-
رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
حدود 5 ماه پیش خیلی اتفاقی با ریحان ، دختر یکی از اساتیدم که باهاش در مورد بعضی مسائل اختلاف نظر داشتم اشنا شدم
اختلافات ما به 2 3 سال قبل برمیگرشت و سوتفاهمی که برای ایشون پیش اومده بود و من در طی این 2 سال هیچوقت سعی نکرده بودم سوظن ایشون رو نسبت به خودم برطرف کنم شاید چون دلیلی نداشت ویا چون موقعیتش پیش نیومده بود و یا چون میدونستم برخورد ایشون توهین امیز خواهد بود و یا چون . . .
5 ماه پیش برای اینکه بیشتر با ریحان اشنا بشم سر یکی از کلاساش حاضر میشدم و قرار بود به استادشون برای کنترل پروژه های دانشجوها کمک کنم از همون موقع رابطم با ریحان بیشتر شد و خیلی وقتا خارج از کلاس هم همدیگرو می دیدیم
رابطمون کاملا حول مسائل درسیش بود و بعضی وقتا راجع به پدرش با هم صحبت می کردیم اما هیچوقت راجع به مسائلی که با پدرش داشتم حرفی نزدم
رابطمون خیلی خوب بود و در حالیکه من مطمئن بودم به ریحان علاقمندم و میخوام باهاش ازدواج کنم حس میکردم اونم بهم علاقه داره و تنها مشکل جلب رضایت پدرش در مورد مسائل قبلیمون و ازدواج با دخترش بود
علی رغم اینکه سعی میکرد وانمود کنه روابطمون عادیه و هیچ اتفاقی نیفتاده ! احساسش نسبت به من کاملا در رفتار و حتی نگاهش محسوس بود منم حرفی نمیزدم یا کاری نمیکردم که از بودنش درکنار من احساس بدی داشته باشه
با این وجود تقریبا هر دومون میدونستیم به هم علاقه داریم ولی هیچوقت کوچکترین صحبتی راجع به این مسائل نکردیم
صحبت با پدرش برام خیلی سخت بود و واقعا نمیدونستم چطوری باید بهش بگم " چون میخوام با دخترت ازدواج کنم ازت عذر میخوام!!"
برای همین قصدم این بود که اول خیالم از بابت ریحان راحت بشه بعد با پدرش صحبت کنم تا اگه مشکلی پیش اومد هر جوری شده باهاش ازدواج کنم حتی اگه پدرش چشم دیدنمو نداشته باشه
همین کارم کردم سعی کردم بیشتر ریحانو ببینم بیشتر دعوتش کنم به اتاقم بیشتر باهاش حرف بزنم
خیلی شبا وقتی مطالب درسیشو براش میل میکردم اخرش چند بیت شعر یا چیزای دیگه می فرستادم
توی کلاس دائما حواسم بهش بود و از هر فرصتی برای صحبت باهاش استفاده میکردم
ریحان هم باهام همراهی میکرد اما خب باز یه جوری رفتار میکرد که انگار متوجه رفتار خاص من نیست منم چون احساس کردم اینجوری راحت تره هیچوقت مستقیما چیزی نگفتم
اما یه مدت بعد در عرض 3 4 روز یه دفعه رفتارش تغییر کرد خیلی غیر منتظره بود اصلا طبیعی نبود
اول فکر کردم مشکلی داره و به خاطر اون ناراحته اما بعد به وضوح دیدم که نه مشکلش فقط با منه !
طوری شده بود که دیگه بهم سلامم نمیکرد یا خیلی اهسته جواب میداد و رد میشد
پروژه بعدیشو با من برنداشت و حتی حاضر نبود یه لحظه باهام حرف بزنه !
رفتارش خیلی عجیب بود نمیتونستم تحمل کنم حتی نمیتونستم علت رفتارش رو ازش بپرسم
دلم نمیخواست احساس کنه دارم ازش خواهش میکنم من کاری نکرده بودم که شایسته یه همچین برخوردی باشم
خب اولین حدسم این بود که با پدرش حرف زده و احتمالا پدرش راجع به من چیزایی گفته که خیلی جالب نبوده (براساس همون سوتفاهمی که گفتم !)
برای همین ترجیح دادم که اول با خود استاد صحبت کنم چون صحبت با ریحان دیگه تقریبا غیر ممکن بود
حتی اگه باهاش حرف میزدم حرفامو باور نمیکرد (از اول نباید روی علاقه ریحان حساب میکردم حداقل در حال حاضر پدرشو به من ترجیح میده )
غرورمو شکستم و به خاطر اشتباهی که نکرده بودم بارها پیش استاد رفتم و هر بار یه جوری بهم توهین کرد (نوشتنش راحته ولی برای من خیلی گرون تموم شد به شدت تحقیرم کرد ) بالاخره قبول کرد که در مورد من اشتباه کرده اما ازاینکه چرا تو این مدت کاملا فراموشش کردم خیلی گله کرد منم چیزی برای گفتن نداشتم
از اون روز به بعد خیلی دفترش میرفتم و خیلی باهاش حرف میزدم حتی بازم با هم بحث میکردیم البته دوستانه !
و ریحان کماکان با رفتار ناخوشایند و بدون دلیلش منو ازار میداد و من نتونستم تحمل کنم نتونستم صبر کنم
مجبور شدم با استاد راجع به علاقم به ریحان صحبت کنم و اشتباه کردم
چون برای استاد کاملا روشن شد که چرا بعد از 2 سال برگشتم و ازش عذر خواهی میکنم!!
رفتار استاد خیلی عادی بود اصلا تعجب نکرد انگار همه چی رو میدونست چند ثانیه تو چشام خیره شده انگار داشت بهم فحش میداد انگار دوباره داشت بهم بدو بیراه میگفت
دوباره همه لحظه های 2 سال پیش یادم اومد
نمک به حروم نفهم بی همه چیز . . .
بعد خیلی اروم گفت با ریحان حرف میزنه و نتیجه رو بهم میگه
با اینکه کاملا خونسرد بود چشاش پر از نفرت بود یه نفرت سرد و اروم (و کاملا محترمانه !) سرمای نگاهش تمام امیدمو ناامید کرد
2 روز بعد وقتی دوباره پیش استاد رفتم گفت ریحان قصد ازدواج نداره و به همین خاطر لزومی نداره باهاش حرف بزنم ! همین
من اصرار کردم که حداقل یکی دو جلسه با هم حرف بزنیم بعد هر تصمیمی که ریحان گرفت رو عملی میکنیم
اما استاد گفت که ریحان تصمیمی برای ازدواج با تو یا با هیچ کس دیگه ای رو نداره و "بهتره بیشتر از این مزاحمش نشی !!"
این جمله اخرو تقریبا تهدید امیز گفت و برای اینکه ماسمالیش کنه گفت" به خاطر خودت میگم وقت و فکرتو بیخودی مشغول نکن ریحان به درد تو نمیخوره " !!!!!
ممکنه بگین من دچار توهم شدم وبرداشتم از رفتار ریحان مطابق میل خودم بوده واساسا از طرف ریحان هیچ علاقه و احساسی در کار نبوده !
من تو این مدت راجع به این فرض خیلی فکر کردم به طرز بی رحمانه ای سعی کردم واقع بین باشم و حداقل با خودم روراست باشم
واقعا سعی کردم حداقل تا ترم بعد همه چیزو فراموش کنم تا شاید با گذشت زمان استاد هم نرم بشه
خیلی برام سخت بود ولی تصمیممو گرفته بودم (چاره دیگه ای نداشتم )
اما چند روز پیش اتفاقی افتاد که همه معادلاتی رو که بارها به مجهولاتش فکر کرده بودم و تقریبا داشتم حلشون میکردم رو به هم ریخت !
حدود یه هفته قبل ریحان بعد ازمدت ها اومد اتاقم دوباره به خاطر پروژش
علی رغم اینکه پدر ریحان از استادشون خواسته بود خودش شخصا کارای درسی ریحان رو پیگیری کنه (جوری که مجبور نشه به من مراجعه کنه !!!) ولی جناب استاد وقت نداشتن و دوباره ریحان رو به من حواله کردن گذر پوست به . . .
واقعا استاد باید اینقدر بی ملاحظه باشه ؟ اصلا متوجه منظور پدر ریحان نشده ! من نمیدونم اینا چطوری تدریس میکنن !
احتمالا ریحان هم دیگه روش نشده چیزی بگه و مجبور شده دلشو بزنه به دریا شاید هم به دباغ خونه !!!:310:
اومد اتاقم و منم خیلی عادی راجع به کارایی که داشت باهاش حرف زدم اونم تقریبا چیزی نمیگفت حتی برای تایید حرفام فقط سرشو تکون میداد!
به خاطر کمبود وقت استادشون کار ریحان خیلی عقب افتاده اینه که تقریبا هرروز میاد دفترم !
خیلی هم اعصابش خرده ولی سعی میکنه اروم باشه منم کار خودمو میکنم انگار نه انگار اتفاقی افتاده با ارامش تموم خیلی حرصش میگیره
پروژش براش عین جونش میمونه مطمئنم بیشتر از 3 ساعت در روز نمیخوابه
حالم بد میشه کاش یه ذره از این توجه رو به من داشت البته خیلی براش وقت میذارم خودشم اینو میدونه
خلاصه توفیق اجباری نصیب من شد و دوباره باهاش رابطه دارم
دیروز سعی کردم باهاش حرف بزنم ازش پرسیدم چی باعث ناراحتیش شده بود و ایا من کاری کردم که رنجوندمش ؟
ازم معذرت خواهی کرد و گفت دیگه نمیخواد راجع به این موضوع چیزی بگه یا بشنوه !!!!!!!!!!!!
من گفتم دلم میخواد مطمئن شم که از من دلخور نیستین
گفت نیستم لطفا دیگه ادامه ندین
منم دیگه چیزی نگفتم و دوباره راجع به کارش باهم حرف زدیم
دلم می خواد راجع به خودم باهاش حرف بزنم اما نمیخوام جوری باشه که انگار دارم بهش التماس می کنم
رفتارش بهتر شده اما هنوزم مثل قبل نیست خیلی سرد و مصنوعی برخورد میکنه
میخوام بهش ابراز علاقه کنم شاید اگه بدونه چقدر بهش علاقه دارم اینقدر عذابم نده
البته به شخصه یه همچین روشی رو اصلا نمیپسندم اما دیگه راهی برام نمونده
نطرتون رو بگین چیکار کنم ؟؟؟؟
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام آقای خارپشت
متاسفم که داستانتون به اینجا کشید.
حقیقتش من خیلی بیشتر از اینها بدبین بودم و یه حدسی زده بودم که هرگز بهتون نگفتم (البته مطمئن نبودم و نمی خواستم ذهنتون خراب بشه) و خدا رو شکر که حدسم درست نبود.
اما یک نکته مثبت در نوشته هاتون هست که می تونین همچنان امیدوار باشید؛
نقل قول:
استاد گفت که ریحان تصمیمی برای ازدواج با تو یا با هیچ کس دیگه ای رو نداره
یعنی اینکه فعلا شما ترس از وجود و پذیرش هیچ رقیبی رو هم ندارید.
پس بدون اینکه مجدد خواسته تون رو عنوان کنید، با همون روند قبلی سعی در بهبود روابط با استادتون و پاک کردن خاطرات گذشته رو بکنید.
اجازه بدید این تصور احتمالی استاد که شما بخاطر دخترش، قصد بهبود روابط رو داشتید از ذهنش پاک بشه.
صبور باشید و تا زمانی که ریحان خانم قصد ازدواج پیدا می کنند، تامل کنید.
فرصتی است که بهتر و بیشتر خودتون، ریحان خانم و خانواده شون رو بشناسید و همچنین اونها هم شما را بیشتر بشناسند.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
.
حقیقتش من خیلی بیشتر از اینها بدبین بودم و یه حدسی زده بودم که هرگز بهتون نگفتم (البته مطمئن نبودم و نمی خواستم ذهنتون خراب بشه) و خدا رو شکر که حدسم درست نبود.
میتونم بپرسم حدستون چی بود ؟:72:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام خارپشت عزیز
البته من خیلی خیلی کوچکترم که حرفی بزنم ولی فکر نمیکنی که ریحان ازچیزی می ترسه یا هراس داره که حتی نمی خواد دربارش حرفی بزنه چون اگه واقعا علاقه ای نباشه دخترا راحت تر میتونن نه رو به خود پسر هم بگن ولی من فکر میکنم ریحان خانوم ازکسی یا چیزی(مثلا پدرش)می ترسه وبرای همین بابت صحبت کردنش هم مقاومت نشون میده:72:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام
آقای خارپشت خیلی دوست داشتم بدونم بالاخره چکار کردید؟ اما حالا واقعا از اتفاقاتی که افتاده ناراحت شدم.
اما امیدوارم حتی این اتفاقات به ظاهر ناخوشایند به صلاحتون و گامی در جهت بهبود روابط شما و استادت و انشاء الله ازدواجت باشه:323:
من حدس میزنم:
ریحان خانم در مورد شما با پدرش صحبت کرده البته به این منظور که پدر عمق ماجرا رو متوجه بشه ام بطور غیر مستقیم!
مثلا از اینکه شما به استادش در پروژه کمک می کنید و گاهی مجبوره به شما مراجعه کنه و احتمالا از نجابت و رفتار شما هم تعریفاتی کرده و منظورش این بوده که پدرش هرچی در مورد شما میدونه بهش بگه و با هوش و ذکاوتش متوجه علاقه شما به همدیگه بشه!
پدر ریحان هم دقیقا متوجه شده و ناراحت شده و احتمالا بهش تندی کرده(ممکنه).به خاطر رابطه تخریب شده اش با شما و اینکه بهش برخورده با اون همه غرورش دخترش به شما علاقه مند شده و اینکه شما چطور به خودت اجازه دادی عاشق دحتر اون بشی و اینو کسر شان دونسته!
برخورد تند پدر و شاید هم تهدیدش باعث رفتار و برخورد سرد ریحان با شما شده البته برخلاف میلش!
برای همین استاد و پدر ریحان به شما اون طور جواب داده .یعنی خبر داشته و خودش رو خونسرد نشون داده و برای خالی نبودن عریضه و باز هم حفظ غرورش گفته باهاش صحبت میکنم و خبرت میکنم! برای اینکه بگه " من کم نمیارم و قصد انتقام ندارم"!
اما ریحان خانم که به شما علاقه داره و احتمالا به نظرش دلیل پدرش قانع کننده نیست، نمیخواد قربانی دلیل اختلاف شما دوتا بشه برای همین با دلیل یا بی دلیل باز اومده سراغ شما تا بگه" هنوز راهی هست"!
آقای خارپشت نگران نباشید، چون نیت شما خیره و معیارهاتون برای ازدواج هم معیارهای درستیه(میدونم ایمان و اخلاق و نجابت و ..براتون مهمه و بر اون اساس انتخاب کردید) شک نکنید که خداوند هوای شما رو داره و هر کاری صلاح باشه برات میکنه:310:
ما هم دعا میکنیم هرچی خیره براتون اتفاق بیوفته انشاء الله :323:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
منم دقیقا با فرانک جون موافقم دلیل ترسش به امکان زیاد همینه
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
منم با نظر فرانك عزيز موافقم
متاسفانه استاداي ايراني همه و همه كوچك و بزرگ هم نداره مغرورن شايد هم بهتره بگم همه ي باباهاي ايراني!!
ايشون هم غرورش خدشه دار شده از اينكه فهميده به خاطر دخترشون با ايشون دوباره رابطه برقرار كردي و البته يه كمي هم حق داره :305:
چرا شما صبر نكردين آقاي خارپشت؟ هيچ چيز زيباتر از صبر نيست!!
اما اشكالي داره حالا كه صبر نكردين و به سرعت قضيه ي ريحان رو با پدرش در ميون گذاشتين كه كار درستي نبود ...
بايد حالا جبران كنيد ... نچ نچ هم نكنيد! :300:
بايد صبر كنيد ... باز هم برين پيش استادتون و بهش بگين:
شما براي من آدم قابل احترامي هستين و من واقعا دوست داشتم رابطه ام با شما خوب باشه چه من با دختر شما ازدواج كنم يا نكنم دلم نميخواد شما تصور كنيد كه من فقط به خاطر ايشون از شما عذرخواهي كردم ... من از قبل هم دلم نميخواست شما در مورد من اشتباه فكر كنيد و ... ولي خوب شايد يه كمي غرور باعث شد من نيام به سمتتون و ...
ديگه نميدونم خلاصه آقاي خارپشت قبل از هر كاري حتما رابطتو با پدرش بهتر كن و بعد هم اگر خواستي اقدام كني از طريق مادرتون اقدام كنيد!
آخه كيو ديدي تو دنيا بره از باباي دختر خواستگاري كنه؟ :300: يكي از فاميلاي ما به باباي من گفته بود دخترتون بياد پيش من كار كنه . بابام كلي عصباني شده بود. حتي با اينكه ميدونه من دلم ميخواد برم سركار و خودش ايشون هم راضيه. اما همين كه اون بنده خدا اين حرفو زده بود يهو غيرتي شده بود و ...
حالا شما مي خواهين از طريق پدرشون ازش خواستگاري كنين؟
مگه زمان پيامبره كه بري از ايشون دخترشون رو بخواي و ايشون هم با منطق بپذيره؟
يا از طريق مادرتون و مادرشون يا به خود ريحان خانم بگين اونم مؤدبانه و نيازي هم به التماس نيست!!
البته پس از بهتر شدن رابطه با پدر ايشون و صبر جميل از طرف شما! :104:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
خارپشت جان صبر داشته باش.
با دوستان موافقم. اگر ریحان شما رو نمی خواست خیلی قاطعانه می گفت نه. این طرز برخورد یعنی احتمالا تحت فشاره.
با این اوصاف رابطه شما و استادتون هنوز نیاز به ترمیم داره.
قبول کنید که اشتباه از شما هم بوده.
خودتون رو جای استادتون بذارید تا ببینید که حق داره.
خودتون حاضرید به کسی که بهش اعتماد ندارید، کسی که دو سال بیخیالتون شده و حالا به خاطر دخترتون اومده ، دخترتون رو دو دستی بهش بسپارید؟
مطمئنا نه.
بهش حق بدید که فکر کنه که به صلاح دخترشه که از شما دورش نگه داره.
رابطتون رو با استادتون حفظ کنید. حتی بیش از پیش. بهش اطمینان بدید که همه چیز بستگی به نظر اون داره و چون به نظر استادتون شما به درد هم نمی خورید پس حتما نمی خورید. ناراحتی ها رو از دلش در بیارید.
رفتارتون با ریحان سرد نشه. خودتون رو کوچیک نکنید ولی طوری هم رفتار کنید که به تصمیم ازدواجتون امید داشته باشه.
نگران نباشید :)
قبلا هم بهتون گفتم. استادی که توصیف کرده بودید استادی که به خاطر گرایشتون رو تغییر دادید ارزشش خیلی بیشتر از اینهاست که فقط به خاطر دخترش برید به سمتش.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
ممنون از همتون
در اینکه ریحان نگرانه یا به تعبیر شما ترسیده باهاتون موافقم
اما ترسش از منه نه از پدرش !!
ریحان عاشق پدرشه براش میمیره اینو به عینه دیدم خیلی دوسش داره
فکر نمیکنم استاد با دخترش تند برخورد کرده باشه یا اونو مجبور به انجام کاری بر خلاف میلش کرده باشه
اجبار تو سیستم فکریش نمیگنجه فقط با حرف میتونه هیپنوتیزمت کنه !!
بعید نیست
منو خیلی ترسناک یا ابله یا دورو یا حتی دروغگو جلوه داده باشه
نمیدونم
استاد ادم درستیه دروغ و کلک تو کارش نیست ولی خیلی سیاس و مارمولکه (با عرض معذرت)
با 2 ساعت حرف زدن میتونه کاملا خامت کنه
منم از زیر دستش در رفتم
هر چند خیلی تو زندگیم نقش داشت
نمیدونم چرا اینجوری شد
الان فقط نگران ریحانم
با اینکه هر روز میبینمش دلم براش تنگ میشه حتی وقتی کنارمه
دلم نمیخواد ازم دلگیر باشه یا فکر ناجوری راجع به من بکنه
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
.
حقیقتش من خیلی بیشتر از اینها بدبین بودم و یه حدسی زده بودم که هرگز بهتون نگفتم (البته مطمئن نبودم و نمی خواستم ذهنتون خراب بشه) و خدا رو شکر که حدسم درست نبود.
میتونم بپرسم حدستون چی بود ؟:72:
یادم میاد که گفتید استادتون به دلایلی سیاسی بازداشت شدند و اونها هم شما رو در این قضیه مقصر می دونند.
از طرفی بازداشت سیاسی شدن بنظرم اصلا خوب نباشه و یه سابقه منفی برای استادتون میشه و از طرفی حتی ممکنه تو قضیه استخدام و گزینش فرزندان استاد و از جمله خود ریحان خانم هم موثر باشه. خلاصه که پیامدهای منفی اون شاید صرفا به چند مدت بازداشتی ختم نشه.
خوب حالا من اگه جای ریحان خانم بودم، حتما درصدد تلافی برمیومدم و یه دختر خانمی در شرایطی که از ایشون گفتید، چطور می تونه تلافی کنه؟
دخترا تو فهمیدن علاقه جنس مخالف بهشون خیلی باهوشن هرچند اصلا بروز ندن. حالا ایشون می تونست شما رو بیشتر و بیشتر علاقه مند کنه و وقتی واقعا عاشقش شدید و با یه جواب منفی غرورتون رو بشکنه...
در واقع عشقتون رو وسیله انتقام از خودتون بکنه.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
فقط با حرف میتونه هیپنوتیزمت کنه !!
با 2 ساعت حرف زدن میتونه کاملا خامت کنه
آقاي خارپشت چرا در مورد استادتون اينجوري ميگين؟
چرا فكر ميكنين مارمولكه يا هيپنوتيزم ميكنه؟
شايد حرفاش خيلي منطقي و درسته و براي همين ... :311::227::227::227:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط yasa
آقاي خارپشت چرا در مورد استادتون اينجوري ميگين؟
چرا فكر ميكنين مارمولكه يا هيپنوتيزم ميكنه؟
شايد حرفاش خيلي منطقي و درسته و براي همين ... :311::227::227::227:
برای اینکه میتونه در ان واحد یه موضع خاص رو کاملا درست و به قول شما منطقی جلوه بده
و برای نشون دادن مهارتش در ان واحد همون موضع رو با استدلال دیگه ای رد کنه !!
همه چی نسبیه این اعتقاد استاده
به قول اریکس بستگی داره !!
حالا تو چرا اینقدر کیفوری ؟؟؟؟
در ضمن نمیخوام تاپیکم دوباره فقل بشه میدونی که چی میگم :160:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام خارپشت
تاپیکت رو دیشب دیدم و خواستم یه چیزی رو بهت بگم... احساس کردم یک چشمه از شخصیت ریحان شبیه منه اونم مثل من خودداره, من 2 سال تمام عاشق یه پسری تو دانشگاه شده بودم, اون گاهی به یه سری بهانه ها میومد و باهام صحبت می کرد, هنوز هم نمی دونم کی اول از اون یکی خوشش اومد فقط می دونم صمیمانه بهش علاقه داشتم و اون هم همینطور, وقتی می دیدم داره از در کلاس میاد داخل هوش و حواسم می رفت بهش ولی وقتی میومد سمتم تا سر صحبت رو باز کنه آنچنان سرد و بی تفاوت رفتار می کردم که حتی فکر می کرد ازش بدم میاد, هیچوقت متوجه علاقه م به خودش نشد و بهتر بگم هیچوقت بهش جرات ندادم, چند جلسه غیبت کردم که فکرش از سرم بیاد بیرون و بعد از اون دیگه هیچوقت ندیدمش چون از ایران رفت, هم سن خودم بود, یه پسر دو رگه و فوق العاده با استعداد و طرز فکرش شبیه خودم گاهی فکر می کنم کاش اونقدر مغرور نبودم, شاید ریحان هم در این مورد اخلاقش مثل من باشه, خارپشت منم مثل بقیه فکر می کنم اگه بزرگترت رو بفرستی خیلی بهتر جواب می ده البته بعد گذشت یه مدت مثلا دو یا سه ماه و تو این مدت سنگهات رو با استادت وا بکن.:72:
خارپشت بابت تمام حرفای و راهکارای خوبی که بهم یاد دادی ازت ممنون, این متن هم حرف دل بود هم بهانه ای برای تشکر ازت:72:
این نیز بگذرد, زیاد بهش فکرنکن :72:بهترین اتفاق ها زمانی می افتند که انتظارش رو نداری:72:, همه چیز مدام در حال تغییره... آدما, شرایط, طرز فکرها و... این رو بارها و بارها تجربه کردم.
موفق باشی خارپشت عزیز :72:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
خارپشت عزیز فکر کنم با شما موافق هستم که ایشون ترسیدن
حتی اگر هنوز یک درصد هم احتمال بدن که پدرشون توسط شما...
به هر حال استاد به روی شما نمیارن. چون اگه واقعا فکر کنن تقصیر شما
بوده باز هم میتونه براشون اتفاقی بیوفته. و اینکه ریحان خانم از این موضوع
ترسیده باشن بعید نیست. من خودم کسایی رو میشناسم که از ترس این
موشوع با خواهر برادر خودشون هم سر سنگین شدن.
به هر صورت اگر این ترس عمقی باشه که چاره نداره.
اما اگر سطحی باشه میشه با پیگیری حلش کرد.
من بودم بازم تلاشم رو میکردم اگر مطمئن هستید. یکبار که چیزی نیست.
شده ده بار هم خواستگاری کنید. اما بد نیست که نظر خودشون رو
یکبار بر رودر بایستی بپرسید بعد اقدام کنید. شاید ریحان خانم راضیه
اما پدرش نیست. اونوقت شاید بدونید که چکار باید بکنید.
بگا ایشون شما رو نخواد ممکنه راهی پیدا نکنید. اگر ایشون مثل من باشه
تا آخر عمرشم شما رو نمیخواد. اما خیلی دختر ها با مصمم بودن آقایون
نظرشون عوض میشه.
ای خدا بازم غلط های تایپی: موضوع... اگر و.... هر چی هست ببخشید.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
امروز یه جورایی از حرفای ریحان فهمیدم که استاد نمیدونه ریحان دوباره برای تکمیل کاراش پیشم میاد
می خواستم بیشتر حرف بزنم ولی ترسیدم !
ریحان بهم اعتماد نداره
تو این وضعیت نمیتونم از علاقه ای که بهش دارم حرف بزنم
اصلا ازش بعید نیست بذاره بره دیگه پشت سرشم نگاه نکنه
اجازه نمیده با احساس باهاش حرف بزنم پس بهتره ریسک نکنم (نظرتون چیه ؟)
باید کاملا منطقی باهاش راجع به پدرش و مسائلی که باهاش داشتم صحبت کنم
در حال حاضر سه تا مشکل وجود داره
*****1_علی رغم تلاشم برای رفع اتهام از خودم کماکان در موضع اتهام قرار دارم
ویا حداقل اینکه یه سابقه شک برانگیز دارم (با توجه به پست قبلی واینکه موضوع بازداشت استاد حتی برای اعضای تالارهم به قوت خودش باقیه و هنوز بهش استناد میشه !!)
****2_احتمالا ریحان از اینکه همون ابتدای اشناییمون راجع به اختلافاتم با استاد و قضیه بازداشتش حرف نزدم ازم دلگیره
و حتی شاید این مسئله رو نشون دهنده دروغگویی و فریبکاری من بدونه !(بهش حق میدم مغزم کار نمیکرد نمیتونستم حقیقتو بهش بگم اما این توجیه خوبی نیست ! )
بر فرض که استاد انسان فوق العاده شریف و صادقیه (کما اینکه هست !)
احتمالا وقتی( قبل از توضیحاتی که من برای رفع اختلافات 2 سال قبل دادم ) با دخترش راجع به من حرف زده همون سوظن خودش رو نسبت به من عنوان کرده و طبیعیه که ریحان بعد از شنیدن حرفای پدرش برخورد تندی با من داشته باشه (بی توجهی ها و بی احترامی های گاه و بیگاه این مدت میتونه اینجوری تفسیر بشه !)
اما وقتی استاد تلاش من برای رفع این بدگمانی ها رو دید یا حقیقتا منو باور کرده یا نه
اگه هنوزم حرفامو باور نکرده باشه دو دلیل داره :
1_(با توجه به اشاره پست قبلی ) شاید جدا فکر میکنه من به جایی اون بالا بالاها وصلم و کل کل با من میتونه براش دردسر ساز بشه !!
(بعید میدونم اینقدر احمقانه و ساده انگارانه قضایا رو تحلیل کنه البته تو این چند سال اتفاقاتی افتاد که شاید به نظرش هیچی بعید نیست ! من این فرض رو با وجود احتمال کمش دنبال میکنم )
2_شاید پیش خودش گفته باشه حالا این پسره یه غلطی کرده عذرخواهی هم که داره میکنه
بیخیال اصلا این چیکاره است ؟؟ بذار ببخشمش بلکه شاید اینجوری این بنده خدا هم هدایت شد !
ولی وقتی دیده دارم از دخترش خواستگاری میکنم طبیعتا قاطی کرده
(ببخشید اینقدر محاوره ای مینویسم دقیقا اونچه رو که فکر میکنم مینویسم میترسم یادم بره من خیلی ساده فکر میکنم !)
و اما اگه حرفامو باور کرده باشه چون خودش رو متعهد در قبال گفته هاش به دخترش میدونه
سعی کرده ذهنیت ریحان رو در مورد منو تصحیح کنه و مثلا گفته که راجع به من اشتباه کرده
اما ریحان بازم ازم دلخوره چون انتظار داشته من خودم همه چیز رو بهش بگم
و مشکل سوم که عمیق ترین مشکل هم هست بعد از این قابل توضیحه
*****3_ریحان پیش خودش فکر میکنه
پسری که پدرم یه زمانی اون رو مسبب دستگیریش میدونسته و بهش کاملا اعتماد نداشته و این بی اعتمادی 2 سال طول کشیده و حالا که با من اشنا شده . . . . .
پسری که پدرم به نظر نمیاد چندان قبولش داشته باشه (پدری که ریحان به شدت بهش علاقه داره !)
پسری که از اول بهم دروغ گفت یا حداقل همه حقیقتو بهم نگفت
پسری که ادعا میکنه حداقل تو بعضی مواضع در مقابل پدرم قرار داره
این پسر بهتره بره بمیره چطور به خودش اجازه داده به من حتی فکر کنه حالا هر چقدر هم که عاشق !!!!
به نطر شما منطق و عقل ریحان مشکل سوم رو به تنهایی برای اتمام ابن رابطه کافی نمیدونه ؟؟؟؟
اگه غیر این باشه من یا به عقل ریحان شک میکنم و یا مطمئنم میشم که عشق ادمو کور میکنه . . .
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
يا شايدم ريحان خانم هم شما رو دوست داره و دلش مي خواد يه جورايي رابططون حفظ بشه تا پدرشم راضي شه . ولي از طرفي هم دلش نمي خواد خودشو كشته مرده شما نشون بده .
ممكنه ها ؟
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
من این تاپیک جدید را تازه دیدم. فقط می گم امان از کم صبری!
رابطه تو که با استاد قطع نکرده ای؟ هنوز بهش سر میزنی؟
یه شوخی هم بکنم:
این شجاعت تو در خواستگاری از پدر دختر را هر کسی نداره ها! :163: من می خواستم از خواهر یکی از دوستام برای یکی دیگر از دوست هام خواستگاری کنم (واسطه بودم ) کلی مقدمه و موخره چیدم تا به برادرش گفتم. حالا این شجاعت شما که رفتی راست به باباش گفتی را واقعا باید ستود!
به هر حال من که تا الان هر چه نوشته ام شما برعکسش را انجام دادی! به همین خاطر شاید بهتره هر کاری را فکر می کنم درسته برعکسش را بنویسم:311: (جدی نگیر)
باز هم توصیه ی اکید:
صبر کن امتحاناتش تمام بشه و از زیر بار فشار درس ها بیرون بیاد. بعد از اون هم شجاعت مرد خوبه اما ...
مادرت را بفرست با مادرش صحبت کنه و اگر خواهری داری خواهرت را بفرست با ریحان خانم صحبت کنه. رابطه ت را با پدرش حفظ کن و دیگه خاطرات قبلی را مرور نکن. اگه بناست با هر نگاهی یادت به ... بیافته که ...
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
خارپشت عزیز اینطوری که گفتید استاد از اینکه ریحان میاد پیش شما بی خبره یک چیزهایی
تغییر کرد. این نشون میده که استاد به طور کامل با ارتباط شما مخالفه و این رو مطمئن باشید
به ریحان گفته و ریحان الان پا در هواست. خیلی این موضوع رو نپذیرفته اما سر سنگینیش
نشون میده که درگیری ذهنی باهاش داره. اما دلیلی نمیدونه که رابطه با شما رو قطع کنه.
به هر حال بهتره صبر پیشه کنید و همونطور که خودتون تصمیم گرفتید فعلا چیزی نگید.
اگر بالاخره ایشون و پدرشون نظرشون نسبت به شما عوض شد. رفتارشون بهتر میشه.
بعد بگذارید خودشون چراغ سبزی نشون بدن.
اینطوری حتی من شک دارم که استاد پیشنهاد ازدواج شما رو به ایشون منتقل کرده باشن.
خودتون چی فکر میکنید؟
چون اگه منتقل کرده باشن و ریحان خانم هم مخالف بوده باشن دلیلی نداره دوباره بیان
پیش شما. اگر هم انتقال داده شده باشه اومدنشون فقط دلیل رضایتشونه. اما به نطر من
بهیچ وجه انتقال ندادند.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نه من شجاع نیستم خریت که به معنی شجاعت نیست نگاه عاقل اندر سفیه استاد وقتی از دخترش حرف زدم اینو بهم ثابت کرد
که من یه احمقم اگه نگیم خر !
ولی باور کنین من واستاد خیلی با هم عیاق بودیم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکنین (فکر کنم دیگه لازم نیست بگم البته تا 2 سال پیش )
همش پیش هم بودیم یه اکیپ بودیم که بزرگمون استاد بود باهم میرفتیم کوه دربند سفرای دسته جمعی
دوره ای خونه هم بودیم ماه رمضونا افطاری محرما هئیت
با اینکه شاید بعضیامون با هم خیلی هم نظر و هم عقیده نبودیم اما واقعا همدیگرو دوست داشتیم
بارها از استاد کادو گرفتم به مناسبتای مختلف به من بیشتر از بقیه توجه داشت البته در ظاهر سعی میکرد بینمون فرق نذاره
نمیدونم چی شد
از حدودا 2 3 سال قبل من ازشون جدا شدم و بعد از قضیه بازداشت استاد دیگه کلا قطع رابطه کردم
استاد که چشم دیدنمو نداشت ولی همون 3 4 نفر هم دیگه سراغی از من نگرفتن اونموقع بود که فهمیدم دوست داشتن وقتی ایجاد میشه که با هم همدل باشیم هم درد باشیم هم راه باشیم و در یه کلام هم فکر باشیم
نه اینکه در ظاهر با هم بخندیم و خوش باشیم و ادعا کنیم به نظرات هم احترام میذاریم اما با کوچکترین تنشی همه رفاقت هامون رو قبر کنیم و خیلی راحت به دیگران (تنها به این دلیل که مثل من فکر نمیکنن !) اتهام بزنیم
متاسفانه باید بگم یه نفرتو همین اکیپ 5 نفره کاری با من کرد که دیگه به هیچکس نمیتونم اعتماد کنم
البته مجبور شدم برای اثبات بی گناهی خودم پته این به ظاهر دوستو رو اب بریزم
اما دیگه چه فایده من 2 سال از بهترین لحظات عمرم رو با هجوم احساسات دیگران با کینه و حسادت و تحقیر و توهین از جانب دیگران از دست دادم
خلاصه اینکه فکر میکردم میشه این 2 سال رو از تقویم ذهن استاد پاک کنم اما انگار استاد خیلی بیشتر از من درد کشیده
وقتی کاری نکردی و به خاطرکار نکرده محکوم میشی وقتی تنها مدرک علیه تو شهادت یه ادم بی سر و پاست
وقتی حرف تو رو با تمام سابقه ات کنار میذارن و چون شرایط ایجاب میکنه !!! بهت میگن بنظر میرسه که لابد یه کاری کردی !!!
اونوقته که ذهنت نه تنها فراموش نمیکنه بلکه تک تک شنیده ها و دیده هاشو هر روز از نو تکرار میکنه
و هرروز دنبال مقصر میگرده و هر روز به عالم و ادم بدو بیراه میگه
من درک میکنم من استادو درک میکنم
الان یه هفته است استادو ندیدم نمیتونم باهاش حرف بزنم نمیتونم تحمل کنم که یه نفر با نگاهش بهم بگه برو گمشو
گمشو برو از زندگیم بیرون برو گمشو اما نتونه به زبون بیاره یا نخواد
نه استاد نمیترسه اگه میترسید کاری نمیکرد که اینجوری باهاش رفتار شه
داره حرمت نگه میداره شاید به احترام اون سالایی که با هم گذروندیم
نمیتونم با خونوادم صحبت کنم اونم خودش داستانی داره
اخه بدبختیام که یکی دو تا نیست خدایا شکرت
خواهرم ندارم :302: (ارزو به دل موندم )
در مورد اینکه میگین صبر کنم باید بگم عملا کار دیگه ای هم نمیتونم بکنم
واما اینکه ریحان میدونه من اونو از پدرش خواستگاری کردم یا نه
نمیدونم باید بیشتر رفتارشو تو این چند روزه انالیز کنم
اما مطمئنم استاد دروغ نمیگه
از یه چیز هم مطمئنم ریحان به خاطر من در مقابل پدرش قرار نمیگیره که حالا استاد بخواد باهاش بد رفتاری کنه !
بازم بهش حق میدم الان که دارم فکر میکنم میبینم چقدر رفتار ریحان منطقیه این منم که غیر طبیعیم !!
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
با سلام خدمت شما خارپشت
راستش به دلیل اینکه موضوع شما به دلایلی برام جالب بود با دقت همه پستاتونو خوندم حس کردم شما چه قدر عاقلین و عاقلانه رفتار کردین برام خیلی عجیب بود که آخرش از خودتون اینطوری گفتین
من به عنوان کسی که مشکلی دارم نمیشه گفت شبیه مشکل شما یا بهتره بگم اون دختر خانم ولی بی ربطم نیست حالا باید فکرمو جمع کنمو کامل یه بار بنویسمش که خیلی به راهنمایی همه دوستان محتاجم
ولی می تونم بگم بهش فعلا کمک کنید تا کاراشو انجام بده و در گیر این موضوعا نکنینش بذارید وقتی باهاش حرف بزنید که هم تمایل بیشتری نسبت به خودتون تو اون حس کنید هم درگیریاش در ارتباط با درسش کمتر شده باشه
امیدوارم موفق باشید
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام.
تاپیکت رو خوندم. ببخشید که توی روزای آینده نمیتونم همراهی کنم.
فقط یه چیزی به ذهنم رسید. گفتی که:
نقل قول:
اجازه نمیده با احساس باهاش حرف بزنم پس بهتره ریسک نکنم (نظرتون چیه ؟)
بنظرم این کارو نکن. بنظرم حتی کسانی که شرایطشون بهتره، نباید زود وارد فاز احساسی بشن. چه برسه به شما که کلا قضیه منتفی شده هست(حداقل از طرف پدر دختر خانم.)
اگه میخوای با این کار بهش بگی بهت علاقه دارم، که خب اینو خودش هم میدونه. ناسلامتی خواستگار بودی. خواستگار بی علاقه که نمیشه.
الان وضعیت جوریه که اگه بهش ابراز علاقه کنی، شرایط رو برای ریحان بدتر میکنی. چیزی غیر از ابراز احساس باید این وضعیت رو درست کنه.
برام جالبه که تونستی توی چشمای استادت نگاه کنی و بگی میخوام با دخترت ازدواج کنم اما نمیتونی به خانوادت بگی. این داستانی که میگی داره چیه؟
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دختر مهربون
برام جالبه که تونستی توی چشمای استادت نگاه کنی و بگی میخوام با دخترت ازدواج کنم اما نمیتونی به خانوادت بگی. این داستانی که میگی داره چیه؟
سلام دختر مهربون
نیستین :72:
یعنی واقعا کارم اینقدر بد بود من هنوز به عمق فاجعه پی نبردم :310: چیکار کنم خب اماتورم تا حالا از کسی خواستگاری نکردم:302:حالا شما هم هی بزنید تو سر من
من یه برادر 32 ساله دارم که ازدواج کرده و خانومش خواهری داره که حدودا از یکی دو سال پیش بنا به صلاحدید مادر به عنوان یه کیس مناسب برای من مطرح شد
دختر خیلی خوبی بود و خونواده معقولی داشت که برادرم همیشه ازشون به خوبی یاد میکرد
پدر این دختر یعنی پدر زن برادرم یه جورایی تو کار ساخت و سازه و اگه نخوایم با کلمات بازی کنیم میشه گفت بساز بفروشه
اتصالات و ارتباطات !!!! خیلی خوبی هم داره اینه که پولش از پارو بطرز عجیبی بالا میره
منم یه مدت همراه برادرم پیشش کار میکردم خیلی خوب بود درامد خوبی داشتم و چون پدر زنه کاملا بهم اعتماد داشت سمت نسبتا خوبی هم داشتم اما به دلایلی پروژمون که تموم شد تسویه حساب کردمو اومدم بیرون
دخترش هم جدا دختر خوبی بود از نظر ظاهر کاملا مورد پسند مادر قرار گرفته بودن خونوادش رو هم که میشناختیم ولی خب یه پنج شش سالی ازم کوچکتر بود
منم اینو بهانه کردم
خب کاملا میدونستم چه جور دختریه چون خواهرش عروسمون بود
خیلی خانومه ولی همه کاراشون واسه کور کردن چشم بقیه است
از دانشگاه رفتن و سفرای زیارتی گرفته تا سفرای خارجه و برند و مارک و دکوراسیون خونه و . . . .
برادرم از زندگیش کاملا راضیه و به اعتبار پدرزنش الان شرایط کاری و مالی خیلی خوبی داره اما خب من نمیخواستم دلایل خودمو داشتم
واسه اینکه خیال مادرو راحت کنم گفتم اعتقادات سیاسی پدرشو قبول ندارم (پدرش اصلا ادم سیاسی نبود ولی افکار خاصی داشت البته هیچوقت اشکارا موضعش رو بیان نمیکرد مخصوصا به خاطر شرایط کاریش !)
باز خدا را شکر قبل از اینکه این بحثا پیش بیاد از شرکت پدرش بیرون اومدم والا داستان ادامه داشت البته اون ازدواج کرد ولی حرفش هنوز تو خونه ما هست مادر هنوز از دستم دلخوره خیلی شدید
خلاصه اینکه مادر ول کن قضیه نیست تا بحث ازدواج پیش میاد دوباره داستان شروع میشه
ریحان هفت سال از من کوچکتره و من تو یه سری مسائل با پدرش اختلاف دارم
یعنی دقیقا همون بهانه هایی که برای مورد قبلی داشتم عینا تکرار شد(بعضی وقتا از کارای خدا خیلی خوشم میاد بدجوری حالتو میگیره ! )
و اگه اینا رو به مادر بگم طبیعیه که . . . . .
مادر ادم بسته ای نیست و شرایطم رو درک میکنه احتمالا اگه موضوع رو بهش بگم استقبال میکنه چون بهم اعتماد داره
اما خب نمیتونم ازش انتظار داشته باشم بخواد اصرار کنه اصلا نمیتونم تحمل کنم که بهش توهین بشه
در مورد خودم مهم نیست فحش خورم رو دارم تقویت میکنم:163: ولی مادر نه
جاده صاف کن باید خودم باشم نه مادر چون میدونم که اگه بهش بی احترامی بشه دیگه چشام جایی رو نمیبینه و نمیشناسه و اونوقته که باید ارزوی داشتن ریحان رو به گور ببرم
خواهر داشتن خیلی خوبه مخصوصا اگه ازاون زبونایی داشته باشه که مارو از سوراخ میکشه بیرون
ما که نداریم خوشا به حال شما که دارین
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
یعنی واقعا کارم اینقدر بد بود من هنوز به عمق فاجعه پی نبردم چیکار کنم خب اماتورم تا حالا از کسی خواستگاری نکردم حالا شما هم هی بزنید تو سر من
نه فاجعه نبود. فکر میکردم نگفتن موضوع به خانواده بخاطر کم رویی یا یه چیزی توی این مایه های باشه.
اما الان که گفتی متوجه شدم.:72:
ولی فکر نمیکنم تا این حد که گفتی بشه. یعنی فکر نمیکنم با این خانواده ای که استادت داره، کسی به مادرت بی احترامی کنه. البته اگه جواب منفی رو بی احترامی به حساب نیاری.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام
البته من همه پستارو نخوندم ولی خداییش تاپیکتون جون میده واسه ساخت یه فیلم عاشقانه ی توپ:43:
به نظر من ریحان به شما علاقه داره اگه ازتون حوشش نمیومد هرطور شده واسه ادامه کارش پیش شما نمیومد. اما هنوز به خاطر شرایط خاص نمیدونه باید چکار کنه و کدوم طرفو بگیره، فک کنم بهتر باشه یه خورده بهش فرصت بدین تا بتونه با شرایط کنار بیاد و موضع خودشو مشخص کنه.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
آقای خارپشت
اول از همه از لحن گفتارم عذر می خواهم. ولی می خواستم به جای خواهر نداشتتون با شما حرف بزنم.
ببینید من فکر می کنم مشکل شما اینه که به جای همه فکر می کنید و تصمیم می گیرید.
در مورد استادتون: اون با نفرت به من نگاه کرد. حتما به دخترش قضیه بینمون رو گفته و ....
در مورد مادرتون: "اما خب نمیتونم ازش انتظار داشته باشم بخواد اصرار کنه اصلا نمیتونم تحمل کنم که بهش توهین بشه"
در مورد ریجانه خانمم که خودتون می دونید.
اما به نظر من هم شما باید از طریق مادرتون وارد می شدید و حالا هم دیر نشده. صبر کنید اوضاع که کمی اروم شد و پروژه ریجانه خانم تموم شد دوباره مادرتون رو در جریان بذارید. هیچ کس قرار نیست توهین بشنوه. اگر جوابشون منفی باشه مادرها راحتتر می تونن از هم بپرسن که دلیلش چیه چون وارد فاز احساسی نشدند. در ضمن این معناش توهین نیست. من مطمئنم اونا هم در سطح فرهنگی ای هستند که رعایت سن مادرتون رو بکنند و احترامشون رو نگه دارند.
اگرم باز سختتونه از سیما خانم که می گید مثل خواهرتونن بخواهید که با ریحانه خانم صحبت کنن. البته باز بعد از تمام شدن پروژه.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
ببینید من فکر می کنم مشکل شما اینه که به جای همه فکر می کنید و تصمیم می گیرید.
در مورد استادتون: اون با نفرت به من نگاه کرد. حتما به دخترش قضیه بینمون رو گفته و ....
در مورد مادرتون: "اما خب نمیتونم ازش انتظار داشته باشم بخواد اصرار کنه اصلا نمیتونم تحمل کنم که بهش توهین بشه"
در مورد ریجانه خانمم که خودتون می دونید.
شاید درست میگین من زیادی فکر میکنم
نمیخوام دوباره بی گدار به اب بزنم
دیگه جایی برای خراب کاری نمونده باید کاملا حساب شده عمل کنم
برای همین این تاپیکو باز کردم
باید رفتار احتمالی همه رو پیش بینی کنم تا بتونم در زمان لازم رفتار درستی از خودم بروز بدم
به نظر شما اشتباه میکنم ؟:303:
یه مسئله جدید : این فرض که ریحان نمیدونه من اونو از پدرش خواستگاری کردم کاملا درسته !
چون استاد به من گفت ریحان قصد ازدواج با تو یا با هیچکس دیگه ای رو نداره
ممکنه فقط به ریحان گفته که خواستگار داره و دیگه نگفته که این خواستگار کیه
(این قضیه تقریبا مال سه هفته پیشه )
و طبیعتا ریحان گفته که نمیخواد ازدواج کنه
به این میگن دروغ مصلحتی :300:حالا فهمیدین چرا میگم استاد مارمو . . . :160:
یه چیز دیگه هم بگم
اگه میگم ریحان پروژه داره خیلی جدی نگیرین یه تحویل ساده است
ریحان تازه ترم 2
کلا زیاد به خودش سخت میگیره حالا 20 یا 19 مسخره مزخرف ! پروژشو میگم :163:
اما به نظر من هم شما باید از طریق مادرتون وارد می شدید و حالا هم دیر نشده. صبر کنید اوضاع که کمی اروم شد و پروژه ریجانه خانم تموم شد دوباره مادرتون رو در جریان بذارید. هیچ کس قرار نیست توهین بشنوه. اگر جوابشون منفی باشه مادرها راحتتر می تونن از هم بپرسن که دلیلش چیه چون وارد فاز احساسی نشدند. در ضمن این معناش توهین نیست. من مطمئنم اونا هم در سطح فرهنگی ای هستند که رعایت سن مادرتون رو بکنند و احترامشون رو نگه دارند.
اگرم باز سختتونه از سیما خانم که می گید مثل خواهرتونن بخواهید که با ریحانه خانم صحبت کنن. البته باز بعد از تمام شدن پروژه.
به سیما هم فکر کردم
اتفاقا قراره فردا ببینمش
حالا کی میخواد واسه سیما قصه تعریف کنه :316:
بهش بگم با خود ریحان حرف بزنه یا با مادرش ؟
یه خرده بد نیست مستقیما به ریحان بگه؟
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
اگر می خواهید بی گدار به اب نزنید از راه مادرتون وارد بشید. اینکه گفتم بذارید پروژشون تموم بشه به خاطر این بود که وفتی می خواد جواب بده استرس رویارویی با شما رو نداشته باشه و بتونه بدون استرس فکر کنه.
فکر می کنم برای نگه داشتن احترام خانواده ریحانه خانم برای صحبت با مادرشون سیما خانم کاندید مناسبی نباشن. بازم خود دانید. کگر اینکه با ریحانه خانم حرف بزنند تا ببینند مزه دهنشون چیه.
راستی بر فرض که استادتون قضیه رو کامل به ریحانه خانم هم نگفته باشن به این نمی گن دروغ مصلحتی. چون دروغی اینجا گفته نشده. همین فرضیات کردن هام به نظرم به همون مشکلی که گفتم شما دارید بر می گرده. آقای خارپشت من خودم که خودم رو خوب میشناسم نمی تونم عکس العمل یک دقیقه بعدم رو پیش بینی کنم چه برسه برای دیگران. شما رو نمی دونم! شما کار درست رو انجام بدید بقیش توکل به خدا.
موفق باشید.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام
آقای خارپشت درسته که عاشق شدید و بی قرار و ... اما قبول کنید که خیلی هم عجولید!
صبور باشید برادر من،صبر کلید پیروزیه :316:
اول بذارید یه توضیح در ورد پست قبلیم بدم.اینکه گفتم ممکنه پدر ریحان بهش تندی کرده باشه منظورم این نبود که واقعا باهاش طوری صحبت کرده که از هم دلیگر شدن یا ... چون گفتید عاشق هم هستند.منظورم در حد جزیی بود چون دو نفر که عاشق هم هستند کوچکترین دلخوری بینشون خیلی بزرگه و مهم!
شما باید:
1- اول صبور باشید و به خودت و استاد و ریحان خانم فرصت بدید تا هم امتحاناتش تمام بشه هم همه تون یه خورده اروم بشید و فکر کنید.
2- تو این مدت رابطه تون رو با استادتون قطع نکنید و هر از گاهی بهش سر بزنید اما در این مورد چیزی نگید مگه اینکه خودشون سر بحث رو باز کنند.
3- سیما خانم خوبه اما برای مراحل بعدی اگه ادامه پیدا کرد نه حالا! چون ایشون خواهرتون نیست و درست نیست قبل از مادرتون به کس دیگه مسئله رو بگید و کسی رو واسطه کنید.پس فعلا سیما خانم رو در جریان نذارید چون کار خواهر بعد از مادر شروع میشه:310:
4-تو این مدت سعی کنید کاملا محترمانه و آروم موضوع رو به مادرتون بگید و بعد از اتمام امتحانات ریحان خانم ترتیب ملاقاتش با مادر ریحان رو بدید.
5- خودتون هم سعی نکنید بهش ابراز احساس و علاقه کنید چون خودش میدونه! و درست هم نیست چون از شما انتظار دیگه ای میره و با این صبوری بهش نشون میدید که توی موقعیتهای بحرانی چقدر صبورید و میشه روی تعادل منطق و احساساتون حساب کرد!
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
ای وای خبری از خارپشت نیست.
نکنه رفته با سیما خانم حرف بزنه؟:163:
آقای خارپشت شما در این مورد سوال کردید اما منتظر نشدی دوستان پاسخ بدن بعد تصمیم بگیرید.:324:
چقـــــــــــدر عجولیـــــــــــــــــد:316 :
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
همین فرضیات کردن هام به نظرم به همون مشکلی که گفتم شما دارید !!!!!!!!!!!!!!!بر می گرده. آقای خارپشت من خودم که خودم رو خوب میشناسم نمی تونم عکس العمل یک دقیقه بعدم رو پیش بینی کنم چه برسه برای دیگران. شما رو نمی دونم! شما کار درست رو انجام بدید بقیش توکل به خدا.
دوست عزیز
من چه مشکلی دارم ؟؟؟
خب من میتونم صبر کنم میتونم حرفی نزنم
اما نمیتونم فکر نکنم خب طبیعیه ادم راجع به اتفاقاتی که براش میفته فکر کنه
این نشون دهنده چه مشکلیه ؟
در مورد سیما هم من دیشب تو جو بودم یه چیزی گفتم
و الا اصلا باهاش راحت نیستم که بخوام راجع به احساسم به یه دختر باهاش حرف بزنم
عمرا :163:
با مادر حرف میزنم
به خصوص که روز مرده :46::72::72:
مادر هم یه مقدار کوتاه میاد احتمالا
فرانک عزیز
ممنون از لطفت
کماکان به همراهی شما و بقیه دوستان نیاز دارم :72::72:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
آقای خارپشت ناراحت نشید شاید منظور دوستون همین صبرکردن باشه:72:
حالا که میخواید با مادر صحبت کنید فکر میکنم دیگه راه برای ابراز احساس باز باشه:310: منظورم اینه که خودتون رو براش لوس کنید و یه خورده چاپلوسی بد نیست:310:مادر هستند دیگه دلشون میسوزه و به رحم میاد مخصوصا خواهر هم که ندارید دیگه حسابی ...
انشاء الله به حق این شب عزیز و مولود عزیزش هر چی خیر و مصلحت تونه براتون اتفاق بیوفته.:323:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
ببخشید قصد ناراحت کردنتون رو نداشتم. یعنی منظورم از مشکل این بود که سعی نکنید فکر ادما رو بخونید یا به جاشون فکر کنید. این کار مشکلی رو حل نمی کنه. اخه نوشته هاتون پر از حدس و گمان درباره اتفاقات و افکار استاد و دخترشونه.
بازم معذرت می خوام. گفتم که نوشته ام رو از طرف یه خواهر بزرگتر (اگر قابل بدونید) قبول کنید.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام دوستان
بالاخره گفففففففففففففففففففففففف فففففففففتم
همه چی رو با جزییات کامل
واااای خدای من همه تاپیکامو خوند !
فقط همین قدر بگم که مادر اکی شد (خاطراتش از ابتدای تولدم تا به امروز رو بطور مفصل گفت مثلا میخواست با هم بخندیم و خوش باشیم اما مضمون حرفاش این بود که من همیشه یه پسر خودسر و خودخواه بودم:163: یکی از مهارتای مادر همینه که خیلی محترمانه و با لبخند چیزی رو بهت میگه که دوساعت بعد می فهمی که عجب فحشی بهم داد:311: خدا حفظش کنه :310:)
احتمالا مادر از فردا دیگه هر روز این تاپیکو چک میکنه پس اصلا تعجب نکنید اگه من احیانا مودب تر شدم
من خوششششششششششششششششششششششش حالم خیلی زیاد
دوستون دارم:43:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام مامان آقای خارپشت
خوش اومدید به جمع همدردی :72:
آرزو می کنم یه عروس خوب مثل خودتون و پسرتون نصیبتون بشه و با عشق صمیمیت در کنار هم سالها زندگی کنن.
می دونم که آرزوی هر مادری اینه. برای شما هم آرزوی سلامتی و بهروزی می کنم.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نتونستم ساکت بمونم. خوشحالم که اینکارو کردید:104:
مادرتون هم حتما خیلی دلشو براتون غنج رفته.آخ اگه پسر من همچین کاری میکرد.
نمیدونم چی بگم خیلی خوشم اومد:72: انشاءالله که همه چی خوب پیش میره
و ما هم شیرینی و شام خوب حتما با خانواده دعوت میشیم:82:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
احتمالا مادر از فردا دیگه هر روز این تاپیکو چک میکنه پس اصلا تعجب نکنید اگه من احیانا مودب تر شدم
پس ما هم باید مودب تر باشیم:303:
ااهم
به سلامتی اولین قدم رو برداشتید. دیگه نگران نباشید.
مادرها هم راه رو خوب بلدن هم صبرشون از پسرای عاشق پیشه بیشتره.
ان شاءالله که در مراحل بعدی هم موفق باشید :72:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
سلام
به حاج خانوم عزیز مادر آقای خارپشت خوش آمد میگیم و بهشون تبریک میگیم که پسر جسوری دارند!:72:
آقای خارپشت خوشحالم از اینکه انقدر خوشحالید:310:
جسارت شما حرف نداره:104:
وقتی گفتید با مادرم صحبت میکنم من فکر کردم لا اقل چند روز طول میکشه تا این حرفتون رو عملی کنید اما همون روز کار خودتون رو کردید.عجب سرعت عملی دارید:104:
خدا رو شکر که مادرتون انقدر خوب و فهمیده هستند:46:
پس یعنی دیگه آقای خارپشت " صبر " میکنه تا مادر اقدام کنند؟!:316:
(ما هی میخوایم به زور این واژه با مسمای صبر رو به خارپشت بچسبونیم اما نمیشه:311:)
صبر خارپشت + توکل خارپشت + دیدار خارپشت با استادش + ممنوعیت ابراز احساس خارپشت به خانم ریحان خانم + هنرنمایی مادر خارپشت = انشاء الله پیروزی خارپشت و شیرینی خوردن اهالی همدردی:310:
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
امروز روز اخر بود
دیگه تموم شد همون پروژه مسخره و دوست داشتنی !
تموم شد
دیگه بهانه ای برای با هم بودن نداریم
امروز خیلی اروم بود
درست عکس من
ازش پرسیدم میتونم بعضی وقتا براتون مطالبی رو که دوست دارم میل کنم؟
گفت اگه این کارو نکنین خیلی بهتره:302:
دلم براش تنگ میشه
میدونم که تا وقتی هنوز هیچ خبری نیست
دمیدن در تنور احساسات ممنوعه
اما . . .
مادر میگه بعد از امتحاناتش باهاشون تماس میگیره
اما من مطمئنم فایده ای نداره
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
بهش بي محلي كن وقتي از كنارت رد ميشه يه جوري نشون بده كه انگار وجود نداره.گاهي لازمه واسه اين كه بفهمي يكي دوستت داره يا نه بايد ناديده اش بگيري.اگه كه رفتار تو براش مهم نبود يعني دوستت نداره و بايد قال قضيه رو بكني.
-
RE: رابطه در حال تخریب من و استاد و تمایل به ازدواج با دخترش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lovestory
بهش بي محلي كن وقتي از كنارت رد ميشه يه جوري نشون بده كه انگار وجود نداره.گاهي لازمه واسه اين كه بفهمي يكي دوستت داره يا نه بايد ناديده اش بگيري.اگه كه رفتار تو براش مهم نبود يعني دوستت نداره و بايد قال قضيه رو بكني.
فکر نمیکنم این نسخه واسه همه جواب بده
ضمن اینکه تقریبا میشه گفت یه مدت اینکارو کردم ولی خب رفتار اون هم تغییر نکرد
موضوع اینه که اون به من علاقه داره قبلا این احساسش رو بروز میداد البته سعی میکرد پنهانش کنه ولی یه علائمی وجود داشت (توضیح دادم )
اما بعد از صحبت با پدرش راجع به من نظرش عوض شد یعنی شاید هنوز بهم علاقه داره ولی احساس میکنه نمیتونم همسر مناسبی براش باشم
شایدم نگران مخالفت پدرشه نمیدونم
بدبختی اینه که حاضر نیست باهام حرف بزنه !!!
فعلا که کاری از دستم ساخته نیست
فقط دارم دعا میکنم ترم تابستونه برداشته باشه
بعید نیست یه سری کلاس براشون گذاشته باشن
خدای من :323: