-
تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام
راستش من کمک می خواستم واسه مشاوره آنلاین. مشکلم رو سرچ کردم دیدم اینجا یه سری مثل مشکل من داشتن قبلاً ، گفتم بهترین جا واسه طرح مشکلمه. ممنون از کمک همگی.
3 سال پیش در تابستان 87 من با خانمم آشنا شدم. البته بعدها بهم گفت که ایشون از چند وقت قبلش منو خیلی دوست داشتن. و در تابستان 87 فرصت پیدا شد که به من نزدیک بشن و ارتباطمون بیشتر بشه.
راستش من هم چون حیا و نجابت و حجاب عالی ایشون رو دیدم در ابتدا با ایشون با روی خوش برخورد کردم و اجازه دادم ارتباطمون زیاد بشه هرچند که همون موقع واسم جالب بود که چقدر ایشون سعی می کرد به من ابراز علاقه کنه و این از طرف یک دختر واسم عجیب بود.. در اون مدت ایشون بارها به من زنگ می زد و دوست داشت با من به مدت طولانی صحبت کنه (البته بعد ها فهمیدم که ایشون اینطوری می کرده تا به من بفهمونه که دوست داره بهش پیشنهاد ازدواج بدم). تا اینکه یک روز یک ایمیل بهم زد که احساس می کنه مرتکب گناه شده و نباید با یک پسر نا محرم اینقد ارتباط میداشته و گفت که توبه کرده و پشیمونه.
البته من بهشون گفتم که ما رابطه خاصی نداشتیم که گناهی داشته باشه ولی بعدش ارتباطمون محدود تر شد. تا اینکه یکی از دوستای نزدیکم بهم گفت چرا ایشون رو واسه ازدواج در نظر نمی گیرم. من هم یک مقداری بررسی کردم و وقتی دیدم که خیلی به پاکی و مهروبونی و خوش اخلاقی معروفه، پس از مشورت با خواهرم ، به ایشون پیشنهاد ازدواج دادم. البته اون موقع فهمیدم که ازم یک سال بزرگتره اما جدی نگرفتم . خوب همونطور که فکر می کردم ایشون خیلی استقبال کرد و قرار شد به زودی بریم خواستگاری رسمی.
بعداً البته با مخالفت خانواده رو به رو شدم و بهشون گفتم که قضیه منتفی میشه که ایشون خیلی تلاش کرد که جلوی منتفی شدن قضیه رو بگیره که بازم واسم عجیب بود !! . اما خوب خانواده من عمدتاً به خاطر سن و ظاهر ایشون رو رد کردن.
بعد یک سال دوباره به فکر ازدواج افتادم و دوباره به ایشون فکر کردم. لذا دوباره به ایشون اطلاع دادم که می خوام ایشون رو در نظر بگیرم و توستم رضایت خانواده رو جلب کنم. این دفعه ایشون محکم تر وایستادن و گفتن حتما اول باید خواستگاری رسمی انجام بشه. پس از خواستگاری ، مجددا خانوادم به خاطر همون دلایل قبلی ایشون رو تایید نکردن اما گفتن چون تو می خوای باشه. قرار شد بعد چند ماه که من فوق لیسانسم تمام بشه عقد کنیم. البته ایسون هم تو یه دانشگاه دیگه فوق لیسانس می خونه.
از حدود دو ماه مونده به عقد من یهو خیلی دچار تردید شدم و همش فکر می کردم اشتباه کردم. همش به فکر می رفتم که من می تونستم یه همسر انتخاب کنم که ازم چند سال کوچکتر باشه. یا اینکه زیباتر باشه. حتی اینو به خودش هم هی می گفتم و اون در عین حالی که خیلی ناراحت می شد سعی می کرد بهم بگه که اختلاف سنی ما مهم نیست. من هم که هرچی مطلب روان شناسی می خوندم می گفتن این 9-10 ماه مهم نیست. و مخصوصاً همش به این فکر می کردم که این دختر خیلی منو دوست داره و به خاطر من خیلی اذیت شده و گناه داره و ... بعد تا یه مدت درست بودم ولی باز دوباره می گفتم کاش یکی دیگه رو در نظر می گرفتم. بالاخره زمان گذشت و ما با وجود این تردید هایی که تو دلم بود و به کسی بروز نداده بودم به جز خودش ، عقد کردیم. بعد از عقد هم جدا شدیم و به سر وقت درس هامون رفتیم. بعد دو سه هفته دوباره همون شک و شبهه ها اومد سراغم و من هر دفعه که باهاش تلفنی حرف می زدم اینو آخر سر مطرح می کردم که "من اشتباه کردم تو رو عقد کردم، تو ازم بزرگتری و خوشگل هم نیستیو ...." . اونم اوایل نشون نمی داد که ناراحت میشه اما بعد چند وقت زود زود ناراحت می شد و ابراز پشیمونی می کرد از این ازدواج.
میگفت "من واقعاً عاشق شدم ولی نفهمیدم که با کی دارم ازدواج می کنم. من فکر می کردم تو پسر پاک و نجیبی هستی و من عاشق همین شدم اما حالا می فهمم که تو لیاقت پاکی و نجابت منو نداری و ..."حتی چند بار می گفت تو باعث شدی من حتی به خودکشی هم فکر کنم. داری منو ذره ذره آب می کنی. البته بعد یکی دو روز ازم عذرخواهی میکرد بابت حرفهای تندی که زده.
ایشون البته خیلی دختر فهمیده ای هست و با وجود اینهمه بحث که ما با هم داشتیم نذاشته که خونوادش حتی یه ذره هم بفهمند (با وجود اینکه خونه داداشش زندگی میکنه)
چند بار بهم گفت خوب اگه واقعاً منو نمی خوای بیا ازهم جدا شیم. ولی من دلم نمیاد که جدا شیم چون واقعاً دختر خیلی خوبیه و اینقد که منو دوست داره که اگه حتی بگم بمیر هم فکر کنم اطاعت می کنه. البته من 70% مواقع خیلی باهاش خوب حرف می زنم اما نمی دونم چرا اون 30% بد میشم. گاهی حتی عمداً اونو با هم کلاسی هام مقایسه می کنم که ناراحت بشه !!! بعدش ولی پشیمون میشم و کلی عذرخواهی می کنم و از دلش درمیارم.
خلاصه خسته شدم از این وضعیت . نه به خاطر خودم. بلکه به خاطر اون دختر معصوم. بعضی وقتها بهم میگه "من به خدا میگم مگه من چه گناهی کردم. فقط یکبار عاشق شدم و همش دعا کردم که به عشقم برسم. الان که دعام رو مستجاب کردی چرا به وسیله اون منو عذاب میدی". من خودم خیلی دلم می سوزه واسش اما نمی دونم چرا باز بعدش دوباره ازش ایراد می گیرم. اون بنده خدا تا حالا ازم هیچ ایرادی نگرفته اما من هفته ای دو سه بار ازش عیب و ایراد می گیرم.
خودش بهم گفت چون ما از هم دوریم و فقط تماس تلفنی داریم تو اینطوری حرف میزنی و بعد عروسی شاید درست بشی ولی بازم برو مشاوره کن شاید اصلاح بشی. چون روم نمیشه مشاوره حضوری برم و بگم اینقد ظالم هستم گفتم آنلاین مشاوره کنم.
به نظر شما چیکار کنم؟ شاید بگید من با این شخصیت نباید این ازدواج رو می کردم اما کایه که شده اما میشه هنوز جلوشو گرفت اگه جدایی کار درستی باشه.
اصلاً جدایی کار درستیه؟
می دونم که مستحق همه ملامت ها و سرزنش ها هستم اما لطفاً به جای ملامت بهم راهکار بدید.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام
به تالار همدردی خوش اومدید
تبریک مرا به خاطر ازدواجتون پذیرا باش
براتون آرزو می کنم زندگی خوب و پر از عشقی رو زیر یک سقف در کنار هم شروع کنید
آقا محسن چند نکته زیر به نظرم رسید که جای تامل داره
شما از عدم مهارت تصمیم گیری رنج می بری یعنی نمی تونی شرایطت رو خوب حلاجی کنی و ببینی خواسته ات چیست و برای بدست آوردنش هزینه اش را بپردازی و تصمیم بگیری و قاطعانه تصمیمت رو ادامه بدهی و به تصمیمت احترام بگذاری
یعنی چی؟
یعنی اینکه ابتدا برای خودت می بایست روشن کنی چی می خواهی
در این خصوص ( انتخاب همسر)
1- ملاک های شما برای انتخاب همسر چی بوده؟ نجابت و پاکی و صداقت و یا زیبایی و اختلاف سنی و یا فهمیده و سنجیده بودن در زندگی و یا ...
2- تایید دیگران برای شما چقدر مهم هست؟ آیا اگر شما زیباترین زن دنیا رو هم داشته باشی ولی از نظر پدر و مادرت اون زن زیبا نباشه چقدر این عدم تایید افراد برای شما تاثیرگذار هست؟
3- ببینید شما در ابتدای راه زندگی هستید اگر اکنون این تردید و دودلی تون را نتونی مدیریت کنی بعدها توی زندگی خیلی خیلی آسیب پذیر می شوی
حال یکبار پستتون رو مرور می کنیم و ایرادهای که به نظرم میرسه رو براتون بیان می کنم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
سلام
راستش من کمک می خواستم واسه مشاوره آنلاین. مشکلم رو سرچ کردم دیدم اینجا یه سری مثل مشکل من داشتن قبلاً ، گفتم بهترین جا واسه طرح مشکلمه. ممنون از کمک همگی.
3 سال پیش در تابستان 87 من با خانمم آشنا شدم. البته بعدها بهم گفت که ایشون از چند وقت قبلش منو خیلی دوست داشتن. و در تابستان 87 فرصت پیدا شد که به من نزدیک بشن و ارتباطمون بیشتر بشه.
راستش من هم چون حیا و نجابت و حجاب عالی ایشون رو دیدم در ابتدا با ایشون با روی خوش برخورد کردم و اجازه دادم ارتباطمون زیاد بشه هرچند که همون موقع واسم جالب بود که چقدر ایشون سعی می کرد به من ابراز علاقه کنه و این از طرف یک دختر واسم عجیب بود.. در اون مدت ایشون بارها به من زنگ می زد و دوست داشت با من به مدت طولانی صحبت کنه (البته بعد ها فهمیدم که ایشون اینطوری می کرده تا به من بفهمونه که دوست داره بهش پیشنهاد ازدواج بدم).
ببینید ذات مرد بدین گونه هست که دوست داره او سرپا نیاز باشد و زن سرپا ناز
برای همین هست که مردها میرن خواستگاری زن
در این قسمتی که مطرح کردید شاید اولش براتون جالب بوده اما چون به این نیاز پاسخ داده نشده دچار تعارض شده اید یعنی اگر شما از علاقه این خانم نسبت به خودتون آگاه نمی بودید و در تلاش برای بدست آوردنش قدم می گذاشتید ، بعد از بدست آوردنش این همه دودل نمی شدید
====
راهکار جهت برون رفت از این مشکل:
همسری داری که عاشق شماست و شما رو می پرسته
آیا برای شروع یک زندگی عاشقانه کم گوهری در دست داری؟
یک زن وقتی عاشق بشه و اون عشق آگاهانه باشه برای عشقش از هیچ چیزی کم نمیذاره ، مطمئن باش
پس خوش به حالت
تا اینکه یک روز یک ایمیل بهم زد که احساس می کنه مرتکب گناه شده و نباید با یک پسر نا محرم اینقد ارتباط میداشته و گفت که توبه کرده و پشیمونه.
البته من بهشون گفتم که ما رابطه خاصی نداشتیم که گناهی داشته باشه ولی بعدش ارتباطمون محدود تر شد.
برای اون خانم خیلی خیلی سخت بوده که بهت بگه رابطه رو تموم کنیم ، چون دوستت داشته
اما به خاطر نجابت و پاکی و عفتش ، پا روی خواست دلش گذاشته و از راه خطا توبه کرده و احساس پشیمونی داشته
اینجای قضیه خیلی زیباست چون این خانم از سرهوس و لذت با تو نبوده
تا اینکه یکی از دوستای نزدیکم بهم گفت چرا ایشون رو واسه ازدواج در نظر نمی گیرم. من هم یک مقداری بررسی کردم و وقتی دیدم که خیلی به پاکی و مهروبونی و خوش اخلاقی معروفه، پس از مشورت با خواهرم ، به ایشون پیشنهاد ازدواج دادم. البته اون موقع فهمیدم که ازم یک سال بزرگتره اما جدی نگرفتم . خوب همونطور که فکر می کردم ایشون خیلی استقبال کرد و قرار شد به زودی بریم خواستگاری رسمی.
ببینید در اینجا هم شما به علت فقدان توانایی تصمیم گیری تحت تاثیر سخنان دیگران دست به اقدام زده اید
با این حال خودتون این خانم رو سنجیده اید و یه خاطر خصوصیات مثبتش ایشون رو گزینه مناسبی برای ازدواج دیدید
و از خواهرتون هم مشورت گرفتید
با خودتون صادق باشید دست و بالتون برای انتخاب همسر بسته نبوده
سخنی هم از انتخاب بر اساس ترحم و دلسوزی در کار نیست
پس مسئولیت انتخابتون رو به عهده بگیرید
نوشتید همونطور که فکر می کردم
ببینید اگر این خانم مهارت بیشتری می داشت و ته دل شما از عشق خودش قرص نمی کرد اون وقت شما به تکاپو می افتادی که حتما ازش بله بگیری
بعداً البته با مخالفت خانواده رو به رو شدم و بهشون گفتم که قضیه منتفی میشه که ایشون خیلی تلاش کرد که جلوی منتفی شدن قضیه رو بگیره که بازم واسم عجیب بود !! . اما خوب خانواده من عمدتاً به خاطر سن و ظاهر ایشون رو رد کردن.
در اینجا هم اگر شما تصمیمتون رو گرفته بودید و واقعا این خانوم رو می خواستید این دلایل سطحی (زیبایی و اختلاف سن) نمی تونه جای دلایل واقعی شما برای انتخاب (پاکی ، مهربونی، خوش اخلاقی) رو بگیره
بعد یک سال دوباره به فکر ازدواج افتادم و دوباره به ایشون فکر کردم. لذا دوباره به ایشون اطلاع دادم که می خوام ایشون رو در نظر بگیرم و توستم رضایت خانواده رو جلب کنم. این دفعه ایشون محکم تر وایستادن و گفتن حتما اول باید خواستگاری رسمی انجام بشه. پس از خواستگاری ، مجددا خانوادم به خاطر همون دلایل قبلی ایشون رو تایید نکردن اما گفتن چون تو می خوای باشه. قرار شد بعد چند ماه که من فوق لیسانسم تمام بشه عقد کنیم. البته ایسون هم تو یه دانشگاه دیگه فوق لیسانس می خونه.
آفرین و صد افرین به این دختر که خیلی محکم ایستاده و اجازه نداده خدایی نکرده بازیچه بشه و عواطف و احساساتش بهم بریزه این یه نقطه قوت هست برای این خانم ( اگرچه در خصوص پیشقدم شدن ابراز عشق به شما ناسنجیده عمل کرده ولی بعد اشتباهش رو با این رفتار اصلاح کرده)
و یه زنگ خطر برای شما
این خانم کاملا برای خودش و زندگیش آگاهانه تصمیم می گیره و تصمیش رو هم به میدان عمل میرسونه
پس اگر ازتون ببره و تصمیمش رو بگیره دیگه نمی تونید نظرش رو عوض کنید
از حدود دو ماه مونده به عقد من یهو خیلی دچار تردید شدم و همش فکر می کردم اشتباه کردم. همش به فکر می رفتم که من می تونستم یه همسر انتخاب کنم که ازم چند سال کوچکتر باشه. یا اینکه زیباتر باشه. حتی اینو به خودش هم هی می گفتم و اون در عین حالی که خیلی ناراحت می شد سعی می کرد بهم بگه که اختلاف سنی ما مهم نیست. من هم که هرچی مطلب روان شناسی می خوندم می گفتن این 9-10 ماه مهم نیست. و مخصوصاً همش به این فکر می کردم که این دختر خیلی منو دوست داره و به خاطر من خیلی اذیت شده و گناه داره و ... بعد تا یه مدت درست بودم ولی باز دوباره می گفتم کاش یکی دیگه رو در نظر می گرفتم. بالاخره زمان گذشت و ما با وجود این تردید هایی که تو دلم بود و به کسی بروز نداده بودم به جز خودش ، عقد کردیم. بعد از عقد هم جدا شدیم و به سر وقت درس هامون رفتیم.
ببینید شما زمانی که دچار شک و شبه شدید به سراغ مطالعه مطالب روانشناسی رفته اید و با توجه به اینکه هرچی مطلب خوندید می گفتن این 9-10 ماه مهم نیست برای عقد اقدام کردید
این یعنی چی؟
>>>شما دچار تعارض در درست بودن و یا درست نبودن انتخاب همسر شدید (به علت اختلاف سن)
>>> جهت بدست آوردن آگاهی و حل این تعارض به مطالعه پرداختید
>>> و در نهایت سنجیدید که مشکلی نیست و عقد کردید
حالا دوباره دچار تعارض شدید !!!!
یه سئوال اهمیت اختلاف سن بین زن و شوهر در ازدواج به خاطر چیست؟
شما به دنبال پاسخ این سئوال باش
بعد از اینکه پاسخ سئوالت رو پیدا کردی
بسنج ببین که آیا اینکه همسرت ازت یکسال بزرگتر هست چه لطمه جبران ناپذیری به زندگیتون میزنه
بعد دو سه هفته دوباره همون شک و شبهه ها اومد سراغم و من هر دفعه که باهاش تلفنی حرف می زدم اینو آخر سر مطرح می کردم که "من اشتباه کردم تو رو عقد کردم، تو ازم بزرگتری و خوشگل هم نیستیو ...." . اونم اوایل نشون نمی داد که ناراحت میشه اما بعد چند وقت زود زود ناراحت می شد و ابراز پشیمونی می کرد از این ازدواج.
میگفت "من واقعاً عاشق شدم ولی نفهمیدم که با کی دارم ازدواج می کنم. من فکر می کردم تو پسر پاک و نجیبی هستی و من عاشق همین شدم اما حالا می فهمم که تو لیاقت پاکی و نجابت منو نداری و ..."حتی چند بار می گفت تو باعث شدی من حتی به خودکشی هم فکر کنم. داری منو ذره ذره آب می کنی. البته بعد یکی دو روز ازم عذرخواهی میکرد بابت حرفهای تندی که زده.
ایشون البته خیلی دختر فهمیده ای هست و با وجود اینهمه بحث که ما با هم داشتیم نذاشته که خونوادش حتی یه ذره هم بفهمند (با وجود اینکه خونه داداشش زندگی میکنه)
چند بار بهم گفت خوب اگه واقعاً منو نمی خوای بیا ازهم جدا شیم.
شما عقد کردید
اما دارید با دستان خودتون به جای اینکه بذر محبت و عشق و علاقه رو بکارید و پرورش بدهید
دلخوری و ناراحتی و تشویش می کارید و روز به روز حرف های ناراحت کننده به همدیگه می گویید که باعث میشه از هم دلخور بشید ، فاصله بینتون بیفته
اما دقت کن
شما ایشون رو با حرف ها تون می رنجونید بعد می روید از دلش در می آورید ( هدف و قصدتون از این حرفها چیست؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟)
اما ایشون از ابتدا شما رو دوست داشته و با تمام ناملایماتی که بینتون پیش اومده کنار اومده
اما کم کم او نیز داره دچار تعارض میشه که آیا شما مورد مناسبی برای ازدواج بوده اید یا نه
و از آنجا که شما بیشتر دودل هستید
اگر از هم جدا شوید
اون خانم دیگه از تصمیمش برای جدایی بازنخواهد گشت اما شما پشیمون می شوید که آیا جدایتون درست بوده یا نه؟
آیا از دست دادن این خانم به صلاحتون بوده یا نه
و در انتخاب بعدیتون نیز باز این شک و دودلی به سراغتون خواهد آمد
ولی من دلم نمیاد که جدا شیم چون واقعاً دختر خیلی خوبیه و اینقد که منو دوست داره که اگه حتی بگم بمیر هم فکر کنم اطاعت می کنه. البته من 70% مواقع خیلی باهاش خوب حرف می زنم اما نمی دونم چرا اون 30% بد میشم. گاهی حتی عمداً اونو با هم کلاسی هام مقایسه می کنم که ناراحت بشه !!! بعدش ولی پشیمون میشم و کلی عذرخواهی می کنم و از دلش درمیارم.
خلاصه خسته شدم از این وضعیت . نه به خاطر خودم. بلکه به خاطر اون دختر معصوم. بعضی وقتها بهم میگه "من به خدا میگم مگه من چه گناهی کردم. فقط یکبار عاشق شدم و همش دعا کردم که به عشقم برسم. الان که دعام رو مستجاب کردی چرا به وسیله اون منو عذاب میدی". من خودم خیلی دلم می سوزه واسش اما نمی دونم چرا باز بعدش دوباره ازش ایراد می گیرم. اون بنده خدا تا حالا ازم هیچ ایرادی نگرفته اما من هفته ای دو سه بار ازش عیب و ایراد می گیرم.
از روی ترحم هیچکس رو دوست نداشته باش
و مواظب باش که این حرفهایی که از عمد میزنی و مقایسه کردن همسرت با دیگران به نوعی که همسرت رو کوچک کنی تبعات بسیار زیادی در زندگی آینده تون خواهد داشت
چه طور شما می خواهی برای همسرت بهترین و منحصربفردترین باشی
یک زن هم می خواهد بهترین و ملکه همسرش باشه
شما با این مقایسه هایت داری اعتماد به نفس این خانم رو ازش می گیری تا جایی که به خودکشی هم فکر کرده
خودش بهم گفت چون ما از هم دوریم و فقط تماس تلفنی داریم تو اینطوری حرف میزنی و بعد عروسی شاید درست بشی ولی بازم برو مشاوره کن شاید اصلاح بشی. چون روم نمیشه مشاوره حضوری برم و بگم اینقد ظالم هستم گفتم آنلاین مشاوره کنم.
حتما به مشاوره حضوی مراجعه کن و در خصوص تصمیم گیری و جراتمند بودن از مشاور راهکار بگیر
به نظر شما چیکار کنم؟ شاید بگید من با این شخصیت نباید این ازدواج رو می کردم اما کایه که شده اما میشه هنوز جلوشو گرفت اگه جدایی کار درستی باشه.
اصلاً جدایی کار درستیه؟
ببین نظر من و یا هرکس دیگه ای برای شما گذرا خواهد بود
این شما هستی که باید نظری داشته باشی و به اون نظر نیز پایبند بمونی
می دونم که مستحق همه ملامت ها و سرزنش ها هستم اما لطفاً به جای ملامت بهم راهکار بدید.
در آخر براتون آرزوی موفقیت دارم :72:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام
اوایل عقد این سوالات واسه آدم پیش میاد
این مقایسه ها و ...
به مرور زمان قیافه عادی می شه و آنچه که باعث بقاء و ماندگاری یه زندگی مشترک می شه اخلاق طرفین هست
بهتره این افکار منفی رو از خودتون دور کنین و دل این دختر رو بیش از این نشکنین.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
بآقای محترم بینید اگر حتی شما در تصمیم گیریتون دچار اشتباه شده باشید باز مقصر خانمتون نیست که بخواهید تقاص اشتباهتون رو از ایشون بگیرید (با مقایسه کردن و اذیت و ازار و کنایه). پس خودتون رو با یادگیری مهارتها و رفتن پیش مشاور تنبیه کنید نه ایشون رو.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
جدا بشيد چون شما لياقت دوست داشته شدن از ناحيه اون دختر را نداريد. ولي منتظر باشيد به زودي يك نفر عين اون كارهايي را كه با اون دختر كرديد را با شما بكنه. (خيلي زود اتفاق مي افته)
اين بار شما دختري را دوست خواهيد داشت و اون دختر شما را دوست نخواهد داشت.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
[quote=بالهای صداقت]
سلام
به تالار همدردی خوش اومدید
تبریک مرا به خاطر ازدواجتون پذیرا باش
براتون آرزو می کنم زندگی خوب و پر از عشقی رو زیر یک سقف در کنار هم شروع کنید
مرسی خیلی ممنونم
شما از عدم مهارت تصمیم گیری رنج می بری یعنی نمی تونی شرایطت رو خوب حلاجی کنی و ببینی خواسته ات چیست و برای بدست آوردنش هزینه اش را بپردازی و تصمیم بگیری و قاطعانه تصمیمت رو ادامه بدهی و به تصمیمت احترام بگذاری
یعنی چی؟
یعنی اینکه ابتدا برای خودت می بایست روشن کنی چی می خواهی
در این خصوص ( انتخاب همسر)
1- ملاک های شما برای انتخاب همسر چی بوده؟ نجابت و پاکی و صداقت و یا زیبایی و اختلاف سنی و یا فهمیده و سنجیده بودن در زندگی و یا ...
2- تایید دیگران برای شما چقدر مهم هست؟ آیا اگر شما زیباترین زن دنیا رو هم داشته باشی ولی از نظر پدر و مادرت اون زن زیبا نباشه چقدر این عدم تایید افراد برای شما تاثیرگذار هست؟
3- ببینید شما در ابتدای راه زندگی هستید اگر اکنون این تردید و دودلی تون را نتونی مدیریت کنی بعدها توی زندگی خیلی خیلی آسیب پذیر می شوی
من از اول نجابت و عفت و حیا واسم مهم بود. واسم مهم بود که ایشون در عین حال که خیلی محجبه و سنگین بود اما رابطه اجتماعی خوبی داشت (خشک و گوشه گیر نبود) اما بخش زیادی از تصمیم من واسه ازدواج با ایشون بر اساس علاقه ایشون به من بود. مرتب دوستم می گفت قدر کسی که اینقد تورو دوس داره بدون و من هم خوب هر چی تحقیق کردم جز خوبی نشنیدم.
[quote
[color=#006400]
ببینید ذات مرد بدین گونه هست که دوست داره او سرپا نیاز باشد و زن سرپا ناز
برای همین هست که مردها میرن خواستگاری زن
در این قسمتی که مطرح کردید شاید اولش براتون جالب بوده اما چون به این نیاز پاسخ داده نشده دچار تعارض شده اید یعنی اگر شما از علاقه این خانم نسبت به خودتون آگاه نمی بودید و در تلاش برای بدست آوردنش قدم می گذاشتید ، بعد از بدست آوردنش این همه دودل نمی شدید
خودش بعد عقد یه بار اینو بهم گفت . که تو این مورد اشتباه کرده که سعی کرده من جذبش بشم. میگفت فکر می کرده من لایق فداکاری هستم و واسه همین همش پا رو غرورش می ذاشته. اون حتی نذاشت واسه مراسمش زیاد خرج کنم و حتی واسه همون مقدار هم که خرج شد کلی ازم عذرخواهی کرد که مجبوره به خاطر عرف منو به خرج بندازه !! واقعاً شاید اینکه همیشه اون هر کاری می خوام واسم میکنه و همش مطیعه بی تاثیر نبوده باشه.
====
برای اون خانم خیلی خیلی سخت بوده که بهت بگه رابطه رو تموم کنیم ، چون دوستت داشته
اما به خاطر نجابت و پاکی و عفتش ، پا روی خواست دلش گذاشته و از راه خطا توبه کرده و احساس پشیمونی داشته
اینجای قضیه خیلی زیباست چون این خانم از سرهوس و لذت با تو نبوده
آره . بعد از اون ماجرا هم خیلی حساس هست رو قبل اون مدت. چند بار خواستم اشاره ای به اون مدت بکنم شدیداً برخورد کرد و گفت نمی خواد هیچ وقت بحثشو بکنم. حتی ازم خواست که تمام ایمیل هایی که تو اون مدت رد و بدل شده رو پاک کنم.
ببینید در اینجا هم شما به علت فقدان توانایی تصمیم گیری تحت تاثیر سخنان دیگران دست به اقدام زده اید
با این حال خودتون این خانم رو سنجیده اید و یه خاطر خصوصیات مثبتش ایشون رو گزینه مناسبی برای ازدواج دیدید
و از خواهرتون هم مشورت گرفتید
با خودتون صادق باشید دست و بالتون برای انتخاب همسر بسته نبوده
سخنی هم از انتخاب بر اساس ترحم و دلسوزی در کار نیست
پس مسئولیت انتخابتون رو به عهده بگیرید
من همین طوری هم تصمیم نگرفتم . حتی از دوستان دبیرستانشم تحقیق کردم. هیچ وقت با هیچ پسری نبوده و همه تایید می کردن که نجیب و عفیفه. من اینو کامل قبول دارم . به جرئت میگم بعد 3 سال هنوز نشده که به من دروغ بگه حتی یه دروغ کوچیک.
آفرین و صد افرین به این دختر که خیلی محکم ایستاده و اجازه نداده خدایی نکرده بازیچه بشه و عواطف و احساساتش بهم بریزه این یه نقطه قوت هست برای این خانم ( اگرچه در خصوص پیشقدم شدن ابراز عشق به شما ناسنجیده عمل کرده ولی بعد اشتباهش رو با این رفتار اصلاح کرده)
و یه زنگ خطر برای شما
این خانم کاملا برای خودش و زندگیش آگاهانه تصمیم می گیره و تصمیش رو هم به میدان عمل میرسونه
پس اگر ازتون ببره و تصمیمش رو بگیره دیگه نمی تونید نظرش رو عوض کنید
خودش میگه چند بار تصمیم گرفته بوده قبل عقد که منو فراموش کنه مخصوصاً که دیده خانواده من مخالف هستند . اما می گفت نمی تونستم. بعضی وقتها به شوخی میگه من هرچی میکشم واسه خاطر این دلمه ، پس حقمه ! البته اینو درست می گید چون یه بار خیلی جدی شد که می خواد به خانوادش بگه که من نذاشتم . گفتم نباید فوری تصمیم بگیری و یه مقدار که باهاش صحبت کردم آروم شد و منصرف شد.
ببینید شما زمانی که دچار شک و شبه شدید به سراغ مطالعه مطالب روانشناسی رفته اید و با توجه به اینکه هرچی مطلب خوندید می گفتن این 9-10 ماه مهم نیست برای عقد اقدام کردید
این یعنی چی؟
>>>شما دچار تعارض در درست بودن و یا درست نبودن انتخاب همسر شدید (به علت اختلاف سن)
>>> جهت بدست آوردن آگاهی و حل این تعارض به مطالعه پرداختید
>>> و در نهایت سنجیدید که مشکلی نیست و عقد کردید
حالا دوباره دچار تعارض شدید !!!!
یه سئوال اهمیت اختلاف سن بین زن و شوهر در ازدواج به خاطر چیست؟
شما به دنبال پاسخ این سئوال باش
بعد از اینکه پاسخ سئوالت رو پیدا کردی
بسنج ببین که آیا اینکه همسرت ازت یکسال بزرگتر هست چه لطمه جبران ناپذیری به زندگیتون میزنه
خوب من دیدم که همه جا می گفتند که زن نباید بزرگتر باشه چون احساس بزرگی می کنه. اما من تو ایشون اینو ندیدم . ایشون با وجودی که ازم بزرگتره اما کاملاً مطیعه و حتی گاهاً ازش میخوام یه کاری بکنه اصلاً دلیلشم نمی پرسه. یا حتی چند بار شده که یه کاری رو من خواستم و با وجودی که خودش نمی خواست اما انجام داد. خوب من تنها دلیلم واسه اینکه رو سن حساس شدم این بود که 1) دیدم تو عرف یه جوریه. به هرکی می گفتم راجع به ازدواجم اول ازم راجع به سن خانم می پرسیدن. من فکر کردم که اینو میشه اینجوری حل کرد که میگم خانمم ازم چند ماه کوچیکتره. بعد کسی هم چیزی نمی گه. البته به خانمم هم گفتم . اون گفت "بهتر نیست به جای دروغ اونا رو بپیچونی . اما اگه اونطوری می خوای باشه . منم بعداً حواسم هست که سوتی ندم"
2) اینکه می بینم زن ها زود شکسته میشن. تو فامیل ، خانم های دوستام و .. که دقت کردم می بینم زود شکسته شدن . تو فامیلمون اکثراً خانم ها 5-6 سال کوچکترن اما وقتی نگاه میکنی به نظر همسن میان !
اما دارید با دستان خودتون به جای اینکه بذر محبت و عشق و علاقه رو بکارید و پرورش بدهید
دلخوری و ناراحتی و تشویش می کارید و روز به روز حرف های ناراحت کننده به همدیگه می گویید که باعث میشه از هم دلخور بشید ، فاصله بینتون بیفته
اما دقت کن
شما ایشون رو با حرف ها تون می رنجونید بعد می روید از دلش در می آورید ( هدف و قصدتون از این حرفها چیست؟ تا به حال به این موضوع فکر کرده اید؟)
اما ایشون از ابتدا شما رو دوست داشته و با تمام ناملایماتی که بینتون پیش اومده کنار اومده
اما کم کم او نیز داره دچار تعارض میشه که آیا شما مورد مناسبی برای ازدواج بوده اید یا نه
و از آنجا که شما بیشتر دودل هستید
اگر از هم جدا شوید
اون خانم دیگه از تصمیمش برای جدایی بازنخواهد گشت اما شما پشیمون می شوید که آیا جدایتون درست بوده یا نه؟
آیا از دست دادن این خانم به صلاحتون بوده یا نه
و در انتخاب بعدیتون نیز باز این شک و دودلی به سراغتون خواهد آمد
آره خودش میگه که حرفات اعتماد به نفسم رو کم کرده. میگه "اگه خودکشی حلال بود میکردم. تو متوجه نیستی که خانم ها رو این چیزا حساس هستند. من حاضرم هرکاری واست بکنم اما تو ازم عیب و ایراد نگیری." باور کن منم در حالت عادی نمی خوام چیزی به روش بیارم اما نمی دونم یهو چی میشه که میگم.
باور کن من خیلی وقتا به خودم میگم که بابا این بنده خدا واسه خاطر تو هرکاری می کنه اما تو حاضر نیستی واسش حتی از دوتا مسئله کوچیک صرف نظر کنی؟ بعد این فکرها تا چند روز خوبم ولی بعد دوباره ناراحت میشم . مخصوصاً گاهی فکر می کنم که مثلاً می تونستم با فلانی (یکی دو مورد تو ذهنم میاد) ازدواج می کردم هم خوشگل بود هم ازم چند سال کوچکتر هم درس خون هم خوش اخلاق و عفیف. بعد دپ میشم که چرا اونو در نظر نگرفتم . بعد دوباره میگم خوب قسمتت این بوده و باز خوب میشم تا چند روز. گفتم متوسط هفته ای یک بار یک تماس هست که من ازم خانمم عیب و ایراد می گیرم و باعث میشم که ناراحت بشه.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوستان محترم
کمی آرامتر
چرا اینقدر دارید احساساتی برخورد می کنید
در روند مشاره دادن ضمن هم حسی با مراجع نمی بایست همزاد پنداری با مراجع و مشکلش داشته باشید
لطفا تاپیک "آفت های احتمالی مشاوره " رو از مدیر محترم مطالعه کنید و بر اون اساس راهنمایی بدهید
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط tasnime_elahi
سلام
اوایل عقد این سوالات واسه آدم پیش میاد
این مقایسه ها و ...
به مرور زمان قیافه عادی می شه و آنچه که باعث بقاء و ماندگاری یه زندگی مشترک می شه اخلاق طرفین هست
بهتره این افکار منفی رو از خودتون دور کنین و دل این دختر رو بیش از این نشکنین.
یعنی چی عادیه؟ یعنی همه وقتی عقد می کنن احساس تردید و عدم رضایت می کنن و فکر می کنن که می توسنتن مورد های بهتری رو داشته باشن؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
بآقای محترم بینید اگر حتی شما در تصمیم گیریتون دچار اشتباه شده باشید باز مقصر خانمتون نیست که بخواهید تقاص اشتباهتون رو از ایشون بگیرید (با مقایسه کردن و اذیت و ازار و کنایه). پس خودتون رو با یادگیری مهارتها و رفتن پیش مشاور تنبیه کنید نه ایشون رو.
می دونم . واسه همین هم دنبال راه حل هستم . ما چند بار قبل عقد هم مشاوره رفتیم . من این دغدغه ها رو مطرح می کردم اما مشاورها می گفتن مهم نیست و این تردیدهات بعد 2-3 ماه زندگی از بین میره و عادی میشه و سن اصلاً مهم نیست و عوضش اونقد از شخصیت اون خانم تعریف می کردن که من مصمم به ازدواج شدم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
جدا بشيد چون شما لياقت دوست داشته شدن از ناحيه اون دختر را نداريد. ولي منتظر باشيد به زودي يك نفر عين اون كارهايي را كه با اون دختر كرديد را با شما بكنه. (خيلي زود اتفاق مي افته)
اين بار شما دختري را دوست خواهيد داشت و اون دختر شما را دوست نخواهد داشت.
جالبه که خانم من هم مثل شما یکی دو بار بهم گفت . وقتی خیلی عصبانی میشه میگه " من دعا می کنم زود بمیرم و تو بری یه دختری اون طور که دلت می خواد بگیری و بعد قدر منو بدونی "
البته من عصبانیش می کنم بعد شاید 2 ساعت عذرخواهی می کنم که از دلش در بیارم. خودشم میگه "آخه تو چرا فکر نمی کنی و یه حرفی می زنی بعد 2 ساعت وقتتو تلف می کنی که اون حرف رو درست کنی"
من هم بهش میگم که من لیاقت محبت های تورو ندارم. اما هم من و هم اون معتقدیم که جدایی یاید آخرین راه حل باشه. جدایی جدای بد بودن از نظر اجتماعی ، هم تبعات بدی واسه من و هم واسه اون داره.
اما اگه جدایی بهترین راه باشه ترجیح میدمش...
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
اقا محسن
ببینید شما تحقیق هم کردید و جز خوبی نشنیدید
از اول ملاکتون نجابت و حیا و عفت بود و اینکه ایشون بسیار خوش برخورد و اجتماعی بوده اند >>> الان ملاکتون تغییر کرده؟
گفتید بخش بسیار مهمش این بوده که همسرتون شما رو دوست داشت >> ایا الان این بخش از مهمترین علت تغییر کرده؟
به نظر شما اگر دخترخانومی باشه که از نظر سنی از شما کوچکتر باشه و زیبایش هم زبانزد خاص و عام باشه و از نظر تحصیلات و موقعیت و ... عالی باشه اما شما رو دوست نداشته باشه گزینه ی مناسبی برای ازدواج هست؟
حال چنانچه ازدواجی هم صورت بگیره با توجه به اینکه اون خانم علاقه ای به شما ندارد آیا حاضر خواهد بود که برای زندگی زناشویی اش فداکاری و از خودگذشتگی کند؟
با عشق میشه همه کار کرد اما بی عشق ؟ نظر خودت در این خصوص چی هست؟
همسرتون به خاطر بدست آوردن شما غرورش رو گذاشته زیر پا و اکنون شایسته هست که شما بهش یادآوری کنید که غرور به جای یک زن خیلی ارزشمند هست و برای مرد خیلی گرانبها و در این خصوص بهش کمک کنید تا هم اعتماد به نفس همسرتون تقویت بشه و هم زندگیتون زیباتر بشه
و در خصوص اختلاف سن
نوشتید همه جا می گن
یعنی اگه الان مد بشه همه جا مشروب بخورند شما هم می خوری؟
اگه بری اروپا و آمریکا ، اونجا که روابط بین زن و مرد باز و آزاد هست خیلی راحت برای خودت و همسرت این حق رو قائل میشی که با زن و مرد دیگری هردوتون رابطه داشته باشید؟ چون اونجا اکثریت اینجوری هستند؟
خوب همه در خصوص اختلاف سن بپرسن
مگه مهمه؟
اگر این مشکل را پیش خودت یکبار و برای همیشه حل کنی دیگه نباید احساس ناخوشایندی داشته باشی
وقتی می خواهی پاسخ بدهی
خیلی قاطعانه و بدون اینکه اجازه بدهی دیگران اظهار نظری بکنند راستش رو بگو
داشتن صداقت با درایت هیچ وقت باعث سرافکندگی نمیشه ، شک نکن!
:305: یادت باشه که این ما هستیم که برای دیگران مشخص می کنیم چگونه رفتاری با ما داشته باشند
به نظر فرد با اصولی اومدید ایا اینکه زن از شوهر بزرگتر باشه گناه هست؟
ببین گفتید که در حالت عادی نمی خواهید همسرتون رو برنجونید ولی نمی دونید یهو چتون میشه
بهت می گم
یهو تحت تاثیر محیط و حرف های دیگران قرار می گیری
یکی از ویژگی های افراد موفق اینه که دارای ثبات شخصیت هستند و به قولی با هر بادی نمی لرزن
اگر در حالت عادی مشکلی در این خصوص ندارید پس سعی کنید در موقعیت های تنش زا و تاثیرگذار که باعث برانگیخته شدن احساساتتون میشه مهارت کنترل بر خود و خویشتن داری را فرا بگیرید
از اینکه همسرتون زود شکسته بشه ابراز ناراحتی کرده بودید
این نگرانی رو می تونید با همسرتون به شکل صحیح درمیون بگذارید
چگونه؟
اینکه بهش بگید : عزیزم برای من نشاط و شادابی و سرزنده بودن همسرم خیلی مهم هست ، دوست دارم هر چقدر که از ازدواجمون بگذره باز تو برای من جذابیت اوایل آشنایی مون رو داشته باشی به همین خاطر از نظر ظاهری و جسمی خیلی مراقب باش و به خودت برس
و ببین این دوتا مسئله که عنوان کردید اگر کوچک بود اینقدر باعث آزار شما نمی شد
پس براتون مهم و ارزشمند هست
خوب حالا که مهم و با ارزش هستند می بایست راهکارهای درست و اصولی بکار ببری تا این دو مسئله کاملا برایت حل بشود
باز هم تاکید می کنم در خصوص مهارت تصمیم گیری و جراتمندی و کنترل احساسات و نحوه مواجه شدن با احساسات و مدیریتشون به مشاوره حضوری مراجعه کنید
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
امان از اين فكراي جور واجور كه به ذهن ما آدما مياد.اصلا بقيه هرجور دوست دارند فكر كنن.نجابت واسه خانم خونه از هرچيزي توي دنيا با ارزشتره با ارزشترين چيزي كه هر مردي ميتونه توي خونه داشته باشه رو شما داريدواونم خانومتونه.مطمئن باش خيلي از مردا آرزوي داشتن خانومي مثل خانوم شما رودارن.ميدوني چيه ما آدما عادتمونه تا خوشي ميزنه زيردلمون هوس يه چيز ديگه رو ميكنيم .زيبايي يه چيز نسبي هستش شما هرچقدر دنبال فرد زيبايي باشي ممكنه زيباتر از اون پيدا بشه.چيزي كه كم پيدا ميشه نجابت وقلب مهربونه
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
اقا محسن
ببینید شما تحقیق هم کردید و جز خوبی نشنیدید
از اول ملاکتون نجابت و حیا و عفت بود و اینکه ایشون بسیار خوش برخورد و اجتماعی بوده اند >>> الان ملاکتون تغییر کرده؟
نه ملاک هام عوض نشده. اما این اختلاف سن که واسم مهم نبود شده یه کابوس. باور کن خیلی وقتا فکر می کنم کاش جلو نمی اومدم. حتی خانمم هم میگه من فکر نمی کردم سن اینقد واست مهم باشه و گرنه بهم می زدم. من احساس می کنم دوستش دارم چون روزی یکبار حتماً باید بهش زنگ بزنم و باهاش حرف بزنم اما از ازدواجم احساس پشیمونی می کنم. همش خودمو فحش میدم که چرا تو که اینقد سن واست مهم بود عقد کردی.
البته خیلی وقتا هم که می بینم محبت ها و احترامشو ، این یادم میره اما باز میاد سراغم.
گفتید بخش بسیار مهمش این بوده که همسرتون شما رو دوست داشت >> ایا الان این بخش از مهمترین علت تغییر کرده؟
به نظر شما اگر دخترخانومی باشه که از نظر سنی از شما کوچکتر باشه و زیبایش هم زبانزد خاص و عام باشه و از نظر تحصیلات و موقعیت و ... عالی باشه اما شما رو دوست نداشته باشه گزینه ی مناسبی برای ازدواج هست؟
نه الان هم هست. اما الان یه فرقی کرد. هم متوجه شدم که خانم ها بعد عقد خیلی هاشون عاشق شوهرشون می شن و هرکاری واسش می کنن . که اینو تو اکثر پست های این سایت هم دیدم. و هم اینکه من می تونستم موردی بگیرم که این دغدغه ها رو نداشته باشه و ضمناً دوسم هم داشته باشه. می دونم آدم متاهل متعهد هم هست ولی فکر من که دست من نیست. ذهن من میره و به این جور چیزا فکر می کنه. حتی یه بار که یکی از شاگردام که خیلی دختر خوبیه بهم تبریک گفت و گفت خیلی خانم خوشبختی دارید. به شوخی ازش پرسیدم که "نه بابا منو کسی قبول نمی کرد و اینم مجبور بوده. بعد اون گفت نه بابا دلشم بخواد. خیلیها بودن که آرزوی شما رو داشتن . من خودم خیلی دوست داشتم ولی شما ایشون رو انتخاب کردید. " این هم باعث شد که بیشتر به این مساله فکر کنم که چرا بیشتر فکر نکردم.
حال چنانچه ازدواجی هم صورت بگیره با توجه به اینکه اون خانم علاقه ای به شما ندارد آیا حاضر خواهد بود که برای زندگی زناشویی اش فداکاری و از خودگذشتگی کند؟
با عشق میشه همه کار کرد اما بی عشق ؟ نظر خودت در این خصوص چی هست؟
همسرتون به خاطر بدست آوردن شما غرورش رو گذاشته زیر پا و اکنون شایسته هست که شما بهش یادآوری کنید که غرور به جای یک زن خیلی ارزشمند هست و برای مرد خیلی گرانبها و در این خصوص بهش کمک کنید تا هم اعتماد به نفس همسرتون تقویت بشه و هم زندگیتون زیباتر بشه
خودش هم میگه که من 3 سال از جوونیمو واسه تو تلف کردم. منم واسه همین بود که قبل عقد نتونستم جدی بشم و جدی وایستم و بگم من رو سن و ظاهر مشکل دارم. زود کنار اومدم. چون دیدم واقعاً خیلی اذیت شده واسه من. فکر می کردم که بعد عقد یه محبت عمیقی ایجاد میشه که باعث مشه دیگه از این فکرا نکنم. ولی نشد.
و در خصوص اختلاف سن
نوشتید همه جا می گن
یعنی اگه الان مد بشه همه جا مشروب بخورند شما هم می خوری؟
اگه بری اروپا و آمریکا ، اونجا که روابط بین زن و مرد باز و آزاد هست خیلی راحت برای خودت و همسرت این حق رو قائل میشی که با زن و مرد دیگری هردوتون رابطه داشته باشید؟ چون اونجا اکثریت اینجوری هستند؟
خوب همه در خصوص اختلاف سن بپرسن
مگه مهمه؟
اگر این مشکل را پیش خودت یکبار و برای همیشه حل کنی دیگه نباید احساس ناخوشایندی داشته باشی
وقتی می خواهی پاسخ بدهی
خیلی قاطعانه و بدون اینکه اجازه بدهی دیگران اظهار نظری بکنند راستش رو بگو
داشتن صداقت با درایت هیچ وقت باعث سرافکندگی نمیشه ، شک نکن!
:305: یادت باشه که این ما هستیم که برای دیگران مشخص می کنیم چگونه رفتاری با ما داشته باشند
به نظر فرد با اصولی اومدید ایا اینکه زن از شوهر بزرگتر باشه گناه هست؟
نه گناه نیست اما من نمی خوام ملت پشت سرم حرف بزنند. یکی از دوستان هست که خانمش ازش چند ماه بزرگتره. خیلی پیش میاد که دوستان میگن فلانی خانمش برگتره. هرکی هم می فهمه متاهل شدم اول ازم می پرسه خانمت چند سالشه. هرجا بحث ازدواج میشه می شنوم که خانم باید چند سال کوچک تر باشه.
من چندین بار به این فکر کردم و سعی کردم واسه خودم حلش کنم. ولی باز بعد یه مدت این فکر دوباره میاد سراغم.
من می ترسم این افکار باعث بشه بعداً مرتکب خیابنت بشم یا یه زن دیگه بگیرم.
ببین گفتید که در حالت عادی نمی خواهید همسرتون رو برنجونید ولی نمی دونید یهو چتون میشه
بهت می گم
یهو تحت تاثیر محیط و حرف های دیگران قرار می گیری
یکی از ویژگی های افراد موفق اینه که دارای ثبات شخصیت هستند و به قولی با هر بادی نمی لرزن
اگر در حالت عادی مشکلی در این خصوص ندارید پس سعی کنید در موقعیت های تنش زا و تاثیرگذار که باعث برانگیخته شدن احساساتتون میشه مهارت کنترل بر خود و خویشتن داری را فرا بگیرید
من می تونم خوب کنترل کنم. مخصوصاً جدیداً دیگه بهش بروز نمیدم. اما خوب این افکار تو ذهن من می چرخه و بعضاً منو ناراحت می کنه و دچار سردرد میشم. الان هم کم کم میگم به این افکار بی توجه بشم. ایشالله بعد عروسی یادم میره و کم کم می فهمم که بهترین انتخاب ممکن رو کردم.
ولی خوب میرم تو این پست ها می خونم که خیلی مردها که با عشق خفن شروع کردن بعد یه مدت از خانمشون زده شدن و کلی دعوا و اینا و حتی به جدایی هم کشیده شده. خوب اون موقع میگم من که از الان اینجوریم خوب معلومه که به یه سال هم نخواهد کشید.
از اینکه همسرتون زود شکسته بشه ابراز ناراحتی کرده بودید
این نگرانی رو می تونید با همسرتون به شکل صحیح درمیون بگذارید
چگونه؟
اینکه بهش بگید : عزیزم برای من نشاط و شادابی و سرزنده بودن همسرم خیلی مهم هست ، دوست دارم هر چقدر که از ازدواجمون بگذره باز تو برای من جذابیت اوایل آشنایی مون رو داشته باشی به همین خاطر از نظر ظاهری و جسمی خیلی مراقب باش و به خودت برس
بابا من خیلی بدم ! اون تو این زمینه تلاش می کنه. قبلاً ها می گفت من متوجه هستم که این اختلاف سنی واسه تو رنجش آوره و واسه همین همه تلاشم رو می کنم و یه خودم میرسم که پوستم شاداب بمونه. تو هم یک کم تلاش کن که از این افکار دیگه سراغت نیاد.
ولی من نمی تونم جلوی این افکار رو بگیرم. کافیه تو عکس هاش یه چین یا چروک ببینم. ناراحت میشم. یا یه عکسش به دلم نشینه دیگه دپ میشم .
و ببین این دوتا مسئله که عنوان کردید اگر کوچک بود اینقدر باعث آزار شما نمی شد
پس براتون مهم و ارزشمند هست
خوب حالا که مهم و با ارزش هستند می بایست راهکارهای درست و اصولی بکار ببری تا این دو مسئله کاملا برایت حل بشود
باز هم تاکید می کنم در خصوص مهارت تصمیم گیری و جراتمندی و کنترل احساسات و نحوه مواجه شدن با احساسات و مدیریتشون به مشاوره حضوری مراجعه کنید
واسه همین هم اومدم دنبال راهکار. مراجعه حضوری کردم اما فایده ای نداره. در حضور یه مشاور نمی تونم حرف دلمو اون طور که هست بزنم.
واسه جدایی هم حتی اگه اون بخواد سخته واسه من. چون همه از اخلاق و شخصیت خانمم تعریف می کنند و مطمئناً همه منو سرزنش خواهند کرد اگه از دستش بدم.
البته بعضی وقتا می گم که اگه بخوام بعداً تو زندگی از این فکر ها بکنم که بهتره تا عروسی نشده جدا بشیم. ولی اینم فکره مثل بقیه افکارم.
آخه من نمی دونم چرا همش احساس می کنم که تصمیمم اشتباه بوده ! یا اینکه کاش به این دو مساله بیشتر فکر می کردم. همش ذهنم شده کاش کاش کاش !
اگه جدا نشم باید دعا کنم که این افکار تو زندگی باهام نباشه چون می دونم نخواهد گذاشت طعم خوشبختی رو بچشم.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
[quote
حتی یه بار که یکی از شاگردام که خیلی دختر خوبیه بهم تبریک گفت و گفت خیلی خانم خوشبختی دارید. به شوخی ازش پرسیدم که "نه بابا منو کسی قبول نمی کرد و اینم مجبور بوده. بعد اون گفت نه بابا دلشم بخواد. خیلیها بودن که آرزوی شما رو داشتن . من خودم خیلی دوست داشتم ولی شما ایشون رو انتخاب کردید. " این هم باعث شد که بیشتر به این مساله فکر کنم که چرا بیشتر فکر نکردم.
یعنی این دختر به نظر شما ارزش فکر کردن داره؟
با این حرف باید بیشتر قدر نجابت خانومت را بدونی. نه اینکه فکر کنی چه گزینه خوبی را از دست دادم!! واقعن که!!
.
.
.
من می ترسم این افکار باعث بشه بعداً مرتکب خیانت بشم یا یه زن دیگه بگیرم.
:316:
.
.
.
واسه جدایی هم حتی اگه اون بخواد سخته واسه من. چون همه از اخلاق و شخصیت خانمم تعریف می کنند و مطمئناً همه منو سرزنش خواهند کرد اگه از دستش بدم.
حتا واسه جدائی نظر خودت مهم نیست باز هم حرف و فکر مردم !!!
شاید الان خانومتون تحمل کنه یا چیزی نگه ولی شنیدن این حرفا واسه ی زن کشنده است. اثرش تا همیشه روی روح و روانش میمونه. حتا یک بار گفتنش چه برسه به تکرارش
شما نیاز به مشاوره حضوری و جدی دارید. دیگه هم در این مورد با خانومتون صحبت نکنید و عذابش ندید و اعتماد به نفسش را ازش نگیرید.
برید مشاوره و سعی کنید مشکلتون را حال کنید. تصمیم نهائی را که گرفتید به همسرتون هم بگید. با این شل کن سفت کن ها هم از خودتون دورش میکنید و هم تاثیر روحی بدی روش میزاره.
[/color]
لزومی هم نداره به ایشون لطف کند و دل بسوزونید و طلاق ندهید و عذاب بدهید.
درد این رفتار شما از طلاق بدتر است. هیچ کس از زندگی در سایه ترحم و دلسوزی لذت نمیبره.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلامم
خووبی؟
آدرس اینجا رو لیلا موفق بهم داد
آخه شرایط من و تو خیلی مشابه هم هست
و من کاملا تموم حرفهات رو درک میکنم
اینهم آدرس تاپیک منه,بخونی تعجب میکنی
http://www.hamdardi.net/thread-17955.html
خوشحال میشم بیشتر باهم آشنا بشیم تا بلکه برا این درد مشترکمون یه راهی پیدا کردیم
شاید اصلیترین مشکل من و تو از اونجایی شروع شد که من و تو اصلا قصد ازدواج جدی نداشتیم
روزی که رابطه رو شروع کردیم برا ازدواج نبود
همینجوری
یعنی بجا اینکه اول برا خودمون معیار تعیین کنیم و بعدش بریم دنبال فرد مناسب
تاره بعد از اینکه کار از کار گذشته یادمون افتاده معیارهامون چی هست!!!
شاید اصلیترین مشکل من و تو از اونجایی شروع شد که من و تو اصلا قصد ازدواج جدی نداشتیم
روزی که رابطه رو شروع کردیم برا ازدواج نبود
همینجوری
یعنی بجا اینکه اول برا خودمون معیار تعیین کنیم و بعدش بریم دنبال فرد مناسب
تاره بعد از اینکه کار از کار گذشته یادمون افتاده معیارهامون چی هست!!!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
ببینید من فکر می کنم بزرگترین مشکل شما عدم مسولیت پذیری است. یعنی شما تصمیمی را در زمانی گرفته اید و حالا به جای انکه عواقب و مسولیت تصمیمتان را بپذیرید مدام به دنبای کسی هستید تا این مسولیت را به او واگذار کنید. کمی شجاع باشید. اینکه مدام بگویید دوستم به من گفت او دختر خوبی است. فلان دختر گفت به تو زن می دانند. مردم چه می گویند و ..... همه نشان از ترس از مسولیت پذیری دارد و شاید ریشه این مشکل شما در کودکی شما باشد. اگر شما در بقیه مسائل زندگی هم این مشکل رو دارید لطفا بیان کنید تا کارشناسان بهتر بتونند راهنماییتون کنند.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
بابا من چند صفحه نوشتم که !! چرا هیچی نیومده !!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب نم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
[quote
حتی یه بار که یکی از شاگردام که خیلی دختر خوبیه بهم تبریک گفت و گفت خیلی خانم خوشبختی دارید. به شوخی ازش پرسیدم که "نه بابا منو کسی قبول نمی کرد و اینم مجبور بوده. بعد اون گفت نه بابا دلشم بخواد. خیلیها بودن که آرزوی شما رو داشتن . من خودم خیلی دوست داشتم ولی شما ایشون رو انتخاب کردید. " این هم باعث شد که بیشتر به این مساله فکر کنم که چرا بیشتر فکر نکردم.
یعنی این دختر به نظر شما ارزش فکر کردن داره؟
با این حرف باید بیشتر قدر نجابت خانومت را بدونی. نه اینکه فکر کنی چه گزینه خوبی را از دست دادم!! واقعن که!!
.
.
.
اینطوری هم که نه دیگه. طوری گفت که منظورش این بود که اتفاقاً من پسر خوبی هستم و خواشتگاری هر کی از بچه ها می رفتم جواب رد نمی دادن بهم.
من می ترسم این افکار باعث بشه بعداً مرتکب خیانت بشم یا یه زن دیگه بگیرم.
:316:
.
.
.
واسه جدایی هم حتی اگه اون بخواد سخته واسه من. چون همه از اخلاق و شخصیت خانمم تعریف می کنند و مطمئناً همه منو سرزنش خواهند کرد اگه از دستش بدم.
حتا واسه جدائی نظر خودت مهم نیست باز هم حرف و فکر مردم !!!
بابا من تو همین سایت یه جا خوندم که گفته بودن اگه دیگران از زیبایی خانمتون تعرف کنن شما هم به مرور مطمئن میشید که اون زیباست. پس حرف های دیگران تاثیر داره. من منظورم این بود که حتی اگه به جدایی فکر کنم فردا باز ممکنه پشیمون بشم که وای چه خانمی رو از دست دادم. همه ازش تعریف می کردن.
شاید الان خانومتون تحمل کنه یا چیزی نگه ولی شنیدن این حرفا واسه ی زن کشنده است. اثرش تا همیشه روی روح و روانش میمونه. حتا یک بار گفتنش چه برسه به تکرارش
شما نیاز به مشاوره حضوری و جدی دارید. دیگه هم در این مورد با خانومتون صحبت نکنید و عذابش ندید و اعتماد به نفسش را ازش نگیرید.
برید مشاوره و سعی کنید مشکلتون را حال کنید. تصمیم نهائی را که گرفتید به همسرتون هم بگید. با این شل کن سفت کن ها هم از خودتون دورش میکنید و هم تاثیر روحی بدی روش میزاره.
[/color]
لزومی هم نداره به ایشون لطف کند و دل بسوزونید و طلاق ندهید و عذاب بدهید.
درد این رفتار شما از طلاق بدتر است. هیچ کس از زندگی در سایه ترحم و دلسوزی لذت نمیبره.
آره خودم می دونم که سختشه. البته من اینطوری هم نبستم که . کلاً همیشه قربون صدقه اش میرم اما بعضی وقتا تظاهر می کنم. چون تو دلم مثلاً اون لحظه فکر نمی کنم خوشبختم اما بهش میگم خوشبخترینم ! فقط بعضی وقتا که خیلی فکر می کنم بعد یهو ممکنه بهش یه اشاره هایی بکنم که سریع می گیره و ناراحت میشه.
مشاوره حضوری هم نکته جدیدی نداره. من رفتم. میگن صبر کن درست مشه بعد عروسی.
حالا گیرم درست نشد؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ببینید من فکر می کنم بزرگترین مشکل شما عدم مسولیت پذیری است. یعنی شما تصمیمی را در زمانی گرفته اید و حالا به جای انکه عواقب و مسولیت تصمیمتان را بپذیرید مدام به دنبای کسی هستید تا این مسولیت را به او واگذار کنید. کمی شجاع باشید. اینکه مدام بگویید دوستم به من گفت او دختر خوبی است. فلان دختر گفت به تو زن می دانند. مردم چه می گویند و ..... همه نشان از ترس از مسولیت پذیری دارد و شاید ریشه این مشکل شما در کودکی شما باشد. اگر شما در بقیه مسائل زندگی هم این مشکل رو دارید لطفا بیان کنید تا کارشناسان بهتر بتونند راهنماییتون کنند.
آخه من اون موقع عقد هم دو دل بودم. از یه طرف می ترسیدم اگه بی خیالش بشم بعداً پشیمون بشم که چه دختر خوبی رو از دست دادم از طرف دیگه خوب اون باب میلم نبود. سنش که بیشتر بود و ظاهرش هم خیلی پسندم نمیشد. اما در عوض اخلاق و شخصیتش خیلی عالی بود. تو این دودلی ها مشاور هم که رفتم و منو تشویق به ازدواج کرد.
البته الان رو قسمت ظاهر حساسیت هام کم شده. دغدغه اصلی من الان سنه. چون نگاه می کنم می بینم بعضا دوستام خانماشون چند سال کوچکترن ولی خوب ظاهراً مسن به نظر میرسن !
البته بعضی وقتا خودمو دلداری میدم که بابا خیلی ها خانمشون یک سال ازشون کوچکتره. بعد می گم اصلاً یک سال بزرگتر با یه سال کوچکتر که فرقی نداره. اصلاً نمیشه یه دختر 24و 26 ساله رو به راحتی سنشون رو فهمید . معمولا هم میگن 25-26 سالشه. البته فکر کنم اینا هم اشتباهه و فقط واسه دلداری خودمه. چون احساس می کنم نه واقعاً بین یه سال بزرگتر با یه سال کوچکتر فرقه!
من شخصیت کلاً دهن بینی دارم . خیلی واسم مهمه که بقیه راجع بهم چی فکر می کنن.
از نظر شخصیتی من یه شخصیت وسواسی دارم. هروقت میرم خرید ، با یکی از دوستام میرم که اون واسم انتخاب کنه چون خودم نمی خوام انتخاب کنم. بعضی وقتا که مجبورم خرید کنم تازه کلی بررسی می کنم که هیچ بعد خرید هم کلی می پرسم که نکنه اشتباه خریده باشم !
یا وقتی دانشگاه رفتم تا یکی دو ترم داشتم به تغییر رشته فکر می کردم و تحقیق راجع به رشته م که اگه خوب نیست عوضش کنم.
[quote=farhad20886]
سلامم
خووبی؟
آدرس اینجا رو لیلا موفق بهم داد
آخه شرایط من و تو خیلی مشابه هم هست
و من کاملا تموم حرفهات رو درک میکنم
اینهم آدرس تاپیک منه,بخونی تعجب میکنی
http://www.hamdardi.net/thread-17955.html
خوشحال میشم بیشتر باهم آشنا بشیم تا بلکه برا این درد مشترکمون یه راهی پیدا کردیم
سلام
راستش مشکل من خیلی هم شبیه نیست. شما اختلاف سنی خیلی خوبی داری. من اگه مرودم این قدر اختلاف سنی داشت اصلاً مشکلی نداشتم.
رو ظاهر تجربه من که می گه کم کم عادت می کنی و تازه یه چیزه دیگه هم هست. خانم ها بعد عقد خیلی عوض میشن. خانم من از اونایی بود که تا قبل عقد اصلاً دست به خودش نزده بود. اما الان به قول خودش دوست های هفت خطشم تعجب میکنن که این چقد دنبال کرم های خفن و ... هست که مواظب پوستش باشه و ....
ظاهرش هم واقعاً با قبل عقد فرق کرده حتی نمیشه به راحتی تشخیصش داد. ! اما خوب مشکلی که من تو ظاهر داشتم بیشتر این بود که من همیشه دوست داشتم خانمم اندام های برجسته ای داشته باشه که مثل اینکه قسمت نبود ! الان هم دیگه ذهنم به همونی که دارم عادت کرده !
و واقعاً هم یه چیزی رو بگم طرف اگه واقعاً عاشقتون باشه مطمئن باش هر کاری واست می کنه. الان خانمم می دونم که می دونه من دلم بابت اینکه ازم بزرگتره چرکینه. واسه همین واقعاً تلاش می کنه که به خودش برسه . هرچند من باهاش نیستم الان اما بهم میگه که چقد دنبال این چیزا هست که بتونه ظاهرشو خوب نگه داره که همیشه جوان تر از من دیده بشه !
من اینهمه فداکاری رو می بینم اما باز نمی دونم چرا یهو بعضی وقتا از این کاش های مسخره میاد تو ذهنم. کاش به فلانی هم فکر می کردم. کاش نمی شد. آخه همه خانم هاشون چند سال کوچکتره چرا واسه من این طوری شد ! و .....
باور کن مورد تو بزرگترین مشکل منو نداره !
یه چیز دیگه هم می گم از همین هایی که به خود من گفته شده . شاید به دردت بخوره
1) ما عادت کردیم همیشه نیمه خالی لیوان رو نگاه کنیم. واسه همین همیشه شاکی هستیم. کافیه به نیمه پر لیوان نگاه کنیم !! خودمو مثال می زنم. خوب خانمم این دغدغه ها رو داره اما عوضش محاسن زیادی هم داره که معمولاً چون من به اون دغدغه ها فکر می کنم اینا رو نمی بینم. اینکه من اولین پسر زندگیشم . اینکه اینقدر نجیبه که تو مجلس عقد حتی جلو برادرهاش هم چادر سر می کرد ، اینکه اینقد ازم حرف شنوی داره، اینکه داره فوق لیسانس می خونه تویکی از بهترین دانشگاه ها ، اصلاً همین بزرگتر بودن باعث شده که حساس بشه و وحشتناک تلاش کنه که به خودش برسه و ... شاید اگه دختره کوچکتر بود فکر می کرد مشکلی نیست و بعد یه مدت دیگه به خودش رسیدگی نمی کرد. اما خوب ایشون چون این ترس همیشه باهاشه خیلی سعی می کنه به خودش برسه. و چندین و چند حسن دیگه.
خوب من وقتی به نیمه پر لیوان نگاه می کنم خیلی احساس رضایت می کنم مادامی که فکرم به سمت نیمه خالی نره !
2) ما عادت کردیم فقط از طرف مقابل ایراد بگیریم ! مثلا من دوست دارم خانمم آنجلینا جولی باشه اما فکر می کنم که آِا من هم برد پیت هستم یا نه !!! تا حالا شده که به عیب های خودت هم فکر کنی؟؟ من فکر کردم !! حتی عکس خودمه با خانمم خیلی مقایسه کردم. انصافاً از من که خوشگل تره ! حتی نمره دادم ! اگه اون 100 بود من شدم 80 !
تازه من کلی عیب و ایراد دیگره هم دارم !
یادمه یه بار بهش گفتم که صورتت چقد خال داره ، اونم رفت دکتر و اونا رو برداشت. اما تا حالا نشده که یه ایراد منو بهم بگه و بگه برو دکتر درستش کن !
مثلا خوب من موهام داره می ریزه . هیچ وقت نشده به روم بیاره. ولی من کافیه کوچکترین چیزی دلم رو آزار بده تا به روش میارم ! البته بعدش کلی عذر خواهی می کنم ! ولی چه فایده !
آره اگه ما خودمون رو هم نگاه کنیم بد نیست ! مادر من اوایل همش می گت این دختر که شکل و قیافه خوبی نداره. واسه تو بهتر از این خیلی هست. یه بار رفتم جلوش نشستم و گفتم واقعاً ببین من خوشگلم که تو اینجوری میگی؟ فکر نمی کنی اون از من که خیلی خوشگلتره !!
( من جلو همه ملتمون وایستادم و گفتم که خانمم اتفاقاً خیلی هم خوشگله . ولی خودم از داخل دچار این تردید و دو ودلی ها شدم)
الان هم می گم ظاهر ایشون دیگه به دلم نشسته. فقط کاش ایشون چند سالی ازم کوچکتر بود دیگه واسم ایده ال میشد. ( البته یه مشاوری می گفت شخصیت تو اینطوری هست که تو همیشه ناراضی هستی از وضعیت موجود. واسه همین می گفت حتی اگه این هم می بود بلفرض، باز تو واسه یه چیز دیگه ناراضی بودی.
منم خوشحال میشم که بتونیم به هم کمک کنیم
بابا چی شده !!!!!!!!!
من دوباره دارم می فرستم پاک میشه. لطفاً مدیرهای سایت کمک کنند !
میشه این پست هام رو بذارین؟ آخه من دوباره دارم پست می کنمشون ولی انگار گم میشدن بعد فرستادن !!
[/size]
آقا کمک کنید !! چرا همه چی گم شد !
من 3 تا پست الان دادم . دیشب هم همین طور شد. هر دو دفعه بعد پست سومی همه غیب شدن !!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ببینید من فکر می کنم بزرگترین مشکل شما عدم مسولیت پذیری است. یعنی شما تصمیمی را در زمانی گرفته اید و حالا به جای انکه عواقب و مسولیت تصمیمتان را بپذیرید مدام به دنبای کسی هستید تا این مسولیت را به او واگذار کنید. کمی شجاع باشید. اینکه مدام بگویید دوستم به من گفت او دختر خوبی است. فلان دختر گفت به تو زن می دانند. مردم چه می گویند و ..... همه نشان از ترس از مسولیت پذیری دارد و شاید ریشه این مشکل شما در کودکی شما باشد. اگر شما در بقیه مسائل زندگی هم این مشکل رو دارید لطفا بیان کنید تا کارشناسان بهتر بتونند راهنماییتون کنند.
من دو بار چواب دادم. سه تا پست طولانی فرستادم ولی نمی دونم چرا ناپدید میشن !!!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
می دونم. فقط می گم خوب شاید کمتر می شد. مثلاً اگه از نظر سنی مشکلی نبود، دیگه حداقل یه بهونه کم میشد واسه بهونه گرفتن ! واقعاً موقع عقد فکر نمی کردم این مسئله سن اینقد ذهنم رو درگیر کنه.
راستی شوهر شما که ایراد می گیره ، عکس العمل شما چیه؟
راستی چرا بقیه دوستان دیگه نظر نمیدن؟ حداقل همون هایی که نظر دادن چرا دیگه موضوع رو رها کردن و بحث هاشون رو تکمیل نمی کنن؟ ممنون میشم .....
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
راستی چرا بقیه دوستان دیگه نظر نمیدن؟
حداقل همون هایی که نظر دادن چرا دیگه موضوع رو رها کردن و بحث هاشون رو تکمیل نمی کنن؟ ممنون میشم .....
گمان نمی کنم اینجا مکانی باشه واسه بحث و تبادل نظر !!!!!
مشکلی عنوان میشه و اعضا در جهت خل اون مشکل آنچه را درست می دانند عنوان می کنند
اگر مراجع فرد زیرک و باهوشی باشه ، گره مشکلش رو پیدا می کنه و با توجه به راهکارهایی که گرفته سعی در باز کردن اون گره می کنه
اگر هم نه که ... تا ابد بیاد و بره ، هیچکس نمی تونه تفکر و ذهنیات مراجع رو تغییر بده و مشکلش رو حل کنه
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
ببینید آقا محسن!
من خودم جزو خانوم های ایرادگیر بودم! یعنی چی؟
یعنی فکر کنید من دائم از همسرم ایراد میگرفتم و کلی فکرهای مختلف میکردم که ؟! البته برای شما مساله سنه! برای من مساله تحصیلات همسرم بود!
دائم ازش ایراد میگرفتم و همه چیز رو ربط میدادم به تحصیلات ایشون! اینکه اگه تحصیل کرده بود این جوری فکر نمی کرد؟ این جوری حرف نمی زد؟ این جوری برخورد نمی کرد؟ و البته ایشون به قول شما اون قدر عاشق بود که توی تمام 20 ماه دوران نامزدی بهانه گیریهای منو تحمل کرد تا با یه دنیا تردید ازدواج کردیم؟!
اما!
اما مگه بعد از ازدواج این تردیدها دست از سرم برمی داشت!
دیوونه شده بودم؛ گریه می کردم، حوصله نداشتم! خودم رو مشغول می کردم که بها ندم؛ اما نمی شد!
تا اینکه صبر ایشون هم تموم شد و دیگه در مقابلم صبر و فداکاریهای گذشته رو انجام نمی داد! دیگه وقتی ایراد می گرفتم؛ شروع می کرد به دفاع از خودش و البته این چرخ گردون ادامه داشت و روزبه روز اون محبت و احترامی که بین مون وجود داشت؛ از بین می رفت؛ و البته باز این رفتارها به افکار سمی من دامن می زد که دیدی! این آدم اونی نیست که می گفتی؟
دیدی اشتباه نمی کردی؟
دیدی حرفهای دیگران درست بود؟
غافل از اینکه مشکل از جای دیگه ست! و من نمی تونستم تصمیم درستی بگیرم! چون محبت و عشق همسرم ذره ای کم نشده بود!
در مقابلم می ایستاد و از خودش دفاع می کرد!
حتی دعوای شدیدی بین مون در میگرفت! اما ذره ای از عشقش نسبت به من کم نمی شد و این تصمیم گیری رو برام سخت تر می کرد!
تا اینکه چند وقتی توی این سایت رفتم و اومدم و خوندم و به این نتیجه رسیدم که من باید تغییر کنم!
خیلی سخت بود که قبول کنم این موضوع رو!
آخه! من زیادی خودم و افکار و اعمالم رو قبول دارم؛ اما باید به اندازه ای که توانایی های خودم رو قبول داشتم؛ پس برای این مشکلم هم باید راه حلی پیدا می کردم!
من با راهنمایی های بچه های عزیز و بخصوص آنی مهربون و بزرگوار؛ موفق شدم و به ریشه و درون خودم مراجعه کردم!
ترس! ترس از قضاوت و برچسب زدن های مردم! ترس از داوری های اونها! ترس از آینده ای که هنوز نیومده!
باید با این ترس ها مقابله می کردم و من موفق شدم!
من همسرم رو عاشقانه دوسش دارم و نهایت تلاشم رو میکنم که زندگیم روز به روز پرشکوه تر و بهتر از قبل بشه!:43:
امیدوارم که تونسته باشم کمکی هر چند کوچیک بهتون بکنم!
موفق باشید!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
راستی چرا بقیه دوستان دیگه نظر نمیدن؟
حداقل همون هایی که نظر دادن چرا دیگه موضوع رو رها کردن و بحث هاشون رو تکمیل نمی کنن؟ ممنون میشم .....
گمان نمی کنم اینجا مکانی باشه واسه بحث و تبادل نظر !!!!!
مشکلی عنوان میشه و اعضا در جهت خل اون مشکل آنچه را درست می دانند عنوان می کنند
اگر مراجع فرد زیرک و باهوشی باشه ، گره مشکلش رو پیدا می کنه و با توجه به راهکارهایی که گرفته سعی در باز کردن اون گره می کنه
اگر هم نه که ... تا ابد بیاد و بره ، هیچکس نمی تونه تفکر و ذهنیات مراجع رو تغییر بده و مشکلش رو حل کنه
ببخشید منظور من این نبود . منظورم این بود که یه سری از دوستان یه نظری دادن و من هم جواب دادم که توش سوال پرسیده بودم . اما نیومدن دوباره. گفتم شاید یادشون رفته.
مخصوصاً اون آقایی که می گفتن مشکل منو دارم .....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط del
ببینید آقا محسن!
من خودم جزو خانوم های ایرادگیر بودم! یعنی چی؟
یعنی فکر کنید من دائم از همسرم ایراد میگرفتم و کلی فکرهای مختلف میکردم که ؟! البته برای شما مساله سنه! برای من مساله تحصیلات همسرم بود!
دائم ازش ایراد میگرفتم و همه چیز رو ربط میدادم به تحصیلات ایشون! اینکه اگه تحصیل کرده بود این جوری فکر نمی کرد؟ این جوری حرف نمی زد؟ این جوری برخورد نمی کرد؟ و البته ایشون به قول شما اون قدر عاشق بود که توی تمام 20 ماه دوران نامزدی بهانه گیریهای منو تحمل کرد تا با یه دنیا تردید ازدواج کردیم؟!
آخه! من زیادی خودم و افکار و اعمالم رو قبول دارم؛ اما باید به اندازه ای که توانایی های خودم رو قبول داشتم؛ پس برای این مشکلم هم باید راه حلی پیدا می کردم!
من با راهنمایی های بچه های عزیز و بخصوص آنی مهربون و بزرگوار؛ موفق شدم و به ریشه و درون خودم مراجعه کردم!
ترس! ترس از قضاوت و برچسب زدن های مردم! ترس از داوری های اونها! ترس از آینده ای که هنوز نیومده!
باید با این ترس ها مقابله می کردم و من موفق شدم!
من همسرم رو عاشقانه دوسش دارم و نهایت تلاشم رو میکنم که زندگیم روز به روز پرشکوه تر و بهتر از قبل بشه!:43:
امیدوارم که تونسته باشم کمکی هر چند کوچیک بهتون بکنم!
موفق باشید!
ممنونم از توصیه های شما.
آره من هم از وقتی با این سایت آشنا شدم معتاد شدم !! همش میام و ساعت ها میرم پست های مختلف رو می خونم. انصافاً خیلی مفیده که آدم جایی باشه که بتونه صادقانه حرف بزنه و بقیه هم این تجربه ها رو بخونن.
دیروز داشتم فکر می کردم شاید مشکل من اینه که خانمم عشقش رو به من خیلی ابراز می کرد قبل ازدواج. یکی از دوستام قبلاً ها بهم می گفت یکی از دلایل اینکه می گن زن خوشگل بگیر واسه اینه که بعداً همش پیش خودت فکر می کنی که یه کسی رو داری که از سرت هم زیادی بوده و بیشتر از اونیه که حقت بوده و به سختی به دست آوردیش . واسه همین احساس خوشبختی می کنی.
حالا من هم دیروز فکر می کردم که شاید واقعاً چون من واسه خانمم زحمتی نکشیدم و همیشه ایشون بود که سر همه چی کوتاه می اومد و .. الان نمی تونم قدرشو بدونم.
خانم ها خیلی تیز هستند با وجودی که من چیزی نمی گم اما اون خیلی وقتا میگه من که می دونم منو دوست نداری ( من همش تکذیب می کنم) ولی من دوست دارم.
اینقد این دوس داشتنش زیاده که من یه بار بعد عقد خواستم تستش کنم. بعد بهش زنگ زدم و گفتم که دکتر رفتم گفت یه مشکلی واسه چشمت پیدا شده و ... و تو نهایتاً دو سال دیگه چشم هاتو از دست میدی. خیلی جدی و با لحن ناراحت گفتم تا باور کرد (من مطمئن هستم که باور کرده بود). باورت میشه یه ذره هم ناراحت نشده بود !! تازه بهم می گفت خدا داره بهت لطف می کنه چون زمینه خیلی گناه ها رو داره ازت می گیره. اونقد بهش گفتم بیا از من جدا شو . زندگی با یکی مثل من با این مشکل بزرگ سختت میشه و .. اما اون می گفت نه تازه این واسه من خوبه که بتونم واسه اون دنیام هم اجر کسب کنم. خیلی ترسوندمش از حرفای خانواده و .... ولی اون محکم وایستاده بود که نه مشکلی نداره من پای همه چی هستم. البته بعد یه مدت بهش گفتم که باهاش شوخی کردم و اونم یه کم ناراحت شد که مگه تو عشق من شک داری که از این شوخیا می کنی ولی زود یادش رفت. این ماجرا خیلی بهم کمک کرد. همین ماجرا باعث شد که دیگه هیچ وقت به روش هیچی رو نیارم و همش باهاش خوب حرف بزنم اما نمی دونم از کجا متوجه میشه که من هنوز این تردید ها تو وجودم هست و گاهاً میگه من که می دونم هنوز نسبت به من تردید داری.
من این مدت فکر کنم بیشتر تاپیک های سایت رو خوندم و هنوزم دارم می خونم . خیلی چیزا یاد گرفتم. و خیلی کمکم کرد. حسم خیلی بهتر شده و امیدوار شدم.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
[quote=محسن1986]
می دونم. فقط می گم خوب شاید کمتر می شد. مثلاً اگه از نظر سنی مشکلی نبود، دیگه حداقل یه بهونه کم میشد واسه بهونه گرفتن ! واقعاً موقع عقد فکر نمی کردم این مسئله سن اینقد ذهنم رو درگیر کنه.
راستی شوهر شما که ایراد می گیره ، عکس العمل شما چیه؟
[/quote[
اوایل ازدواجمون به خاطر این رفتار همسرم دچار افسردگی شدم. اما بعد از یکسالی به رفتارهاش کم کم عادت کردم. ولی به مقدار زیادی اعتماد به نفسم رو از دست دادم. بعد از اومدن فرزندمون خوب خیلی کمتر ایراد می گیره اما همیشه خاطرات اون روزها تو ذهنمه و منم الان خیلی زود از کوره در میرم
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
آقا محسن!
منظور من اصلا اومدن و رفتن توی این سایت نبود؛ منظور من اون ترسهایی بود که در وجودم بود و البته شاید هنوز هم هست!
منظور من اون تایید هایی بود که ما از قضاوتهای دیگران میگیریم و البته تکذیبها و ناراحتی هایی که دیگران باعثش میشن (البته دیگران نه! خودمون بهشون اجازه میدیم که تکذیبمون کنن)
من فکر می کنم که شما هم یکسری از این ترس های غیرواقعی رو دارید که باید بتونید بر اونها غلبه کنید!
اهمیت دادن های بیش از حد؛ همه ی ماها به حرفهای دیگران خیلی وقت ها باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی ما میشه!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلامم
داداش هنوز اینجا سر میزنی؟
کار شما به کجا رسید؟
من بخاطر سرگرم بودن به دفاع اینجا سر نمیزدم
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام آره من همیشه سر میزنم.
راستش دیگه دارم خودم رو وفق میدم . فکر کردم که گناهه ون بنده خدا چیه !
تازه فکر کردم اگه من الان میتونستم با کی ازدواج میکردم ، بد دیدم هر کی رو انتخاب میکردم یه مشکلهای داشت. هیچ کی کامل نیست.
حالا اینجا مشکلِ من سن جای دیگه اخلاق بود، صداقت بود.
بد کلی هم تو تالار خوندم که ملت زنهای زیبا و جوون تر دارن و همه پشیمون !!
البته فکرش از ذهنم نمیره بیرون. بعضی وقتا هی فکر میکنم کاش ازدواج نکرده بودم اما همه میگن خیلی کار خوبی کردی که ازدواج کردی.
اشکال از منِ که با نگاه به نمهرام خودم رو تنوع تالاب بار آوردم. و بد چون فکر میکنم خانمم زود شکسته میشه ناراحت میشم.
شما چی کار کردی؟
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
منم دقيقا همين فكرها رو كردم
مخصوصا از خدا ترسيدم و ترسيدم عوضش رو سرم بياره
درسته ما هنوز ازدواج نكرديم ولي ديگه خيلي وابسته شده و چند سال عمرش رو پاي من گذاشته
بخاطر همين رابطمون رو كه سرد شده بود دوباره گرم كردم و حال طرفم هم خوب شد وقتي رابطمون خوب شد.....
اما باز منم عين اصل قضيه رو نتونستم حل كنم با خودم
مثلا وقتي ميبينم كسايي رو برا ازدواج بهم معرفي ميكنن كه شرايط خيلي بالاتري دارن
يا پسرهايي كه عين من يا پايينتر از من هستن با نفرات برتر ازدواج كردن
باز يهو شيطون ميره تو وجودم
و البته مخالفت خانوادم هم همچنان باقي هست
كاش من و تو روزي كه اين رابطه رو شروع كرديم فكر اينجاهاش رو هم ميكرديم
منكه همچنان دنبال راه حل هستم..........
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
آبروی هر چی پسره بردی آقا محسن. خواستگاری که خربزه خریدن نبود که یهو هوس کردی انجام دادی و بعد پشیمون شدی. چرا تا وقتی از انتخابت مطمئن نبودی خواستگاری کردی؟ اون خانم رو بازیچه ی خودت کردی. خیلی نامردی. اصلاً از زندگی سر در نمیاری و بهتره که به زودی ازدواج نکنی چون هنوز خامی. اون دختر رو به تمام معنا زجر دادی. رفتی خواستگاریش و حالا که جور شده صاف تو روش می گی پشیمونی؟ آخه یعنی چی؟ هر آدمی توی موقعیت خانم شما باشه این حرف مثل خنجر تو شکمش می مونه.چرا هول شدی زود رفتی خواستگاری که زود پشیمون بشی. هر چیزی بهت فشار آورده بود یه خورده خویشتن داری می کردی.
برای اون خانم متاسفم که دچار چنین خواستگاری شده.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
تازه فکر کردم اگه من الان میتونستم با کی ازدواج میکردم ، بد دیدم هر کی رو انتخاب میکردم یه مشکلهای داشت. هیچ کی کامل نیست.
:104::104::104:
حالا که به اینجا رسیدی ، یعنی اراده کردی و خواستی که قدم اول رو برداری
پس شروع کن این گام را با قاطعیت بردار ( بدون شک و تردید)
و شروع کن به برداشتن گام های بعدی برای داشتن یک زندگی عاشقانه رویایی :72:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب شکن
آبروی هر چی پسره بردی آقا محسن. خواستگاری که خربزه خریدن نبود که یهو هوس کردی انجام دادی و بعد پشیمون شدی. چرا تا وقتی از انتخابت مطمئن نبودی خواستگاری کردی؟ اون خانم رو بازیچه ی خودت کردی. خیلی نامردی. اصلاً از زندگی سر در نمیاری و بهتره که به زودی ازدواج نکنی چون هنوز خامی. اون دختر رو به تمام معنا زجر دادی. رفتی خواستگاریش و حالا که جور شده صاف تو روش می گی پشیمونی؟ آخه یعنی چی؟ هر آدمی توی موقعیت خانم شما باشه این حرف مثل خنجر تو شکمش می مونه.چرا هول شدی زود رفتی خواستگاری که زود پشیمون بشی. هر چیزی بهت فشار آورده بود یه خورده خویشتن داری می کردی.
برای اون خانم متاسفم که دچار چنین خواستگاری شده.
سلام دوست عزیز
من قبول دارم اشتباه کردم.
اما من مقصر تنها نیستم. من حتی قبل عقد به خواهرم گفتم من مرددم. دلم روشن نیست اما اون گفت درست میشه. حتی به خود نامزدم هم دو هفته قبل عقد چند بار گفتم که من رو سن مردد هستم و حتی بهش اصرار کردم که بریم مشاور. به مشاور هم گفتم که من تردید دارم. دلم چرکینه بابت سن اما مشاوره گفت این اختلاف اصلاً جای بحث نداره. الان می فهمم که داره . به نظر من اگه حتی یه چیزه کوچیک شما رو دچار تردید می کنه ازدواج نکنید تا وقتی مطمئن شید.
خلاصه حتی یکی از اعضای خانوادش هم می دونستن که من رو سن تردید دارم.
من مرتب به همسرم می گفتم خوب فکرهاتو بکن. من هنوز دلم محکم نیست. اما اون جدی نگرفت . بعد عقد بهش می گفتم چرا جدی نمی گرفتی می گفت خیلی دوست داشتم . اما کاش جدی می گرفتم.
خلاصه من خیلی سعی کردم که نشه اما شد. خیلی سریع همه چی شد. البته من مقصرم که باید محکم وای می ایستادم و می گفتم من نمی خوام . نتونستم ! همش می خواستم یه کاری کنم که اون بگه نه اما هر کاری کردم نشد و اون ازمن زده نشد. من هم از خدا ترسیدم که دختری که چند سال عمرشو پای من گذاشته ......
فکر می کردم بعد عقد درست میشه و واسم عادی مشه مخصوصاً که اون مشاور آخری هم که رفتیم خیلی منو به این ازدواج تشویق کرد.
الان که فکر می کنم حتی اگه به گذشته هم بر گردم شاید دوباره همین کار رو بکنم. چون خیلی جاها دیدم که می گن دنیا دار مکافاته و اگه من اشتباه کردم از اول تقصیر اون بنده خدا چیه.
به قول دوستمون من باید روزی که رابطه رو شروع کردم فکر این چیزا رو می کردم.
الان ولی چون هنوز عقدیم و عروسی نکردیم باز دارم فکر می کنم که این مساله رو حل کنم کامل. مشکل من اینه که من همش میره تو ذهنم که می توستم با فلانی ازدواج کنم که هم دختر خوبیه و هم ازم کوچیکتره. یا فلانی . بعضی وقتا هم فکرم میره که کاش اصلاً ازدواج نمی کردم. بعضی وقتا هم ولی وقتی محبت خانمم رو می بینم خیلی هم خوشحال میشم که دارمش ولی میگم کاش چند سال ازم کوچکتر بود.
به هر حال تا عروسی یه سال وقت دارم.
یه صحبتی هم با مشاور ها دارم . لطفاً شما م اشتباه اون مشاور من رو نکنید. اگه واقعاً یه جایی جدا شدن به صلاحه بگید جدا شید. من نمیدونم نیت اون مشاور که رفتیم چی بود اما بعد 3 ساعت که من کلی واسش از تردید هام گفتم و حتی به اغراق گفتم این خانم اصلاً واسه من جذاب نیست بهم گفت فقط همین اندازه که احساس کنی تمایل ج ن س ی بهش داری کافیه. باور کنید اگه اون مشاور یه بار بهم مب گفت من صلاح نمی دونم مشکل حل بود . اما تو کل 3 ساعت فقط به من می گفت قدر این خانم رو بدون. خوب خانم من خیلی خوبه اما شاید واسه من خوب نبود. کاش یکی اونو می رفت که قدر خوبی هاشو می دونست. من هرچند هم می خوام فدرشو بدونم باز اون تردیدها میاد سراغم و .....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
تازه فکر کردم اگه من الان میتونستم با کی ازدواج میکردم ، بد دیدم هر کی رو انتخاب میکردم یه مشکلهای داشت. هیچ کی کامل نیست.
:104::104::104:
حالا که به اینجا رسیدی ، یعنی
اراده کردی و خواستی که قدم اول رو برداری
پس شروع کن این گام را با قاطعیت بردار ( بدون شک و تردید)
و شروع کن به برداشتن گام های بعدی برای داشتن یک زندگی عاشقانه رویایی :72:
یکی از مشکل های من اینه که ما از هم دوریم و مسائل فرهنگی هم اجازه نمیده باهم باشیم یا رابطه ....داشته باشیم . من شنیدم که با رابطه ج ن س ی خیلی محبت ها بیشتر میشه . اما خوب ما حتی از باهم بودن هم محروم هستیم و خیلی دیر به دیر میشه همو ببینیم. ولی به نکته هست که این تردید ها حتی رو نحوه حرف زدنم هم تاثیر می ذاره. خانمم خودش بعضی وقتا بهم میگه که تو منو نمی خوای . عشق من یه طرفه هست. البته من خیلی مهربانانه باهاش حرف می نم که فکر کنه اشتباه می کنه اما وقتی ته دلم رو نگاه می کنم می بینم که آره من دلم محکم نیست.
البته دارم کم کم این فکررو از ذهنم خارج می کنم. مثلاً فکر می کنم که دیر یا زود ما می میریم. اصلاً من شاید فردا مردم. چرا بیخودی فکر می کنم. دنیا مگه چیه ؟ آخرش مرگه . و خلاصه از این فکرا . خیلی کمک می کنه ولی بازم اون فکرا به سراغم میاد.
البته من از یکی از دوستام شنیدم که اکثر مردها بعد از عقد دچار اینجور تردیدهایی میشن که می تونستن به گزینه های دیگه ای هم فکر کنند و این تردید ها طبیعیه. من هم امیدوارم اینطور باشه.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام دوست عزیز
اینکه چه تصمیمی در مورد انتخابتون بگیرید بر عهده خودتونه ، مهم اینه اگر وارد یک زندگی جدید می شین یا ازش خارج بشین ، با همه وجودتون این کار رو بکنید نه با تردید:305:
در مورد اینکه آیا این دختر مناسب شما هستند یا نه ، بستگی به معیارهاتون داره ، ایشون چند درصد ازمعیارهایی روکه برای ازدواج داشتید ، رو دارا بودن؟ بهتره از این زاویه به مساله نگاه کنید وگرنه هیچ وقت گزینه بهترین وجود نداره ، چون هیچ چیز مطلقی وجود ندارده ، همه چی نسبی هست ، اگر با مقایسه کردن قصد نتیجه گیری دارید ، هیچ وقت به نتیجه دلخواه و مناسب نخواهید رسید ، چون هر گزینه ای ، گزینه بهتری هم داره ، و این باعث می شه که همیشه سر درگم باشید
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط محسن1986
یه صحبتی هم با مشاور ها دارم . لطفاً شما م اشتباه اون مشاور من رو نکنید. اگه واقعاً یه جایی جدا شدن به صلاحه بگید جدا شید. من نمیدونم نیت اون مشاور که رفتیم چی بود اما بعد 3 ساعت که من کلی واسش از تردید هام گفتم و حتی به اغراق گفتم این خانم اصلاً واسه من جذاب نیست بهم گفت فقط همین اندازه که احساس کنی تمایل ج ن س ی بهش داری کافیه. باور کنید اگه اون مشاور یه بار بهم مب گفت من صلاح نمی دونم مشکل حل بود . اما تو کل 3 ساعت فقط به من می گفت قدر این خانم رو بدون. خوب خانم من خیلی خوبه اما شاید واسه من خوب نبود. کاش یکی اونو می رفت که قدر خوبی هاشو می دونست. من هرچند هم می خوام فدرشو بدونم باز اون تردیدها میاد سراغم و
با سلام و احترام
لطفا مطالبی که در ذیل می آورم بادقت زیاد مطالعه کن. و باز هم مطالعه کن. بعد روی آنها متمرکز شو و بعد اقدام لازمی را که در انتها پیشنهاد می دهم انجام بده.
مشکل شما در این انتخاب و ازدواج نیست.
یعنی چی؟
یعنی اینکه شما اگر با هر کس دیگری در این دنیا ازدواج می کردید، باز هم اینجا بودید و از مشکل تردیدتون سخن می گفتید(البته دو طرف تردیدتون تفاوت داشت، اما اصل این حال و مشکل را باز هم داشتید.)
و مهمتر از اینکه حتی اگر ازدواج هم نمی کردید باز هم این مشکل را داشتید(مشکل تردید در خوب و بد، یا بهتر و بهترین)
شما در حل تعارض فاقد مهارت لازم هستید. (به همین خاطر تصور می کنید که مشاورتان باید تعارض شما را حل می کرد، در حالیکه شما مسئول زندگی و تصمیم گیری و حل تعارضات شخصی خودتان هستید و مشاور این راه را به شما نشان می دهد.)
تعارض ها انواع دارد و همه آدمها به شکلهای مختلف و به شدتهای مختلف و در همه مراحل عمر گرفتار آنها می شوند.
انواع تعارض و تردید:
اجتناب - اجتناب :
مثال: شما مجبور باشید دست به انتخاب بزنید که مادرتون را از دست بدهید یا پدرتون، بدیهی هست که نسبت به هر دو اجتناب داشته باشیم.
گرایش - گرایش:
شما مجبور باشید یکی را انتخاب کنید : یا با یک دختر زیبا وتحصیلکرده و خوب ازدواج کنید یا یک موقعیت خوب تحصیلی و شغلی به دست آورید. طبیعی هست تمایل به کسب هر دو داشته باشیم.
اجتناب - گرایش:
شما یک انتخابی کردید که به خاطر مزایایش به آن گرایش دارید و به خاطر معایبی اجتناب دارید.
ماشینی را دوست دارید که سالم، قشنگ و مدل بالاست و گرایش دارید و از طرفی گران قیمتست و اجتناب می کنید.
این نوع تعارضهای با شدتهای مختلف همه ما داریم.
شما شیوه حل تعارضات خود را به خوبی نمی دانید.
در تعارضات باید پای منطقی و فکر را یکبار برای همیشه وسط کشید و سریع حلش کرد.
اما اگر هر چند وقت پای احساس را هم میان بکشیم و در لحظه آخر که می خواهیم دل یک دله کنیم، دوباره برگردیم سر جای اول و دوباره دست به سبک و سنگین کنیم. دچار تسلسل باطل می شویم و این سیکل معیوب هرگز تمامی ندارد.
ما قبلا شیوه حل مسئله را در تعارضهایمان طی یک مقاله توضیح داده ایم که می توانید همین جا کلیک کنید و با دقت آنرا مطالعه کنید و به کار بگیرید.
مسئله مهم دیگری که شما گرفتارش هستید:
همیشه مشکل از واقعیت و مسائل بیرونی نیست که در ما تردید بر می انگیزد. بلکه برداشتها و نگاه ما هست که همراه با تردید هست.
ما پدر و مادری داریم یا داشته ایم. مسکن، ماشین، شغل ، قیافه ، تحصیلات و ....
حالا اگر بخواهیم به شیوه شما به مسائل نگاه کنیم باید مرتب نسبت به مسکن خود از طرفی احساس مثبت پیدا کنیم و نسبت به بعضی مسکن های دیگر احساس کنیم مسکن ما به درد نمی خورد، قیافه ما نسبت به بعضی قشنگ تر هست و نسبت به بعضی زشت تر هستیم ، تحصیلات ما نسبت به بعضی بالاتر و نسبت به بعضی کمتر ، همسر ما نسبت به بعضی بهتر و نسبت به بعضی بدتر و پدر و مادر ما نسبت به بعضی بهتر و نسبت به بعضی بدتر و ....
حالا در مورد والدین چون مطمئن هستیم نمی توانیم عوضشان کنیم، خیلی سریع این تردید در نطفه خفه می شود.(گرچه اگر شدت وسواس به صورت اختلال درآید، کسانی هستند که این فکر ها در مورد والدینشان منجر به افکار خودکشی در آنها می شود).
در واقع چون شما در رابطه با تعارض و تردیدتان، مهارت حلش را ندارید و از طرفی تصور می کنید یک راه: عوض کردن همسرتان هست(جدایی و انتخاب مجدد) در این تعارض مانده اید.
اگر کلاً مسئله همسرتان را هم مثل مسئله والدین غیر قابل تغییر بدانید. همه مسائل حل می شود. یعنی نگاه تردید و تعارضتان را از درونتان ریشه کن کنید، نه قصد تغییر واقعیات بیرونی را داشته باشید.
اقدام عملی:
از آنجا که مشکل در نگاه وسواسی شما به انتخاب همسرتان هست، یا باید با کسب مهارت حل مسئله و کنترل تکانه های وسواسی و ذهنی اتان، ریشه افکار مزاحمتان را از ریشه بکنید(یعنی بدون اینکه به همسرتان فکر کنید، چرخه فکری را در ذهنتان متوقف کنید)، یا از طریق مراجعه به یک روانشناس بالینی روشهای کنترل فکر و حل وسواستان را تمرین کنید. باز هم اگر جواب نگرفتید شاید نیاز به روانپزشک و داروهایی داشته باشد، که افکار اتوماتیک و آسیب رسانتان را متوقف سازید.
می بینید که در هیچ کدام از این اقدامات عملی ؛ اشاره ای به زندگی و همسرتان نمی شود. چون در مشکل شما تنها بخشی که نباید دست بخورد و به بهترین شکل سرجایش هست همسرتان هست.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
یعنی بعد از چندین ساعت مشاوره حضوری یک مشاور که متخصص این کار هست نباید متوجه این تعارضات بشه و ایشون رو ترغیب نکنه که یک انسان بی گناه و از همه جا بی خبر رو وارد زندگی خود نکنه ، که هر دو الان زجر بکشن و دنبال راه حل برای آرامش نسبی که شاید!! به دست بیاد باشن ؟؟!!
ایشون بارها و بارها تردید خودشون رو اعلام کردن و همه ایشون رو ترغیب کردن !
امیدوارم که زود مشکلتون حل بشه و هر دو از زندگی لذت ببرین.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
از مدیر محترم همدردی سپساگزارم. چند مرتبه خوندم پاسختون رو ولی بازم باید بخونم. البته یه نکته ای هست. من دچار تردید نیستم ولی همش تو ذهنمه که می تونستم موردی رو بگیرم که این مشکل سن رو نداشت. همش استرس دارم که کسی ازم راجع به اختلاف سنیمون سوال نکنه. همش استرس دارم که کسی نگه خانمت چند سالشه؟ خوب اشتباه من این بود که این مساله خیلی واسم مهم بود ...
به همه اونایی که قصذ ازدواج دارند : حتی اگه یه ذره هم رو چیزی تردید دارید تا کاملاً حلش نکردید ازدواج نکنید
البته خانم من هم میشه گفت مقصر بود. من بهش چندین بار از تردیدم گفتم اما اون به جای جدی گرفتنش، فقط منو نفرین می کرد که چند سال از جوونیشو پای من گذاشته. می گفت منو به خدا واگذار می کنه. باورتون نمیشه من چقدر سعی کردم بهش بفهمونم که دوست ندارم این ازدواج سر بگیره. حتی روز آزمایش ازدواج هم اینو بهش گفتم که کاش سنش کمتر بود. باور کنید من خودم هم نمی دونم که چرا این اختلاف سنی اینقدر واسم مهم شده !
البته الان دارم رو اون نکته که مدیر همدردی گفتن فکر می کنم. اینکه فکر کنم همسر هم مثل پدر مادر نمیشه عوضش کرد.
[/color] عسل خانوم. واقعاً به معنای کلمه من قسمت رو درک کردم. بارها می تونستم قضیه رو تموم کنم اما انگار دهنم قفل شده بود. الان همه فکر می کنند چقدر خوشبختم . ازدواج کردم اونم با کسی که 3 سال می شناختمش. من اصلاً قصدم از این رابطه اوایل ازدواج نبود ولی قصد خانمم بود. همین طوری وارد شدم و خوب چون خانمم عاشق بود و اینو واضح می شد دید و انصافاً هم دختر خیلی خوبی بود همیشه فاکتور سن رو نادیده می گرفتم. توصیه من به دوستانی که قصد ازدواج با پسر کوچکتر یا دختر بزرگتر رو دارن اینه که خیلی روش فکر کنند. اصلاً شوخی نگیرن.
از مدیر محترم همدردی سپساگزارم. چند مرتبه خوندم پاسختون رو ولی بازم باید بخونم. البته یه نکته ای هست. من دچار تردید نیستم ولی همش تو ذهنمه که می تونستم موردی رو بگیرم که این مشکل سن رو نداشت. همش استرس دارم که کسی ازم راجع به اختلاف سنیمون سوال نکنه. همش استرس دارم که کسی نگه خانمت چند سالشه؟ خوب اشتباه من این بود که این مساله خیلی واسم مهم بود ...
به همه اونایی که قصذ ازدواج دارند : حتی اگه یه ذره هم رو چیزی تردید دارید تا کاملاً حلش نکردید ازدواج نکنید
البته خانم من هم میشه گفت مقصر بود. من بهش چندین بار از تردیدم گفتم اما اون به جای جدی گرفتنش، فقط منو نفرین می کرد که چند سال از جوونیشو پای من گذاشته. می گفت منو به خدا واگذار می کنه. باورتون نمیشه من چقدر سعی کردم بهش بفهمونم که دوست ندارم این ازدواج سر بگیره. حتی روز آزمایش ازدواج هم اینو بهش گفتم که کاش سنش کمتر بود. باور کنید من خودم هم نمی دونم که چرا این اختلاف سنی اینقدر واسم مهم شده !
البته الان دارم رو اون نکته که مدیر همدردی گفتن فکر می کنم. اینکه فکر کنم همسر هم مثل پدر مادر نمیشه عوضش کرد.
[color=#800000] عسل خانوم. واقعاً به معنای کلمه من قسمت رو درک کردم. بارها می تونستم قضیه رو تموم کنم اما انگار دهنم قفل شده بود. الان همه فکر می کنند چقدر خوشبختم . ازدواج کردم اونم با کسی که 3 سال می شناختمش. من اصلاً قصدم از این رابطه اوایل ازدواج نبود ولی قصد خانمم بود. همین طوری وارد شدم و خوب چون خانمم عاشق بود و اینو واضح می شد دید و انصافاً هم دختر خیلی خوبی بود همیشه فاکتور سن رو نادیده می گرفتم. توصیه من به دوستانی که قصد ازدواج با پسر کوچکتر یا دختر بزرگتر رو دارن اینه که خیلی روش فکر کنند. اصلاً شوخی نگیرن.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
یه جورایی میتونم بفهمم چی می گید.. شما عاشق همسرتون نیستید.. فقط تا حدی متوسط دوستش دارید مثل یک جنس مخالف ... همین...
برای همین انقد راحت به جدا شدن فکر می کنید.. شاید همه فهمیده باشند که اختلاف سنی و زیبایی همش بهانست..!! نه دوست عزیز؟؟
اما این ازدواجه نه یه رابطه ی دوس دختر پسری که هر وقت خواستید تمومش کنید و برید سراغ یکی دیگه.. بحث یه عمر زندگیه...!!
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط marmooz
یه جورایی میتونم بفهمم چی می گید.. شما عاشق همسرتون نیستید.. فقط تا حدی متوسط دوستش دارید مثل یک جنس مخالف ... همین...
برای همین انقد راحت به جدا شدن فکر می کنید.. شاید همه فهمیده باشند که اختلاف سنی و زیبایی همش بهانست..!! نه دوست عزیز؟؟
اما این ازدواجه نه یه رابطه ی دوس دختر پسری که هر وقت خواستید تمومش کنید و برید سراغ یکی دیگه.. بحث یه عمر زندگیه...!!
اتفاقاً من خودم هم نمی دونم چرا اینطوریم. تنها دلایلی که به ذهنم می رسه همین قد و زیبایی هست.
ما وقتی مشاور رفتیم قبل عقد، تو اون قسمت که مشترک بود و هر دوتامون بودیم من گفتم که نمیدونم چرا حس میکنم علاقه به این ازدواج ندارم. یعنی از یه طرف میخوام که میبینم دخترِ خوبی هست و اینقدر میشناسمش از یه طرف هم اگه حس کنم میخواد به هم بخور خوشحال میشم. خود خانمم اونجا به مشاور گفت ایشون علاقه داره اما خودش نمیدونه که داره ! من خیلی سعی کردم به خانمم بگم که من مردد هستم . حتا خانوادم هم متوجّه شده بودن و بهم میگفتن اگه پشیمون شودی بگو. صادقانه بگم ۲ دلیل داشتم که ادامه دادم.
۱) میخواستم ایشون خودش بگه نه. چون ۲-۳ سال رو این گذشته بود. چندین بار بهم گفت بود که اگه بخوای منو قال بذاری تورو به خدا واگذار میکنم. خوب میترسیدم. حتا بهش میگفتم به شوخی که اگه من بیخیال شم منو میبخشی؟ میگفت من میبخشم اما اگه خدا نبخشید من نمیدونم . خوب من هم دلیلِ منفی ندیدم . ایشون همه چیزش خوب بود. فقط رو سنّ و ظاهر میشد عیب بگیرم که اونو قبلِ عقد چند بار بهش گفتم. به قول خودش اینقدر عاشق بود که جدی نگرفت. آخه چند وقت پیش بحث شد. من بهش گفتم که چرا یون حرفا رو جدی نمیگرفتی. میگفت آخه من دوست داشتم و نمیفهمیدم.
۲) ایشون واقعا منو دوس داشت. خود خود خود من رو. اینو تو همه چی دیدم. با هر چیزی میساخت. جلو رو خانوادش وایستاد که مهریه بالا نباشه. مخارج کم باش. اتفاقا من مشورت هم کردم که این که یه عشق از یه طرف اینقدر شدید باش و از طرفِ دیگه کم ، اشکال نداره که گفتن نه.
مشاور هم که رفتیم گفت در همین حد که (ببخشید) ببینی دوس داری بغلش کنی کافیه، سنّ رو هم اصلا نزاشت بحث کنم. گفت این چند ماه اصلا جای بحث نداره. اینقدر هم از خانم تعریف کرد و بهم گفت اینو از دست نده که خوب فکر کنید چه تاثیری روم گذاشت. از طرفی از طرف خانواده خودم تحت فشار بودم که زود تصمیم بگیر دیگه.
حتی قبل عقد استخاره کردم که بد اومد. به خانمم گفتم و ایشون هم گفت واسه ازدواج که کسی استخاره نمی کنه. خلاصه من هم که نمی تونستم عیبی ازشون بگیرم . حتی همون زیبایی هم به نظرم ظاهرش دلنشینه. ( خوب شاید ایده آل نباشه ولی قابل قبوله)
من روی ظاهر خیلی بحثی ندارم. بیشتر سنشون هست که اذیتم می کنه. البته من هم با نظر شما موافق هستم که من عاشق ایشون نیستم. من ایشون رو دوس دارم چون دختر خیلی خوبیه و منو خیلی دوست داره.
راستی یه چیزی. خانمم میگه اگه یه وقت احساس کردی پشیمون شدی از عقد ، چون ما عروسی نکردیم می تونیم جدا شیم و منم مهریه مو می بخشم. بهم گفت روش خوب فکر کنم. هرچند من بهش گفتم از این حرفا نزنه اما اون کفت به هر حال چون من قبل عقد بعضی حرفاتو جدی نگرفتم و الان می فهمم که باید جدی می گرفتم الان من می گم الان بهت و این فرصت رو بهت میدم که اگه می خوای جدا بشی اینکار رو بکنی که بعداً نگی من مردد بودم.
من فکر کردم دیدم جدایی راه حل نیست. چون آخه عیبی نداره که من به خاطرش ازش جدا شم. کسی که واسه چند ماه اختلاف سنی جدا نمیشه اونم کسی که همه می گن اخلاقش یه چیزی تو مایه های فرشته هست !! واقعاً خوش اخلاق و مودب هست.
ولی اون میگه من خوبم ، تو هم خوبی اما باید یه بار دیگه درست ازدواج کنیم. میگه بعد عقد که استرس هاش ازبین رفته تازه متوجه شده که باید حرفام رو جدی می گرفت . اون میگه الان متوجه میشم که تو واقعاً دوسم نداری و داری وانمود میکنی طوری که من ناراحت نشم (نمی دونم چطوری متوجه شده) .
خوب واقعاً من هم حس می کنم اون طور که باید و شاید دوستش ندارم. من رابطه ای رو شروع کردم که هدفش ازدواج نبود اما به ازدواج ختم شد. نمی دونم چرا نمی تونم عاشق خانمم باشم ! احساس می کنم که دلم تنگ میشه واسش اما خوب من دلم واسه همه دوستام هم تنگ میشه. نمی دونم . الان که بهش گفتم اصلاً حرف جدایی رو دیگه نزنه چون از جدایی می ترسم. ما اصلاً تو خونواده از این حرفا نداشتیم. امیدوارم که بعد از عروسی و ایجاد رابطه زناشویی احتملاً محبت تو من هم ایجاد میشه و من هم عاشق میشم.
خلاصه بگم که ایشون فعلاً اصرار دارن که من رو جدایی فکر کنم. ممنون میشم دوستان محبت کنند و منو تو این زمینه راهنمایی کنند.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
سلام محسن محترم
اين دست مسائلي كه عنوان كرديد همه بهانه است . ( توصيه مي كنم كتاب بهانه ممنوع - وين داير را بخوانيد )
به نظر من اساسا آدم بهانه جويي هستيدويك مورد را براي فرار از مسئوليت پيدا مي كنيد و روي همان مانور مي دهيد كه سرانجام براي روز مبادا راه در رو داشته باشيد .
به واقع اختلاف سني اين چنيني اگر قابليت هاي خوبي د رهمسرت مي بيني ابدا جاي مانور دادن و بيان كردن ندارد . ( ما نمونه ي مردمي هستيم كه از آنها و حرفهاي آنها مي ترسي )
شما تر س از حرف و قضاوت مردم داريد اما اين مردم چقدر در روزگار سخت در كنارت هستند. آيا به غير از اين است كه اين جمعيت ميلياردي روي كره ي زمين مدام در حال حرف زدن است آيا با حرف اين جمعيت دنيا بهشت شده ؟!!!
شما به خودت و به انتخابت شك داري و اين نشان مي دهد كه اعتماد به نفس بسيار پائيني داري
به نوعي داري فرار مي كني . ببين از چي ؟
چرا حرف ديگران اين همه روي شما اثر مي گذارد ؟
اگر ديگران بگويند خوب است ( اشاره به حرف مشاور دارم ) شما تا انتها جلو مي روي و خواست خودت را نديد مي گيري .
بنا به باورت مذهبي ات استخاره را نديد مي گيري ( به درست و غلط ماجرا كاري ندارم )
حتي معيارهاي اصلي خودت را نمي شناسي چرا؟
اگر مي شناسي چرا نسبت به آنها بي تفاوتي ؟
يك همسر خوب را چگونه تعريف مي كني ؟ آيا صفات اخلاقي اين زن در حدي هست كه به عنوان زن خوب از او ياد كني ؟ اگر پاسخت مثبت است چرا قدر اين نعمت را نمي داني .و از كجا معلوم كه نفر بعدي مشكل اختلاف سن نداشته باشد اما نكات و ويژگيهاي خوب همسرت را نيز نداشته باشد !!
چرا يك انسان را مدام از خودت مي راني در اصل شما به او احترام نمي گذاري و به جاي اينكه به فكر ساختن زندگي ات و رشد و پويايي آن باشي اين زن همسر مسير زندگي تو است
اين مشكلات در شما هست . امروز اين خانم نباشد با نفر بعدي هم هست . مسئله اين چند ماه اختلاف سن نباشد موارد ديگر هست .
اگر كسي از ترس خدا اقدام ازدواج كند امروز هم كه اين حرفها و از اين دست بهانه گيري ها نمي كند بايد ترس از خدا داشته باشد چرا نداري ؟! ( من نه اين ترس را تائيد مي كنم و نه تكذيب و به درست و غلطش كاري ندارم )
در نهايت شما تصميم گيرنده ي زندگي خود هستيد اما اين موارد و بسياري موارد ديگر در شما هست كه نياز به اصلاح و تغيير دارد تا شما بتواني زندگي آرام و بدون دغدغه اي را تجربه كني
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
به نظر من آقا محسن منتظر یه چیزه
اونم اینکه خود دخترخانم بهش پیشنهاد جدایی بده و از ته دل هم راضی باشه مگه نه...
ولی اینطور که در مورد این دختر گفتید من خودم به شخصه عاشقش شدم چون کمتر دختری تو این زمونه اینطور عاقل و باهوش و منطقیه...
از دستش ندین:72:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط leilaaa
به نظر من آقا محسن منتظر یه چیزه
اونم اینکه خود دخترخانم بهش پیشنهاد جدایی بده و از ته دل هم راضی باشه مگه نه...
ولی اینطور که در مورد این دختر گفتید من خودم به شخصه عاشقش شدم چون کمتر دختری تو این زمونه اینطور عاقل و باهوش و منطقیه...
از دستش ندین:72:
ممنون از اینکه وقت گذاشتی.
راستش خودش که الان خیلی اصرار داره که من رو جدایی فکر کنم. میگه کاملاً هم ازم راضی هست و منو می بخشه. پس الان این گزینه رو دارم. ولی خودم فعلآً تصمیم به جدایی ندارم.
یکی از دلایلی که نمی تونم تصمیم به جدایی بگیرم همین تعریف هایی هست که همه ازش می کنن. مثلاً اون مشاور که رفتیم قبل رفتنم که باهاش تنها بودم بهم گفت گوهر باارزشی گیرت اومده، قدرش رو بدون. می تونم بگم 75% حرفهای این مشاور منو خیلی مصمم کرد که قضیه رو تموم کنم. به قول ani من با حرف های دیگران جلو میرم و این یه حقیقته. من خیلی حرفهای بقیه روم تاثیر میذاره.
در مورد جمله آخرتون هم خدایی من قبول دارم که دختر فهمیده و خیلی خوبیه اما چیکار کنم که نمی تونم عاشقش بشم. چندجا خوندم که عشق بعد از عروسی شکل میگیره اما می ترسم نگیره. من حتی به مشاور هم گفتم که من 3 ساله با ایشون رابطه دارم. اوایل من قصدم ازدواج نبود هرچند ایشون تو ذهنش قصد ازدواج داشت. ولی هنوز بعد 3 سال نتونستم عاشقش بشم. هرچند که مشاور گفت این اهمیتی نداره و عشق بعد از زندگی زناشویی ایجاد میشه.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوست عزیز
ببخشید می پرسم می تونم بدونم سن و شغل خودتون و همسرتون چیه؟
شاید شرایط سنی و یا شغلی تون این وسواس رو بیشتر کرده؟!
موفق باشید.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
دوست عزیز
ببخشید می پرسم می تونم بدونم سن و شغل خودتون و همسرتون چیه؟
شاید شرایط سنی و یا شغلی تون این وسواس رو بیشتر کرده؟!
موفق باشید.
خواهش می کنم. من 25 سال و خانمم هم تقریباً 26 سال. شغل هم جفتمون دانشجو کارشناسی ارشد . البته من یک کارهای پاره وقتی بعضاً می کنم و به زودی هم دکترا مو شروع می کنم.
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
دوست عزیز
با توجه به اینکه قبلا گفتید 3 سال پیش رابطه رو شروع کردید
به نظر من خیلی زود بوده که بخواین تصمیمات طولانی مدت در سن 22 یا 23 سالگی بگیرید.
خدا را شکر که همسر خوبی در این سنین که اوج احساس هست نصیبتان شده.
ولی چون دوستان دیگر هم این تاپیک را می خوانند بد نیست نقل قولی از دوستی بیان کنم که می گفت ازدواج در سن بالا آنچنان خوب نیست و توصیه نمی شود ولی یکی از مهمترین مزایایی که دارد این است که شخص بیشتر با عقل و بدون در گیری احساسی تصمیم می گیرد چون تقریبا شخصیت و معیارهایش تثبیت شده است.
به نظر من برای مدتی مثلا یک یا 2 ماه کمی کمتر و یا بیشتر اصلا همسرت را نبین . هیچ تماسی نه اس ام اس نه تلفن و نه دیدار.
فرصتی به خودت بده که عمیقا و مستقلاً در باره این رابطه فکر کنی و جدایی از اورا نیز تجربه کنی و بعد از این فرصت
تصمیم نهایی را بگیر.(اشکالی ندارد اگر با همسرت هم در مورد این فرصت صحبت کنی. )
به نظر من تا هنوز مطمئن نیستی عروسی نکن چون اینکار تنها شرایط را پیچیده تر می کند و (ببخشید که اینو می گم) بعد از مدتی که روابط ج .ن. س .ی و زناشویی عادی شد دوباره این حالات وسواس گونه برمی گردد.
که در آن زمان شرایط زندگی و یا جدایی برای خودت و آن خانم سخت تر و دردناک تر می شود.
امیدوارم با توکل برخدا بهترین تصمیم را بگیری.:72:
-
RE: تردید و پشیمانی بعد از عقد
ببینیداین زندگی مال شماست ودرست نیست باهرنظری تصمیم شماهم عوض شه شمابایداول توذهنت مرورکنی که همسرت چه ویژگی مثبتی داشته که برای ازدواج انتخابش کردی وبعدببین اگه اون ویژگی برای شماجزوملاکهای اصلی بوده زیادوسواس به خرج ندید.وازالان سعی کنیدتمرین کنیدکه خودتون برای زندگیتون تصمیم بگیریدوباوزش هربادی جهت خودتونوعوض نکنید.چون این روش براتون عادت میشه وخودتون بیشترازهمه دچاردوگانگی افکارمیشیدوبیشترین ضربه روخودتون می خورید.ووقتی دچارگرفتاری توزندگی بشیدهمین افرادی که به شماجهت می دادندممکنه پشت شمانباشند.پس سعی کنیدخودتون تصمیم گیرنده نهایی باشید.:72: