شوهرم بیش از حد بهم خیانت کرده چه کنم؟

با سلام و خسته نباشید.من نزدیک به دو ساله که ازدواج کردم یعنی یک سال نامزد بودم و تقریبا یک ساله عروسی کردم. طی این مدت از شوهرم یه سری رفتار ناشایست از قبیل دروغگویی و بدقولی و خیانت دیدم طوری که از اول ازدواج و در دوران نامزدی بهم میگفت که خیلی بی ریختم و بعدها شروع به مقایسه ی من با دیگران کرد و حدود 3 ماه بعد عقدمون متوجه رابطه پنهانیش با دخترا شدم اعم از تلفنی و چت طوری که باهاشون قرار ملاقات میذاره و بهشون قول ازدواج میده و بیشتر در مورد مسایل جنسی حرف میزنه هر وقت من متوجه رابطه اش میشم باهاش قطع ارتباط میکنه و تا اینکه من میخام به روال عادی برگردم باز متوجه ارتباطش با یکی دیگه میشم.من تا 3 ماه پیش خیلی کمک کردم که درست بشه حتی خودش به قرآن قسم خورد و من فکر کردم که دیگه دنبال این کارا نمیره ولی بعد اون چند بار هم تکرار کرده منم مجبور شدم به خانوادم بگم و قهر کردم بعدچند روز برگشتم خونه مون و آخرین فرصت رو بهش دادم و براش سنگ تمام گذاشتم تا دیگه واسه کاراش بهانه نیاره ولی تقریبا یک هفته قبل عید باز با دختری از طریق چت ارتباط تصویری داشت و هم از طریق تلفنی و...شوهرم با این کارش آخرین فرصتشو از دست داد ولی من به خاطر عید موندم خونه با اینکه دیگه هیچ احساس و اعتماد و علاقه ای بهش ندارم و فقط به فکر جدایی هستم. من تا کنون ازش خواستم پیش روانشناس بریم ولی هر دفعه بهانه میآره و میگه من مشکلی ندارم و تو بدبینی یا دنیای مجازیست هر کاری دوست داشته باشم میکنم و بعضی وقتا میگه روانشناس میگه طلاق بگیرین و من طلاق بده نیستم...شوهرم30 ساله و کارشناس ارشد روانشناسی بالینی هست و فعلا بچه نداریم.در ضمن من تا بحال چندین بار به صورت مسالمت آمیز باهاش حرف زدم و دلیل کاراشو پرسیدم که یا انکار میکنه یا شروع به کوچک کردن کاراش میکنه و یا میگه مشکلش با منه اوایل میگفت به خاطر بداخلاقی من و اخیرا میگه به خاطر ظاهر من و اینکه دیگه به این کارا عادت کرده با اینکه من نه بداخلاقم و نه بد قیافه...به شدت نگران آینده ام با این مرد هستم آیا امکان درست شدنش هست؟ چقدر زمان میخاد؟ آیا اعتماد و علاقه ی من برگشتنیست؟ آیا نشانه ای از بیماری خاصی است؟ آیا ماندن به پای چنین مردی اتلاف عمر نیست؟ با اینکه هیچ امیدی بهش ندارم و مدام مورد بی مهری و بدقولی و دروغ قرار گرفتم ولی ازتون خواهش میکنم کمکم کنید.ببخشید که طولانی شد و ازتون ممنونم.

دوست عزیز
خوش اومدی به همدردی

چیزی که برام خیلی عجیبه اینه که شما چرا با دیدن یکسری مشکلات از سمت همسرتون در دوران نامزدی بازهم تن به ازدواج دادید؟این نمیپرسم که سرزنشتون کنم برای این میپرسم که طرز برخورد شما رو با مشکلات قبل و بعد ازدواج باهم مقایسه کنم

نکته بعدی اینکه شما باید با همسرتون یش مشاور برید.چرا که ایشون خودش روانشناسه اونم بالینی.شاید براش سخت باشهیش هم صنف خودش بیاد.
شما خودت به تنهایی نرفتی؟

مشکلات شما باهم چی بوده؟

شما چقد رخودت رو در این موضوع مقصر میدونی؟
مگه شما بداخلاق بودید؟هنوزم هستید؟

ظاهر شما چه ایرادی داره؟(منظورم نقصه.نه زیبایی و چاقی و لاغریو ..)

شما از کجا فهیمید باهاشون قرار ملاقات میذاره؟خودت دیدی؟

فکر میکنی چرا همسرت هم شما رو با دیگران مقایسه میکنه و هم با اونا ارتباط داره..در عین حال هم میخواد که شما رو داشته باشه؟

سوالام زیاد شد.اما لطفا جواب بده

سلام ممنون پارسال چون نامزد بودیم و چون خودم ایشون رو انتخاب کرده بودم بدون اینکه خانوادم کوچکترین رضایتی داشته باشن نمیتونستم موضوع رو با کسی در میان بذارم.حتی اوایل نامزدی از ارتباطش با سایر دخترها میگفت البته قبل از ازدواجش از قبیل گرفتن دستشون و خریدن چیپس و پفک براشون و...3ماه بعدش تو گوشیش مسیجایی که مفهوم جنسی داشت رو دیدم زنگ زدم یه دختره جواب داد و گفت که شوهرم بهش گفته مجرده و...بعد 2هفته که اومد خونه ی ما همه چی رو خیلی با مسالمت گفتم و اون بهانه آورد واسه کارش و گفت نیتش خیر بوده و از این حرفا.به ظاهر بخشیدمش ولی چون نمیتونستم مشکلمو با کسی در میان بذارم اقدام به خوردن 8قرص خواب آور قوی کردم و...بار دومی که تو نامزدی متوجه ارتباطش شدم یک هفته قبل عروسیمون بود و چون کارتهای عروسی پخش شده بود باز مجبور بودم حرفی نزنم.باز گفت نیتش خیر بوده و میخاست دختره ازدواج کنه که کرد و به دختره هم این حرفا رو یاد داده بود واسه همین کمی باورم شد ولی دروغ گفته نه دختره ازدواج کرده و نه رابطه شون قطع شده بود و حتی تا 3ماه پیش هم ادامه داشت/ بعد از عروسی هم بیش از 10 مورد دیگه چت و ارتباط تلفنیشو دیدم.توی چت واسه دخترا نوشته مجرده و باهاشون چت تصویری برقرار میکنه و ازشون عکس میخاد و میگه میخاد باهاشون وصلت کنه و در مورد مسایل جنسی حرف میزنه من همه ی اینا رو دیدم. شوهرم بعد از همه ی این کاراش میگه که کار بدی کردم و قول میده درست بشه ولی به یک هفته نمیکشه که باز روز از نو روزی از نو. تنها ایراد من عینکی بودنم بود که چشامو عمل کردم و لاغر بودنم که بعد از عروسی هم 5 کیلو کمتر شدم.ولی همه اندام و قیافه ی منو تعریف میکنن ولی شوهرم حتی به خندیدن و خوردن و...ایراد میگیره حتی پیش خانواده ی خودش.من به تنهایی پیش روانشناس رفتم که احتمال داد مشکل شخصیتی داره و اینکه عادت کرده و معتاده و تا خودش اراده نکنه درست شدنش معجزه میخاد چون تو ذهنش رخنه کرده و...شوهرم قبل از اینکه خواستگاری من بیاد بیش از 20 مورد رو میخاست که چندتاشون از نظر خودش خیلی خوشگل بودن و چون هرکی رو خواسته بهش نرسیده دیگه خسته شده و هدفش از ازدواج فقط ازدواج شده و اینکه مقوله ی ازدواجشو زودتر ببنده.من اصلا بداخلاق نبودم ولی با دیدن خیانت های مکرر شوهرم بداخلاقی میکنم و ایشون هر دفعه یه بهانه ی جدید واسه کاراش میاره

سلام
نگران نباش
مهریه ات چقدره؟

همسرت تو خانواده از کی حرف شنوی داره؟

ارتباطش با خانوادش چطوره؟

شما باید حتما پیش مشاور خانواده بری

کدوم شهرید؟

ما از دو شهر مختلف بودیم وآشناییمون از دانشگاه بود و بعد از عروسی من اومدم شهر اینا و اینجا غریبم و به غیر از خانواده ی شوهر کسی رو ندارم/من قبل از اینکه خانواده خودمو در جریان وضع زندگیم قرار بدم رفتم با مادرش صحبت کردم تقریبا 4ماه پیش که آخرش برگشت بهم گفت از پشت تلفن نمیخورنش که با این حرفش همه ی دنیا روی سرم خراب شد و برگشتم خونه برای بار دوم اقدام به خودکشی کردم ولی باز هیچ اتفاقی نیفتاد و شوهرم قبل از اینکه دستم خوب شده باشه رفت سراغ کاراش.نشستم باز باهاش حرف زدم و باز حرفای تکراری شنیدم میگم چرا واسه دخترا حرفای احساسی و جنسی میزنی؟میگه قصدی ندارم فقط شوخی ساده بود و میخاستم عصبانیش کنم.دیگه با این حرفاش طاقتم تموم شد قهر کردمو رفتم و همه چی رو به خانوادم گفتم و اونا میگن باید منطقی رفتار کنیم اصلا دنبالم نیومد ولی زنگ زد از پدرم معذرت خواهی کرد با احترامی که بین پدرم و شوهرم بود به خودم گفتم دیگه تکرار نخواهد کرد و اومدمو یه زندگی ایده آل درست کردم به دور از هر مشاجره و کلا از هر نظر بی نظیر و داشتم میبخشیدمش که 10 روز مانده به عید در کمال ناباوری من باز با دختری رابطه ی تلفنی و چت تصویری داشت آخرین فرصتشو از دست داده بود من باز قهر کردمو رفتم و اینبار با بهترین دوست شوهرم که دانشجوی دکتراست مشکل رو در میان گذاشتم و اون ازش قول گرفت که دیگه تکرار نمیکنه و به درخواست دوستش برگشتم خونه ولی دیگه نبخشیدمش و باهاش خوش رفتاری نکردم ولی اومدمو متوجه شدم دو تا ایمیل جدید واسه خودش باز کرده که من رمزشو نداشتم ولی هفته پیش که پیدا کردم دیدم باز تو چت با دخترابه دوستش گفته که دلیل اصلیش بین خودشو خداست!!!!مهریه من نزدیک به 200 تاست

به نظر من با دوست شوهرتان باز هم مشورت کنید یا حداقل به صورت چند وقت مداوم پیش ی مشاور خوب بروید شاید شما بتونید به همسرتون کمک کنید
فقط یک سوال دارم رابطه جنسیتون از ابتدای اشنایی تا الان چه تغییری کرده؟

قبلا از لحاظ جنسی خیلی همدیگرو مراعات میکردیم و تامین میشدیم ولی حدود یک ماهه باهم هیچ رابطه ای نداریم البته به خاطر کارای شوهرم و متقابلا تنفر من ازش.ما در یک خانه دچار طلاق کاذب شدیم شرایطی بدتر از طلاق قانونی.من نمیتونم ببخشمشو نمیتونم اینو قبول کنم که من به خاطرش برم یش روانشناس و بیام ببینم این دنبال کارای خودشه و هیچ اراده ای برای درست شدن نمیکنه. دوستش میگه اگه از طلاق متنفر نبودم میگفتم جدا بشین/من با شوهرم اتمام حجت کردم و تو دوراهی موندم که زندگی و چرا زندگی؟یا طلاق و تمام؟

من فکر کردم برات خییلی زندگی کردن باهاش مهمه به خاطر همین پیشنهاد مشاور دادم من درکت میکنم اخه هر کسی با هزار امید ارزو ازدواج میکنه دوست داره شوهرش مال خودش باشه و پیشش احساس ارامش کنه شاید وقتی میبینه تمام ارزوهاش کم کم دارن نقش براب میشن باورش نشه و بخواد واسه بدست اوردنشون هر کاری بکنه ولی شوهرت ارزش تورو نداره و اصلا بلد نیست تورو خوشبخت کنه باید ی کاری بکنی قدرتو بدونه

دوست من
اگه میخای به زندگیت کمک کنی قهر رو بذار کنار .صبوری لازمه . تو که تا اینجا اومدی بقیه اش هم برو ولی به زندگیت برس به خودت به اخلاق و رفتارت
بخدا سخته میدونم ولی حداقلش اینه که مطمئن میشی واسه زنگیت کوتاهی نکردی
یه سوال
شوهرت فیلم پرنو نگاه میکنه ؟
یا قبلا به دیدن این فیلمها عادت داشته ؟

به نظرت علت مقایسه هاش همینه


شوهرت خیالپردازی جنسی زیاد داره واسه همینه که خیلی کنجکاوی میکنه و دنبال رابطه های جدیده
عزیزم اشتباه میکنی یه ماهه رابطه جنسی ندارن
اتفاقا باید از لحاظ جنسی حسابی بهش برسی تا اونو راضی نگه داری

مطمئن باش اگه صبور باشی و به شوهرت برسی گذر زمان کمک میکنه ولی خیلی سخته

نه دیگه زیاد مهم نیست ولی اوایل برام مهم بود اگر هم قرار باشه به این زندگی ادامه بدم دو سال تمام به هر نحوی که بتونم عذابش میدم مهریه مو ازش میگیرم چون هیچ اطمینانی بهش ندارم و مطمینم چنین آدمایی درست نمیشن و شخصیتشون عوض نمیشه مثل هر کس دیگه ای که امکان نداره شخصیتش عوض بشه.من برای زندگی و خوشبختی و رسیدن به اهداف والا این همه شهرو رد کردم و از خانوادم دور شدم و روشون وایسادم و با این آقا ازدواج کردم ولی بیش از این نمیتونم تحمل کنم. البته من و شوهرم هم دانشگاهی بودیم و شروع رابطه از یه شوخی از طرف من بود و بعدش وابستگی من و دک شدن از طرفش یک هفته باهام بود و بعد به دلایل مختلف میرفت مثلا یه بار بهم گفت دیگه از دختر خالش خواستگاری کرده و دیگه به من فکر نمیکنه و رفت و بعد دو هفته که که دختره جواب رد داده بود برگشت.شوهرم از یه طرف به خاطر شرایط خوبم منو میخاست و از طرف دیگه دلش پیش خیلیها گیر کرده و هنوز هم که هنوزه همون دختر خالشو به سر من میکوبه و منو با خیلیا مقایسه میکنه.من که چادری بودم ازم میخاد از تمام ارزشهام بگذرمو مثلا مثل بقیه آرایش افراطی داشته باشم ولی من عذاب وجدان میگیرم من خونه ی خدا رو از نزدیک دیدم شرمم میاد.شوهرم خیلی آسون به من رسیده چون من بیشتر دوستش داشتم و تمام تلاشمو برای رسیدن بهش کردم.احساس میکنم علاقه ای هم بهم نداره و از طلاق و مهریه میترسه وگرنه تا الان طلاقم میداد.بهم میگه دوران نامزدی خیلی منو با دیگران مقایسه کرده و میگه به خاطر ظاهرمن اینکارو کرده و الانم واسش عادت شده و وقتی حرف طلاق به میون میاد بهم میگه بهانه الکی آوردم تو ظاهرت مشکلی نداره!!ولی من ظاهرم متوسطه و حتی بالاتر واقعا نمیدونم از بین این همه دلیل و بهانه کدومش دلیل اصلیشه؟بعضی وقتا میگه که خودش مشکل روانی داره و... در کل دوست عزیز من به این نتیجه رسیدم که با یکی باید ازدواج کرد که خانواده هم موافقت کنن و با یه همشهری ازدواج کنی و اگه نشد بیخیال ازدواج بشی.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

ممنون ازت saint mary ولی به خدا خیلی خستم دیگه دوسش ندارم خیانتهاش بدقولیهاش بی تعهدیش و دروغهاش عذابم میدن.قسمش به قرآن و عمل نکردن و اینکه حداقل از من که زنشم و نزدیکترینش چرا خجالت نمیکشه؟دوسال اول ازدواجمون اینطوری پیش رفته دو سالی که باید اعتماد سازی میشد عشق و علاقه ها بیشتر میشد نه اینطور... دوران مجردی و نامزدی فیلم س.ک.س میدید ولی بعد عروسی یکی دوبار.به نظرتون این مرد 30 ساله که مثل پسر15ساله رفتار میکنه درست میشه؟

ولی به نظر من ریشه این مقایسه هاش به تخیلات جنسیش برمیگرده و دست خودش نیست
واسه همین میگم از لحاظ جنسی بهش برس
بیرون از خونه آرایش کوچولو و ضعیف بکن چون دوست داره
ولی توی خونه آرایش هفت رنگ و آنچنانی

دوست عزیزم برات متاسف شدم؛، خوبه که شوهرت از طلاق و مهریه میترسه، پس بترسونش ، بگو من مهریه ام رو به اجرا میزارم و طلاقمم میگیرم. بهش بگو تو داری زندگی رو خراب میکنی و منم نمیتونم ادامه بدم و مهریه حقمه، شاید اینطوری به خودش بیاد. حتی مهریه رو به اجرا بزار ببین نتیجش چی میشه. اینجور مردا رو باید با تهدید درست کرد. برات آرزوی موفقیت دارم.

سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم از مشکلت...امیدوارم با آرامش ودرایت تصمیم منطقی بگیری..واقعیتش به نظر شخصی من هم این جورآدمها درست نمیشن...وربطی هم به تو یا ظاهرت و..نداره من زنان بسیار زیبایی را دیدم که مورد خیانت واقع شدن...واین به خاطر خصوصیات اون مرده...دیگه بهش گیرنده واعصابت را خرد نکن واصلا بهش فکر نکن وهرکارهم کرد باهاش بحث نکن چون بی فایده است...به فکر خودت وآینده ات باش..کارهای قانونی هم وجود داره مثلا شکایت به خاطر روابط غیراخلاقی یا رابطه نامشروع و...ولی دوندگی واعصاب خردی داره اگه هدفت طلاقه بدون مشکلاتی خواهی داشت از یه جنس دیگه مثل سرکوفت اطرافیان وخانوادت تنهایی درابتدا ..احتمال کم ازدواج مجدد و....باید بتونی روی پای خودت وایستی وکارکنی و...ولی وقتی پیه اینها را به تن مالیدی شاید خوشحال هم باشی که یک عمر تحقیر نشدی...تو با این روش زندگی اگر واقعا به همبن صورت باشه اعتماد به نفس وشخصیت خودت را له میکنی....وافسرده میشی...

دوستای عزیزم من باهاش اتمام حجت کردم والآن بین زندگی و طلاق موندم نزدیک به 2سال یعنی از شروع این زندگی تلاشمو در جهت درست کردنش به کار گرفتم ولی مثل اینکه رابطه با دخترای دیگه و چت س.ک.سی باهاشون شیرینتر از زندگی با منه.من 22ساله و کارمندم و از طلاق هم کمی میترسم و بیشتر میترسم خانوادم عذاب بکشن و چون شخصیت خیلی حساسی دارم از سرکوفت شنیدن هم متنفرم و میدونم که خیلی بهم ضربه میزنه.ولی دیگه تمتم قدرتم تحلیل رفته اعتمادم از بین رفته عشق و علاقم و حتی باورم به شوهرم و به این زندگی نابود گشته داغون شدم له شدم احساس میکنم دارم اینجا بیمار میشم هوای این خونه برام خیلی سنگینه

راستی من هیچ امیدی به درست شدنش ندارم و اگه باهاش بمونم هم مطمینم ادامه میده و میره تو محیط چت و ارتباط تلفنی.و اینکه همه چی رو بلده و آثار خرابکاریهاشو پاک میکنه و مدرکی دست من نمیذاره. ببخشید دوستای عزیزم آیا نرم افزار مخصوصی هست تا بتونم چت شوهرمو ضبط کنم؟تو یکی از تاییک ها خوندم که یکی با این نرم افزار دست زنشو رو کرده ولی دیگه پیداش نکردم.اگه هست خواهش میکنم بهم بگین/

اعتماد شکسته،
تا حالا 10 بار مچ همسرت رو گرفتی.
هر 10 بار قول داده که تکرار نشه و تکرار شده.
حالا دنبال نرم افزار میگردی که بتونی تعداد دفعاتشو بشمری؟ مثلا این هفته شد 11 بعد شد 12؟
میدونی می خوام چی بگم؟ می خوام بگم اگه هیچ اقدام اساسی نکنی و شرایط تغییری پیدا نکنه، بدون نرم افزار و چشم بسته مطمئن باش این عدد همین طور بالا میره.
اول به فکر یه اقدام اساسی باش، بعدش کنترل کن ببین جواب داده یا نه.
راستش نمیدونم اقدام اساسی چیه ولی بدون هیچ اقدامی هم به نتیجه ای نمیرسی.

ممنون ازتون همدردی عزیز.آره من بیش از 10 بار مچشو گرفتم ولی خودش میگه 70 تا 80 مورد!!! همه ی راهها رو رفتم خونه داره عذابم میده هواش برام سنگینه نمیدونم با این وضع خودم که نه اعتماد به نفسی نه احساس و علاقه ای و نه انگیزه ای چه اقدامی باید انجام بدم و حتی روز به روز داغونتر هم میشم

سلام
يجا ميگي من خونه خدارا ديدم وشرمم مياد طبق ميل شوهرم ارايش افراطي كنم
و در جايي ديگه عنوان ميكني خودكشي كردي البته دوبار

بنظر شخصي من شما فقط درگير يك وابستگي شديد هستيد بخصوص اينكه در شهر خودتون نيستيد وحمايت جز شوهرتون نداريد دائم گذشت كرديد و بخشيديد ولي بهتر نيست كمي بفكرخودتون باشيد . قاطعانه تصميم بگيريد . شوهرشما اعتماد بنفس شمارا پايين آورده و اين نقطه ضعف شما شده بهتره خودتون و داشته هاتون را به شوهرتون نشون بديد .
مطمئن باشيد دختراني كه تن به روابط با شوهرتون ميدهند دختران سالمي نيستند اين را به شوهرتون بفهمونيد و بدانيد لياقت آدمها به اندازه تفكرشون به زندگي معلوم ميشه.

اين فقط نظر شخصي من بود.[/quote]

ممنون ازت ابتسام عزیز...در مورد خودکشی حق با شماست دیگه تکرار نمیشه اون دو دفعه هم چون نمیتونستم به کسی بگم اینکارو کردم خیلی تو فشار بودم/ شوهرم خیلی بی خیاله انگار نه انگار!

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

واقعیتش یک هفته پیش که من باز این عملشو دیدم تنها به طلاق فکر میکردم و حتی پیش یه وکیل هم رفتم ولی با وجود مدارک کمی که دارم خواستم اول مهریه رو بگیرم ولی وقتی با بابام صحبت کردم گفت باید منطقی رفتار کنیم.آخه چقدر منطقی؟ منم گفتم اصلا اشتباه کردم بهتون گفتم اگه بمیرم هم باهاش زندگی میکنم.حتی با اینکه هوای این خونه داره عذابم میده ولی بیشتر به خاطر کارم مجبورم بمونم تا اواسط خردادماه.واقعیتش خودم هم بعضی وقتا احساس میکنم به خاطر اینکه من اقدام به طلاق کنم این کارو میکنه ولی یکی دو ماه پیش اصرار داشت به زندگی و میگفت ساختن زندگی آسیب دیده آسانتر از پایان دادن بهشه

عزیزم متاسفم برات، انشااله خدا کمکت کنه زندگی با اینجور مردا سخته، ولی تعجبم شوهرت چطور مواظب نبوده که شما چیزی نفهمی، آخه مردا معمولا خیلی حواسشون رو جمع میکنن، تو از کجا مطمئنی که چت میکنه مگه پس ورداشو داری؟؟
ولی اگه مطمئنی خودتو به پای همچین آدمی تباه نکن مگه توی دنیا همین یک مرده برای تو، "خدا گر زحکمت ببندد دری به رحمت گشاید در دیگری".

سلامsanazi پسورداشو پیدا کردم حتی چتهاشو ذخیره کردم ولی چون توی wordذخیره شدن زیاد معتبر نیست.یکی دوبار هم که از دانشگاه زود رسیدم خونه دیگه نتونسته بود حذفشون کنه و حتی از ترسش ایمیلیشم باز گذاشته بود!در کل اون زرنگه ولی من زرنگتر فقط خدا داره دستشو رو میکنه/

چقدر ناراحت شدم برات

عزیزم به کمک یه مشاور قابل اعتماد یه تصمیم جدی برای زندگیت بگیر

سلام - ببین شوهرت خصوصیات خوب داره یا نه . اگه خصوصیات خوبش بیشتره پس تلاش کن اصلاح بشه
سعی کن رابطه جنسیتو بیشتر کنی ، لباس های خوشگل بپوش ، آرایش کن بزار اگه دنبال چیزی میگرده تو وجود شما ببینه

سلام دوست خوبم
خيلي ناراحت شدم از خوندن مشكلاتت با شوهرت به نظر من اشتباه از ابتدا از خود شما بوده كه با پيشنهاد شما اين علاقه شكل گرفته و با ديدن مكرر كارهاي غلط و حرفهاشون و با ديدن خيانت از ايشون نزديك عروسيتون باز هم به اين ازدواج تن دادين در اون زمان خيلي راحتتر بودين اگه جدا ميشدين و حالا ساختن اين زندگي بعد از اين همه بي اعتمادي و خيانت و بدقولي و دروغ خيلي سخته و نكته بعد اين كه خودت از همون ابتداي آشنايي با وابستگي شديدي كه به ايشون نشون دادي باعث شدي اين همه اذيتت كنه و خيالش راحته كه شما رهاش نميكني.

يكم رو خودت كار كن و از خانوادت حتما كمك بگير اونا شايد فكر نميكنن تا اين حد مشكلت جدي باشه و حتما دلسوز شما هستن حالا شايد بنا به نارضايتي كه با ازدواجت داشتن يكمي دلخور باشن ولي حمايتت مي كنن مطمئن باش.
كار شما يكمي هم سخته به علت اينكه خود ايشون رشتش روانشناسيه و تقريبا ميدونه كه چه چيزايي بهش ميگن بره پيش مشاور.شما بايد برين پيش يه روانشناس كه اختلال شخصيت و تنوع طلبي ايشون رو درمان كنه و همچنين زوج درماني بتونه انجام بده براتون.
البته نظر شخصي من اينه كه بيخود خودتونو عذاب ندين و براش در حضور خانوادهاتون شرط بزارين اگه به كاراش ادامه بده درخواست طلاق ميدين.چون اين جور آدما فقط عمر آدمو تلف ميكنن و به ندرت درست ميشن چون 30 ساله كه شخصيش اينجوري شكل گرفته خانوادش هم كه خيلي مقيد به تعهد نيستن ميگن از پشت تلفن كه نمي خورنش.شما هم كه جونيد برين روي خودتون كار كنين و ديگه اينجوري احساسي ازدواج نكنين و كارتونو در نهايت به يك وكيل بسپرين.جلوي ضرر همين جا بگيرين.چون ممكنه بچه دار بشين و پاي يه موجود بيگناه روهم به اين ماجرا بكشونيد.به خدا توكل كنين.و منطقي ترين راه ممكن رو انتخاب كنين.:72:

به خدا این کارا دوای هیچ دردی نیست

ساناز جان تو که اینقدر به شوهرت بی اعتمادی که می خوای بری توی خصوصی ترین چیزاش سرک بکشی برای چی می خوای بچه دار شی

لطف کن تاپیک انتظارم از شوهرم این نبود رو بخون لینکشو برات می ذارم
http://www.hamdardi.net/thread-21778.html

آقای sci خیلی خیلی خوب توجیه کردن که تجسس از سوئ ظن می اد و کار خیلی خیلی اشتباهیه!!!!!!

آقاي مدير همدردي بشتابيد كه غفلت موجب پشيماني است .
راه درآمدزايي تالار كشف شد :
چند كيلو سبزي بگيريد همه ميشينيم دور هم كلي به هم فوت و فن تجسس ياد ميديم ، سبزي ها رو هم پاك ميكنيم ،‌
بعد با قيمت خوب عرضه ميكنيم به بازار .

ذوست خوب ،‌ اعتماد خانوم ، فرض كن شوهرت چت ميكنه .
خوب ؟؟؟؟
حالا بشين بخون ببين چي ميگه اعصابتم خورد كن . چي عايد تو ميشه ؟
آخرش چي ؟
زندگيتو بچسب درست كن . من بلد نيستم بگم چطوري ،‌اما ميدونم اين راه كه ميروي به تركستان است .
مطمئن باش راه براي اصلاح زياده . به شرط اينكه بخواي .
تو در راه اصلاح قدم بردار ، راه برات باز ميشه .
دختر خوب پرينت چت و اين حرفها مدرك براي اثبات هيچي نيست .

سلام خانوم بهار من مجبورم مدرک جمع کنم... قدم هم در راه اصلاح زندگی گذاشتم میرم پیش روانشناس البته شوهرم نمیاد و همش بهانه میاره و اینکه من رفتارمو هم از نظر ظاهری و هم اخلاقی و هم جنسی به بهترین شکل درآوردم نه کم محلی نه کم احترامی و نه هر کمبودی که به نظرت میآد ولی حتی یک درصد تاثیر نداشته و حتی اراده نکرده تا کاراشو ترک کنه و فقط رابطه ی بین من و خودش از قهر به آشتی تبدیل شده///////

چرا مجبوري مدرك جمع كني ؟
كي مجبورت كرده ؟
چه دردي رو از تو دوا ميكنه ؟
آرامشت مهمتره يا مدركي كه جمع ميكني ؟
حداقل يك نتيجه مثبت از جمع آوري مدركت بگو !!!
باور كن من هيچ خيري در اين كار نميبينم .

من تلاشمو میکنم اگه در عرض دو ماه درست شد که هیچ و اگه درست نشد از مدرکهام واسه طلاق استفاده میکنم.این نظر روانشناس و حتی وکیلم هم هست.

اعتماد عزیزم من ۳ساله که عقد هستم ... کاملا درکت می‌کنم چون منم قربانیه تنوع طلبی همسرم هستم... شاید باور نکنی‌ اما وضعیت من به حدی اسفناکه که مادر شوهرم واسم زار زار گریه می‌کنه،،، تو ۳سالیه که از عمرم هدر شد از من جز یه روان مریضو چشمی که دیگه سو نداره چیزی باقی‌ نموند عزیزم قدر خودتو بدون و ...

با نظر هیفا کاااااااااااملا موافقم..هنوز 22 سالته..میدونی چقدر راه داری واسه زندگی..چشتو باز نکنی ببینی خودتو داغون و روانی کردی یه بچه هم رو دستت مونده که با بابای بی مسولیتش نمیدونی چیکار کنی..این آدما درست بشو که نیستن هیچ فردا پس فردا هم که دیگه قبح این مساله از بین رفت دختر رو میاره خونه جلوی تو...مخصوصا اینکه تو توشهر خودتونم نیستیو خانوادتم راضی نبودند به همین خاطر شوهرت فکر میکنه این یک پوان هست که بتونه هر کاری میخواد بکنه
به هر حال تصمیم نهایی با خودته عزیزم

نادیا و هیفای عزیز ممنون ازتون دعام کنین از این بلاتکلیفی راحت بشم

عزیزم دعا کردن خیلی خوبه و باعث تسکین روح میشه ولی کافی نیست..فکر نکن وااای چقدر من آدم بدبختی هستمو هیچکی بهم نیگاه نمیکنه و ..... . اعتماد به نفستو اول از همه باید ببری بالا.به خودت بگو من از خیییییییلی از دخترا بالاترم..فک نکن پایینتری.بعدشم بشین رو رابطتت با شوهرت فکر کن
یه کاغذ بردار نصفش کن..یه طرفش خوبیای رابططتو بنویس یه طرفش بدیهارو..مقایسه کن ببین کدوم طرف سنگینتره و آیا طرف بدرو میتونی اصلاح کنی یا تلاش بیخودیه؟؟
بعد تصمیم بگیر

چند وقت پیش با یه دختره قرار داشت و من خبر داشتم ولی تا اون روز هیچی نگفتم تو دلم غوغا بود و شب تا صبح نقشه میکشیدم ولی به روی شوهرم نمی آوردم تا اینکه روز قرار با رفتارام تابلو شدکه من میدونم و با اینکه به روم نیاورد سر قرارش نرفت منم رفتم دانشگاه و تا 8شب اونجا بودم اون روز اصلا حالم خوب نبود و همش حس میکردم رفته سر قرار سکسیش و من متوجه نشدم.یک هفته استرس تا مرز سکته که همشو تو خودم ریخته بودم ولی دیگه نتونستم دوام بیارم روزجمعه همون هفته دلم ترکید روز انتخابات بود از عصبانیتم گوشیشو پرت کردم دیوار و اون هرچی از دهنش دراومد بهم گفت اینا ناراحتم نمیکرد ولی به خانوادم فحش بد داد منم باز کردم و همه غلطایی که داشت میکرد و به خیالش من نمیدونستم رو به روش آوردم و زنگ زدم به مامانم تا بیان منو ببرن شوهرم نمیذاشت خودم برم اونقدر دادو بیداد راه انداختم که اونم از ترس آبروش گذاشت و من از خونه زدم بیرون.بیچاره بابا و مامانم 3ساعت راه اومدن تا منو ببرن.موقع رفتن داداش فضولش منو دید و اونم فوری به خانوادش خبر داده بود.هنوز24ساعت از رفتنم نگذشته بود ساعت12ظهر شوهرم با داداش و باباومامانش اومدن خونه مون...هیچ کدوم مشکل شوهرمو قبول نکردن مادرشوهرم مشکل اصلی رو ول کردو چسبید به چیزای دیگه که چرا تو خونه از پسرم کار میکشی؟عکست قبل نامزدی دست پسرم چیکار میکرد؟چرا تو خودکشی میکنی؟تو روی خوش به پسرم نشون نمیدی؟به خدا توی عروسیم ازخیلی از آرزوهام گذشتم حتی کادوها و شاباش های منو مادرشوهرم بهم نداد و کلا بهم زور میگفتن ولی اون روز میگه بهترین عروسی رو برات گرفتیم!!! بهم گفت شوهر خودته بلد نیستی نگهش داری و تو از وقتی اومدی مارو اذیت کردی و اصلا هدفت زندگی نیست و اهل زندگی کردن نیستی و در آخر داداش و مامانش اسم افسرده و روانی بهم دادن و حتی شوهرم قبول نکرد مشکلو و گفت تا حالا دلیل کارامو متوجه نشدی؟؟؟! میخاستم عکس العملتو ببینم یا داشتم باهات لجبازی میکردم و از اخلاقت بدم میآدوخیلی دلایل دیگه که نمیدونم از کجا پیداش میکنه. اون روز تازه فهمیدم من وحتی خودش هر کاری تو خونه میکردیم درست دست مادرش بود.به خاطر حرفاشون داغون شدم ولی به خاطر بابام و پدر شوهرم برگشتم به شرطی که لپ تاب وسیمکارتاشو با خودشون ببرن اونا هم اینکارو کردن.شوهرم قول داد درست بشه ولی این قولهاش برام تکراری شده و مطمعنم درست نمیشه و حتی هیچ اقدامی نکرده از جهت رفتن پیش روانشناس و... من پیش یه روانشناس میرم و ازم خواسته به خاطر خودم به خودم برسم و دو ماه به شوهرم فرصت بدم و من با تمام وجود دارم تلاشمو میکنم وخودمو شاد نشون میدم ولی از درون دارم نابود میشم حرفاشون برام سنگینه یعنی چی من واسه زندگی کردن نیومدم؟؟به پدرش گفتم اگه من از این کارا میکردم چیکار میکردین؟گفت طلاقت میدادیم منم گفتم پس چرا من اینجام؟؟؟چرا منو آوردین؟؟؟بلاتکلیف موندم اینجا و نمیدونم عاقبتم چی میشه؟ تاوان کدوم گناه و کدوم دل شکستنهامو دارم میدم نمیدونم ولی این تاوانها سختتر از اشتباهات منه...چند روز پیش لپ تابشو برگردوندم خونه با زیر فشار گذاشتن درست نمیشه و خودش باید تصمیم به درست شدن بگیره که فکر نکنم چنین قصدی داشته باشه.

عزیزم...اینی که شوهرت خودش اومده دنبالت نشون میده که هنوزم دوست داره و می‌خواد که تو خانم خونش باشی‌... هر مردی میتونه اشتباه کنه،،، می‌فهممت...میدونم که خیلی‌ حساس شودی... عزیزم توی این ۲ماه رو خودت کار کن...به خودت بفهمون که تو سنگ ته رودخونه ای و اون آدمی که اومدن تو زندگی‌ شوهرت یه مشت خاشاک و اشغال بودن روی آب رودخونه فقط میخواستن فضای زندگیتونو کثیف کنن... عزیزم تو نباید این فرصتو بهشون بعدی... منم همین کارو کردم... با همهٔ بدبختیهای که شوهرم سرم اورد... اما الان سرش به سنگ خورده... میگه زندگیمو دوست دارم ... دیگه خرابش نمیکنم... مشاوره واسه شوهر تو هیچ فایده نداره... تو با درایتت بشناسش و خودت اونجوری که به صلاح باهاش رفتار کن... به کارای خانوادش فکر نکن...‌ای کاش به جای این حرفهای کهنه و قدیمی‌ به پسرشون رسم زندگی‌ کردنو یاد میدادن... واست دعا می‌کنم عزیزم

«شکسپیر میگه: اگه کسی یکبار به تو خیانت کرد مشکل از اونه، اما اگه دوبار به تو خیانت کرد مشکل از توئه»
برداشت من از جمله ی شکسپیر این هست که وقتی یه نفر یکبار به تو خیانت کرد برای همیشه اون رو ترک کن. چون اگه ببخشیش دوباره بهت خیانت میکنه.
یک انسان خائن هیچوقت اصلاح نمیشه و تو با این سن کمت موقعیتهای زیادی پیش رو داری. حتی فکر اینکه بیاد به پات بیفته و التماست کنه که ببخشیش و دلت بسوزه رو هم از سرت بیرون کن. به نظر من لیاقت قلب مهربونت رو نداره. موفق باشی
با نظر روانشناسهایی هم که میگن ببخش، کاملا مخالفم. البته طلاق شاید امرپسندیده ای نباشه، اما گاهی لازم میشه.

من هم با نظر دریا کاملا موافقم
مگر معجزه ای در درون افراد خائن رخ بده که دست از این کار بردارن که اونهم....

سلام دریا جان و fmعزیز...یکی دوهفته است که نمیره سراغ کاراش یعنی بعداز اینکه پیش هر دو خانواده قول داده فقط یک بار این عملشو تکرار کرده یعنی نوع عملش عوض شده اینبار یه جایگزین پیدا کرده...به خدا طی این دو سال یک بار نشده واسه من کارت شارژ بخره ولی واسه دختر عمه اش که مجرده میخره و حتی تو لپ تابش میره عکسای اونو میبینه یا تو فیلم رقص اونو میبینه ولی دوهفته است که من دیگه سرکار نمیرم و تو خونه ام و حتی دیگه تو کاراش تجسس نمیکنم چون میخام یکی دو ماه هیچی رو به روش نیارم و بعدش اگه یکبار دیگه ببینم واسه همیشه ترکش میکنم البته اگه خانواده ها بذارن...متاسفانه من خیلی زود ازدواج کردم و بر حسب موقعیتم بدترین مورد رو انتخاب کردم هم از خانوادم دور شدم و هم این بلاها سرم اومد... این روزا همش تو گذشته سیر میکنم همش میترسم که باز تکرار بشه میخام خودمو خفه کنم و همه چی تموم بشه من دارم بهش محبت میکنم و از هر نظر بهش میرسم ولی احساس میکنم اون هیچ علاقه ای بهم نداره و به اجبار جواب محبتهای منو میده...میترسم این وسط تو دانشگاه مشروط هم بشم و اینم به بدبختیهام اضافه شه.

سلام اعتماد جان، خيلي متاسف شدم برات، منم با نظر دريا و fm موافقم، عزيزم 2سال از زيندگيتو كه ميتونست بهترين و پرشورترين سالهاي زندگيت باشه رو پاي كسي ريختي كه نه تعهد سرش ميشه نه مسئوليت و نه انسانيت ببخشيد كه اينارو ميگم ولي ايشون تو توهمات 15 ، 16 سالگي مونده هنوز نميدونه 30سالشه مرد شده خير سرش. من اصلا نميفهمم اين اقا چرا ازدواج كرده البته يه خورده هم بهش حق ميدم بالاخره تربيت شده اون خانوادست كه مادرش هنوز هم بلد نيست بزنه تو دهن پسرش و راه درست و بهش نشون بده. من نميدونم ما زنها تا كي بايد خيانت مردها رو تحمل كنيم . ميدونم خيلي سخته بالاخره تو با هزار اميد و آرزو اومدي زير سقف اين مرد (البته بعيد ميدونم كه چيزي از مردونگي تو وجودش باشه) ولي عزيزم خودتو واسه كسي كه اصلا ارزش هيچي رو نداره تلف نكن، به نظر من تو به انداره كافي بهش وقت دادي!! بعد اين مدت دو ماهه هم تكليفتو باهاش يكسره كن،‌ تو هنوز 22سالته خيلي وقت داري واسه ساختنه دوباره - ميدونم سركوفت اينو اونو شنيدن هم راحت نيست ولي به خدا توكل كن مطمئن باش اگه هيچ كس هم بهت كمك نكنه بازم خدا رو داري مگر نه اينكه همه چيز در يد قدرت اوست با جون و دل ازش بخواه ان شااله همه چي درست ميشه .
موفق باشي عزيزم

سلام صنا جان ممنونم ازت...دعا کن هرچه زودتر تکلیفم مشخص بشه اگه قراره بمونم با اعتماد بمونم و اگه قراره تموم بشه خیلی زود همه چی تموم بشه.