بریم تا عید گفتم باشه با اینکه گفته بود ماه عسل بریم خارجه .... تالار بانکشون گرفت با اینکه دوست نداشتم قبول کردم .... خرج نامتعارفی نکردم اما نمیدونم چرا همش میگه ندارم ندارم ندارم ..... آلبوم دیجیتال و فیلمبردار و عکس و اینا برام مهمه از اول هم بهش گفتم میگه تا یک میلییون فقط در صورتیکه اونی که من میپسندم یک ونیمه میگه ندارم ... بهش میگم من خیلی چیزارو کوتاه اومدم اما عکاسی و فیلمبرداری مهمه یادگاریه .... راستش من نناراحت شدم گفتم احمقی کلی باهات راه اومدم اونوقت برا 500 تومن بخاطر من راه نمیای؟ که دعوا شروع شد و گفت نمیخوام باهات زنددگی کنم قبلا هم نمیخواستم تو هی اومدی منت کشیدی .... این منت کشی رو هم یه بار رفته بودیم پیش دوستش شمال گفت گفت من میخواستم جدا شم این منت منو کشید ... البته اونجا هم باهم دعواموند شدد
بعدد من رو برد پیش بابام گفت این ولخرجه بعدا اگه نتونم براش چیزی فراهم کنم فحش میده .... از فرداش هم باز تلفن جواب نمیده قرار بود دیروز تاریخ عروسیمونو مشخص کنیم ..... بگم که دو بار عروسییمون افتاده عقب یه بار بهمن پارسال یه بار فروردین حالا هم که اینجوری
مسائل مالی بیشتر باعث دعواهامون میشه مثلا من میگم مناسبتها یه شاخه گل یه هدیه بگیر جلو خانوادم خجالت میکشم من یه زنم نیاز به توجه دارم اما اصلا گوش نمیده میگه فقط عید نوروز و عید قدیر ..... عیدی هم بهم 50 تومن پول داد و یه شلوار خرید ... خانوادش هم صد تومن پول با اینکه وضعشون خوبه .... ما وضعمون پایینتر از اوناس مامانم بهش ربع سکه داد
من چیکار کنم قهره براش اس ام اس زدم دیشب که دوربین عکاس رو بیخیال من چون خاطره دونفرمون برامون مهم بود تاکید داشتم اما بیخیال دوستت دارم از ته دل و معذرت خواهی کردم جواب نداد
چیکار کنم ؟!! ماخانواده با آبرویی هستیم اینو میدونه دوسش دارم اما منطقم میگه طرز فکرامون همخونی نداره موندم ..... راهنمایی کنید لطفا
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج
brisk عزیز، خیلی دارید سخت می گیرید. نباید میذاشتی برای مسائل بی اهمیتی مثل این کارت به دعوا و قهر بکشه. تازه به نظر من شوهر شما از خیلی از مردها بیشتر هدیه میخره.... حالا به نظرش هزینه عکاس و فیلمبردار نباید بیشتر از یک میلیون بشه ولی مرد خسیسی نیست چون در مورد هزینه آرایشگاه که این کارو نکرد.
از تکنیک های تشویقی استفاده کن مثلا هر هدیه ای که برات میخره کلی خودت رو خوشحال نشون بده (حتی اگه خوشتون نیومده) ازشون پیشش استفاده کن.
یه چیز دیگه اینکه شوهر شما فرزند طلاقه و با توجه به توصیفات شما از گذشته ایشان احتمالا دارای کمبود محبت و یا خلا عاطفی می باشند. باید با محبت و توجه این کمبود ها رو براشون جبران کنید و سعی کنید پیش زمینه های ذهنی شوهرتون در مورد ازدواج رو تغییر بدید.
سخت نگیرید . همسرتون خصوصیات مثبت زیادی دارند.:72:
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sunlife
brisk عزیز، خیلی دارید سخت می گیرید. نباید میذاشتی برای مسائل بی اهمیتی مثل این کارت به دعوا و قهر بکشه. تازه به نظر من شوهر شما از خیلی از مردها بیشتر هدیه میخره.... حالا به نظرش هزینه عکاس و فیلمبردار نباید بیشتر از یک میلیون بشه ولی مرد خسیسی نیست چون در مورد هزینه آرایشگاه که این کارو نکرد.
...........
اینو قبول دارم ... اما انقد بهم بی توجهی و بی محبتی شده صبرم کمه کوچکترین مساله که علایقم نادیده گرفته میشه عصبیم میکنه ....
...............
از تکنیک های تشویقی استفاده کن مثلا هر هدیه ای که برات میخره کلی خودت رو خوشحال نشون بده (حتی اگه خوشتون نیومده) ازشون پیشش استفاده کن.
: اینکارو بارها کردم بارها حس میکنم فک میکنه اگه اینکارارو بکنه بد عادت میشم
یه چیز دیگه اینکه شوهر شما فرزند طلاقه و با توجه به توصیفات شما از گذشته ایشان احتمالا دارای کمبود محبت و یا خلا عاطفی می باشند. باید با محبت و توجه این کمبود ها رو براشون جبران کنید و سعی کنید پیش زمینه های ذهنی شوهرتون در مورد ازدواج رو تغییر بدید.
سخت نگیرید . همسرتون خصوصیات مثبت زیادی دارند.:72:
: اینو میدونم خدا شاهده سعی کردم حامیش باشم ... همش ازش تعریف پشت تعریف اینکه خوشکله اینکه بهترین مردمه .... اما دیدم هر چه بیشتر اینکارو میکنم اون دیگه نمیگه در مورد من یعنی یه طرفه شده تا اینکه یه بار با ذوق وشوق گفتم موهامو این رنگی کنم گفت نه به تو نمیاد در صورتیکه من حتی اگه چیزی یا لباسی بهش نیاد نگفتم گفتم این بیشتر میادا .... بعد چون از چیزای دیگه ناراحت بودم و اینم شد مزید بر علت گفتم فکر کردی من همش تعریفت میکنم همه چی تمومی ؟ نه دوستت دارم تو هم شکمت گندس فلان لباس بهت نمیاد ... خب من یه زنم کی منو لوس کنه ؟!!!
میدونی فکر میکنم نسبت به زن بدبینه تو حرفاش حس میکنم آرزوهاش تک نفرس .... البته دلم براش میسوزه هااا ... دوسشم دار م .... وقتی باهمیم خیلی احساس آرامش دارم
خصوصیاتت مثبتش اینه که گیر نیست چیزیو هم بهم تحمیل نمیکنه .... خیلی دورنگراس خیلی
قهراش منو اذیت میکنه قهراش خیلی بده خیلی .... یه بار که آشتی شدیم گفتم بیا یه قرار بزاریم هر کی قهر کرد برا اون یکی کادو یا لباس بخره .... گفت اصلا این قرارو نمیزاریم وگرنه جدا باید بشیم یعنی خودش میدونه قهر قهروهه
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج
سلام دوست عزيز
به نظرم شما خيلي از ايشون نياز عاطفي طلب مي كنيد و اين موضوع مردها را كلافه مي كنه
وقتي هم كه ميبينيد ايشون روي مسائل مالي حساسه، زياد پيگير نشيد. اينكه مراعات ايشون رو كرديد خوبه ولي ديگه خودتون كرديد و منتي نداره. ايشون الان به نظر من بار سنگيني از نظر هزينه ها روي دوششه، خيلي ها حتي عروسي هم نمي گيرن با خرج و مخارج الان.
فيلمبرداري و عكاسي هم مهم هست ولي نه اينقدري كه منجر به دعوا بشه.
جدا از رفتارهاي ايشون كه چون نيستن نميشه قضاوت درستي كرد، شما هم رفتارتون كمي نپخته است. حتي براي آشتي كردنتون هم وسيله مادي گذاشتين (كادو و ...) و يا اينكه وقتي صبرتون تموم ميشه با كلام تلافي مي كنيد (گفتم فکر کردی من همش تعریفت میکنم همه چی تمومی ؟ نه دوستت دارم تو هم شکمت گندس فلان لباس بهت نمیاد ... )
اينكه حس مي كنيد به زن بدبينه و ارزوهاش تك نفره است،به خاطر جدايي پدر و مادر و مشكلاتي هست كه داشته، ولي يه شبه نميشه اينها رو عوض كرد. شما اول بايد اعتماد ايشون رو به خودتون جلب كنيد طوري كه ايشون بدونه شما ايشونه 100% به خاطر خودش ميخواين. ايشون شايد ترس رها شدن از طرف شما رو هم داشته باشه (كاري كه پدر و مادرش كردن) و واسه همينه كه تا چيزي پيش مياد ميخواد زودتر خودش تموم كنه. در اين صورت شما بايد بهش نشون بديد بدون هيچ توقعي در كنارش و پشتيبانش هستيد.
با اين سابقه خانوادگي معلومه ايشون به راحتي به كسي اعتماد نمي كنه
بايد بپذيرين اين انتخاب شماست با همه اين كاستي ها، و شما راه درازي رو در پيش دارين و از اين ابتدا با مسائل زيادي بايد با سياست برخورد كنيد ولي اگر درست پيش بريد و مامن خوبي براي ايشون باشيد،تنها پناهگاه ايشون شما خواهيد بود.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج
عزیزم فقط یه نیصیحت:
قبل از وارد شدن به زندگی مشترک سنگاتونو وابکنید و باهم به تفاهم برسید..نگید عیب نداره میریم سر خونه زندگیمون همه چی درست میشه و طرف همونی میشه که من میخوام
زندگی مشترک شوخی نیست و هر مشکلی هست باید قبل از شروعش حل بشه وگرنه تو زندگی زیر 1 سقف بزرگنمایی مشکل 100 برابر میشه.
موفق باشید
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج
دوست عزیز سلام.به همدردی خوش اومدی
به نظر من مشکل شما مسائل مالی نیست..شماها هنوز عاقل و بالغ نشدین.به فرض که این قضیه فیلمبردار و عکاس هم گذشت.بعدا چی؟
فردا تو زندگی مشترک که مسائل مهمتری خواهید داشت میخواید چیکار کنید؟
شما ها از اداب زناشویی،همسر داری و از همه مهمتر کلام و بیان درخواستهاتون چیز زیادی بلد نیستین.
بشین و بتمرگ و بفرما یه معنی رو میدن اما هر کدوم چه تاثیری داره؟
حتی هنوز نمیتونین خواسته هاتونو بدون دلخوری بیان کنید.
تنها چیزی که تو نوشتتون زیاد هست عدد و رقم هست.
اولا اون پیش فرض ذهنی طلاق تو خونوادشونو بذار کنار..یعنی خیال نکن چون بچه طلاقه پس لابد میخواد ازت جدا بشه.برعکس این افراد به مشکلات طلاق اگاهی بیشتری دارن.
نقل قول:
من که نه نامزدی داشتم نه ازدواجی نه دوست پسری خانوادمم محترم یعنی این بابت ارزش منه
این جملتون یعنی چی؟دوست پر نداشتم..چون دوست پسر نداشتین مهریه میخواستین؟؟مگه واسه خاطر خودت از دوستیها پرهیز نکردی؟چرا انتظار جبران ریالی داری؟
چندبار دیگه هم گفتی خونوادم محترمن..خوب که چی؟دوست عزیز اکثر خونواده ها محترم هستن.
نقل قول:
یه بار با ذوق وشوق گفتم موهامو این رنگی کنم گفت نه به تو نمیاد
دلت دروغ میخواد؟!!بده انقد صاف و صادقه..دفعه بعدی ازش بپرس چه رنگی دوست داره..
کلا قابلیت اینو داری که هر موضوع کوچیکی رو تبدیل به فاجعه کنی..یکمی سیاست داشته باش.
یه متر پولی گرفتی دستت و دوست داشتنشو با این متر میسنجی؟
نقل قول:
اگر کسی بخواد سواستفاده کنه از اخلاقم عصبی و لجباز و شاید گاهی غیر منطقی میشم اینو به همسرم هم گفتم ... از دروغ متنفرم خودمم اهل دروغ نیستم
همیــــــــــــــن؟قصد نداری این اخلاقاتو تغییر بدی..تک تک این خصوصیاتی که گفتی میتونن مشکل افرین باشن.:305:
نقل قول:
خصوصیات همسرم : پسری سالم از نظر اعتیاد ... ناراحتی جسمی دارن اما حاد نیست (ناراحتی قلبی جزئی – خار پاشنه – لوله تو گردنشونه – قرص دیازپام و کلرو پوکساید میخورن) .... خوشتیپپ و ظاهری مردونه و 38 ساله کارمند بانک دولتی با 15 سال سابقه کار .... فرزند طلاق .... تا 15 سالگی پیش مادرشون بودن بعد که پدرشون ازدواج کردن مادرشون گفته ایشونونیمخواد و رفته دو سال پیش پدر بزرگشون بعد که فوت شدن رفتن پیش پدرشون ... بد دهن .... سنگدل
خصوصیاتت مثبتش اینه که گیر نیست چیزیو هم بهم تحمیل نمیکنه .... خیلی دورنگراس خیلی
همین!!!بعد از این همه مدت از همسرتون فقط همین شناختو دارین؟؟!!بر اساس همین چیزا انتخابش کردین..
ببینید تو پست اولتون فقط و فقط مسائل ظاهری همسرتونو گفتین و. این نشون میده چقد از اخلاق و درونیات غافل هستید.
من اگه جای شما بودم پولی که قراره صرف عکاس و ارایشگاه کنم خرج میکردم کتاب میخریدم،پیش مشاور میرفتم ایین همسرداری رو هم خودم هم شوهرم یاد میگرفتیم.
این مفیدتره تا بقیه چیزا.
موفق باشید
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج
سلام
نامزدی این آقا با شما از روی عشق صورت نگرفته!
اینکه خیلی راحت از جدایی میگه و بابت خیلی چیزها در حقت کوتاهی میکنه و مراسم عروسی چندبار کنسل شده و اهمیت نمیده و با این سن بالا قهرش هم زیاد و طولانیه و ...... خیلی مسائل هست که نشان از بی توجهی ایشان نسبت به شما میده
بنظرم زیاد برای عروسی عجله نکن و حسابی در مورد شخصیتش کنکاش کن ببین میتونی با همچین شخصیتی تا آخر عمرت زندگی کنی یا نه
نامزدی رو برای شناخت بهتر گذاشتن نه واسه هیجان کاذب و لحظه شماری برای عروسی!
فعلا دلخوری ها را فراموش کن از شدت هیجان و دوست داشتنش کم کن و با آرامش شناختت رو نسبت به نامزدت بیشتر کن ، در گفتار و رفتارش دقت کن و با خودت روراست باش ببین این همون مرد زندگیت هست یا نه.
تصمیم برای ازدواج مهمترین تصمیم انسان در طول عمرش هست که همه زندگیش رو تحت شعاع قرار میده ، شتابزده عمل نکن.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
mr6262 عزیز من برای آشتی مساله مادی شرط نکردم همیشه خودم پیشقدم شدم و از طرف اون بعد از آشتی نه گلی نه هدیه ای که بخواد از دلم در بیاره وجود نداشته دروغ نگم فقط یه بار اینکارو کرد که خوب برخورد کردم و کلی خوشحال شدم .... با اینکه میدونه حتی یه شاخه گل خوشحالم میکنه
میدونم منظورتون چیه درسته فیلمبردار و عکاس مهم نیست اما وضع مالیشو میدونم وضعش خوبه به نسبت خوب هم خرج میکنه البته برای خودش ... نه از نظر لباس از نظرای دیگه ... موضوع از نظر من صرفا مادی نیست اما میگم به من میرسه و علایق من مادیات براش مهم میشه حتی یه بار من پیشنهاد مشاوره دادم خودش مشاور رو انتخاب کرد و همون جلسه اول به مشاور گفت که ایشون عصبی و پرحرف و هیچ کس رو بنده نیست مشاور هم به من گفت کم حرف بزن همش تشکر کن و چشم چشم زیادبگو .... راستش یه مدت اینکارو کردم خوب بود اما گاهی منم یه چیز دلم میخواد که شاید از نظر اون معقول نباشه اما هم شرعیه هم معقول عرفی .... یعنی من برده باید باشم تا زندگیمون خوب باشه؟
من هر چی به مشاور گفتم ایشون محبت نمیکنه ایشون به خانوادش حرفارو میگه هدیه هر چی بهش میگم نمیخره مشاور میگفت نخیر شما اشتباه میکنید تو باید اخلاقتو عوض میکنی همش میگفت چقدر حرف میزنی کم حرف بزن ... حرف زدنو که راست میگن وقتی ناراحتم همش میخوام دلخوریامو بگم همش هم گریم میگیره که شوهرم میگه اشکش دمه مشکشه حتی بار اولی که زار زار اشک میریختم بی توجه بود و اصلا دلداریم... کلا زودرنجم زود اشک میریزم ... مشاور گفت یک هفته از هم دور باشین نه تماسی نه اس ام اس .... بعد یه هفته بیایین اینجا ما اینکارو کردیم بعد که مشاور مارو دید تنها که باهام صحبت کرد گفت واقعا همسرت یک هفته تورو ندیده بود ؟فکر کنم تعحب کرده بود که هنوز مثله جلسه اول سرده ........
همش تا یه جرو بحث حتی کوچیک میشه میگه معلوم نیست باهات زندگی کنم ... یه بار بهش گفتم من دوستت دارم انتخابم هم کردم و عوضش نمیکنم حالا تو کار خودتو بکن دوست داری جدا شی دلت برام نسوزه بالاخره برام عادی میشه .... تازگیا تو بحثا میگه دلم برات سوخت تاحالاش ادامه دادم .......
به پدرم که گلایه منو میکنه طرف اونو میگیرن منم حرف نمیزنم دوست ندارم بده بشه .... تازه پدرم جلوش کلی با من دعوا میکنه که عکس چیه تو هم چشمی میکنی
اینی که میگی شاید ترس رها شدن از سمت منو داشته باشه دقیقا خودمم متوجه شدم و میخواد اگه بنا بر جدایی باشه بگه خودم خواستم برا همینم من برا آشتی پیشقدم میشم میگم گناه داره تو زندگی ضربه زیاد خورده اشکال نداره دوسش دارم اما خب دل من چی میشه باید سواستفاده کنه از این اخلاقم یا هی بزنه تو روم که من منت میکشم؟!!!! میدونی ایشون طبق چیزایی که شنیدم چند سالی هست قصد ازدواج دارن و آشنا میشن جهت ازدواج ولی ادامه پیدا نمیکنه حتی یه بار تو صحبتاش که در مورد مادر اولشون بود گفت مادرم گفته هر وقت عقد کردین زنتو بیار ببینم خوشم نمیاد هی دختر بیاری وقتی مطمئن شدی بیار .... که من گفتم مگه چندبار برا ازدواج دختر پیشش بردی گفت بد متوجه شدی مامانم میگه بعد عقد بیار
یکی از دوستانش هم در شرف طلاق بوده زمان آشنایی ما که فکر کنم روش ذهنیت بدی گلا گذاشته ....
یه بارم که شمال بودیم خونه دوستش سر یه مساله حرفمون شد اونا فهمیدن زن دوستش که تقریبا میشناسدش گفت زندگی با فلانی سخته باید صبور باشی .... از منم البته انتفاد کرد که خیلی ضعیفم و زود گریه میکنم و سخت میگیرم
من دوسش دارم چون کنارش و خونش از خونه خودمون آروم ترم گیر نیست از نظر جنسی مچیم کاملا باهم .... تو روابط احساسی نه اون احساس کمبودمیکنه نه من .... علایقمون خیلی شبیه ... فرهنگی هم هر دو شبیه هستیم .... ولی آخه دوست داشتن که این نیست که آدم هیچ نظری نده هر دو باید با هم مشورت کننن و به نتیجه برسن ... من یه اخلاقی دارم که به خودشم گفتم اینه که اگه با زبون و با ارزش گذاشتن یه خواسته ای ازم داشته باشه که نشونه ای از زرنگی نباشه و با دوست داشتن باشه خیلی زود کوتاه میام خیلی زوداااااا ... اما اون همش با حالت حق به جانب میگه
نادیا-7777 جان مرسی الان گیجم بخدا نمیدونم باید چیکارکنم
بهار.زندگی منظورم از اینکه دوست پسر نداشتم واینا اینه که دختر پاک پاکی بودم که خودشم میدونه و لایق این همه بی توجهی نیستم همه ی عواطفمو احساسمو گذاشتم برا همسرم ولی اونم بی محبت بی تووجه .... ایشون خودشون دوست دختر داشتن نه یکی نه دوتا حتی به گفته ی خودشون با یکی دو سال دوست بوده چون دروغ ریز میگفته جدا شده
دلم دروغ نمیخواد اما من یه دخترم تو عقدم دلم میخواد مراعاتم رو بکنن
سیاست اصلا ندارم بزرگترین اشتباهمه نمیدونم چطور باید سیاست داشته باشم
راست میگی مسائل ظاهریش بیشتر جلبم کرد ولی بعد از احساسش خوشم اومد الان اون عواطفش فقط موقع س ک س هست و تا زمانی که مطیعشی کوچکترین مخالفت رفتارش سرد میشه
اون فیلمبردار و عکاس رو که بیخیال شدم بهش هم با اس ام اس گفتم .......... همیشه من کوتاه اومدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا@
سلام
نامزدی این آقا با شما از روی عشق صورت نگرفته!
اینکه خیلی راحت از جدایی میگه و بابت خیلی چیزها در حقت کوتاهی میکنه و مراسم عروسی چندبار کنسل شده و اهمیت نمیده و با این سن بالا قهرش هم زیاد و طولانیه و ...... خیلی مسائل هست که نشان از بی توجهی ایشان نسبت به شما میده
بنظرم زیاد برای عروسی عجله نکن و حسابی در مورد شخصیتش کنکاش کن ببین میتونی با همچین شخصیتی تا آخر عمرت زندگی کنی یا نه
نامزدی رو برای شناخت بهتر گذاشتن نه واسه هیجان کاذب و لحظه شماری برای عروسی!
فعلا دلخوری ها را فراموش کن از شدت هیجان و دوست داشتنش کم کن و با آرامش شناختت رو نسبت به نامزدت بیشتر کن ، در گفتار و رفتارش دقت کن و با خودت روراست باش ببین این همون مرد زندگیت هست یا نه.
تصمیم برای ازدواج مهمترین تصمیم انسان در طول عمرش هست که همه زندگیش رو تحت شعاع قرار میده ، شتابزده عمل نکن.
عزیزم تعجب کردم از نظرت چون منم گاهی همین به فکرم خطور میکنه چون اولین بار که دعوامو شدگفت گفت من که عاشقت نشدم فقط علاقه دارم عشق یواش یواش بوجود میاد .... یه بار هم مادر اولیش گفت عشق مهم نیست که بعدا بوجود میاد این یعنی این که پسرش بهش گفته عاشقم نیست
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
دوست عزیز.ماشاا...امون بده یه کم.:)
ببین خانوم چه اینجا چه پیش مشاور و چه جاهای دیگه اگه با این هدف بری که فقط دردل کنی مشکلت حل نمیشه.مشاور حضوری هم که نقاط ضعفت رو گفته.
خیلی سرسری پستها رو میخونی و فقط میخوای یه جوابی بنویسی.
یه بار دیگه برگرد پست منو بخون...
خیلی باید روی خودت کار کنی تا اماده ازدواج بشی.ازدواج که فقط مسائل عشقولانه نیست..تو قراره مدیر یه خونواده بشی.میدونی که زن مدیر خونواده است.باید خونوتاده رو بچرخونه..باید بچه های شایسته تربیت کنه.
اخه منم اگه یکی هی پیشم گریه کنه و مدام حرف بزنه کلافه میشم.
تو پست قبلیمم گفتم بشین و بتمرگ و بفرما یه معنی داره..اما...
حالا شما نه اینکه نباید خواسته هاتو به شوهرت بگی..بلکه برعکس..باید بگی.اما کی؟کجا؟چطوری؟با چه زبونی؟
اول از همه شما به جای اینکه موقع ناراحتیت با شوهرت حرف بزنی یه دفتر برای خودت بردار و توش بنویس..انقد بنویس و گریه کن تا اروم بشی..بعد همه رو پاره کن و بریز دور.
بعد وقتی اروم شدی با شوهرت منطقی حرف بزن..حرف زدن هم ادابی داره..اول اینکه اونو متهم نکن..تو برای من فلان کارو نکردی..تو خسیسی و ...،مسائل گذشته رو پیش نکش،تو پارسالم هدیه تولد نخریدی و ...فقط و فقط راجب موضوع الان حرف بزنید،بهش دستور نده حالت امر و نهی نداشته باش،بیش از اندازه ابراز احساسات نکن اینکار مثه اینه که یه مرد رو خفه کنی.مردا کلا دوست دارن کمی حالت شکارگر داشته باشن و دنبال همسرشون کنن..
اگه دیدی بحث به جاهای باریک میکشه بحثو قطع کن و ادامشو بذار وقتی اروم شدین..
و .....
کتاب مردان مریخی زنان ونوسی رو هم بخون.تو همین تالار مقالات مفیدی وجود داره..خودتو ملزم کن هر روز دست کم دوتا مقاله و تاپیک مفید بخونی.میتونی با سرچ (بالای صفحه)پیداشون کنی.
نقل قول:
همه ی عواطفمو احساسمو گذاشتم برا همسرم ولی اونم بی محبت بی تووجه .... ایشون خودشون دوست دختر داشتن نه یکی نه دوتا حتی به گفته ی خودشون با یکی دو سال دوست بوده چون دروغ ریز میگفته جدا شده
لازم نیست محبتتو یهویی سمتش بفرستی..کم کم.و یه کم حالت کتاب نخونده براش داشته باش..
و قضایای دوست دختراشو هم بذار کنار..مهم اینه که الان تو میتونی با یه رفتار شایسته زندگی خودت و همسرتو شیرین کنی.
موفق باشی
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
brisk عزیز از نوشته هات معلوم بود این آقا حسش نسبت به شما هنوز به عشق نرسیده
بنظرم چون سنش رفته بالا بیشتر میخواد این مقوله ازدواج براش حل و فصل شده باشه و طرفش براش مهم نیست
شما باید به دور از احساسی شدن (مثلا" گریه و قهر کردن ) با نامزدت در مورد خواسته هات صحبت کنی
وقتی در مورد خودت و خواسته هات و کلا " زندگی آینده ات در کنار ایشان با نامزدت حرف میزنی نباید فکر کنه با یک دختربچه دبیرستانی نا پخته طرف هست نحوه صحبت کردن و رفتار شما باید طوری باشه که بفهمه با یک خانم فهمیده و متین و در عین حال جذاب و قاطع (همونطور که میدونم واقعا" هستی) طرف هست، اعتماد به نفس داشته باش
با صلابت و سنجیده صحبت کن بجای غر غر کردن و قهر کردن
میدونم سخت هست چون خودمم وقتی بهم بی احترامی میشه و احساساتم جریحه دار میشه وقتی میفهمم این ناراحتی و عذابم برای طرفم بی اهمیت هست و شاید اصلا دیده هم نشه دوستدارم با کمترین راه و تندترین روش برخورد کنم ولی نتیجه اش هم زودگذر هست و شاید هم اصلا نتیجه نده!
آخرش هم خود شما پشیمان میشی و میری عذرخواهی و نامزدت فکر میکنه با چه بچه ای سر و کار داره اولش با قیل و داد میاد جلو و بعدش هم میفهمه حق با منه و معذرت خواهی میکنه!!! و در آینده اصلا رو حرفات حساب باز نمیکنه!
(در صورتیکه شاید اصلا حق با شما بوده! ) پس در قدم اول این احساست تند و تیز و خشمت رو کنترل کن و هر کجا احساس کردی دلت میخواد طبق خواسته خودت عمل بشه با روحیه ای قوی و با آرامش صحبت کن
در آخر اینو باید بهت بگم جلب توجه و دریافت مهر و محبت از کسی که عاشقت نیست سخت هست! ببین میتونی اصلا با این مسئله کنار بیای یا نه؟
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
بهار زندگی عزیز درست میگی قبول دارم الانم عجولم راستش کلافم .... باشه سعی میکنم اما الان راهکارم به نظرتون چیه الان که جواب تلفن نمیده الان که بعد از آخرین دیدار گفته با تو زندگی نمیکنم و نمیخواستم بعد دعواهای گذشته زنندگی کنم تو نذاشتی جداشیم الان چیکار کنم راهکار بدین لطفا عقلم به جایی قد نمیده خانوادم هم مادرم که همش سرکوفت میزنه آبروی مارو بردین دو بار تاریخ ازدواج عوض شده و همش دعوا دارین هی سرکوفت میزنن
راستی قبلنا حرفمون میشد یه بار من گفتم باید به پدرت بگم تو که گوش نمیدی به پدرت بگم دیدم خودش گفته و من رو برده پیش پدرش صحبت کنیم بعداون دعوامون میشد به پدرشون میگفتن ایشون با من صحبت میکردن و طرفداری از پسرشون و گله های پسرشون .... همش میگفتم اینجوری نیست رودررو کن میگفت نه بعد با پسرم حرف میزنم و بار آخر گفتن فلانی نمیخواد باهات زندگی گنه بعد که آشتی کردیم به همسرم گفتم خواهش میکنم دیگه به پدرت نگو باهام صحبت کنه چون من انتظار حل مساله دارم نه اینکه حرف جدایی بزنه هرچند تو بهش گفته باشی..... بهش گفتم پدرت زیاد بهم علاقه نداره ... میخواد منو بترسونه من دیگه بچه نیستم
-------------------------------------------------------------------------------------
سارا جان نمیدونم چرا حرفات انقد شبیه ذهنیات خودمه ..... کنار اومدن با این مساله ای که گفتی سخته اما من صبورم .... شاید شلوغش کنم اما آروم میشم زود و پشیمون .... صبورم میتونم تحمل کنم چون چیزای خوب دیگه ای هست که میتونم باهاش کنار بیام .... هر وقت هم عصبی شدم انقداین مسائل بی توجهی زیاد شده که ظرفیتم پر شده
لطفا راهکار بدین الان اون قهره جواب نمیده من چیکار کنم
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
سلام عروس خانوم
تبریک میگم ازدواجتون رو :72:
جواب شما و پاسخ های خوب بچه ها رو با دقت خوندم.
دنبال حل مسئله هستین؟ اگر آره بسم الله.
خانوم گل ابتدا بگم ما اینجا فقط به شما دسترسی داریم نه همسرت پس فقط میتونیم به شما راهکار بدیم برای
بهبود زندگی با تغییر در شما. پس ما بدون در نظر گرفتن همسرت شما رو بررسی می کنیم.
نوشتی :
همسرم میگه اشکم در مشکمه ، زود رنجم ، توقع دارم ... ، میگه که پر حرفم و خودمم قبول دارم اینو ....
خوب خانومی میدونی مردا از زنانی که خیلی ابراز احساس کنن ، زیادی توی دسترس هستن ، خیلی گریه می
کنن و دائم توقع دارن و پر حرفی می کنن خوششون نمیاد؟
مردا از جر و بحث ، آه و ناله و اشک و زاری ، توقع داشتن و پر حرفی خیلی بیزارن.
پس اگر میخواین که عزیز همسرتون باشین سعی نکنین تغییرش بدین. اون 38 سال اینطوزی بزرگ شده. شما اگر
دوستش دارین سعی کنین زیاد حساس نباشین. برای کاهش زود رنجی خیلی مطلب توی سایت هست
بعد هم سعی کنین قوی تر کنین شخصیتتون و. همیشه با صلابت ، پر از آرامش و قوی باشین و جلوی همسرتون
زیاد گریه نکنین. کم ولی بسیار گرانبها سخن بگین. زیاد آویزون و در دسترسش نباشین.
دائم گلایه نکنین و با توقع جبران بهش محبت نکنین که اگر من چنین کردم اون هم باید چنان کنه.
مردا چشم شنیدن رو دوست دارن. به ظاهر چشم بگین اما کارها رو به شیوه مورد علاقتون انجام بدین. این یک
سیاست زنانه است. مردها دوست دارن با چشم شنیدن بدونن که هنوز از دید زنشو مقتدر هستن یا نه.
براش یک دوست باشین. یعنی وقتی میاد کنارتون فقط محبت و صحبت باشه نه گلایه و اشک و آه.
بعد ازش بخواین که حرف طلاق رو مثل نقل و نبات نزنه و از یک ابزار علیه شما استفاده نکنه. خیلی هم جلوی مردا
نقطه ضعف نشون ندین. محبتتون هم زیاد نباشه به قاعده و کنترل شده باشه.
مشکل آلبوم دیجیتال یا عکاس نیست. مسئله چیز دیگه ایه.
وای که سر این آلبوم دیجیتال کذایی چقدر این چند وقته شاهد دعواهای عروس دامادی فامیل بودم. مردا اغلب به
نظرشون یک خرج اضافه هست. مسئله تفاوت دیدگاه زن و مرده.
شما با همسرتون راه بیاین بعد میبینین که ایشون هم با شما راه میاد.
شما در اصل مسئله دارین اونوقت دغدغتون فرعیات زندگیه.
آیا همسرتون ابراز محبت نمی کنه؟ آیا خسیسه؟
از نوشته هاتون اینطور بر میاد که نیست و فقط هنر زندگی کردن رو خوب بلد نیستین. زندگی مشترک قواعد خاصی
داره خانوم خانوما. پس به جای ناراحتی و کدورت و این چی گفت و اون چی گفت بچسبید به زندگیتون.
تازه از خانواده همسرتون هم نگفتین. معلومه که ادمهای خوبین. پس یک مقدار مسائل بچه های دیگه سایت رو
بخونین و ببینین باز به نظرتون مشکلتون حاده؟
مسائل مالی مهمن اما مسائلی که شما مطرح کردین زیاد مهم نیستن
:72:
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
حالا که جواب تماست رو نمیده به گوشیش پیامک بفرست و حرفات رو بزن و بگو دوست داری مشکلاتتون تموم بشه و آرزوی قلبیت اینه که میخوای هر دو طعم یه زندگی زناشویی خوبی رو بچشید
زیاد بهش گیر نده که حتما جواب تماست رو بده
اگه هم تونستی اون ساعتی که میدونی میره خونه تو هم برو خونه شون و مستقیما با روی خوش باهاش صحبت کن
بگو برات مهمه و زندگی کردن با اون از هر چیز دیگه در زندگیت با ارزش تره
نذار به جای چهره مصمم و مهربون تو یه چهره درهم شکسته ناامید ببینه که همش بهش وابسته ای! بهش نشون بده تو هم استقلال داری اگه از حرفاش می رنجی بهش بگو و ساده ازش بگذر نذار سر هر مسئله ای جنجال به پا بشه
به مرور اخلاقش دستت میاد و بهتر میفهمی چطور رفتار کنی عزیزم
در حال حاضر فقط آرامشت رو حفظ کن و با روحیه خوب باهاش صحبت کن
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
بهار زندگی جان خودمم ازین کشمکشها کلافم .... سعی میکنم اینکارارو نکنم از همین امروز ... میدونم اونم کلافس .... با حرفاتونم موافقم صددرصد اما نمیدونم چرا گاهی تحمل برام سخت میشه جوش میارم اما الان دیگه واقعا کلافم باشه بازم از حقم میگذرم میزارم به عهده خودش اصلا عکسو بیخیال هر چی اون بگه الان چیکار کنم که قهره؟
خانوادش خوبن .... چیزی من ندیدم ازشون .... سرشون به کار خودشونه .... جز اینکه اونا هم نه زنگی میزنن نهچیزی هر چند من اوایل زنگ میزدم دیدم نمیزنگن دیگه نمیزنگم
-----------------------------------------------
سارا جان خیلی برام عجیب تر شد اینکارایی که میگی دقیقا به ذهن خودم رسیده و انجامش دادم البته اختلافای قبلی بهش اس ام اس دادم گفتم دوستت دارم کوتاه میام من به انتخابم شک نمیکنم اگه هر چی گفتم تو عصبانیت بوده و استرس زیادی دارم چون نزدیکه عروسیه هنو هیچکاری نکردیمعادت نداره جواب بده (ناگفته نمونه ما یکساله تقریبا عقدیم ایشون خیلی عجله به ازدواج داشتن و من نه ... خونش خیلی ریخت و پاشه .... بیش از حد شلخته است تا حالا خونه رو جمع و جور درست ندیدم بهش گفتم دوماه قبل عروسی خونه باید مرتب باشه تا من اثاثامو بیارم میگه من جهزیه ندارم همینا خوبه - اثاثاش باب طبع من نیست اما خوش سلیقس انصافا ) تا یکم جمع و جور میشه بعد بحث خونه رو میکنه مثله اول بعد که آشتی میشیم میگم چرا میگه تقصیر توهه با من اینجوری میکنی حوصله نندارم
مجردی زندگی میکنه کلیدهم بهم داده اوایل که اساس نخریده بودم می رفتم بار اول بغلم کرد آشتی بار دیگه گفت چرا اومدی نمیزاشت بغلش کنم بار سوم که نگرانش شدم (آخه دفعه اول که قهر کردیم ناراحتی قلبی گرفته بود بیمارستان رفته بود بعد فهمیدم بیماری قلبی خیلی خیلی خفیف داره بعد که ناراحت شده بود و خودش گفته بود جدا شیم و منم گفته بودم باشه اینجوری شده بود) گفتم نکنه اتفاقی براش افتاده رفتم خونش زنگ زدم باز نکرد روز ولنتاین بود کلید انداختم قفل رو عوض کرده بود یهو دیدم از حیاط داره میاد تا مارو دید دروبست رفت بیرون من هم دنبالش برادرم میگفت چرا رفتی من اب شدم از خجالت وقتی دیدم داره فرار میکنه از دستت گفتم سردمه بریم خونه گفت من با تو کاری ندارم دیگه خواهش کردم رفتیم جلو برادرم گفت من علاقه ای به ایشون دیگه ندارم .... و رفتیم و بعد باز آشتی شدیم ..... کلا خوشش نمیاد وقتی قهر کرده برم خونش کلافه تر میشه یکی دوبار آخر میزد بیرون حتی میخواست بره خونه باباش من گفتم میترسم نرو نرفت
بعد که یخچال و ماشین لباسشویی و ظرفشویی بردیم خونش قفل نکرد درو چون من بهش گفتم اثاثای من و لباسام تو اون خونس و تا وقتی تو شناسنامتم نباید قفل رو عوض کنی .... احتمال 90 درصد میدم عوض کرده ایندفعه دیگه در رو .. یکی دوبار رفتم خونش باباش گفت برو خونتون من باهاش صحبت کنم گفتم من باید بدونم ایشون آیا میتونه منو تحمل کنه خونه یا نه مگه من زنش نیستم فردا یعنی تا بحث میشه باید منو بیرون کنه ؟!!! ایشون عادت به تنهایی داره اما من از تنهایی بیزارم
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
دوست عزیزم سلام
من وقت نکردم پستهای دوستان رو بخونم و فقط پستهای خودت رو خوندم..اگر چیزی تکراری میگم عذر میخوام
یه چیزی مهمی که در نوشته هات هست...چند بار به اینکه همسرت فرزند طلاقه اشاره کردی !
الان همسرتو بذار کنار...از خودت میپرسم..با مسئله فرزند طلاق بودن همسرت کنار امدی یا نه!؟
ایشون که از روز اول این حرف رو به شما گفته..پس خیلی روش مانور نده و حساس نشو(که مشخصه هستی)
دوست خوبم....یک و میلیون و نیم برای 4 تا دونه عکس؟!!!!!!!!!
مگه غیر از اینه که این عکسا برای یادگاریه؟دیگه دیجیتال و ...
شما از یه طرف میگی من مراعات میکنم و به نظرت اومد 150 تومانی که برای ارایشگاه بهش تخفیف دادی خیلی کار بزرگی بوده..اما از اون طرف یهو 500 تومان اضافه میذاری روی فیلمبرداری...
وای وای !!! اول کاری به شوهرت میگی احمقی؟!!!(من که باورم نمیشه این حرف رو زده باشی...فکر میکنم اشتباه تایپی بوده !!)
دوست خوبم...خانوم گل...
از الان که داری با رفنتارت به همسرت نشنون میدی که گفتن یکسری فحشها ازاده پس فردا اگر بستت به رگبار ناسزا ناراحت نشی ها..گله نکنی ها...
من فکر میکنم شما از اون تیپ خانومها هستی که فقط و فقط میشینی ببینی دیگران در مورد شما و زندگیت چطور فکر میکنن....همین باعث میشه درجا بزنی....
مگه همه مردها یه جورن؟چرا ما زنا فکر میکنیم محبت یعنی یه شاخه گل؟!
وقتی شما و همسرت از همون روزهای اول کشمکش داشتید توجه کن که این باعث دوری و سرد شدن شما میشه...
و این رفتارها طبیعیعه....
در مورد اینکه خانوادت سکه دادن و ...
اینو از همین الان تو ذهنت فرو کن..اگر بی دریغ نمیتونی محبت کنی و منتظر جواب طرف مقابلت هستی اصلا محبت نکن...نه خودت و نه خانوادت....
این باعث میشه همیشه سرخورده و عصبی باشی و بشینی همش با خودت بگی:
یادته فلان روز فلان چیزو من خریدام اما اون فلان چیز ارزون رو خرید...!!
خانومی...برای ازدواج عجله نکن.شما و همسرت نیازه که مهارتهای بیشتری رو یاد بگیرید.با این وضع زندگی رو شروع کردن ممکنه خیلی منطقی نباشه...
حتما حتما باهمدیگه پیش یه مشاور حاذق برید و مشکلتونو مطرح کنید.
چون این دوران دورانیه که زوجها کمترین اختلاف رو باهم دارن..اما شما و همسرت مدام در درگیری بودید باهمدیگه
زندگی همش سیاسته...تعریف و تمجید پشت سر هم کار درستی نیست...چون اعتماد به نفس و غرور کاذب ایجاد میکنه...این اسمش حمایت نیست...راستشو بخوای بیشتر شبیه خیانته...
باید متعادل باشی...خیلی بیشتر از این.اگر کار درستی میکنه تمجید کن..یکمی هم پیاز داغش رو زیاد کنی اشکال نداره.
اگر کار غلطی میکنه با زبون نرم و زنانه و غیر مستقیم اگاهش کن
تا اینکه یه بار با ذوق وشوق گفتم موهامو این رنگی کنم گفت نه به تو نمیاد در صورتیکه من حتی اگه چیزی یا لباسی بهش نیاد نگفتم گفتم این بیشتر میادا .... بعد چون از چیزای دیگه ناراحت بودم و اینم شد مزید بر علت گفتم فکر کردی من همش تعریفت میکنم همه چی تمومی ؟ نه دوستت دارم تو هم شکمت گندس فلان لباس بهت نمیاد ... خب من یه زنم کی منو لوس کنه ؟!!!
اخه خواهر خوبم....چرا توقع داری همه چیز در زندگی دو طرفه باشه؟چرا توقع داری زن و شوهر دقیقا عین هم باشن؟
ازت میخوام امضای من رو با دقت چند بار بخونیش...
چرا لباسی که به همسرت نمیاد رو میگی این بیشتر بهت میاد !؟!
اگر تو بهش نگی میرزا قلی خان بقال سر کوچه بهش بگه!؟
اگر مثلا تو موهاتو یه رنگی بکنی که اصلا به صورتت نمیاد و خیلی هم قیافه ات رو ناجور کنه دوست داری همسرت به دورغ بگه..به به...چه رنگی !؟
شما یا صفری یا صدی
یعنی یا خیلی خوبی..یا خیلی بد قلق میشی...
متوجه نشدم..کی لوست کنه...؟!!مگه زن رو باید لوس کرد!؟
اصلا منتظر نباش که هرباز قهری صورت گرفت همسرت باید برات گلی..کادویی چیزی بخره...
نه عزیزم...اینا مال قصه ها و فیلمهاست...زن و شوهر واقعی روزی ممکنه ده بار دعوا کنن و قهر کنن...اینجوری که باید گلفروشی ها میلیاردر میشدن !!
در مورد گریه....یادت باشه مردها همون چند بار اول گریه زنهاشون براشون مهمه ..بعد از اون اگر از اون تیپ خانومها باشی که اشکش دم مشکشه(که هستی) دیگه دور از جونت خون گریه کنی مطمئن باش کسی نازت رو نمیکشه...
اینو یادت باشه.
گریه زیاد زن مرد رو کلافه..بی قرار...زودرنج و عصبی میکنه.
دوست عزیزم
کوتاه امدن هنر نیست.اینکه اصلا موضوع بیخودی رو ایجاد نکنی که بعدش بخوای کوتاه بیای هنره
نظر من اینه که مدتی همسرت رو به حال خودش رها کنی...نه اس ام اس...نه زنگ..نه ایمیل...هیچی
شما قدمت رو برداشتی و بهش مسیج دادی
حالا بذار قدم بعدی از سمت خودش باشه
ضمن اینکه عجله ای برای ازدواج نداشته باش و فقط و فقط مهارتهای همسرداریت رو ببر بالا.
موفق باشی
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
دوست عزیز به نظر شخصی من شما فعلا هیچ کار نکن..بذار کمی اروم بشه..الان تو اوج عصبانیت و ناراحتیه..اگه این موقع بهش گیر بدی نتیجه عکس میده.
چند روزصبر کن..تو این چند روز از اون روش نوشتن و ریختن دور استفاده کن تا درجه احساست بیاد پایین..یه وقت مشاوره هم بگیر..جلسه اول تنها برو و سعی کن یه سری راهکارا ازش بگیری برای تعدیل احساست.
بعد به همسرت یه پیام منطقی بزن..خواهشا خیلی با اب و تابش نکن که شوهرت دوباره کلافه بشه..مثلا میتونی بگی..
این چند روزه فرصتی بوده که به ارتباطمون بیشتر فکر کنم و به این نتیجه رسیدم که هر کدوم اشتباهاتی داشتیم.فکر میکنم هر دو مقصر بودیم اما دلم نمیخواد همدیگه رو محاکمه کنیم..من از اون جایی که فهمیدم اشکالاتم نه فقط تو زندگی مشترک بلکه تو زندگی شخصیم هم اثر منفی میذاره تصمیم گرفتم رفعشون کنم.باید بهم حق بدی خصلتهای سی و چند ساله رو نمیتونم یه شبه عوض کنم..اما میخوام تلاش کنم.میدونم که میتونم.پیش یه مشاور وقت گرفتم.یه سری کتاب هم خریدم..اگه تو هم پیشنهادی داری خوشحال میشم بشنوم.فکر کنم واسه قدم اول خوبه.
خواستم بگم اگه زندگیمون برات مهمه که میدونم هست یه فرصت دیگه به خودمون بدیم.امیدوارم این دفعه موفق بشیم.خوشحال میشم تو هم کمکم کنی.:72:
یا یه همچین چیزی بهش بگو..حرفی که نشونه عزم راسخت برای تغییر باشه.
بازبهش فرصت بده تا تصمیم بگیره..اگه قبول کرد که خوبه اگه نه هم باز به مشاور رفتن و تغییر خودت ادامه بده..بعد یه مدت خواه ناخواه این تغییرات تو گفتار و رفتارت عیان میشه و روی همسرت تاثیر میذاره.
مطمئن باش اونم نمیخواد بعد 38 سال بازبرگرده سرنقطه اول اما فعلا اعتمادشو ازدست داده.
موفق باشی
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam123
دوست عزیزم سلام
[color=#FF0000]
-----سلام عزیزم
من وقت نکردم پستهای دوستان رو بخونم و فقط پستهای خودت رو خوندم..اگر چیزی تکراری میگم عذر میخوام
ممنون که جواب دادی گلم
یه چیزی مهمی که در نوشته هات هست...چند بار به اینکه همسرت فرزند طلاقه اشاره کردی !
راستش ته دلم میترسم که مثله خوانوادش عمل کنه چون همش حرف جدایی میزنه تا بحث میشه
الان همسرتو بذار کنار...از خودت میپرسم..با مسئله فرزند طلاق بودن همسرت کنار امدی یا نه!؟
کنار اومدم که قبولش کردم .. من همزمان با ایشون یه خواستگار دیگه هم داشتم که شرایط بدی نداشت .... اما ایشون رو واقعا دوسش داشتم و به دلم نشست نه ظاهری رفتاری و تفاهم عقیدمون تو مراحل اولیه آشنایی .... کلا آدم سخت گیری هستم اینو اطرافیانم میدونن خواستگار کم نداشتم اما حاضر نبودم با هر کسی ازدواج کنم ... طرز فکر و یه سری مسائل برام مهم بود با اینکه 32 سال دارم اما دنبال صرفا ازدواج نبودم ..... دنبال یه همراه بودم
ایشون که از روز اول این حرف رو به شما گفته..پس خیلی روش مانور نده و حساس نشو(که مشخصه هستی)
چشم
دوست خوبم....یک و میلیون و نیم برای 4 تا دونه عکس؟!!!!!!!!!
عکس و فیلمبرداری و البوم دیجیتال و لت و پوستر و عکس اسپرت ... من عاشق عکسم بهشم گفته بودم
مگه غیر از اینه که این عکسا برای یادگاریه؟دیگه دیجیتال و ...
خب شیک تره دیجیتال ... الان که دیگه بیخیالش شدم :(
شما از یه طرف میگی من مراعات میکنم و به نظرت اومد 150 تومانی که برای ارایشگاه بهش تخفیف دادی خیلی کار بزرگی بوده..اما از اون طرف یهو 500 تومان اضافه میذاری روی فیلمبرداری...
نه بخدا منت نمیزام منظورم اینه که بعضب چیزارو که زیاد مهم نبوده کوتاه اومدم تا جایی که بتونم چیزی که برام مهمه رو بدون اینکه بهش فشار بیاد بهش برسم ... بعدشم بهش گفتم من یه میلیون پس انداز دارم برا عروسی خواستی بهم بگو هیچی نگفت
وای وای !!! اول کاری به شوهرت میگی احمقی؟!!!(من که باورم نمیشه این حرف رو زده باشی...فکر میکنم اشتباه تایپی بوده !!)
میدونم اشتباه کردم اما گفتم این حرفو .... من آدمی نیستم فحش بدم اما همسرم انقد سر بحثا بهم ازین مدل فحشا داده که من کلی ناراحت شدم و گفتم رومون باز میشه خواهشا نگو که باز تکرار شده ....منم از حربه ی خودش استفاده کردم و اول گفتم که خیلی خیلی بهش برخورد انصافا... دعوا نکن مریم جون میدونم چون بی نهایت عصبی بود
دوست خوبم...خانوم گل...
از الان که داری با رفنتارت به همسرت نشنون میدی که گفتن یکسری فحشها ازاده پس فردا اگر بستت به رگبار ناسزا ناراحت نشی ها..گله نکنی ها...
قبول دارم :(
من فکر میکنم شما از اون تیپ خانومها هستی که فقط و فقط میشینی ببینی دیگران در مورد شما و زندگیت چطور فکر میکنن....همین باعث میشه درجا بزنی....
یکم آره اینجوری بودم اما چندوقته به اشتباهم پی بردم و خدارو شکر این اخلاقمو تا حدودی گذاشتم کنار
مگه همه مردها یه جورن؟چرا ما زنا فکر میکنیم محبت یعنی یه شاخه گل؟!
من نظرم اینه که به علایق زنها توجه کردن یه نوع ارزش گذاری و دوست داشتن اوناس ... البته میدونم که هرازگاهی بایدباشه نه هر روز و هر هفته
وقتی شما و همسرت از همون روزهای اول کشمکش داشتید توجه کن که این باعث دوری و سرد شدن شما میشه...
همینطوری شده .... اما من هنوز وابستشم باور میکنی کنار اون وخونه ی اون خیلی آروم تر و خوشحال ترم تا خونه ی پدرم و مادرم با اینکه خانوادم رو خیلی دوست دارم
و این رفتارها طبیعیعه....
در مورد اینکه خانوادت سکه دادن و ...
اینو از همین الان تو ذهنت فرو کن..اگر بی دریغ نمیتونی محبت کنی و منتظر جواب طرف مقابلت هستی اصلا محبت نکن...نه خودت و نه خانوادت....
:(
این باعث میشه همیشه سرخورده و عصبی باشی و بشینی همش با خودت بگی:
یادته فلان روز فلان چیزو من خریدام اما اون فلان چیز ارزون رو خرید...!!
دقیقا همینطوره
خانومی...برای ازدواج عجله نکن.شما و همسرت نیازه که مهارتهای بیشتری رو یاد بگیرید.با این وضع زندگی رو شروع کردن ممکنه خیلی منطقی نباشه...
آخه یه ماه مونده به عروسی دوبار هم تاریخ عروسی تغییر کرده افتادیم سر زبونا ... ابرو هم مهمه ... ما تواجتماع زندگی میکنیم ... نمیخوام انگشت نما شیم ... یکساله عقدیم کمه؟
حتما حتما باهمدیگه پیش یه مشاور حاذق برید و مشکلتونو مطرح کنید.
با این موافقم ... ایشون هم موافقند چندبار حرفشو زدیم یه بار هم رفتیم توضیح دادم تو پستای قبلی
چون این دوران دورانیه که زوجها کمترین اختلاف رو باهم دارن..اما شما و همسرت مدام در درگیری بودید باهمدیگه
:(
زندگی همش سیاسته...تعریف و تمجید پشت سر هم کار درستی نیست...چون اعتماد به نفس و غرور کاذب ایجاد میکنه...این اسمش حمایت نیست...راستشو بخوای بیشتر شبیه خیانته...
موافقم شدید .... سیاست بلد نیستم چطوری یاد بگیرم همسرم هم سیاست رو دوست داره بهم میگه خویشتن دار نیستی سعی میکنم یاد بگیرم ..... این اعتماد به نفس کاذب و غرورو خوب اومدی دقیقا دارم آثارشو میبینم از خود تعریف کردناش و توقع داشتنای یه طرفه
باید متعادل باشی...خیلی بیشتر از این.اگر کار درستی میکنه تمجید کن..یکمی هم پیاز داغش رو زیاد کنی اشکال نداره.
خیلی بیشتر از اون که فکرشو کنی برای کارای خوبش لوسش کردم
اگر کار غلطی میکنه با زبون نرم و زنانه و غیر مستقیم اگاهش کن
با زبون نرم آگاهش کردم اما غیر مستقیم نه چون بلد نیستم
تا اینکه یه بار با ذوق وشوق گفتم موهامو این رنگی کنم گفت نه به تو نمیاد در صورتیکه من حتی اگه چیزی یا لباسی بهش نیاد نگفتم گفتم این بیشتر میادا .... بعد چون از چیزای دیگه ناراحت بودم و اینم شد مزید بر علت گفتم فکر کردی من همش تعریفت میکنم همه چی تمومی ؟ نه دوستت دارم تو هم شکمت گندس فلان لباس بهت نمیاد ... خب من یه زنم کی منو لوس کنه ؟!!!
اخه خواهر خوبم....چرا توقع داری همه چیز در زندگی دو طرفه باشه؟چرا توقع داری زن و شوهر دقیقا عین هم باشن؟
دقیقا عین هم نه ... امامن یه زنم نیاز به توجه و محبت دارم سنگ که نیستم
ازت میخوام امضای من رو با دقت چند بار بخونیش...
چشم خوندم دوستم ... جای تفکر داشت... مرسی
چرا لباسی که به همسرت نمیاد رو میگی این بیشتر بهت میاد !؟!
اگر تو بهش نگی میرزا قلی خان بقال سر کوچه بهش بگه!؟
آخه یکم زیادی حساسه تو این موارد .... مثلا یه بار بهش با نرمی و مهربونی گفتم چرا پاهاتو باز میزاری راه میری کم نزدیک هم تر بزار کف پاتو صاف تر بزار ناراحت شد گفت به راه رفتن من چیکار داری .... زودرنجه تو این موارد ..... منم دلم نمیاد ایراد بگیرم همیشه هم تعریفش میکنم با اینکه شکم داره میگم قشنگه بهت میاد اما برا سلامتیت کوچیکش کنی بهتره چربی شکم دوره قلبو میگیره .... اما خودم انتقاد پذیرم اون دفعه هم که ناراحت شدم دلم پر بود
اگر مثلا تو موهاتو یه رنگی بکنی که اصلا به صورتت نمیاد و خیلی هم قیافه ات رو ناجور کنه دوست داری همسرت به دورغ بگه..به به...چه رنگی !؟
گاهی وقتا ادما میدونن طرف داره برا دلخوشیش یه چی میگه اما میفهمن که از دوستداشتنه و این لذت بخشه .... میتونه بگه اینم خوبه اما اون بهتره من میفهمم که اون بهم نمیاد ... رک بودن همیشه در مقابل یه زن خوب نیست من که اینطورم روحیه م ضعیف میشه
شما یا صفری یا صدی
:(
یعنی یا خیلی خوبی..یا خیلی بد قلق میشی...
آره تقریبا همینطورم
متوجه نشدم..کی لوست کنه...؟!!مگه زن رو باید لوس کرد!؟
گاهی اوقا ت خوب نیست ؟
اصلا منتظر نباش که هرباز قهری صورت گرفت همسرت باید برات گلی..کادویی چیزی بخره...
هیچ وقت هم همچین کاری نکرده فقط یه بار اونم دیگه خیلی اذیت شده بودم و اینکه میخواستیم جایی بریم از رو اجبار نه از ته دل
نه عزیزم...اینا مال قصه ها و فیلمهاست...زن و شوهر واقعی روزی ممکنه ده بار دعوا کنن و قهر کنن...اینجوری که باید گلفروشی ها میلیاردر میشدن !!
:)
در مورد گریه....یادت باشه مردها همون چند بار اول گریه زنهاشون براشون مهمه ..بعد از اون اگر از اون تیپ خانومها باشی که اشکش دم مشکشه(که هستی) دیگه دور از جونت خون گریه کنی مطمئن باش کسی نازت رو نمیکشه...
اینو یادت باشه.
چشم ... ولی همسرم اولین بار هم که گریه کردم بی توجه بود
گریه زیاد زن مرد رو کلافه..بی قرار...زودرنج و عصبی میکنه.
درسته
دوست عزیزم
کوتاه امدن هنر نیست.اینکه اصلا موضوع بیخودی رو ایجاد نکنی که بعدش بخوای کوتاه بیای هنره
میدونم ... خیلی اینکارو تکرار کردم ... خودمو کوچیک کردم ... دوسش دارم
نظر من اینه که مدتی همسرت رو به حال خودش رها کنی...نه اس ام اس...نه زنگ..نه ایمیل...هیچی
نگرانشم .... میدونم که خودشم داغون شده ..... خیلی مغروره خیلی درونگراس ... از یه طرف هم ازون اخلاقا داره که ولش کنی ممکنه دیگرون پرش کننند... نمیخوام کسی دخالت کنه بعد آموزشش میدن ....
شما قدمت رو برداشتی و بهش مسیج دادی
حالا بذار قدم بعدی از سمت خودش باشه
اینکارو نمیکنه حتی اگه بر فرض محال عاشقم باشه چون فهمیده من طاقت نمیارم و واقعا هم این یکی رو نمیتونم چیکار کنم
ضمن اینکه عجله ای برای ازدواج نداشته باش و فقط و فقط مهارتهای همسرداریت رو ببر بالا.
من عجله نداشتم از اول چون میترسیدم شناختی قبلا از هم نداشتیم معرفی شده بودیم .... اما الان وضعیتمون طوریه که با آبروی خانواده ها توامه
موفق باشی
مرسی گلم از راهنمایی های مفیدت:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
دوست عزیز به نظر شخصی من شما فعلا هیچ کار نکن..بذار کمی اروم بشه..الان تو اوج عصبانیت و ناراحتیه..اگه این موقع بهش گیر بدی نتیجه عکس میده.
راستش یه اشتباهی کردم البته نمیدونم اشتباه ... یهو استرس گرفتتم به خونش زنگ زدم .... جواب داد خوابالو سرد جواب داد بهش گفتم میدونم اشتباه کردم و تند رفتم معذرت میخوام گفت تو کار همیشته حالا خوابم میاد میخوام بخوام به نظرت اشتباه کردم ؟ ... ولی همین که جواب داد به نظرم خیلی عجیب بود محال بود جواب بده
چند روزصبر کن..تو این چند روز از اون روش نوشتن و ریختن دور استفاده کن تا درجه احساست بیاد پایین..یه وقت مشاوره هم بگیر..جلسه اول تنها برو و سعی کن یه سری راهکارا ازش بگیری برای تعدیل احساست.
انقد استرس دارم که حوصله کارای شخصیمم ندارم سخته واقعا خدا نصیب هیچ کس نکنه این وضعیت رو ... دیگه دارم میبرم به خدا ... حوصله پا بیرون گذاشتن هم ندارم اگه بشه با همدیگه میریم اونم موافق بود قبلنا
بعد به همسرت یه پیام منطقی بزن..خواهشا خیلی با اب و تابش نکن که شوهرت دوباره کلافه بشه..مثلا میتونی بگی..
زنگ زدم چند دقیقه پیش ازش انتقاد نکردم که کار تو هم درست نیست فقط معذرت خواهی
این چند روزه فرصتی بوده که به ارتباطمون بیشتر فکر کنم و به این نتیجه رسیدم که هر کدوم اشتباهاتی داشتیم.فکر میکنم هر دو مقصر بودیم اما دلم نمیخواد همدیگه رو محاکمه کنیم..من از اون جایی که فهمیدم اشکالاتم نه فقط تو زندگی مشترک بلکه تو زندگی شخصیم هم اثر منفی میذاره تصمیم گرفتم رفعشون کنم.باید بهم حق بدی خصلتهای سی و چند ساله رو نمیتونم یه شبه عوض کنم..اما میخوام تلاش کنم.میدونم که میتونم.پیش یه مشاور وقت گرفتم.یه سری کتاب هم خریدم..اگه تو هم پیشنهادی داری خوشحال میشم بشنوم.فکر کنم واسه قدم اول خوبه.
خیلی ممنون ای کاش زودتر خونده بودم پستتون رو :(
خواستم بگم اگه زندگیمون برات مهمه که میدونم هست یه فرصت دیگه به خودمون بدیم.امیدوارم این دفعه موفق بشیم.خوشحال میشم تو هم کمکم کنی.:72:
یا یه همچین چیزی بهش بگو..حرفی که نشونه عزم راسخت برای تغییر باشه.
چند بار اینو گفتم بهش عادی شده فکر کنم
بازبهش فرصت بده تا تصمیم بگیره..اگه قبول کرد که خوبه اگه نه هم باز به مشاور رفتن و تغییر خودت ادامه بده..بعد یه مدت خواه ناخواه این تغییرات تو گفتار و رفتارت عیان میشه و روی همسرت تاثیر میذاره.
مطمئن باش اونم نمیخواد بعد 38 سال بازبرگرده سرنقطه اول اما فعلا اعتمادشو ازدست داده.
موفق باشی
مرسی عزیزه دلم از وقت گذاشتنت .... :72: سعی میکنم از نصایح ارزشمندت تو برخوردای بعدیم استفاده کنم بازم ممنوم گلم
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
هر چی تاپیکتون میره جلوتر بیشتر متوجه میشم که شما نه از جنس مخالف آگاهی دارید نه از نوع رفتار متاهلی.
همون طور که خودتون هم گفتید شما تا حالا با کسی دوست نبودید و سعی هم نکردید که با مطالعه، شناخت کسب کنید.
امیدوارم حداقل کمی از تاپیک های اینجا رو مطالعه کنید تابفهمید مشکل اصلی رفتار نپخته شما در مقابل جنس مخالفه و همینم هست که ایشون روز به روز داره دور میشه از شما. به فکر تغییر خودتون باشید صد در صد. نکنه هایی که دوستان اشاره کردن برای اینکه مردها از چه چیزهایی بیزارن و شما باید چه رفتاری داشته باشین، واقعیته.
اگر نخواین پخته عمل کنید، این زندگی مشکلات زیادی خواهد داشت متاسفانه.
شما خیلی ساده فرض کردید ازدواج رو در صورتی که این سخت ترین مرحله زندگیتونه، به خصوص چند سال اولش
شما یا می تونین به صورت همین صحیح و خطا، روحیات مردونه رو بشناسید که سختی ها و اسیب های زیادی داره همون طور که می بینید. یا با گوش دادن به حرف دوستان تالار و مطالعه راه رو برای خودتون هموارتر کنید. شما به عنوان یک زن وظیفه زیادی به عهده تونه.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
شما یه مقدار توی مراودات با هم اختلاف دارید مهمترینش اینه که شما زیادی عجول هستید و سریع عکس العمل نشون می دید و ایشون زیادی خونسرد و پرحوصله هستند و می تونند یه قهر رو تا چندین روز ادامه بدند.
با این تیپ آقایون شبیه شوهر شما باید طوری رفتار کرد که هرگز نیازی به معذرت خواهی و قهر و آشتی پیدا نکنید، چون اینقدر دیر به راه می آیند که از حوصله شما خارجه. پس فقط زمانی در مورد خواسته هاتون پافشاری کنید که مطمئنید در صورت قهر و دعوا هرگز از مواضعتان کوتاه نیامده و معذرت خواهی نخواهید کرد.
فعلا صبور باشید و پیشقدم نشوید... بعد از چند روز مثلا به بهانه برداشتن چیزی از منزلشون و یا داشتن کاری بهشون مراجعه کنید. حرفی از قهر بودن و دعوا و این چیزا نزنید. به همین شیوه بهانه هایی برای ارتباط باهاشون پیدا کنید ولی هی معذرت خواهی نکنید و فقط نرمال رفتار کنید تا ارتباط به شکل قبل بازگردد.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
سلام
راستش قبول دارم حرفاتونو باز یه اشتباه بزرگ کردم امروز الان خونه همسرم هستم وایشون لباس کارشونم برداشتن بردن یعنی امشب خونه نمیان
دیروز زنگ زدم گفت خوابم میاد آخر شب باز زنگ زدم گفتم برام کار پیدا شده گفت به من ربطی نداره هر کار دوست داری بکن ... امروز از سر کار اومدم خونه خونه بود منم خیلی بد برخورد کردم کردم باز به گله و شکایت...خیلی اشتباه کردم خیلی عصبی شدم این روزا چیکار کنم اون فقط گوش داد بعد از خونه زد بیرون الان خونشم برم خونمون یا بمونم اینجا اون صبح هم نمیاد احتمالا خونه یکی رفته ازون جا میره سرکار میدونه من خونش میمونم و میدونه تنهایی میترسم
ازین به بعد حرف گوش میکنم چیکار کنم برم خونمون؟
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
چه فرقی میکنه بری یا بمونی؟اصلا چه اهمیتی داره که بری یا بمونی؟چه تفاوتی تو اصل موضوع ایجاد میکنه؟
اگه بری که خوب رفتی..اگه نری هم اون که نمیاد باز مجبور میشی بری..ضمن اینکه چون از تنهایی میترسی ممکنه دوباره بهش زنگ بزنی و ناراحتی کنی.پس همون بهتره که بری.
اما این اصلا موضوع مهمی نیست..منظورم رفتن یا نرفتنته..موضوع مهم اینه که اون اقا هم حق داره برای ایندش نگران باشه و بخواد تصمیم منطقی بگیره..این رفتارای شما هم اونو گریزانتر میکنه.
گیریم این سری هم اشتی کردین اخرش چی؟باز یه موضوع دیگه پیش میاد واسه بحث..اینکه هیچ موضوعی برای بحث پیش نیاد اجتناب ناپذیره..اما مهم اینه که بشه درست کنترلش کرد.
من نمیدونم..اما برو تو هم با خودت خلوت کن..کمی از وابستگیت کم کن.و ببین میخوای چیکار کنی؟چه برنامه ای برای تغییر روش زندگیت داری؟
هیچ وقت ندیدم دنبال حل اساسی و ریشه ای مشکلت باشی.همیشه میخوای همه چی رو سَمبَل کاری کنی بره..حتی الان هم به جای اینکه بگی چه تغییر اساسی باید ایجاد کنم میپرسی برم یا بمونم؟
موفق باشی
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
برو خونه خودتون و فعلا دیگه اونجا نرو.
اینقد توی دست و پا و سهل الوصول نباش.
با خودت قرار بذار تا بعد از عروسی دیگه اونجا نری.
وقتی یکی خسته و کلافه است هرچی بیشتر به دست و پاش بپیچی، بیشتر ازت فرار می کنه. یه مدت رهاش کن. بذار نفس بکشه. بذار فکر کنه و تصمیم بگیره. اینقد تحت فشار نذارش که تصمیم عجولانه و عصبی بگیره.
کاری به کارش نداشته باش. باهاش بحث نکن. تماس بیخود نگیر. گریه نکن. گلایه نکن.
البته این فقط راه حل موقتی برای این چند روز است. توی نظرات دوستان توصیه های خوبی برای شما بود که لازمه بخوی و برای خودت خلاصه برداری کنی و روی خودت کار کنی تا این ارتباط را ترمیم کنی و انشالله زندگی خوبی را شروع کنی.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
سلام دوست عزیز
چیزی به افطار نمونده اما وقتی مطلبتو خوندم دلم نیومد برات چیزی ننویسم.
کاملا میفهمم شرایط بدی داری ، کلافه ای ، حاضری هرکاری بکنی تا این شرایطو اصلاح کنی اما به عنوان کسی که تجربه مشابه تو رو دارم میگم این راهش نیست.
اینقدر احساسی عمل نکن، من نتیجه این رفتارها رو دیدم برای من نتیجه اش شد طلاق. امیدوارم با تغییر رویه ات این اتفاق برای تو نیفته.
مطمئنا همسر شما هم اشکالاتی داره اما شما هم عجولانه و احساسی عمل میکنی
درسته اون شوهرته ولی نباید این قدر خودتو پیشش کوچیک کنی. تو دوره نامزدی که اوج عشق و علاقه هست کلید درو براتون عوض میکنه یه چند دیگه که احساسات کم رنگ شد میخاد چیکار کنه؟!
به نظر من برگرد خونه خودتون. دیگه هم باهاش تماسی نداشته باش. چند روزی بهش فرصت بده ببین عکس العملش چیه؟ باهات تماس میگیره یا نه؟ بذار هر دو تون یه کم آروم بشین. فعلا به خانوادتم اجازه دخالت نده اول خودت سعی کن مشکلتو حل کنی.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
مرسی دوستای خوبم .... میدونم رفتارام خیلی ناپختس ... باشه سعی میکنم بر خلاف همیشه ایندفعه حتی شده یه هفته هم نه زنگی نه اس ام اس و نه خونش بیام .... تا خدا چی بخواد
برام دعا کنید نه اینکه با ایشون آشتی شیم ..... برا اینکه درست ترین اتفاق برامون بیوفته ...... هنگ کردم نمیدونم ما با هم اصلا خوشبخت میشیم یا نه اگه همش من کوتاه بیام نیازهای عاطفیم اذیتم میکنه اونم اذیت میشه
الان اصلا حس و حال ندارم دراز کشیدم رمق ندارم برم خونمون ازون طرف هم خانوادم سین جینم میکنن بیشتر استرس میگیرم .... حالا که بهار زندگی گفتن فرقی نداره چون اون نمیاد میمونم صبح میرم ... توکل به خدا .... من زیادی گیرم میدونم ولی بخدا فقط یه کوچولو توجه ازین رو به اون روم میکنه بیخیال
ایشالا که بتونم صبور باشم .... الان یکم آروم ترم
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط brisk
مرسی دوستای خوبم .... میدونم رفتارام خیلی ناپختس ... باشه سعی میکنم بر خلاف همیشه ایندفعه حتی شده یه هفته هم نه زنگی نه اس ام اس و نه خونش بیام .... تا خدا چی بخواد
پاشو و سریع برو خونتون. ممکنه بیادش و باز هم شما رو اونجا ببینه. برای آشتی زمان تعیین نکنید، بگید تا هر وقت که خودش سراغم نیومد من هم سراغی ازش نمیگیرم.
برام دعا کنید نه اینکه با ایشون آشتی شیم ..... برا اینکه درست ترین اتفاق برامون بیوفته ...... هنگ کردم نمیدونم ما با هم اصلا خوشبخت میشیم یا نه اگه همش من کوتاه بیام نیازهای عاطفیم اذیتم میکنه اونم اذیت میشه
الان اصلا حس و حال ندارم دراز کشیدم رمق ندارم برم خونمون ازون طرف هم خانوادم سین جینم میکنن بیشتر استرس میگیرم .... حالا که بهار زندگی گفتن فرقی نداره چون اون نمیاد میمونم صبح میرم ... توکل به خدا .... من زیادی گیرم میدونم ولی بخدا فقط یه کوچولو توجه ازین رو به اون روم میکنه بیخیال
تا حدودی خانوادتون رو در جریان اختلافاتتون قرار بدید... ممکنه لازم بشه یه اقدام جدی انجام بشه اونوقت خانواده شما کاملا بیخبر هستند و شوکه می شند. زیاد لازم نیست خودتون رو پیش خانوادتون مقصر جلوه بدبد تا وجهه شوهرتون حفظ بشه چون با این روال احتمالا نیاز به حمایت خانواده پیدا خواهید کرد.
ایشالا که بتونم صبور باشم .... الان یکم آروم ترم
از خدا توی این روزهای مقدس براتون آرزوی ایامی خوش توام با صبر و تحمل دارم
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
sunlife عزیزم مرسی ... صبح اومدم خونمون ... خونه براش یادداشت گذاشتم که حرفام رو عصبانیت بوده به دل نگیر ...
به کمک خدا وو دعاهاتون نیاز دارم :72:
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط brisk
sunlife عزیزم مرسی ... صبح اومدم خونمون ... خونه براش یادداشت گذاشتم که حرفام رو عصبانیت بوده به دل نگیر ...
به کمک خدا وو دعاهاتون نیاز دارم :72:
این همه دوستان می گن یه مدت بذارش به حال خودش، باز شما می گی شب موندم اونجا، صبح براش یادداشت گذاشتم تا ...
چرا برنگشتی خونتون؟ می دونم خونه نبود، اما درستش این بود که شما هم نمونی.
چرا یادداشت گذاشتی؟
نمی تونی یه مدت هیچ کاری نکنی؟ سکوت مطلق!
اون کلافه است از دستت. هر جا هم می ره یا تویی، یا تلفنت، یا گریه هات، یا التماسات، یا یادداشت هات، یا ... بذار یه مدت راحت باشه. اینقد نپیچ به دست و پاش.
تاپیک parvaneh123 را بخون. نذار شوهرت به مرحله آخر تحملش برسه.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
دوست عزيز
اينكه شما با ايشون دعوا مي كنيد و بعدش هم مي گيد از رو عصبانيت بوده به دل نگير،پيام هايي رو به ايشون مي رسونيد كه:
- شما قدرت كنترل خشمتون رو نداريد و هميشه خيلي احساسي رفتار مي كنيد و ثبات اخلاقي نداريد
- شما هر موقع دلتون بخواد ناراحت مي شيد و سر وصدا مي كنيد و چون نيتتون بد نبوده، ايشون بايد از رفتار بد شما بگذره چون شما جنس لطيف و حساسيد و اين از توانايي مردها خارجه
- شما هنوز منطق و سرسختي لازم رو براي ازدواج نداريد و در صورت بروز مشكل به جاي ارامش دادن، و سكوت به داد و بيداد پناه مي بريد
- و شما به راحتي غرورتون رو جلوي مرد مي شكنيد و مردها از زن ضعيف بيزارن
- به خواسته هاي ايشون اهميت نميديد، در صورتي كه مردها حاضرن چشم بشنون ولي شما كار خودتون رو بكنيد
- و ....
ايشون رو يه مدت تنها بذاريد تا از روي ارامش تصميم بگيره نه عصبانيت. به خودتون سختي بيخبر موندن بدين. من تجربه اين مورد رو دارم. لطفا فعلا ازشون دور باشين تا از روي دلتنگي، خودشون برگردن وگرنه روز به روز بدتر ميشه رابطتون
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
خانمی راهی که در پیش گرفتی خیلی اشتباهه .داری زندگی خودت رو نابود میکنی .
بیشترین چیزی که از نوشته هات برداشت کردم اینه که با همسرت طوری رفتار میکنی که دوست داری اون باهات رفتار کنه .این فکرت 100% اشتباهه و هیچ وقت شما رو به هدفت نمیرسونه .
توقع نداشته باش بعد از دعوا و عصبانیت و زدن یک سری حرف ها همسرت کوتاه بیاد و برای آشتی پیش قدم بشه .
چرا وقتی حق با تو هست کاری میکنی که خودت بشی مقصر؟ یعنی با سرو صدا و ...کاری میکنی که بالاخره خودت بشی مقصر و بری منت کشی .بزار اون بشه مقصر .با سکوت تو .
حتی طوری رفتار میکنی که حتی آدم از یک ساعت بعدت هم خبر نداره .خوب که میای اینجا مشورت میگیری و همه بهت راهنمایی میدن دقیقا میری بدترین کاری که از نظر خودت بهترین کار هست رو انجام میدی و به نتیجه نمیریسی .
والا همه ما هم ازدواج کردیم ولی اصلا توقع نداریم بعد از آشتی برامون گل یا کادو بخرن .عزیزم خیلی داری رویایی فکر میکنی .و این رویایی فکر کردنت که با واقعیت زندگی اصلا جور در نمیاد داره زندگیت رو خراب میکنه .خواهش میکنم یکم منطقی باش .
زندگی زناشویی که رابطه دوست دختر دوست پسری نیست .خیلی ارزشش بالاتر از این حرفا هست .
سعی کن هر طور شده مهارت های زندگی رو یاد بگیری .شناختت رو از آقایون بیشتر کنی
انقدر هم عجول نباش .باید تمرین صبر کنی .باید باید باید تمرین کنی تا صبرت زیاد شه .
هروقن ناراحت بودی و نتونستی جلوی همسرت عصبانیتت رو کنترل کنی بهش بگو عزیزم بهتره راجع بهش فکر کنیم بعدا صحبت کنیم .تمام .
عزیزم شما برای عروسیت برو آتلیه عکس بگیر ولی لازم نیست فعلا آلبوم دیجیتالی درست کنی .شما عکسات رو داشته باش رو سی دی ،در آینده هروقت خودت پولشو داشتی 1 میلیون بده تا برات آلبوم هم درست کنند .این زیاد مهم نیست چون در آینده هم براش راه حل هست .
زندگی خودت رو با کسی مقایسه نکن .خیلی مراقب باش .نزار روزی برسه که حسرت این روزها رو بخوری .
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
مرسی از اینکه راهنماییم میکنید باشه سعی میکنم
راستی یادداشت بیشتر برا این بود که بهش بگم سیم آشپزخونه که برا ماشین لباسشویی زده بود اتصالی کرده یه موقع برق نگیردتش آخر یادداشت اونو نوشتم
باشه فعلا خوودمو سرگرم میکنم
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
سلام دوستان یه مساله ای پیش اومده
من تو دعواهام که رفته بودم خونش بهش گفتم تو که میخوای جدا شی اثاثامو بار بزن ببر پیش بابام وگرنه من همش میام اینجا ... دعوام نکنید تو اوج عصبانیت بودم اونم میدونه عصبانیم چرت و پرت زیادمیگم و میدونه که خیلی هم دوسش دارم خودش به خانودادم هم گفته بود میدونم دوستم داره
خلاصه ایشون دیروز زنگ زدن به پدرم که بیاییین کارگر بگیرین اثاث ها رو ببرین دخترتون گفته .... پدرم هم کلی ناراحت که این حرفا چیه اون واسه خودش گفته شما زن و شوهرین الان باید با هم زندگی کنین ما اینکارو نمیکنیم اون اثاثا به درد ما نمیخوره بیا با هم صحبت کنیم ببینیم مشکل چیه .... همسرم هم گفته من سر کار هستم و عصبانیم .... شما زنگ نزنین خودم خبر میدم
پدرم انقد داره بهم غر میزنه انقد سرکوفت میزنه انقده بد و بیراه میگه هم ایشون هم مادرم دارم دق میکنم شدم یه آدم تنهای تنها .... به خواهر برادرام هم نمیخوام بگم چون ممکنه آشتی کنیم اونموقع دیگه آبرویی برامون نمونده .... هر چند خودشون هم بو بردند .... چون اکثر کارامون مونده و با توجه به سابقه ی عوض شدن تاریخ عروسی قبلی
خیلی اشتباه کردم که عصبانی بودم رفتم اونجا .... میدونم عجولم حرفاتونم چندبار خوندم حق با شماهاس ... یکمی شاید دیر شده باشه ..... شایدم نه نمیدونم
راستی ما تاریخ عروسیمونو قبلا مشخض کرده بودیم 7شهریور و به همه هم گفته بودیم ولی چون ممکن بود باغ بگیریم گفتیم شاید یکی دو هفته این ور اون ور شه حالا همه میگن کارت کی میدین با اینکه دوبار هم تاریخ ازدواجمون تغییر کرده الان بار سومه .... از یه طرف مساله ی من با همسرم از یه طرف هم این حرفا
روحیه ام خراب شده حسابی .... امیدم به خداس
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
تنهاش بذاريد و كارگر و اينها هم خبر نكنيد. كمي فرصت بديد ايشون اروم بشه همين.
هيچ وقت هم حرفي نزنيد كه نتونيد عمليش كنيد، شما خيلي بايد روي اخلاقتون كار كنيد
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
باید تحمل کنی. غرغر مامان و بابا و ...
کارگر و ... هم لازم نیست. هیچی نگید. اگه باز هم زنگ زد بابات بگه بذار با دخترم یا مثلا خانمم صحبت کنم خبرتون می کنم. ماه رمضونه کارگر سخت پیدا می شه یا از این بهانه ها ... با این حرفها سر بدونیدش.
حرفهاش جدی نیست. عصبانیه یه چیزی می گه. اگه درست هدایتش کنید می ره به سمت آشتی.
فعلا هیچ تماسی از طرف تو نباشه. ببین خودش هم اشاره کرده که تماس نگیرید. خسته شده از این بازیها.
حتی اگه والدینت هم گفتند بهانه ای جور کن و تماس نگیر. هم آرامش بیشتری داره که فکر کنه و هم دلش برات تنگ می شه.
بهش فرصت بده.
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
تماس نمیگیرم الان که عزمم رو جزم کردم تماس نگیرم ... دیشب خیلی فکر کردم خیلی خودمو خوار کردم از خودم بدم اومده خیلی حقیر شدم خیلی آویزون شدم این شخصیت رو دوست ندارم .... میخوام خودم باشم برگردم به زمانی که عاشقش نبودم .... دعام کنید تغییر رویه باز ندم بتونم رو این حرفم بمونم .... میترسم یهو باز تغییر رویه بدم بشم همون دختره خام و نپخته و ساده و منت کش .... گناه این رفتارای من فقط دوست داشتن محض بود همین
کتاب رووانشناسی زیاد خوندم قبل از ازدواجم چون با کسی دوست نمیشدم میگفتم کتاب بخونم تو زندگیم موفق باشم چون تجربه ای ندارم ولی الان نمیدونم چرا اینجوری رفتار میکنم خلاف اون همه کتاب .... کتابای باربارا زنان ونونسی و مردان مریخی و کتابای دیگه رو حتی از 4 سال پیش خوندم .... الانم دارمشون باز میخونم
حتی دعواهای اولمون هم این سایت رو میخوندم و مشکلات مشابه خودم رو راهکارارو یادداشت بر میداشتم اما نتونستم درست اجرا کنم .... صبر میکنم
دعام کنید
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
سلام
دوستان بسیار بسیار خوب راهنمایی کردند من که ازخوندنشون لذت بردم ولی شمااااااااااااااااا
خیلی سطحی فکر میکنید اصلا زناشویی رو نمی شناسید و هرچی دووستان می نویسند می روید یهکار دیگه می کنید و می آئید می گوئید عصبانی بودم خوب حالا چیکار کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!
پس آدم توی عصبانیت یکی رو هم بکشه بگه عصبانی بودم حالا چیکار کنم خوب اعدامش می کنند که نتونسته به اعصابش مسلط باشه
شما باید تنهایی چند جلسه مشاوره حصوری بروید و همچنین تاپیکتون رو از اول یه دور با دقت بخونید
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
عزیزم دلت براش تنگ شده ولی اجازه بده که او هم دلش برای تو تنگ بشه....این برای خودت بهتره...
تو این فاصله بررسی کن ببین از لحاظ منطقی واقعا این اقا مناسب زندگی برای شما هست؟
ایشون که دوست دختر قبلا زیاد داشتند چرا تا این سن نتوستند ازدواج کنند؟...شما میدونی که دختر ها تو ایران عمدتا به قصد ازدواج با کسی دوست میشوند و مثل شما حاظرا با خیلی شرایط پسر بسازند...پس حتما این اقا از نظر شخصیتی و اخلاقی مشکلات زیادی داشته که تا حالا ازدواج نکرده..و در این دختر ها کسی نبوده که بتونه واقعا با شخصیت ایشون کنار بیاد و گرنه تا الان ایشون ازدواج کرده بود!!
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
اینجوری فکر کنید که این کار شما به صلاح خودتون، ایشون و زندگی آیندتونه. اینقدر خودتون رو مشغول و خسته کنید تا کمتر فکر کنید. ببینید زندگی شما از تعادل خارج شده و شما با این کار کمی دارید تعادل سازی می کنید. از این فرصت استفاده کنید و به کارهای دیگه بپردازید. ورزش ، گشتن با دوستان، و مهمتر از همه کاری کنید که از وابستگیتون کم شه و حالت اویزون بودن برای مردتون نداشته باشین. بشینید رفتارهای غلطتون رو با توجه به مطالب این سایت پیدا کنید و یادداشت کنید و هر روز مرور کنید. کمی به خودتون سختی بدید . احتمال زیاد نتیجه خوبی می گیرید انشاا...
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
mr6262 جان باشه دارم سعی امو میکنم ... مرسی که جواب دادی.... براتون نتیجه رو خواهم نوشت
الان که فکر میکنم میبینم رفتارم واقعا مثه دختر بچه هاس .... واقعا درسته .... درسته که ته دلم راضی به اذیت دیگرون نیستم و شاید خوب فکر کنم اما عکس العمل بیرونیم هیجانی و بده .... امیدوارم بتونم خودمو درست کنم .... میدونین من خودمم اخلاقم خاصه با هر کسی نمیتونم زندگی کنم ولی کنار ایشون خیلی احساس ارامش دارم آرامشی که حتی در خانواده خودم نداشتم .... و تنها کسی هست که تونسته اکثر حرفامو درک کنه ....
هیچ انسانی جایز الخطا و کامل نیست .... ایشون از من کامل ترند .... من همه چی تموم میخوام که وجود نداره و خودمم نیستم
لبخند جان این حرفی رو که زدی منم بهش فکر کرده بودم .... و خودم به این نتیجه رسیدم که ایشون خیلی دنبال ازدواج هم نیستند یعنی نیازی ندارند و با کوچکترین مساله ای رابطه رو تموم میکنن و حتی اگه طرف رو هم دوست داشته باشه انقد مغرور و اعتماد به نفس کم تو این مسائل داره دوست نداره ناز بکشه ... همیشه دوست داره طرف سعی کنه .... اخلاقش تو این مورد دستم هست اگه اشتباه نکنم البته ......
راستش ا
-
RE: مشکل یک ماه مانده به مراسم ازدواج (اختلاف سر مسائل مالی)
لبخند جان با نظرت خیلی موافقم.
همسر سابق من دوست دختر زیاد داشت ولی هیچکدوم باهاش نموندن. در دوران نامزدی از این بازیا سر منم خیلی دراورد ولی به خاطر حرف مردم و اینکه دیگه همه مارو زن و شوهر میدونن و اینا خیلی کوتاه اومدم و گذاشتم واسه خودش بتازونه.
در زندگی مشترک هم بدتر شد که بهتر نشد و بلایی نبود که سرم نیاره.
البته
brisk عزیز من فقط تجربه خودمو نوشتم و تصمیم گیری با خود شماست.