سلام من اشکان 24 ساله هستم .با بی علاقگی همسرم چکار کنم .البته اینو هم بگم اون یکی یدونه اس بنظر من تو خونه لوسش کردن اصلا مسئولیت پذیر نیست به کاراش فکر نمیکنه موندم چطور باش رفتار کنم !!!!!!
خیلی دل نازکه حتی بش اخم کینم خیلی ناراحت میشه
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام من اشکان 24 ساله هستم .با بی علاقگی همسرم چکار کنم .البته اینو هم بگم اون یکی یدونه اس بنظر من تو خونه لوسش کردن اصلا مسئولیت پذیر نیست به کاراش فکر نمیکنه موندم چطور باش رفتار کنم !!!!!!
خیلی دل نازکه حتی بش اخم کینم خیلی ناراحت میشه
مشه بیشتر توضیح بدید
حرفامو گوش نمیکنه
نمونش چون دانشجوییم یه عادت داره فقط شب امتحان میخونه فقط واسه پاس شدن به زور
هرچی میگم درس بخون چن وقت دیگه امتحاناس میگه باشه ولی شب امتحان میشینه به حرص خوردن و غصه خوردن که از ترم بعد درست میشم ولی باز روز از نو روزی از نو..................
وقتی حرفمو گوش نمیده حس میکنم بم بی توجه
سلام
چند وقته زدواج کردین؟
رابطه عاطفی تون با هم چه جوریه؟
منظورتون از بی علاقگی چیه ؟ یه کم توضیح بدین
منظورتون از بی مسئولیته اینه که کارهای خونه رو درست انجام نمیده؟
سلام
9 ماهه ازداج کردیم.
رابطمون بنظرم عادیه گاهی خوب گاهی ابری گاهی طوفان .الان فعلا قهریم
البته اینم بگم هردومون قلبا همدیگه رو دوس داریم.
منظورم از بی علاقگی اینه به حرفام گوش نمیکنه ، یخورده غده خود سره.....
منظورم از بی مسئولیتی اینه به نتیجه کاراش فکر نمیکنه وقتی عصبانی میشه اصلا کنترلش دست خودش نیس
هرچی مدارا میکنم بدتر میشه
نمونش میگه حق نداری به مممممممممممنننننن با لحن بد حرف بزنی بازم میگم لحن بد نه بد حرف زدن نه فهش یا حرف بد زدن
یخورده ناراحت میشم میگه چرا اینطوری بام حرف میزنی هرچی میگم من از جای دیگه ناراحتم قبول نمیکنه میگه نه ازم پنهون میکنی
ای بابا از کجاش بگم
خدایی دوسش دارم اونم منو دوس داره ولی این رفتارش عذابم میده
درسته که دوست داری خانومت مطیعت باشه ولی هر کسی یه اخلاقیاتی داره اینکه به حرف شما گوش نمیده
میذاره شب امتحان درس میخونه به ضرر خودشه.چون حرف شما رو گوش نداده دلیل نمیشه که اینقدر ناراحت بشین
و و این رفتارها دلیل بر دوست نداشتن شما نیست
معلومه شما زیادی احساساتی هستین
چیزایی که شما نوشتین به خاطر تفاوتهای زن و مرد بودنه
یه کم شناختتون رو از زنها بالا ببرین
با لحن بد حرف نزن.اگر از چیز دیگه ای ناراحتی مطرحش کن.با بد لحنی که چیزی درست نمی شه.
سعی کن مهربون باشی.انتظار نداشته باش تو مسایلی که مربوط به خودشه به حرفت گوش بده
بذار خودش تصمیم بگیره اگر دیدی داره اشتباه می کنه فقط راهنماییش کن.
ممنوم ماری و فرهنگ جان از همراهیتون
.
عزیزم همونطور که گفتم چون یکی یه دونس و از یه خانواده مرفه بدنیا اومده انتظار داره همه چی باب میلش باشه نمونش سر امتحان آمارو احتمالات واسه استاده خود سوالا رو کپی کرده با یه شعر از خیام نوشته استاد من هیچی بلد نیستم واسه همین سوالا رو کپی کردم ...........
اونوقت بعد چقد دودندگی که استاده بش نمره نداده و استاده اله و بله و .... اعتراض کن برگه رو دوباره تصحیح کنن رفتیم بالا برگه استاده میگه این سوالا اینم جوابا خدایی خودت بش چند میدی. من موندم چی بگم ؟ بگم به چیش نمره بده.
بعدش اومده نشسته به گریه و زاری و ناله که اینا با من چرا این کارو کردن.هیچ وقت حاضر نیست قبول کنه اشتباه هم می کنه همیشه میگه من کارام درسته
من خیلی رو رفتار زن و مرد و تفاوت هاشون مطالعه کردم از کتابا و مطالب هم بش میدم که بخونه ولی چه فایده.
در مورد لحن بد منظورم این بود : آقا مثلا من تو فکر اینم قسطا رو چطور جور کنم .......... یا مشکلی چیزی پیش اومده خوب به طبع سخته تو این وضعیت بیام با خنده و شوخی و جوک و از این جور مدل کارا حرف بزنم .انتظار داره همیشه بخندم هیچوقت ناراحت نشم
یچیز عجیبیه
سلام دوست عزیز.چرا باید الان با هم قهر باشین؟؟؟امیدوارم به جای قهر سعی کنید هر دو مهارتهای زندگی رو یاد بگیرید.قدر لحظات زندگیتونو بدونید و سر مسائلی که خودتون باعث و بانیش هستید و عمدی در کار نیست قهر نکنید.
رایحه جان درست میگی ولی کاشکی یکی بهش می گفت
حرف منو که نمی خونه.
سر اینکه بم توهین کرد گفتم اشکال نداره فرداش بدتر کرد تو خیابون ابرو ریزی را انداخت خیلی از ش دلم شکست اصلا انتظار نداشتم اینقد بد برخورد بکنه.با این شرایط بازم بش گفتم اشکال نداره کوتاه اومدم و بهش هم گفتم.ولی اصلا فایده نداشت نمودنم شاید انتظار داره برم به خاطر بد رفتاریاش من ازش معذرت بخوام که حتی چند بار باش تماس گرفتم که بیا سر خونه زندگیت. اینقد سرد برخورد کرد که فکر کردم دارم با یه خانم غریبه حرف میزنم
صادقانه بگم من زیادی از حد مهربون بودم هر بار چیزی شد من پا پیش گذاشتم ولی اینبار ازین خبرا نیس
بلاخره باید متوجه بشه گاهی هم اشتباه میکنه.
همیشه میگه من هیچوقت اشتباه نمیکنم و به خودش مغروره.
دلم ازش سرد شده منم واسه خودم حدی دارم چقدر خودمو جلوش کوچیک کنم؟؟
باش درد دل میکنم فرداش تا تقی به توقی میخوره میزنش تو سرم انگار نه انگار قرار بود مونس هم باشیم.
من یه پیشنهاد دارم.وقتی که برگشت سر خونه زندگیش حالا دوستان بهتر راهنمائی می کنن که تو کوتاه بیای یا بذاری خودش بیاد.به هر حال وقتی اومد همه اینائی که دفعه آخر گفتی تو یه نامه براش بنویس .گاهی نامه خیلی تاثیر می ذاره و گاهی معجزه می کنه.البته اینو نگو که ازش سرد شدی.توی نامت درد و دل کن.گله کن خیلی محترمانه و حتی معذرت هم بخواه.بهش بگو تو بعضی چیزا مثل درس خوندنت زیادی حساس بودم و همه اینا به خاطر اینه که دوست دارم و تحمل سختی کشیدن شب امتحانتو ندارم.حرفای عاشقانه بزن.بگو دوست نداری دیگه تنهات بذاره.
اشکان خان اون حرفت که گفتی قرار بود مونس هم باشیم منو تحت تاثیر قرار داد مطمئنن همسرتون رو هم تحت تاثیر قرار می ده.بعد همراه یه شاخه گل بده بهش.البته باید اوضاعتون عادی باشه.نه اینکه وقتی وضع خونه متشنج بود.
علت رفتارهاي خانمتون سن كمشه. مي توني با رفتار درست اونطور كه مي خواي بارش بياري.
به شرطي كه شما براش نشي پدر و مادر دوم اش و مثل پدر و مادرش لوس اش كني.
هميشه باهاش متعادل باش.
با تشکر از رایحه جان
عزیزم مشکل منم سر برگشتنشه چکارش کنم راه نمیاد
احتمالا کم سن هست و این کارهاش از روی بی تجربگیش هست
دفعه اوله می ره یا هر دفعه بعد از قهر این کارو میکنه؟.اگه برای بار چندمه قبلا چه طور برگشته؟بیشتر توضیح بده تا دوستان همدردی راه حل بدن
با تشکر از تموم دوستان
دفه اوله میره یعنی اولین باره دعوامون به اینجا کشیده که رفته.قبلا هر بار حرفی چیزی پیش می اومد حتی اگه مقصر هم بود خودم دلم نمی اومد ناراحت باشه فوری از دلش در می آوردم حالا به نظرم زیاده روی کردم که دیگه به دلجویی های منم کاری نداره و برنمیگرده.
ایشون چند سالشونه؟
چند روزه که رفتند؟
و اینکه آخرین دفعه سر چه موضوعی دقیقا بحثتون شد و ایشون چه جوری رفتند؟
تا الان برای برگردوندن ایشون چه کارهایی انجام دادید؟
با تشکر برا همراهیتون
دل عزیز خانومم 23 سالشه
یه هفته قبل ماه رمضون رفت
همون جریان آبرو ریزی تو خیابون که گفتم.
باش چند بار تماس گرفتم رفتم سراغش ولی بی فایده بود
چن روز پیش هم با یکی دیگه از درساش مشکل داشت رفتم پیش استاده به زور برگشو در آورد نگا کردم می بینم شعر عشقولانه واسه استاده نوشته آتیش گرفتم دوسداشتم زمین دهن باز کنه برم توش .این درحالیه که سر اون امتحان طبق معمول نخونده بود رفتم واسش سوالا رو به هزار بدبختی و جیمز باند بازی دزدیدم آوردم با جواب بش دادم فقط برگه رو پر کرد
استاده بخاطر همون چند بیت بش نمره نداده بود گفت این چیه نوشته این همکارا ببینن در موردم چی فکر میکنن؟؟خلاصه موندم مخم هنگ کرده بود گف به خودش بگو بیاد زنگ زدم اومد همینا رو بخودشم گفت ! اینم جواب داد شعر واسه امام زمان نوشتم منظورم شما نبودی خلاصه به زور نمره قبولی رو گرفتیم ولی افسوس.............
بعدش ازش پرسیدم شما که هم سوالا رو داشتی هم جوابا رو چرا واسه استاد اونم کییییییییییی کسیکه تا دیروز که مجرد بود نمی تونست محترمانه حرف بزنه همیشه حرفاش دوپهلو بود طوری که حتی خوشم نمی اومد بشینم سر کلاسش..........
میگه شعر درمورد امام زمان بوده اشکالی نداره .میگم : خدایی تو این چند ترم که باش درس داریم یه بار حرف دینی از دهن این بیرون زد که شعر ........بنویسی .
هیچی آخرش تو ماشین به زور که انگار هیچی نشده چندتا معذرت خواهی کرد
بعد یه روز نمی دونم 2 روز منم گفتم اشکال نداره اشتباه کرده.ولی دفه دیگه شعر واسه کسی ننویس حتی اگه بیفتی میگه من واسه همه می نوشتمو مینویسم مگه اشکالی داره......... بعدشم دعوا و خیابونو قهر
ولی هیچ چیز یعنی هیچ چیز تو عمرم اینقد خوردم نکرده بود
تازه بعد این گند کاریش بخاطر رفع و رجو کارش بیاد بم فهش بده ولی من نتونستم مث خودش جوابشو بدم بنظرم کسی که حرمتمو نگه نمیداره نباید من محترمانه باش رفتار کنم .آخه دلمم نمیاد بش فش بدم...........
ای بابا دیگه حالو حوصله نوشتن رو هم ندارم
از تموم دوستان که لطف میکنن و همراهیم میکنن ممنونم.
منظورم از چن روز پیش همون قبل ماه رمضونه
وقتی حرفهای شما رو می خونم احساس می کنم دارین در مورد یه دختر پانزده شانزده ساله صحبت می کنین.این خانم که اصلا شرایط ازدواج نداشتند باید اینا رو قبل از ازدواج روش یه کم کار می کردین .ولی بهترین راهی که به ذهن من می رسه اینه که مشکلاتشو بهتره توی یه محیط رسمی عنوان کنین.مثلا اینا رو در حضور پدر و مادرش خیلی جدی بگین و ازش توضیح بخواین که بدونه قضیه دیگه از بچه بازی گذشته و یا اینکه برینش مشاوره و در حضور اون مساله رو عنوان کنید که ببینه عکس العمل ها نسبت به رفتارش چی هست .به نظرم نمیاد خودتون خیلی بتونین تغییرات خاصی ایجاد کنین..
نمی دونم خانواده فهمیده و منطقی داره یا نه و یا اینکه روابط شما باهاشون در چه حدی محترمانه و منطقی هست ولی اونا بی تاثیر نیستن.امیدوارم زودتر حل شن.
چقذر بهش توجه می کنید؟چقدر نیازهای عاطفیشو تامین کردید؟من نمی گم کارشون درسته ولی فکر نمی کنید با این جلب توجهش می خواسته یه چیزایی بگه؟فکرشو بکنید یه آدم 23 ساله اینقدر امتحان دانشگاش بی اهمیت بوده که این کارو کرده؟.یعنی یه چیزی آزارش می داده یه چیزی خیلی بزرگتر از امتحانش و حتی آبروش.
بنظر من خيلي از خانومت دوري فكر كنم زياد نميشناسيش،دل مشغولياشو نميدوني.آيا همسرت دوست مجرد داره؟؟بعضي وقتا دوستاي مجرد واسه آدماي متاهل مضرن البته گاهي اوقات.ميدوني با دوستاش ميشينن سر چه چيزهايي حرف ميزنن؟دوست داره بيشتر با شما بره بيرون يا با دوستاش؟؟؟
با سلام و تشکر از دوستان
من دنبال راهی میگردم که به اشتباهش پی ببره و خودش برگرده با دل خودش وگر نه حرف پدر مادرو اینا رو گوش میکنه ولی چون یکی یدونه بودنه و هرچی خواسته دم دستش بوده ، هیچ وقت کمبودی حس نکرده ،از رفتاراش این برداشت میشه که بچه 15 سالس .
بنظرم چون هیچ وقت بش اجازه ندادن فکر کنه چی خوبه چی بده لب باز کرده همه چیز واسش مهیا بوده.
واقعا موندم برامم خیلی سخته باش تند برخورد کنم ولی اگه اینار برگرده چاره دیگه ندارم اشتباهم این بوده منم مث مامان باباش قبل اینکه نیازچیزی رو حس کنه واسش فراهم کردم دیگه اون قبح قضیه از بین رفته فک میکنه هر کاری دلش بخواد میتونه بکنه فکر آبروی من که نه آبروی ما نیس
بازم میگم خیلی لجبازه بنظرتون باید این لجبازیشو خورد کنم تا خوب بشه؟؟؟؟؟؟
اگه منم بدتر لج کنم باز بدتر میشه چکارش کنم؟؟؟؟؟؟
با تشکر از خواهر عزیزم مریم صوفی
خواهرم هربار که بادوستاش میره بیرون شاکی میشه خودشم زیاد مایل نیست باشون بره مگه ناچار شه .
البته اینم بگم یه چند وقتی بود که بخاطر مشکلات ناخواسته نمیتونستیم یا نمیشد باهم بیرون بریم خودمم خیلی دلم میخواد ببرمش بیرون باهم باشیم ولی خودش نمیومد هزار تا بهونه و دلیل میاره که نه نمیشه اله بله فلانه....
یه دوست صمیمی مجرد داره که من اصلا ازش خوشم نمیاد چون آدم نرمالی نیس حتی یه بار باعث شد آبروم جلو خانومم بره دلیلشو می نویسم
قبل از ازدواجمون می دونست یا شک کرده بود که منو خانومم ازهم خوشمون میاد از اون طرف با خانومم دوست بود من به خانومم گفته بودم شمارمو به هیچ کدوم از دوستات واسه انجام پروژه یا کارای درسی نده هرکی کار داشت تو همین دانشگاه بم بگه نه زنگ بزنه .... البته اینم بگم وقتی ما رسما ازدواج نکرده بودیم خانومم میگفت که چندباری گفته از تو خوشش میاد و ازین حرفا و منم به خانومم گفتم برعکس من وقتی میبینمش حالم بد میشه.
خلاصه یبار با اصرار زیاد شماره منو ازش میگیره دیدم یکی پیام عاشقانه میده دفه های اول بش محل نذاشتم بعد چن روز با خودم گفتم فردای روز خانومم بگه اشکان گوشیتو ببینم اونوقت این پیامها رو ببینه فکرای بد میکنه نسبت به من بی اعتماد میشه خلاصه پیامها رو پاک کردم تا دوباره اس داد بش گفتم شما؟ گفت فلانیم گفتم منظورت ازین پیامها چیه؟منو همه تو دانشگاه میشناسن من اهل دختر بازی نیستم چرا پیام میدی؟
گفت : من از شما خوشم اومده قسم و آیه که فکر بد نکن من تا بحال باکسی نبودم جدا عاشقمو و ازین حرفا....
من مونده بودم بش چی بگم با خودم گفتم شاید راس بگه بزار محترمانه دودرش کنم فرداش بش گفتم خواهرم من اهلش نیستم شرایط و قصد ازدواج رو هم ندارمو یه چار تا فلسفه بافی گفتم شمام جای خواهرمی اصلا من به این نگاه شمارو نمیبینم خلاصه سرشو زدم به طاق دیدم آخرش گفت راستشو بخوای این یه امتحان بود که با چند تا از بچه ها گفتیم بگیریم ببینیم این که اینقد سر به زیره زیر آبی هم میره یا نه؟
دیدم اینو گفت : خودمو عادی جلوه دادم گفتم مشکلی نیس من پشت و روم یکیه حالا این دوستات کیان؟گف قسم دادن اسمشون رو نگم ولی فردا تو دانشگاه بهت نشونشون میدم تا بدونی کیه.من با خودم گفتم فردا دیدم نسبت به اونا بد میشه ولش کن نمیخواد نشونم بدی ولی دفه دیگه با هیچ کسی همچین کاری نکن من کاریت ندارم ولی دیگران به راحتی باعث آبروت میشن. قسمش هم دادم گفتم من باعث آبروت نمیشم تو هم به هیچ کس حرفی نزن به دوستات هم بگو پا نداده.
ازین ماجرا گذشت تا یه چن وقتی دیدم خانومم پکره یه شب گفتم حرفی هست چیزی هست بگو تا بدونم اشتباهی ازم سر زده؟گفت نخواستم بگم ولی چرا با فلان دختر رابطه داشتی گفتم چیییییییییییییییییییییییی یی؟
کی گفته چی گفته؟گفت همه چیزو میدونم انکار نکن گفتم انکار نمیکنم هرچی بوده بهت میگم به من اجازه بده تا تعریف کنم خلاصه جریانو واسش گفتم و گفتم حالا بگو من بجز خودش باکسی درموردش حرفی نزدم کی به شما گفته برگشت گفت خودش اومده نشسته سیر تا پیازو تعریف کرده گفتم خب اشتباه من چی بوده گف چرا بهم نگفتی ازین ناراحتم .گفتم اولا دوستت بوده نخواستم آبروشو ببرم و بهت هم گفتم رابطه ات رو باش قط کن دختر خوبی نیس دوما قول دادم نمیدونستم اون قول و قسم حالیش نیست
با اون دوستش تماس گرفتم گفتم چرا با آبروم بازی کردی مگه قول ندادی مگه قسم نخوردی چرا رفتی گفتی؟؟
قط کرد جواب نداد
فرداش رفته بود به خانومم گفته بود زنگ زده هرچی فهش ناموسی از دهنش دراومده بم گفته.
خانومم با عصبانیت زنگ زد گف فلان دختر اومده مث ابربهار داره گریه میکنه با این چکار داشتی چرا بش فهش دادی مگه آبرو نداری یعنی چی اینکارا رو کردی؟؟؟
خدایی هنگ کردم گفتم نگاه چطور بازیچه دست این دختره شدم گفتم ورداربیارش دارم میام باهم روبرو کنیم ببینم چی بهش گفتم
اومدن اونجا هرچی بهش گفتم چی بهت گفتم حرفی نزد گفتم مگه نگفتی من بهت فهش دادم چی بهت گفتم خوب بگو....
بعد 20 دقیقه هیچی نگفت منم با عصبانیت گفتم این نازکردنتو ببر واسه خریدارش من هیچی بهت نگفتم از اولش تا الان هرچی گفتی دروغ بوده و. هست.و رفتم
البته تو تموم حرفا و بحثا یه بار خانومم طرف منو نگرفت هرچی میگفتم داره دروغ میگه زبونی میگفت قبول ولی قلبا قبول نداشت.
خلاصه بعد چن وقت زبونن گف باشه فراموش میکنم ولی میدونم هنوزم که هنوزه فراموش نکرده و با اون دختره رابطه صمیمانه داره
بعضی وقتا فکر میکنم خانومم میخواسته منو امتحان کنه بهش گفته بیا بش زنگ بزن ببین چی میگه .
اونم وقتی که دیده اوضاع پسه رفته اون دروغا رو سر هم کرده گفته بهم فهش داده.
یکی از بهترین دوستاش اینه که بیشتر وقتا باهمن و هرچی میگم خوشم نمیاد باش بگردی قبول نمیکنه.
ببخشید که وقتتون رو گرفتم بخدا این حرفا سر دلم مونده بود.
از دوستان و کارشناسان عزیز تقاضا دارم کمک کنند
به نظر من شما بیشتر شبیه پدر یا برادربزرگتر همسرتون باهاش رفتار می کنید تا شوهرش!!
امتحانش و درس خوندنش و ... به شما چه ربطی داره؟
وقتی برگشت به مسایل شخصیش کاری نداشته باشید. دوست داشت می خونه، نداشت نمی خونه. به شما چه که برین پیش استاد دنبال نمره ...
به نظر مي رسه كه شما دو نفر دو شخصيت كاملا متفاوت از هم داريد. شما مسئوليت پذير و منطقي و خودخور هستيد و همسرتون كلا آدم راحت و سهل انگارتري نسبت به شما است. اگه قبل از ازدواجتون بود شايد مي شد راهنمايي هاي ديگه ايي كرد ولي الان شما بايد به فكر استحكام زندگي تون باشيد. اول از همه به نظر من بهتره قبول كنيد كه با هم متفاوت هستيد و اين تفاوت رو با روي خوش بپذيريد. هر چه قدر روي رفتار ايشون فوكوس كنيد بيشتر اعصابتون بهم ميريزه و اون رفتار مناسبي كه بايد داشته باشيد نخواهيد داشت.
شما شوهر ايشون هستيد نه پدر و نه استاد دانشگاه ...هيچ لزومي نداره كه شما در به در دنبال نمره گرفتن براي خانم اتون باشيد..واحد رو ميوفته ..فوقش 10 بار ميوفته ولي بالاخره ياد مي گيره كه درس رو بخونه و پاس بشه. شما خودتون با تقلب و كپي كردن سوالات و جواب ها بنيان دروغ و تقلب رو داريد تو زندگي اتون رواج ميديد. اجازه بديد خودش راه خودش رو پيدا كنه ولي از طرفي زن ها دوست ندارند مورد نصيحت قرار بگيرند اگه با شما حرفي مي زنه و ناراحتي اشو از درس نخوندن و افتادنش بيان مي كنه نمي خواد كسي نصيحتش كنه دنبال كسي مي گرده كه باهاش درد دل كنه و همدرد داشته باشه. شما در اين مواقع به جاي توبيخ و تو سرش زدن بايد بگين اشكال نداره دنيا به آخر نرسيده دفعه ديگه بهتر مي خوني پاس مي شي...اگه هم دوست داشتي بگو تا من نحوه درست درس خوندن رو بهت آموزش بدم و تا زماني كه خانمتون نخواسته بهش چيزي نگيد در مورد چه جوري درس خوندن و اينا...
نوشتيد كه از مشكلات زندگي باهاش درد دل مي كنيد ولي بعد از مدتي مي زنه تو سرتون...خب بهتره تا زماني كه ظرفيت لازم رو كسب نكرده از جزييات بهش چيزي نگيد.. دروغ نگيد ولي لازم نيست همه ريزه كاري ها رو بگيد. ايشون در حال حاضر نمي تونند همدرد خوبي براتون باشن شما بهتره سعي كنيد يه سري ناراحتي ها و مشكلات رو بهشون منتقل نكنيد.
هرچه قدر قيم ماب با ايشون رفتار كنيد از همديگه دورتر مي شيد. پس بهتره به جاي توجه به نكات منفي خانمتون بيشتر به نكات مثبت اش فكر كنيد و تفاوت هاتون رو دوست داشته باشيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط الميرا1358
خواهرم المیرا منظورتون رو از این نگرفتم
(((هرچه قدر قيم ماب با ايشون رفتار كنيد از همديگه دورتر مي شيد. )))؟
قیم ماب ؟؟؟؟؟؟
قيم مآب ...يعني مثل قيم و ولي و پدر باهاش رفتار نكنيد.
در تکمیل پست المیرا گرامی میشه گفت که
حمایت افراطی ، درماندگی می آموزد
یعنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
با عرض پوزش از حضور همه خانم های گل تالار :72:
آقای اشکان نتیجه گیری تون مبنی بر بی علاقگی همسرتون نسبت به شما از اونجا ناشی میشه که همسرتون به حرفتون گوش نمیده
آره همسرتون باید به حرفتون گوش بده
مرد حکم مدیر زندگی رو داره و زن حکم مشاور مدیر
مدیر زندگی ای که بر اساس علاقه و عشق و محبت بنا شده در همه حال خیرخواه زندگی میشه و درصدد هست تصمیماتی که می گیره به نفع و سود زندگی مشترک باشه
در این خصوص هم داشتن یک مشاور دانا و زیرک باعث میشه درصد خطای مدیر کاهش پیدا کنه
حال مرد می بایست در همان حال که به همسرش عشق می ورزد ، قاطعیت داشته باشه - اکثر زنها از مرد ضعیف خوششون نمیاد
و زن می بایست با محبت و لحن عاطفی نظراتش رو به همسرش بگه
چیزی که مسلم هست اینه که " یک مرد در نهایت در تلاش هست که کاری رو انجام بده که زنش می خواد "
و در قبال انجام اون کار به دنبال کسب تشکر زن هست
منتها زن هم می بایست خواسته اش رو با کلامی محبت آمیز درخواست کنه و با صبوری منتظر بمونه که همسرش اون درخواستش رو عملی کنه و بعدش هم از همسرش قدر دانی کنه ، این قدر دانی تاثیر زیادی در روحیه مرد داره ، گویی نیروی محرکه ای میشه که بیشتر خواسته های زنش رو برآورده کنه
طبق فرمایشات شما ، خانمتون از این قضیه اطلاعات کمی داره
شما هم هرچقدر خواستید آگاهی اش رو با خوندن کتاب و دادن مقاله بالا ببرید موفق نبوده اید
چون قاطعیت نداشتید !
چون مرتب حمایتش کردید!
چون نگذاشتید خودش عواقب کارهایش رو بر عهده بگیرد !
حال می بایست خیلی با ظرافت یواش یواش این حضور پررنگتون رو در انجام دادن مسئولیت های همسرتون کم کنید
لزومی ندارد با داد و فریاد و قهر و حرف های ناراحت کننده بینتون رو شکرآب کنید که
الان هم که به قهر از پیش شما رفته
فعلا شما کاری نکنید ، اما گیرنده هاتون رو روشن کنید تا هنگامی که چراغ سبز بهتون نشون داد سریع استقبال کنید و شرایط برگشتنش رو هموار کنید
این نکات رو هم به خاطر داشته باشید
رفتار قاطعانه به معنای تحکم نیست
همسرتون خودش دلش خواسته بره و شما چون دوستش دارید به خواستش احترام می گذارید ، منزلتون خونه خود همسرتون هست و در خونه به رویش باز هست و شما هم چشم انتظار که برگردد
مسلما این دلخوری اولین و آخرین دعوا شما نخواهد بود پس انتظار دارید که مشکلاتتون بین حریم زناشویی خودتون و زیر سقف خونتون حل بشه
با تشکر از بالاهای صداقت بابت مطالب مفید و آموزندشون.
امروز به خانومم مسیج دادم و حالشو پرسیدم.
گفت : بد نیستم
دلیلشو پرسیدم گفتم خدا نکرده مشکلی پیش اومده؟
گفت : فلان امتحان رو خوب ندادم
با توجه به شناختی که من ازش دارم امتحان خوبش یعنی 10
گفتم : فقط همین؟؟ اشکال نداره دفه بعد امتحانتو خوب میدی اینکه ناراحتی نداره.
برگشت گفت: (ممنون از دلداریت /نگفتم میفتم گفتم نمرم خوب نمیشه/خداحافظ)
آخه من چی بش بگم؟؟؟؟؟؟
بجاش کاراشو میکنم ناراحت میشه /حالا میگم اشکال نداره بازم ناراحت میشه
خدایی دیگه تحمل ندارم چقدر خودمو کوچیک کنم دیگه بسمه ، ولش کن دیگه نه بش زنگ میزنم نه اس میدم خودش رفته خودشم برگرده اگر برگرده هم باید آدم شه برگرده نه همینی که هست.
آدمم حدی داره به چه سازش برقصم هر چی نازشو میخرم بیشتر خودشو میگیره.
گفتن زن اهل نازه و مرد باید نازشو بکشه ولی زن هم باید فهمشو داشته باشه
دیگه آدمم اینقد لوس و بی ظرفیت خب درس نخوندی نمره هم نمیگیری باید پی شو به تنت بمالی.من چکاره ام؟
چرا بعضی از آدما اینطورن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ولش کن دیگه بذار هرکارمیخواد بکنه فوقش طلاقه چکارش کنم دیگه؟
انتظار داره برم بازم واسش رو بندازم ولی دیگه ازین خبرا نیس.
از بس نازشو کشیدن از بچه 5 ساله هم بچه تره
بیچاره دل منو و آبروی من که واسش پیش کس و ناکس به تاراج رفته
دیگه تو این شهر نمی مونم درو دیوار این شهر سنگ بارونم میکنن.
دیگه تحمل درگوشی های دیگرانو ندارم تا کی ندید بگیرم
یادش بخیر این غزلو واسش گفته بودم کاشکی یکی به گوشش میرسوند.
یکی میخوام که همدمم باشه/ شریک غصه و غمم باشه
...............
ممنون از تموم دوستان
توصیه ام به تموم مردا اینه هیچ کس ، هیچ کس حتی زن آدم رو از حد خودتون بالاتر ندونید و بش اجازه ندید فکر کنه دوسش دارید چون تا بفهمن فاتحتون خوندس و بش اجازه ندید سوارتون شن ، شما از در محبت حرفی نمیزنید ولی اونا شلاق دس میگیرن انگار برده گرفتن و ما برده حلقه به گوششونیم.
نزدیک به 800 نفر این موضوع رو خوندن بنظرتون داستانه؟
نه این قصه نیست واقعیت تلخ زندگی منه
لطف کنید کمک کنید
از کارشناسان عزبز این سوالو دارم میخوا بش اس بدم بگم تا حالا منتت رو کشیدم ولی دیگه خبری نیس حالا که اینقد طرز فکرت درموردم بده نبودنم بهتر از عذاب کشیدنمه.
بنظرتون چکار کنم باش؟
دارم دیوونه میشم آبروم چی؟دلم چی؟عشق چی شد؟
دیگه چه معنی داره زندگی؟واسه کی اهمیت دارم؟از اول همیشه تنها بودم حالا هم تنها میمونم
سلام
نگران نباشید
صبر کنید
به نظرم این sms ام ندید و فقط صبر کنید
به قول یکی از دوستان زن ناز و مرد نیاز ولی نباید از حدی هم بیشتر شه
شاید برخوردش در مورد sms شما اینطوری بوده ولی اون از اینکه سراغشو میگیرید خوشحاله
اگه اون مقصره شما بیشتر مقصرید با حمایت های زیادتون ........
پس اونو زیادم مقصر ندونید
برادر خوبم اشکان
یه مدت اصلا باهاش کاری نداشته باشین.
صبور باشین
به نظر من اون اس ام اس رو بهم بهش ندین
فقط ازش اصلا سراغی نگیرین.ایشون خیالشون راحته چون مطمئن هستن شما رهاش نمی کنین.مطمئن هستن بهش زنگ می زنین و .....چون خودشون رفتن بذارین خودشون هم برگردن.این طوری ممکنه بهتر روی رفتارهاش خودشون فکر کنن.
آقا اشكان من هم با تسنيم موافقم.
يك مدت هيچ ارتباطي باهاش نداشته باش. بذار به خودش بياد و رو رفتاراش فكر كنه.
اگه هيچ تماس (اعم از اس ام اس، تلفني و ......................) و باهاش نداشته باشين. يك يا دو هفته ديگه خودشد باهاتون تماس مي گيره. اونوقت برين دنبالش و خيلي جدي باهاش حرف بزنين و ازش بخواين اين بچه بازي هاش را كنار بگذاره.
اصلا باهاش تماس نگیرید.حتی اگه یک ماه طول بکشه.یه تصمیم جدی در تغییر رفتار خودتون بگیرید.شما خودتون باعث شدید لوس شه.و از رفتارتون سواستفاده کنه.دیگه کاری با درسش نداشته باشید.حتی در انتخاب واحد هم کمک نکنید.
اقای اشکان شما خیلی سریع می خواهید نتیجه بگیرید ، و زود هم اعتراض می کنید
کمی خویشتن داری و حوصله کردن خیلی می تونه در بهبود روابطتون با خانمتون موثر باشه
دنیا رو سیاه و سفید نبین ... راه میانه رو در پیش بگیر
زنگ زدی به خانومت
ناراحت بوده از اینکه نمره قبولی نمیاره
شما مگه نمی خواهی زندگیت خوب بشه؟
مگه نمی خواهی زندگی عاشقانه با همسرت داشته باشی؟
چی شد؟ همه چی یهو تیره و تار شد
تو دلت می خواد همسرت یک ضرب همه واحد هاش رو با نمره خوب پاس کنه ، این خیلی خوبه ، ولی همسرت هم باید بخواد ،که متاسفانه نمی خواد
منتها اگر ادعا می کنی که همسرت رو دوست داری
پس سعی کن بهش کمک کنی
من برایت نوشتن بهترین حالت در هنگام مشاجره با همسر چیست
حالا حتما که نباید بگو مگوداشته باشید تا از اون راهکار استفاده کنید
می گی چه طوری؟
اگر خوب اون پست رو خونده بودی
می دیدی نوشته وقتی همسرتون ناراحت هست( حالا به هر دلیلی) با وی هم حسی کنید
اشتباه شما کجا بود؟
اینجا که وقتی همسرت ناراحتی اش رو ابراز کرده شما با او هم حسی نکردی
خوب چه اشکالی داشت با مهربونی بهش دلداری میدادی مثلا ( عزیزم فدای یه تار موی سرت ، خوب اتفاقی هست که افتاده از کجا معلوم شاید هم نمره ات خوب بشه ، اگر هم نشه عشق من نسبت به تو کم نمیشه که ... میدونی که دوست دارم ) ببین این میشه هم حسی
خوب حالا اگر زنت می گفت بریم از استاد نمره بگیریم و تو یه کمکی بکن
اونحا نباید راه بدی ... مواظب باش دعوا نکنی
مثلا بهش بگی برای من سخته بخواهم برم واسه یک دو نمره چونه بزنم آخه شخصیت من و تو اون جوری نیست ... که واسه یک دو نمره بریم التماس کنیم ... احساس می کنم با این کارم شخصیت همسر خدشه دار بشه ...
عیبی نداره دفعه بد امتحانت رو خوب میدی .. اینکه ناراحتی نداره
برای داشتن یه زندگی خوب می بایست خیلی خیلی تلاش کرد ... و نباید خیلی زود هم ناامید شد
ببین شما تا الان با اینکه همسرت رو دوست داری و همسرت هم بی خطا نیست اما چیزی که بدست آورده ای نتیجه ای نیست که مورد نظرت بوده
پس سعی کن آرام آرام راه درست رو در پیش بگیری
در خصوصص مهارت های ارتباطی توی تالار مقاله های زیادی هست
حتما مطالعه شون کن
یادت نره طلاق چیزی نیست که خیلی راحت بشه به زبان آورد ... واسه رسیدن به نتیجه عجول نباش!
هر موقع همه راه ها رفتی
وقتی دیدی تنها در باقیمانده طلاق هست
اون وقت در موردش فکر کن
عشق وام نیست
این مقاله رو پیدا کن و حتما بخونش
موفق باشی
==============
دوستان گل و عزیز که اینقدر دلسوزانه راهکار می دهید :72::72::72:
اینکه ایشون صبر کنه و اصلا ارتباطی نگیره
کم کم مشکل رو بدتر می کنه
شاید دیدید که به یکسری توصیه میشه که اصلا نرن سراغ همسرشون و بدون هیچ تماسی فقط صبر کنند ... یه نگاهی بیندازید این توصیه مخصوص زندگی هایی است که مشکلشون بزرگ هست و دیگر اینکه مراجع اکثر زنِ کم طاقت هست ، راهنمایی هایی که می دهید بسنجید ببینید برای مراجعین زن و مرد چه تفاوت هایی باید باشه
این آقا
اگر از زنش هی سراغ بگیره >>>>>> کار اشتباه گذشته اش رو تکرار می کنه
اگر اصلا سراغ نگیره >>> با توجه به خصوصیاتی که از همسرش گفته ( چون به بلوغ فکری نرسیده ) از روی بچه بازی ، مشکل کوچک رو تبدیل به جنگ جهانی سوم می کنه
پس بهترین راه این هست که درست و به جا ارتباطش رو حفظ کنه
ایشون می بایست همچنان که در تماس هست اینجور وانمود کنه که همسرش خودش خواسته بره و هر وقت بخواد بر میگرده ( یعنی این اقا نمیره منت کشی زنش که ترویج عادت غلط همسرش بشه !) اما چون زنش رو دوست داره ازش احوال پرسی می کنه و به این طریق این مشکل را می بایست مدیریت کنه تا حل بشه
زن و شوهر های گرامی از هرلحظه برای گذشت در برابر خطاهای همدیگر استفاده کنید و با درست زندگی کردن لحظات شادی رو برای خودتون و همسرتون بیافرینید
باتشکر از تموم دوستان و راهنمایی های خوبشون
چشم حتما به توصیه هاتون فکر و عمل میکنم انشا ا.. نتیجه بده
با سلام دوباره خدمت سروران عزیز
با تشکر از بالهای صداقت عزیزم بابت مطالب خوب و مفیدشون یه سوال داشتم
خواستم بدونم تا حالا با سنگ همصحبت شدی؟؟
تا حالا این حسو داشتی که فقط وقتی بت نیاز دارن ببیننت اونم در حد اینکه کارشون راه بیفته؟
من همه اینا رو چشیدم
خیلی خیلی که بم لطف کنه کاراشو بمن میده انگار کارگر سر مزرعه شم منم چون دوسش دارم انجام میدم ولی همین که کارش راه افتاد دیگه حتی جواب مسیجمو نمیده
واسه اینه میگم با سنگ همصحبت شدی؟
ای بابا بیخیال دیگه حالو حوصله این زندگی که هر روزش خورد بشم رو ندارم آدمم حدی داره، آره باز الان میگید تند نرو عجله نکن تحمل داشته باش ولی تا کی؟
تاکی خودمو سرپا نگر دارم خانم خوردم کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشا آن دل که دلداری ندارد/خوشا آن سر که سر سرداری ندارد
بخدا همش میگم اشکال نداره قربون صدقش میرم ولی دریغ از یه جواب کوچولو دریغ از جواب سلام
نمونش اس میده بدون سلام برو فلان کارمو انجام بده
تو مقاله عشق وام نیست قید کردید
(((((((((((انسان ها کبوتر نیستند که برای اهلی کردن آنها بالهایشان را ببندیم و کم کم به آنها غذا بدهیم و این ترس را در آنها به وجود بیاوریم که در صورت فرار کردن از گرسنگی می )))))))))))))))))
من بی قید و شرط همه جوره با خانومم راه اومدم نخواستم و نذاشتم جایی احساس بی مهری کنه.
(((((((((((((((برای رسیدن به خوشبختی ، عشق بی قید وشرط ، امنیت عاطفی و... شرطی وجود دارد و آن این است که ببینید در زندگی سابق خود چقدر اشتباه کرده اید و آیا حاضرید از همسر خود به خاطر اشتباهاتتان معذرت خواهی کنید، یا غرورتان به شما اجازه انجام چنین کاری را نمی دهد.))))))))))))
خودش نیست ولی خداش هست هروقت اشتباهی ازم سرزده ازش معذرت خواستم و تموم سعیم رو کردم که دیگه همچین اشتباهی نکنم که باعث شده خیلی از رفتارهام عوض شن حتی به خودشم گفتم اگه اشتباهی ازم دیدی دوسدارم از زبون خودت بشنوم تا رفعش کنم.
حالا خودتون وکیل
نمیگم اشتباه ندارم آره بعضی وقتا خیلی زود با عجله تصمیم میگیرم
خیلی راه ها رفتم نمی دونم چکار کنم
ببين خب بعضي وقتا هم شما مردا بايد واسه ماخانوما نازكنيد ديگه اگه زيادي لي به لالاي خانوما بذاريد همين ميشه ديگه.خب الان شمامحبتتون سرجاشه واون چيزي كم نداره واسه چي بايد به شما روي خوش نشون بده؟ همينجوريم اوموراتش ميگذره.بعضي ازخانوما هستن اگه زياد نازشونو بخريد بيشتر ناز ميكنن انقدر ناز ميكنن كه طرفو خسته ميكنن.بيش از حد محبت نكن نميگم يهويي محبتت رو قطع كناولي محبتت رومديريت كن:311:نميدونم ميشه ميدريت كرد يانه.خب شما هم ازش بخوايد كاري رو واستون انجام بده مثلا بعضي وقتاازش بخوايد كاربانكيتونوانجام بده بهش مسئوليت بديدبه بعضي از كارهايي كه ازتون ميخواد نه بگيد.بذاريدخودش انجام ميده.
از خواهرم خانم صوفی تشکر میکنم
برا اینکه گفتید کار بندازم گردنش
یه بار کار خیلی ضروری داشتم شارژ باطریم تموم شد بش گفتم بذار سیم کارتمو بندازم به گوشیت زنگمو بزنم که فلانی منتظره به نظرتون چی گفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نداد وقتی پرسیدم چرا گفت
((به دلیل مسائل امنیتی))
من از همچین شخصیتی چه انتظاری باید داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟
گوشیشو نداد من زنگ بزنم کار بانکی بش بدم نه بابا خیلی بیشتر ازینا مغروره حس میکنه همه آدمای رو زمین بردش هستن و اگه کوچکترین چیزی باب میلش نباشه قشقرق به پا میکنه
من بهش چی بگم؟/
یه بار تا یه ماه باش سرد بودم اصلا انگار نه انگار کسی تو زندگیش بوده
این کارا رو همه امتحان کردم اینم که باز شرو کردم به سفارش دوستان تالار بود شاید افاقه ای بشه.
بنظرم ما به طلاق عاطفی رسیدیم
مث سنتورش که خیلی ذوق واسه خریدنش داشت و فوری رفت زیر تخت و هیچ سراغی ازش نمیگیره منم رفتم زیر تخت و دیگه براش اهمیتی ندارم.
سلام
ناامید نباشید
مشکلتون اونقدرها هم بزرگ نیست
منم وقتی از همسر گرامم ناراحت و دلخورم عین سنگ میشم ولی تو دلم غوغاست
الان حالشو شما نمی دونید
اصلا اینطوری نیست که فکر می کنید
پیش داوری نکنید
با حرفای بالهای صداقت موافقم
چه قدر خوب که اینقدر دوسش دارید پس بدونید دوست داشتنیه ولی الان دلخوره و دلایل خواسته خودش داره برای دلخوریش
راستی تازه اول راهید هر چی بگذره بیشتر قلقای همدیگه بیشتر دستتون بیاد
یه چیزی هم می گم ناراحت نشید شما از روی دوست داشتن خیلی براش ادای باباها رو در اوردید و و من به شخصه گاهی که شوهرم اینطوری میشه واقعا دلخور میشم و حس میکنم داره بهم توهین میشه مثلا گاهی بهم میگه تو کارت دچار یه نواختی شدی نمی دونم فلان کارو چرا نمی کنی نمی دونی چرا پیشرفت نمی کنی تو کارت و من خیلی ناراحت میشم ادم ها همیشه دوست دارند از نگاه دیگران مخصوصا عزیزترین کساشون مثبت و ok باشند
با سلام به تموم دوستان
باز برگشتم سر خونه اول
میگید چی شده
هیچی باش قهر بودم با اینکه اشتباه از خودش بود گفتم اشکال نداره با توجه به راهنمایی دوستان تالار رفتم سراغش یخورده باهم خوب شدیم ولی عمرش کوتاه بود چون ایشون اصلا نمیخواد تغییری تو رفتارش بده الان تقریبا یه هفته ای میشه که رفتم منت کشی ولی باورتون میشه با اینکه خوب رفتار میکنه ولی داغ موند به دلم یه بار حالمو بپرسه ، یا اس ام اس بده خبری ازم بگیره انگار نه انگار وجود من مهمه
بش اس میدم عین این سایتها هرکدومو دوس داره جواب میده هر کدومو دوسنداره فیلتر میکنه بش میگم چرا جواب ندادی طبق معمول میگه همه رو جواب دادم سوالتو دوباره بپرس ببینم چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حتی این زحمتو بخودش نمیده تو گوشیش نگاه کنه ببینه چی نوشتم.شایدم نخونده پاکشون میکنه
مث اینکه اینجام کسی با کسی کار نداره فقط میان درد دل میکنن و میرن
این همه مراجعه کننده داره ولی دریغ از راهنمایی که بشه عملیش کرد
:302:
اوسا کریم خیلی نوکریم بازم توکل به خودت:72: