-
به دنبال ثبات و آرامش
سلام
می دونم که دیگه کاری از دست کسی ساخته نیست
ولی نمی دونم چرا دوباره تاپیک باز کردم
شاید درد ودل و شاید..........
حال خوشی ندارم و روزگار بسیار بدی رو می گذرونم و روزی چند بار آرزوی مرگم رو می کنم
دیگه نمیدونم چی کار باید بکنم
احساس می کنم دیگه هیچی بینمون نمونده
حال خوشی ندارم
به جدایی فکر می کنم گاهی
ولی باز دلم نمی اد
احساس می کنم نیاز شدید به تنهایی دارم
دوست برای مدتی از همسرم دور باشم ولی می ترسم اشتباه باشه
جمعه بود و خانواده من به خونه ما اومده بودن مقایسه ها در سرم اومده بود وقتی هیچ کمکی بهم نمی کرد و یاد کمک هاش به مادرش می افتادم و اینکه وقتی مامانش مهمان داشت از بغلش و از آشپز خونه تکون نمی خورد تا یه وقت کاری نداشته باشه خیلی حالم بد می شد...
سر ناهار شنیدم که به خواهر شوهرم گفت فلانی چی شد قرار بود خونه رو با باغ تاق بزنه داشت شاخام می زد بیرون
خونه ای که من به خاطره اش حتی طلاهامم فروخته بودم بدون اینکه به من بگه براش تصمیم گرفته بود منم نتونستم خودمو کنترل کنم و جلوی همه گفتم باغ می خوام بزنم تو سرم من آدم نیستم تا باهام مشورت کنی و اقا هم کلی بهش برخورد که چرا جلوی همه سر من داد زدی
عصری شد دیدم با دوستش قرار گذاشته بره موتور بخره در حالیکه حتی گواهینامه اش هم نداره!!!!
بازم بابام اینا خونمون بودند بهش هی گفتم بذار گواهی نامهتو بگیری بعد ولی گوش نداد منم جلوی بابام اینا زدم زیر گریه و گفتم از این زندگی خسته شدم
بابام بهم اخم کرده بود که یعنی هیچی نگو به بابام گفتم چرا بهم اخم می کنی تا کی باید خفه شم .....
باهام قهر کرد تا پریشب که دوباره نبش قبر کردن گذشته گشیده شد وسط
حرف بابا و مامانش
حرف اینکه دوستت ندارم
حرف اینکه هیچ حرمتی بینمون نمونده
حرف اینکه زندگی با تو برام زندونه
دو شب اصلا نخوابیدم و نمی دونم باید چی کار کنم
بهش گفتم از هم جدا شیم گفت زندگی بچه بازی نیست
دلم خیلی گرفته
گاهی تمام سرم سر میشه
توی دعوای اخیرمون خیلی بی حرمتی ها بینمون شد
هردومون کلافه ایم
به شدت احساس کمبود محبت می کنم
شبا تا صبح کابوس مب بینم یا بیدارم
تازگی ها برای خرید هام مثل کفش و ........ سرم منت می ذاره
پریشب با هم رابطه داشتیم با اینکه سر باهم قهر بودیم
شاید حال خراب من برای پریشب باشه از اول تا اخر رابطمون اشک ریختم بدون اینکه اون بفهمه احساس خیلی بدی داشتم ازش سر اون رابطه کینه ای قد یه دنیا به دل گرفتم و بهش گفتم دیگه نمی خوام باهم رابطه داشته باشیم
حالم از رابطه ای که به من به چشم ابزار نگاه بشه بهم می خوره.....
لطفا هر کی مطالبمو می خونه نظرش و حتی احساسشو بگه
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقليما جونم چي شده عزيزم؟
من دركت مي كنم. آروم باش.
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
لیلا با این زندگی چی کار کنم
خسته شدم بس که همش باهم دعوا داشتیم
بسکه با بغض خوابیدم
بس که برای یه ابراز محبت و احساس ساده منتشو کشیدم
بس که رابطه عاشقانه اش رو با مادرش دیدم و روز به روز بیشتر به این مسئله پی بردم که چقدر برام کم گذاشته و متههم کرد به حسادت و اینکه تو مریضی
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
سلام اقلیما جان
چرا بخاطر رابطه ای که داشتید ناراحتی؟ روابط زناشویی باعث میشه بهم نزدیک تر بشید. در اون زمان حرفهای قشنگ بهم بزنید بزار زندگیتون از اون حالت دربیاد. اصلا این فکر رو نکن که تو بعنوان ابزارش هستی. اون تورو دوست داره که تونسته بعد این مشکلات باهات رابطه برقرارکنه. اگه دوستت نداشت ببخشید این حرفها رو میزنم مگه زنهای خیابونی کم هستن که با یه پول ناقابل هم راضی میشن خب میرفت دنبال اونها. پس اصلا این فکرارو نکن.
خودت رو اصلا با مادرش مقایسه نکن هرکسی جای خودش رو داره ، بعدش هم به نظر من با مادرش خوب باشه خیلی بهتر از مردایی هست که با زنهای نامحرم و غریبه خوبن پس خداروشکر کن که اون حداقل به مادرش اهمیت میده نه به زنهای دیگه. شاید هم بخاطر اینکه مادرش سن بالاست میخواد توی کارای خونه کمکش کنه چرا به این چیزا فکرنمیکنی. امیدوارم زندگیت شیرین بشه.
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقلیمای عزیزم
ما زن ها نیاز داریم به محبت .اما بیشتر از اون قابلیت این رو داریم که دهنده ی محبت باشیم.عزیزم .سعی کن خودت رو آروم کنی.هر طور می تونی و می دونی.
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
نمی تونم زیاد توضیح بدم ولی روابط ما همیشه با سکوت و ابراز احساسات یک طرفه ی من سپری میشه
چندین بار هم ازش خواستم که مثل سابقش باشه ولی نمی دونم چرا لج بازی می کنه
بهم گفت بهم شک داره و قران اورد که قسم بخورم در جواب سوالاش دروغ نمی گم نمی دونم به چیه من شک کرده !!!!!
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
وقتي خودت بهش گفتي كه من به بيراهه مي رم خب معلومه كه اونم شك مي كنه.
مردا هر چيزي را كه بشنوند باور مي كنند.
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقلیماجان
همسرشما قبلا ابراز احساست می کرده؟یا از اول اینطوری بوده؟
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقلیما چی پرسید ازت؟ که خواست دست روی قرآن بزاری....چی شد
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقليما جونم بيا بنويس ببينيم چي شده؟
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
قبلا سر ابراز احساسات و محبت اینا باهاش بحثم شده بود و منم از لجم تو دعوا گفتم داری به بیراهه می کشیونی منو اونم بهم شک کرد و هی همه چیزو بهم ربط داد که آره اون زمان که گوشیت زنگ زده بود و مزاحم داشتی یه چیزی بوده که خودت خودتو لو دادی
بعدم دیروز گفت قسم بخور و منم قسم خوردم بعدم گفت دیگه حرفشو نزن
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
به نظرم خيلي سريع همه چيز داره بهم ميريزه
بايد جلوي اين سيل رو بگيري اقليما
تو واقعا به يك rest نياز دازي
به نظرم يك مدت تنها باش...خونه بابا اينها يا سفر تنهايي...خلاصه يك جايي كه دور باشي هرچي دورتر بهتر..نهبه بهانه قهر نه... فقط واسه ارامشت
ميخواهد موتور بخره؟بزار بخره ولش كن
ميخواهد خونه رو تاق بزنه؟حالا مگه زده؟اصلا شايد فكر همه جاشو كرده شايد سودش بيشتره اينطوري
دختر داري از پا در مياي
STOP
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقلیما جان
به کجا چنین شتابان ؟؟؟؟؟؟
ذهنت شده پر از منفی انگار فقط فیلتر منفی میکنی ؟؟؟؟؟ زندگیت اینقدر جهنم شده ؟؟؟؟ واقعا" اینجوریه؟؟؟؟؟
میشه بیای یه 2 تا از خااطه های خوبتم بگی ؟؟؟؟
فکر کنم اگه جای تنها رفتن بتونی تو این تعطیلات شده 2 روز یه شمالی مشهدی جایی با همسرت بری خیلی واست خوب باشه بتونی بری یه جایی غیر خونه بری درد ودل کنی با همسرت
اقلیما مشاور چی شد؟؟؟ رفتی؟؟؟
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
می خوام دور باشم
بهم گفت من میرم 2 الی 3 روز تا جفتمون یه کم فکرامونو بکنبم
من نمی خوام اون برم دلم می خواد من برم و اون خونه باشه تا جای خالیه منو حس کنه
ولی با این فکر که 2 الی 3 روز نبینمیش دیشب داشتم داغون می شدم و تاصبح حتی یه لحظه هم نخوابیدم
اگه بره و برای همیشه بره چی؟
اگه همه چیز بهم بریزه چی؟
من زندگیمو و همسرمو خیلی دوست دارم ولی نه اینطوری
یکی با حرفاش منو reset کنه
راست میگی یکتا با حرفات موافقم
ولی انگار هیچ تصمیمی نمی تونم بگیرم
زنگ زدم به یکی از دوستای دوران دانشگاهم بهش گفتم سفر بریم ولی جور نشد موافق نبود
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقليما بزار بره اون
تو هم برو تو خونه نشين
اين دور شدن خيلي لازمه باور كن كه لازمه
اما وقتي تنها شدي بشين فكر كن
همين موقت جدا شدن ، واست reset هستش فقط از اين فرصت استفاده كن اصلا هم ناراحت نباش
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقلیما جان
اگر من جای شما بودم یک مشاور خوب پیدا میکردم و تنهائی میرفتم پیشش. به قول این تالاری ها " با تمرکز بر خودم و بدون اینکه به همسرم کاری داشته باشم "
من مشکل خاصی تو زندگی شما نمیبینم جز انتظارات زیاد و کمال گرایانه شما از همسرتون و زندگی مشترک.
اقلیما
زندگی مشترک همینه. هیچ زوجی match کامل نیستن. بلکه با مهارت عدم هماهنگی ها را کم میکنن و سعی میکنن از کنار هم بودن لذت و آرامش بگیرن نه اینکه آرامش هم را سلب کنن.
این که همسر شما مادرش را دوست داره هم شد مشکل؟ به قول ساناز محبت و علاقه به مادر نه جرمه نه گناه ...
اقلیما روی خودت کار کن. ببین چیکار کردی که شوهرت داره ازت دور میشه. چرا واسه خرید لباس و مایحتاجت سرت منت میزاره؟ چرا رفتارش عوض شده؟
مطمئن باش و قبول کن که دوستت داره.
اما مادرش را هم دوست داره
استقلال و مردانگیش را هم دوست داره
خودش را هم دوست داره
.
.
.
تو خیلی بهانه گیر و آویزونی (ببخشید لغات بهتری به ذهنم نرسید)
کلافه اش کردی
به خودت بیا. خسته میشه کلا ازت سرد میشه هااااااااا
در مورد مسائل مالی هم من همیشه معتقدم "حساب حساب کاکا برادر"
چرا دادی که حالا منت بزاری یا احساس کنی که طلبکاری یا حقت ضایع شده؟
از امروز تو مسائل مالی و اقتصادی واسه خودت ی برنامه بذار و طبق اون رفتار کن. اگر هم دادی دیگه بعدش هی منت نذار یا خود خوری نکن.
استقلال و توانایی مالی و داشتن شغل و درامد و کلا توانائی اقتصادی بخش مهمی از غرور مرد است. خیلی درگیرش نشو و بذار کارش را بکنه.
حساب مالیت را ازش جدا کن و بذار هر کاری دوست داره بکنه
جلوی دیگران هم هیچوقت بهث نکن و سوال نکن
خیلی اشتباه میکنی و بعد هی غر میزانی که چیکار کنم. شوهرم ال، شوهرم بل ...
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
سلام دوستان !
قبل از هرچیز اقلیما جان یه عنوان کامل برای تاپیکت بذار تا مدیران عوض کنند.
بعد هم دوستان همه میدونیم که تا تاپیک عنوان کاملی نداشته باشه نباید پاسخی ارسال کنیم.
اینو بارها مدیران گوشزد کردند
حساسیت شرایط شما رو درک میکنم اقلیما جان. ولی رعایت قوانین به نفع همه است:43:
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اقلیما جان.
می تونم یه خواهشی ازت بکنم؟
برو یه کاغذ سفید وردار بیار و روش بنویس که از زندگی چی می خوایی. روش بنویس که به چه چیزی میگی زندگی.
بعد روی چیزهایی که نوشتی فکر کن و ببین چقدرش سهم توه و چقدرش سهم همسرته. (از لحاظ براورده کردنشون)
اقلیمای عزیز من فکر می کنم تو یه ذره گیج شدی و نمیدونی دقیقا از زندگی چی می خوایی.
مثال میزنم برات:
دوست داری همسرت همکاری باهات داشته باشه (مثلا وقتایی که مهمون دارین) و متنفری از عشقی (و همکاریی) که میون همسرت و مادرش وجود داره.
این یعنی گم کردن راه زندگی. اگه تو آرزوی همکاری شوهرت رو داری، این هیچ ربطی به همکاری و عشق میون اون و مادرش نداره و وقتی که این ها رو با هم مرتبط میکنی ناخودآگاه کاری میکنی که به خواسته ات نرسی.
عشق میون اون ومادرش یکی از خصایصشونه که تقریبا میشه گفت ربطی به تو نداره (ببخشید رک می گم) و تو نمیتونی بگی چرا میون اونها این حس هست و میون ما نیست. خب تو هم برو تلاش کن در جهت ایجاد کردن اون حس، نه گیر دادن به حس اون ها.
کارت مثل دانش آموزایی میمونه که خودشون نمره نمیاوردن و میرفتن سر ورقه ی بقیه ی بچه ها تا بتونن به نمره ی اونا گیر بدن.
به خدا اگه تمرکزتو روی روابط خودت و خواسته هات (با دقت به اینکه سهم خودت و اون رو تعییم کنی) بذاری، موفق میشی.
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
اول از اینکه نتونستم اسم مناسب برای تایپک بذارم معذرت می خوام
اگه میشه اسم تاپیکمو بذارید به دنبال ثبات و آرامش[b]
راستش صحرای عزیز تو زندگیه من همه چیز خیلی زود درست میشه و خیلی زودم بهم میریزه و خودم فکر می کنم به خاطر این باشه که مسائل حل نشده سر و تش هم می اد !!!و......
به شدت این روزا عصبی هستم و اصلا نمی تونم جلوی خودمو بگیرم و خودمو کنترل کنم
خیلی زود عصبی میشم نمی دونم چرا یه غم گنده تو دلم دارم
راستش تا وقتی با هم خوبیم همه فکر می کنند تازه نامزد کردیمو عاشق و معشوقیم مثل چند هفته قبل که رفته بودیم خرید و مغازه داره ازمون پرسید تازه نامزد کردید که همسرم گفت نه 5 ساله با هم هستیم و مغازه دار اصلا باور نمی کرد و می گفت دروغ میگید و تا حالا ندیدم زن و شوهری اینطوری بعد از 5 سال بهم احترام بذارند
ولی امان از روزی که بینمون شکراب باشه تا مرز نابودیه همه چیز پیش میریم مثل الان که واقعا همه چیز داغونه
یکتا جان من به شدت آدم وابسته ای هستم و دوری از همسرم برام واقعا داغون کننده است وگرنه خیلی زودتر از اینا تصمیم به رفتن داشتم
شبنم جان با حرفات موافقم ولی تغییر افکاری که تمام وجودمو گرفته کار خیلی خیلی سختیه
رفتارها و حرفهای اقای همسر حال و روز منو اینطوری کرد
هفته پیش مادرش اینا مهمون داشتند رفته بود تو آشپزخونه و دسنش گذاشته بود زیر چونه است و داشت به مادرش که در حال چایی ریختن بود نگه می کرد و منتظر بود چایی ریختنش تموم شه تا بیاره برای مهمونا ایناست که منو حساس کرده.........
خیلی خسته ام
از دست افکارم
از دست خودم
بهم کمک کنید
واقعا نیاز دارم
هفته دیگه میرم مشاوره خدا کنه بهم نگه خونه زندگیتو ول کن که واقعا برام غیر ممکنه
همدردیه عزیز
بزرگترین چیزی که تو زندگیم می خوام آرامشه
اینکه بدونم و بشنوم و با تمام وجود درک کنم که همسرم دوستم داره
اینکه نفر اول تو زندگیه همسرم باشم
اینکه روابطی رو که حق هر زنی که شوهرش در حقش داشته باشه رو داشته باشم
اینکه به همسرم بدون دغدغه و نگرانی از اینکه جوابی بهم نده ابراز احساسات کنم
اینکه حساسیتم به روابط همسرم با خانواده اش به کلی از سرم بره بیرون
اینکه محبتش در حق من با بقیه فرق بکنه
اینکه پدر و مادرش مثل سایه دنبالمون نباشند
اینایی که گفتن 50 درصدش سهم منه که اگه بدونم و مطمئن باشم همسرم دوستم داره می تونم به وجودش بیارم
ببخشید طولانی شد
تصمیم گرفتم یه مدت هیچ کاری باهاش نداشته باشم و زندگی در سکوت رو در کنارش تجربه کنم
و هم به خودم و هم به اون یه فرصت دوباره بدم
هرچند باهم کمی حرف می زنیم
ولی می خوام کاری باهاش نداشته باشم
احساساتم که شامل خشم و ناراحتی و شایدم حسادت بشه کنترل کنم و دست خودم بگیرم
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
سلام
اقلیما جان در مورد ابراز احساسات همسرت ایا قبل ازدواج ابراز میکرده؟ جوری بوده که تورو ارضا کنه؟
اگه که اینطور بوده و الان تغییر کرده و دیگه هیچ خبری از اون حرفا نیست بهتره که تو به یادش بیاری اما با سیاست و مهارت خیلی حرفش اسونه اما باید تلاشت رو کنی مثلا با محبت بهش یاد بده البتع اینکار صبر زیادی می خواد ولی با گذشت زمان به مرور یاد میگیره که تو چقدر دوستش داری و مستحق عشق همسرت هستی هرچی خوش برخوردتر نتیجه ی بهتر.:72:
عزیزم بذار این زمان بگذره به خصوصیات مثبت همسرت بیشتر فکر کن و خصوصیات منفیش رو بسنج اگه مثبت ها ارزش بیشتری داره سعی کن با هر مهارتی که شده منفی هاشو تو درست کنی که در این مورد مشاور و روانشناس مجرب بسیار کمک میکنه بهت.
در مورد روابط مادرشوهر و همسرت با آقای همدردی موافقم تو اگه بتونی همسرت رو متعاقد کنی که به تو هم کمک کنه کم کم همون رفتارها رو با تو هم خواهد داشت یه بار دیگه نظر همدردی رو بخون.:303:
عزیزم به نظر من تو بیشتر ناراحتی هاتو میریزی توی خودت بعد بجای درست بیان کردنش به شوهرت میپری و خب معلومه که اونم اروم نمیشینه و واکنش نشون میده و بجای بهتر عمل کردن بدتر میکنه.
به نظرم اگه چیزی ازارت داد مثل مسئله باغ و خونه بجای پریدن بهش بهتر بود آخر شب باهاش حرف میزدی و میگفتی که چرا ناراحتی با کلام ارام و پر محبت عزیزم یکم در این مورد باید تغییر کنی تو توی ذهن خودت تفسیر میکنی و بجای حرف زدن پریدن به همسرت رو انتخاب میکنی و این از روی عصبانیتته عزیزم سعیتو بکن امتحانش می ارزه واسه زندگیته
بهتره بعد از این چند روز فاصله شروع به تغییر این روش کنی همسرت دوستت داره که درخواست جدایی تورو قبول نکرده دوستت داره که بعد از جر و بحث باهات رابطه برقرار کرده و باور کن همین روابط جنسی میتونه خیلی از دعوا هارو به دست فراموشی بسپاره به شرطی که تو اونو منفی برداشت نکنی و عشق همسرت به تو بدونیش.
به امید روزهای روشن
توکل به خدا :323:
-
RE: بهم بگید چی کار کنم؟!!!!!!!
سلام فرانک جان
آره خیلی خوب بود یادمه اوایل آشناییمون تاصبح به هم sms می دادیم و حرفاش پر از حرفای عاشقونه بود
یادمه جونم به جونش بند بود
یادمه یهم می گفت دوستم داره
ولی حالا چی پریشب تا صبح گریه کردم و اصلا براش مهم نبود.....
چی جوری یادش بیارم
همش میگه ازت کینه دارم
همش میگه ازت ناراحتم
همدردی عزیز شما یه آقا هستید و بیشتر با افکار آقایون بیشتر آشنایید
بهم بگید چه طوری می تونم بهش بگم نیازهامو؟
چهطوری اینهمه دلخوری و ناراحتی که بینمون هست حل کنم؟
چه طوری خودمو کنترل کنم
چه طوری نزارم این اشک لعنتیم که ازش متنفرم نزارم سرازیر بشه
حرفاتون بهم دلگرمی میده
بهم میگه که تنها نیستم
خیلی احساس تنهایی می کنم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
با سلام،
این تاپیک دیروز ایجاد شده و خیلی زود به صفحه 3 رسیده. دوستان دقت کنند که ظرفیت تاپیک های مشاوره ای 5 صفحه (50 پست) می باشد و تاپیک قفل خواهد شد.
بنابراین از ارسال پست های چتگونه خودداری کنید.
با تشکر.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما جان
قبل از ازدواج چون مالکیت وجود نداره این حرفا زیاد رد و بدل میشه حتی مرد زندگی الان اون موقع یه فرشته خودشو نشون میده بعد که مال خودشون شد دیگه اون عشق و محبت از نظرشون بی اهمیت میشه
اگه الان به گریه هات توجهی نمی کنه چون واسش عادی شده و باید بدونی این چیزا واسشون زود عادی میشه
تو بهترین کار در قدم اولت اینه که خودتو قوی تر کنی جوری که در برابر مشکلات به جای اشک توی چشمات یه راه خوب توی ذهنت بیاد (سیاست- مهارت) این دوتا چیز هیچ وقت واسه مرد عادی نمیشه چون توی مشکلات مختلف راه های مختلفی بکار گرفته میشه اما گریه همیشه گریه است و مرد به چشم میبینه و اعصابش خورد میشه و بعد هم عادی میشه دیگه واسش.
پس اول : ضعیف بودن رو به هر سختی که شده باهاش مبارزه کن.
دوم: سعی کن در برابر مشکلات با همسرت وقتیکه اروم بودی به صحبت بپردازی نه جنگ اینطور که معلومه تو اول می پری و درونت رو تخلیه میکنی بعد هم میخوای همه چیز درست شه که خب نمیشه
شاید حرف زدن در مورد مشکلت تغییری توی رفتار همسرت ایجاد نکنه شاید هم بکنه اما اگه تاثیری نداشت بعد وارد عملش میکنی مثلا با مهارت هایی که باید یاد بگیری به ایشون میفهمونی که چی ناراحتت میکنه میدونم توی حرف ساده است اما نشدنی هم نیست
چرا از یه روانشناس کمک نمیگیری؟بهتر از گوشه خونه نشستن و غصه خوردنه نه؟؟
عزیزم نگران نباش این بی اهمیتی همسرت دلیل بر عادی شدنه نه چیز دیگه ای باور کن
تو میتونی .
از خدا کمک بخواه
خواهش میکنم یکم اروم باش تو می توتی - مشاوره یادت نره قدم ها رو بردار :46:
یادم رفت بگم تو بتونی به خودت مسلط شی و ضعیف بودن رو توی خودت از بین ببیری بقیه چیزا دستت میاد و میفهمی چی بگی کجا و کی حرفت رو بزنی و و و ....
موفق باشی
دعایت میکنم:323:
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیمای عزیز.
زندگی مشترک مثل الاکلنگ میمونه. تا وقتی که دو طرف توازن نداشته باشن، اصطکاک و ناراحتی وجود داره.
فقط نکته اش اینه که معیارهایی که دو طرف الاکلنگ رو باید باهاش سنجید با هم برابر نیستن. مثلا اگه تو از همسرت همکاری می خوایی معنیش این نیست که باید به اون هم همکاری بدی. چه بسا اگه بخوایی توی کاراش کمکش کنی، حتی بهش بر بخوره (مثال میزنم ها، همه ی آدم ها یه شکل نیستن). ممکنه همسرت به آرامش نیاز داشته باشه به جای همکاری.
اقلیما، تا توازن برقرار نباشه، نمیتونی انتظار برآورده شدن نیازهاتو داشته باشی.
من حس می کنم توازن توی زندگیتون بهم خورده.
سعی کن توی مرحله اول روی دلخوری ها و ناراحتی هاتون کار کنی. فقط یه شرط داره (اگه دوس داری موفق شی). سعی کن از خودت بیایی بیرون، سعی کن یه آدم غریبه بشی و فارغ از اینکه تو اقلیما هستی، به درد دلای همسرت گوش بدی. اصلا فکر کن تو زنش نیستی و صرفا داره برات درد و دل میکنه. ببین درد دلش چیه! ببین از چی ناراحته! ببین از چی کینه داره.
فقط باید سعی کنی به سمت صحیحی قضیه رو بکشونی. مثلا وقتی صحبت کردین، اگه همسرت بهت گفت ازت بدم میاد، اولا ناراحت نشو یا حداقل عکس العمل نشون نده و دوما سمت و سو بده به حرفاش. مثا بگو از چیه من بدت میاد. میگه از رفتارت بدم میاد (الان خیلی بهتر شد، از خوده تو بدش نمیاد بلکه از رفتارت ناراحته). بگو از کدوم رفتارای من بدت میاد. میگه از اینکه . . .
و این طوری میشه مشکل رو درست تعریف کرد. و بعدش رفت به سوی حلش.
بعد از اینکه حسن نیتت رو دید و فهمید که تو داری به مشکلاتش توجه میکنی، تو هم میتونی ناراحتی هاتو بیان کنی.
ولی با همون قانونی که گفتم. کلی حرف نزن. توهین آمیز نباشه حرفات. سازنده باشه. یعنی روی کلماتت کار کن.
مثلا نگو من وقتی با دوستات میری بیرون ازت متنفر میشم. اولا که از خودش که نفرت نداری، از کارش نفرت داری. پس جمله ات رو اصلاح کن: من از اینکه با دوستات میری بیرون و منو تنها میزاری نفرت دارم.
بعد میبینی که ربطی به دوستاشم نداره، یعنی اگه بدون اونها هم بره بیرون و تورو تنها بزاره ناراحت میشی (نفرت داشتن جمله ی خوبی نیست، تو ناراحت میشی اون موقع ها). جمله تو اصلاح کن: من ناراحت میشم از اینکه منو تنها بزاری و بری بیرون.
الان اگه خوب دقت کنی، مفهوم این دو جمله یکیه و تاثیرگذاریشون زمین تا اسمون فرق میکنه.
در آخر هم سعی کن به خودت مسلط باشی و خیلی گریه و زاری نکنی پیشش. چون همون طوری که فرانک گقت براش عادی میشه و بعدشم مردا از زن های ضعیف خوششون نمیاد (یعنی در اصل میترسن، از این میترسن که اگه یه اتفاقی توی زندگی بیافته این زن قدرت ایستادگی نداره و جا میزنه).
مطمئنم موفق میشی. :)
راستی اینا همش نظرات شخصیه منه و اصلا علمی نیست. ممکنه دوستان دیگه بهتر بتونن کمکت کنن.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام
از دوستان خوبم خیلی خیلی ممنونم که منو تو شرایط سخت همراهی کردن و تنهام نذاشتن
بلاخره بعد حدود یه هفته دعوا و درگیری آتش بس در خانه ما حکفرما شد و با هم آشتی کردیم
خیلی از مسائل بصورت حل نشده باقی موند
دیروزم مهمون داشتیم و همسرم از صبح بهم کمک کرد و همراهی کرد
این چند روزم خیلی مهربونتر بود
ولی خانواده اش نمی دونم چرا دوباره برام قیافه گرفتن در حالیکه هیچ مشکلی با اونا نبود نمی دونم شایدم همسرم چیزی رو منتقل کرده که ازش پرسیدم گفت نه من حرفی نزدم
حالا من در مقابل کم محلی های خانواده همسرم منم کم محلی کنم و یا چی کار کنم
من هفته پیش طبق معمول بر خلاف کم محلی هاشون باهاشون تماس می گرفتم ولی حالا دیگه داره بهم بر می خوره و دوست ندارم باهام اینطوری رفتار بشه
به نظرتون چی کار کنم؟
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام به همه دوستان خوب
مدتی بود خوب اوضاع دستم بود و احساسات خوبس داشتم
همسر گرامی هم خیلی بهتر شده بود
خواهش می کنم بهم کمک کنید
همه این ها تا زمانی بود که پنج شنبه دوباره رفتیم خونه مادر و پدر همسرم
من کلیدمو خونه جا گذاشته بودم و مجبور شدم بعد از کلاسم پنج شنبه ظهر برم خونه مادر و پدر همسرم
همه چیز خوب بود همسرم بعد از ظهر اومد و من برای اولین بار با اونا ناهار تنها بودم
همسرم اینگار همه چیز یادش رفته بودم تمام محبت و توجه شو قلمبه کرده بود به مادرش و اصلا من به کل یادش رفته بود
عصری رفتیم خرید که به اصرار من مادر همسرم هم باهامون اومد
اونجا هم همش چسبیده بود به مادرش اینگار که تازه نامزد کردند!!!
بیچاره مادرش هی می خواست با من حرف بزنه که من ناراحت نشم
خیلی احساس بدی داشتم
ولی خودمو کنترل کردم که هیچ کس از این حالم باخبر نشه
هرچند شوهرم فهمید به قول خودش میگه من حتی از نفس کشیدنت می فهمم حالتو
آخرشب اومدیم خونه که دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و دوباره دعوامون شد و منم بهش گفتم تو فقط به درد پدر و مادرت می خوری و به درد هیچ چیز دیگه ای نمی خوری
بهش گفتم به تو فقط یاد دادن که چه جوری با پدر و مادرت رفتار کنی و هیچ چیز دیگه ای به تو یاد ندادند گفتم برای عیدم بلیط دو نفره برای خودتو مامانت بگیر دو تایی برید سفر
الانم قهریم
من واقعا اینجور وقتا نمی تونم دیگه خودمو قانع کنم و اوضاع رو کنترل کنم
بهم بگید چی کار کنم
این دو هفته که باهم خوب بودیم طوری بود که همسرم که هیچ وقت ابراز احساسات کلامی بهم نمی کرد بهم گفت عزیزم !!
ولی باز من همه چیزو بهم زدم
من واقعا نمی تونم اینجور وقتا هیچ چیزو تحمل کنم
آیا واقعا همه مردا اینطوریند[b]
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما دنبال چی میگردی دختر؟؟
میخوای به چه نتیجه ای برسی بخدا این حساسیت ها همسرت زده تر میکنه و از خودت دور تر .
من که واقعا" نمیدونم دیگه از دست این کارات چی بگم ؟؟؟؟
خدایی داری گیر میدی همسرت میخواد بهتر شه هی همه چیو داری خراب میکنی
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
نمی دونم
فقط خیلی خسته شدم
آره اون خیلی خوب شده بود
من خیلی بدم
گاهی نمی دونم چرا اینقدر بد میشم
دوباره اوضاع کاریش هم بهم ریخته نمی دونم شاید اونم باشه
خلاصه که من نمی دونم چرا گاهی اینجوری میشم
ولی ایندفعه سعی کردم بیشتر خودمو تو دعوامون کنترل کنم
نمی دونم چرا اینقدر زود عصیانی میشم و نمی تونم خودمو کنترل کنم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
ممنون ساناز جان
من مشکلم اینه که بانک عاطفیم از جانب همسرم اینقدر کمه و یا شاید مدلش درست نیست که منو اینجوری می کنه
راستش اگه قبلش ار نظر احساسی منو پر کرده بود شاید اینجوری بهم نمی ریختم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام اقلیما
کسی وظیفه ای برای پر کردن بانک عاطفی به روش دلخواه ما ندارد حتی اگر آن فرد همسر آدم باشه.
اما مشکل اصلی در این است که تو همسرت را در نوازش دهی صفر می بینی در حالی که این تویی که او و نوازش هایش را فیلتر می کنی و تنها نوازشی را نوازش می دانی و دریافت می کنی که باب میل تو باشد در غیر اینصورت فیلتر و.................و در نهایت بازی روانی !
از طرف یک مرد و یا یک همسر خیلی نوازش ها هست که گرفتنی است تا منجر به پر شدن بانک شود .
یاد بگیر نوازش هایی که روی زمین خدا ریخته را جمع کنی ........آن وقت وجودت وابسته به نوازش از یک نوع خاص و از طرف فردی خاص نمی شود و.............
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
آني عزيز نوشته:
از طرف یک مرد و یا یک همسر خیلی نوازش ها هست که گرفتنی است تا منجر به پر شدن بانک شود .
یاد بگیر نوازش هایی که روی زمین خدا ریخته را جمع کنی ........آن وقت وجودت وابسته به نوازش از یک نوع خاص و از طرف فردی خاص نمی شود و.............
:104::104::104::104::104::104::104::104::104:
اقليما جون منم كاملا با حرف هاي آني موافقم.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
خانم ani حق با شماست من محبت رو فقط اونجوري مي دونم كه دلم مي خواد
خانم ani يه سوال خواهش مي كنم بهم راهكار بديد
من مي دونم احساساتم خيلي غير منطقي و نادرست پيش مي اد
مي دونم سر موضوع مسخره اي دعوا راه انداختم
خودم هم از دست خودم ناراحتم كه چرا احساسات بدم رو نمي تونم كنترل كنم
كه چرا رابطه ي خوبي كه شروع كرده بودم و منجر شده بود كه همسرم خيلي خيلي خوب بشه رو دوباره خراب كنم
چه طوري احساسات بدي رو كه گاهي يه دفعه بهم هجوم مياره رو كنترل كنم
در حاليكه كه همسر من اگه آروم باهاش حرف بزني خيلي خيلي خوب به حرفام گوش ميده
من زود عصباني ميشمو و كنترل خودم و اوضاع از دستم خارج ميشه
به خصوص اينجور وقتا كه اين حس بد رغيب بودن مادر شوهرم تو من تحريك ميشه احساس مي كنم محبت هايي كه همسرم به من بايد بكنه رو ازم دزديه و اينجور وقتا فقط از همسرم كينه به دل ميگيرم
باورتون شايد نشه ولي پريشب همش حرفاي شما رو تو ذهنم مرور مي كردم ولي بازم نتونستم حرف نزنم و منجر به دعوا شد ولي خوبيش اين بود كه خودمو تونستم بهتر كنترل كنم
هر دفعه ميريم خونه پدر و مادر همسرم همين وضعه
بهم بگيد چي كار كنم
حداقل زود عصباني شدنمو كنار بذارم
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
با این افکار بازی روانی راه می اندازی و نفع و سود می بری ........خیلی درونی برات پیش میاد .
آنقدر ذهنت درگیر نوازش گیری می شود که از طریق نوازش منفی اقدام به پر کردن بانکت می کنی و.........
اما همین که حالت بد میشه درست لحظه ای است که داری بازی را راه می اندازی .............مچ خودت رو بگیر درست در لحظه ی حال بدی .
برای خودت یک جایزه تعیین کن . مثلا بگو اقلیما اگر دعوا راه نیندازی برات ......می خرم - با هم تنهایی رستوران می ریم و......( یک کار مسئولانه که در حد و توانت انجام دادنش باشه )
برو بغل شوهرت . بهش بگو بغلم کن . بگو بوسم کن . خودت ازش درخواست مستقیم داشته باش .
به مادر شوهرت بگو : مامان بغلم کنید . مامان بوسم کنید ........
اما خواهشا نوازش ها را فیلتر نکن . هر چی بود جمع کن برای خودت . :46:
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
با مادر شوهرم و محبت هاش هیچ مشکلی ندارم
چون هم زن با محبتیه همم زیاد برام مهم نیست که .......
دستم اومدن دیگه برای اینکه با اونا به مشکلی بر نخورم باید فقط تاییدشون کنم که اینکارو می کنم و برام درست و غلط بودن رفتارشون فرقی نداره حتی رفتارهای غلطشون با خودمم هم به دل نمی گیرم
و اگه درخواستی هم داشته باشند خیلی جرات مند و با احترام اگه مطابق با خواسته ام نباشه ردش می کنم
ولی در مورد همسرم حساسم
ولی باشه از این به بعد اینکارو می کنم و نتیجه اش رو براتون می نویسم
فقط یه چیزی
اون ناراحتی و غمی که تو دلم جمع میشه چی؟
همسرم بعد دعوامون بهم گفت از این کارت چه نفعی بردی منم در جوابش گفتم حداقل دلم خالی شد
اونم گفت ولی دل منو پر کردی!!
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
اقلیما ی عزیزم
در بازی روانی یک سر برنده است و یک سر بازنده ( در نهایت هر دو به مرور بازنده ) .به همین دلیل این دلخوری برای هر دوی شما باقی می ماند . زمانی که نتیجه ی حرکت را به سمت برنده - برنده ببرید دیگه این مشکلات بین شما وجود نخواهد داشت .
دقت کن
برنده - برنده
من خوب هستم - شما خوب هستید .
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
سلام . من هميشه خواننده تاپيك هاتون بودم .
متاسفانه من يه كمي صريح هستم ، ميدونم خسته اي و شايد حرفهام برات آرامبخش نباشه اما خواهش ميكنم ناراحت نشو .
خانومي شما مصداق بارزه با يه مويز گرمي كردن و با يه غوره سردي كردني .
بشكن بشكنه شما هم هي بشكن .
ميخواي راه به كجا ببري ؟
اصلا فرض بر اينكه همسرت سر تا پا ايراده ، انصافا با اين رويه كه در پيش گرفتي عوض ميشه ؟ اميدي داري ؟
من اينم . من اين مدليم . من حساسم . بانك عاطفيم پر نشده !!!! خوب ؟ كه چي ؟
تا دير نشده يه فكر اساسي بكن .
حرفهات در شرايط ايده آل خوبه ها . اما فقط ايده آل .
انقدر كمال پرست نباش .
با دستهاي خودت زندگيتو خراب نكن خانومي .
اينكه رابطه همسرت با مادرش خوبه براي من اين معني رو داره كه همسر شما ابراز محبت و همكاري رو بلده ، اما شما نخواستي و نتونستي اون شخصيت همسرت رو براي خودت داشته باشي . تا كي ميخواي اين روش رو ادامه بدي كه همسرت رو محكوم كني ؟
معمولا مادرها هم با بچه هاشون دعوا ميكنن ، شايد بيشتر از زن و شوهر . اما اون عشق بي قيد و شرطي كه به بچشون دارن هميشه پا برجاست . معمولا يه مادر وقتي بچش خسته است يا توي جمع ، بچه رو دعوا نميكنه . هيچ وقت جلوي كسي بچه اش رو تحقير نميكنه ،چون بچه رو از وجود خودش ميدونه ... اما اكثريت ما زن و شوهرها وقتي دعوامون ميشه كلا يادمون ميره اين آدم همسر ماست . احساس ميكنيم يه غريبه است كه بايد جلوي جمع محكومش كنيم و به همه ثابت كنيم ما با چه آدم ديو صفتي زندگي ميكنيم . (خيلي وقتها ناخودآگاه اين رويه رو در پيش ميگيريم ) تا وقتي اينطوري هستيم همسر ما هم روي بهترش فقط با خانوادشه .
دقت كن مادر همسرت چه رفتاري در مقابل همسرت انجام داده كه همسرت بيشتر جذب اون سمته . در حاليكه (با احترام تمام به همه مادرها ) شما قابليت هاي بيشتري براي جذب همسرت داري .
و لا به لاي حرفهات اينو گفتي كه وقتي با هم خوب هستين همه فكر ميكنن تازه نامزد هستيد . احساس ميكنم شما زياد توان برقراري تعادل رو نداري . خيلي خوبه هميشه عشقتون تازه باشه اما وقتي توي اين شرايط هستيد ،
چند روز عاشق هم ، اما با يه اختلاف ، كلي بحث ميكنيد يه جورايي اون روزهاي خيلي خاص رو هم زير سوال ميبريد . ديگه بعدا نميتونيد به خوبي هم عادت كنيد . چون تجربه هاتون پر ميشه از روزهايي كه خيلي خوب بودين اما به طور ناگهاني همه چيز به هم خورده . آروم آروم تغيير كنيد اما پايدار . حرمت روزهاي خوبتون رو خودتون نگه داريد .
و حرف آخر : من باور دارم معمولا مردها وقتي ميخوان ابراز محبت كنن رابطه برقرار ميكنن . اونو شيوه ابراز محبت ميبينن . حساب اين موضوع رو اندكي از كشمكش ها جدا كنيد .
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
:104::104::104::104::104::104::104::104::104:
اقليما جونم اگه مي تونستم براي بهار به خاطر اين نوشته هاش هزار تا تشكر مي زدم.
-
RE: به دنبال ثبات و آرامش
ببخشید وقتتونم گرفتم
یعنی چی برنده - برنده
میشه برام بیشتر توضیح بدید
تو همین دعوای اخیرمون چی طوری می تونیم جفتمون برنده باشیم
وقتی من ناراحتیم رو نگم در واقع من بازنده ام چون ناراحتم و چون ناراحتم نمی تونم رابطه خوبی با همسرم بر قرار کنم پس اونم بازنده میشه
ولی اگه دلخوریمو بگم بازم من بازنده ام
-
Re: به دنبال ثبات و آرامش