-
از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دختری هستم 34 ساله با تحصیلات کارشناسی ارشد و شاغل در زمینه نفت و گاز- حدود 1 ماه است عقد کرده ام ولی الان پشیمانم- شوهرم آدم خوبی است ولی من دلایلم ترسهام از قرار زیراست لطفا راهنماییم کنید
1-همسرم دانشجو دکترااست در یک کشور خارجی- هنوز کار نداردومن به خاطر او باید همه از صفر در یک کشور دیگر شروع کنم.
2-از نظر مالی خوب نیست ولی همیشه به این فکر می کردم که او آینده دارد ولی او متعقد به تساوی حقوق مردهاو زنها است و اعتقاد دارد که من هم به اندازه او باید برای تامین احتیاجات مالی زحمت بکشم البته حیلی دوستداردمن هم ادامه تحصیل دهم.
3-به عنوان مهریه نصف از خانه خود را به من بخشید ولی تا زمان عقد به من نگفته بودکه خانه هنوز سند ندارد- من مایل به این کار نبودم ولی ایشان حاضر نبود سکه طلا مهر کنند البته حق طلاق را هم به من داده است.
4-اجاره این خانه در تامین نیازهای مادی مادرشان است و برای من فقط مشکاتتش می ماند از قبیل این که الان قرار است خانه فروخته شودلذا هر دفعه به من می گوید قبل خروجاز کشور به خواهرش یا مادر خودم واگذار کنم تا خانه فروخته شود و خانه دیگری خریداری شود.
5-سکه های عروسی مون را فروخت تا با آن سفر ماه عسل برویم و همانطور 1 هفته خودش به شهرستان خودشان برود. تمام سکه های فامیل خودش خرج خودش گردید. من مادی نیستم ولی این کارش خیلی اذیتم کرد.
6- ازرابطه جنسی وحشت دارم و هنوز با همارتباطی برقرار نکردیم .نسبت به همسرم اعتماد ندارم با این که خیلی مرد مهربانی است و همه فامیل و آشنا ها دوستش دارند.
7-درست همزمان با ازدواج من طلاق خواهرم که دانشجوی دکترا است اتفاق افتادکه خیلی برام سنگین بود.
راستش اینقدر می ترسم که حاضرنیستم بروم در یک کشور دیگر میگم ازحالا جدا شم ودیگرهیچ وقتم ازدواج نکنم.
خوبیشام بگم اینکه مهربان است- هوام من و خانواده ام دارد- خسیس نیست- قدرشناس است- سالم است- اصلا عصبی نیست و در بدترین شرایط هیچوقت حرف نامربوطی نزده و فوق العاده حساس می باشد. راستش در وقت ازدواج تمام کارها بامن بودو خانوده اش چون شهرستان بودندهیچ کمکی نکردند و الان درست بعد از عقد ترسهای من خیلی زیادشدند.
لطفا کمکم کنید-ممنونم
مدیر همدردی ممکن است کمکم کنید من هر لحظه دوست دارم بروم و جدا شم خیلی می ترسم –من فکر می کنم هیچوقت نباید ازدواج می کردم- ترس از رابطه جنسی از یک طرف و همینطور احساس این که بهم ظلم شده در سند ازدواج منهیچی به نفعمن نیست جز حق طلاق- نمیدانم فکرهام درست یا نه ولی خیلی می ترسم
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
عزیزم به همدردی خوش آمدی:72:
همسر شما سالم ،مهربان،قدرشناس،آرام است.اون طور که خودت گفتی.چه سرمایه ای بالاتر ازاین می خوای که زندگی ات رو با اون آغاز کنی.اگه بتونی عشق همسرت رو بپذیری و دوستش داشته باشی ترست ازرابطه ی جنسی هم کم کم برطرف خواهد شد.
ازدواج یک رابطه عاشقانه است و دراون منفعت طلبی جایگاهی ندارد.سند ازدواج توی قلب شما و همسرتان است عزیزم.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
آيا شما كارمند رسمي هستيد؟منظورم اينه كه آيا باجداشدن از كارتون ممكنه در آمد بالايي رو از دست بدهيد؟
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی ازجوابتان- ولی اینکه من از نظر مادی در مضیقه خواهم بودوهنوز نرفته هزار تا فکر دارم که باید چکار کنم- این که از رابطه جنسی خیلی می ترسم و این که وقتی صحبت از مهریه می شود من هیچی ندارم او می تواند خیلی راحت من را بگذارد برود- البه این را بگویم از بچگی مادرم همیشه به من و خواهرم می گفت اگر با پسرس رابطه داشته باشیداوشما را ول می کندو حتی حالا من همیشه این تصور دارم . طلاق خواهرم هم مزیدبرترسهام است اوکه همیشه بهترین دختر فامیل بود باید گیر یک آدم بدبیوفته که خودش دیر نشان بده پس من قبل این که این مصیبتها سر بیاد جداشم- راستش خیلی می ترسم از این که شوهرم زرنگی کرده باشد و ...از رابطه جنسی که با این که خیلی مقاله خواندم ولی باز هم می ترسم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مريم صوفي
آيا شما كارمند رسمي هستيد؟منظورم اينه كه آيا باجداشدن از كارتون ممكنه در آمد بالايي رو از دست بدهيد؟
نه کارمند رسمی نیستم و راستش خقوق بالایی هم ندارم تا قبل ازدواج کارم را به خاطر استرهایش اصلا دوستنداشتم ولی حالا دو دستس بهش چسبیدم
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط as56
1-همسرم دانشجو دکترااست در یک کشور خارجی- هنوز کار نداردومن به خاطر او باید همه از صفر در یک کشور دیگر شروع کنم.
سلام عزیزم:46: زمان خواستگاری به شما نگفتند که باید با ایشون به خارج از کشور برید؟ در مورد شرایط و نحوه ادامه تحصیلتون در اونجا پرس و جو نکردید؟ با خودتون در این زمینه کنار نیومدین که باید از صفر شروع کنم؟!
2-از نظر مالی خوب نیست ولی همیشه به این فکر می کردم که او آینده دارد ولی او متعقد به تساوی حقوق مردهاو زنها است و اعتقاد دارد که من هم به اندازه او باید برای تامین احتیاجات مالی زحمت بکشم البته حیلی دوستداردمن هم ادامه تحصیل دهم.
خوب حالا صرف نظر از عقیده ایشون شما خودتون دوست ندارید شاغل باشید؟ آیا در این زمینه قبلا به تفاهم نرسیدید؟
3-به عنوان مهریه نصف از خانه خود را به من بخشید ولی تا زمان عقد به من نگفته بودکه خانه هنوز سند ندارد- من مایل به این کار نبودم ولی ایشان حاضر نبود سکه طلا مهر کنند البته حق طلاق را هم به من داده است.
من که فکر میکنم حالا نگیم همه ولی اکثر دخترخانوما دوست داشته باشند که مهریشون ملک باشه چون ملکو همون جا به نامت میزنند اما سکه رو کی داده کی گرفته.اصلا قضیه مهریه هم که یه چیز توافقیه و اجباری در انتخاب وجود نداره، درسته؟
حق طلاقو هم که به شما داده که کمتر مردی حاضر میشه چنین کاری بکنه.(فکر نمیکنم یکی از پسرای فامیل ما حاضر به چنین کاری بشه)
4-اجاره این خانه در تامین نیازهای مادی مادرشان است و برای من فقط مشکاتتش می ماند از قبیل این که الان قرار است خانه فروخته شودلذا هر دفعه به من می گوید قبل خروجاز کشور به خواهرش یا مادر خودم واگذار کنم تا خانه فروخته شود و خانه دیگری خریداری شود.
اما به زحمتش میارزه ها، نمیارزه؟
5-سکه های عروسی مون را فروخت تا با آن سفر ماه عسل برویم و همانطور 1 هفته خودش به شهرستان خودشان برود. تمام سکه های فامیل خودش خرج خودش گردید. من مادی نیستم ولی این کارش خیلی اذیتم کرد.
چرا اصلا واستون مهمه؟ خوب حالا خرج خودش کرده دیگه خرج کس دیگه ای که نکرده.بعد از ازدواج دیگه باید من و تو کنار گذاشته بشه.
6- ازرابطه جنسی وحشت دارم و هنوز با همارتباطی برقرار نکردیم .نسبت به همسرم اعتماد ندارم با این که خیلی مرد مهربانی است و همه فامیل و آشنا ها دوستش دارند.
خوب این که دیگه مشکل ایشون نیست. شما هم خیلی راحت میتونی با مطالعه ، بارفتن پیش دکتر زنان و .... اطلاعاتتو بالا ببری و ترسو کنار بذاری.
7-درست همزمان با ازدواج من طلاق خواهرم که دانشجوی دکترا است اتفاق افتادکه خیلی برام سنگین بود.
این موضوع به طلاق شما چه ربطی داره؟ اتفاقا جدایی شما بعد از یه ماه از جدایی خواهرتون زیاد جالب نیست. درسته؟
راستش اینقدر می ترسم که حاضرنیستم بروم در یک کشور دیگر میگم ازحالا جدا شم ودیگرهیچ وقتم ازدواج نکنم.
من واقعا نمیدونم شما به این چیزا قبل از ازدواجتون فکر نکردین؟!!!!
خوبیشام بگم اینکه مهربان است- هوام من و خانواده ام دارد- خسیس نیست- قدرشناس است- سالم است- اصلا عصبی نیست و در بدترین شرایط هیچوقت حرف نامربوطی نزده و فوق العاده حساس می باشد.
من تو نوشته شما فقط دو موضوعو دیدم:
1.یه شوهر خیلی مهربون،خانواده دوست،که اصلا خسیس نیست و......هزار تا خوبیه دیگه
2.یه دختر خانومی که نمیدونم قبل از ازدواج چرا به مهمترین مسائل زندگیش فکر نکرده جواب مثبت داده و حالا پشیمون شده!!!!!
یکی از اولین چیزاییی که با اومدن یک خواستگاری که تو خارجه به ذهن هرکسی میرسه همین (اینکه برید اونجا زندگی کنید،دوباره تحصیلتونو از صفر شروع کنید و شاغل بشید) نیست؟
خواهر خوبم ناشکری نکن وهرلحظه خداتو هزار مرتبه شکر کن.
اولی که عنوان تاپیکتونو دیدم با خودم گفتم چه مشکلی هست که خانومو پشیمون کرده؟
شرایط الانتو با بعد از خدای نکرده طلاقت مقایسه کن خودت میبینی که چقدر داری ناشکری میکنی.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
خودتان رو درگیرمسائل مادی نکنید و ان را به عهده همسرتان بگذارید.ایشون خودشون فکر اون مسائل رو خواهند کرد.عزیزم درسته خواهر شما توی زندگی اش به مشکل برخورده اما این دلیل نمی شه که شما هم به مشکل بربخوری.عزیزم شما خیلی بدبینانه داری به قضایا نگاه میکنی.مردها ممکنه همسرشون رو درصورتیکه تن به رابطه جنسی باهاشون نده ترک کنن اما عکس این مورد رو بعید می دونم.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام as56
به نظره من، اگه موقعه ی تصمیم گیری، شناخت کافی داشتین و از انتخابتون مطمئن بودین، میزان این ترس ها کم تر می شد.
من که تقریبا با هر فردی که تازه ازدواج کرده صحبت می کنم، همه می گن یه مقدار ترس دارن و هنوز نمی دونن که آیا انتخابشون درست بوده یا نه، و این کاملن طبیعیه، تا وقتی با طرف مقابلت زیره یه سقف زندگی نکنی، نمی تونی بشناسیش و برا همین می گن ازدواج مثه یه هندونه ی سر بسته می مونه!
- همیشه یه خودتون بگین، طلاق آخرین راه حله!
- هیچ وقت ترس از شکست، نباید باعث بشه میدون رو خالی کنین!
- شما الآن دارین بهترین لجظاتتون رو خراب می کنین، به خاطره اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!
-خیلی ها ازدواج کردن و بسیار خوشبخت شدن، چرا زندگی اون ها رو نمی بینین و می رین سراغ خواهرتون که متأسفانه زندگی مشترک خوبی نداشته اند!
- چطور خونه ای که سند نداره مهر شما شده؟؟؟؟ تا اون جا که من اطلاع دارم، یا سند خونه به نام زده می شه، یا مبلغ به ازای اون خونه تو سند ازدواج ثبت می شه، مثلن دو دانگ خونه به مبلغ 30 میلیون!! حالا چطور خونه ای که سند نداره مهر شما ست رو من نمی دونم! بد نبود یه مقدار قبل ازدواجتون در این زمینه مطالعه داشته باشین!
اگه سند ازدواجتون دمه دسته، یه نگاه بندازین ببینین دقیقا چی نوشته شده!
- ترستون رو هم در رابطه جنسی طبیعی هستش، شما رو از چیزی که نمی دونین چی هست ترسوندن و خودتونم هیچ تلاشی نکردین که بهش علم پیدا کنین و ببنین آیا باید ازش بترسین یا نه!
این همه ترس با یه مقدار مطالعه کم تر می شه! پس مطالعه کنین و متوجه بشین که ابزار بودن خانوما در رابطه ی جنسی، افکار قدیمی ها بود و این رابطه ی دو طرفه همراه با لذتی دو طرفه است!
- مسئولیت پذیر باشید، ازدواج کردین و باید مسئولیتش رو قبول کنین!
- با آئین و مهارت ها ی ازدواج بیشتر آشنا بشین!
موفق باشید دوست عزیز
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
منظور مادرت پسرایی بود که برای هوا حوس با دخترا دوست می شن نه شوهرت.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
قبل از ازدواج به نظرم خیلی مطمئن بودم- ما2 سال ازطریق تلفن و ایمیل باهم در تماس بودیم و یک دفعه هم قبل ازدواج آمد ایران-کلی هم مشاوره رفتیم و همه تاییدش کردند- ولی همیشه ایننگرانی های مادی را داشتیم با هم- او همیشه مثبت نگاه می کند. ولی فروختن سکه ها بهد از عقد من کلی ناراحت کرد ولی او اصلا به این قضیه اهمیت نداد از نظر او اینها ارزشی ندارد و می خواست باهاشون خاطره بسازه- ولی تمام سکه های فامیلهاش را فقط برای خودش خرج کرد و سکه های فامیلهای من را برای هر دو مون- کلا ول خرج است ولی منمی گم آدم پول ندارد خرج نمی کند- من اصلادر معیارهام مادیات نقش چندانینداشت ولی الان می ترسم چون من باید حتما سر کار برم حتی شده در یک فروشگاه- من مهریه ندارم جز حق طلاق- خانه هم که تا سند بگیره می خواهد بفروشد و جای بهتر خانه بگیره و یک وقتهایی اصلانمی دانم خانه دوباره به نام من می شود یا نه
من نمی دانم اصلا درست است راجع به این مسائل باهاش خرف بزنم یا نه- می گم اگر الان جدا شم خیلی بهتر است چون اسمش از شناسنامه ام در می یاد و هنوز از لخاظ عاطفی وابسته نیستم ولی گاهی اوقاتم خیلی دوستش دارم – راستشخیلی گیج شده ام هنوز نمی دانم او واقعا خوبه یا بد
3 دانگ از خانه را به من واگذار کرد ولی الان م یگه که تا نیومدم خارج واگذارش کنم به حواهرش یا مادر خودم تا خواهرش برامون یک خانه دیگر در شهرشتانشان بگیرد
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
خانمم شما ماه عسل رفتي ولي هنوز با خودت و ازدواج ات و اينكه اون آقا ديگه شوهرته كنار نيومدي و همش مي خواي شرايطت را عوض كني. و به شرايط گذشته ات برگردي.
خانمم شما سابقه بيماري وسواس فكري ندارين؟
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
من ماه عسل نرفتم فقط چند روز خانه خواهرش در شهرستان رفتیم و ان جا هم همش با فامیل بودیم- راستش بیشتر ترس است 1- ترس از رابطه جنسی- که به خاطر آن همیشه به خواستگارهام جواب منفی می دادم 2
- ترس از این که در همسرم در حقم ظلم کرده باشد-
راستش همیشه وقتی خواستگارهای خوبمرا به خاطرترسهام جواب می کردم همیشه عذاب وجدانداشتم وهمیشهمی ترسیدم از این که تنها بمانم برای همینهم تصمیم داشتم حتما ازدواج کنم-ولی حالاترسهام بیشتر است آیاترسهام طبیعی است یا نه- هنوز می توانم انتخاب کنم که یک دختر مجرد تنها باشم یا ترسهام بی معنی است و خودم یک زن شوهردار بدانم
همسرم از من دوراست و یک هفته بعد از عقد از ایران رفت وقتی از او راجه مسائل مادیمونمی پرسم می گه من باید به صورت پاره وقت حتی شده دریک فروشگاه کار کنم واین قبول ندارد که او بایدمسئول خرج زندگی باشد می گه هر دو ما مسولیم ودر مسائل خانه هم هر دو ما- می گهاگر در آینده به حاطر شرایط زندگی تو نتونی کار کنی آن وقت پول منمبرای تو می شه اینها باعث شده که من این ترس داشته باشم من سرسعتر باید پذیرش بگیرم تا درس بخونم و یکا مار در زمینه رشته ام پیدا کنم وگر نه من تا آخر عمر باید فروشگاه کار کنم واو هممسی شه آقای دکتر- تمام این مشکلات بعد از عقد بوجودآمد
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
چطور مي گيد تمام اين مشكلات بعد از عقد بوجود آمد. مگه شما شرايط شوهرتون را نمي دونستيد و باهاش ازدواج كرديد؟
آيا در تمام تصميم گيري هاتون اينهمه ترديد و ترس داريد؟
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
چرا می دانست وشرایطش دوست داشتم برام قشنگ بود دوست داشتم دانشجوباشم
ولی نمی دانستم خانه سند نداره- نمی دانستم قرار هر روز بهم بگه برو خانه را به نامکسی بزنم- نمیدانستم سکه های من می برد بفروشد تا خرج سفرهاش را بده-اینجا بهمن گفت سرکار نرم تا زبان بخوانم ولی نگفت پولازکج امی یاری- نمی گه پول بلیط هواپیمااز کجابیارم- متدرخانه ای مردسالاربزرگ شدمکه دوستن داشتم ولی پدرم هیچوقت نذاشت ماطعم سختیهای مالی را بکشیم همسرم در خانواده زن سالاربزرگ شده که زنها باید در همه چی شریک باشند و بهخاطر مسائل مالی سختی بکشند- زن سالاری خانواده اش اول من جذب کرد حالا دفع
ترس از رابطه جنسی بین دخترها طبیعی است یا من فقط این ترس دارم
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
ببينين به نظرم شما شرايطتون را (به دليل مهريه و خرجي دادن و ....................) متزلزل مي دونيد و تمام ترس تون هم از رابطه جنسي به خاطر شرايط متزلزل تونه؟
اگه بتونيد به لحاظ مهريه و خرج و برج سنگ هاتون را وابكنيد و با گذاشتن شرط و شروط شرايط متزلزلتون را ثبات بديد مطمئن باشيد ترس تون از رابطه جنسي هم از بين مي ره.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
ای کاش ازدواج نمی کردم من الان خودم بدبخترین دختر دنیا می دانم
[
شرایط الانتو با بعد از خدای نکرده طلاقت مقایسه کن خودت میبینی که چقدر داری ناشکری میکنی.
[/quote]
دوست عزیزم مرسی از صحبتهات که تا خدی التیام بخشمبودولیبعد طلاقمن همان آدمقبلی می شمو چیزی تغییرنمی کندنمی دانم شرایط بعدطلاقمچی می شه منوهمسرم هیچوقت با هم نبودیموخانوادهاش هم شهرستان هستند پسدرشرایط من هیچ تغییری بوجود نمی یاداگرالن جداشم ولی اگربا او بروم و زندگی کنم ومشکاتمان زیادترشهانوقتچی من آنقدر حس منفیدارم که هنوز نرفته در حال تلاش برای گرفتن پذیرش درشهرای دیگر غیرشهرهمسرم هستم او هم می داند ولی نمی تواندمخالفت کند
[
شرایط الانتو با بعد از خدای نکرده طلاقت مقایسه کن خودت میبینی که چقدر داری ناشکری میکنی.
[/quote]
دوست عزیزم مرسی از صحبتهات که تا خدی التیام بخشمبودولیبعد طلاقمن همان آدمقبلی می شمو چیزی تغییرنمی کندنمی دانم شرایط بعدطلاقمچی می شه منوهمسرم هیچوقت با هم نبودیموخانوادهاش هم شهرستان هستند پسدرشرایط من هیچ تغییری بوجود نمی یاداگرالن جداشم ولی اگربا او بروم و زندگی کنم ومشکاتمان زیادترشهانوقتچی من آنقدر حس منفیدارم که هنوز نرفته در حال تلاش برای گرفتن پذیرش درشهرای دیگر غیرشهرهمسرم هستم او هم می داند ولی نمی تواندمخالفت کند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مینا چ
نقل قول:
نوشته اصلی توسط as56
1-همسرم دانشجو دکترااست در یک کشور خارجی- هنوز کار نداردومن به خاطر او باید همه از صفر در یک کشور دیگر شروع کنم.
سلام عزیزم:46: زمان خواستگاری به شما نگفتند که باید با ایشون به خارج از کشور برید؟ در مورد شرایط و نحوه ادامه تحصیلتون در اونجا پرس و جو نکردید؟ با خودتون در این زمینه کنار نیومدین که باید از صفر شروع کنم؟!
2-از نظر مالی خوب نیست ولی همیشه به این فکر می کردم که او آینده دارد ولی او متعقد به تساوی حقوق مردهاو زنها است و اعتقاد دارد که من هم به اندازه او باید برای تامین احتیاجات مالی زحمت بکشم البته حیلی دوستداردمن هم ادامه تحصیل دهم.
خوب حالا صرف نظر از عقیده ایشون شما خودتون دوست ندارید شاغل باشید؟ آیا در این زمینه قبلا به تفاهم نرسیدید؟
3-به عنوان مهریه نصف از خانه خود را به من بخشید ولی تا زمان عقد به من نگفته بودکه خانه هنوز سند ندارد- من مایل به این کار نبودم ولی ایشان حاضر نبود سکه طلا مهر کنند البته حق طلاق را هم به من داده است.
من که فکر میکنم حالا نگیم همه ولی اکثر دخترخانوما دوست داشته باشند که مهریشون ملک باشه چون ملکو همون جا به نامت میزنند اما سکه رو کی داده کی گرفته.اصلا قضیه مهریه هم که یه چیز توافقیه و اجباری در انتخاب وجود نداره، درسته؟
حق طلاقو هم که به شما داده که کمتر مردی حاضر میشه چنین کاری بکنه.(فکر نمیکنم یکی از پسرای فامیل ما حاضر به چنین کاری بشه)
4-اجاره این خانه در تامین نیازهای مادی مادرشان است و برای من فقط مشکاتتش می ماند از قبیل این که الان قرار است خانه فروخته شودلذا هر دفعه به من می گوید قبل خروجاز کشور به خواهرش یا مادر خودم واگذار کنم تا خانه فروخته شود و خانه دیگری خریداری شود.
اما به زحمتش میارزه ها، نمیارزه؟
5-سکه های عروسی مون را فروخت تا با آن سفر ماه عسل برویم و همانطور 1 هفته خودش به شهرستان خودشان برود. تمام سکه های فامیل خودش خرج خودش گردید. من مادی نیستم ولی این کارش خیلی اذیتم کرد.
چرا اصلا واستون مهمه؟ خوب حالا خرج خودش کرده دیگه خرج کس دیگه ای که نکرده.بعد از ازدواج دیگه باید من و تو کنار گذاشته بشه.
6- ازرابطه جنسی وحشت دارم و هنوز با همارتباطی برقرار نکردیم .نسبت به همسرم اعتماد ندارم با این که خیلی مرد مهربانی است و همه فامیل و آشنا ها دوستش دارند.
خوب این که دیگه مشکل ایشون نیست. شما هم خیلی راحت میتونی با مطالعه ، بارفتن پیش دکتر زنان و .... اطلاعاتتو بالا ببری و ترسو کنار بذاری.
7-درست همزمان با ازدواج من طلاق خواهرم که دانشجوی دکترا است اتفاق افتادکه خیلی برام سنگین بود.
این موضوع به طلاق شما چه ربطی داره؟ اتفاقا جدایی شما بعد از یه ماه از جدایی خواهرتون زیاد جالب نیست. درسته؟
راستش اینقدر می ترسم که حاضرنیستم بروم در یک کشور دیگر میگم ازحالا جدا شم ودیگرهیچ وقتم ازدواج نکنم.
من واقعا نمیدونم شما به این چیزا قبل از ازدواجتون فکر نکردین؟!!!!
خوبیشام بگم اینکه مهربان است- هوام من و خانواده ام دارد- خسیس نیست- قدرشناس است- سالم است- اصلا عصبی نیست و در بدترین شرایط هیچوقت حرف نامربوطی نزده و فوق العاده حساس می باشد.
من تو نوشته شما فقط دو موضوعو دیدم:
1.یه شوهر خیلی مهربون،خانواده دوست،که اصلا خسیس نیست و......هزار تا خوبیه دیگه
2.یه دختر خانومی که نمیدونم قبل از ازدواج چرا به مهمترین مسائل زندگیش فکر نکرده جواب مثبت داده و حالا پشیمون شده!!!!!
یکی از اولین چیزاییی که با اومدن یک خواستگاری که تو خارجه به ذهن هرکسی میرسه همین (اینکه برید اونجا زندگی کنید،دوباره تحصیلتونو از صفر شروع کنید و شاغل بشید) نیست؟
خواهر خوبم ناشکری نکن وهرلحظه خداتو هزار مرتبه شکر کن.
اولی که عنوان تاپیکتونو دیدم با خودم گفتم چه مشکلی هست که خانومو پشیمون کرده؟
شرایط الانتو با بعد از خدای نکرده طلاقت مقایسه کن خودت میبینی که چقدر داری ناشکری میکنی.
دوست عزیزم شرایطم فرقی نخواهدکرد
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
شما يا مشكل اصلي ات را نمي گي. يا اينكه مشكلي نيست و بي خود مي خواي بزني زير همه چيز.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی لیلاجان از نظرهات- منمی خواهم بروم پیش مشاوره - لطفا اگر مشاوره خوب می شناسید بهم معرفی کنید- مشکلم 2 تا است اولی ترسم ازرابطه جنسی استکه براش خیلی هم مشاوره رفتم ولی هنوز ترسشودارم 2- من به شوهرم خیلی اعتمادداشتم و فکرمی کردم خیلی پسر خوبس است ولی الان با توجه بهشواهد این حس رادارمکه در حقم ظلم کرده- ائ به من گفته که درزندگی همه چی با هم مساوی تقسیممی کنیم لذا چون بهش اجهاف نشه بند اول عقد نامه راکه می گفت اموال بعد جدای نصف می شه را حاضر نشد امضا کندمنم چون هدفم زندگی بود از کنارش رد شدم از طرفی هم حانوادهه می گفت او که حقت بهت داده پس حرفشو قبول کن- حالا می ترسم می گم چرا بهش اعتماد کردم- همین الان من نمی توانم هیچ تصمیم درزمینه حانه ای که مهرم کرده داشته باشم اگر او رابطه بهم بزند من هیچی ندارم- او که برایش مهم نبود و سکه هاس سر عقدمون فروخت بعدشهم من نمی توانم هیچ تصمیم برای اموالم در آینده بگیرم- احساس می کنمازمسوئ استفاده کرده- نمی دانم راجع به این مسائل باهاش حرفبزنم یانه-
او به من می گفت که همه زندگیشم ولی مگه می شه کسی همه زندگی آدم باشد و به خاطر اون داره می ره یک کشور غریب ولیبهش اطمینان ندهکه از ساپورتش می کند- وقتی می گم مسائل مالی ماچی می شه می گه من برات کارپاره وقت در فروشگاه پیدا می کنم که باا«می توانین هزینه هایمان را پوشش دهیم از نظر او کار در فروشگاه خارج هم هیجانش از کاردفتری الانم بیشتر است و هم حقوقش-
اوداره درس می خوند و بعدش یک کار خوب پیدامی کند ولی من چه - من نمی توانم بهش تکیه کنم- او می گه تو همبایدکمک کنی تا همهچی ما نصف بشه- وقتی می گم تامین احتیاجات زن با مرداست می گه آن در صورتیکه که زن بدون اجازه مرد هیچ کاری نکند دردرزندگی مدرن امروزه - من قبل عد هم دراین زمینه با هممشکل داشتیمولی او می گفت فکرهایمن بیهوده است- منقبولش کردم چون دیدم او بدون پشتوانه در یک کشورخارجی خودش رت خوبتدترهمی کنه ولی خالااین برداشت را دارم که او فقط فکرخودش است
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دوست عزیز
من فکر می کنم علی رغم سنتان شما از لحاظ روحی واعتماد به نفس در حد پائینی هستید این مشکل شما را حتی درصورت مجرد بودن با مشکل مواجه خواهد کرد....
اول باید به صورت منطقی بامسئله کنار بیائید ... درست نیست که تا به حال به خاطر مسائل جنسی یا خیلی موارد بیهوده ازدواجتان را به عقب انداخته اید......همه اینها نوعی ازعدم مسئولیت پذیری شما رانشان می دهد.
من خودم مدت 4 ماه میشه عقد کردم من خودم شرط کرده بودم که حتما می خوام بعد از ازدواج کار کنم تا زمانی که توانائیشو داشته باشم . وایشون هم قبول کردن حتی خواهر شوهرم این مورد کار کردنشو تو عقدنامشون به امضای شوهرشون رسوندن حتی من خودم پشیمونم که من چرا این کارو نکردم ....
البته بگم حالا شما نسبت به وضعیتی که دارین برای زندگیتون لازمه که هر دوتون فعالیتهاتون رو شروع کنین ...ولی لحن گفتن فرق می کنه که به چه صورتی گفته بشه ...
درمورد رابطه زناشوئی هم اینقدر حساس نباشین ترس طبیعیه حتی من هم در این مورد ترس واسترس دارم ولی دلیل نمیشه که رو این مورد اینقدر حساس باشین ومانور بدین .... این همه آدم رو زمین زندگی کردن ورابطه داشتن چیزی شده؟؟/ یعنی چی؟
بهتره اگه ترسی یا دلنگرانی با همسرت داری باهاش در میون بذاری وبیشتر باهاش حرف بزنی هر چه رابطتت با نامزدت صمیمی با شه ترسهات کمتر خواهد شد. ولی نباید حرفها ی کنایه دار و بی ربطی بزنی ...
موفق باشی
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دخترخوب
فکرنمی کنی واسه قضاوت کردن یه کم زوده.عزیزم میشه فقط نیمه خالی لیوان رو نگاه نکنی.آنچه شما ازش نگرانی مسائل جنسی و مسائل مالی هست.مسائل جنسی که ترس و استرس اش اوایل دوران عقد کاملا طبیعیه. مسائل مادی هم با کمی سیاست و درایت می تونی درستش کنی.شما سعی کن به جای فکر کردن به این مسائل وقتت رو صرف یادگیری مهارت های زندگی زناشویی کنی. مطمئن باش زندگی متاهلی از مجردی خیلی بهتره عزیزم.به شرطی که خودت رو واسه مقابله با هر گونه مشکلی آماده کنی.اگه بتونی عشق و امید همسرت بشی اون هم هر چی داره و نداره به پات می ریزه عزیزم.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
ممنونم- کمی دیدم بازترشد ولی از نظر شما همه حق با همسرم است و دارم اشتباه درموردش فکر و قضاوت می کنم- من همیشه دختری بودم که همه با او مشورت می کردند حالا خودم کم آوردم- همسرم اصلا به حرف کسی گوشنمی دهد عادت کردههمیشهحودش تصمیم بگیرد- این را هم باید اضافهکنم در خانواده من هیچ وقت مسئولیتی نداشتم همیشه یا درس خواندم یا کارکردم- هیچوقت بدون خانوادهجایی نرفتم و همیشهبا مادرمبودم و بیشتر کارهام را هم مادرم انجام می داد- ولی همسرم تنها زندگی می کرده و الان 3 سال است که در خارج کشور تحصیل می کند و سرد و گرم زندگی را لمس کرده و همیشه می دانسته دختری هستم سنتی-
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام- ممکن است راهنماییم کنید مهارت های زندگی زناشویی را چگونه یاد بگیرم؟ چه کتابها یا سایتهایی را پیشنهاد می کنید؟ مشاور خوب برای جلوگیری از ترسهایم را اگر مس شناسید بهم معرفی کنید( خانم ترجیحا")
من مشکلم ترس از سکس است بیش از همه چی و فکر کنم بیشترینش اصلا ترسهایم است چون اصولا دختر ترسویی هستم می خواهم قبل رفتن پیش شوهرن به ترسهام غلبه کنم یا فعلا از زندگی مشترک صرفنظرکنم- باز هم ممنونم
:323:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
در مورد مسایل جنسی
1- حتما یک بار به پزشک متخصص زنان مراجعه کنید و معاینه بشید تا از سلامت خود مطمئن بشید. ( قبل از معاینه حتما بگید که دختر هستید تا احتمالا مشکلی براتون پیش نیاد). منظورم از سلامت بکارت نیست.
2- کلاسهای آموزش خانواده برای زوجها برگزار می شه. نمی دونم هنوز هم هست یا نه و ... در مورد جزییاتش سوال کنید و شرکت کنید. با هم صحبتی با خانومهای دیگه و تبادل اطلاعات و تجربیات با کسانی که در شرایط خودتون هستند این مساله براتون عادی تر می شه.
3- فیلمهای آموزشی ( نه پورنو ) در این زمینه هست که می تونید پیدا کنید و ببینید.
4- به مشاور مراجعه کنید و نگرانیتون را بیان کنید.
5- با همسرتون در این مورد صحبت کنید. از طریق چت صوتی و تصویری سعی کنید کم کم خودتون را آماده کنید. منظورم سک. س چت... نیست. منظورم صحبت از نگرانیتون، استفاده از اطلاعات ایشون و ... و ایشون را هم آماده کنید که با شما در این زمینه راه بیان و کم کم آماده تون کنند. مثلا یکی دو ماه اول به شما فرصت بدهند تا با نوازش و مراحل اولیه کم کم ترستون بریزه و به مرحله کامل برسید. با توجه به تعریفی که از خصوصیات اخلاقیشون کردید فکر می کنم در این زمینه خوب همراهیتون کنند.
6- دست آخر اینکه شما که استثنا نیستی. این همه زن توی دنیا رابطه جنسی دارند، شما هم یکی مثل همه. فقط آموزشهای غلط کودکی و حرفهایی که در این زمینه شنیدید شما را نگران کرده. مطمئن باشید که اصلا ترس نداره و کاملا در اشتباه هستید.
********************
خارج از موضوع اخیر؛ در زمینه مالی و وظایف همسری ایشون دارن کوتاهی می کنند و شما گذشت زیاد از حد. مواظب باشید که بعدها به مشکل برنخورید.
برای رفتن هم حتما ازشون بخواهید که براتون خودشون بلیط تهیه کنند. رفتارهای ایشون در مسایل مالی با شما اصلا درست نیست.
وکالت نقل و انتقال خونه را هم به هیچ کس ندهید. یک مهریه نصفه نیمه و بدون سند دارید اون را هم می خوان ازتون بگیرن؟؟؟
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام.در مورد ترس از سکس باید اینو بگم که من الان نزدیک به دوساله ازدواج کردم.قبل از ازدواج از سکس بیش از اندازه میترسیدم مخصوصا چون خودم هیکل ظریفی دارم و همسرم هم درشته ترسم مضاعف میشد.پیش دکتر زنان و زایمان رفتم و علی رغم این که توضیحات دقیقی بهم نداد اما اون قدر راحت راجع به سکس صحبت کرد که با خودم فکر کردم حتما کار راحتی هستش(چون دکتر هم خودش خانم بود) وواقعا هم کار راحتی بود.البته اینجا چون یک محیط عمومی هست من نمیتونم وارد جزییات بشم اما چند تا نکته ی کلی رو خدمتتون میگم:
1.معمولا خانمها از اولین رابطه خیلی واهمه دارن.اما اگه بتونین این کار رو به مرور انجام بدین مثلا حتی 2 ماه هم طول بکشه براتون خیلی راحت تر میشه.چون به نظرم اولین سکس هاتون لزومی نداره تا آخرین حد پیش برین فقط میتونین به نوازش و لمس کردن بپردازین و همه چیو تا حدی ادامه بدین که احساس ناراحتی نکنین.
2.علی رغم حرفهایی که میشنوید شما هیچ دردی رو متحمل نمیشین شاید سوزشی کمتر از یک خراشیدگی هم نداشته باشین.(اونم فقط در دفععات اول)
3.هر چقدر که بیشتر بترسین عضلاتتون تو زمان سکس بیشتر اسپاسم پیدا میکنه و اون وقته که دردتون میگیره.
بهتره با نهایت عشق و علاقه به سکس با همسرتون بپردازین و حواستون متوجه عشق و لذت حاصل از اون کنید.
در مورد نگرانیتونم از خارج سوالم اینه که چرا شما هم به ادامه تحصیل تو اونجا نمیپردازین؟بهش فکر کردین.با رشته ی تحصیلی که دارین فکر میکنم به راحتی بتونید از یک دانشگاه خوب پذیرش بگیرید.به این ترتیب هم میتونید یک کار نیمه وقت اونجا داشته باشین.هم درس بخونین و پیشرفت کنید تا از همسرتون عقب نومنید و هم به آینده امیدوارتر باشین
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام مرسی از پاسخهای دلسوزانه اتان- من برای فردا وقت مشاوره گرفتم متاسفانه مشاورش آقااست و من هم کلی خجالت می کشم ولی دوستهام با من دعوا کردند که بچه که نیستم- دعا کنید بتوانم مسائلم مطرح کنم و به نتیجه برسم- دکتر زنان هم رفتم او هم ازنظرعلمی بهم گفت راستش اولش خوب بودولی الان دیگه نه- انگار حرفهایش فراموش شده و ترسهای قبلی دوباره برگشتند-
دیروز باهمسرم صحبت کردم سر مشکلاتی که داریم ازمن می خواست بیام و اولش در فروشگاه کار کنم تا بتوانم یک کارخوب پیدا کنم و یا پذیرش بگیرم- من هم گفتم من از همینجا کارهای پذیرشم انجام می دهم و شما هم پیگیری کن- راستش دلم برایش خیلی سوخت چون به هوای این که من بروم زودترزندگیش حیلی سخت می گذرد و بهم گفت حیلی تنهاست ولی نمی خواهد من مجبور کندو خوشبخت یمن می خواهدو این که اگر می خواهی پیشرفت کنی باید سختی بکشی- ( راستش نمی دانم او واقعا مرد خوبی است یا نه) خلاصه نتیجه داد و از فردا داره می ره با استادهاصحبت کند- می گم آخه اگر قرار بیام برم فروشنده شم آن هم در فصل سرما آنجا- خوب اینجا هستم و سر کارم را می روم – راجه به بلیط هم نتیجه نداد چون برام از رو پولهای خودمان بلیط می گیرد- ولی قرارشد خودشم بره سر کار – راستش گاهی دلم براش می سوزه ولی می دانم اخلاقش طوری است که نمی گذاد به حقش اجحاف شه ولی من خیلی نمی توانم حقم را بگیرم – برایم دعا کنید این ترسهام را کنار بگذارم- چرا من نمی توانم مثل همه زن ها باشم- وقتی بچه بودم از دختربودن خودم خوشم نمی آم دو همیشه دوست داشتم پسر باشم – همیشه موهام کوتاه بود و شبیه پسرها لباس می پوشیدم- کارهام که بیشتر با آقاین بود- همیشه مردها با من مثل یک دوست مردشان رفتار می کردن که به مرور دیگر دوست نداشتم چون هیچوقت من دیده نمی شدم با این که دخترزیبا و خوبی بودم- حالاهم که ازدواج کردم اینقدر ترس دارم که نمی دانم باید چگونه رفتار کنم
:325::316:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام به شما
بعضی از نگرانی های شما مثل خسیس بودن ایشان ،کار نداشتن و تا جایی که من حدس زدم نداشتن مسئولیت پذیری ایشان طبیعی است ولی نداشتن مهریه اصلا جای نگرانی ندارد. چون شما حق طلاق دارید و خودتان هم از اول این موضوع را می دانستید.
دانشجوی دکتری در خارج از کشور مبلغ خوبی مثل ماهی دو و سه میلیون تومن درآمد دارد. و این برای زتدگی کافی است.
شما می توانید چند کار انجام دهید.
1.حقوقی را که یک زن بر گردن شوهرش دارد را به او گوشزد کنید.
مثل پرداخت نفقه و...(به نظر می آید که چون ایشان تا کنون در زندگی احساس مسئولیت نمی کرده و خرج کسی را نمی داده اکنون هم آمادگی این کار را ندارد و با دادن حق طلاق به شما می خواهد حق های طبیعی مثل تامین مادیات و خوراک و پوشاک شما را به گردن خودتان بگذارد. دراین رابطه کتاب حقوق زن مطهری را بخوانید و از اینترنت دانلود کنید و او را از وظایفش آگاه کنید.(برادر من هم دانشجوی دکتری است و به دلیل اینکه تا کنون درس می خوانده و کسی از او انتظار مالی نداشته در پرداخت هزینه های خودش بسیار تنبل است و از زن گرفتن به همین دلیل هم گریزان است. حتی به پدر و مادرم میگوید که به جز سه دنگ خانه ای که به نامش است و آن هم با هزینه پدرم نصف دیگر خانه را هم همین جوری بی دلیل به نام او کنیم.) به همین دلیل است که می گویم این حرف هایی که شما زدید ناشی از عدم احساس مسئولیت پذیری ایشان است و نه چیز دیگری است مهم این است که مشکل
را پیدا کنید تا اورا به خوبی درک کرده و راه حل مناسبی ارائه دهید.
2. شما هم برای اینکه برای مسئولیت پذیری ایشان گامی بداشته یاشید پول های خودتان را برای خودتان بردارید و پس انداز کنید و یا به او بگویید اینها قرض است. چون از نظر اسلام درآمد زن برای خودش است.
3.درباره تساوی حقوق مرد و زن به خوبی اطلاع کسب کنید و بدانید که حق زن و مرد مساوی است و لی مشابه نیست لذا شما باید در نشوز و بیرون رفتن از خانه از او تبعیت کنید و او هم در تامین نیازهای شما وظیفه سنگینی دارد.
3. در رابطه با مسایل جنسی هم نظر من این است که تا زمانی که او خودش نیامده شما اقدامی نکنید و از این فرصت استفاده کنید تا او را سر به راه کنید و از حقوق خودتان آگاه کنید.
4. که مهمتر از همه است گذشت را فراموش نکنید و به فکر سازندگی باشید و نه تخریب و اگر دید که که سازندگی جواب نمی دهد انوقت فکر دیگری بکنبد.
حقوق زن از دیدگاه اسلام را فراموش نکنید
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام مرسی از پاسختان- همسرم خیلی ادعا مسولیت پذیری دارد – او خرج مادر پیرش رامی دهد و فکر می کندخیلی مسولیت پذیراست- ولی نسبت به من فکرمی کند چون جوان هستم باید کار کنم البه توجیهاشهم این است باید برای بدست آوردن هر چه زحمت کشید- ولی خواهر خودش با وجود مسائل مالی 10سال اصلا کارنکرد- البته خیلی گیج است – بااین گیجی در اول زندگی داشتیم همهچی از دست می دادیم- متاسفانه او کمتر از 2000 تا حقوق دریافت می کند- متاسفانه همسرم اصلا مذهبی نیست و نفقه را قبول ندارد می گه نفقه فقط شامل احتیاجات اولیه زندگی است بطوریکه زنده بمانی و اگر تو به آن عقیده داری باید هرچه مرد بگه گوش کنی ومنهم آدم فمنیستی هستم که ترجیح می دهم کار کنم ولی درخواستغیر منطقی نشنوم – راستش گاهی واقعانمی دانم همسرم خوب است یا نه – همیشه می گه دلممی خواهد تو به آرزوهات برسی ولی بهم سخت می گیرد- خودش در زندگی خیلی سختی کشیده و آدم موفقی بوده- همینها باعث شد تا من او را انتخاب کنم ولی مسئله این است که او اصلا احساسات خانها و ترسهایم را درک نمیکند چون خواهرش هم درزندگی خودش مثل مردها است و بیشتر تابع منطق است. و این که من به امید او دارم میرم- همیشه همهچی خیلی عالی می بیند وقتی بهش اعتراض می کنم می گه من با همین رویایی بودنم به این جا رسیدم- فکرمی کند من هم باید باهاش کار کنم تازندگی را بسازیم و این هر کاری می تواند باشد- منمی گم اگر تو هر کاری کنی مهم نیست چون می گه دانشجوهستی و قرار است یک مدرک خارجی بگیری ولی من چه- فقط بخاطر مخارجمان که کم داریم باید کار کنم- پذیرش گرفتن دردانشگاهمحل تحصیلشم خیلی سخت است چون دانشگاه خوبی است .خیلس سخت آدمنداند باید به همسرش اعتماد کند یا نه ؟ فکر می کنم همین احساس عدم اطمینان هم باعث شده محتاط تر باشم در روابط- :(:(
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزيز
من از نوشته هاي شما چند مساله رو برداشت كردم كه البته نظر شخصي ايه منه. به نظر من شما بدون در نظر گرفتن اين كه ازدواج كرديد يا نه اول از همه به يه روانشناس مراجعه كنيدنه مشاور...به نظر مي رسه كه شما تو دوراني از زندگي اتون بسيار تحت نظارت مادرتون بوديد و يه سري از ترس ها و وسواس هاتون به اين مساله برميگرده. يعني مادر شما حضوري پررنگ تر از يك مادر براي شما داشته و شايد در بعضي مواقع ناخواسته شما رو اداره مي كرده. بهتره با روانشناس ار دوران كودكي، سن بلوغ اتون و غيره حرف بزنيد. حرفايي كه شما در مورد شوهرتون مي زنيد مورد قبوله ولي براي اينكه بتونيد از ديدگاه درست تري نگاه كنيد بايد اول روي خودتون كار كنيد.
از جهتي تفكرات شما و ديدگاه شما با همسرتون در مورد مسايل بزرگ زندگي متفاوته و از اونجايي كه مهاجرت به كشور ديگه خودش عامل استرس هست و اگه شما با تناقضاتي كه داريد و بدون تصميم گيري هدفمند زندگي در يك كشور ديگه ايي رو شروع كنيد ممكنه بسيار دردسر زا باشه.
ترس از مسايل جنسي اتون هم به نظر من باز برمي گرده به دوران كودكي و بلوغتون....به همين علت حتما سعي كنيد با يك روانشناس صحبت كنيد و مشكلات شخصي خودتون رو حل كنيد بعدا با يك مشاور ازدواج مشورت كنيد.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی از راهنمایتان- راستش شما درست برداشت کردید- من خیلی تحت نظارت مادرم بودم – مادرم همیشه با ما بوده و است – تا یک وقتی خیلی بود چون ما را خیلی برای درس و کار تشویق می کرد ولی هیچوقت دوست نداشت ما زود ازدواج کنیم چون می خواست ما سالم بمانیم متاسفانه ما را (من و خواهرم) را نسبت به مسائل جنسی خیلی ترسوند که همین مورد(البت هدر این که شوهر خواهرم هم آدممریضی بود شکی نیست) باعث جدایی خواهرم شد بطئریکه خواهر من بعد از 3 سال زندگی از رابطه جنسی متنفر است – ما در جنبه های درسی و کاری خیلی موفقیم ولی در زمینه شوهرداری خیر – من همین الان هم خیلی به مادرم وابسته ام و این خوب نیست- مادرم شخصیت آرامی داشت ولی جدیدا خیلی پرخاشگر شده و تحمل استرس ندارد و این باعث می شه در زندگی من هم تاثیر داشته باشد- همیشه به ما گفته بود که اگر با پسری رابطه برقرار کنید او شما را ول می کند( بااین که این برای این گفت که سالم بمانیم ولی من هنوز این ترسها در مغزم است بعد این همه سالها) – من تمام آدمهایی که دوستم داشتم به خاطر همین ترسهام از دست دادم ولی سر انتخاب همسرم همه دوستهام با من دعوا کردند که این یکی دیگه از دست نده و این که معلوم نیست چند وقت دیگه باید صبر کنم- با این که آن موقع خیلی یش مشاوره می رفتم ولی حالا فکرمی کنم نباید در این شرایط ازدواج می کردم و این که همسرم هم هنوز دانشجو است و توانایی اداره یک زندگی را ندارد- ولی نمی دانم چرا مشاورم و اطرافیانم همه می گفتند این بهترین ازدواجی است که می تونستی داشته باشی و هیچ کس نگفت اشتباه کردم – راستش هنوز تمام آن ترسهای بچگی هام – نگرانی های برای خواهرم و ترس از آینده راخیلی دارم . فردا وقت مشاوره گرفتم امیدوارم کمکم کند- حرفهای شما عزیزان هم خیلی بهم ایده داد . :323:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزیز،
خییییییییییییلی از ازدواج می ترسی. چرا؟
اینکه شما تا 34 سالگی صبر کردید هم نشانه همین ترس است. اگر زندگی خواهرتون از هم پاشیده، مطمئن باشید که یکی از دلایلش این است که از ارتباط جنسی فراری بوده. یکی از مسایل مهم در زندگی زناشویی ارتباط جنسی خوب و لذت بخش برای هر دو طرف است. مطمئن باش که این رابطه بسیار دوست داشتنی و لذت بخش است و خیلی ها از اون راضی هستند و دوست دارند. اگر خواهر شما مشکل داشته، دلیل نمی شه که شما هم داشته باشی. در این زمینه با خواهرت دیگه صحبت نکن. بهتره با یکی دو تا از دوستانت که از ارتباط جنسیشون راضی هستند صحبت کنی تا دلگرم تر بشی.
شخصیت آروم و بی خیال همسرت هم فکر می کنم برای علاقمند کردن شما خوب باشه. به نظرم می آد کمک خوبی است. باهاش در این مورد صحبت کردی؟ کم کم مسیر صحبت را بکشون به این سمت و سعی کن خودت را ذهنی آماده کنی.
در مورد مسایل اقتصادی، همسر شما حدود 2000 تا حقوق می گیرد. ایشون در واقع شاغل محسوب می شن. تحصیل در مقطع دکترا در اکثر کشورهای دنیا شغل است ( توی ایران هم در اکثر موارد همینطور است ). پس اینقد به خودت نگو دانشجو است. درآمد ندارد و ... همون حقوق با صرفه جویی برای یک زندگی دونفره کافی است. از کار کردن و سرما هم نترس. یعنی چی که من توی سرما برم فروشگاه کار کنم؟؟ یک مقدار هم در مورد مردان مطالعه کن ببین رگ خواب همسرت چیه.
برای پذیرش هم لازم نیست حتما دانشگاه همسرت پذیرش بگیری. بالاخره اون شهر یا شهرهای اطرافش دانشگاههای دیگه ای هم داره. یک پذیرش برای خودت بگیر ( حتی یک فوق مجدد ) و وقتی رفتی مشغول تحصیل شو. برای اینکه با اون جامعه آشنا بشی. ترست بریزه. زبانت بهتر بشه. اتفاقا فوق بهتر است چون کوتاهمدت است و برای شروع بهتر است.
از فمینیست بودن فقط بدون مهریه و نفقه ازدواج کردنش را بلدی؟
نمی خواد فمینیست باشی. همون زن سنتی ایرانی باش. قوی و امیدوار.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دوباره-من و همسرم دیشب دعوا سختی کردیم مردی که همیشه می گفت تمام زندگیش هستم گفت که دیگر نمی خواهد به این رابطه ادامه دهد و می خواهد تنها باشد
من دیروز کاملا اتفاقی به صحبتهای همسرم با دوستش دست ئافتم که خیلی بی ادبانه با هم حرفیده بودند می گند این بین آقایون معموله- من متوجه شدم که قبل آشناییمون رابطه داشته و دوست دختر هم داشته- در خارج هم می خواسته رابطه برقرار کند ولی وضع مالی اش خوب نبوده-من دنیا رو سرم خراب شد ار این که بهم دروغ گفته و جا نماز آب کشیده نتوانستم این بهش بگم و او من محکوم کرد نمی دانم چکار کنم ازش بدم امده چون همش می گه همه رواسمم قسم می خورند
من الان تحت نظر روانشناسم و بهم گفته بعد از دوره درمانم همسر خیلی خوب و وفاداری می شم- الان از همسرم متنفرم قبلش می گفتم اگر الان وضع مالیش خوب نیست ولی وفادار و سالم-الان نگرانم -چیکار کنم:323:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دوست عزيز ميشه بگيد نتيجه جلسات روانشناسيتون چي شد ؟
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دوست عزیز- مشاور بهم گفت که آقایون بین خودشان بی ادبانه حرف می زنند پس مسئله مهمی نیست – در رابطه با دوست دخترهم انگاراین مسئله عادی است ومن نباید کنکاش کنم- راجه به مسائل مالی هم قرار شده بعدا صحبت کند ولی بزرگترین مشکل من فوبیا از رابطه است که خیلی جدی است - راستش من از مشاور خودم در زمینه فوبیام راضی نیستم و می خواهم پیش یک مشاور سکسولوژیست بروم – ولی با همسرم صحبت کردم و اومی داند که من فوبیا دارم و می خواهد با من مثل یک بیمار رفتارکند البته الان با تغییر رفتار همسرم من هم راحتتر شدم ولی نمی دانم کار درستی است یا نه؟
همین طور راجع به مسائل مالی با همسرم نیز صحبت کردم که فعلا قبول کرده مسولیت قبول کند راستش همه بهم می گند نا نروی زیر یک سقف هیچی معلوم نمی شود بروم امتحان کنم زندگی را ولی تا وقتی مطمئن نشدم بچه ای راوارد این دنیا نکنم . مشکل این جاست که طرز فکر مردم ما این است یک دختر تا وقتی دختراستحق داره اشتباه کند ولی اگر خدای نکرده در زندگیش اشتباه کردو شکست خورد دیگر نمی تواند خوشبخت شه و یا ازدواج خوب داشته باشدو این ترسها باعث می شود من احساس کنم باید همچنان دختر بمانم تا از همسرم مطمئن شم – می دانم این طرز فکر غلطه ولی چیکار کنم اینها تو مغزم-
حتی روانشناس بهم گفت برو جدا شو وقتی نمی توانی از آنچه خدا بهت داده استفاده کنی و خودت به همین درس وکار سرگرم کن.:302:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
دوست عزيز من تاپيك شما رو خوندم و نظر شخصي من اينه كه زندگي گذشته يعني قبل از ازدواج طرفين ربطي به آينده نداره البته ديگه بايد اونا رو كنار گذاشته باشن . عزيزم اين كه خوبه شوهرت قبول كرده از لحاظ مالي تامينت كنه خوب خيلي خوبه . به نظر من بهش از همين الان بگو شايد يه روز ديگه نخاي كار كني . بگو دوست داري شوهرت يه مرد كامل باشه و در همه حال حامي تو باشه و شما هم در مقابل تمام وظايفتون رو خوب انجام بدين . بهترين راه اينه كه همين الان همه مشكلاتتون رو حل كنيد و سنگاتون رو وا كنيد و گر نه خداي نكرده فردا مشكلات بيشتري براتون پيش مياد . كه اون وقت نه راه پس داري و نه راه پيش . مث من . اميدوارم هميشه موفق باشي :72:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مرسی دوست عزیز- درست می گید راستش آخرین مشاجره ای که با هم داشتیم ختی تا صحبت از طلاق و نارضایتی از ازدواج از طرف هر دوما رفت – ولی ناگهان هر دو از این ترسیدیم که همدیگر را از دست بدهیم – و دیدیم هنوز دوست داشتن هست – همسرم روی کار کردن من خیلی حساب می کند ولی الان به این نتیجه رسیدیم که تامین احتیاجات اولیه با او است ومن فقط کمک هستم و وظایف خانه هم با من استو او فقط کمک است – و اینکه چون من همیشه از رابطه وحشت دارم لذا باعث می شود که بهش اطمینان نکنم و همش بینمان بحث شود لذا گفت که اصلا به این مسائل فکر نکنم و بروم پیش همسرم و او هم به من این امکان می دهد تاخودم ببینم چه می شود .
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
یک موردی که در همسرم دیدم و شاید بیشتر مردهای ایرانی به این صورت باشند خیلی خودخواهند به طور مثال همسر من فکر می کند اگر پسری نبود که بتواند با سعی و تلاش به اینموقعیت الان برسد باز هممن باید با او ازدواج می کردم ولی من فکر نمی کنم چرا یک دختر خوب بالا شهرتهران باید با یک پسری از شهرستانی کوچک ازدواج کند وقتی آن پسر پیشرفتی در زندگیش نداشته – او یک پسر خاله دارد که با این که پسر خوبی از لحاظ اخلاقی است ولی پیشرفتی نکرده و دیپلمه است و همسر من فکر می کند او می توان یا یک دختر خوب تهرانی ازدواج کند چون فقط پسر خوبی است به این نتیجه رسیدم که همسر من به خودمان به عنوان یک خانواده نگاه نمی کندکه مسول خوشبختی من باشد بلکه فکر می کند من می بایست به همه شرایط او را قبول می کردم آیا همه آقایان اینقدر خودخواهند. من در محیطی بزرگ شدم که همه پشت سرم قسم می خوردم و خواستگار خیلی داشتم تنها شرطم این بودکه همسرم قدرم بداند ولی او با این که قبل ازدواج خیلی هوام داشت الان این طور نیست –آن چه که برام مهم بود این بود که با این که از یک شهرستان کوجک بود ولی زحمت کشید و پیشرفت کرد آیا این معیارها درست نیست ولی همسرم می گوید همه دحترها یک مرد را به خاطر پیشرفتهایش می خواهند نه خودش- و من دوست دارم من را به خاطر خودم دوست داشته باشند نظر من این است اگر همسرم در شرایط معمولی بود مادیگردر یک سطح نبودیم که بخواهیم با هم ازدواج کنیم و او باید با دختری از طبقه خودش ازدواج می کرد- می شود شما دوستان هم نظرتان را بگید که آیا درست فکر م یکنم یا اشتباه؟ ممنونم:163:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
as56 عزیز
به نظرمن طرز تفکر افراد مهم است.اینکه دیدگاه ما نسبت به ازدواج و همسر آینده مان چگونه است.درکل اختلاف طبقاتی و اختلاف فرهنگی خیلی زیاد مشکل زاست . مهمترین مساله داشتن باورها و عقاید و دیدگاههای مشابه است.قطعا کسی که با رنج و سختی توانسته خودش را بالا بکشد با دیگری که هیچ تلاشی جهت تغییر در وضعیتش انجام نداده یکی نیست.:72:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
as56 عزیز،
فکر می کنم همسر شما خیلی به خودش و پیشرفتش مغرور است.
من را بخاطر خودم بخواد نه پیشرفتم یعنی چی؟
خب این پیشرفت را تو بخاطر تواناییت، پشتکارت، هوشت و ... داشتی. تو بدون اینها که یک جسم هستی. اینهاست که جسم تو و تو را متفاوت از بقیه می کنه. اگر می گفت من را بخاطر خودم بخواد نه مثلا پولم، قابل فهم بود. اما من را بخاطر خودم بخواد نه تواناییهام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی جسم من را بخواد؟
زیاد در این مورد باهاش بحث نکن. ولی تفکر خودت را در این زمینه عوض کن. وقتی خودت این باور را نداشته باشی، در رفتارت هم تاثیر می ذاره و کم کم می فهمه که خبری نیست.
خود شما هم خیلی به اینکه ایشون فرد موفقی هست و ... اعتقاد داری. دقت کن این باور شما و رفتار ایشون اعتماد به نفست را ازت نگیره.
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
گاهی واقعا از ازدواج با او پشیمان می شوم او هم خودش از معیارهایش زیبایی دختر وداشتن یک خانواده خوب بود خوب خودش هم همیشه این بحث با خانواده اش داشته که اگر یک دختری خیلی خوب باشد ولی از نظرظاهری زیبا نباشد با او ازدواج نمی کرد-نمی دانم چرا این معیارها برای من بداست ولی برای او درست؟ من قبل ازدواج وقتی پیش مشاوره می رفت مبهم گفت که این آدم وقتی تونسته اینقدر پیشرفت کند پس می تواندیک زندگی خوب برات بسازد- خودش هم همیشه می گفت من تمام زندگیم همسرم است ولی الان اینطوری نیست- همه می گویند برو و از نزدیک زندگی کن و بعد قضاوت کن راستش خیلی از بحثهایی که الان داشتیم اگر قبلش داشتیم من بیشتر فکر می کردم آن وقت هم همه می گفتند توالکی گیر می دهی و بعد پشیمام میشوی –من نمی دانم آیا این بحثهایی که بین ما است بین تمام زوجهای تازه ازدواج کرده است یا مشکل ما دوری ما است؟:325:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
سلام دوست عزیز
من هنوز ازدواج نکردم که بخوام نظر بدم ولی چیزایی که خوندم به نظرم منطقی بود . همسرت هم مثل خودت دوست داره قدرشو بدونی و به خاطر خودش بخواهیش نه به خاطر مثلا دکتر بودنش و... ، و این به نظرم منطقیه . چون بالاخره هر کسی نیاز به توجه داره .
قبل از ازدواج هرکسی شرایط اولیه ای داره که اگه مورد قبولش بود بعد طرفشو قبول می کنه و احساسات و زندگیشو باهاش تقسیم میکنه و اگه اون شرایط برقرار نشه اصلا انتخابش نمیکنه .
پس لزومی نداره حالا که همو انتخاب کردید در مورد شهرستانی بودن و زیبا بودن و...
بحث کنید . ( مسلمه که اگه طرف معیارهایی که قبل از ازدواج بهش توجه داشتید و انتخابش کردید الان نداره ، انتخاب خوبی نبوده . ولی دیگه نباید هر لحظه معیارهامونو چک کنیم و خدای نکرده بخواهیم با یادآوری امتیازات مثبتی که داریم طرف مقابل رو بخواهیم کم اهمیت نشون بدیم )
باید به مسایل مهم تر توجه کنید .
ببخشید اگه حرفاتو خوب متوجه نشدم :163:
-
RE: از ازدواجم پشیمان شدم
مگه آدم بعد ازدواج میاد میشینه فکر میکنه معیارام یه چیز دیگه بود دختر خوب؟ خوب شما لابد یک چیزهای مهمتری دیدی که توی معیارات تجدید نظر کردی ایشونم همین طور.معیارهای خیلی از کسانی که ازدواج کردن و الانم خوشبختن یه چیز دیگه بوده خیلیا هم با کسانی که تموم معیاراشونو داشتن ازدواج کردن ولی لزوما خوشبخت نیستن!
از این بحثهای بی نتیجه دست بکشین:324:
اما حرفهای ضروری رو برای زندگیتون بزنین مثله ترس از سکس مثل نحوه ی برخورد با مسائل مالی.
و یک چیز دیگه:به همسرتون و شخصیتش پر و بال بدین.مگه چه اشکالی داره که بهش بگی آره من تو روبه خاطر خودت میخام؟ باور کنین کسی که این قدر تونسته پیشرفت کنه با تشویق و تایید شما بازهم بیش از پیش میتونه و این پیشرفتها باعث میشه که هر دوتون زندگی بهتری داشته باشین.
موفق باشید