-
یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوستای خوبم
هیچوقت اینهمه محبت و لطفی که دارینو فراموش نمیکنم
همه دلگرمیم تو روزهای تاریک زندگیم شماهائین، که بدون دریغ و بی هیچ چشمداشتی مثل یه خواهر برام دل میسوزونین، دعا میکنین و بهم کمک میکنین بتونم زندگیمو بسازم
از همتون ممنونم و امیدوارم بتونم این همه لطفو جبران کنم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
دیشب با کلی اصرار تونستم یه وقت مشاوره بگیرم
امروز رفتم پیشش
بهم گفت حق داری و بهم گفت این مسائل اوایل زندگی هر زوجی وجود داره به اشکال مختلف
بعدشم بهم گفت حتما به شوهرت بگو جلسه دیگه باهات بیاد تا روال زندگیتونو تو مسیر درست قرار بدیم
قرار شد:
امشب بهش بگم من رفتم مشاوره، بهم گفت باید هر دوتون برای زندگی تلاش کنین و به کمک کارشناس اشتباهاتتونو کمتر کنین تا زودتر به تعادل برسین و به من گفت تو جشن ولیمه پدر شوهرت حتما شرکت کن چون احترام گذاشتن به بزرگترها وظیفه هر دوتون هست
و دعوت کرد با هم بریم پیشش
خیلی سخته
بهش گفتم یعنی بازم من غرورمو بشکنم، گفت حرف زندگیتونه، هیچ اشکالی نداره
گفتم اگه نیومد چی؟
گفت تحت این شرایط خودت بیا تا بگم چکار کنی
برام دعا کنین
میدونم که به این راحتیها نمیاد
ولی دعا کنین
شما رو به صاحب این ماه قسم میدم دعا کنین
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
واییییییییییییییییییییییی یییییییییی
هوراااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا ااااااا:227::310:
شمیم عزیزم صبح تاحالا چشمم به این سایت خشک شد
عجب عنوان تاپیک توپی
چقدر انرژی مثبت
خیلی واست خوشحالم
خب خداروشکر که تونستی وقت بگیری
راست گفته واسه زندگی آدم مجبوره از غرورش هم بگذره
ایشالله که میاد
یعنی زبون نرم و خوش مار رو هم از لونه میکشه بیرون چه برسه به شوهر تو که آقاست فقط یک کم لجباز شده
درست میشه ایشالله
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
مرسی لیلا جونم، یکتا جونم
به خدا بابت همه آزارهایی که دارم بهتون میرسونم شرمندم
فکرتون مشغول منه
ساعتهای شادتونو خراب میکنم
تو رو خدا حلالم کنین
:316:
اقلیمای عزیزم
تو هم که دیگه شدی سنگ صبور و تو سایتم که نباشم غمخوارمی
ازت ممنونم
از همتون ممنونم
همیشه آرزو داشتم خواهر داشته باشم
و حالا احساس میکنم کلی خواهر مهربون دارم و هیچ احساس تنهایی ندارم
:43:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شمیم عزیزم خوشحالم که این همه انرژی گرفتی و این انرژی داره به ما هم منتقل میشه
تو هم همیشه سنگ صبور من بودی و هستی
و من از تو کلی چیز یاد گرفتم که دوست دارم این روزا خودتم به خودت بهترین کمکو بکنی
من با حرفای مشاورت کاملا موافقم می خواستم دیروزم بهت بگم که تو ولیمه شرکت کن گفتم الان میگی که باز داری منو مقصر می کنی و غرورم چی........
همسرت چی کار میکنه دیشب با هاش حرف نزدی و ندیدیش؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
دیشب با کلی اصرار تونستم یه وقت مشاوره بگیرم
امروز رفتم پیشش
ولی دعا کنین
شما رو به صاحب این ماه قسم میدم دعا کنین
يا علي گفتيد و عشق آغاز شد...
خدايا به آبروي ابا عبدالله (ع) قسمت مي دهيم كه هر چه خوبي و زيبايي هست براي زندگي اين عزيز مقدور فرمائي...
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم بهاری عزیز تبریک میگم بهت به خاطر این علاقه وپشتکاری که داری.ازاسم
تایپیکت پیداست که چقدر زندگیتو دوست داری ودختر عاقلی هستی.این تایپیک شایسته رتبه هست ولی امروز نمیتونم
بهت رتبه بدم.
دوست عزیز مطمئن باش که موفق خواهی شد چون خواستن توانستن است وتو میخواهی.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
داملا جان ممنون عزیزم
فرانک جون تو که دیگه حسابی شرمندم کردی عزیزم
بابت همه چی ممنون
راستش دیشبم باز با جدائی و بدون حرف تموم شد
مثل این سه شب گذشته
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شميم بهش گفتي كه باهم برين پيش مشاوره ؟ چي گفت ؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جون امیدوارم هردومون موفق باشیم.
به نظر من قبل از هرچیزی از شوهرت بخواه که با هم مثله دو تا دوست باشید،دعوتش کن به این.
اصلا یه مسابقه بزارین که به همدیگه مجبت کنید و همدیگرو درک کنید.
راستش من خودمم دیشب همین کارو کردم. عکس العمل شوهرم خیلی خوب بود و استقبال کرد .
خدا کنه بتونیم با موفقیت جلو بریم و اشتباه نکنیم.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
آفتاب همدرد عزیز خیلی خوشحالم برات
به خدا همیشه ازش خواستم با هم دوست باشیم، همیشه بهش نشون دادم میشه با محبت دعوا کرد
ولی اون به هیچ صراطی مستقیم نیست
نمیدونم
برای امشب که فکر کنم زیاد باشه
ولی حتما بعدا بهش میگم
خلی از ایدت خوشم اومد
:43:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
دوستای خوبم
برام خیلی دعا کنین
دارم میرم
ولی دل تو دلم نیست که امشب چی میشه، سرم داد میزنه و میگه گفتم به درد هم نمیخوریم؟ استقبال میکنه؟ میاد مشاوره؟ بی محلی میکنه و یه بار دیگه شخصیتمو له میکنه؟
همه اینا داره تو سرم میچرخه
هر لحظه دلهرم بیشتر میشه
برام دعا کنین دلم آروم بشه
:303:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
ذهنتو از تفاسیر منفی خالی کن.
موفق باشی
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
با سلام،
از اونجا که تاپیک قبلی شما به علت طولانی شدن قفل شد،
و از اونجا این تاپیک هم با پست های چت گونه خیلی سریع پیش می رود،
به صاحب تاپیک و دوستانی که قصد کمک به ایشون رو دارند توصیه می کنم از ارسال سریع پست های کوتاه و کم محتوا خودداری کنند. وقتی چنین اتفاقی می افتد، مخاطبین تاپیک محدود می شوند به چند نفر. به خصوص وقتی تاپیک از 4-5 صفحه بیشتر می شود، دیگر کارشناسان و بسیاری از اعضا وقت و حوصله نمی کنند این همه پست رو بخوانند و تشخیص مشکل هم سخت می شود.
امیدوارم با کمک خدا و راهنمایی های دوستان، بتوانید به زندگیتان سر و سامان بدهید.
موفق باشید!
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
آقا حامد از توصیتون ممنون
نمیخواستم چیزی بگم، حتی بعد از بسته شدن تاپیکم اومدم بنویسم بازم هیچی نگفتم
ولی حالا که شما نوشتین
برام جای سواله که اسم این سایت همدردیه ولی تحمل همدردی رو نداره، کارشناسهای محترم غیر از جناب SCi که اصلا به تاپیک من سر نمیزنن مگه برای بستنش بعدشم جناب فکر کنم مدیر بودن یه سری سوال ازم پرسیدن و من اصلا حال و اوضاع خوبی نداشتم و چون جواب ندادم تاپیکمو (قبل از قبلی) بستن، تو تاپیک بعدی اول سوالات ایشونو جواب دادم که بازم اصلا سر نزدن و جوابی ندادن
پس فقط میمونن دوستانی که واقعا خواهرانه بهم سر میزنن و اگه تعدادشون زیاده که نشونه لطفشونه و باعث بالا رفتن پستها میشه اعتراض میکنین؟
اشکال نداره
اینا رو هم گفتم که بدونین قضیه از چه قراره
اگرنه اصلا مهم نیست
زهرا جان
مرسی که برام نوشتی
آرزو میکنم هممون از این درد و غمها نجات پیدا کنیم و به زندگی که میخوایم برسیم
:43:
سلام یکتا جونم
خوبی؟
دیشب رفتم خونه، خیلی استرس داشتم، یه دوش گرفتم، شام درست کردم و خودمو مشغول کردم
دیالوگهایی که میخواستم بگمو تمرین میکردم،
از شدت استرس دستام یخ کرده بود و بدنم میلرزید، فراموش کردن توهینها خیلی خیلی سخت بود
میخواستم وقتی اومد بهش سلام کنم و بعد از یک ساعت دستشو بگیرم و خیلی آروم دیالوگهامو بگم
ولی دیدم اینطوری سخت تر میشه و ممکنه به لکنت بیفتم و همه چی خراب بشه
شدم همون آدمی که هستم
یه دختر شیطون و شر و شاد
از در اومد تو، قلبم بدجور میزد که نمیتونستم نفس بکشم، رفتم تو اتاقم که نبینمش
ولی دیگه داشت فرصت از دست میرفت
دلمو زدم به دریا
از تو اتاق پریدم بیرون، با شیطنت گفتم سلااااااااااااام، خوبی؟ بغلش کردم و اونم بد برخورد نکرد که البته بخاطر باباش دور از ذهنم نبود
بعدش براش شربت درست کردم و بهش گفتم یه چیز باحال میخوام برات تعریف کنم
بنده خدا فکر کرد چی شده، گنج پیدا کردم، یکی از خارج اومده، باردارم ، هزارتا فکر کرد
بعد اومد شربتشو برداشت رفت پای کامپیوتر منم نرفتم دنبالش
نشستم به فیلم دیدن که اومد نشست تو سالن،داشت از فضولی .... :311:
بعد بهش گفتم بشینیم رو زمین، روبروش نشستم، دستشو گرفتم و ماجرای مشاورو براش تعریف کردم و گفتم مشاوره بهمون خندید و گفت این مسائل تو همه زندگیها هست و باید با کارشناس پیش برین که زودتر حل بشن
چیزی نگفت فقط گوش میداد
خلاصه یه کم صحبت کردم وبهش گفتم شام میخوری؟ گفت یه چیزی خوردم گشنم نیست
منم قشنگ واسه خودم شام آوردم و خوردم
بعدشم فیلم دیدیم و خوابیدیم
فقط اینقدر بهم فشار اومده بود که دیشب یه خواب وحشتناک دیدم ، یادم نیست چی بود ولی فشار بدی بهم وارد شده بود، انگار واقعی بود، اینقدر جیغ زده بودم تو خواب که شوهرم بیدارم کرد، اینقدر به خودم فشار آورده بودم تو خواب که از خستگیش دوباره خوابم برد
صبح ازش پرسیدم جیغ زدم دیشب؟ گفت بدجور
اونم فقط دستمو تکون داد که بیدار شدم
خیلی سخته
دیشب واقعا تمام غرور و احساسمو سرکوب کردم که بتونم اونطوری باشم
شکستگی دلم و غرورم خیلی بیشتر از قبل بود که بتونم فراموش کنم
خدا کنه جواب بده
چون بعید بدونم دوباره بتونم اینکارو کنم
:310:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شمیم جان گفته بودم شایسته رتبه ای و امروز به قولم عمل کردم.
آفرین دختر خوب گفتم خواستن توانستن است
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamed65
با سلام،
از اونجا که تاپیک قبلی شما به علت طولانی شدن قفل شد،
و از اونجا این تاپیک هم با پست های چت گونه خیلی سریع پیش می رود،
به صاحب تاپیک و دوستانی که قصد کمک به ایشون رو دارند توصیه می کنم از ارسال سریع پست های کوتاه و کم محتوا خودداری کنند. وقتی چنین اتفاقی می افتد، مخاطبین تاپیک محدود می شوند به چند نفر. به خصوص وقتی تاپیک از 4-5 صفحه بیشتر می شود، دیگر کارشناسان و بسیاری از اعضا وقت و حوصله نمی کنند این همه پست رو بخوانند و تشخیص مشکل هم سخت می شود.
امیدوارم با کمک خدا و راهنمایی های دوستان، بتوانید به زندگیتان سر و سامان بدهید.
موفق باشید!
میدونی چرا هیچ کی نمیاد به تایپیکت سربزنه؟
چون وقتی با عنوانش روبرو میشه و تعداد زیاد ارسالهارو می بینه کسی حوصله خوندن
این همه پست رو نداره،مخصوصا هم کارشناسان!!!فکر کن ببین اگه چند تا تایپیک مثل این به روز باشه چقدر وقت یه کارشناس رو خواهد گرفت؟!
وقتی میگند از پستهای چت گونه بپرهیزید به خاطر خودمون هست.
ببین عزیزم دیروز تایپیک بازکردی وتا امروز صبح 25 تا پست برداشته که اکثریت هم تشکروصبح بخیر و... است.دوستان اگه رعایت کنند مطمئنا توهم از راهنمایی ها برخوردار میشی.:43:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
ایشالله میاد تازه اگرهم نیومد مشاوره که گفته قدم بعدی رو هم بدون اون میشه برداشت
مثل این مشاورهای دیگه نبوده که بگه خانم تا نیادش کاری نمشه کرد دیگه هم تنها اینجا نیا....
پس استرس به خودت راه نده
این روحیه شادتم حفظ کن
شمیم عزیزم من دیگه کمتر واست پست میزنم به خدا میترسم بیان ببندنش تو هم به هیچ نتیجه ای نرسی
ولی پیگیر کارت هستم شدید
خیلی هم واست دعا میکنم
********************************
یک چیز دیگه ..
من شوهرم روانشناس خانواده است البته نه اینکه فکر کنی زندگیمون خالی از مشکله ها نه... بلاخره مشکلات خودمونو داریم و من تازه اونها رو اینجا مطرح کردم ولی خوب به عنوان نظر یک مرد دیگه حرفهاش بد نیست
در مورد تو هرشب با هم صحبت میکنیم (در مورد مشکل فرانکم باهاش صحبت کردم حرفهاش جالب بود)
میدونی دیشب چی میگفت ؟ میگفت اگه شوهر شمیم باید تو سایت و ازش بخواهیم اون حرف بزنه و درددل کنه شاید چیزهایی بگه که متوجه بشیم شمیم داره راهو اشتباهی میره و اون بنده خدا هم حق داره
البته من به شدت مخالفت کردم و کلی فمینست بازی در اوردم ولی اون میگفت حتما شوهرش هم حرف واسه گفتن داره منتها یا روش گفتنو بلد نیست یا پیش خودش به این نتیجه رسیده که گفتنش آب تو هاون کوبیدنه
من گفتم که همسرت حتی ممکنه مشاوره هم نیاد شوهرم گفت باید جو خونه جوری بشه که فرصت صحبت در یک محیط آروم و بی تنش ایجاد بشه
مثلا وقتی قضیه خونه مادر شوهرت رفتن و دندون دردت و تنها رفتن اونو گفتم گفت من اگه بودم نمیرفتم اصلا نه اینکه چون تو دندونت درد میکنه و گناه داری چون باید اونجا جواب پس بدهم و حوصله آسمون ریسمون بافتن ندارم پس اگه شوهر شمیم رفته تو بدون نرفتنش واسش هزار بار بیشتر دردسر داشته و تا 1 هفته باید جواب پس میداده پس بین بد و بدترین بد رو انتخاب کرده... از طرفی من تو این شرایط خیلی احتمال کمی میزارم که دندون دردت واقعی باشه و کلک نباشه چون اگه جو خونه خوب بود تو ولو با یک بانداژ گنده دور فکت میمومدی اونجا پس وقتی خودتو به خواب میزنی این پیام منتقل نمیشه که من شرایط خوبی ندارم این منتقل میشه که من دارم با تو لج میکنم
میدونم شمیم از نظر من و تو اینها اصلا انصاف نیست و تو واقعا بیمار بودی اما گفتم اینها رو برا ت بنویسم تا بدونی طرز تفکر مردها شبیه همه
ایشالله همه چی حل میشه
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
داملا جون مرسی که برام نوشتی
باشه کمتر پست میزارم و در مورد پست سلام صبح بخیرم
یه دفعه سند شد، یعنی اکسپلررم بسته شد و اومدم ویرایشش کنم که یکتا جون پست زد و نشد کاریش کنم
مرسی عزیزم
یکتا جون
مرسی از اینکه حواست بهم هست و خیلی خیلی خوشحال شدم که همسرت در مورد زندگیم نظر دادن، ازشون تشکر کن
راستش در مورد دندون درد شب تولد مادرش، من دندون درد داشتم ولی بیشتر دل شکستم درد میکرد و اصلا حال و حوصله بودن تو جمعشون مخصوصا که میدونستم عمدا میخواد جلوی من قربون صدقه مامانش بره و مجبور میشم علارغم همه توهینهاش باهاش حرف بزنم نرفتم، راست میگی اگه تو بدترین حالت هم بودم برای تولد مامانش میرفتم همونطور که برنامه ریز تولداشون منم
تو طول عمرشون تا حالا برای مامان باباش تولد نگرفته بودن، از وقتی من اومدم تو خانوادشون و میبینن ما تولدامون برامون مهمه و به جرأت میگم هیچ تولدی برای من و خانوادم نیومده مگه تولد حتی اگه شده در حد خانواده گرفته باشیم، اونا هم یاد گرفتن ،حتی سر باباش هیچکدوم یادشون نبود ، شوهرم از روی اقتباس از خانواده ما یه تیکه انداخت که تولد بگیریم بعدشم پشیمون شد ولی من همه چیزو روبراه کردم و برای باباش تولد گرفتیم
برام خیلی سخته که همه چیزو من دارم براشون جا میندازم و بهشون کمک میکنم احترام بیشتری به هم بزارن بعد خود همین مسائل برام میشه بامبول
منکرش نیستم که همسرم حرفهایی برای گفتن داره، ولی بیشترش توهمه
و من بیشتر دارم به این نتیجه میرسم که کارهای خواهراشو میبینه، خرجهایی که اونا واسه خونه باباش میکنن و این توهم براش پیش میاد که همینطور که خواهرام اینکارو میکنن، همسر منم اینکارو میکنه و این میشه که توهم میزنه و تو عصبانیت بهم میگه حقوقتو چکار میکنی؟ خرج کیو میدی؟
یه جورایی همون ضرب المثل : کافر همه را به کیش خود پندارد
دلم خیلی پره یکتا جون
اگه بخوام همه مسائلمو بگم ، یه کتاب میشه، یه تاپیک هزار صفحه ای که مطمئنا میان میبندنش
برای همین فقط مسائل جاریمو میام اینجا مینویسم
برام دعا کن
:46:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام عزیزم
جلسه بعدی مشاورت رو کی گرفتی؟ اگه دیره یکم بندازش جلو تر جدی می گم خیلی لازمه که زودتر بری چون دیشب به همسرت گفتی که بیاد تا تنور داغه باید بچسبی
سعی کن واسه فردا بگیری
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جون چون خودت میگی شاید شاید شاید به خاطر مراسم مهمونی باباشونینا باشه ، پس سعی کن قبلش برید مشاور.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
:46: خوشحالم برات
منم امروز دارم میرم با همسرم صحبت کنم حرفهامو براش بگم حرفهاشو بشنوم
به خواهرشوهرم گفتم ازش بخواد ساعت 4 عصر بهم زنگ بزنه ولی انقد ذوق کرد همین حالا زنگ زدش منم خیلی عادی برخورد کردم هی میگفت حرف بزنم دلم برات تنگ شده ... میخواستم بگم منم تنگ شده :302: ... ولی خودمو کنترل کردم رسمی بهش گفتم ساعت چهار بقیه حرفهامو میزنم خداحافظ
خوشحالم 5 روزه ندیدمش :310::310::310::310::227:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
كوتاه نيا سنگات را وا بكن.:305: احساساتي نشو.:305:
اين اشتباه بايد اشتباه آخرش باشه.:305:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
آفتاب همدرد ، فرانک عزیز
راستش همه وقتای این مشاور پره، به سختی دارم سعی میکنم خودمو بین مریضهاش جا کنم
دعا کنین همه چی خراب نشه
:43:
لیلا جونم
برام دعا کن همه چی خوب پیش بره
:46:
زهرا جون، خیلی خیلی برات خوشحالم و میدونم همه چی درست میشه عزیزم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
دوستای خوبم سلام
دیشب تقریبا همه چی خوب بود
علارغم اینکه قیافش تو همه و کمتر بهم محل میزاره (کاری که دلم میخواست ایندفعه من بکنم) ولی وقتی رسیدم خونه دیدم یه چیزایی نداریم و بهش زنگ زدم، گفت هرچی میخوای برام اس ام اس کن میخرم میارم
منم براش لیست کردم و آخرش (طبق عادت و شیطنت همیشگیم که حتی مامانم اینا هم این کلمه رو خوب میشناسن) نوشتم و "یه چیز خوشمزه" و از اونجائیکه همیشه زنگ میزنه میگه چی بخرم و هنوز یاد نگرفته این یه سوپرابزه و حتی میتونه یه آب نبات چوبی باشه براش تو پرانتز نوشتم "به انتخاب خودت"
از در اومد دیدم یه جعبه مثل جعبه کیک دستشه، بازش کردم یه قلب کوچولوی خیلی ناز بود، بازم دلم گرم شد و فهمیدم این همون "یه چیز خوشمزس" :311:
تقریبا خوب پیش رفتیم، هرچند مثل شب قبل گفت یه چیزی خوردم و شام نمیخوام، و منم شاممو قبل اینکه بیاد خورده بودم ولی کالباس خریده بود که به بهونه هوس کردن سفره انداختم که شام نخوردن تو خونه از سرش بیفته
ولی جایی که همه این عیشهامو طیش کرد :
دیروز و دیشب اینقدر زنگ زدم به این مرکز مشاوره که بالاخره ساعت 6:30 شب بهم گفت چهارشنبه 9صبح کنسل کرده و میتونم جایگزینت کنم، انگار دنبا رو بهم دادن
آخر شب بهش گفتم اینقدر این منشی مرکز مشاوره رو کلافه کردم بالاخره برای چهارشنبه 9صبح بهمون وقت داد، هورا هورا
برگشت گفت من نمیتونم بیام، گفتم چرا؟ گفت کار دارم
گفتم مگه 10 نمیری مغازه، ما خیلی کارمون طول بکشه تا 9:30 ، اونجا هم که 5دقیقه راهه تا مغازه
گفت نه
گفتم چرا اینطوری میکنی؟ مگه برای کلسترولت صبح زود نمیرفتی ازمایشگاه؟ مگه از کارت نمیزدی میرفتی دکتر؟
اینم یه دکتره دیگه، برای بیماری که افتاده تو زندگیمون
بهش گفتم این همه استرس باید زودتر تموم شه پس نگو نمیام
گفت امشب باید بریم بابامو از فرودگاه بیاریم، تا 3 صبح ممکنه درگیر باشیم
گفتم یعنی فردا دیر میری سرکار؟ گفت نه، گفتم خب منم که باید 8 سرکار باشم، بالاخره که صبح باید بیدار شیم
پس مشکلی نیست
بهش گفتم امیدمو نا امید نکن، این یه قدمیه که باید دو نفری برداریم و یه دست صدا نداره
بعدشم بغض کردم و قبل اینکه اشکم در بیاد بهش گفتم دیگه نگو نمیای، من اینو ازت میخوام که بیای
شب بخیر گفتم و رفتم خوابیدم
اینقدر بهم فشار اومده بود که دوباره قلب و معدم درد گرفت و خیلی طول کشید تا بخوابم، و اونم دیر اومد خوابید
میترسم
اگه واقعا نیاد چی؟
چطوری راضیش کنم؟
امشب که میدونم نمیشه باهاش حرف زد
فردا میخوام بیدارش کنم و سعی کنم ببرمش، ولی میدونم اگه بد اخلاقی کنه یا داد بزنه یا توهین کنه ممکنه اول صبحی کنترلمو از دست بدم و جمله ای که دیشب تا نوک زبونم اومد و قورتش دادمو بهش بگم
من میدونم چرا نمیاد
چون میدونه محکومه،باید بیاد اونجا بخاطر همه کاراش خجالت بکشه
برای اینه که نمیاد
دیشب برگشته میگه، بابام زنگ زده گفته اینجا همه جنسا چینیه، از اونجا نفری 50تومن برای خودتون هرچی میخواین بخرین کادو کنین من به جای سوغاتی بهتون بدم (نیست اینجا همه جنسا آمریکایی اصله)
اومدم بگم ، باشه منم گوشام مخملی، من که میدونم از خرچ سفرش تا ولیمش و اینم که دیگه رسما هدیشو پیکی دادین، من که میدونم پول نداری به من بدی چون بابات خرج داره
بخدا کفرم در اومد، اینقدر سکوت کردم که واقعا فکر میکنه من احمقم، هرچند از نگاهی که بهش کردم فهمید دارم میگم گوش مخملی خودتی
و دقیقا بخاطر همین مسائل (که هر خرجی میشه خودش و خواهر برادرش هندلش میکنن) بمن مشکوکه که دارم خرج خونوادمو میدم، دیشب وقتی گفت نمیام دلم میخواست همه اینا رو بهش بگم ولی سکوت کردم
تو رو خدا بگین راهش چیه؟
چکار کنم که کنترلمو از دست ندم؟
:163:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جا خواهرم سلام
امیدوارم اوضاع هرچه زودتر مرتب بشه
فقط خواهشا" حتی اگ گفت نمیام این حرفها رو به هیچ عنوان بهش مطرح نکن . با زبون خوش ولی جراتمندانه ازش بخواه داد و بیداد ممنوع
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام شمیم جانم
اخه دختر خوب سکوت چه فایده داره که همیشه فکر می کنی اگه سکوت کنی یعنی به همسرت لطف کردی و جلوی بحثو گرفتی
به نظر من این همون مشکلی که تو داری
وقتی سکوت می کنی بدتر خودتو روز به روز منفعل تر می کنی تا یه جا منفجر میشی
سعی کن جراتمند رفتار کنی
این راه حله
طریفه گفتنت عالی بود و اینکه بهش فرصت دادی و همون موقع منتظر ok دادن به رفتن پیش مشاور نبودی
این در واقع یعنی به عقاید اون هر چند در ظاهر احترام گذاشتی و این یعنی جراتمندی
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
مواظب باش عزیزم باز سر خود این ماجرای مشاوره رفتن جرو بحثی درست نشه.
بهش بگو من که میدونم شما هم مثله من دوست داری یه زندگی پر از آرامش داشته باشی،خوشحال باشی و لذت ببری،پس بیا بریم ، شما که بافرهنگی و........(هندونه زیر بغل دادن و....)
نمیدونم فلان دوستم رفته خیلی عالی بوده و.....
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام
شمیم جان نمی خوام نگرانت کنم اما واسه اینکه امادگی همه چیزو داشته باشی میگم
اگه موفق به بردنش شدی و اومد ممکنه بگه اه این چه دکتری بود و خودش نمی فهمه و ... تو اصلا بهت بر نخوره چون این جور اقایونی که مشاوره نمیان می دونن که کم مقصر نبودن معلومه که برای اینکه تو حق به جانب نشی این حرفا رو بزنن
اینو واسه این گفتم که ناامید نشی حتی اگه این حرفا رو شنیدی به خودت ارامش بده که خود همسرت می دونه که مقصره و داره از خودش ذفاع میکنه .
اگر هم هیچ جوره نیومد خودت برو مشاوره بگو نمیاد حداقل به خودت کمک میکنه و با کمک اون می تونی زندگیتو عوض کنی
موفق باشی دوست عزیز
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام
شميم جان من هميشه تاپيكتو دنبال ميكنم واز نگرانيهات نگران واز شاديهات شاد ميشم .
راستش من تجربه بصورت زندگي مشترك ندارم اما ميخواستم بهت يه چيزي بگم الان كه روابط حسنه است فكرنكن قراره معجزه بشه وهمه مشكلات حل بشه يكم زمان ميبره الان شايد لازم باشه يه مدت با حرف خوب وبا قربون وصدقه با همون روشهاي هندونه زير بغل گذاشتنا رو مخ شوهرت كاركني تا با قضيه مشاوره كنار بياد . دعا مكينم زندگيت شاد بشه ومشكلات زندگيتم حل بشه
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوست عزیز،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
برام جای سواله که اسم این سایت همدردیه ولی تحمل همدردی رو نداره، کارشناسهای محترم غیر از جناب SCi که اصلا به تاپیک من سر نمیزنن مگه برای بستنش بعدشم جناب فکر کنم مدیر بودن یه سری سوال ازم پرسیدن و من اصلا حال و اوضاع خوبی نداشتم و چون جواب ندادم تاپیکمو (قبل از قبلی) بستن، تو تاپیک بعدی اول سوالات ایشونو جواب دادم که بازم اصلا سر نزدن و جوابی ندادن
لطفاً این تاپیک رو مطالعه کنید: کلیک کنید
موفق باشید.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام دوستای خوبم
دیشب رفتیم فرودگاه برای باباش، تا جائیکه میتونستم احترام گذاشتم، همسرمو تحویل گرفتم و براش کلی عکس و فیلم از صحنه هایی گرفتم که چند بار ازم تشکر کرد
نزدیک صبح برگشتیم خونه، دل تو دلم نبود برای امروز مشاوره بهش بگم، هی اومدم حرف بزنم دیدم واقعا تحمل استرسو ندارم و سکوت کردم
صبح ساعت 8 پاشدم، دیدم بیدار شد ، بهش گفتم بلند شو که تا نیم ساعت دیگه دوشتو بگیری و صبحانه بخوریم و بریم که دیر نشه، گفت باشه
داشتم شاخ در میاوردم، عین رویا بود، داشتم از شدت خوشحالی دیوونه میشدم، راه افتادیم من دیدم غذا به هردومون نمیرسه براش گذاشتم و برای خودم عدسی گذاشتم و چون ابدار بود و ترسیدم بریزه تو کیفم گذاشتم که وقتی از مشاوره برگشتم بیام برش دارم و بیام سرکار
اومد گفت غذاتو جاگذاشتی، گفتم میام میبرمش میریزه تو کیفم
گفت یعنی چی میای؟ مگه نمیری سرکار میرسونمت دیگه (حالا اصلا لباسهام معلومه که مال کار نیستا) گفتم نمیرم سرکار بریم مشاوره ،گفت من که گفتم نمیام
خلاصه دیدم داره جنگ میشه، گفتم بیا تو ماشین صحبت میکنیم
تو ماشین طبق معمول شروع کرد به توهین و اینکه هرکیم حرف منطقی بزنه تو نمیفهمی، تو ذاتت خرابه و نمیشه درستش کرد، و ....
بغض داشت خفم میکرد، بهش گفتم همینکه فکر میکنی خودت منطقی هستی یعنی منطقی نیستی، حالا بیا اگه حرف مفت زد منم دیگه پیشش نمیرم چه برسه بخوام تو بری و ...
دیگه سکوت کردم
و دیدم باهام اومد، به خدا تصمیم داشتم اگه نیومد برم بگم شرایط طلاقو برام توضیح بده، چون فقط بهم توهین میکنه و خودشو محق میدونه و به من برچسب میزنه
دکتره عالی برخورد کرد و کار به جایی رسید که شوهرم بهش گفت بازم میایم پیشتون
خیلی چیزا مطرح شد و بازم خیلی بهم توهین کرد و من گذاشتم بیشتر صحبت کنه که مشاور بفهمه من با کی دارم زندگی میکنم
آخرش مشاور به شوهرم گفت ، تو آدم خوبی هستی و اعتراف میکنی چیزایی رو نمیدونی ولی فکر میکنی خیلی چیزا رو میدونی و اطلاعات کامل داری ولی الان بهت میگم اشتباه میکنی و زنها رو نمیشناسی
و در کل خوب بود
بعد مشاوره باز داشت باهام بحث میکرد که ازش کلی تشکر کردم که اومد و علارغم توهینهاش که " تو انعطاف پذیر نیستی، نمیخوای اشکالاتتو قبول کنی و تو ذاتت یه چیزایی هست که نباید باشه و ..." ولی هیچی نگفتم و بهش گفتم مشاور گفت ما گفتگو رو بلد نیستیم ،پس حرف نزنیم تا بهمون یاد بده
بعدشم سعی کردم خوب ازش جداشم، هرچند قیافه حق به جانب و برنده به خودش گرفته بود باوجودیکه کلی مشاور بهش گفت که اشتباهاتت اینا بوده، ولی اصلا انگار نه انگار
بازم خوب بود
بازم یه قدم مثبت بود
بهش گفتم اینطوری فکر کن که امروز صبح واسه زندگیمون برداشتیم نه اینکه صبح اعصابتو ریختی به هم
و خداحافظی کردیم
دعا کنین شوهرم درست بشه، مشاوره کاملا فهمید من مشکلم چیه و درست تشخیص داد ولی شوهرم هنوز فکر میکنه همه چیو میدونه و مشکل فقط از منه، دعا کنین درست بشه
مرسی
:310:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
از دست این یکتا:163:
سلام شمیم جان
با چی تو مشکل داره؟
در مورد تو و مشکلاتش باتو چی گفت؟
چه توجیهی برای رفتاراش اورد؟
وقت جلسه بعد و باهاش ست کردید؟
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
وای یکتا جون
نمیری تو دختر، مردم از خنده
خیلی باحالی
مرسی که اینقدر بهم لطف داری عزیزم :43:
اقلیما جان
خیلی چیزا رو مطرح کردیم ولی اینقدر اشاره ها کوتاه و موارد زیاد بود که قابل بررسی نبود، یه جور تخلیه فکر یا نمیدونم، ولی به نظرم دکتره یه کلیتی دستش اومد
روحیاتمونو شناخت
و حرفهاش کاملا منطقی و واضح بود و آدمو اذیت نمیکرد
حالا ایشالا یکی یکی میشینیم پاشو حلشون میکنیم
فعلا فقط معلوم شد "مهارت گفتگو" نداریم که البته میدونستم، خدا کنه یاد بگیره
چون همیشه توهین میکنه و بعد به من میگه داری توهین میکنی :311:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
یه نصیحت شمیم جان
سعی کنید هم تو و هم همسرت وقتی میرید مشاوره هدفتون حل و فصل مشکلاتتون باشه و اصلا اصلا به دنبال این نباشید که پیش مشاور و به مشاور ثابت کنید که مثلا اون مقصر بوده چون اینجوری مشاوره گرفتن فقط بحث ها و مشکلاتتونو بیشتر میکنه و هیچ کمکی به حل مسئله تون نمی کنه
یه جوری بشه که هم تو و هم همسرت اشتباهش رو در روند زندگی بپذیره و سعی به اصلاح اون داشته باشه نه اینکه بخواد رفتارش توجیه کنه
ببین وقتی همسرت داره یه رفتاری از تورو میگه پیش مشاور تو نباید اینو به حساب توهین به خودت بذاری اینو بپذیر که این رفتار تو اونو آزار می ده و جبهه نگیر مقابلش و سعی کن خودتو و این رفتار و اصلا ح کنی
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام فرانک جون، من سعی کردم مختصر بنویسم که نیان دوباره تاپیکمو ببندن و دیدی تحت این شرایط هم لطف جناب مدیر بازم شامل حالم شد، به جای اینکه یه پست بزارن که بهم کمک کنه، یه پستو برام میزارن
ولی تا جائیکه تاپیکو ببندن براتون مینویسم، مطمئنم نوشته هام مخصوصا حالا که زیر نظر مشاوره میتونه یه جاهایی به بقیه کمک کنه و این برام از هرچیز با ارزش تره تا اینکه به بسته شدن تاپیکم فکر کنم
شوهرم اولش نشست گفت آقای مشاور، شما روانشناسها میتونین فقط راهنمائی کنین و این خود شخصه که باید تلاش کنه که عوض بشه که خب بعضیها اصلا تو ذاتشون نیست، بعضیها رو اگه بخوای درست کنی باید گلشونو از اول سرشت تا درست بشن و ...
مشاوره گفت اینطوری نمیشه، مصداقهاشو بگو تا ببینم مشکل کجاست
گفت :
من با ایشون مشکل دارم در حالیکه تو محل کار، تو جامعه تو خانواده هیچ مشکلی ندارم و اتفاقا یک انسان اجتماعی هستم، ولی ایشون باعث استرس من میشن
یعنی میخواست بگه من مشکلی ندارم، این مشکل داره
مشاوره گفت مثلا کجا
و بحث ماه عسلمون که البته قبولش ندارم و تو تاپیکهای قبلیم مفصل نوشتم و مسائل از این دست پیش اومد، که مشاوره گفت یکی از مشکلاتتون اینه که "توجه" ندارین، منتها نه از روی بی مهری، از روی این فکر اشتباه ما مردها که خوبی و توجه مال قبل ازدواجه و بعدا نیازی بهش نیست چون لوسبازیه و زندگی جدی
ولی ما روانشناسها اعتقاد داریم خانمها تا 5سال اول همون توجه اول اشنائی رو نیاز دارن
اگه تفاوتهای زن و مرد رو بشناسی اینو نمیگی
برگشته میگه
مامان و بابای من هیچوقت قربون صدقه هم نرفتن، ولی بابام که رفت حج مامانم مثل مرغ سرکنده بودگ
مشاوره هم برگشت گفت اینا رو دیگه به خودمون نگو، پدرای ما زورگو بودن مادرامونم ستم کش، مامان خود من وقتی بابام زنده بود میزد به سینش میگفت الهی بری دیگه بر نگردی، وقتی مرد میشست بالای قبرش میگفت رفتی منو تنها گذاشتی، اونا تحمل کردن نه زندگی
و خلاصه کلی مسائل که فقط متهم کردن من بود و باعث میشد مشاور بهش بگه اجازه بده منم صحبت کنم و اینکه فکر میکنی خیلی میدونی ولی نمیدونی و ...
که فکر نکنم نوشتنش جالب باشه
اما فکر کنم میشه به این روند امیدوار بود
دعا کنین
:72:
اتفاقا اقلیما جان
بعد از مشاوره، داشت باهام دعوا میکرد که چرا فلان چیزو گفتی
گفتم با وجودیکه خیلی برام گرون تموم شده اون ماجرا ولی فقط به خودت گفتم و الآن هم به مشاور، نه اینکه بخوام مطرح کنم که من برنده بشم، بلکه همه چی رو بهش میگم که مشکلاتمونو حل کنه و ریششو پیدا کنه حتی اگه برگرده به من بگه رفتارت بچگانس
بهش گفتم به خدا قسم نمیخوام تو رو خورد کنم یا بزارمت تو معرض قضاوت، اگه اینو میخواستم میرفتیم دادگاه که قاضی حکم کنه، ولی اومدیم مشاوره برای درمان، برای یادگرفتن، اگرم مشکلی رو میگیم نمیخوایم اون یکی رو بکوبیم که میخوایم بگیم فلان جا که این اینکارو کرد من اونکارو اشتباه از چی بوده؟ راه درست کدومه؟
همین
هرچند بازم ادامه داد ولی بهتر شد.
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
باز دوباره دارم خودخوری میکنم و اعصابم خورده
زنگ زدم بهش حالشو بپرسم، میگه تونستی زودتر تعطیل کن تنهایی برو کفش بخر واسه خودت ،از اینکه تنهایی برو ناراحت شدم ولی از اینکه حواسش به کفش نداشتنم بود خوشحال شدم
بهش گفتم عجله ای نیست جمعه با هم میریم
که برگشته میگه، نه بخاطر بابا میگم، که کادوش کنه بده بهت
آخه پدرشون امر فرمودن که جنسای اونجا چینی و بنجل بود، اینجا هرکی به اندازه 50تومن برای خودش خرید کنه بده که بهمون بده :311:
منم احمقم نمیفهمم که داریم خودمون پولشو میدیم
بعد تازه جالب اینه که شوهرم قیافشم میگیره، انگار واقعا داره باباش خرج میکنه
برام مهم نیست
دستشون تنگه و باید کمک کرد ولی اینکه خودش اینکارا رو میکنه و بعد میاد میگه تو مسائل مالی به من اعتماد نداره آتیشم میزنه
من نمیخوام با پول باباش چیزی بخرم، مخصوصا کفشو
اگه خیلی اصرار کنن یه چیز معمولی دم دستی میخرم
بهم بگین چکار کنم/
اگه گیر داد چطوری برخورد کنم؟ با این حال و روز خودم چطور کنار بیام؟
دوباره کلافم
:303:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
فعلا تا جلسه بعدی مشاور هیچ کاری نکنید. برید کفش را بخرید و بهش بدید تا هر کاری دلش می خواد بکنه. همین. منتظر جلسه بعدی مشاوره باشید و سعی کنید جنجال به پا نکنید
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
سلام سابینا جان
مرسی که نوشتی برام
به خدا دارم دق میکنم
اونقدر سرد و حق به جانب حرف میزنه، حالا الآن اینطوریه بریم شب خونه باباش بلبل میشه و خوش اخلاق
خیلی داغونم
برام دعا کنین
دعا کنین تا جلسه بعد اتفاقی نیفته و دعا کنین بیاد مشاوره و بخاطر مراسم باباش یا بخاطر خودشیرینی واسه آقای مشاور اینو نگفته باشه
تو رو خدا دعا کنین
کاش یه کم برام مینوشتین:302:
-
RE: یه یاعلی دیگه برای نجات زندگیم
شمیم جان طولانی مدت فکر کن.روی وقایع کوچیک متمرکز نشو.هدف شما بهبود زندگیتونه پس اشکالی نداره برای رسیدن به این هدف دل همسرتو به دست بیاری تا باهات همکاری کنه.
به این ترتیب برو کفش بخر(اما سرش غز نزن!)
از افکار منفی دوری کن
حتی اگر مشاور نیومد تنهایی برو
سعی کن راه درست رو در پیش بگیری
موفق باشی