-
درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام.خیلی خوشحالم که اینجا پیدا کردم و میتونم بیام حرفام بزنم واقعا دارم دیوونه میشم:302:
واقعا در موندم تو یه منجلاب گیر کردم و هر روز دارم فرو میرم نمیدونم دارم چیکار میکنم دچار تضاد شدم به همه چی:(
من رها 22 سالمه دانشجو هستم یه رشته خوب از نظر اعتقادی هم فکر میکنم خوب باشم یعنی تا حد متوسط نماز میخونم روزه هم میگیرم اما حالا مشکل من:
من با یه آقایی حدود 6 ماه پیش آشنا شدم که نمیدونم بگم کاش آشنا نمی شدم یا چه خوب که آشنا شدم:316: از اول قصدمون ازدواج بود اولشم گفت که من قصدم ازدواج شرایطم اینطور نظر مامانم اینا مهم و اینا...
نمیگم حسی بش نداشتم اما خب خیلی سعی میکردم احساسی نباشم بر عکس اون که کاملااااا احساسی و باشخصیت و عاشقانه بود بطوریکه که رفتارش جذب کننده بود تحصیلاتشم خیلی خوب از نظر ظاهرم خوب:43:البته من هم تعریف نباشه چهره خوبی دارم ...من عاشقش شدم اونم میگفت عاشق شده من اولین بارم بود عاشق میشدم با کسی در مورد ازدواج حرف میزدم میخندیدم تو روش باش راحت شدم هرجند که اون بار اولش نبود و از من خیلی راحت تر!
از اول هم میدونستم ما یه اختلاف بزرگ داریم اونم از نظر اعتقااااادیه!!به طوریکه اون اعتقادی به نماز و روزه نداره:163: ما در همه زمینه ها با هم تفاهم داریم و تاحالا مشکلی نداشتیم سعی کردیم واسه هم احترام قایل شیم اما در این مورد خیلی بحث میکنیم:( ما خیلی صمیمی تر شدیم و حرفایی زدیم که کاش نمیزدیم :(:163: واقعا من نسبت به حرفایی که میزدیم اصلا حس خوبی نداشتم مرتب بحث عوض میکردم اوایل خیلی عذاب میکشیدم اما بعد انگار راحت تر شدم ...اما من عاشقشششششممم خیلی زیاد مرتبا آیندمون میبینم یک لحظه نمیتونم فکر کنم بدون اون در کنار مرد دیگه ای...بعد از مدتی راحت تر شد و مسایل دیگه مطرح کرد که من قبول نمیکردم اما خدا را شکر هیچ وقت کار به درخواست س ک س و اینا نرسید یعنی واقعا من اصلا اهلش نیستم من واقعا ساده و مثبت بودم که حتی از اینکه با پسری دیده بشم به شدت بدم می اد ...به خاطر این اختلاف خیلی از مسایل از نظر اون سادس از نظر من غیر طبیعی...مثلا بحثی که ما 6ماه میکنیم!دیدن اندام من!میگه واسش مهم که اندام من ببینه واسه ازدواج واسش یه ملاک!من تاحالا قبول نکردم اما میگه من توی رفتارای تو تناقض میبینم ما انقد با هم صمیمی و راحتیم اما تو حاضر نیستی عکستو نشون بدی:163: واقعا از خودم متنفرم من عاشقشم خودم هم حس میکنم دچار تناقض شدم:(
واقعا نگرانم نه نگرانیم هر دو مون که ما با این اختلاف اعتقادی آیندمون چطور میشه؟!باید چیکار کنیم؟در صورتی که تقریبا تو سایر مسایل مشکلی نداریم و کاملا شبیه هم هستیم!
لطفا راهنمایی کنید درموندم
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
نازلین جان چه توضیحی؟
چرا هیچ کس کمک نمیکنه؟!:(( اینجا هم نمیتونم حرفم بزنم:(
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام دوست عزیز. به تالار خوش اومدی:72:
خسته جان، میخوام رک و خلاصه بهت بگم.
کسی که قصدش ازدواج باشه، این درخواست ها رو نداره. چرا چشماتو بستی عزیزم؟
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط dokhtare khaste
از اول هم میدونستم ما یه اختلاف بزرگ داریم اونم از نظر اعتقااااادیه!!به طوریکه اون اعتقادی به نماز و روزه نداره:163: ما در همه زمینه ها با هم تفاهم داریم و تاحالا مشکلی نداشتیم سعی کردیم واسه هم احترام قایل شیم اما در این مورد خیلی بحث میکنیم:( ما خیلی صمیمی تر شدیم و حرفایی زدیم که کاش نمیزدیم ...به خاطر این اختلاف خیلی از مسایل از نظر اون سادس از نظر من غیر طبیعی...مثلا بحثی که ما 6ماه میکنیم!دیدن اندام من!میگه واسش مهم که اندام من ببینه واسه ازدواج واسش یه ملاک!من تاحالا قبول نکردم اما میگه من توی رفتارای تو تناقض میبینم ما انقد با هم صمیمی و راحتیم اما تو حاضر نیستی عکستو نشون بدی:163: واقعا از خودم متنفرم من عاشقشم خودم هم حس میکنم دچار تناقض شدم:(
واقعا نگرانم نه نگرانیم هر دو مون که ما با این اختلاف اعتقادی آیندمون چطور میشه؟!باید چیکار کنیم؟در صورتی که تقریبا تو سایر مسایل مشکلی نداریم و کاملا شبیه هم هستیم!
لطفا راهنمایی کنید درموندم
دوست عزیز
من هم مثل دوستتون بین رفتار و اعتقاد شما تناقضی رو میبینم
که چندان هم پیچیده بنظر نمیرسه و خیلی شایعه!
موضوع خیلی ساده است اون با زبون با اشاره مستقیم و غیر مستقیم از شما رابطه بیشتر و صمیمی تری رو طلب میکنه
و خوشبختانه شما به خاطر همون اعتقاداتی که دارین 6 ماه حرفای زیاده خواهانه اون و نفس خودتون رو تحمل کردین اما پاکدامنی خودتون رو حفظ کردین :104:
در اسرع وقت خونوادتون رو در جریان قرار بدین
قرار خواستگاری رو به سرعت تنظیم کنین
اگه واقعا دوستتون تمایل به ازدواج دارن و فقط همین یه دونه ملاک (مورد پسند واقع شدن اندام همسر ) مونده و در باقی مسائل تفاهم تمام و کمال دارین :82:
بیاد خواستگاری !!
اول مادر یا خواهرشون شما رو میپسندن بعد اگه همه چی روبراه بود ایشون هم مفتخر به دیدن شما خواهند شد
شما و جسم و روحتون ارزشمندین
اجازه ندین حتی در ذهنش همچین تصوراتی در مورد شما داشته باشه
با احتیاط بیشتری عمل کنین و خیلی خوشبینانه در موردش قضاوت نکنین
موفق باشین
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
به نظر من به یه مشاوره حضوری برید خیلی مهم!:)
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دختر مهربون عزیز نمیدونم چی بگم گیجم! همش صحبت از آینده و ازدواج میکنه...میگه از نظرش خیلی چیزایی که میگه اشکالی نداره ولی من به دلی اعتقاداتم نمی پذیرم!واقعا درموندم!اصلا ما با این اختلاف عقیده میتونیم خوشبخت شیم؟
خارپشت جان ما تازه یه نزدیکمون از دست دادیم شرایط تو خونه واسه بیان این موضوع مناسب نیست!
راستش من الان یه جوری با خودم درگیرم از خودم بدم اومده دوس نداشتم صحبتامون به خیلی حاها برسه اما رسید اوایل عذاب میکشیدم اما به خاطر اینکه بش علاقه داشتم تحمل میکردم اما همیشه یه جوری بحث عوض میکردم هرچند به نظرم خوب که نظر هم تو این زمینه بدونیم! :163:
من تاپیک شما خوندم در مورد زیبایی و انتخاب همسر...اون میگه زیبایی و اندام همسرش خیلی مهم تو تصمیم گیری!و آخه مگه میخاد به خاطر اندام من انتخاب کنه؟! خوشحال میشم نظرتونو از دید یه آقا بگید
نازلین جان اونم همین نظر داره اما من گفتم نظر کارشناسای اینجا رو هم بدونم...
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام دختر خسته
من بعنوان يك اقا نظرم در مورد زيبايي اينه كه بايد طرف را دوست داشته باشم در مورد اندام هم يك سري چيزهاي كلي مثل اينكه از خانمهاي خيلي لاغر يا خيلي چاق ممكنه خوشم نياد
نميدونم منظور دوست شما دقيقا از اينكه اندام شما براش مهم هست چيه... يعني مي خواهد شما را بدون لباس ببينه؟
ببينيد چيزي كه هست و توي تالار هم كاملا مشهود اينه كه بعضي از اقايون از اين ترفندها براي رسيدن به خواسته هاشون استفاده ميكنند... بايد ببينيد اول ازهمه چقدر ايشون به اخلاقيات پايبند هست
بعد اگه واقعا قصد بدي نداشته باشه حساسيت بيش از معمول روي اندام و زيبايي ميتونه بعدا هم براتون دردسر بشه
بهرحال من فكر ميكنم بهترين راه شما قرار دادن خانواده در جريان هست چرا كه انها بهتر ميتونند تشخيص بدهند فرد مورد نظر شما چه قدر به اخلاقيات پايبنده و هم اينكه اگه واقعا مناسب هم هستيد خانواده ميتونند در رفع دغدغه اون اقا در مورد زيباييو اندام كمك كنن ... مثلا مادر يا خواهر ايشون ميتونند شما را با لباس هاي مناسب تر اين موضوع ببيند و يا حتي خودشون... اما همه منوط به اينه كه شما در مسير درست باشيد
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام دوست عزيز:72:
من راجع به بقيه رابطتون نظر نميدم
ولي راجع به اين اختلاف عقيدتيتون كه شما اهل نماز و روزه ايد ولي ايشون نيست
اينكه خوب بستگي داره چقدر اين اختلاف براتون مهم باشه !! آيا براي شما مهمه كه شوهر شما مثل خودتون نماز خون باشه روزه بگيره يا اينكه نه مهم نيست؟
من خودم به شخصه انسانيت طرفم برام مهمه و اگه نماز نخونه يا روزه نگيره ناراحت ميشم ولي روي تصميمم تاثيري نميذاره خوب اگه طرفم كسي باشه كه از همه نظر بهم بخوره ولي فقط از اين نظر مشكل داشته باشه ،از نظر من مشكل خاصي نيست و من ميتونم تحمل كنم ....من خواستم نماز ميخونم ، اون نخواست نماز نميخونه، يعني مثل خونه خودمون كه يه سريا نماز ميخونن يه سريا نميخونن خلاصه چيز عادي اي هست به نظر من... از نظر بحث هاي اعتقادي و اعياد ديني هم من اونقدر تعصبي نيستم و البته در مورد تربيت فرزندان هم روي ياد دادن انسانيت و رفتار هاي انساني بيشتر تاكيد دارم تا بحث هاي اعتفادي ، واسه همينم من از نظرم حالا اينكه طرفم نماز و روزه نميگيره تاثير زيادي روي تصميم نميذاره چون به نظرم پيدا كردن كسي كه از همه نظر اينهمه باهام تفاهم داشته باشه كار خيلي سختيه و ميتونم به همين خاطر از نماز و روزه نگرفتنش بگذرم (ولي آيا شما مطمئن هستين كه از همه نظر تفاهم دارين؟ آخه وقتي قضيه احساسي ميشه آدما بيشتر احساسي فكر ميكنن تا منطقي)
ولي خوب به نظر نمياد كه از نظر شما عادي باشه يا شما به اين مورد بي تفاوت باشين. به نظر مياد كه اين مورد براي شما خيلي مهمه
خوب بايد بدونين كه اينكه شوهر شما اعتقادي نداشته باشه و شما هم خيلي معتقد باشين اگه ايشون احترام شمارو داشته باشن و به اعتقاداتتون احترام بذارن خيلي مشكل شديدي پيش نمياد ولي اگه دين و چيزهايي كه شما بهشون اعتقاد دارين رو به سخره بگيرن و حرفهاي بدي بزنن و .... طبيعتا مشكل خواهيد داشت و اينكه خوب در تربيت فرزندانتون شايد مشكل پيدا كنين چون مثلا شما ميخواين معتقد تربيتشون كنين ولي ايشون نميخوان .... خوب همه اينا بستگي داره كه شما چقدر معتقد بودن همسرتون براتون مهمه و ايشون چقدر به شما احترام ميذارن و اينكه آيا ايشون فقط بي اعتقادن يا اينكه ضد دين هم هستن؟ اگه ضد دين باشن كه طبيعتا اصلا سازشتون نميشه
دوست عزيزم من نظرم رو به شما گفتم بازم ميگم بستگي به نظر خودتون داره كه شما چقدر براتون مومن و معتقد بودن همسرتون مهمه ؟؟؟؟ اگه اين جزء معيارهاي اصلي انتخاب همسرتونه كه نميشه به اين آسوني ازش گذشت
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
نقل قول:
سلام دختر خسته
من بعنوان يك اقا نظرم در مورد زيبايي اينه كه بايد طرف را دوست داشته باشم در مورد اندام هم يك سري چيزهاي كلي مثل اينكه از خانمهاي خيلي لاغر يا خيلي چاق ممكنه خوشم نياد
نميدونم منظور دوست شما دقيقا از اينكه اندام شما براش مهم هست چيه... يعني مي خواهد شما را بدون لباس ببينه؟
ببينيد چيزي كه هست و توي تالار هم كاملا مشهود اينه كه بعضي از اقايون از اين ترفندها براي رسيدن به خواسته هاشون استفاده ميكنند... بايد ببينيد اول ازهمه چقدر ايشون به اخلاقيات پايبند هست
بعد اگه واقعا قصد بدي نداشته باشه حساسيت بيش از معمول روي اندام و زيبايي ميتونه بعدا هم براتون دردسر بشه
بهرحال من فكر ميكنم بهترين راه شما قرار دادن خانواده در جريان هست چرا كه انها بهتر ميتونند تشخيص بدهند فرد مورد نظر شما چه قدر به اخلاقيات پايبنده و هم اينكه اگه واقعا مناسب هم هستيد خانواده ميتونند در رفع دغدغه اون اقا در مورد زيباييو اندام كمك كنن ... مثلا مادر يا خواهر ايشون ميتونند شما را با لباس هاي مناسب تر اين موضوع ببيند و يا حتي خودشون... اما همه منوط به اينه كه شما در مسير درست باشيد
سید جان شاید درست نباشه بگم اما نظر ایشون یه چیز فراتر از چاقی و لاغری:163:
استدلالشم اینه که واسش این مساله تو تصمیم گیری مهم!
در هر حال ممنمونم از نظرتون
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
[align=justify]چقدر مشکل شما شبیه این تاپیکه :exclamation:
http://www.hamdardi.net/thread-18473.html
اینجاست که باید گفت :
با تشکر از ا ی R ا ن ثل که به ما یاد داد قبول کردن بعضی از پیشنهادها فقط از اعتبار آدم کم میکنه... !!!!!!
وقتی بعضی حرفای بعضیا رو میشنوم به این نتیجه میرسم پررویی توی افراد درصد داره !!!
از 0 درصد شروع میشه تا مقادیر بالای چندین میلیارد درصد!! ..... یعنی از اختلاس هم بیشتر !!!!!!!!
این دیگه از اون درصد بالاهاست !!!!!!
این روزا مدرنیته همه چیو راحت کرده ... عشق با سناریوی از پیش تعیین شده!!!
تو غرب یه چیز عادیه که زنو مثل یه کالا پشت ویترین مغازه ها میفروشن، یعنی عین لباس همه جاشو برانداز میکنن که زدگی، عیب و ایرادی نداشته باشه!!!!
حالم بد شد .......... :([/align]
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
نقل قول:
سلام دوست عزيز
من راجع به بقيه رابطتون نظر نميدم
ولي راجع به اين اختلاف عقيدتيتون كه شما اهل نماز و روزه ايد ولي ايشون نيست
اينكه خوب بستگي داره چقدر اين اختلاف براتون مهم باشه !! آيا براي شما مهمه كه شوهر شما مثل خودتون نماز خون باشه روزه بگيره يا اينكه نه مهم نيست؟
مرسی حنان جان چقدر صحبتات به دل میشینن:46:
من اولا واسم مهم بود که همسرم هم از نظر عقیدتی مثل من باشه اما بعده که شخصیتش دیدم واقعا دیگه خیلی رو نماز و روزه حساس نبودم راستش دوس دارم که عقیدش قوی تر باشه..حداقلش اینه که راجع به یه سری مسایل همدیگر درک میکنیم مثلا من وقتی میگم عکس نشون نمیدم میتونه راحت تر درک کنه یا سایر مسایل!!از اول هم گفت هر کی عقیده خودش داشته باشه و عقیده یه امر شخصیه!اما حالا میگه به این نتیجه رسیده که ممکن از این نظر در آینده دچار مشکل شیم:302: نمیدونم شاید حق با اون!راستش ما بچه نیستیم هر دو مون هم سطح تحصیلاتی خوبی داریم من دوس ندارم اون از دس بدم دوس دارم یه جوری با هم به تفاهم برسیم...واقعا امکانش هست؟!
pk جان بله منم اون تاپیک خوندم تو جست و جو پیداش کردم و دیدم مشکلمون شبیه! اما خب مشکل اصلی من جای دیگس!اختلاف عقیده!!
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
تاپیک شما یکم طولانی شده بودونتونستم کامل بخونم.ولی 1 نکته مهم هست:
من به عنوان یک پسر که تجربه بالایی در روابط آزاد داشته(به دلیل اینکه خارج ازایران تربیت شده بودم) اطمینان 100% به شما میدم که این رابطه کاملا بر اساس مسائل جنسی از طرف اقای مورد نظر شکل گرفته و درcut کردن این رابطه به هیچ عنوان شک نکنید.شما در ایران زندگی میکنید و آینده این رابطه به جایی میذسه که برای 99 درصد اقایون ایرانی یک ضد ارزش به حساب میاد و مطمئنا شما به مشکل بر خواهید خورد.
موفق باشید:72:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
گفتی که:
نقل قول:
دختر مهربون عزیز نمیدونم چی بگم گیجم! همش صحبت از آینده و ازدواج میکنه...
و
نقل قول:
...
استدلالشم اینه که واسش این مساله تو تصمیم گیری مهم!
دختر خسته ی عزیزم، من نمیگم بدبین باش.
اما فکر میکنی کسی که قصدش فقط و فقط سوء استفاده از شما باشه، حرفاش با این جملاتی که بالا نوشتی فرقی میکنه؟
حاضرم قسم بخورم فرق نمیکنه.
کدوم پسری به دختر پاکی مثل شما میاد بگه من به قصد ... با شما دارم صحبت میکنم؟
معلومه باید با حرف از آینده زدن و قول ازدواج و معیارهای عجیب غریبی (که پشتش معلوم نیست قصد ِ واقعی یا غیر واقعی ازدواجه) بیاد جلو.
مسیرت از مو باریکتره.
نقل قول:
راستش من الان یه جوری با خودم درگیرم از خودم بدم اومده دوس نداشتم صحبتامون به خیلی حاها برسه اما رسید اوایل عذاب میکشیدم اما به خاطر اینکه بش علاقه داشتم تحمل میکردم اما همیشه یه جوری بحث عوض میکردم هرچند به نظرم خوب که نظر هم تو این زمینه بدونیم!
عزیز دلم، حواست به خودت باشه.
الکی نیست که میگن: مراقب افکارت باش به گفتارت تبدیل می شود. مراقب گفتارت باش به کردارت تبدیل می شود. مراقب کردارت باش به عادت تبدیل می شود. مراقب عادتت باش به شخصیتت تبدیل می شود. مراقب شخصیت خود باش،آن سرنوشت تو خواهد بود...
شما حق داری راجع به این مسائل ریز و شخصی و کاملاً خصوصی، فقط با کسانی که به طور رسمی تشریف آوردن خواستگاریت صحبت کنی. نه هر کسی که غیر رسمی به شما پیشنهاد ازدواج داد.
نقل قول:
من اولا واسم مهم بود که همسرم هم از نظر عقیدتی مثل من باشه اما بعده که شخصیتش دیدم واقعا دیگه خیلی رو نماز و روزه حساس نبودم
به نظرم عشق چشماتو بسته.
اگه از اول اینا برات معیار بوده، مطمئن باش چند وقت بعد از ازدواجت، یاد معیارایی که بادیدن این آقا از یادت رفته میفتی. و اونوقت . . .
نقل قول:
خارپشت جان ما تازه یه نزدیکمون از دست دادیم شرایط تو خونه واسه بیان این موضوع مناسب نیست!
دختر خسته ی عزیزم، تسلیت میگم که این اتفاق افتاده.
از اقوام مادری بود یا پدری؟
اگه از اقوام مادری نبوده، بالاخره یه کمی برای مادرت قابل تحمل تر هست. احتمالا حال مادرت بهتر باشه از پدرت. با مادر درمیون بذار.
امیوارم که خیلی بیشتر از همیشه حواست به پاکی روح و روانت باشه:46:
پستم با پست cent_os عزیز همزمان شد.
البته شاهد ِ از غیب رسیده شدن ایشون. :)
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام دوست عزیزم
من فکر می کنم اول باید به قصد واقعی این آقا پسر پی برد که واقعا هدفش ازدواج است یا خیر
و بعد در فاز شناخت و پس از خواستگاری رسمی نگران اختلاف نظرها بود!
از برآیند صحبت های ایشان هم بوی خوبی به مشام نمی رسد زیرا کسی که قصد ازدواج دارد
سراغ این سوالات یا حرفها و رفتارها نمی رود پس بهتر است کمی به رفتار او شک نمایید!
یک سر به این تاپیک بزن تا ببینی چند نفر با پیشنهاد ازدواج اغوا شده اند و متاسفانه
سرنوشت های بدی پیدا کرده اند!
تجربیات زندگی اطرافیان و دوستان همدردی نشان می دهد که پسری که قصد ازدواج دارد و به
دنبال همسر است بسیار متفاوت تر از این اقا برخورد می کند!
در این خصوص توجه شما را به این مقاله جلب می کنم.
می گویی در هنگام زدن این حرفها معذب می شوی...خوب باید هم بشوی چون طبق قوانین
دین ما این صحبت ها برای شما و آن آقا پسر مجاز نیست و این آقا هم دارد مرحله به مرحله
پیش می رود! کمی بیشتر دقت کن و حواست را جمع کن!
برای محک زدن او به او بگو که به خواستگاریت بیاید تا ببینی چه عکس العملی نشان می دهد
و حتی اگر می توانی رابطه ات را با قطع کن تا رسما اقدام به خواستگاری نماید تا حسن
نیتش برای شما محرز شود وگرنه که دیگر هیچ!!!
پس ابتدا جواب این سوال را پیدا کن و بعد وارد مرحله بعدی بشو!
موفق باشی
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
"دختره خسته" عزیز، اولاً نمی دونم چرا این آی دی رو انتخاب کردی ، کلاً چرا این روزا دپرس بودن مد شده؟ همه یا خسته ان یا داغون !
ببین عزیزم ، شما دچار تناقض نشدی ایشون داره شما را دچار تناقض می کنه. مردی با نیت اصلی ازدواج چنین پیشنهادی نمی ده و چنین پافشاری ای هم نمی کنه. این مواردی که شما دیدی رو ما خیلی پیش تر دیدیم .سعی کن از تجربه دیگران استفاده کنی.
نیتش ازدواج نیست ، کسی که نیت ازدواج داشته باشه کار رو به این حرفا نمی کشونه و باعث آزار شما نمی شه. شما ایشون رو دوست داری و سعی کردی تن به حرفای به قول خودت شرم آور ایشون بدی ، چرا ایشون شما رو انقدر دوست نداشته باشه که از پرت و پلا گویی دست بکشه و مثل یه مرد بیاد جلو؟؟؟؟؟!!!! اینو حتماً از خودت بپرس
یادم هست این موضوع برای یک خانم سی و چند ساله پیش اومده بود و ایشون خوب می دونست این آقا منظورش دوستی و سوء استفاده ست ، گفت اگر این موضوع خیلی برای شما مهمه (اندام) من با مادر شما می رم استخر :311: ایشون ببینه پسند کنه ، اینجا بود دست طرف رو شد و گفت نه من خودم باید ببینم !!!!!!!!!!! :163: این خانم هم گفت:" خودتی "!! :311:
این آقا از ایـــــــــــــــــــــــ ــن همه موضوع مهم دست کشیده فقط فوکوس کرده روی اندام شما؟! اصلاً موضوع مرگ و زندگیه!!!! واقعاً متاسفم برای این جور آدما که به چه ترفندایی متوسل می شن
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
آقايان با اون چشماهاي تيزشون سير تا پياز همه چي رو مي فهمن لازم نيست كه بخواي همه چيزو بدون حصار بهشون نشون بدي!
يك نكته در مورد دوست داشتن واقعي اينه كه اگر كسي واقعا تورو بخواد و در تصميمش مصمم باشه تورو با همه كاستي ها و قوت هات مي خوادت و گير به مسائل جزئي نمي ده. مطمئن باش اگر كسي كارش به اينجايي كه شما شرح دادي رسيد بايد در طرز تفكرش نسبت به خودت فكر كني.
هيچوقت در مورد يك آقا صفر و يك فكر نكن. نگو يا اين يا هيچ كس ديگه! به هر نشان هشداردهنده اي بايد توجه كني و ازش سرسري نگذري. هميشه آماده قطع يك ارتباط باش و تا سر سفره عقد ننشستي با اطمينان در مورد ارتباطت قضاوت نكن. سعي كن آدمها رو اونجور كه هستند ببيني و از عشق هاي افسانه اي و هاليوودي پرهيز كني. عشق واقعي، تعهد، صميميت و احترام مياره و اگر مي بيني مسيرت داره كج مي شه بدون ايني كه باهاش مواجهي عشق نيست. حالا چي ميشه اگر چشماتو ببندي؟ بعد ازدواج متوجه مي شي اين دود كوچكي كه قبل از ازدواج چشم تو رو مي سوزوند و اذيت مي كرد يك آتش شعله وريه كه يا نمي توني خاموشش كني و يا به سختي و مشقت موفق مي شي و درحاليكه مي تونستي انتخاب بهتري داشته باشي گول خوردي. عزيزم! معيار زيبايي و تحصيلات در نگاه اول(و شايد بيشتر در نگاه ديگران) جذب كننده هست ولي اصلا كافي نيست.
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دختر خسته عزيزم:72:
يعني چي اولا برام مهم بود الان ديگه نيست؟ عزيزم منم فكر ميكنم شما تحت تاثير احساسات يا به اصطلاح عاشقي قرار گرفتين.
من خودم در تجربه تلخي كه داشتم طرفم از من يكسال كوچيكتر بود و ميدونست كه من عمرا نميتونم با كوچيكتر از خودم رابطه داشته باشم ولي به دروغ خودشو يكسال بزرگتر معرفي كرد و بعد از اينكه عاشقش شدم دروغاشو فاش كرد !!! خيلي ناراحت شدم ولي بدون كه احساس چقدر قوي بود كه حتي از سنش هم گذشتم و گفتم مهم نيست خوب اون موقع احساس جلوي چشمام بود! من قبلش برام مسئله سن خيلي مهم بود ولي بعدش كه اين اتفاق افتاد ميگفتم مهم نيست ولي در اعماق وجودم ناراحت بودم و گاهي به اين موضوع سنمون فكر ميكردم ولي در نهايت ميگفتم اشكال نداره مهم چيزاي ديگه است ( حالا اي كاش چيزاي ديگه اش درست بود :311: بدبختي توي تمام مسائل همين حرفو ميزدم) مثل شما كه ميگي الان ديگه برات مهم نيست نماز و روزه نميگيره ولي اعماق وجودت هنوز ناراحته
پس بدون عزيز دلم كه اتفاقا اين قضيه خيلي هم برات مهمه ولي چون به اصطلاح عاشق شدي ميگي ازش ميگذرم!! ولي زماني كه سرد شدي و اين احساسات كنار بره ( مثلا 6 ماه بعد از عروسيت) بعدش گرفتار اين مسائلي ميشي كه قبلا ميگفتي برات مهم نيست ولي در اصل مهم بوده.....
و اينكه ميگي طرف شما هم اول ميگفته اين اختلاف عقيده مون مهم نيست ولي الان داره ميگه چرا مهمه و ممكنه بعدا براتون مشكل ايجاد كنه باعث ميشه كه بيشتر به اين مسئله فكر كني
در رابطه با ديدن اندام هم كه خوب من با نهايت احترام با نظر دوستان مخالفم كه مادر يا خواهر پسر ببينن به جاي خود پسر!!! من ديدم كسايي رو كه بعد از ازدواجشون به مادرشون ميگن كه مادر جان همسر من اين عيبو داشته چرا شما ديدي به من نگفتي ؟ براي من خيلي مهم بوده
توي روايات هم داريم و من شنيدم كه براي كسايي كه قصد ازدواج دارن پسر ميتونه به قصد ازدواج به بدن دختر نگاه كنه و حتي دختر ميتونه يه لباس نازكتر بپوشه كه بدنش مشخص تر باشه ( اينو از خودم نميگم از تو روايات شنيدم و خوندم ولي الان حضور ذهن ندارم كه كجا ) خوب طرف حق داره كه وقتي كسي رو براي زندگيش ميخواد انتخاب كنه حد اقل ببينه كه قراره چه شكلي باشه !!!! حالا نميخوام ازدواج رو با خريد مقايسه كنم ولي وقتي مثلا وقتي شما ميخواي يه چيز عمري بخري كه تمام عمرت داشته باشيش !!! عقل حكم ميكنه قبل از خريد چشماتو باز كني و قشنگ ببينيش كه داري چي ميخري كه بعدا پشيمون نشي!!! چشم بسته كه نميشه عمل كرد. به نظر من آقا پسر حق داره قبل از ازدواجش دختر خانم و اندامشون رو ببينه چون حرف از يه عمره !!!! ولي ولي ولي اين مسئله ها بايد توي خواستگاري مطرح بشه زماني كه مطمئن هستي كه طرف اومده براي ازدواج نه اينكه با هركي كه رابطه داشته باشي و خودش بگه قصدش ازدواجه ..... حالا اگه ايشون ميگن اندام اينقدر براشون مهمه كه ميتونه توي تصميمشون تاثير بذاره ، خوب ايشون ميتونن بيان خواستگاري بعدش اندام شمارو ببينن و بعدش تصميم بگيرن !!! خوب هر خواستگاري اي كه نبايد به ازدواج ختم بشه ....
منظورم اينه كه دختر خسته ي عزيز اگه ايشون تمايل دارن كه اندام شمارو ببينن بهشون بگو بيان خواستگاري و بعدش مثلا ميتونن شمارو با بلوز و شلوار ببينن.....
در نهايت وقتي عمقي نگاه ميكني اينكه ايشون از اول احساسي بودن و شما منطقي، اول گفتن اختلاف عقيده مهم نيست ولي حالا ميگن مهمه و شمايي كه اول اختلاف عقيده براتون مهم بوده الان مهم نيست يه جورايي انگار ايشون تا حدودي از فاز احساسي اومدن بيرون و منطقي تر شدن و شما هم انگار از فاز منطقي اومدي بيرون و احساسي تر شدين .....
اينكه ايشون راجع يه مسائلي حرف ميزنن ( احتمالا مسائل جنسي) و شما موذب ميشين و اينكه ميخوان الان اندامتوتن رو ببينن خوب اين رفتارا خيلي مناسب نيست
شما ازشون بخواين كه اين حرفها بمونه واسه بعد از خواستگاري ببين بهتون چي ميگه؟؟؟؟ و بهشون بگو كه حالا اگه ايشون بيان خواستگاري دليلي نداره كه نتونن بعدش تصميم بگيرن!!!! ميتونن بيان خواستگاري شمارو ببينن و بعدش تصميم بگيرن كسي اجبار به ازدواجشون نميكنه كه!!!!! پس شما اين حرفو به ايشون بزنين كه اين مسائل بمونه براي بعد از خواستگاري ولي اگه ايشون قبول نكردن خوب بايد به حسن نيتشون شك كرد
در رابطه با اختلاف عقيدتون به نظرم بايد بيشتر فكر كنين خصوصا وقتي كه هم شما مشكل دارين هم ايشون!!!
و عزيزم همه اين حرفارو من با فرض اينكه ايشون واقعا قصدشون ازدواج هستش گفتم و مثبت فكر كردم
اگه بخواي منفي فكر كني همه ي اين رفتارها ميتونه از جانب كسي باشه كه قصد سو استفاده داره و به بهانه ي ازدواج ميخواد....
موفق باشين:72:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
فقط میتونم یه کلام بهت بگم : میخواد قدم به قدم بهت نزدیک بشه و کار بجاهای باریک بکشه....اصلا پیشنهادش عادی نیس....اگه یه وقت شرایطو جور کردو تنها بودین و گفت لباساتو درآر .میخام اندامتو ببینم .مطمئن باش بلافاصله کار بجای باریک میکشه....عزیز خطرناکه....
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
آي آي!شرمنده كه منم مثل باقي دوستان معتقدم به قول حضرت حافظ : خداي را به مي ام شستشوي خرقه كنيد.. كه بوي خير نمي آيدم از اين اوضاع!
عزيزكم..قبل ازدواج بهتر چشما يه كم باز تر و دقت به اين تفاوتا بيشتر باشه( و بعد ازدواج كمتر)وقتي دل آدم از عشق زيادي داغه صداي عقل زياد بگوش خوش آهنگ نيست. خواهش ميكنم امروز يك بار ديگه تفاوت هاتونو مرور كن و ببين اگه اينها و اين حرف ها و پيشنهاد ها از طرف يه شخص ثالث نه اين آقا كه آشناي دل توست مطرح ميشد قبول ميكردي؟
از من بهت يادآوري عزيزم بعضي راه ها يه جورايي بي بازگشتن و رفتن توشون هزينه بالايي داره.. نه اين راهو نپذير و البته در مورد تقاضاي خاستگاري ايشون هم سهل گير نباش.( علي رغم دلت )بيشتر و دقيق تر نگاه كن خانومي باشه؟:72:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
[align=justify]
نقل قول:
راستش من الان یه جوری با خودم درگیرم از خودم بدم اومده دوس نداشتم صحبتامون به خیلی حاها برسه اما رسید اوایل عذاب میکشیدم اما به خاطر اینکه بش علاقه داشتم تحمل میکردم اما همیشه یه جوری بحث عوض میکردم هرچند به نظرم خوب که نظر هم تو این زمینه بدونیم!
شما از حرف زدن درباره این مسائل از خودت بدت اومده، چون خلاف عقایدت رفتار کردی، اگه خواسته ایشونو اجرا کنی اون موقع فکر میکنی چه حسی داشته باشی!!!؟؟؟
دونستن نظر همدیگه تو هر زمینه ای خوبه، درمورد ظاهر و اندام هم ایشون میتونه نظرشو بگه و شما هم بگی فلان خصوصیت را داری یا نه، لزومی نداره حتما ببینه! اینکه یکی بخواد نظرشو به طرف مقابل تلقین کنه و با حرفایی مثل اشکال نداره و آینده به خطر میفته و ....خواسته هاشو توجیه کنه که نشد! برفرض که ایشون دید و پسندید و ازدواج کردید، مگه اندام تا چند وقت همون شکلی میمونه!؟ بالاخره بعد ازدواج اندام دختر با قبلش فرق میکنه هرچقدرم که ورزش کنه و انواع جراحی های زیبایی هم انجام بده دیگه مثل روز اولش نمیشه، یا دوران بارداری ممکنه لک بیاره، مسلما بخاطر چاق شدن پوست بدن شل میشه و هزارتا چیز دیگه ... ایشون اون موقع میخواد چکار کنه!؟
نقل قول:
من اولا واسم مهم بود که همسرم هم از نظر عقیدتی مثل من باشه اما بعده که شخصیتش دیدم واقعا دیگه خیلی رو نماز و روزه حساس نبودم راستش دوس دارم که عقیدش قوی تر باشه..حداقلش اینه که راجع به یه سری مسایل همدیگر درک میکنیم مثلا من وقتی میگم عکس نشون نمیدم میتونه راحت تر درک کنه یا سایر مسایل!!از اول هم گفت هر کی عقیده خودش داشته باشه و عقیده یه امر شخصیه!اما حالا میگه به این نتیجه رسیده که ممکن از این نظر در آینده دچار مشکل شیم
دختر خسته عزیز ایشون اون موقع که شما دوست داشتی اونم نماز بخونه و روزه بگیره و عقیدشو قوی کنه گفته هرکسی باید عقیده خودشو داشته باشه!!!!!! اما حالا که پای خواستش درباره دیدن اندام وسط اومده اینجا دیگه عقیده شما براش مهم نیست و باید حتما ببینه چون ممکنه روش تاثیر بزاره!!!؟؟؟؟ اگه دید و نپسندید چی!!!!؟؟؟ بهرحال اون موقع بهونه زیاده!!! هر چیز کوچیکی رو میشه بهونه کرد برای اینکه بگه نپسندیدم!!!
نقل قول:
ما بچه نیستیم هر دو مون هم سطح تحصیلاتی خوبی داریم من دوس ندارم اون از دس بدم دوس دارم یه جوری با هم به تفاهم برسیم...واقعا امکانش هست؟!
وقتی اول ارتباط برقرار کردی و احساس وابستگی بوجود اومد و بعد دنبال تناسب معیارها و به تفاهم رسیدن رفتی مسلما به مشکل میخوری. وقتی آدم به کسی وابسته نباشه راحت روی معیاراش وامیسته اما وقتی وابسته شد سعی میکنه خودشو به هر نحوی با طرف تناسب بده! با اینکه ممکنه تناسبی نداشته باشن توی اون مورد! همین تفاوت اعتقادیتون یه نمونه شه که شما داری سعی میکنی خودتو با خواسته ها و عقاید ایشون وفق بدی! یعنی وابستگی نمیزاره خوب همه مسائلو بسنجی! شما دیدگاه مذهبی و فکریت با این آقا فرق داره!موضوع فقط توی این خلاصه نمیشه که ایشون نماز نخونه و شما بخونی و هرکسی به دین خودش! مسائل اعتقادی چیزائیه که آدم یه عمر باهاشون زندگی میکنه و بزرگ میشه و روی همه جوانب زندگی تاثیر میزاره و فقط به خود شخصی که مخاطب شماست خلاصه نمیشه بلکه باید خانوادشم درنظر بگیری. فرضا اگه ایشون نظام اعتقادیش اینطوری شکل گرفته باشه که مثلا توی مجالس با خانومهای فامیل ارتباط خیلی نزدیک و صمیمانه داشته باشه بدون رعایت هیچ حریمی و از نظرش مشکلی نداشته باشه، اما از نظر شما خیلی جالب نباشه اونموقع چی!؟ بازم تحمل میکنی؟؟ درسته خیلی از مشکلات را توی زندگی باید کمی کوتاه اومد و صبر و تحمل داشت و کمک کرد تا حل بشه، اما نه اینکه اصلی ترین خصوصیات شخصیتی که همسرت داره بخواهی تحمل کنی! باتوجه به اینکه بعد از ازدواج نمیشه خیلی روی این قضیه حساب کنی که طرفت تغییر میکنه و باید با شرایطی که الان داره راجبش تصمیم بگیری!
نقل قول:
منم اون تاپیک خوندم تو جست و جو پیداش کردم و دیدم مشکلمون شبیه! اما خب مشکل اصلی من جای دیگس!اختلاف عقیده!!
اون تاپیکی هم که مشابه مشکل شما بود مشکلشون فقط دیدن عکس بی حجاب نبود، اونام مشکلات عقیدتی داشتن، اتفاقا اون آقا هم مذهبی نبود و از نظرش این مسائل مشکلی نداشت!! بهرحال پستهای توی اون تاپیک میتونه خیلی کمکت کنه.
حضرت یوسف با اینکه یه مرد بود در شان و کلاس خودش ندید که به خواسته زلیخا تن بده، اگه به اون خواسته تن نداد از ترس آتیش جهنم نبود چون به شان و کلاسش نمیخورد اونکارو بکنه! ... ما که دختریم چرا باید به هرخواسته ای تن بدیم!!؟؟؟؟
[/align]
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام خسته خانم دوستان بسیار راهنماییهای خوبی کردن و بعضا از تجربیاتشون گفتند تجربه هایی تلخ تلخ و تلخ حدیثی از امام علی ع به یاد دارم که میفرمایند: گران دیگران را ارزان بخرید و منظورشان تجربه ای است که دیگران میکنند شکست میخورند تباه میشوند و ... برایشان بسیار هزینه دارد در و اقع برایشان گران تمام میشود شما دیگر تجربه نکنید شما استفاده کنید عبرت بگیرید بدون هیچ هزینه ای که شاید آبرو باشد عفت باشد جوانی باشد زیبایی باشد و هر چیز ارزشمند دیگری
خدا نکند در اینده این خود شما باشید که با سوز دل اینجا از تجربه تلختان بگویید و دردمندانه از دیگران بخواهید که عبرت بگیرند اگر گوش شنوایی باشد و تعقلی که احساسات لهش نکرده باشد
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
وسط
خیابون که نمیخواد اندامتو ببینه میبردت خونه ای خالی.وقتی لباستو در اورد
که واسه ازدواج !!!!!!! اندامتو زیارت کنه آب از لب و لوچش اویزون
میشه.میگه چه اندام خوشگلی!همونجوری هستی که فکر میکردم!آرزوم بود زنم
دقیقا اینجوری باشه!بعد هی میاد سمتت.ادامه میده.حرفای عشقولانه میزنه و
نزدیکتر میشه.تو نمی خوای کاری کنی ولی مگه میشه؟مگه میذاره؟مردا این جور
وقتا زورشون 1000 برابر میشه.هرچی تو تلاش میکنی فایده نداره.آخرش هم کار
خودشو میکنه و تو خسته و ناراحت و گریون میشی.
آرومت میکنه که عزیزم چرا ناراحتی؟من و تو مال همیم.آخرش که زن من
میشی.....و خلاصه ارومت میکنه
تو درمونده نمیدونی چیکار کنی؟مجبور میشی باز به خودش پناه ببری.کی میای
خواستگاری؟ -میام عزیزم.بذار کارام جور شه.پولامو جمع کنم.دلم میخواد
دست پر بیام پیش خونوادت.دلم میخواد بهترین ها رو بتونم برات فراهم کنم بعد
بیام _میگی.من به همین شرایطت راضیم _میگه من ناراضیم و....این
جریان انقد کش پیدا میکنه که دیگه خسته و درمونده میشی و باید بشینی تا وقت
گل نی با این اقا عروسی کنی.اون میره و تو میمونی با عمر بر باد رفته
و....
باز هم خود دانی.صلاح مملکت خویش خسروان دانند
اگه رفتی و جریان جور دیگه ای پیش رفت بگو.دوست دارم بدونم
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دوست عزیز دوست منم مشکل مشابه شما داشتن خوندن تاپیک به شما کمک میکنه
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دوستان ایشون فقط منظورش عکس بود همین...لطفا بد برداشت نکنید
سلام به همه دوستای عزیییزم تک تک نظراتتون خوندم و فکر کردم:72:
امروز با هاش حرف زدم بببببببببببدتریییین روز زندگیم بود:302:
من یه دختر ساده و مثبت که با تمام وجود عاشق شدم عاشق شخصیت اخلاق تحصیلات ظاهرش...هرلحظه آیندم باش میدیدم از اینکه یک لحظه فکر کنم کس دیگه ای همسر من باشه دلم میلرزد حالم بد میشد...مثل نامزد بود مرتبا حرف از پیشرفتمون آیندمون اهدافمون ... منم خوشحال که چقدر شبیهیم:302:
خیلی سخت بود وقتی پیشم نشسته بود و گفت من هدف اصلیم بورسیه شدن گیجم!میتونیم ادامه بدیم بدون مسیولیت زندگی!:302: پا گذاشتم رو دلم و گفتم تمام شه بهتره...اون پرسید اگه بازم شروع شه؟!گفتم با اطلاع خانواده ها و خاستگاری:302:
از لحظه ای که ازش جدا شدم فقط گریه کردم حالم بد همه صورتم داغ شده:302: ته قلبم میگه کارت منطقی بوده اما دلم میگه نه!:316: میدونم میگید احساسی نباش اما من واقعا دارم داغون میشم حالم خیلی بد کمکم کنید:302:
در شرایطی که باید فقط درس بخونم اصلا نمیتونم برم سمت کتاب:302:
خاهش میکنم خودتون جای من بزارید کسی که بجز اختلافی که گفتم همه شرایط من داشت همه معیارهای من:302:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
درك ميكنم چه حال بدي داري... مي دونستي حالت كاملا طبيعيه؟ منم چنين روزهايي رو پشت سر گذاشتم... خيليها پشت سر گذاشتن! اصلا هر اتمام رابطه اي همينجوري ممكنه زجر و ناراحتي داشته باشه. فقط خاص تو نيست...
آفرين به تو كه انقدر منطقي بهش جواب دادي... نكنه بري پيش خودت فكر كني به رابطه بدون مسئوليت باهاش تن بدي ها؟ اگه يك درصد با كار امروزت توي دلش تصميم بگيره بياد خواستگاري با عقب نشيني تو هرگز اينكار رو نمي كنه. ببين صدي نود معيار تورو هم داشته باشه پا پيش نذاره فايده اش چيه دختري! درسته؟ پس بر تصميمت پابرجا و مصمم باش. انشاءالله اگر بخوادت مياد خواستگاري اگرم نخواد باور كن كاري از دست تو برنمياد و به عكس العمل تو هيچ ربطي نداره. متوجهي؟
آفرين! آفرين! تا اينجاش خيلي خوب پيش رفتي...:46: :104: از اين به بعد هم اميدوارم موفق بشي...:72:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
مرسی سرافراز عزیزم
واقعا حالم بد خیلییییییییییی بد فقط و فقط به خاطره هامون فکر میکنم به لحظه هامون که سراسر عشق بود...
گناه من چیه؟!اگناه من اینه که عاشق شدم :302: و حالا موندم با یه دل تیکه تیکه یا سردردهای زیاد با فکر و ناراحتی با یه عالمه حرف که تو دلمه و به کسی نمیتونم بگم همه جا همه چی خاطرش:302:
من 6 ماه باش در ارتباط بودم از چند ماه قبل میشناختمش عاشقش نبودم اما دوسش داشتم آخرش چی شد من موندم تنها :302:
کاش تو این فرصت نمیگفت کاش همه چی خوب پیش میرفت:302:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
چرا کسی چیزی نمیگه؟تو خونه که نمیتونم چیزی بگم اینجا هم کسیو ندارم؟:302:احساس میکنم یه بار بزرگ رو قلبم:302:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سلام دختر خسته ي عزيزم:72:
بهت تبريك ميگم :72: كار درستي كردي عزيز دلم
من نميخوام بگم طرفت آدم ناجنسي بوده يا هرچي ، شايد اصلا بهترين كسي باشه كه ميتونه خوشبختت كنه ولي عزيزم بايد به خاطرش صبر كني و از راه درستش بري جلو :72:
من خودم به موقعش جرئت همچين كارهايي رو نداشتم و صدبار جدا شدم و دوباره برگشتم ولي آخرش كه چي؟ در نهايت هم جدا شدم.... عزيزم تو ديگه سر حرفت بمون و ديگه برنگرد به هيچ عنوان
ببين عزيزم تو اولين نفري نيستي كه اين جدايي رو تجربه ميكنه، آخرين نفر هم نيستي ، خيلي از بچه هاي اين سايت اين جدايي هارو تجربه كردن.... رفتارت كاملا طبيعيه يعني ميخواستم بگم عزيزم فكر نكن كه تنهايي يا فقط خودت داري اين احساسات رو تجربه ميكني
فكر كن كه صدها دختر ديگه مثل خودت اين لحظات رو داشتن يا دارن و دارن تحمل ميكنن
البته خوب به قول شما شايد فقط مسئله يه عكس بودش فقط و دوستان زياده روي كرده باشن در حرفاشون ولي عزيز دلم ما كه از اينجا از پشت كامپيوتر نميتونيم بفهميم كه طرف شما منظورش چي بوده؟ و حتي شايد خود شما هم كه باهاش در رابطه هستي متوجه نشي !! كه اصلا آيا فقط عكس بوده يا به عكس ختم ميشه يا ادامه پيدا ميكنه ؟ دوستان تجربه ها يا ديده ها و شنيده هاي خودشون رو برات گفتن !!! خيلي ها كه اين بلاها به سرشون اومده به طرفشون اعتماد كامل داشتن و اصلا انتظارشون نداشتن اين رفتار ها از طرفشون سر بزنه ولي زده !!! يعني عزيزم اين راهنمايي هايي كه ميشه كلي هستش و در عين حال ايمن ترينشون هستش كه يه موقع خودت آسيب نبيني
عزيزم كاري كه كردي به نفع خودت بود.... حالا شايد طرف شما پسر خوبي باشه و اصلا اينطوري كه بچه ها تعريف كردن نباشه
اگه شما به شناخت خودت از ايشون مطمئني و مطمئني كه ايشون قصدش ازدواج بوده و هست كه خوب بلاخره ميان خواستگاري
ايشون هيچ جوابي به شما ندادن وقتي كه گفتي ميخواي رابطه رو تموم كني و اگه خواستت بياد خواستگاري؟؟؟؟؟
عزيزم ميدونم الان چه حالي داري ،اينكه فكر كني طرفت همسر آينده ات هستش و توي روياهات هميشه اونرو همسر و در كنار خودت فرض كردي، اونو پدر بچه هات و همدمت فرض كردي ،توي خونه خودتون عروسيتون و همه چيز رو با اون ديدي !!! و حالا جدا شدي
ميدونم اين روياها چقدر شيرينه و دل كندن ازشون چقدر سخت
منم نميتونستم غير از اون كس ديگه اي رو شوهر خودم بدونم ، منم جدا شدن از اون برام غير ممكن بود ولي الان 2-3 سالي هست كه جدا شدم و ميبينم كه ممكنه
من قبلا وضعيتم از تو بدتر بود چون شما بعد از 6 ماه جدا شدي ولي من بعد از حدود 1.5-2 سال جدا شدم و بيشتر وابسته اش بودم
عزيزم الان عاشقي و اين گريه ها و اين رفتار طبيعي هست بعد از يه مدت حالت رو بهبود ميره و بيشتر منطقي فكر ميكني و اگه نقصي و مشكلي توي رابطتتون بود بهتر متوجه ميشي
اين مراحل، مراحل قطع وابستگي هستش عزيزم اصلا ناراحت نباش
تو با اين جدايي وابستگيت از بين ميره فقط كه باعث ميشه بيشتر منطقي فكر كني.... حالا اگه طرفت پسر خوبي باشه و هموني باشه كه تو ميخواي و تصورش رو ميكني نبايد نگران باشي كه از دستش ميدي!! چرا؟ چون اگه هموني باشه كه تو فكرشون ميكني و همونقدر با شخصيت و مودب باشه و قصدش ازدواج باشه كه مياد خواستگاريت
ولي اگه اونطور نباشه هم كه چه بهتر كه الان ازش جدا شدي كه بيشتر بهش وابسته نشدي چون بلاخره بايد ازش جدا ميشدي
پس تو در نهايت چيزي رو از دست نميدي... اگه خوب باشه كه مياد خواستگاريت و از دستت نميره !! اگرم بد باشه كه همون بهتر بره و ديگه پيداش نشه ... اين ميشه دليل اين كاري كه شما كردي پس اصلا ناراحت نباش
كارت و پيشنهادت منطقي بوده عزيز دلم :72:
تنها نيستي :46:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
خسته خانم آفرین واقعا اینکه تونستی عاقلانه رفتار کنی در حالی که سرشار از احساسی مهم اینه که بتونی این مسیر رو ادامه بدی من او پسر رو که نمیشناسم اما خب با اطلاعاتی شما دادین و همینطور از خودتون من این ازدواج رو صلاح نمیبینم شما فکر میکنی اختلاف اعتقادی کم چیزیه؟اون هم برای شما که معتقدید اهل نماز و روزه و ... هستید و هزار و یک ریزه کاری دیگه ای که شاید برای اون اقا خنده دار و مسخره باشه اون اقا قراره در اینده پدر بچه هاتون باشه بعدا در تربیت بچه ها چه میکنید؟دچار تناقض نمیشید؟ با همسرتون اختلاف پیدا نمیکنید؟ شما هرچی به بچتون بگید نماز بخون حتی اگه شوهرتون دخالت در این موارد هم نکنه بچه وقتی میبینه باباش نمیخونه به نظرتون چی میشه؟ اونها قطعا خیلی از پدرشون الگو میگیرن شما راضی میشید به این امر؟ در ضمن این وسط یا شما باید (کم کم) دست از اعتقادتون بکشید(یا به دلخواهتون یا اینکه نه بلکه استحاله میشید یعنی یک روز به خودتون میاید میبینید نه نمازی نه روزه ای و نه ....) یا شوهرتون معتقد بشه(نمیدونم من آیا ممکن هست واقعا؟ اصلا چه تضمینی هست که بشه؟ مگه همین الان معتقد بشه نماز خون شه که اونم نمیشه فهمید واقعیه یا از روی احساسات و برای رسیدن به شما بعدا هم همان آش و همان کاسه:خدا عالم است) یا اینکه چون نمیتونید پا روی اعتقاداتی که به اونها باور دارید بذارید دچار تناقضات شدیدی در زندگیتون با ایشون میشید که اون علاقه ابتدایی رو به کلی از بین میبره و زندگی رو به جهنم تبدیل میکنه یا باید طلاق بگیرید یا بسوزید و بسازید به اینها فکر کنید لطفا. تازه الان شما لبریز از احساسی عشق نمیذاره بدیهاشو درست ببینی و اگه اون هم عاشق باشه همینجوره یعنی میخوام بگم چه بسا اختلافات بیشتری هم باشه الان شما و اون اقا به دلیل همون احساسات که عرض کردم وقتی کنار همید خود واقعیتون نیستید همه رفتارهاتون کنترل شده است مثلا اگه الان یه قراری بذارید و شما یک ساعت دیر سر قرار بری اون اقا با اینکه یک ساعت مثه چی علاف شده اما به شما لبخند میزنه و تا شما بخوای عذرخواهی کنی میگه عزیزم این حرفها چیه منتظر تو بودن خودش عین لذته و شما با خودت میگی عجب مرد شریفیه عجب اخلاقی اما وقتی وارد زندگی شدین و خالی ازین شور و هیجانات با خود واقعی هم زندگی میکنید شما ده دقیقه دیر کنی و اون اذیت شه باید کلی دلیل بیاری اینکه بد دهن هست یا نیست اینجا مشخص میشه واقعا اگر هم تکرار بشه که خدا میدونه.مخلص کلام نه اختلاف اعتقادی کم اختلافیه و نه شناخت شما کامله
در ضمن اینهمه دوست خوب دارین اینجا خیلی هم خوبه اما دوستی که واقعا نه تو این لحظه ها بلکه همیشه به فکرته و همیشه هم کنارت تا احساس تنهایی نکنی خدای مهربونه که قربونش برم یکم بهش نزدیکتر شو از اون طلب کمک کن تا راه درست رو نشونت بده و از شر وسوسه شیطان نجاتت بده. خواهر خوبم توکل کن بهش و از خودش نیرو بگیر.(یک پیشنهاد : نماز (که میخونید)+خواندن قران(اگه میخوندید بیشترش کنید) با یاد خدا دلها ارامش پیدا میکنه)
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
مرسی دوستای عزیزم خیلی خوب که شما هستید من هیچکیو ندارم باش حرف بزنم داغونم از دیروز عصر فقط خوابیدم هیچی نخوردم نصفه شب از ناراحتی می پرم از خواب همش ببخشید احساس تهوع دارم همه بدنم داغ!مامانم نگران همش میگه چی شده؟مریض شدی؟!دوس دارم بمیرم:302:
همه گوشیم اس ام اساش همه ایمیلم ایمیلای اون همه زنگام زنگ اون:302: به خدا داغون ترم از این حرفام
همش این حرفش میاد تو ذهنم که گفت من خستم تحملم تمام شده الان نمیتونم به ازدواج فکر کنم:302: خیلی لحظه های بدی بود مرتب میگفت دوست دارم من داغون تر میشدم...آخه اگه دوسم داشت چرا همش مدتی یه بار حرف از نگرانی و جدایی میزنه؟!چند ماه پیشم باز یه بار این حرفا زد و من مردم بدترین تابستون داشتم افسرده بودم بعد دوباره ارتباطمون شروع شد اما کم تر!تااین که سه چهار ماه خیلی ارتباطمون زیاد شده بود و الام من دوباره مردم:302::302:
این اختلاف منم میدونم خودشم میدونه و میگفت نگران:302: اما الان واقعا شرایط خوبی ندارم. که منطقی فکر کنم من کنکور ارشد دارم اما اصلا نمیتونم برم سراغ کتابام همش یاد اونم:302:
حنان جان چقدر خوب شما هستی:72: عزیزم من تاپیک شما خوندم اما عشق من مثل شما نبود اون تحصیلات عالی داره سربازی رفته موقعیت ازدواج داره:302: کاش نمیرفتتتتتتتتتتتتت:316:
دوستان بم گفت یه بار دیگه هم هم ببینیم اما من قبول نکردم پشیمونم کاش میدیدمش اما ترسیدم جدایی سخت تر بشه:302:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
عزيزكم
در روند دوستي گاهي ناچاريم بار ها و بارها حدود و روابط مون رو تعريف كنيم.تا اونو رو به شكل صحيح دربياريم. جانكم!
در افسانه هاي ما خسرو پرويز شيرين رو همينجوري مي خواست به قول دوست شما بدون مسئوليت.. اما شيرين داراي گوهري ارزشمند و طبعي بلند بود .. اون به خسرو گفت كه تنها زماني ميپذيره كنارش باشه كه در مقام همسر و شريك هميشگي زندگيش بمونه..شيرين گفت:
چراغي كه بر و راهم فروزد
به از شمعي كه در دستم بسوزد
دوست شما همه معيار ها رو داشتن جز يكي.. اين كه به شما با نظري مسئولانه نگاه كنند .. گلم آدمهاي بزرگ و موفق و برجسته و جذابي رو مي شناختم كه به خاطر نداشتن همين شرط لازم مخاطب خودشون رو شكستن..همه اون زيبايي ها عزيز دلم وقتي مي تونه در مقام شريك دل و به قول دوستان عراقي من:" توام الروح"( يعني همون نيمه ديگر خودمون!)به ما منتقل بشه كه كسي كه دوستش داريم اول در قبال ما و دل و روحمون احساس مسئوليت كنه..اگر هدف بزرگ شما حفظ دوستي و حمايت از احساست اون بوده هدف اونم بايد متقابل حفظ دلت و آرامش باشه..من نمي گم گرفتن بورسيه هدف كميه .. اما حفظ موجود با ارزشي مثه تو هم هدف كمي نيست كه دوستتون فعلا بهش فكر نمي كنه.. از دو حال خارج نيست يا مثل خسرو پرويز برمي گرده و با احترام لازم تو رو مي خواد يا...
من نميدونم كدوم خير و سعادت توست اما ميدونم خداوند تو گلم رو دوست داره و اميد دارم..تو رو خوشبخت و آرام و محفوظ و سعادتمند و سر بلند ببينم. قربانت( ديگه گريه نكني ها؟ قر بون اون اشكات!مروارديد ها تو براي كسي نگه دار كه دريا دل باشه!:72:)
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
عزیزم وقتی اون مطلب رو برات نوشتم متوجه کلمه عکس تو نوشته هات نشدم.اشتباه از من بود.اما منظور کلی این که این روند رفتار اون به طور کلی درست نیست
من یه مثالی رو برای یه دوست دیگه نوشته بودم که همیشه خودم تو سختی ها تو ذهنم مرور میکنم.به تو هم میگم شاید از درد و رنجت کم کنه.
این تنها تجربه تو نیست تقریبا اکثر ما ها
همین چیزا رو تجربه کردیم و وقتی به این مرحله ای که تو قرار گرفتی رسیدیم
مثه تو میپرسیدیم چرا؟چرا؟چرا؟
خدایا مگه من چکار کردم؟من که انقد مواظب دل ادما بودم من که خودم و قاطی
این مسائل نمیکردم چرا این جور شد؟
اما
تو این شرایط جواب این چراها دردی رو دوا نمیکنه.شاید بعدها بتونی جواب
چراهاتو پیدا کنی.اما جوابشون هرچی باشه مهم اینه که یه تجربه مهم بدست
اوردی.
دیدی..این تجربه فواید زیادی برات داشته.
الان تو با تجربه تر و پخته تر شدی؟
اهنگر وقتی میخواد یه شمشیر بسازه اهن رو تو اتیش گداخته میکنه بعد با پتک
روش میکوبه.ضربات پی در پی.باز تو اتیش داغ و گداختش میکنه و باز ضربات
پتک.وقتی شمشیر اماده شد حالاست که نوبت آب سرده.تن داغ و ضربه خورده آهن
توی اب سرد قرار میگره و اروم میشه.حالا اون اهن بی مصرف شده یه شمشیر زیبا
اهنگر سرنوشت هم اینجوری ادما رو میسازه.تو الان مثل اون اهن داری ضربه
میخوری.گداخته میشی.از دردی که میکشی ناراحت و نالانی.اما فراسوی این دردها
قراره دختر شاد و موفق خلق بشه.مطمئن باش
و باز به این حرف میرسی
این نیز بگذرد
اون پسر هم اگه بخوادت رسما میاد خواستگاری.اگه نیاد یعنی یه فرد جدید و بهتر قراره مرد زندگیت باشه.
به هرحال همه از سر خیرخواهی جوابتو دادیم
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
ملاحت جونم مرسی عزیزم:72: بله نمیدونم چرا اینطوری کرد چرا هر مدت یک بار پشیمون میشه این کاراش داغونم میکنه همش میگم کاش دوباره برگرده:302: دعوام نکنیدا ولی میگم خب دختر قبول میکردی یه مدت باهاش بودی تا فکرش آزادتر شه بعد دوباره به فکر ازدواج می افتاد:302: اما گفتم شاید نظرش نسبت بم عوض شه از طرفیم بم گفت خستس از این وضع:316: از نگرانی هاش خستس:316:
بخدا دارم داغون میشم همش میگم من دیگه مثل اون پیدا نمیکنم که انقدر با من جور باشه:302:
بهار جان مرسی از مثال قشنگت اما بخدا من دیگه طاقت ندارم از اینکه ازش دور باشم میمیرم اان که دارم مینویسم رنگم زززرد زرد دوستم میگفت داری روانی میشی:302: میدونی همه رفتاراش محترمانه و سرشار از عشق بود اما خب به خودم میگفتم اونقدر عاشقت نبود وگرنه این نمی گفت:302:
دوستان تنهام نزارید...دلم میگه برگرد پیشش اما خب اینطوری کوچیک میشم:302:
کد:
دوستان تنهام نزارید...دلم میگه برگرد پیشش اما خب اینطوری کوچیک میشم302
دوستان تصمیمم درست بود؟من نمیخام از دستش بدم:302:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دخترم
اينو تو داستاني خوندم اينجوري بود كه يه عاشقي كه دلش شكسته بود از دوستي كه ازش يه كم بيشتر ديده بود پرسيد: پس چرا در آن زمان قلبم تشخيص نداد كه اين راه اشتباه است؟ آن دوست گفت : شايد قلب تو بتدريج دانست كه اشتباه ميكند اما بنمي خواست رنج بكشد از اين رو قبول رنجهاي راه اشتباه را بر قبول رنج جدايي ترجيح داد..
فرزندم..اجازه بده در يك رابطهاول بدونيم براي هم چه هستيم..اگر كسي آسمان و زمين من و پاره قلبم باشه اما من براش فقط يه دوست باشم ..يه جاي كار گير داره..رابطه يه داد و ستد نيست كه بگيم من 5 كيلو عشق ميذارم تو هم بايد 5 كيلو عشق بذاري اما.. و اما ..و باز اما بهتره كه تعادل و تناسب تو رابطه باشه..بگذار اگر مصر و محكمه خودش برگرده و بگذار اگر دوست و درسته..شيوه درست رو انتخاب كنه..و از خداي مهربون صبر زيبايي رو بخواه كه تو رو محفوظ نگهداره گلم ..باور كن اگر از خداوند صبر بخوايي بي نهايت به آدم ازش ميده..منم برات دعا ميكنم:72:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
lمرسی ملاحت جان
امیدوارم که صبرم زیادشه:302:چون حالا که هرلحظه بدتر از قبلم آخه بار اول که نیست یه مدت پیشم من باز تو همین شرایط بودم خیلی طول کشید که یکم بهتر شم یا اصلا نشدم!!
دعا کنید برگرده:302: آخه به خاطر یه بورسیه؟!ته دام میگه شاید کس دیگه ای و دوس داشته باشه:316::316: میخام باش حرف بزنم.درسته؟!میخام علت کارش بدونم
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
دختر خسته! يه كار خوبي كردي هي شيطون مياد توي جلدت بري خرابش كني! الان اصلا نميشه قضاوت كرد! بابا بهش فرصت بده! آقايون دوزاريشون دير ميفته! صبر كن بگذار همين زجر رو اون بكشه... نبودنت رو حس كنه...تا بياد خواستگاري تو! آخه چرا مي خواي بزني همه چيزو خراب كني!:161:
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
سرافراز جون الان موقعیت ازدواج نداره!فعلا درس میخونه.منم کنکور دارم. قرار بود دو ماه دیگه من به خانوادم بگم خانواده اون میدونن و رضایت دادن:316:
پس میگید من علتشو ندونم؟اگه کس دیگه ای دوس داشته باشه من همینجوور منتظر بمونم؟
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
عزيزم دختر نازنينم بي صبري در اين شرايط غير عادي نيست اما غرق شدن در اندوه ..نه!
گفته به خاطر "به خاطر بورسيه؟؟؟؟ "چه عرض كنم؟!
فعلا چون شناختي از ايشون ندارم نمي تونم درباره اش قضاوت كنم اما مي تونم به تو گلم چند تا نكته بگم
الان با اين حال و روز دردناك درست نيست از موضع ضعف باهاش حرف بزني.
فرق نميكنه به خاطر بورسيه يا به هر خاطر ديگه اي در قبال تو عزيزم احساس مسئوليت كافي نشون نداده!جان كلام اينه : احساس مسئوليت كافي نشون نداده!و اين يه مانع برا يكي شدن و آرامش و حفظ دوستي شماست به اين تفاوت فكر كن عزيزكم!
به هر علتي فعلا چنين جوابي به شما داده خيلي صلاح نميبينم قدم پيش بذاري.مي ترسم اين حركت شما نه تنها پاسخي رو كه جستجو ميكني نده بلكه باعث بشه سر خوردن بشي. ميشه چند روزي صبر كني؟
در ضمن اگه بهت گفته از اين وضع اونم خسته اس بذار اونم كمي فكر كنه..بعضي وقتا جاي خالي ما مخاطبمون رو به فكر فرو ميبره.. اگه جايي در دلش داشته باشيم .. خلاء حضور ما بهش ميگه يه چيزي تو زندگيش كمه.. اما اگه اينطور نباشه..يعني داشتيم تلاش بيش از حدي رو براي كسي صرف ميكرديم كه بود و نبودمون براش علي السويه است..
-
RE: درموندم!با این اختلاف خوشبخت میشیم؟!
منم
این تجربه رو البته به یه نحو دیگه داشتم .من و اون هیچ مشکلی با هم
نداشتیم.از همون اول هم با خونوادش چندبار اومدن خواستگاری.بیشتر ازیک سال
خونوادم اونا رو تاب دادن.جواب تلفناشونو ندادن و....باور کن همه فامیل
داوطلبانه اومدن وساطت کردن اما فایده نداشت.من خودم بعد از کلی شناخت اون
پسر رو قبول کرده بودم خونوادم میدونستن که تو ازدواج چقد سختگیرم و
همینجوری از کسی خوشم نمیاد.رابطه من و اون عالی بود.همه کار برام انجام
داد.یاد ندارم یکبار بحثمون شده باشه یا نازکتر از گل بهم گفته باشه.حتی یه
موضوع مهم که برام مثل راز بود رو از طرف من پذیرفت.هرکی میدیدش میگفت چقد
خوبه.مهربون.عاطفی.کاری.چشم پاک.دست و دلباز.بهم میگفتن باور کن هرچند میلیون سال یکبار همچین پسری بدنیا میاد.خیلی تلاش کردیم که بشه اما نشد. اگه بخوام کل ماجرا رو
بگم خیلی طولانیه اما میخوام بدونی وقتی تموم کردم چند روز شوک بودم بعدش
گریه مداوم و اصلا غذا نمیخوردم فقط آب میخوردم.تازه ظاهرمو حفظ میکردم که کسی نفهمه چه حالیم.حتی
یه دل ازردگی یا خاطره بد ازش نداشتم که با فکر کردن بهش از دلم بره
بیرون.دوستم میگفت این جوری میمیری.خاله هام بام دعوا میکردن.واسه اون گریه
میکردن که زندگیشو من نابود کردم.کسی از دل زار من خبر نداشت
اما چند روز بعدش حالم خیلی بهتر شد.دوستم باورش نمیشد.همه چی رو فراموش
کردم.دیگه سعی میکنم اگه خاطراتش یادم میاد با دلبستگی بهش نگاه نکنم.
وضعت که از من بدتر نیست
اینا رو گفتم که بدونی که میدونم چی میکشی و بدونی اخرش ادم میتونه دوباره
سر پا وایسه.مطمئن باش