دیدار مجدد نامزد سابقم اشتباه هست؟

ببخشید نمی دونستم کجا این سوالم رو بپرسم
من نامزدیم رو بهم زدم بنا به دلایلی که قبلا گفتم و نامزدم هم قبول کرد...
و برای درست کردن رابطه تلاشی نکرد.
بعد از این جریان مادرشون تمام وسایلی که این مدت به عنوان کادو به نامزدم داده بودیم رو پس فرستادو خواست ماهم همه چیز رو پس بدیم (تو جریان این پس دادنها خیلی بی احترامی از سمت خانواده ایشون شد و منجر به بحث مادرم و مادر ایشون شد و همچنین تاحدی پدرم )
مدتی ازشون بی خبر بودم
ولی همیشه منتظر بودم ازش خبری بشه وقتی تلفن اتاق یا مبایلم زنگ می خورد قلبم می ریخت فکر
می کردم اون باشه و دوست داشتم که اون باشه .ولی خبری ازش نبود نه خودش نه خانوادش...
که تصمیم گرفتم برم مدرک دوره نقاشیم (که نامزد سابقم استادش بود) رو از موسسه بگیرم که اونجا متوجه شدم ایشون قبلا مدرک من رو گرفتن و به مسئولی که مدارک رو ارائه میده گفتن من همسرشونم (بعد از بهم خوردن کامل نامزدیمون)
با اینکه فهمیدم مدرک دست اونه و گفته من همسرش هستم بازم تماسی باهاش نگرفتم
ولی اون به من زنگ زد و گفت این کارو کرده که بهانه ای باشه برای دیدار مجدد و گفت تا اتمام محرمیت هم من همسرش هستم و به همین دلیل گفته ...
گفت :قبل از تموم شدن مدت محرمیت می خوام ببینمت.گفت درسته ما ستاره هامون یکی نبود ولی می تونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم و اگر هم نمی خوای دوستی بین ما باشه...حداقل می تونیم خاطره خوشی برای هم باشیم .و گفت می خواد ذهنیت من نسبت بهش بد نباشه و در آینده برام ی خاطره تلخ نباشه.
ببینمش؟با اینکه می دونم این دیدار بی نتیجه است ولی نمی تونم خودم رو متقاعد کنم که نبینمش!

سلام نازنین جون!!

تو نوشته هات متوجه شدم که این وسط حداقل بین خانواده ها بعضی از حریم ها زیر پا گذاشته شده، و حرفایی رد و بدل شده که شایسته نبوده. درسته که تو دعوا حلوا هم پخش نمیکنن، ولی این آقا میتونست جلو بی احترامی ها رو بگیره. درسته؟

این کار رو نکرده.
میشه گذاشت به حساب غرورش. ولی آخه مگه آدم در مقابل عشقش هم مغرور میشه؟

تو تاپیک قبلی هم بهت گفتم، من حدس میزنم که این آقا هنوز کار داره تا به پختگی لازم برای ازدواج برسه.

میدونم خیلی سخته که منطققی فکر کنی. منم دخترم میفهمم تو زندگی ما خانوما لحظاتی هست که منطقی بودن و نادیده گرفتن احساسات درست مثل شنا کردن خلاف جریان آبه. ولی تنها راهیه که به موفقیت ختم میشه.

آقایون نقطه ضعف مارو میدونن.

حتما خانوادت رو در جریان بذار اگر خواستی بری. حتی الامکان تنها نرو!

اگر مطمئنی که این دیدار فایده ای نداره و تنها فشار عاطفی برات به همراه داره سعی کن نری.

دوست عزیز:72:

به نظر من زیاد خوشبینانه به این قرار نگاه نکن به چند دلیل

1- در دوران نامزدی یکبار شما رو از طرف خانوادش دعوت کرده بود بعد فهمیدی دروغه.

2- اون شما رو هنوز همسر خودش می دونه(طبق گفته خودش).

3- بدون اجازه و رضایت شما رفته مدرکتون رو گرفته

4- به مسئول آموزشگاه به دروغ گفته شما همسرشون هستید.

5- می تونست این قرار رو زمان قبل تر مثلا زمانیکه قرار بود وسایل یکدیگر رو پس بدید انجام بده که شاید مناسب تر بود خانوادش با خانواده شما برخوردی نداشته باشند و حرمت شکنی نشه.

چون شما رو هنوز همسر خودش می دونه ممکنه خطایی انجام بده به بهونه این که همسر م هست.

پس منطقی هست اگه واقعا تصمیم برای جدایی گرفتی دیگه نبینیش.

دوباره احساساتت طغیان می کنه و زمان نیاز داری که به این ارامش برسی.

ممکنه دوباره دچار تردید و دودلی بشی.

امیدوارم بهتریم تصمیم رو بگیری.

موفق باشی.:72:

برا چی بری ببینیش؟

خیلی خیلی خوش بین باشیم و بهترین حالت رو در نظر بگیریم، شرابط ازدواج دوباره فراهم می شه!!!!آیا حاضری دوباره باهاش ازدواج کنی؟ گمون نکنم جوابت بله باشه!!!

به نظره من که اصلاً نرو!! چرا که هر چی تا حالا ریسیده بودی پنبه می شه و فراموش کردنش سخت تر!!!

بدون که الآن احساسی شدی و تصمیم به رفتنت کاملا از روی احساسه نه عقل!

سلام نازنین عزیزم

به نطر من اگه بری اذیت میشی

نرو دوست خوبم

ممکنه هوایی شی و با اون خصوصیاتی که از اون آقا گفتی ممکنه کارهایی انجام بده که تو خوشت نیاد چون اعتقاد داره که هنوز همسرشی.

اگه بری میفتی تو یک دور باطل که واقعا اذیت میشی

تو که جوابت منفی هست چرا دوباره میخوای فکرتو درگیر کنی؟
اونم با این کارهایی که کردن و هدیه هاشونو پس گرفتن و با مامانت بحثشون شده....؟

امیدوارم با در نظر گرفتن همه ی جوانب بهترین تصمیم رو بگیری

:46:

سلام
من هم شرایط شمارو یه بار تجربه کردم البته نه به شدت شما من 2سال دوست بودم اما یه رابطه کاملاً نا سالم که هیچ جوره نمیشد ترکش کنم حالا با کلی مشاوره و صحبت ما جدا شدیم بعد 8ماه که تازه سختیهای دوریش داشت کمرنگ میشد یه دیدار که دیگه خلاصش کنم باعث شد که دوباره همه اون افسردگی ها همه اون داروهای اعصاب برگردن حالا پیشنهاد من اینه اگه شما که این همه سختی هارو پشت سر گذاشتی و به این نتیجه رسیدید که دیگه نمیشه در کنا هم باشید بهتره احساسی عمل نکنید و عاقلانه اونو واسه همیشه از همین الآن فراموش کنی این دیدار جز اینکه به شما بیشتر آسیب برسونه چیزه دیگه ای نصیب شما نمیکنه
با آرزوی خوشبختی موفق باشید

ممنونم از نظراتتون خیلی ممنونم :72::72::72:
نمی تونم به خانوادم بگم چون قبلا گفته بودن اگر تماسی از طرفش بود به هیچ وجه جواب ندم !
خوش بین نیستم به این دیدارمون
ولی فکر می کنم اگر هم نرم بعدا خودم رو سرزنش کنم که چرا نرفتم و بگم کاش رفته بودم .
بعد می خوام بفهمم اصلا من رو دوست داشته؟
می دونم الان فایده ای نداره فهمیدن این موضوع
ولی حداقل دل خودم آروم میشه و می فهمم اونم بهش سخت گذشته

من تو محیط کارم نگفتم نامزدیم به هم خورده چون همون اول که همکارام فهمیدن اصرار کردن شیرینی بدم
و یک روز نامزدم اومد محل کارم و شیرینی آورد ....
حالا هر روز همه می پرسن عروسی کیه و میگن سلام برسون ..
من روم نمیشه بگم به هم خورد!چندبار خواستم بگم ولی وقتی می خوام حرفی بزنم حس گریه کردن بهم فشار میاره و الکی لبخند می زنم می گم خوبه عروسی حالا معلوم نیست کی باشه!:(
و می گم شاید ببینمش و ازش بخوام تعهد کتبی بده که رفتارهای قبلیش تکرار نمیشه و بیاد رسما عذر خواهی کنه از خانوادم ..شاید بشه باز؟

اصلا نشه مهم نیست
می گم شاید برم حرفامو بگم
بگم که خیلی خانواده اش بی فرهنگی نشون دادن !
حداقل حرفامو بگم ؟

کلا به نظرتون این دیدار بی فایده است از این جهت هایی که من می گم چی؟

با نرفتنت قرارـه چه اتفاقی بیوفته که باعث پشیومنی بشه؟ولی با رفتنت احتمال پشیمونی خیلی بیشترـه.

انقدر هم خودتو درگیر نکن.چه کار داری دوستت داشته یا نه.یه زمانی نامزد بودید.دونستنش هیچ کمکی بهت نمی کنه.

چرا روت نمی شه بگی بهم خورده؟

نازنین،برداشت من از حرفات:تو تحت تاثیر حرف های ما نامزدیتو بهم زدی.برای همین روت نمی شه بهم خوردنشو عنوان

کنی چون تصمیم خودت نبودـه.الآن هم نشونه های تمایلت به برگشت هویداست.

بیکار بودی رفتی مدرک بگیری؟:302:

[quote=نازنین 1]








و می گم شاید ببینمش و ازش بخوام تعهد کتبی بده که رفتارهای قبلیش تکرار نمیشه و بیاد رسما عذر خواهی کنه از خانوادم ..شاید بشه باز؟

تعهدکتبی بده که تکرارنشه !!!!!فکرمیکنی روحیه واخلاق ادمهاباتعهدچقدرمی تونه تغییرکنه؟؟؟

نازنین تاجایی که اطلاع دارم توازتنوع طلبی نامزدت ورفتارهایی غیراخلاقی که داشت ناراحت بودی،ولی الان این مشکلو فقط باعذرخواهی اون ازخانوادت قابل حل می دونی!!!
خودت بایدتصمیم اخروبگیری این زندگی توست،مافقط نظرایی که به فکرمون میرسه رومیگیم.امااحساسی عمل نکن،منطقی باش وهمه جوانب ودرنظربگیر.

من تحت تاثیر تصمیم نگرفتم فرهنگ
من سنجیده تصمیم گرفتم و تصمیم با اون شرایط اون موقع قطعی بود ولی شاید تو این مدت اونم متوجه اشتباهش شده باشه.من فکر می کردم دیگه دوستش ندارم اصلا .بعضی وقت ها حتی به نظرم چهره اش هم زشت می اومد ولی الان یه چند روزه
از همون روز که فهمیدم اونجا گفته من همسرش هستم ...چند روزه حس می کنم دوستش دارم ومی تونم بهش فرصت بدم اگر بخواد.
روم نمیشه بگم به هم خورد چون همه به من تبریک گفتن بهم عروس خانوم میگن...خیلی ضایع می شم ...می دونم حرفم شاید بچگانه باشه ولی ضایع میشم بفهمن به هم خورده.


مثلا من مثل کسی می موندم که مثاله فقطط
می خواد یه ماشین بخره و خیلی از ماشین خوشش اومده ولی ماشین قیمتش بالاست و نمی ارزه ولی خریدمش بعد پشیمون شدم می رم معامله رو به هم بزنم ولی تو دلم می دونم که صاحب ماشین این معامله رو به هم نمی زنه و فکر می کنم حتما قیمت رو می اره پایین
ولی یهو می بینم اونم زودی پولم رو پس می ده و ماشین رو پس می گیره....

اصلا اون جریانات رو قبول دارم ولی انسان جایزالخطا هست و شاید اونم اشتباه کرده و واقعا پشیمونه
شاید جدی نگرفته بود؟

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت
تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه
تعهد بده که از من نخواد هر روز ی شکلی باشم
تعهد بده که خانوادش از خانوادم عذر خواهی کنن
تعهد بده عقد و عروسی هم زمان شه
تعهد بده قسم دروغ نخوره
انقدر مغرور نباشه
تعهد بده فیلم بد نبینه
و تعهد بده تو موقعیت جدی شوخی نکنه
و اینکه کارهای نامتعارفی که از فیلمی یاد گرفته از من نخواد
اصلا به وضوح مشخص می کنم چی نامتعارف هست از نظر من.
و در اخر تعهد بعد از این به بعد تو این مسیری که باهم داریم می ریم به راحتی جا نزنه اگر برخورد خانواده من بد بود باهاش جا نزنه و ثابت قدم باشه.


این تعهد ها رو نوشتم بهش نشون بدم.

نازنین عزیزم، سلام.

دوست خوبم، این تعهد گرفتن ها، هیچ ضمانتی نمیاره.

چند تا از چیزایی که نوشتی، و دوس داری تغییرشون بدی، جزء عادات و شخصیت این فرد محسوب میشه.
دلت میخواد شخصیتش بشه همونی که شما میخوای. خب این نمیشه.

بعلاوه، موردی مثل اینکه خانواده ش از خانواده شما عذر خواهی کنه، مربوط به ایشون نیست که. گیرم که تعهد داد. از کجا معلوم پدر مادرش بیان؟ مگه اختیار اونا دست پسرشونه؟


اتفاقاً مثالی که زدی، اینجوری باید باشه:

شما رفتی یه ماشین دیدی، خیلی هم خوشت اومده، انتخابش کردی.
سر قرارداد نوشتن، تازه متوجه میشی که اونجوری که فکر میکردی نبوده و هزار تا از فاکتورایی که دوس داشتی رو نداره.
حالا هی توی دلت میگی کاش همونی که فکر میکردم بود تا میخریدمش و خیالم از ماشین راحت میشد.
و مدام توی ذهنت میگی اگه فروشنده این امکانات رو هم بذاره روش خیلی خوب میشه.
فروشنده میگه من این کارو نمیکنم.
اما شما توی دلت میگی حالا شاید راضی شد و این امکانات رو اضافه کرد.


من پیشنهادی راجع به دیدن یا ندیدن نامزدت نمیدم.

اما دارم میبینم درگیر احساسات شدی.
با احساسات تصمیم گرفتن، نتیجه ای جز پشیمونی نداره.

مطمعن باش اگر خواسته باشه برگردی همه ی این تعهداتو قبول می کنه ولی هیچ تضمینی به اجراشون نیست.

اگر جدایی منطقی بود،تصمیم الآنت کاملن احساسیه.

یادت هست اوایل جداییت گفتم.

نقل قول:

---

فرصت دو سه ماهه بده و شرط کن تو این مدت نه حرف عاشقونه نه تماس بدنی مثل دوتا آدم غریبه که تازه نامزد شدن

فقط برای شناختن همدیگه در ارتباط باشید.

---

همچین روزی رو پیش بینی می کردم.الآنم به جای تعهد گرفتن این شیوه بهتر جواب می دـه.به شرطی که بتونی احساستو

کنترل کنی.غیر این صورت فراموشش کن.

من نمی شناسم شما و نامزدتونو اما اگه احتمال برگشتتون کمه بنظر من نرو ، چون ما خانما احساساتی هستیم هوایی می شیم ناخود آگاه یه فکرایی می افته تو سرمون ...
اونطور هم که نوشتین خانواده ها یکم درگیر شدن و روشون تو روی هم باز شده مثلما بعدها دردسر ساز میشه ! چرا احساساتی می شی ؟ احساستو بزار کنار و عاقلانه تصمیم بگیر طوریکه بعدها پشیمون نشی .
منم قصد دارم نامزدیمو بهم بزنم (گر چه حتی فکر کردن بهشم آزار دهنده هست) و دقیقا نامزد منم همین حرفا رو زد بهم ! که می تونیم بهترین دوستا برای هم باشیم . اگه خواستی به تاپیک منم سر بزن خوشحال می شم نظرتو بدونم ، یه جورایی هم دردیم

سلام نازنین گرامی،

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین 1

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت
تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه
تعهد بده که از من نخواد هر روز ی شکلی باشم
تعهد بده که خانوادش از خانوادم عذر خواهی کنن
تعهد بده عقد و عروسی هم زمان شه
تعهد بده قسم دروغ نخوره
انقدر مغرور نباشه
تعهد بده فیلم بد نبینه
و تعهد بده تو موقعیت جدی شوخی نکنه
و اینکه کارهای نامتعارفی که از فیلمی یاد گرفته از من نخواد
اصلا به وضوح مشخص می کنم چی نامتعارف هست از نظر من.
و در اخر تعهد بعد از این به بعد تو این مسیری که باهم داریم می ریم به راحتی جا نزنه اگر برخورد خانواده من بد بود باهاش جا نزنه و ثابت قدم باشه.


این تعهد ها رو نوشتم بهش نشون بدم.

---

البته هم فرهنگ و هم دختر مهربون گفتند... من هم تکرار می کنم...

این همه تعهد؟
شخصیت یک فرد طی سالها شکل می گیرد و به همین راحتی ها هم قابل تغییر نیست. شاید شما بتوانی خیلی محدود روی او تاثیر بگذاری، ولی نمی توانی از او یک انسان جدید باب میل خودت بسازی! بالاخره یکروز به همون حالات قبلیش برخواهد گشت.

به نظرم بهتر است با کسی ازدواج کند که او رو همینطور که هست بپسندد.
و شما هم همینطور! چون او هم می خواست شما رو تغییر بدهد!
و یا اینکه کاملاً منطقی ببینید که آیا می توانید همدیگر رو همینطور که هستید بپذیرید یا خیر.

من در جایگاهی نیستم که بگویم به هم برگردید یا به هم برنگردید.
ولی بدون هماهنگی با خانواده ات کاری نکن.
این حرفها هم که ما هنوز زن و شوهر هستیم و قبل از تمام شدن مدت محرمیت دوباره همدیگر رو ببینیم (!!!) و برای هم دوستان خوبی باشیم، به نظرم صحبت های جالبی نیستند و خیلی باید مواظب باشی.

موفق باشی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین 1

من تحت تاثیر تصمیم نگرفتم فرهنگ
من سنجیده تصمیم گرفتم و تصمیم با اون شرایط اون موقع قطعی بود
شما بايد تصميمي بگيري كه در ايندت هم منطقي باشه.زندگي مشترك يه عمره.معامله نيست كه با توجه بهب شرايط بازار يه تصميم،امروز منطقي باشه فردا نه
ولی شاید تو این مدت اونم متوجه اشتباهش شده باشه.
اين جمله از رو احساسه.تو دوست داري متوجه اشتباهش شده باشه ولي اون فكر ميكنه كارش كاملا درست بوده چون تو زنشي!!!!!!
من فکر می کردم دیگه دوستش ندارم اصلا .بعضی وقت ها حتی به نظرم چهره اش هم زشت می اومد ولی الان یه چند روزه
از همون روز که فهمیدم اونجا گفته من همسرش هستم ...چند روزه حس می کنم دوستش دارم ومی تونم بهش فرصت بدم اگر بخواد.
اينم نشون دهنده احساس لطيف ما خانماست كه خيلي اوقات ما رو به اشتباه ميندازه
روم نمیشه بگم به هم خورد چون همه به من تبریک گفتن بهم عروس خانوم میگن...خیلی ضایع می شم ...می دونم حرفم شاید بچگانه باشه ولی ضایع میشم بفهمن به هم خورده.


مثلا من مثل کسی می موندم که مثاله فقطط
می خواد یه ماشین بخره و خیلی از ماشین خوشش اومده ولی ماشین قیمتش بالاست و نمی ارزه ولی خریدمش بعد پشیمون شدم می رم معامله رو به هم بزنم ولی تو دلم می دونم که صاحب ماشین این معامله رو به هم نمی زنه و فکر می کنم حتما قیمت رو می اره پایین
ولی یهو می بینم اونم زودی پولم رو پس می ده و ماشین رو پس می گیره....

اصلا اون جریانات رو قبول دارم ولی انسان جایزالخطا هست و شاید اونم اشتباه کرده و واقعا پشیمونه
پايه زندگيتو بر اساس شايد و اما و اگر نذار عزيزم
شاید جدی نگرفته بود؟

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت
ايشون حتي قبول نداشت خشن بوده. ميگفت دوست داشته كه اينطور كرده
تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه
تعهد بده که از من نخواد هر روز ی شکلی باشم
تعهد بده که خانوادش از خانوادم عذر خواهی کنن
اينكه دست خودش نيست
تعهد بده عقد و عروسی هم زمان شه
اين چه شرطيه نازي؟؟؟ دوران عقد هم دوران خوبي واسه شناخته
تعهد بده قسم دروغ نخوره
انقدر مغرور نباشه
تعهد بده فیلم بد نبینه
و تعهد بده تو موقعیت جدی شوخی نکنه
موقعيت جدي و شوخي تو ذهن اقايون با ايني كه تو ذهن من و شماست فرق داره
و اینکه کارهای نامتعارفی که از فیلمی یاد گرفته از من نخواد
اصلا به وضوح مشخص می کنم چی نامتعارف هست از نظر من.
و در اخر تعهد بعد از این به بعد تو این مسیری که باهم داریم می ریم به راحتی جا نزنه اگر برخورد خانواده من بد بود باهاش جا نزنه و ثابت قدم باشه.


این تعهد ها رو نوشتم بهش نشون بدم.

نازي عزيزم خيلي خوشبيني. اگه تعهد داد و زد زيرش چي؟نتيجش به جز در به دري تو دادگاه واسه تو چيه؟؟ مگه شخصيت و هويت يك انسان با تعهد عوض ميشه؟يه مثال: قبول داري كه نصف بيشتر زندانياي مملكت هم اولش يه روز بزهكارايي بودن كه تعهد دادن ولي بعدش انگار نه انگار و انقد پيش رفتن كه زنداني شدن

---

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط دختر مهربون

اتفاقاً مثالی که زدی، اینجوری باید باشه:

شما رفتی یه ماشین دیدی، خیلی هم خوشت اومده، انتخابش کردی.
سر قرارداد نوشتن، تازه متوجه میشی که اونجوری که فکر میکردی نبوده و هزار تا از فاکتورایی که دوس داشتی رو نداره.
حالا هی توی دلت میگی کاش همونی که فکر میکردم بود تا میخریدمش و خیالم از ماشین راحت میشد.
و مدام توی ذهنت میگی اگه فروشنده این امکانات رو هم بذاره روش خیلی خوب میشه.
فروشنده میگه من این کارو نمیکنم.
اما شما توی دلت میگی حالا شاید راضی شد و این امکانات رو اضافه کرد.


من پیشنهادی راجع به دیدن یا ندیدن نامزدت نمیدم.

اما دارم میبینم درگیر احساسات شدی.
با احساسات تصمیم گرفتن، نتیجه ای جز پشیمونی نداره.

---

:104::104::104::104:
:104::104::104:
:104::104:
:104:

نازنین نوشته
گفت :قبل از تموم شدن مدت محرمیت می خوام ببینمت.گفت درسته ما ستاره هامون یکی نبود ولی می تونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم و اگر هم نمی خوای دوستی بین ما باشه...حداقل می تونیم خاطره خوشی برای هم باشیم .و گفت می خواد ذهنیت من نسبت بهش بد نباشه و در آینده برام ی خاطره تلخ نباشه.
ببینمش؟با اینکه می دونم این دیدار بی نتیجه است ولی نمی تونم خودم رو متقاعد کنم که نبینمش!

سلام و صبحت بخیر نازنین عزیزم

من فکر میکنم نامزدت نمیخاد قدمی برای اشتی یا شروع مجددبرداره ولی شما این دیدار را به چشم شروع مجدد میبینی عزیز دلم رفتنت فقط باعث نا امیدیت میشه

به صحبت های دیگر دوستان توجه کن هر چند میدونم خودت عاقلتر از این حرفایی

هفته خوبی داشته باشی گلم:72:

نازنین جان عزیزدلم
شما شخصیت ایشون رو همین طوری که هست باید بپذیری.این تعهدات که شماگفتی هیچ تضمینی نداره.یادت هست چقدر ازاین رفتارهای ایشون اذیت بودی.همین حرف ایشون کلی پیام توش هست"قبل از تموم شدن مدت محرمیت می خوام ببینمت.گفت درسته ما ستاره هامون یکی نبود ولی می تونستیم دوستای خوبی برای هم باشیم و اگر هم نمی خوای دوستی بین ما باشه...حداقل می تونیم خاطره خوشی برای هم باشیم .و گفت می خواد ذهنیت من نسبت بهش بد نباشه و در آینده برام ی خاطره تلخ نباشه.
نازنین جان اون چیزی که مهمه خوشبختی تو و آرامش روحی و فکری تو هست.فکر نمی کنی با دیدن ایشون این آرامش دوباره به هم بخوره.به خاطر به هم خوردن نامزدی ات هم ناراحت نباش .مهم اینه تونستی قبل از اینکه بیشتر از اینها وابستگی ایجاد بشه نامزدیت رو به هم بزنی.

اگه فکر می کنی امیدی به برگشت ایشون هست به دنبال تعهد نباش.ایشون اگه شما رو دوست داشته باشه می یاد مرد و مردونه با خانواده ات صحبت می کنه .نه بیاد با شما قرار بذاره که خاطرات بدت فراموش بشه!!!

سلام نازنین دختر

گفتنی ها را دوستان گفتند...بسیار هم خوب گفتند!

من هم چند کلامی از تجربیاتم برایت می خواهم بگویم!

می دانی که حال تو را تجربه کرده ام! ... اما فقط یک چیز!


آزموده را آزمودن خطاست! تو هم مثل من به ندای عقلت گوش بده نه ندای دلت!

فقط برای چند ماه با عقلت تصمیم بگیر نه دلت که بعدها احساست هم حالی از تو بپرسد نه

اینکه عقلت حالت را بگیرد!



نازنین

نامزد من هیچ کدام از اخلاق های نامزد شما را نداشت و ما حتی به هم محرم نبودیم و پسر

بسیار خوبی بود اما مردی که شجاعت و جسارت کافی نداشت نمیتوانست تکیه گاهی محکم

برای آینده ام باشد و گرنه در حسن خلق واقعا بی نظیر بود!

این ها را گفتم که بدانی چقدر او را دوست داشتم و او من را دوست داشت!

او من را همین طور که هستم دوست داشت ، من نیز همینطور!

و من تنها با یک سوال مصمم شدم که او تا وقتی خودش نخواهد خودش را درمان کند و قوی

و شجاع باشد من نمیتوانم به او کمک کنم!

در آخرین روز از او پرسیدم اگر بعد از عقد مادرت گفت بهار را باید طلاق بدهی چه می کنی و

جهنمی برپا کرد که نگو و نپرس تو چه می کنی؟ او سکوت کرد و گفت نمیدانم!


همین یک جمله برای من کافی بود تا به او بگویم اگر توانستی مادرت را راضی کنی که و این

ضعف شخصیت را عملا درمان کنی که هیچ وگرنه برای همیشه برو!

چون من نمیتوانم خانه ام را بر روی امواج آرام بسازم چون ایمان دارم دریا روزی مواج و طوفانی

خواهد شد!

نازنین

پروسه دلتنگی برای من 1 سال طول کشید!

احساسم طفلک هرکاری می کند از عقلم اجازه می گیرد و وقتی هم می خواهد احساساتی

شود و هوای خاطرات را کند یک جمله آرامم می کند :


خداوندا تنها تو می دانی بهترین ها برای من چیست! و ایمان دارم که زیباترین تقدیر را برایم

رقم خواهی زد! پس خودم را به تو و الطاف بی کران رحمتت می سپارم و می دانم ضرر

نخواهم کرد و خواست تو بهترین است!


نازنین بعد از گفتن این جملات و گفتگو با خودش دل دردمندم آرام آرام می شود!

حالا تو هستی و احساس و عقل!

احساس دلتنگ است و عاقل نیست!

عقل به تو حکمش را قبلا داده و خوب می دانی تنها هدف نامزدت دیدار تو از سر دلتنگی

است وگرنه او همان است که بود!

سخت است اما بجنگ و مقاوم باش تا دریای متلاطم دلت آرام شود! آرام آرام!

جمله را که تکرار می کنم با خودت تکرار کن!

تو یک مرد با این ویژگی هایی را که گفتی می خواهی و او آن مرد نیست!

من هم یک مرد شجاع ، با ایمان و متعهد می خواستم و او اینطور نبود!

پس دلت را آرام کن و ایمان داشته باش آرام جان دیگری در راه است!

باز خدا مخاطب من را خیر بدهد که گفت من نمی توانم به تو قولی بدهم که بعدا رویش نمانم!

حالا بهترین کار همان است که قبلا کرده بودی!


به جای انرژی گذاشتن روی این مرد ، دنبال مردی باش که این ویژگی ها را داشته باشد و تو

را برای خودت بخواهد! همین گونه که هستی!

مردی که تو را پر و بال بدهد و به تو اجازه بدهد به او بال و پر دهی!

مردی که اگر نواقصی هم دارد که حتما اینگونه هست دلش بخواهد که با تو کامل شود و

محاسنش به معایبش بیارزد!

ازدواج یعنی یک پیوند مقدس و الهی! می دانم که بسیار دختر عاقلی هستی!



و در پایان این بیت شعر حافظ تقدیم تو :

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود ........... که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت

موفق باشی عزیز دلم

:72:

سلام
فكر مي كنم اينكه شما هنوز تو محل كارت به كسي نگفتي نامزديت بهم خورده شايد اميد برگشت داري و شايد پيش خودت ميگي نگم ايشالا درست بشه .

اگه واقعا تصميمت براي جدايي قطعي شده سعي كن يه جورايي به همكارات بگي( حداقل به يكيشون كه صميمي تري) اينجوري خودتم راحت تري.

اينكه مدام اونا بيان و برن و بهت بگن عروس خانم و تاريخ عروسي رو ازت بپرسن باعث ميشه كه خاطرات گذشته ات برات تكرار بشه و هر دفعه مجبور بشي يه دروغي سرهم كني...و باعث بشه براي حرف اونام كه شده نتوني تصميم درستي بگيري.
دقيقا مي تونم دركت كنم كه چه حسي داري منم اگه جاي تو بودم دچار ترديد مي شدم.توصيه ميكنم يه بار ديگه همه تاپيكهايي رو كه زدي بخون.اينجوري شايد دوباره بتوني تو تصميمت تجديدنظر كني آري يا نه؟


پيروز باشي

چقد جواب دیگه نیازی به جواب من نیست.
اما نازنین بیا یه کم به گذشته برگردیم.یادته بهت میگفتم دختر جون عجله نکن...گفتی می خوام تموم کنم...گفتم گل بی خار خداست صبرکن.بذار تو این 2ماه نامزدی خوب بشناسش...گفتی روزه شک دار نمیخوام بگیرم...گفتم همه تلاشتو بکن تا بعدا اگه بهم خورد جایی واسه ای کاش و کاش بیشتر تلاش میکردم نمونه.گفتی تنوع طلبه ...گفتم تنوع طلبی رو بذار تو کفه معایبش بعد ببین معایبش بیشتره یا محاسنش.ببین کدوم برات مهمتره.

واسه این میگفتم که همچین روزی شک و تردید به دلت نیفته.تو خیلی زود و یه دفعه تموم کردی.نمیدونم خودت به این نتیجه رسیدی یا تحت تاثیر دوستانی بودی که مرتب تشویقت میکردن به هم بزنی.نمیدونم این بهم زدن به نفعت بوده یا نه؟اینو باید خودت تشخیص بدی.
ولی مشکل ازاینجا شروع شد که وقتی تموم کردین دلت میخواست بهت بگه نه من نمیذارم تموم کنی.نمیخوام از دستت بدم.گریه کنه برات.نازت رو بکشه.ولی اینکارو نکرد.یادته چقد ناراحت شدی که چرا خونسرد بوده.

حالا دلت میخواد به یه نحوی غرورت رو ترمیم کنی.شاید اگه بیاد و بهت بگه نازنین تو این مدت که نبودی داغون شدم.نمیخوام ازدستت بدم.یه کم ارامش پیدا کنی.

اما نازنین...بازم میگم حواستو جمع کن...

بازم خوب بشین فکر کن.ببین اینی که داره بهت میگه برو ببینش شاید عوض شده احساسته یا عقلت؟

دیگه حرف بقیه رو تکرار نمیکنم که اگه ازش سند محضری هم بگیری عوض نمیشه.

همه احتمالات رو در نظر بگیر.اگه رفتی و حرفی از ازدواج نزد چی؟اگه خونسرد بهت گفت ما قسمت هم نبودیم ایشالله با هم دوست باشیم چی؟غرورت شکسته تر نمیشه؟

خوب فکراتو بکن.نمیگم برو یا نرو.تصمیم با خودته.

با این همه توجه و جواب های خوبی که گرفتی دیگه لازم نبود من چیزی بگم ولی میخوام یه چیزی برات تعریف کنم دوست خوبم:

من یه دوستی دارم که همیشه میگه چرا تو دانشگاه کسی به خواستگاری من نمیاد؟
منم چون ازش شناخت دارم بهش میگفتم که این پسرایی که دور و بر ما هستن یا شرایط ازدواج ندارن یا اینکه طرز فکرشون با تو جور نیست پس چرا حسرت میخوری؟
میدونی اون چی میگفت؟

گفت که میخوام بهم پیشنهاد ازدواج بدن، بعد من بگم نه:311:
گفت میخوام این جوری احساس زن بودن بکنم

نه کاملا ولی مسئله تو هم شبیه به دوست منه.

تو هم تو این دیدار به دنبال ترمیم قلب شکسته ات هستی، غروری که شاید خورد شد، وجود با ارزشی که قدرشو ندونستن، زیبایی که دیده نشد، پاکی بی مثالی که براشون ارزش نداشت و...


ولی چه تضمینی وجود داره که به هدفت میرسی؟
قلب شکسته رو تنها خدا ترمیم میکنه، اعتماد به نفست رو اونه که بهت برمیگردونه.
حتما شنیدی که میگن آرامش رو باید تو وجود خودتون جستجو کنید، آره روحی که خداوند در ما دمید، آروممون میکنه.

اون بیرون، رفتار دیگران بر وفق مراد تو نخواهد بود اگر تو از درون کوک نباشی:305:

مدام اینو با خودت زمزمه کن که نازنین بسیار با ارزش تر از اونه که بخواد با قضاوت های بی پایه و اساس مردمی که چیزی از زندگیش نمی دونن، سنجیده بشه.

روی خودت کار کن عزیزم

چیزی که تو در اون دیدار به دنبالشی همین جاست، در درون خودت!

در پایان این تویی که تصمیم میگیری که بری یا نه، ولی آرزو میکنم نازنین عاقل، محکم، و به معنای واقعی کوک تصمیم گرفته باشه:43:

دوستای خوبم از همتون خیلی خیلی ممنونم همه پاسخ ها رو خوندم ولی بازم باید بخونم به خاطر همین جواب کاملی ندارم بدم .ولی بعد از خوندن دقیق جواب می دم :72::72::72::72::72::72::72:

فقط خواستم ی چیزی اضافه کنم به حرفام
حدس می زنم اینکه اون به من گفت دوست باشیم یا ستاره هامون جداست دلیل بر این نیست که واقعا چنین چیزی رو می خواد...
چون من می دونم مغرور هست و رک نمی گه دلش می خواد منو ببینه و دل تنگه و این جوری با این حرف می خواد جلوی شکسته شدن غرور خودش رو بگیره .....!
با این احتمال چی؟
یعنی اگر احتمال بدم اون حرف دوستی و اینکه ستاره هامون جداست رو برای جلوگیری از شکست غرورش زده باشه؟
من بازم به دیدنش امید وارم نباشم؟
می گم درسته من شخصیتش رو نمی خوام عوض کنم ولی اون تعهداتی که مشخص کردم بیشترشون عادته و می شه ترک کرد
مثل قسم دروغ
یا شوخی کردن در موقعیت های جدی
یا حتی دیدن فیلم
این ها عادت هست تا شخصیت، درسته؟درسته؟؟؟


بهار66
دقیقا همین حسی که گفتی حرف دلم بود....
حالا دلت میخواد به یه نحوی غرورت رو ترمیم کنی.شاید اگه بیاد و بهت بگه نازنین تو این مدت که نبودی داغون شدم.نمیخوام ازدستت بدم.یه کم ارامش پیدا کنی.

بعد دیشب حدود صبح البته این اس ام اس را زد

با درودی به خانه می آیی و

با بدرودی

خانه را ترک می گویی

ای سازنده!

لحظه ی ِ عمر ِ من

به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه ی ِ واقعی ست

که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.

فکر نکنم منظورش واقعا از دیدن من خداحافظی با خاطره خوب باشه؟نه؟

چرا خودت رو گول می زنی؟؟؟؟

اگه همه ی این ها با یه تعهد حل می شه، پس چرا اون موقعه به فکر تعهد نبودی و نامزدی رو بهم زدی؟

احساسات در میون تک تک کلماتت داره موج می زنه!

دوباره باید معیارات رو چک کنی ببینی فرده مناسبی هست یا نه! البته الآن که نه! با این احساسات که عقل نمی تونه کاری کنه!

ببین، حداقل الآن که احساساتی هستی نرو ببینش، بذار برا 3 یا 4 ماه دیگه که به حالت عادی بر گشتی!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین 1

دوستای خوبم از همتون خیلی خیلی ممنونم همه پاسخ ها رو خوندم ولی بازم باید بخونم به خاطر همین جواب کاملی ندارم بدم .ولی بعد از خوندن دقیق جواب می دم :72::72::72::72::72::72::72:

فقط خواستم ی چیزی اضافه کنم به حرفام
حدس می زنم اینکه اون به من گفت دوست باشیم یا ستاره هامون جداست دلیل بر این نیست که واقعا چنین چیزی رو می خواد...
چون من می دونم مغرور هست و رک نمی گه دلش می خواد منو ببینه و دل تنگه و این جوری با این حرف می خواد جلوی شکسته شدن غرور خودش رو بگیره .....!
با این احتمال چی؟
یعنی اگر احتمال بدم اون حرف دوستی و اینکه ستاره هامون جداست رو برای جلوگیری از شکست غرورش زده باشه؟
من بازم به دیدنش امید وارم نباشم؟
می گم درسته من شخصیتش رو نمی خوام عوض کنم ولی اون تعهداتی که مشخص کردم بیشترشون عادته و می شه ترک کرد
مثل قسم دروغ
یا شوخی کردن در موقعیت های جدی
یا حتی دیدن فیلم
این ها عادت هست تا شخصیت، درسته؟درسته؟؟؟


بهار66
دقیقا همین حسی که گفتی حرف دلم بود....
حالا دلت میخواد به یه نحوی غرورت رو ترمیم کنی.شاید اگه بیاد و بهت بگه نازنین تو این مدت که نبودی داغون شدم.نمیخوام ازدستت بدم.یه کم ارامش پیدا کنی.

بعد دیشب حدود صبح البته این اس ام اس را زد

با درودی به خانه می آیی و

با بدرودی

خانه را ترک می گویی

ای سازنده!

لحظه ی ِ عمر ِ من

به جز فاصله یِ میان این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه ی ِ واقعی ست

که لحظه ی ِ دیگر را انتظار می کشد.

فکر نکنم منظورش واقعا از دیدن من خداحافظی با خاطره خوب باشه؟نه؟

---

عادت و شخصيت خيلي به هم نزديكن اصلا همديگه رو ميسازن. چه فرقي ميكنه كدومش باشه؟
نازي مطمئن باش اگر بخوادت خودش از طريق خانواش اقدام ميكنه اونم فقط از راه ارتباط با خانوادت نه مثل دوست دختر پسرا با هم قرار بذاريد.
مطمئن باش اگر پسري دختري رو واقعا بخواد براي ازدواج،خودش مياد خواستگاري رسمي و نيازي به اين قرارا نيست.
نازي فكر ميكنم كه تصميمت رو گرفتي و داري خودتو توجيه ميكني كه بري ببينيش.تصميم نهايي با خودته عزيزم.
حال هر چي هم دوستان بگن شما داري توجيه ميكني عزيز دلم.
اين هم اخرين حرف من:
من انچه شرط بلاغ است با تو ميگويم
تو خواه از سخنم پنذ گير خواه ملال

من خودم رو گول می زنم
من می خواستم خودم رو گول بزنم که همون اول گفت ببینمت می گفتم چشم!
دیگه تاپیک ایجاد نمی کردم که هم فکری کنم
من واقعا خودم رو گول می زنم؟

نمی دونم من چرا نمی تونم درست بنویسم که باعث شد فکر کنید خودم رو گول می زنم .
از نوشته هام این جور بر می اد که واقعا من ناقص العقلم ؟
و متوجه نیستم دارم خودم رو گول می زنم
به نظر خودم خیلی دارم واقع بینانه نگاه می کنم
اصولا دیدگاه من منطقیه
این طور که شما فکر می کنید نیست

اون موقع هم اگر از من فرصتی می خواست بهش این تعهدات رو می گفتم
خوب نخواست
دیگه چی باید می گفتم؟

نازنین جان

بهار66 و دانوب حرفهای خوبی زدن...بسیار خوب

پس ما درست حدس زدیم! تو دنبال توجیه منطقی این قضیه هستی برای احساسات جریحه دار

شدت خانم گل...وقتی کسی هی دلیل میاره برای این هست که احساس دائم دنبال توجیهه.

اما من به شخصه مخالف برقراری ارتباط بدون اطلاع خانواده ها هستم!

چون پدر و مادرت بسیار سرد و گرم چشیده تر از تو هستند! اگر به صلاحدید و مشورت با اونها

نامزدی رو تمام کردی عوارض جانبی بعد اتمام رابطه عاطفی رو باید تحمل کنی.


نوشتی :

این ها عادت هست تا شخصیت، درسته؟درسته؟؟؟


دوست خوبم مجموعه عادات ما شخصیت ما رو تشکیل می دهند.

امام علی (ع) می فرمایند :

http://www.up98.org/upload/server1/0...cnvwfwbfrk.jpg

نوشتی :

فکر نکنم منظورش واقعا از دیدن من خداحافظی با خاطره خوب باشه؟نه؟

الان احساسات نامزد سابقت شعله ور هست و احساس هم هیچ برنامه یی برای آینده ندارد!

خوب ما گفتنی ها را گفتیم اما لطفا به فکر تغییر او نباش چون او خودش را همین طور که

هست دوست دارد! اگر هم به تو فرصتی نداده چون می خواسته بگوید من همین هستم ،

آیا من رو همین جور می پذیری؟ که تو هم با بهم زدن نامزدی گفتی نه!

از این sms هم میتوان فهمید که احساساتی و دلتنگ شده و اگر هم قولی بدهد شرطی برای

تضمین اجرایش نیست!

اگر می خواهی کاری انجام دهی با خانواده ات حتما مشورت کن!


موفق باشی!

کمی صبور باش... صبر خیلی چیز خوبیست.

الصبر و مفتاح الفرج!

نقل قول:

---

نمی دونم من چرا نمی تونم درست بنویسم که باعث شد فکر کنید خودم رو گول می زنم .
از نوشته هام این جور بر می اد که واقعا من ناقص العقلم ؟
و متوجه نیستم دارم خودم رو گول می زنم
به نظر خودم خیلی دارم واقع بینانه نگاه می کنم
اصولا دیدگاه من منطقیه
این طور که شما فکر می کنید نیست

---

نازنین جان، آدما توی موقعیتایی، نمیتونن درست و منطقی فکر کنن و تصمیم بگیرن.
برای هر کسی هم ممکنه پیش بیاد. برای من، برای شما. یا هر شخصی با هر ادعایی.
ربطی به ناقص بودن یا کامل بودن عقل هم نداره.

نازنین عزیز، میتونم درک کنم که شرایطت جوریه که تصمیم گیری برات سخته. هزار و یک عامل توی ذهن و دلت هست که نمیتونی همه رو بازگو کنی تا ما بتونیم کامل درکت کنیم.

اما باور کن بعضی وقتا لازمه از بیرون خودت رو نگاه کنی. کاری که ما داریم میکنیم. اون وقت میبینی نظرت به نظر ماها نزدیک تر میشه.

امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری دوست خوبم:72:

با سلام
یه روز یه مشاور به من حرفی زد که اون رو همیشه آویزه گوشم کردم و در برخورد با شوهرم خیلی کمکم کرد که اگر مجرد بودم و مشاور این حرف رو بهم زده بود هیچگاه با شوهرم ازدواج نمی کردم!!!!!!!!!!
بهم گفت : اشتباه ما زنهای ایرانی اینه که اول ازدواج می کنیم و بعد می خواهیم همسرمون رو تغییر بدهیم و می گوئیم ازش می خواهیم عوض میشه آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟ مگه خودت عوض می شی؟؟؟؟؟؟؟ تغییراتی جزئی و موقتی شاید ولی کلا هیچ کس عوض نمی شه چون با این خلق و خو بزرگ شده ما اول باید از نظر اخلاقی بشناسیم و بعد ازدواج کنیم.
کاری که خیلی از ما اصلا بهش توجه نمی کنیم. شما با علم به اینکه خصوصیات اخلاقی نامزدتون رو می شناسید باز هم به دنبال روزنه ای برای برگشت هستید ؟؟!!!!! به نظر من این اشتباه را نکنید این همون آدمه فقط چند ماهی جدایی باعث شده که هر دو احساسی به طرف هم کشش پیدا کنید شما فکر 2 سال بعد را بکنید که این احساسات کمرنگ شده و زندگی واقعی شروع شده اون موقع چی؟ خدای تاکرده برای بار دوم می خواهید جدایی رو تجربه کنید ؟

خیلی خوب نازنین جان نیاز نیست عصبانی بشی.
بیا فرض کنیم تو رفتی ملاقاتش...چند حالت داره...ممکنه اصلا حرفی از ازدواج بهت نزنه و بگه ما قسمت هم نبودیم و...که تو پست قبلیم بهت گفتم

ممکنه ابرازاحساسات کنه بگه نازنین خیلی دوست دارم.نمیخوام ازدستت بدم.تو این مدت دیوونه شدم.هزار بار میخواستم بهت اس بدم...اما دیدم من نمیتونم تو رو واقعا خوشبخت کنم.ما وصله هم نبودیم.امیدوارم خوشبخت بشی.

ممکنه بگه میخوام گذشته رو جبران کنم و تو هم لیستتو بیاری بیرون که این شرطای منه.که خوب ممکنه بگه باشه قبول.

ok.حالا اگه اتفاق اول بیفته چقد غرورت شکسته تر میشه؟

اگه اتفاق دوم بیفته ممکنه اروم بشی که بلاخره ابرازاحساسات کرد ولی در تو احساساتت دوباره شعله ور میشه.احساساتی که بی سرانجامه و تو دوباره باید از نو خاموشش کنی.میدونی این اتفاق چقد تو روحیت اثر میذاره؟

میرسیم به مورد سوم.که نظر خودتم اینه.
نازنین جان یه بار دیگه دلایل جداییت رو برای خودت مرور کن.چندتاش منطقیه؟چندتاش احساسیه؟
فرض کن این اقا تازه اومده خواستگاریت،با این شناختی که ازش بدست اوردی قبول میکردی؟چرا؟

اگه دلایل جداییت برات منطقیه،هنوزاون دلایل هستن پس شروع دوباره چه کمکی بهت میکنه؟

اگه فکر میکنی دلایلت احساسی بود یا تو هم کم گذاشتی واسه رابطتون حالا میخوای جبران کنی فکر میکنی این اقا عوض میشه؟اگه عوض نشد چی؟اگه دوباره به خونه اولتون برگشتین شکسته تر نمیشی؟

خونوده هردوتون با شروع دوباره موافقن؟

بازم خودت میدونی اما اگه رفتی و اون یه فرصت دوباره خواست و تو هم تصمیم گرفتی بهش بدی روش درست رو انتخاب کن.زیر نظر خونواده .بدون احساس و محرمیت...همون که جناب فرهنگ گفت

نازنین،بهش بگو می خوای ببینش،اگر قرار ملاقات رو توی خونه تعیین کرد،احتمالن همون ماجرا شکلات پیش میاد تمام

حرفاشم بهونه ست تا تو رو بکشونه جلو.اگر توی مکان عمومی قرار گذاشت می تونی امیدوار باشی می خواد از احساساتش

بگه،ولی چه سودی برات داره؟اون به آرامش می رسه،ولی آرامش تو از بین می ره کما اینکه همین الآنم آرامشتو بهم

زده.

در هر صورت اگر خواستی بری که توصیه می کنم نری،اولن با یه بزرگ تر برو دومن قرارتون توی مکان پر رفت و آمد در عین حال

مسکوت باشه.

سلام خانم نازنین منم می خواستم یه چیزای بگم که شاید براتون مفید باشه
اول بعضی از جملات تون و میارم تا در موردش حرف بزنم

نقل قول:

---

بعد از این جریان مادرشون تمام وسایلی که این مدت به عنوان کادو به نامزدم داده بودیم رو پس فرستادو خواست ماهم همه چیز رو پس بدیم (تو جریان این پس دادنها خیلی بی احترامی از سمت خانواده ایشون شد و منجر به بحث مادرم و مادر ایشون شد و همچنین تاحدی پدرم )
مدتی ازشون بی خبر بودم

---

نقل قول:

---

من تو محیط کارم نگفتم نامزدیم به هم خورده چون همون اول که همکارام فهمیدن اصرار کردن شیرینی بدم
و یک روز نامزدم اومد محل کارم و شیرینی آورد ....
حالا هر روز همه می پرسن عروسی کیه و میگن سلام برسون ..
من روم نمیشه بگم به هم خورد!چندبار خواستم بگم ولی وقتی می خوام حرفی بزنم حس گریه کردن بهم فشار میاره و الکی لبخند می زنم می گم خوبه عروسی حالا معلوم نیست کی باشه!

---

نقل قول:

---

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت
تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه
تعهد بده که از من نخواد هر روز ی شکلی باشم
تعهد بده که خانوادش از خانوادم عذر خواهی کنن
تعهد بده عقد و عروسی هم زمان شه
تعهد بده قسم دروغ نخوره
انقدر مغرور نباشه
تعهد بده فیلم بد نبینه
و تعهد بده تو موقعیت جدی شوخی نکنه
و اینکه کارهای نامتعارفی که از فیلمی یاد گرفته از من نخواد
اصلا به وضوح مشخص می کنم چی نامتعارف هست از نظر من.
و در اخر تعهد بعد از این به بعد تو این مسیری که باهم داریم می ریم به راحتی جا نزنه اگر برخورد خانواده من بد بود باهاش جا نزنه و ثابت قدم باشه.

---

نازنین خانم اول براتون یه جمله می نویسم بعد در موردش که بر می گرده به این آقا صحبت میکنم
من این جمله رو توی کلاس روانشناسی هم گفته بودم

حضرت علی علیه السلام:
مراقب افکارت باش که گفتارت می شود
مراقب گفتارت باش که رفتارت می شود
مراقت رفتارت باش که عادت می شود
مراقب عادتت باش که شخصیت می شود
مراقب شخصیت باش که سرنوشت میشود

اگه این حدیث برعکس کنیم شناخت روحیات هر شخصی برای ما ممکن میشه
من میخوام شخصیت اون آقا رو با این حدیث بررسی کنیم

شما گفته بودین اون موقعاین فرد با شما چه رفتاری کرده بود
شما گفته بودین که زیر تاهداتش زده بود
شما گفته بودین که برای مسائل ناچیز با شما قهر کرده بود
شما گفته بودین شخصیت ثابتی نداره

اما برای چی شخصیتش این جوریه ؟
چون عادتش این جوریه
یعنی عادت کرده این جوری رفتار کنه
عادت کرده زیر تاهداتش بزنه
عادت کرده برای مسائل کوچیک قهر کنه
عادت کرده تو مواقع مختلف شخصیت مختلف داشته باشه

خوب حالا چرا عادت کرده؟
چون رفتارش این جوریه رفتارش با همه، حتی با خونه این جوریه
عدم رفتار سالم ، عدم رفتار ثابت به نظر من رفتار انسان مجمومه عملهایه که یک انسان در مواقع مختلف از خودش نشون میده برای همین مهمه

که

چرا رفتارش این جوریه؟
چون گفتارش این جوریه
گفتارش با شما که باید زیاد دوستون داشته باشه رو بگیرید تا با دیگران که بر اساس شرایط مختلف تغییر می کنه اما از دایره اصلی خودش خارج نمیشه و کانون اون گفتار رو به سمت شماست یعنی اگر بدترین باشه یا بهترین به سمت شماست

اما این کانون قبلا امتحان شده

چرا باید گفتارش این جوری باشه ؟
چون افکارش به این شکله
افکاری که سالها تو ذهنش دونده شده
افکاری که شب و روز باهاش بوده
افکاری که معلوم نیست تا کجا رفته که این شخصیت رو بوجود آورده

خانم نازنین

افکار یه انسان رو اصلا به راحتی نمیشه تغییر داد

این شخص به دیدن اون نوع فیلمها و تصویر ها عادت کرده چون تو افکارش بوده
این شخص دروغ میگه چون تو فکرش برای رهای از هر چیزی دروغ رو بهترین می دیده
شم گفتین

نقل قول:

---

تعهد بده خشن نباشه هیچ وقت

---

این شخص خشنه چون فکرش گفتارش رفتارش به این شکله

نقل قول:

---

تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه

---

این شخص نمی تونه این جوری باشه چون در ذهنش جایگاهی نداره
و...
خانم نازنین شما گفتیم مادرش هدیه ها رو پس فرستاده و هدیه هاشون و گرفتن
چه توقعی دارین که این رفتار زننده در آینده نباشه این پسر در دامن همچین مادری رشد کرده چن سال می خواین وقت بزارین تا تغییرش بدین
اشتباه دیگه ای شما این بود که مسئله ای 50./. تو محیط کار 100./. کردین
اما اگه بعد از ازدواج به مشکل بخورین شاید به خاطر کاهش فشار از کار دست بکشین

خانم نازنین گفتین

نقل قول:

---

تعهد بده که سر قول و قراراش بمونه

---

من پیش یه عالم بودم صحبت ضمانت از کسی شد اون عالم گفت من خودم و نمی تونم ضمانت کنم چه برسه به یکی دیگه
این آقا پله ای اولش مشکل داره چه برسه به بعدش
خانم نازنین
جایی بین افرادی که دوست دختر داشتن یه سوال پرسیدم
گفتم شما که انقدر تو این روابط پیش رفتین با هاشون ازدواج میکنید
همشون گفتن نه
ولی به گفته خودشون اون دخترا فکر میکردن که می خوان در آینده با هم زندگی کنن
اما چرا اون دخترا این دید و دارن چون اون نوع فکر رو دارن

پس باید فکرتون رو refresh کنید

خانم نازنین
اینکه بچه ها میگن اینکه من میگم فقط به خاطر اینه که نمی خوایم فردا یه تاپیک از شما ببینیم
که چی کار کنم با رفتار شوهرم
که از مادر شوهرم متنفرم
که شوهرم به قولش عمل نمیکنه
که دارم خورد میشم
که...

خانم نازنین شما خانم با کمالاتی هستین و لایق بیشتر از اینا پس نمی خواد شتاب زده عمل کنید کسی که میگه ستاره هامون بهم نمی خوره کسی که میگه دوست باشیم کسی که میگه ازهم خاطره خوب به جا بزاریم مشکوکه
به نظر خودتون این شخص چه جور پدری می تونه باشه ؟
اخلاق در زندگی خیلی مهمه
چن سال عمر میکنید
چن سال می خواین روش کار کنید
چن سال از عمرتون به خاطر حرص و جوش کم میشه
چن سال می مونه که با ثبات زندگی کنین

:72:

نازنين حرف هاي جرجيس را از طلا بنويس و آويزه گوش ات كن.:305::305:

شنیده ای که می گویند :

سالی که نکوست از بهارش پیداست
ماستی که ترشه از طغارش پیداست




کاملا درک می کنم الان در چه حال و هوایی هستی و .....................و به ظاهر در ذهنت چه منطق تراشی های شیکی می کنی !


نگاه خوشبینانه به نامزد سابق نداشته باش و افسار دلت را بکش و نرو .

طعمه ی سر قلاب خیلی لذیذ است اما اگر با قلاب و طعمه و ماهی گیر و خط و خطوط و نقش و نگار فریبنده ی قلاب آشنا باشی که هستی ( چرا که در این تالار پر است از سرنوشتهای رنگین سادگی و خوشباوری و تنوع طلبی های مرد و ..............) تو می شوی آن ماهی زرنگی که به هر قلاب و هر طعمه ای گیر نمی کند .



سعی کن از آن دست آدمهایی باشی که کنار گود می ایستند و به دیگران می گویند لنگ کن نه اینکه خودت درون گود باشی و بقیه از بیرون گود فرمان لنگ کردن می دهند .

افراد تنوع طلب و ...............تغییر نمی کنند . هیچ آدمی متحول 180 درجه ای نمی شود . پس نگاه خوش بینانه نداشته باش.

یکبار شانس آوردی و از این آقا دور شدی نزدیک شدن دوباره پشت کردن به خوشبختی و فرصتی است که برای تو مقدر شد . قدر خودت را بدان و نشانه های زندگی ات را در یاب و بدان این حکایت آزمون قوی بودن و قاطعیت توست بر تصمیمات گذشته .......................

قاطعیت را تمرین کن و به تصمیمات خودت احترام بگذار ..................

حضور و نزول شیطان چیزی نیست به غیر از همین تصاویر و آزمایش نفس .

نازنین جان
دوستان خیلی قشنگ برایت راهنمایی دادند
و در آخر اونقدر توانمند هستی که خودت تصمیم نهایی رو بگیری

خیلی سخته ادم با منطقش تصمیمی بگیره ولی نتونه خودش رو با احساسش همراه کنه
یکی از دوستان گفته بود اگر ایشون شما رو بخواهد قطعا مردانه از طریق والدینش اقدام میکنه و خودشون می آیند عذرخواهی و مابقی ماجراها جهت مراسم ازدواج

یه سئوال دارم
غرور نازنین چقدر قیمت دارد؟
اگر رفتی و اون جوری که فکر نکردی نشد ، اون وقت چی؟
به این قسمتش هم فکر کن
در نهایت اینکه تو در رفتن و یا نرفتن به آرامش برسی مهم هست
اگر اونقدر توانایی در خودت می بینی که درست و صحیح این رفتن و دیدن رو مدیریت کنی و جوری بهره برداری کنی که آسیبی بیش از این نبینی ، خوب برو
اما اگر حتی یک درصد احتمال میدهی ممکن هست این دیدار باعث بشه بر غمت افزوده بشه ، سعی کن راهی پیدا کنی که با این احساس مقابله کنی تا کم کم مرتفع بشه:72:

سلام عزيزم

من فقط همين پستت رو خوندم و راجع به تو چيزهاي زيادي نمي دونم لطفا در نظر بگير.

ولي خواهشا براي حرف اين و اون و احيانا سرزنش و نگاه بد ديگران تصميم به جدايي يا سازش نگير.

اين ديگران اصلا براشون مهم نيست وقتي تو برگشتي و زندگي كردي و زندگي ات احيانا خراب شد .

فكر كن تو يه جايي زندگي مي كني كه هيچكس براش مهم نيست .

بعد تصميم بگير .

سلام
خواستم تشکر کنم از همه شما دوستای خوب و عزیزی که برام وقت گذاشتید و با دلایل روشن و منطقی راه درست رو بهم نشون دادید
از اینکه من رو درک کردید و خیلی هاتون حرفای دلم رو زدید بدون اینکه حتی یکبار هم دیگرو دیده باشیم احساس خیلی نزدیکی کردم باهاتون
آدماهایی که از این فاصله دور انقدر خوب منو فهمیدن .....بهار66،بهار.شادی،دخترمهربو� �،دانوب....بخوام اسم ببرم اسم خیلی زیاد هست...
از کسایی که واقع بینانه هشدار بهم دادن خیلی ممنونم
واقعا من این دو روز دوبار باهاش صحبت کردم و هر دوبار هم حرفای خیلی احساسی بهم زد و من با اینکه سعی می کردم منطقی باشم و حسم می کردم هستم نتونستم احساسم رو از منطقم جدا کنم و کورکورانه فقط واسه اینکه به خودم ثابت کنم دل کندن از من راحت نبوده می خواستم برم ببینمش
و به این احتمال ها که شاید خوشبینانه دارم تصمیم می گیرم توجه ای نکردم .به این احتمال که شاید حرفاش همون باشه که از ذهنش اومده یعنی همون دوستی ...و حرفاش از رو غرورش نبوده توجه ای نکردم .
بالهای صداقت ممنون از سوالی که ازم پرسیدی
من فهمیدم غرورم خیلی ارزش داره انقدر که اگر برم ببینمش و اون چیزی که دلم می خواست نشه خیلی بهم می ریزم
حداقل الان برام مجهول مونده ولی اون موقع دیگه واسه التیام قلب خودم هم بهونه ای نمی گذاشتم.
فکر می کنم با این وضعیت که هست اصلا نباید ببینمش.
چون تو این چند روز حسابی تونسته منو به هم بریزه
دو روزه که سر کار نرفتم :(

خیلی سوال ها تو ذهنم بود که می خواستم به جوابش برسم ....می خواستم بدونم چی شد که وقتی به من نزدیک شد دیگه اون جذابیت اولیه رو براش نداشتم.چی شد که تعریف هاش ته کشید و همش ازم می خواست تغییر کنم
بعضی وقت ها فکر می کردم ایراد از من بوده
فکر می کردم شاید از اونهایی باشم که از دور خوبم و از نزدیک نه!
وقتی به چیزای مثبتی که توش دیدم فکر میکردم حسم بهش عوض می شد
یادم می اومد که خیلی پرشور بود ،دید قشنگی داشت،مردم دوست بود،نیکوکاربود،خیلی اهل ببخشش و کمک به افراد فقیر بود،مشوق من بود دوست داشت پیشرفت کنم تو زبان تو درس تو هنر،غیرتی بود،خون گرم بود،احترام بزرگتر رو خوب نگه می داشت،احساسش رو بروز می داد ولی فقط در شرایطی که باهم خوب بودیم....
ولی نکات منفی که داشت انقدر بزرگ بود که بتونه این نکات مثبت رو بی ارزش کنه.

فکر می کردم نتونستم با همین که هستم بدون استفاده از رنگ مو و وسایل آرایش و لباس خاصی دلبسته اش کنم
که راحت گذاشت و رفت. و می خواستم به خودم ثابت کنم این فکرام اشتباه هست.و من خیلی خوب بودم طوریکه اون با اون همه غرور و اون همه تنوع طلبی بازم نتونست از من دل بکنه یا به سختی تونست..
دونستن این موضوع برای من کافی بود ...به ادامه رابطه دل خوش نبودم .هم از مامانش دلگیرم اندازه یک دنیا
هم وقتی خودم رو در کنارش تصور می کنم حس ناامنی دارم ..پس ادامه دادنش واقعا سودی نداره.
مامانم که به هیچ عنوان با توهین و حرفای مادرش نتونسته کنار بیاد و نمی اد.

خلاصه اومدم بگم که امروز صحبت کردم باهاش ،فقط برای اینکه اطمینان پیدا کنم نقطه روشنی تو این دیدار وجود نداره
اولش خیلی از من تعریف کرد از صدام و خیلی حرفایی که واقعا می تونست ادم رو احساساتی کنه
ولی آنی جون من مثل یک ماهی زرنگ خودم رو نجات دادم و خام اون تعریف ها نشدم
گفتم باشه همدیگرو ببینیم ولی کجا؟
گفت بیا خونه ما!هوای بیرون سرده تو هم سرما خوردی،اصلا ما که نامزدی مون به هم خورده کسی یک وقت مارو بیرون ببینه خوبیت نداره.
منم گفتم کسی ببینه من می ام خونه شما چی؟خوبیت داره؟گفت نه کسی نمی بینه...
گفتم می خواستی یه خاطره خوب باشی برام
بدون با این حرفات شدی یه خاطره فوق العاده خوب
انقدر خوب که در آینده هر وقت یاد این حرفات بیافتم حس می کنم خودم رو از قلاب ماهی گیرت نجات دادم....
گفتم خاطره خوشی هستی از این خوش تر نمیشه
نمی رم ببینمش
تلفنشم جواب نمی دم
اگر حرفی داره مرد و مردونه به بابام بگه ...

آفرین!
آفرین!

:104:
:104::104:
:104::104::104:
:104::104:
:104:

فقط یه خانوم میتونه بفهمه چه کار بزرگی کردی!

امیدوارم به زودی زود طعم خوش خوش بختی رو با این تصمیم عاقلانه ات بچشی!!!

خودمونیما، البته آدم های عاقل همیشه خوشبختن!!!
به خودت افتخار کن::46:

نازنین عزیزم

بازم ثابت کردی که دختر عاقل و با اینده روشن هستی

درک میکنم که به خاطر این تصمیم شاید تحت فشار هم رفتی اما مطمئن باش به نفعته

اگه با درددل یا صحبت اروم میشی ما مشتاقانه کنارت هستیم

بازم تبریک برای این تصمیم مهم دوست عزیز:46::46:

سلام آبجی

به گفته خودت منتظر زنگ زدناش بودی درسته با این که به نتیجه رسیده بودی که ستارهاتون جفت نیست.

من احساس کردم یه جورایی بهش علاقه داری ته دلت دوستش داری.


اگر تصمیم گرفتی که دیگه باهاش زندگی نکنی پس بهش فکر نکن .با این کار افکارتو خراب میکنیو بس.

آفرین به ماهی زرنگ و عاقل ما :104:


اما عجب ماهیگیری ! ترا می خواد بکشانه در فضای خلوت و دنج و...................اما نمی دونه دختر ما با هوش تر از این حرفهاست که گول وعده های ماهیگیر رند را بخوره . :104:


بهت تبریک می گویم :72:

و یک اعتراف :163:

کلی بچه های تالار دوست دارند و کلی پیام خصوصی که یک کاری کنید تا نازنین فریب نخوره !
قشنگ تر از این چی ؟؟ که این همه آدم دلشان با تو ست و عاشقانه نگران سرنوشت و آینده ی تو ....................
و تو ثابت کردی که خودت هم خودت را خیلی دوست داری و برای خودت ارزش قائل هستی و................


واقعا باعث افتخاری :104::227:


حالا بدو بیا بغل آنی که خلقی را از نگرانی نجات دادی :46: