-
ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام دوستان
من يه مشكلي با خواستگارم پيدا كردم و الان موندم چي كار كنم لطفا راهنماييم كنين فقط يكم طولاني چون دلم هم خيلي پره ابتدا شرايط كلي رو ميگم بعد ماجرا رو ميگم
من 23 سالم هست و ليسانس كامپيوتر (البته فعلا تصويه نكردم )به گفته ديگران خوشگل و جذاب و خوش اندام و سر سنگين و متين و طوري كه اكثرا تو هر محيطي كه ميرم چند تا خواستگار پيدا ميشه از لحاظ موقعيت خانواده هم خانواده خوب و سالمي دارم ولي از نظر مالي در حد متوسطيم .خودم تك دخترم و دو تا برادر بزرگتر از خودم دارم كه يكيش ازدواج كرده خودش و خانمش تحصيل كرده هستند وبرادر كوچكتر م هم مجرده و شغل ازاد داره از نظر اخلاقي هم خيلي احساساتي و مهربون ولي زود عصباني ميشم و زود هم تموم ميشه خوش برخورد و دل نازك خيلي حساس و زود رنج و رك و اهل سياست و دو رويي نيستم تاثير پذير و تاييد گرا و ريز بين هستم
خواستگارم 32 سالشه و ديپلم از نظر ظاهر معمولي ولي بدلم ميشينه ابتدا قدش يكم برام مساله بود(من قدم بلنده و ايشون هم هم قده منه من دوست داشتم بلند تر از من بود ولي حال اينا برام حل شده و به دلم ميشينه)خوش تيپ از لحاظ موقعيت خانوادگي خانواده خوب و سالمي داره از نظر مالي هم مثل خودمونه شايد يكم بالاتر
ايشون هم تك پسره و دوتا خواهر داره كه هردو تحصيلكرده هستند يكيش ازدواج كرده از لحاظ كلاس و فرهنگ خانوادگي و اقتصادي در يك سطح هستيم شغل ايشون هم پيمانكاره صنعتي كه 2_3 سالي يه شركت زده كه شركتش هم سابقش خوبه و تقريبا شناخته شدس تو اون شهر كه از ابتدا رو پاي خودش بوده و خودش كار كرده و الان در عرض 2_ 3 سال اخيرو ضعش رو اثبات كرده از نظر موقعيت مالي هم فقط يه سرمايه كاري داره هم احساساتي و خيلي خيلي حساس و زود رنج و تودار و حسابگر واقتصادي و وقتي عصباني يا ناراحت ميشه بحث نميكنه و ميذاره يكم از روش بگذره بعد و بيشتر ناراحتيشو تو خودش ميريزه و خيلي مودب و اروم وسنش خيلي كمتر از سنش نشون ميده
بخاطر شرايط كاريش هم 10 سالي تو يه شهر ديگه كار كرده و دور از خانواده بوده
از لحاظ اختلاف سني مساله اي ندارم
تقريبا سه ماهه كه اين جريان خواستگاري هست اشنايي من با ايشون هم بصورت سنتي بوده و مادر ايشون منو تو يه مراسم ديدند و بعد روند خواستگاري طي شد ابتدا جواب من منفي بود و جواب رد هم داديم منتها خيلي اصرار داشتند و واقعيتش خود من هم دودل بودم بنابراين قرار براين شد كه يه مدت من با خواستگارم صحبت كنيم و اگر به تفاهم رسيديم بقيه ماجرا پيش بره .دليل مخالفت من در ابتدا بدليل اختلاف تحصيلات بوده و بدون رودروايسي بگم ايشون از خواستگاراي قبلي از لحاظ موقعيت پايين تره و موقعيت من از ايشون سر تره . و در ضمن برا جلسه خواستگاري با لباس اسپورت در واقع يه تي شرت اومده بودند كه در ابتدا خيلي تو ذوق من خورد چون هميشه من شوهرم رو با يه تيپ مردانه دوست دارم تا اسپورت اونم تو جلسه خواستگاري ! تو ذوقم خورد چون احساس كردم خيلي بچه است و با اون چيزي كه قبلا از مادرشون شنيده بودم فرق مي كرد در اون جلسه(اول) هم ايشون زياد صحبت نكردند و من فقط ازشون سوال ميكردم و ايشون هم بطور كامل جواب ميدادند خلاصه اين جلسه بنا به اصرار اونا به جلسه دوم رسيد بعد جلسه دوم من جوابمو منفي گفتم دليل اصليش هم اين بوده كه ميتونستم موقعيت هاي خيلي بهتر از ايشون هم داشته باشم .از يك طرف هم واقعا از بس خواستگار رد كرده بودم يه جورايي خسته هم شده بودم خانواده من هم راضي بودند و در واقع خودشون هم سعي داشتند منو متعقاعد كنند بجز برادر بزرگترم كه كلا مخالف بود به دليل اختلاف تحصيلات و موقعيت شغلي
قرار شد ما يه مدت تلفني با هم صحبت كنيم كه اينطور هم شد تو صحبت هايي كه ما كرديم من متوجه شدم كه ايشون برخلاف ظاهرشون بچه نيستند و اون جذبه مرد بودن رو كه من خيلي دوست دارم رو دارند و شخصيت بالغي دارند و يا حداقل اينطور نشون دادند و طرز فكرشون هم خوبه واز لحاظ مذهبي و فرهنگي هم با هم جور بوديم شخصيت ارومي هم دارند وكلا باهم جور بوديم و از نظر اخلاقا همون چيزي بود كه ميخواستم خيلي هم روشن فكر بودند ايشون خيلي به من ابراز علاقه مي كردند و من سعي كردم وارد فاز احساسات نشم ولي شدم 1 ماه بصورت رسمي بدون احساس كلامي صحبت كرديم ولي ايشون مدام از من ميخواستند كه منم ابراز احساسات كنم .خلاصه منم موافقت خودم رو گفتم و ايشون هم كه از اول انتخابشو كرده بود و فقط منتظر جواب من بود و خانواده منم تحقيق كردند چون جواب تحقيق مثبت بود و پدر و مادرم هم ازش خوشش مييومد و پسر خوبي بود راضي بودند فقط قرار شد تا من امتحانامو بدم بعد امتحانام بيان برا بله برون تو اين فاصله ما هم صميمي بوديم ديگه از خواستگاري اومده بوديم بيرون منم ابراز احساسات ميكردم واز كلام احساس هم استفاده ميكردم البته فقط كلام ايشون انتظار داشتند كه با هم دست بديم يا يه بار ميخواست بغلم كنه كه من اجازه ندادم و متقاعدش كردم كه فعلا نميتونيم و بمونه برا بعد عقد .مذهبي نيستم ولي يه سري حدوحدود برا خودم در نظر ميگيرم و اعتقادات خاص خومو دارم و تحت هيچ شرايطي اعتقاداتمو زير پا نميذارم اينا رو بهشون توضيح دادم و ايشون هم درسته چند بار اصرار كردند ولي نهايتا پذيرفتند دلايل ايشون هم برا درخواستشون اين بود كه خب ما قراره ازدواج كنيم و حتي همه چي بصورت رسمي هست و 100% قراره ازدواجكنيم هم خودمو راضيم وهم هردو خانواده ولي نهايتا پذيرفتند .ايشون از ابتدا خيلي ذوق و شوق داشتند و خيلي هم ابراز علاقه مي كردند و مي گفتند تو هموني هستي كه من ميخواستم و ......... و خيلي هم وابسته شده بودند حتي چند بار بهشون گفتم كه اينقد وابسته نشه چون ممكنه تو جريان بله برون يا ازمايش (يا خلاصه بايد يه درصدي رو برا نشدش در نظر بگيريم كه اگه خداي نكرده نشد ضربه نخوريم)ولي ايشون مدام ميگفتند كه نه چرا نشه و 100% ميشه و من نميتونم به جز تو با كسي باشم و از اين حرفا (. خانواده ايشون هم خيلي با اين ازدواج راضي بودند و ذوق داشتند هم خيلي منو دوس داشتند و خانوادمو.خودش هم خيلي از بابا و مامانم خوشش ميومد و البته فك نكنم كه چاپلوسي بوده باشه .)من تو اولين جلسه چند تا شرط بهشون گفته بودم 1:ادامه تحصيل 2: شاغل بودنم 3: حق مسكن (چون ايشون تو يه شهر ديگه هست كارشون ولي به من و خانواده ام قول داده بودند كه تو شهر خودمون زندگي ميكنيم چون كار ايشون هم دست خودشه و بيشتر نظارت و سركشي نهايتا 1 _2 روز تو هفته ميرن و بر ميگردند تا وقتي كه شرايط رو جور كنند براي اينكه كلا بيان شهر خودمون ايشون هم هر سه رو قبول كرده بودند البته من پدرم يه شرط داشت كه اونم بعد اينكه حرفامون نهايي شد و تو باقي مسايل به نتيجه رسيديم بهشون گفتم و ايشون هم قبول كردند شرط پدرم حق طلاق بود من بهشون گفتم و دلايلش رو هم توضيح دادم و ايشون هم قبول كردند حتي چند بار هم بهشون تاكييد كردم گفت مشكلي نيست گفتم خانوادت چي اونا اين مساله رو قبول ميكنند گفت چرا قبول نكن حتي بهش گفتم كه بابا رو اين شرط خيلي حساسه در مورد مهريه هم باهاش صحبت كردم البته ايشون نميخواست در مورد مهريه خودمون صحبت كنيم و از زيرش در ميرفت ولي در نهايت بهم اطمينان داد كه كه اگه مهريه هرچي كه باشه اگه خانواده ام هم قبول نكن خودم قبول ميكنم و تو نگران نباش و قرار نيست سر مهريه همه چي بهم بخوره اگه قراره كه خانواده من بخاطه مهريه منو تنها بذارن بذار بذارن من انتخاب خودمو كردم و...........خلاصه امتحان هاي من تموم شد و دو سه روز بعدش قراره بله برون خصوصي گذاشتيم همون روز بطور كاملا اتفاقي عمه من اومدند به اتفاق خانواده اش ومن ابله خودم به ايشون گفتم كه چون عمه من اومده شما هم اگه خواستي به يكي از فاميلات بگو كه ايشون هم به داييش گفته بودند صبح بله برون ازش پرسيدم گفتم رو حق طلاق هستي گفت اره هستم گفتم به خونوادت نميخواي بگي گفت بگم ؟گفتم هرجور كه خودت ميدوني منم كه ديگه مطمين بودم يعني مطمينم كرده بود از صبح كلي خريد رفتم و اماده شدم كه چي ديگه امروز بله برونم هست ديگه اونم جلوي عمه اينا و داداشم اينا كه داداشم مخالف بود ولي ميديد كه راضيم به نظرم احترام ميذاشت خلاصه شب شد و اينا تشريف اوردند بدون دسته گل و شيريني !خودم هم به اتفاق داداشام رفتم به استقبالشون از طرف ايشون قرار بود داييش و شوهر خواهرش صحبت كنه چون پدرش مريضه و نميتونست درست صحبت كنه البته دامادشون چون از خواستگارم بزرگتره و خواستگارم هم خودش تو يه شهر ديگس و خونشون نيس و پدرش هم مريضه دامادشون حكم پسر بزرگ رو داره) از طرف من هم پدرم حرف اصلي رو ميزد منم اصلا تو اتاق نبودم خلاصه سر صحبت باز شد و پدر من ابتدا اون شرط رو گفت و گفت كه ميتونيد قبول كنيد يا تصميم با خودتونه دلايلش رو هم برا اون شرط گفت ولي دايي ايشون 2 _3 كلمه اي حرف زد و اصلا بدون اينكه بخواد حداقل پدر منو متقاعد كنه قشنگ راحت پا شد انگار نه انگار كه 3_4 ماهه كه دارن مخ منو ميخورن و اينهمه ذوق و شوق داشتند و اصرار. .برخوردشون طوري بود كه اگه يه غريبه اونجا بود فك مي كرد كه من خودموداشتم به اينا غالب ميكردم و اصلا خيلي بهم برخورد يعني اونهمه مدت اون همه ابراز علاقه ارزشه يكم بحث كردن نداشت؟!مراسم ما حدودا40 دقيقه طول كشيد كه موضوع اصلي فك كنم به 10 دقيقه هم نكشيد و حرف حتي به مهريه هم نرسيد.اگه حداقل يكم بحث ميكردن بعد پا مي شدند اينطور بهم بر نميخوردخلاصه اينا خيلي راحت پا شدند و رفتند انگار نه انگار كه اون همه ابراز علاقه شده. فرداش مادرش هم چند بار به خونه زنگ زد ه بود و چون من خونه نبودم مادرم اينا ج نداده بودن تا من برم و نهايتا باهم تصميم بگيريم. بعد از ظهرش خواستگارم بهم اس داد كه نميخواي حرف بزني ؟يعني همه چي تموم ؟ اونطوري حرف زده بوديم؟ خودش هم جند بار اس اونطوري داد و نهايتا ميخواست حرف بزنيم كه گفتم باشه بحرفيم يه جورايي ازم طلبكار بود كه تو قضيه حق طلاق و به من اونطوري نگفتي تو كل حق طلاق و به من
نگفته بودي و اين حرفا من اين كل حق طلاق نه من و نه خانوادم نميتونيم قبول كنيم ومگه من مرد نيستم و از اين جور حرفا ويكم بحثمون شد و منم گفتم اگه نميتوني پس وسايلت اماده هست و ميتوني ببري و ناراحت شد كه ما ديشب اومده بوديم همه چي رو تموم كنيم (در صورتيكه نه دستشون گل بود نه شيريني و خيلي زود هم پاشدند) بايد الان ازمايشگاه بوديم و تو داري به من ميگي وسايلت اماده هست و.تا فرداش خبري نبود كه عصرش دوباره اس داد كه به خدا دارم داغون ميشم و اين حرفا منم با اس بهش ج ميدادم كه زدي زير حرفاش و بهم علاقه نداري و همه چي رفته برام زير سوال گفت اگه بهت علاقه نداشتم دوباره بر نميگشتم و از اين حرفا .بهش گفتم كه بابت اون شب ازش دلگيرم وخيلي بهم بي احترامي كردين انتظارشو نداشتم و اونم گفت كه نه بي احترامي نشده و شما يه جورايي كم لطفي كردين در حق من .خلاصه ازم انتظار داره كه كوتاه بيام من ازش انتظار دارم كه لاقل يه جورايي از دلم در بياره چون منو خيلي مطمين كرده بود ولي اون شب جلوي خانواده ام خيلي خراب شدم وي اصلا با اينكه بهش گفتم كه ازت دلگيرم انتظار داشتم زنگ بزنه و از دلم در بياره (چون بهش گفته بودم كه وقتي ناراحتم دوست دارم از دلم در بياري همينطور كه من از دلت درميارم البته ايشون عادتشه كه خودشم وقتي ناراحته ميريزه تو خودش و يكم ميگذره و بعد يواش يواش حل ميشه )ولي زنگ نزد طي دو سه روز بعد هم با اس هر از گاهي حرف ميزديم البته مادرش روز بعد اون شب هم زنگ زده بود وقرار شد بعد يك هفته دوباره صحبت بشه ما هم طي اين مدت هر از گاهي با اس حرف ميزديم براي من جاي سواله كه كسي كه در روز مدام بهم زنگ ميزد و اگه ج نميدادم نگرانم ميشد الان قشنگ يك هفته هست كه زنگ نزده اصلا پس اون همه دل تنگي كه ادعا ميكرد چي شد؟اس هاش خيلي كمرنگ شده تا اينكه ايشون 3 4 روز پيش قرار بود بره شهرستان بهش گفته بودم كه وقتي رسيدي اس بده اون ساعت موعقر تموم شد و اس نداد منم بهش زنگ زدم (بعد اون شب اولين بار بود كه زنگ زدم كلا 3_4روز بود كه حرف نزده بوديم)كه اس ندادي نگران شدم خواستم بدونم رسيدي يا نه كه گفت تا 10 _20 دقيقه ديگه مي رسم زنگ ميزنم كه زنگ زد و يكم حرف زديم بهش گفتم كي ميتوني در اون مورد با هم حرف بزنيم ايشون گفت نميخوام در اين مورد حرف بزنيم چون واهمه دارم ميترسيد كه همه چي خراب بشه گفتم ولي من ميخوام كه حرف بزنيم نهايتا قرار شد فرداش حرف زديم فرداش فردا شبش به اصرار من حرف زديم كه ديدم ميگه من اگه حق طلاق و بدم به تو تو زندگي همش بايد استرس بگيرم و استرس داشته باشم اگه حق طلاقو ميخواي از مهريه بگذر. منم گفتم خب هيچي كه نميشه باشه ولي كم باشه گفت مگه قرار بود زياد باشه گفتم مثل اينكه بهت گفتم گفتي هرچقد كه باشه مهم نيس گفت من فك كردم شوخي ميكني .يكم بحث كرديم نهايتا نظر ايشون اين بود كه بايد كوتاه بيام و گفت كه نميخواستم حرف بزنيم برا اين بود كه نبايد يه سري مسايل گفته ميشد و اين حرفا گفت احساس ميكنم شرايط برات مهم تر از من شده در صورتيكه من از همه خواسته هام گذشتم و اين فكرو منم در مورد ايشون دارم اون شب بهش گفتم كه منم ميخوامش حالا بعد اون شب فرداش يه زنگ كوتاه زد و گفت بعدا ميزنگم كه زنگ نزد و همش در حد اس ام اس حرف زديم دو روز پيش بهش زنگ زدم ولي اصلا ج نداد اس دادم كه زنگ بزن كارت دارم اصلا ج نداد چون ميدونست در مورد چي ميخوام باهاش حرف بزنم انگار نميخواد تو رو در وايسي گير كنه بعد دو سه بار زنگ زدن و اس نهايتا بهش اس دادم كه هرجور كه راحتي نيم ساعت بعدش ديدم دامادشون به بابام زنگ زده كه برا حرف زدن دوباره كه بابام گفته تشريف بياريد خونه حرف بزنيم كه ايشون گفته با منت يا تلفني حرف بزنيم يا ما بريم خونه اونها !!!يعني من اينقد بي ارزش شدم كه بله برون من تلفني انجام بشه مگه من دختر خياباني ام ! پاكي و متانتم به همه چي مي ارزه .پدر من هم اول قبول كرده و لي از اونجاييكه خود خواستگارم هم اينجا نبوده پدرم زنگ زد به مادر خواستگارم كه اولا بايد پسرتون هم باشه دوما شما تشريف بياريد بعد اونم گفته كه اون اونجا يه كار گرفته نميدونم بتونه بياد يا نه حالا فرقي نميكنه كه باشه نباشه . بابام هم گفته كه اخه من دختر به دامادتون كه نميخوام بدم من قراره به پسر شما دختر بدم بايد خودشم باشه حالا دو سه روز از اون موقع ميگزره نه از خودش خبريه و نه از خونوادش حالا من بايد چيكار كنم بابام ميگه اين وابسته به خونوادشه و نميتونه رو حرفاش بمونه حالاحرفه من زياد رو اون شرط نيست رو اينه كه خب من قبلا بهش گفته بودم و تاكييد هم كرده بودم اگه نميتونست چرا قبول كرده بود ؟انگار تازه فهميده كه من ازش چي خواستم اصلا يه جورايي طلبكارند همه چي رو ميخوان طبق نظر خودشون كنند باباي منم ميگه حرف زدنشون طوريه كه انگار تو رودروايسي ميخوان يه جلسه فرماليته ميخوان بذارن واون شرط رو هم قبول نميكنن و يه چيزه خيلي كم هم ميخوان بابت مهريه بگن.. انگار منصرف شدن و روشون نميشه بعد 3 _4 ماه بگن ميخوان شرايط رو طوري بگن كه قبول نكنيم منم ميگم اگه منصرف شدن پس چرا بعد اون شب دوباره پيگيري كردند چرا خودش اس ميداد منم نه اهل مهريه گرفتن هستم نه چيزي ولي خب من بخاطر ايشون از خيلي از خواسته هام گذاشتم اگه دوسم داره اونم بايد يكم كوتاه بياد ديگه وگرنه اين چه جور دوست داشتني كه اگه هرچي اون ميخواد قبول كنم ازدواج كنيم اگه نه هم كه هيچي .پس اون همه منو منو مطوين كردناش جي شد؟به نظر شما اين كه ايشون نميتونه خودش در اين مورد تصميم بگيره و مي اندازه گردن خانوادش دليل بر وابستگيش نيست؟الان من چه برخوردي كنم بهش اس بدم يا زنگ بزنم چي بهش بگم در مقابل اينكه 2و 3روز پيش زنگ زدم ج نداد يعني ايشون منصرف شده؟بهش بگم كه ديگه خسته شدم و خودم بهم بزنم ؟خب يعني چي 3 ماهه منو الاف خودشون كردن ؟نميدونم چيكار بايد كنم و دليل اين رفتار اونا رو نميدونم ؟ خودش ميگفت كه اوايل كه مامانم برا جواب گرفتن مدام زنگ ميزد اصلا فك نميكرد با لاخره كه قبول كنيم حالا رفتارشونو نميفهمم؟ من متوجه هستم كه هر خواستگاري دو تا جهت داره هم پسر و خانوادش طرف ديگه هم دختر و خانوادش اينم متوجه هستم كه هر كس سليقه اي داره ولي مال ما ديگه از سليقه و خوش اومدن گذشته لطفا راهنماييم كنيم ببخشين كه طولاني شد
يعني منظور اينا چيه ؟ايا ايشون با اين رفتارش نشون دهنده اين نيست كه وابسته به خانوادشه يا همه پسرا تو همچين شرايطي واگذار ميكنن به خانوادشون؟ برام مهمه فقط ميخوام بدونم موضوع چيه ؟
شرمنده ميدونم طولاني شده . چرا كسي كمكي نظري نميده
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
عزیزم حتی فاصله هم نذاشتی خب سرم گیج رفت والا!!! تورو خدا اینقدر وارد جزئیات نشید اگه لازم باشه خب می پرسیم....!!!:302::316::163:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
عزیزم اخه خوندن این متن خیلی سختههههههههههههههههه ولی من خوندمشششش......
به نظر من شما با این آقا تماس نگیر و اگه زنگ زد در مورد شرایطت خیلی جدی باهاش صحبت کن و ببین این شرایط و می پذیرن یا نه...اون ها هم حق انتخاب دارند این شرایطی که شما واسشون گذاشتید شرایط کمی نیست هیچکس نمی تونه تضمین بده که در آینده هیچ مشکلی پیش نمیاد و شما از حق طلاقت یا مهریه استفاده نمی کنی...
شاید اون موقع که قبول کرده اطلاعات کامل در مورد موضوع نداشته و الان رفته و پرسیده که عواقب دادن حق طلاق به زن چی می تونه باشه....
بلاخره اونها هم حق انتخاب دارن که شرایط شمارو بپذیرند یا خیر
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
آرامش عزیزم پستت رو خوندم گلم:46::43::72:
گفتی که پس دوستت دارم گفتن هاش و دلتنگی هاش چی شد؟ به نظر من دوست داشتن چیزی نیست که با سه ماه بوجود بیاد شاید خوش اومدن باشه بیشتر تا دوست داشتن واقعی...
تو دوست داشتن چیزی به اسم هیجان وجود نداره!!! اما ایشون دچار هیجان بوده و احتمال زیاد در مورد مسئله ی حق طلاق اطلاعی نداشته و وقتی متوجه شده یه جورایی خودش رو در معرض تهدید دیده که ممکنه شما مهریه رو بالا بگیری و با استفاده از حق طلاقت طلاق بگیری و مهریه ت رو هم بگیری....
با توجه به رفتارهای ناعاقلانه ی بعضی از خانمها که این کارها رو می کنند و به قولی تجارت واسه خودشون راه می ندازن نگرانی ایشون شاید به جا باشه... درسته که شما خودت رو می شناسی اما ایشون نمی تونن با 3 ماه رفت و آمد این اطمینان رو تو خودشون بوجود بیارن و من حق رو می دم به آقا پسر
راستش یکی از شرط های من هم واسه ازدواج همین حق طلاقه به دلایل متعدد و در مقابل حق طلاق اصراری روی مهریه ندارم و این باعث اطمینان طرفم شده.
اینکه پسر تماس نگرفته یا عقب کشیده صرفا به این دلیل نیست که ممکنه وابسته باشه یا نتونه تصمیم بگیره از نظر من همون احساس خطر هست و عدم وجود اطلاعات کافی در مورد حق طلاقه و فکر می کنم باید بهش اطمینان داده بشه و شما هم جای اون آقا بذارید خودتون انصافا جای ترس هم داره
فکرمی کنم شاید بهتره با پدرتون در این مورد مشورت کنی و این احتمال رو با پدرتون در میون بذاری
عزیزم اتفاقات و رفتارها صد در صد چیزی نیستند که ما از اونها برداشت می کنیم پس بهتر اینه که سعی کنیم دو طرفه به قضیه نگاه کنیم و موضع گیری نکنیم به نفع خودمون و خودمون رو تو شرایط طرف مقابل هم قرار بدیم.
:72::43::46:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
ارامش جان با سختي بسيار خوندم متنت را
حالا چند تا نكته را عرض كنم
اولا به نظر من ديگه شما زنگ نزن و پيام نده ، حداقل از نظر من كه صورت خوبي نداره اين كار،حتي اگه تصميمتون اين شد كه وسايل را پس بدي و همه چيز را تموم كني بذار پدر و مادرت اين كار را انجام بدن
دوما اين كه شما همه چيز را به ايشون گفتي و ايشون همه را قبول كردن، فكر ميكنم ايشون بيشتر تحت تاثير علاقه بودن و به اين خاطر همه شرايط را قبول ميكردن(در حالي كه شما داشتين منطقي فكر ميكردين) و فكر نمي كنم كاملا خانواده شون را در جريان اين موارد گذاشته باشن
وقتي كه خانواده در جريان قرار گرفتن با ايشون صحبت كردن و ايشون كمي از اون فاز احساسات خارج شدن
دليل پيگيريشون هم علاقه اون اقا پسر بوده احتمالا
ولي شما چندين بار به ايشون گفتيد كه تو به من علاقه نداري ،اگه علاقه داشتي شرايط من را قبول ميكردي و از اين حرفا
اين يكي را من در مقام يك پسر ميخوام جواب بدم
شما به ايشون علاقه داريد؟چرا شما يه كم از شرايطتون كوتاه نميايد به خاطر علاقه ؟چرا اصرار دارين فقط ايشون كوتاه بيان
اين شرايط شما(حق طلاق+حق مسكن+مهريه) شرايط كمي نيست
من يكي خودما ميگم با دوتا از اين شرايط شما نمي تونم كنار بيام(حالا كاري ندارم طرز فكرم درسته يا غلط)
ولي شما هم شرايط خيلي سختي قرار داديد بهتر نيست كمي تو شرايطتون بازنگري كنيد؟
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
مرسي از همتون كه لطف كردين و خوندين وجواب دادين
دارم ميتركم خب خودش قبلا گفته بود منم مطمين كرده بود كه منم اين شرطا رو گذاشتم خودش ميگفت مساله اي نيس منم رو حرف اون تكيه كردم
الان مامانش زنگ زد مداركشو خواست البته قبل اين ماجرا ميگفت كه قراره لازمش بشه
يه سري مدارك و سابقه كاري بود كه باباي من چون يه اشنا داشت در رابطه با كار ايشون كه ميتونست بياره كارش رو اينجا برا همون اون مداركش پيش ما بود )قبل اين بحث ها هم برا كاري كه گرفته بود اون مدارك لازمش مي شد حالا من موندم چيكار كنم ايا كادوش رو هم همراه اونا بدم يعني مامانش اينطوري خواسته خواستگاري رو پس بگيره .؟رابطمون طوري نبود كه نشه بهش زنگ بزنم چون اواخر راحت بوديم باهم مي ترسم زنگ بزنم ج نده چيكار كنم؟
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
آرامش جان بهتره همه چیز رو واگذار کنی به پدرت و خودت دیگه تحت هیچ شرایطی نه تلفنی و نه اس ام اسی وارد ارتباط نشی.
بزار بزرگترهاتون بشینن و منطقی تر (چون درگیر احساسات نیستند) باهم به توافق برسن.
اگه الان این مساله براتون حل نشه، با هر مدلی که ازدواجتون سر بگیره بهت قول می دم که تا آخر زندگی بحث و دعوا خواهید داشت. بزار به توافق برسید.
هم اینکه خواستگارت رو می تونی محک بزنی ببینی چقدر محکمه!
با زنگ زدن بهش هم خودت رو سبک می کنی و هم فرصت شناخت اونرو از خودت می گیری. زندگی ای که بر پایه احساس صرف یا رودربایستی شروع بشه جز دردسر چیزی نیست.
بازم می گم کلا خودت رو بکش کنار و بزار پدرت صحبت کنه.
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
ارامش عزیز ! یادت باشه که ایشون هنوز در حد یه خواستگار هستن! پس بذار مشکلی اگه هست خانواده ها برطرف کنن و به توافق برسن و شما هم اگه باهم حرفی دارین در کنار خانواده مطرح کنین. به هیچ وجه دیگه اس ام اس و تلفن و... نزن . غرور خودتو حفظ کن دختر خوب. یه جوری رفتار نکن که انگار تو خواستگار اونی .
در مورد حق طلاق و... خب خودمم به عنوان یه خانم که نگاه میکنم سخته که یه اقا اینا رو قبول کنه. هم بودن مهریه هم داشتن حق طلاق و مسکن و... . من حدس میزنم ایشون اولش خیلی شوخی و اسون گرفته این مساله رو . بعدش که با خانواده اش مطرح کرده اونا اگاهش کردن.
ولی خب نحوه برخورد ایشون با این مساله - که اول قبول میکنن و بعد زیرش میزنن - میتونه در مورد شخصیت ایشون یه نکاتی رو بهت بگه. به نظر من ادم وقتی شرطی رو قبول میکنه باید در موردش اول اگاهی کافی رو کسب کنه بعد قول بده. نه اینطور ....
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
دوستی را انتخاب کن که دلش آنقدر بزرگ باشد که برای جا شدن تو دلش نخوای خودتو کو چيک کنی:72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
عزیزم من خودم به عنوان یه دختر وقتی فکر می کنم میبینم دادن حق طلاق به خانم ها خیلی سخته شاید داداش خودم اگه بخواد اینکار و تو ازدواجش بکنه من باهاش مخالفت کنم عقیده شخصیم هم اینه که از اول زندگی بحث طلاق و پیش کشیدن وجه خوبی نداره و در کل خانوما احساسی تر از آقایون هستند و احتمال اینکه با داشتن حق طلاق عجولانه تر تصمیم به جدایی بگیرند بیشتره
برای اکثر خانواده ها دادن این حق به خانوم پذیرفتنی نیست یکم شرایطتو تعدیل کنی شاید بهتر باشه...:72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
از تك تك دوستان بخاطر جوابشون ممنونم ولي من اين شرايطو چندين بار گفته بودم ايشون هم قبول كرده بود حتي در مورد مهريه ايشون خودش گفته بود كه هر چي خودت بگي همون . ولي تو اون شب اصلا بحث به مهريه نكشيد باور كنيد خيلي خرد شدم جلوي خانوادم يكي اين هست يكي بشينه و سعي كنه طرفو متقاعدكنه اگه جور نشد جريان منتفي بشه يكي هم هست كه بلافاصله پا شه اونم مني كه اين همه اصرار كرده بودند تا قبول كنم من خواستگاراي سمج تر از اينا هم خيلي داشتم ولي چون خود پسره بدلم اصلا نمي نشست جواب رد دادم من از برخوردشون ناراحتم تو روند اشنايي ايشون خيلي به من وابسته بودنو البته مثلا! من دو بار بخاطر شرايط شغلي ايشون نظرم عوض شد خواستم بگم ديدم خيلي وابسته هست و از چشاش و رفتارش ميتونستم بفهمم بنابراين ديگه به كات كردن فك نكردم
ولي در طول رابطه هم چند بار هم بهش گفتم كه وابسته نشه و چون دوتا مرحله داشتيم 1 بله برون 2:ازمايش كه هر وقت من نگرانيامو ميگفتم ايشون ميگفت نه هيچ مشكلي نخواهد بود حتي اگه ازمايش هم جور نشه يعني به لحاظ ژنتيكي مشكلي در رابطه با بچه دار شدن باشه ايشون ميگفت كه بازم من پا پس نميكشم و برام مهم نيس ميگفت اگه خونوادم مهريه رو قبول نكنن خودم هرچي كه باشه قبول دارم حتي اگه خانوادم كنار بكشن خودم هستم تا اخرش خب منم بعد اينطور مطمئن كردنا باورش كردم و منم بهش علاقه مند شدم من زود باور نيستم كه اگه بودم هزار بار پيشنهاد هاي بيرون قبول ميكردم ولي نكردم ازادي داشتم و محدود نبودم ولي خودم قبول نكردم ولي اين فرق ميكرد همه چي رسمي بود حالا خدا و شكر نذاشتم حدو مرز از بين بره وگرنه نميتونستم خودمو ببخشم ادم بخاطر يه احساس اينقد اذيت ميشه چه برسه به بقيه چيزا
من نميخوام بزور نگهش دارم خواستگاراي خيلي خيلي بهتر از ايشون هم دارم ولي تو اين جريان احساسم درگير شده احساسم خرد شده جلوي خانوادم غرورم شكسته
مامانش عصر زنگيد برا مدارك موندم يعني چيه منظورش؟
من تو رفتار خودش موندم كه چرا الان 4 روزه خبري ازش نيست چون 4روز پيش كه زنگ زدم و جواب نداد درست صبحش خودش بهم اس داده بود يا شب قبلش با اس حرف ميزديم خيلي معمولي و عادي
و اصلا بحثي نبود كه ايشون بعد اون اصلا نه زنگ زده نه اس به اس و زنگ منم ج نداده تو اين رفتار موندم فقط ميخواد تصميم رو بندازه گردن من اينكه من انتخاب كننده باشم ازم ميخواست كه كوتاه بيام ميتونه دليلش اين باشه؟؟؟؟؟يا كلا منصرف شده ؟؟؟؟ مساله من شرط و اين حرفا نيس مساله اينه موندم كه ايشون كه اين قضيه رو ميندازه گردن خانواده تو بقيه مسايل هم اينطور خواهد بود ؟من دوست دارم كه همسرم و خودم مشكلاتمونو حل كنيم نه اينكه هرجا گير كرديم بدوايم پيش مامان اينا
اگه ايشون اينا رو قبول كرده بود حالا زده زيرش فردا چه تضميني هست كه تو بقيه مسايل نزنه زيرش؟؟؟؟؟؟؟؟؟قضيه اينجاس كه تا حالا هر چي خواستم به نوعي توجيه كرده و نشده اگه از اينا هم كوتاه بيام ديگه هميشه ياد ميگيره كه من بايد كوتاه بيام من اخلاقم طوريه كه ميگم همه چي بايد دو طرفه باشه از يه چيز من بايد بگذرم از يه چيز ايشون همه چي نصف نصف 50% من50% ايشون نه مرد سالاري رو ميتونم تحمل كنم ونه مرد ضعيف رو قبول دارم لطفا نظر بدين و راهنماييم كنين ممنون
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
این که جواب نمی ده شاید واسه اینه که می خواد فکر کنه و شاید نمی دونه اگه شما دوباره خواسته هاتونو بگید چه جوابی باید بتون بده من احساس می کنم اونم الان با خودش درگیره
از یه طرف به شما علاقه داره و از طرف دیگه شرایطتونو نمی تونه بپذیره،واسه همین سعی می کنه از مواجه با شما اجتناب کنه ...ببین این که قبلا همه چی و قبول کرده و الان حرفش تعییر کرده شاید به خاطر اینه که عواقب قولهاشو نمی دونسته،و فقط از روی احساس تصمیم گرفته.در مورد این که آیا اون به خانوادش وابسته هست یا نه به نظر من فقط با این مورد نمی تونی محک بزنی و باید ببینی تو شرایط دیگه چه طور عمل می کنه مثلا تو تعیین محل سکونت یا کارش یا موارد دیگه
عزیزم بپذیر که اون هم حق انتخاب داره در این که شرایط شمارو بپذیره یا نه و به نظر من شما اصلا کوچک نشدید اونها در اینکه شما دختر شایسته ای هستید شک نداشتندو ندارند وگرنه واسه ازدواج با شما انقدر اصرار نمی کردند فقط با این شرایطتون مشکل دارن...همین:46:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
عزیزم اون پسر پیداش نیست شما فکر مسائل آینده هستی که تو زندگی فلان کار رو نکنه؟ همونطور که گفتم شاید به خاطر بی اطلاعی عقب کشیده و حق هم داره مگه نه؟ شما حق طلاق می خوای...
مهریه ی بالا هم می خوای... من هم اگه پسر بودم و می یومدم خواستگاریت می ترسیدم, ترس هم داره, همه رو نمی شه با خودت مقایسه کنی که دختر خوب...
من وقتی بحث حق طلاق رو مطرح کردم خیلی جا خورد اول بعد گفت یعنی با حق طلاق مهریه هم می شه تعیین کرد؟ گفتم آره اما اگه به من باشه مهریه برام مهم نیست و یا کم تعیین می کنم... گفتم قراره اسم تو بره تو شناسنامه م و عقد کنیم, بخاطر یه مهریه ی بیخود هیچوقت نمی یام شخصیتم رو خورد کنم و خانواده ها رو اسیر کنم... اینطوری خب مطمئن شد.:72:
شما که خواهان شرایط نصف نصف یا کوتاه اومدن نصف نصف هستید من نمی بینم نصف خودتون رو کوتاه اومده باشید؟ به نظر من حداقل مهریه ت رو کمتر بگیر یا اگه قبول نکردند و خودت هم راضی نیستی بی خیال بشی چون این کشمکش ها جز اینکه پرده های احترام رو بین خانواده ها برداره چیز دیگه ای نداره.:305:
اگه بهت زنگ زد باهاش صحبت کن و بگو از طریق خانواده اقدام کنه و نه بیشتر خودت اصلا بهش زنگ نزن.:305:
سارا جون هم خیلی قشنگ توضیح داد حتما به حرف هاش فکر کن عزیزم.:72::46:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
ممنون سارا جون متين عزيز و بقيه دوستان از وقتي كه گذاشتيد
خوشحال ميشم از شنيدن نظراتون و راهنماييهاتون
ديشب بعد از اس من كه فرستاده بودم كه( قضيه تموم شده نظرت رو رك بهم بگو هرچي كه باشه برام محترمه ) تا صبح اس ميداد و تو اساش جريانو گفت سارا جون حدست درسته ميگه تو اين چند روز با خودش درگير بوده و واقعا نميدونسته بهم چي بگه چون ميدونه وقتي با هام حف ميزنه كم مياره و نميدونه چي بايد بگه برا همين با اس راحتره شرايطم براش سخته و اذيتش ميكنه ميگه شمايي كه تعيين ميكني تموم شده يا نه ميگه از طرف من تموم نيست تا وقتي كه شما بخواي تموم كني گفت مداركشم برا كار جديدش ميخواد ولي با جديت هم ازم ميخواد كه قيد شرط و مهريه رو بزنم صبح اول وقت هم زنگ زده بود كه من متوجه نشده بودم و جواب ندادم صبح خواهرش اومد و مداركو برد منم فعلا فقط مداركشو دادم و جوابي كه بهش دادم تو اس اين بود كه فعلا بايد هر دو مون فكر كنيم و هر دو مون تصميم بگيريم چون ايشون تصميم رو به نحوي مي ندازه گردن من
ساراي عزيز من متوجه هستم كه ايشون حق انتخاب دارند ولي اگه همون اوايل كه من گفتم نظر الانشو ميگفت شرايط فرق ميكرد نه اينكه نظر من جلب بشه بعد به عمل كه رسيد بگه من اون موقع نميدونشتم چيه به چيه اينطوري احساس منم درگير نميشد من از اين ناراحتم
من ميگم يكم من كوتاه بيام يكم ايشون .ايشون هم بايد يكم به خواسته من توجه كنه .حرف من اينه
متين عزيز من هم مهريه سنگين و هم حق طلاقو با هم نميخوام بهش هم گفتم كه اگه حق طلاق با من باشه مهريه كم شد مساله اي نيست كم باشه. منتها مثل اينكه ايشون بدون حق طلاق هم نظرشون به يه چيزه خيلي كمه تل مي عزيز ميشه ازت خواهش كنم بهم بگي كه اين حق طلاق شما به چه صورته محضريه ؟ وكالتي ؟ شرط ضمن عقده؟و مهريه هم تعيين كردين و اين حق طلاق كلا مال شماست يا باشروطي يا مثلا نصف نصف
ميدونم اين شرط جز شرط ضمن عقد باشه ولي ما از چند تا دفتر دار پرسيديم اصلا گفتن نميشه مگر اينكه پسر تو ثبت اسناد وكالت بده اونم بعد از عقد!!!!چند جا هم گفت كه ضمن عقده
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام دوستان من همون تل می هستم اما با اسم و جنسیت و سن!!! تعجب نکنید اگه نام کاربری م تغییر کرده...:72::46::43::72:
آرامش جون من هم هنوز ازدواج نکردم و فعلا دارم فکر می کنم اما دختر خاله م وقتی داشت ازدواج می کرد همون موقع حق طلاق رو گرفت یعنی ضمن العقد بود... یه قسمت از عقد نامه نوشته بود حق طلاق با مرد یا زن؟ که دختر خاله م حق طلاق رو زد زن... (تیک زد) البته اونا از قبل توافق نکرده بودند و شوهرش واسش مهم نبود حق طلاق با اون باشه یا با همسرش مهریه ی دختر خاله م هم در حد متعارف بود و تا الانم که 7 سال از ازدواجشون می گذره گوش شیطون کر خیلی زندگی خوبی دارن (البته گاهی بحث دارن اما این بحث کردن ها لازمه ی هر زندگی هست و تا این بحث ها نباشه زندگی درست بنا نمی شه و مثل دیوار کج می ره بالا). :72:
حالا نظر من در مورد شما اینه: اینکه مهریه ت رو خیلی پائین هم نندازی مثلا 12 تا!!! من می گم در یه حد متوسط بنداز که هر دو طرف راضی باشن... اینکه ایشون کوتاه بیاد یا نیاد با خودشه شما تا حدی که برات مقبوله کوتاه بیا اگه پسر هم قبول کرد که خوشبخت بشید اگه نه حالا اونقدرواجب نیست که چون طرف از روی بی اطلاعی حرفی زده بخوای روی ازدواج اصرار کنی و بخوای بگی غرورم خورد شده و ... جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته... اگه به توافق رسیدید که ازدواج میکنید اگه نه اصرار نکن عزیزم:305:.
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
ممنون تل مي يا متين عزيز از جوابت خانمي
نمي دونم چجوري حرف زدم كه فكر ميكنيد اجباري رو اين ازدواج دارم من اصراري ندارم و دليلي بر اصرار وجود نداره دلم پر بودشايد به اين دليل كه تا حالا در مورد هيچ كدوم از خواستگارام وارد فاز احساس نشده بودم و اين اولين بارم بود كه خودمو درگير احساس كردم ولي نهايتا ميتونم رو احساسم كنترل داشته باشم در اين مورد فعلا به نتيجه نرسيدم و تا چند روز ديگه مشخص ميشه. و اصلا اصراري نيس
شاد باشي خانمي:72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام خلاصه اي از ما وقع ميگم
خانواده خواستگارم و خودش فرداي جلسه بله برون تماس گرفتن و ميخواستن كه ما از شرطمون بگذريم ولي ما قبول نكرديم (واقعيتش چون من دلخور هم بودم تو تماسي كه خودش هم باهام داشت خوب صحبت نكردم و عصبي بودمو ) قرار شد كه بعد از چند روز وقتي پدر من از مسافرت برگشت تماس بگيرن و دوباره صحبت بشه بدر من هم چند روزي طول كشيد مسافرتش .و تو اين مدت هم خانوادش دوباره تماس گرفتن ونهايتا قرار شد وقتي پدر من برگشت ما خودمون بهشون بگيم .ولي وقتي پدر من برگشت عليرغم اينكه قرار بود ما زنگ بزنيم پدرم قبول نكرد و ميگفت خودشون بايد زنگ بزنن.
بعد اون و تو اين مدت مسافرت پدرم چندين بار من با خواستگارم صحبت كرديم ولي خب هربار به بحث ميكشيد البته ايشون سعي ميكرد كه اروم باشه ولي خب من حرف خودمو ميزدم تا اينكه ايشون ديگه تلفني صحبت نكرد و فقط اس ميداد تا چند روز و اس ام اسي صحبت ميكرديم و بعد از چند روز چون رو من هم از طرف خانوادم فشار بود من زنگ زدم كه ايشون ج ندادن تا اينكه عصرش از طرف خانوادشون تماس گرفتن (چند روز بعد از برگشتن پدرم ) ولي پدرم ميگفت لحنشون طوري بود كه انگار خسته شده بودن خلاصه چون خواستگارم خودش اينجا نبود ما قبول نكرديم كه بدون ايشون جلسه اي باشه و قرار شد بعد از اومدن ايشون باشه
بعد از اخرين تماس خانوادش ما ديگه حتي اس هم نميداديم تا اينكه مادرشون تماس گرفتن و مدارك ايشون كه پيش ما بود رو خواستن كه براي كارش بهش نياز داشت منم همون موقع يه اس دادم كه اگه قضيه تموم شده رك بگو هرچي كه باشه نظرت برام قابل احترامه .ايشون هم تا صبح اس كه چه عرض كنم طومار ميدادن كه نه اينطوري نيست و من فقط نميدونم بايد چيكار كنم نميتونم باهات تلفني صحبت كنم چون كم ميارم و از اين حرفها تو تموم اس هاش هم اين بود كه از من ميخواست كه از شرط و مهريه سنگين بگذرم ايشون بنوعي تصميم رو مينداختن گردن من و از من هم ميخواستن كه كات نكنم منم صبحش بهش اس دادم كه هردومون بايد فكر كنيم و تصميم بگيريم و هردومون بايد كوتاه بيايم ايشون هم گفت باشه .صبحش خواهرش اومد و مداركش رو برد
ولي بعد چند روز كه من فكرامو كردم و خواستم بگم ديگه ايشون ج ندادن منم چند روز صبر كردم نهايتا پدرم وسايلشونو (هدايا)برد پس داد .
بعد اون قضايا من خيلي فكر كردم و يجورايي خودمو مقصر يدونستم چون واقعا وقتي تو اين سايت مي اومدم و مشكلا و راهكارا رو ميخوندم خيلي چيزا ياد گرفتم و ميشه گفت متوجه خيلي از اشتباهاتم شدم برا همين واقعا پشيمون بودم چون خودمو مقصر ميدونستم و بعد از ايشون خواستگارهاي متعددي داشتم ولي همه رو با ايشون مقايسه ميكردم من خواستم كه اين قضيه رو فراموش كنم ولي هرچي ميگذشت بيشتر خودمو مقصر ميدونستم و بيشتر حسن هاي ايشون و وجه هاي تشابهمون يادم ميومد (البته من عاشقش نيستم )و ايشون هم اشتباهاتي داشتن
اشتباهات من يكيش اين بود كه تقريبا ميشه گفت تحت عنوانين مختلف غرور مردانشون رو پايين اوردم (حتي تو همون مراحل شناخت) و قبل از گفتن و بعد از گفتن شرط
اشتباه دومم اين بود كه بعد از اون ماجرا قشنگ از خانوادشون بدگويي كردم يعني در واقع خودم كاري كردم كه حرف اونا رو قبول كنه و از من بترسه وبره سمت خانوادش . در صورتيكه واقعا من خانوادشو دوست داشتم و دوست نداشتم بعد ازدواج هم كوچكترين بي احترامي كنم و تو همون دوران هم بهشون احترام ميذاشتم ولي خب بجون ايشون غر هم ميزدم تو بعضي موارد مخصوصا بعد از جريان بله برون .در صورتيكه ايشون هم از پدر من دلخور بود ولي هيچ وقت بروم نمياورد .
اشتباه سومم اين بود اواخر زيادي در دسترسش بودم برعكس اوايل
اشتباه ديگم اين بود كوقتي به يه چيزي گير ميدادم ديگه ول كن نبودم و بايد حرفمو تموم ميكردم و اعتراف ميكنم كه بعضا عصبي ميشدم در صورتيكه ايشون اروم مي بودن و اون موقع ها كه ميديدن عصبي ميشم ميگفتن بذاريم بعدا صحبت كنيم ولي مگه من قبول ميكردم
خيلي زود ناراحت ميشدم و انگار يجورايي ايشون به ناراحت شدنم عادت داده بودم
البته با اينايي كه گفتم فك نكنيد من يه دختر بد اخلاق و بي ادبي هستم نه اتفاقا خيلي مودبانه هم رفتار ميكردم و مواقع عادي رفتارم باهاشون خيلي هم خوب بود .اينا مال وقتي بود كه بحثي پيش ميومد تقصير منم نبود خانوادم هر روز يه چيزي ميگفتن و تحت فشار بودم و عصبي .همشون از سر بيتجربگي و نداشتن مهارت بود
اشتباهات ايشون هم اين بود كه شهامت نداشت يعني به من قول هايي داد كه نتونست جلوي خانوادش رو حرفش بمونه نتونست به خانوادش بگه كه من قبلا اين شرطو قبول كردم و كمي وابسطه به خانواده بود
خلاصه من وقتي اومدم اين سايت متوجه شدم واقعا متوجه شدم كه خيلي مهارتم كمه و همه مشكلاتم از بي تجربگي و بي مهارتي بوده مثلا من يجوري صحبت ميكردم كه ايشون فكر ميكرد من ميخوام همه كاره خونه بشم و ايشون قراره خانه داري كنه از بس كه از حق و حقوق نابرابر صحبت ميكردم (در صورتيكه واقعامنظورم اينطوري نبود و من اصلا همچين مردي مورد قبولم نيست)برا همين وقتي جريان حق طلاقو گفتم با اين ذهنيتي كه براش درست شده بود و حرفهايي كه خانوادش ميگفتن واقعا ترسيد البته همه اينا مال 3 هفته اخر بود وگرنا اوايل مشكلي نبود
حالا تو اين سه ماه هم مشكلامو فهميدم و خودمو مقصر ميدونم و هم اينكه يه سوال وتناقصي تو ذهنم بود كه حل نميشد ونميتونستم به خواستگاراي ديگم فكر كنم (با خودم گفتم كه يه بار براي هميشه اين موضوع رو حلش كنم يا برميگرده و يا كلا فراموش ميكنيم همو بهتر از اين هست كه هي بشينم و عذاب وجدان داشته باشم و خودمو مقصر بدونم كه )تا اينكه امشب يه اس ام اس زدم به ايشون چون از شماره خودم نزده بودم اولش نشناخت بعد كه يه نشوني دادم در واقع از يكي از خاطراتمون اسم بردم فوري شناخت و خيلي خوشحال شد و باورش نميشد كه من باشم و ميگفت كه هر لحظه جلو چشماش هستم و خاطراتمون هنوز براش زندس ازم خواست كه فردا تلفني با هم صحبت كنيم حالا ميخوام بدونم فردا اگه پرسيد چرا اس دادي چي بگم واقعيتو بگم يا يه بهونه ديگه بيارم خلاصه چجوري صحبت كنم كه غرور خودم هم نشكنه ؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنون ميشم راهنماييم كنين
:325::325::325::325:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
نقل قول:
من نميخوام بزور نگهش دارم خواستگاراي خيلي خيلي بهتر از ايشون هم دارم
این جمله رو از خیلی از خانم ها می شه شنید و همیشه به نظر من خنده دار و بی معنیه! چون اولین چیزی که به ذهن متبادر می شه اینه که اگر از چیزی بهتر و بالاترش هست چرا باید گزینه ی پایین تر رو انتخاب کرد؟؟ پس اگر بخواهیم حرف شما رو صادقانه و درست فرض کنیم حتماً برآیند شرایط خواستگاری که ردش کردید از خواستگاری که قبولش کردید پایین تر بوده وگرنه هیچ انسان عاقلی گزینه ی پایین تر رو به گزینه ی بهتر ترجیح نمی ده.
در مورد مشکلاتتون اول باید بگم که خواستگار شما بر خلاف سنشون کمی کودک و ناپخته هستند. این حرف یعنی چی که می گویند من فکر می کردم شما شوخی می کردید!! مگه موضوع به این مهمی شوخی داره. شما مستقیم به ایشون حرفتون رو زدید و ایشون هم بله و چشم تحویل داده. این نشون می ده تصمیم گیریشون همینجوری هورتی و بی تامل هست و نظر ثابتی نمی تونه داشته باشه.
در این که شرایط شما رو رد کنه حق داره اما باید از اول قبول نمی کرد که بعد بزنه زیرش. شما هم باید در نظر بگیرید یا حق طلاق یا مهریه. جفتش با هم رو هیچ پسر عاقلی قبول نمی کنه.
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
تصميم نهاني عزيز ممنون از راهنماييت
شب شكن عزيز
عزيزم شما مختاري هر طور كه دوست داري فكر كني و من لزومي نميبينم كه اينجا كه كسي منو نميشناسه دروغ بگم و احتياجي هم ندارم كه شما حرف منو قبول كنين يا نه .
اينقد هم شجاعت دارم كه اشتباهاتم رو بپذيرم و براي تبرعه خودم دروغ بافي نكنم .
چيزي كه وجود داره اينه كه من از نظر فقط اخلاقي با ايشون مچ بودم و توي اين قضيه هم براي اولين بار احساسم درگير بود و چون متاسفانه يا خوشبختانه دختر احساساتي هستم به احساسم بها ميدم و چون يه جورايي دلم پيش ايشون مونده بود ديگه نميتونستم به بقيه خواستگارام فكر كنم يجورايي تصميم گرفتم يه سريش كنم اين قضيه رو تا بهتر بتونم حداقل فراموش كنم الانم چند تا خواستگار دارم كه واقعا شرايطشون خوبه ولي خوب من همش يه دلم پيش ايشونه
همه حرف من و مشكل من هم همين نوع برخود ايشون بود ولي خوب از يه طرف هم بهشون حق ميدم (چون همه خودشونو خوب نشون ميدن )ولي من بر خلاف باطنم خودمو بد نشون دادم نه همون طوري كه واقعا هستم و ايشون يه خورده ترسيد
بهرحال ممنون از راهنماييت :72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام دوست عزیز
کاملا درک میکنم وقتی میگی خواستگار بهتر از اون داری یعنی چی ( یعنی از لحاظ شرایطی که طرف داره و عقل و منطق ) ولی اینکه آدم به فرد خاصی احساس خوبی داره و به قول معروف دلش گیر میکنه ، همین احساس خوب یعنی اینکه فرد موردنظر از بقیه یه جورایی بهتره و در رتبه بالاتری نسبت به بقیه قرار میگیره ( پس یعنی بهتر).
ولی اینم میدونم که طرف مقابلت هم حق داشته که شرایط پیشنهادی رو قبول نکنه ، هر چند به نظر من شاید یکم در تصمیم گیری مشکل داره که نمیتونه راحت حرفشو بزنه و اینقدر هیجان داره ( اونم توی سن 32 سالگی) . البته شایدم یکم از دلیل هیجانش این باشه که با دختری ارتباط نداشته .
همونطور که شما مسایل مختلف رو دیدی و بابتش نگرانی ایشون هم همینطوره . نمیگم از همه شرایطت بگذر نه اصلا . ولی شرایط منطقی واسش بذار و اگه میخوای بیشتر بشناسیش یجور دیگه امتحانش کن نه اینجوری و با این شرایط که اونم هراس داشته باشه و نگران شه و به خودش بگه خانمی که از الان اینطوریه فردا چطور خواهد بود .
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب شکن
نقل قول:
من نميخوام بزور نگهش دارم خواستگاراي خيلي خيلي بهتر از ايشون هم دارم
این جمله رو از خیلی از خانم ها می شه شنید و همیشه به نظر من خنده دار و بی معنیه! چون اولین چیزی که به ذهن متبادر می شه اینه که اگر از چیزی بهتر و بالاترش هست چرا باید گزینه ی پایین تر رو انتخاب کرد؟؟ پس اگر بخواهیم حرف شما رو صادقانه و درست فرض کنیم حتماً برآیند شرایط خواستگاری که ردش کردید از خواستگاری که قبولش کردید پایین تر بوده وگرنه هیچ انسان عاقلی گزینه ی پایین تر رو به گزینه ی بهتر ترجیح نمی ده.
شب شکن عزیز
این سخن برای شما خنده دار و بی معنی است چون اهل عقلی نه اهل دل
اهل دو دوتا چهارتا کردن هستی. شاید یکی از دلایلش جنسیت باشه یعنی چون مذکری اینطور فکر می کنی.
خوشبختانه و یا متاسفانه خانمها بیشار تصمیماتشون رو با دلشون می گیرند بجای عقلشون.
مثلا همه می دونند سیگار کلی ضرر داره ولی افراد سیگاری با وجود اینکه عقلشون قبول داره این ضرر داره ولی کنار گذاشتن اون براشون سخته و ممکنه مدتها طول بکشه بخاطر بها دادن به حرفه دل نه عقل.
می دونی چرا خانمها این همه زحمت باردای و بچه داری و خانه داری رو می کشند در حالیکه اگر مثل اقایون بیشتر دنبال عقلشون بودند بدنبال پیشرفت خودشون در کار و حرفه و تحصیلشون بودند و کمتر دنبال کار پر زحمت و پر دردسر همسری و مادری می رفتند خانمها از لحاظ جنسی هم زیاد نیاز به روابط ج ن س ی ندارند و تحت فشار نیستند. همه ی زحمتها و گذشتن از خود و فداکاری بخاطر احساسی و عاطفی بودنشون هست.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو درست بیان کرده باشم. :72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
من حرف شما رو قبول ندارم. خوب وقتی احساس خانمی به یک نفر بیشتره معنیش اینه که اون رو برای علاقمند شدن بهتر دیده. نوشته ی من رو اگر خوب خونده باشید من از کلمه ی برآیند استفاده کردم. یعنی مجموع نیروهای مثبت و منفی و حاصل از اون. من نمی گم که حرف خانم آرامش دروغ بوده. منظورم اینه که نحوه ی بیانشون درست نیست. ممکنه کسانی بودند که در هر زمینه ای اعم از مالی، تحصیلی، موقعیت اجتماعی و شغلی از خواستگار حال حاضرشون بهتر بودند اما با همه ی این موارد این خانم محترم حتماً یه چیز بهتری با در نظر گرفتن مجموع شرایط در خواستگار فعلی دیده که به ایشون علاقمند شده. پس حرف من درسته که می گم عقل هیچ انسانی بد را به خوب یا خوب را به بهتر ترجیح نمی ده.
این حرف تو کت هیچ کس نمی ره که خانمی بگه همه ی خواستگارام از فلانی بهتر بودند ولی من باز خام شدم و به ایشون جواب مثبت دادم. به نظر من و خیلی های دیگه در حد یه قپی یا ادعاست فقط.
خوش باشید.
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط شب شکن
ممکنه کسانی بودند که در هر زمینه ای اعم از مالی، تحصیلی، موقعیت اجتماعی و شغلی از خواستگار حال حاضرشون بهتر بودند اما با همه ی این موارد این خانم محترم حتماً یه چیز بهتری با در نظر گرفتن مجموع شرایط در خواستگار فعلی دیده که به ایشون علاقمند شده.
این چیز بهتر ممکنه فقط یک حس خوب باشه یا یک کشش درونی معیار و ملاک بیرونی و قابل سنجشی ممکنه نباشه.
ممکنه شما دو انتخاب با موقعیت مشابه از لحاظ شرایط اجتماعی و خانوادگی داشته باشی ولی شما به یکی حس بهتر و یا کشش بیشتری داشته باشی.
من تنها دانسته های خودم رو گفتم ممکنه دقیق ودرست نباشه و ممکنه اصلا منظور خانم ارامش مطلب دیگری است.
موفق باشید.:72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
متين عزيز خيلي ممنون از راهنماييت
بله حق باشماست اين شرايط شرايط سختي هست خودم هم قبول دارم و شايد انتظار من بالا بوده كه با 3 ماه ارتباط فك كنم ايشون منو بايد ميشناخته و بهم اطمينان ميكرده .
ايشون قبلا با دختري ارتباط نداشته و من واقعا علاقه ايشون رو ميديدم من اعتقادم اينه كه چشم ها هيچ وقت به ادم دروغ نميگن متاسفانه و يا خوشبختانه من وقتي با كسي حرف ميزنم ميتونم احساس دروني اون شخص رو بفهمم (يه نوع حس ششم )
بله ايشون توي تصميم گيري مشكل دارن درست مثل خود من در واقع ميشه گفت جرات مندي شون كم هست البته خود من هم همينطور هستم ولي ايشون كه مرد هستن ادم يكم انتظارش بالا ميره .
اوايل كه حرف مهريه زدم واقعيتش ايشون نميخواستن ما خودمونيم در اين مورد حرف بزنيم ولي من تحت فشارش گذاشتم و لابد ايشون هم چون نخواسته من ناراحت شم قبول كرده ولي توي عمل موند ولي در مورد حق طلاق خيلي راحت قبول كرد خود من موندم كه چطور به راحتي قبول كرده حالا بعدا رفته و به خانوادش گفته و منصرفش كردن .
سنجاب عزيز
دقيقا هميني كه ميفرماييد هست فقط يه كشش و حس برتر بوده از نظر خانوادگي و اجتماعي هم واقعا خوبن فقط ايشون از نظر تحصيلات و مسايل مالي از بقيه خواستگارام كمترن منظور من هم همون حس و كشش بوده كه اونم به مرور زمان ايجاد شد نه در اولين برخورد.
در واقع ايشون رو اوايل من و خانوادم جواب رد داده بوديم بخاطر شرايطشون ولي خب ايشون و خانوادشون خيلي مصر بودن .
ممنون ازت خانمي:72:
براي اينكه موضوع روشن بشه ميگم مثلا من يكي از خواستگارام هي،ت علمي دانشگاه بودن و از نظر خانوادگي و مسايل مالي و شرايط ديگه واقعا عالي بود ولي خب من اصلا هيچ كششي نداشتم بهشون و حتي تو اولين برخورد هم ازشون خوشم نيومد و گفتم شايد بعد از يكي دو جلسه عادت كنم (چون براي من اصلا قيافه مد نظرم نيست و اعتقادم اينه كه ادم بعد از مدتي عادت ميكنه )ولي بعد چند جلسه بازم ديدم نه اصلا من هيچ حسي نميتونم پيدا كنم ايا من بايد بخاطر اينكه ايشون موقعيتشون خوب بوده انتخاب ميكردم در حاليكه هيچ حسي نداشتم و يا اينكه يكي صرفا چون شرايط ماليش خيلي خوبه انتخابش كنم در حاليكه حتي نميتونستم بهش نگاه كنم .خب من خودم هم شرايطم خوبه بنابراين اكثريت خواستگارام هم موقعيتشون واقعا خوبه ولي در واقع بيشتر خواستگارهاي من بدليل همين بوجود نيومدن حس بوده ولي در مورد ايشون اينطور نبود اون حس بود هر چند كه از نظر موقعيت پايين تر از بقيه بودن .حالا يكي ميتونه بگه خب ادم مگه عقلش كمه كه خواستگاري با موقعيت هاي خوب رو رد كنه .خب اين .و قپي مياد خب اين شخص مختاره كه هر طوري دوست داره فك كنه
من والاه حتي توي فاميل يا دوست و اشنا هم برخلاف خيلي ها از خواستگارام چيزي نميگم چون واقعا احتياجي به تعريف كردن من نيست خودشون واقعا ميبينن كه چي به چيه چه برسه توي يه محيط مجازي براي چي بايد بخوام تعريف كنم
حالا خواهشا اين بحث ها رو ول كنيم من رو راهنمايي كنيد كه چكار كنم
ايشون باوجود اينكه اون شب خيلي خوشحال شدن و خيلي ذوق زده شدن از اس دادن من .و باوجود اينكه خودشون ابراز تمايل كردن به تلفني صحبت كردن و از من خواستن كه تلفني صحبت كنيم بدون اينكه من ازشون بخوام ولي زنگ نزدن و فقط فرداش چند تا اس عاشقانه فرستادن و يه اس فرستادن كه ميتونم يه سوال بپرسم كه من هم اون اس رو متوجه نشده بودم چون خواب بودم ولي صبح ج دادم كه بپرس ولي تا حالا نپرسيدن .
به نظرتون چرا زنگ نزد ؟ازش بپرسم كه چرا نزدي؟يا بحال خودش بذارم ؟من چيكار كنم الان؟
با وجود اينكه خانوادش اون موقع خيلي منو دوست داشتن ولي واقعيتش از برخوردخانواده ها هم ميترسم
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
به حال خودش بذار.
اون تمایل شما رو برای ادامه رابطه دیده پس 50% قضیه حله.
می مونه 50% مربوط خودش که پیداست هنوز تردید داره و یا خانواده اش مانع شدند.
فکر کنم هرچی شما جلوتر بری اون بیشتر عقب نشینی می کنه.
کاری انجام نده ببین چه تصمیمی می گیره.
اگر تماسی نگرفت یعنی می خواد رابطه ادامه پیدا نکنه.
پس بهتره شما هم خویشتن داری کنی.
موفق باشی.:72:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
بهم اس داده كه الان سر كارم شب يادم بنداز بپرسم
ميدونيد چيه بعضي چيزا برام مبهمه اخه پريشب وقتي بعد 3 ماه قطع رابطه بهش اس دادم اينقد خوشحال شد اصلا باورش نمي شد كلي ذوق كرد طوري كه انتظارشو نداشتم ديروز هم بدون اينكه من اسي بزنم خودش چند تا اس زد منم ج دادم ولي امروز نه. فقط من صبح اس دادم كه سوالتو بپرس اونم بالايي رو زد .دليل رفتارش رو نميفهمم
ترديدش شايد بخاطر اينه كه دوباره بياد و احساساتي بشه بعد دوباره نشه و ضربه بخوره
شايدم بقول معروف داره تاقچه بالا ميذاره
حتم دارم كه گفته به خانوادش با وجود اينكه گفتم نگه .
يعني اس نزنم كه ديروز منتظر تماست بودم ؟
اونموقعي كه اصرار ميكرد افتاده بودم دنده لج . :302:
مرسي سنجاب عزيز از راهنماييت
راستش اون شب من از يه شماره ديگه اس دادم اولش نشناخت و گفت مزاحم نشيد بعد خودمو معرفي كردم خيلي ذوق كرد از حال واحوالم پرسيد و از خودش و كارش گفت خلاصه كلي ذوق كرده بود به گفته خودش باورش نميشد بعد هم از خاطراتمون گفت اينكه هنوز خاطراتمون براش زندس اينكه تك تك لحظه هامون هنوزم بيادشه و فراموشم نكرده و از اين حرفها بعد منم گفتم هنوزم مزاحمم گفت اگه مزاحمم بودي كه تا الان بيدار نبودم و ج نميدادم بعد هم خودش خواست كه تلي صحبت كنيم منم گفتم باشه ولي به خانواده نگو (اينجا رو اشتباه كردم)
فرداش هم خودش باز چند تا اس زد اخرش هم نوشت كه يه سوال بپرسم منم خواب بودم ج نداده بودم بعدش اس داده بود كه ببخشيد مزاحم شدم و شب بخير صبح هم من اس دادم كه خواب بودم حالا بپرس اس بالا رو زد كه الان سركارم برگشتم يادم بنداز بپرسم .امروز اصلا اس ديگه اي نداده
سنجاب جان خب اگه نميخواد پس چرا ج داد؟؟؟؟؟و رفتارش هم گفتم چجوري بود
خب يعني چي اين اس يعني ميخواد ادامه پيدا كنه ؟؟؟؟يا با اين كارش يه جوري داره تاقچه بالا ميذاره ؟؟؟؟
من چيكار كنم اس بدم يا نه ؟؟
ترديدش شايد بخاطر اينه كه دوباره بياد و احساساتي بشه بعد دوباره نشه و ضربه بخوره
شايدم بقول معروف داره تاقچه بالا ميذاره
حتم دارم كه گفته به خانوادش با وجود اينكه گفتم نگه .
يعني اس نزنم كه ديروز منتظر تماست بودم ؟
اونموقعي كه اصرار ميكرد افتاده بودم دنده لج .
(اونيكي رو ميخواستم ويرايش كنم نشد اينو زدم )
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
آرامش عزیز
شما هم زیاد انگار مرد ها رو نمیشناسی . مردها در هر لحظه فقط روی یک چیز می تونند متمرکز باشند و موقع کار همه حواسشون به کاره معمولا( همه مردهای اطرافم که اینطوریند )
پس زیاد نگران نباش که بعد از اس دادن شما که گفتی بپرس چرا جواب نداده یا گفته یادش بندازی . ولی از طرفی نیاز به یادآوری شما نیست ، اگه چیز مهمی باشه حتما خودش یادش میمونه که بپرسه .
شما یکم بیشتر آرامشتو حفظ کن . الان دیگه بهش فهموندی که هنوز بهش فکر میکنی پس دیگه نیازی نیست بازم فقط شما شروع کننده باشی . اگر تماس نگرفته شاید هنوز نیاز داره که بیشتر به تصمیمش مطمئن شه .
پس یکم بهش فرصت بده . انشا... نتایج بهتری بگیری .
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
آرامش عزیز :43:تو پست اولی هم که برات گذاشتم گفتم به هیچ وجه تماسی باهاش نداشته باش و هرکاری لازم باشه انجام بشه فقط از طریق خانواده باشه الان هم همونو دوباره میگم :43:
مطمئن باش اینطوری به هیییچ نتجه ای نمیرسی.. دختریکه سهل الوصول باشه جذابیتشو واسه طرف مقابلش از دست میده... این ره که تو میروی به ترکستان است :163:
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام ارامش عزیز
حقیقت ارتباط مجددی که شروعش با شما بوده را اصلا نپسندیدم و در شان شما نمیبینمش
الانم بهتره هیچ اقدامی نکنی و اگرم مجدد باهاش صحبت کردی یه جورایی مسیر را به خانواده ها بکشونی
حیف شخصیت تو هست که با این همه تعاریف خودت راسبک کنی اینجا ایرانه و فرهنگش هم ایرانی
پسری که به قول خودت سی و دو سالشه و اهل ارتباط جنس مخالف هم نیست تو ذهنش این حرکت شما نمیپسنده مطمئن باش این شروع براش جالب نیست بازم تصمیم با خودته و اینایی که گفتم نظر شخصیه دوست دارم ادامه مطالبت بخونم اما عزیزم مراقب باش اونم زیاد
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام دوستان
پرناز جان از راهنماييت ممنونم
شما درست ميگيد شايد اشتباه كردم ولي داشتم اذيت ميشدم دايم داشتم مقايسه ميكردم و خودمو و مقصر ميدونستم الان اينطوري حداقل خيلي چيزا برام روشن ميشه من دختر سهل الوصلي نيستم .ايشون و خانوادشون كلي اصرار كرده بودند تا ما مخصوصا خودم قبول كرده بوديم ولي خب اخر سر سر شرايط به تفاهم نرسيديم .ولي خيلي چيزا برا من مبهم مونده بود اينا اذيتم ميكرد همه خصوصيات مثبتش به نظرم ميومد و خودمو و خانوادمو مقصر ميدونستم در حاليكه همه كاره ايشون بود و خب خيلي جاها هم تقصير ايشون بود .
ويدا جان ممنون از راهنماييت
خانمي من خودم هم اهل ارتباط با جنس مخالف نيستم و دختر شل و ولي هم نيستم (با اينكه اصلا محدود نبودم و مذهبي هم نيستم ) اينطوري بگم كه ايشون توي اون 3 4 ماه ارتباطي كه باهم داشتيم با اينكه اواخر ديگه رسمي صحبت نميكرديم ولي هيچ وقت بهشون اجازه ندادم كه با هم برخورد راحتي داشته باشيم با اينكه خب ايشون هم خواستگار رسمي من بودند و همه چي رسمي بود وتقريبا قرار عقد هم گذاشته بوديم .قبول دارم كه اشتباه كردم كه شروع كردم ولي پشيمون هم نيستم چون اينطوري خيلي چيزا برام روشن ميشه و ديگه خودمو سرزنش نميكنم در ضمن الان اس ام اس يا برخورد هاي من هم در مقابل ايشون حالت التماس و عجز نداره و از موضع ضعف وارد نشدم هر چند كه شايد كليت كارم اشتباه باشه .
بهرحال ايشون فعلا تماسي نگرفته ولي تو اس ها كه تازگيها خودش شروع ميكنه تو خواستنش پا برجا هست ولي از هر دو طرف خانواده دلگيره گفتم خانوادت ميدونن گفت نه و نميخوام فعلا بگم ميخوام بعدا و تو عمل انجام شده قرار بگيرن و از من هم خواست كه نگم ولي من مادرم در جريانه
بهرحال مواظب هستم و بهيج وجه پيشنهاد غير منطقي قبول نميكنم
مرسي از همتون
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام بچه ها
بالاخره تقريبا يكي دوهفته قبل ايشون تماس گرفتن و چند ساعتي مفصل حرف زديم و دردو دل كرديم و خيلي چيزا مشخص شد ايشون به گفته خودش تحت تاثير خانوادش بوده و يجورايي ديدشون رو نسبت به ما عوض كرده بودن .اينطوري كه من فهميدم فقط يه سري سوءتفاهم وجود داره فك ميكنن ما نقشه كشيديم و از اين حرفا. شديدا ابراز پشيموني ميكرد از اينكه رو خواسته خودش واينستاده ميگفت عوض شدم و ديگه نميذارم كسي دخالت كنه ولي شرط رو هم قبول نميكنه از خانواده من و خودش شاكيه از اينكه هيچكدومشون بهمون فرصت ندادن كه خودمون تصميم بگيريم . يبار همو ديديم
به خانوادش چيزي نگفته يجورايي خانواده ها از هم دلخورن بهش گفتم پس چيكار كنيم ميگه اونا خودشون وقتي تصميم مارو ببينن درست ميشن و از اين حرفا....... ازم ميخواد كه باشم منم گفتم هستم ولي نه به هر قيمتي نميخوام بدون رضايت خانواده ها باشه اگه قراره بشه دوست دارم خانواده ها كاملا راضي باشن . ميگفت اينبار ميخوام خودم اول با بابات صحبت كنم بعد به خانوادم بگم
قراره در مورد چگونگيش مفصل بحرفيم ولي فعلا از اون موقع تا حالا حرفي در اين مورد نزديم در واقع تماس زيادي نبوده و هرازگاهي اس بوده .يكي دوبار بهش ياداوري كردم كه حرف بزنيم ولي ميگه ميخوام كارامو رديف كنم خيالم راحت بشه بعدا در اين مورد فكر كنيم و بحرفيم.
بعضي وقتا احساس ميكنم داره بهونه مياره نميدونم شايدم من صبرم كمه .اين سري كه ديدمش با وجود اينكه خودش ميگه احساسش همونه ولي اون حس ثابق رو تو چشماش نديدم اينبار برخلاف قبل كه خيلي عجله داشت و ابراز احساسات ميكرد عجله اي براي باهم بودن نداره (پيشنهاد ديدار حضوري هم از طرف خودش بوده )سرش هم شلوغه نميدونم بخاطره كارشه يا بهونه مياره .خودش ميدونه خواستگار دارم ولي انگار از طرف منم مطمينه كه ردش ميكنم چون واكنشي نشون نميده
خودش كه ميگه اگه نميخواستم همون اول حرف نميزدم يا ميگفتم .ديگه نميدونم چي به چيه ؟
هزارو يك جور فكرو خيال مياد به سرم ميگم نكنه ميخواد بازي بده ولي خب اگه اينطوري بود كه رفتارش بايد صميمانه تر بود!
از طرف ديگه هم من اصلا دوست ندارم خانواده ايشون يا اخودم ناراضي باشن (نظرشون بعدا برگشته )والا قبل جريان كه اصرار پشت اصرار بود و در واقع جز به جز خانوادشون دوسم داشتن .حالا نميدونم دارن تاقچه بالا ميذارن يا واقعا ناراضين (البته فعلا كه ميگه نگفتم )
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
با سلام دوست عزیز
امیدوارم اونچه که به صلاحتونه براتون پیش بیاد فقط میخواستم بگم شما اصراری به تماس و برقراری ارتباط نداشته باشی بهتره و اجازه بده آقا همیشه برای تماس پیش قدم باشه
دیگه اینکه خواستگارای دیگه رو به نظر من رد نکنید چون هیچ اعتباری نیست که ازدواجتون با این آقا سر بگیره موقعیتهاتونو از دست ندید
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
آرامش عزیز
بهت پیشنهاد میکنم خیلی بیشتر از احساساتت به عقلت بها بدی.سعی کن خیلی عاقلانه همه چیز رو بررسی کنی عزیزم.روی بقیه خواستگارات هم فکر کن گلم.
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
همه چي تموم شد من اشتباه فكر ميكردم ارزشش رو نداشت خيلي رويايي بودم متاسفم برا خودم .
اصلا اعتباري به حرفاش نيست هميشه خدا پشت ادم رو خالي ميكنه اون سري با خودم گفتم خب شرط سنگينيه بهش حق دادم بابت پس گرفتن قولش هر چقدر بهم گفتن كه وابسته بخانوادشه و كاملا تحت تاثير خانواده و مطيعه نميتونستم قبول كنم وتوجيه ميكردم ولي حالا ديگه كاملا مطمعن شدم و خودم تجربش كردم كه اصلا قدرت تصميم گيري نداره .كاش همون قدر كه تو كارش موفقه و تصميم گيرنده هست و يه ذره هم تو زندگي شخصيش همينطوري بود و خودش برا زندگيش تصميم ميگرفت .جالب اينجاست خودش با اينكه پسره و اختيار زندگيش دست خودشه كاملا تحت تاثير خانوادشه و بحرفه اوناست ولي از من انتظار داره كه كاملا خودم تصميم بگيرم و يجورايي اگه لازم بشه تو روي خانوادم هم بايستم !!!!منم هيچ وقت پلهاي پشت سرم رو خراب نميكنم از ايشون هم همچين انتظاري نداشتم ولي ديگه بايد بتونه حرف خودش رو هم بزنه يا نه !ايشون اگر قدرت تصميم گيري داشت وقتي از نظر من با خبر شد خانوادش رو هم راضي ميكرد اصلا انگار ميترسه كه دباره بگه بگه كه من فلاني رو ميخوام
از من انتظار داره عين خودش يه قولهايي بدم و قشنگ حرف بزنم و حالا مهم نيست كه چقدم بتونم به حرفام عمل كنم يا نه !
منم يه اخلاقي دارم كه يه چيزي رو ميگم كه بتونم پاش وايسم ولي متاسفانه فقط قشنگ حرف ميزنن!!!
تا دلتون بخواد زود رنج تشريف دارن باور كنيد اصلا نميشه گفت بالاي چشمت ابرويه ..از بس كه چون تك پسرن مادرشون لوس بار اورده همه چي بايد هميشه بر وفق مراد ايشون باشه من خودمم تك دخترم ولي اصلا به هيج وجه لوس نيستم
جالب اينجاست خودش و خانوادش از اين ميترسيدن كه اگه ازدواج كنيم و حق طلاق با من باشه زندگيمون امنيت نداره تازه الان دارم متوجه ميشم كه با اين زود رنجي و كمال طلبي شديد ايشون اگر دست ايشون باشه من بايد همه عمرم بترسم هرچند كه ديگه تموم شد
اون موقع حيفم اومد چون احساس ميكردم بخاطر يه سري سوتفاهمه و بخاطر چيزايي هست كه اصلا ارزش نداره ازدواجمون بهم ميخوره ولي
ولي الان ميبينم من اصلا نميتونم رو ايشون به عنوان همسرم حساب باز كنم هميشه پشتم رو خالي كرده ديگه نميتونم بهش اعتماد كنم بيش اندازه زود رنجه و اصلا انتقاد پذير نيست خيلي جاها خودخواهيش بهم اثبات شد همه چي بايد طبق خواسته ايشون باشه همه چي رو اماده ميخواد
اين رابطه هم جز استرس چيزي برام نداره چه الانش چه بعد ازدواج
درسته كه الان خيلي ناراحتم ولي خدا رو هم شكر ميكنم كه الان بعضي چيزا بهم اثبات شد:323::323:
وگرنه بعد ازدواج يكي يكي بايد برا مشكلاتم تايپيك باز ميكردم
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
آرامش عزیز
حق طلاق را نمیشه موقعه عقد گرفت. اگرم بنویسن ضمانت اجرائی نداره.
حقی را که ندارد چطور به شما بدهد؟ اول باید شما به عقد ایشون دربیایید بعد در یک سند جداگانه ایشون شما را برای طلاق همسرش ( یعنی خودتون ) وکیل کند.
در واقع بعد از عقد این وکالت داده میشود و دفتر اسناد رسمی میتواند این وکالت را بدهد نه محضر ازدواج. چون بعضی دفاتر فقط برای عقد هستند و سایر کارهای حقوقی را نمیکنند.
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
شبنم جان ممنون از راهنماييت و توجهت
ولي اين سري بحث ما سر حق طلاق نيست من اصلا حرفي از حق طلاق نزدم كه.متاسفانه خانواده ايشون بعد از بحث حق طلاق ديدشون منفيه فكر ميكنن من چه نقشه اي داشتم الانم خواستگارم با اينكه خودش منو ميخواد ولي واهمه داره كه حرفشو به خانوادش بزنه ديگه اينجاشو كه ديگه من نميتونم كاري كنم خودش بايد تصميم ميگرفت ديگه نه به خانوادش ميگه نه چيزي خودشم كه برخلاف گفته هاش كاري نميتونه بكنه من كه نميتونم عوض ايشون برم با خانواده ايشون صحبت كنم
تا هم ميخواي يه چيزي بگي اقا قهر ميكنن يه اس فرستاده بود دوستت دارم و از اين حرفا منم ناراحت بودم از دستش گفتم اره اينا همش فقط حرفه ايشون هم رفتن تو قهر !!!!!!!! يه موضوع رو اينقدر كش ميده كه الانم تو غار تنهاييشون تشريف دارن بخدا منم خسته شدم ديگه الان دو ماهه نه معلومه ميخواد چيكار كنه نميشه هم بهش حرفي زد همون بهتر كه تموم بشه
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام
به نظر من همه حرفها و خواسته هاتو خیلی واضح بهش بگو و از اهداف و برنامه هاش حتما سوال کن ولی نه جوری که ناراحت شه یا غروررشو بشکنی . ( میدونم که شرایطی که این مدت داشتی چقدر سخته ، ولی بازم سعی کن خیلی با احترام برخورد کنی )
بعدش اگه مطمئن شدی که همسرت موردنظرت نیست زودتر فراموشش کن و بیش ازین خودتو درگیر اضطراب و ناراحتی نکن .
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
متين جان ممنون از توجهت و راهنماييت
واقعيتش ديگه چند روزه كه باهاش ارتباطي ندارم كه خواسته هامو بهش بگم چه الان و چه قبلا هم با احترام برخورد كرديم نزديكه 3 ماه از ارتباط مجدد ميگذره درسته كه اولش من شروع كردم ولي بعدش ايشون بودن كه پي اش رو گرفتن ايشون خواستار صحبت تلفني و ديدار حضوري بودن خواستار از سر گرفتن دوباره ماجرا بودن .تو همون ديدار حضوري هم بهش گفتم كه ميخوام ولي نه به هر قيمتي ميخوام خانواده ها رو هم در كنارمون راضي داشته باشيم ميگم انتظار داره قشنگ حرف بزنم يعني اين كه انتظار داره من بگم اره من بخاطر تو قيد همه چيرو و همه كس ميزنم حالا شايد كار به اونجا هم نرسه ولي اخه چرا بايد من حرفي بزنم كه نميتونم بهش عمل كنم .
من بلد نيستم فقط برا خود شيريني حرفي بزنم كه بعد توش بمونم بعد از اون جلسه هم همش با اس در ارتباط بوديم چند بار خواستم كه صحبت كنيم ولي نشد همش كش ميداد تا اينكه ميخواست دوباره ببينتم كه من نرفتم و گفتم تلفني هم ميتونيم صحبت كنيم بعدش يه پيام فرستاد ديگه اينقد تو اين مدت فقط پيام عاشقانه فرستاده بجاي صحبت اساسي كه منم جوش اوردم و گفتم كه اره همش فقط حرفه به ايشون هم برخورده (چون فكر ميكنه احساساتشو مسخره كردم) رابطه اي كه بخاطر يه حرف الكي بخاد تموم شه بذار تموم شه .همش كوتاه اومدم اصلا نميخواد ببينه انگار هميشه من مقصرم .تو اين مدت هيچي رو بروش نياوردم كه نكنه غرور اقا زير سوال بره !!
ايشون منو با خواهرش مقايسه ميكنه خواهرش تازه ازدواج كرده تو جلسه بله برونش خودش مهريه رو خيلي كم گفته بودصرفا برا خود شيريني ولي خانواده داماد مهريه كم رو قبول نكرده بودن و يه چيز متعارفي شده ميگه اره خواهر من اونطوري گفت سر همسرشو پيش خانوادش بلند كرد اونوقت شما هم حق طلاق ميخواي و منو سرافكنده كردي پيش خانوادم انگار از من چي ديده بودين ... .اينا رو بعنوان درد و دل بهم ميگه .حالا ميدونه كه نظر من نسبت به حق طلاق برگشته .
امشب به قد 7 _8 ماه گريه كردم همه اين مدت همه چيرو ريخته بودم تو دلم هميشه خودمو جلوي همه خوشحال نشون دادم جلوي همه شاد بودم هيچ وقت احساساتمو بروز ندادم سعي كردم از همه پنهانش كنم كه بخاطرش ناراحتم ولي ديگه امشب منفجر شدم
تو يه اس بهش گفتم كه ديگه هر جور كه خودش ميخواد و تصميم با خودشه...
-
RE: ايا خواستگارم منصرف شده ؟ايا وابسته به خانوادشه
سلام ارامش عزیز
از ناراحتیت خیلی دلم گرفت عزیز دلم بهتره بیش از این خودت اذیت نکنی بزار اونم تو تنهایی فکراش کنه و اگه واقعا بخادت به خانوادش میگه و درست میشه در غیر این صورت به ضرر و ناراحتی شما تمام میشه پس بهترین کار اینه فعلا مسکوت بزاریش
همه چی رو بخدا واگذار کن اگه صلاحت باشه سریع درستش میکنه در مورد اخلاقش یا وابستگی یا لوس بودنش فعلا حرفی ندارم باید اول انتخابت کنه بعد در مورد نقص هاش با خودت کنار بیای
موفق باشی عزیزم:72: