-
اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سلام.
من فرنازم 28 سالمه .. دو ساله که ازدواج کردم.. همسر من 31 سالشه.. ما کاملا سنتی ازدواج کردیم .. من کارمندم و شوهرم بیکار( وقتی اومدن خواستگاری گفتن میره سر کار اما دروغ بود ) . شوهر من آدم حسودیه پرخاشگره .. دست بزن داره ( اونقد عصبیه که من چند بار به پزشکی قانونی مراجعه کردم) . دو بار باهاش قهر کردم و به خونه پدرم رفتم اما با یه معذرت خواهی کوچیک برگشتم .. هفت ماه پیش تقاضای طلاق دادم .. 40 روز ازش دور بودم .. بعد از 40 روز دوباره با یه معذرت خواهی برگشتم...
زندگی من شده اداره خونه.. هیچ جا نمیزاره برم.. و مدام زورگویی میکنه . با اینکه بیکاره حتی تا من از اداره بیام غذای اماده رو نمیزاره گرم شه..
به خانواده من بی احترامی میکنه و در عوض منو پیش خانواده خودش مدام تحقیر میکنه..
از اینکه برگشتم پشیمونم .. خیلی وقتا به این فکر میکنم که برم و دیگه هرگز برنگردم..
برم ؟ یا نرم ؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
عزیزم بیکاری معضل بزرگیه و ریشه خیلی از مشکلات
مرد بیکار اعتماد به نفس نداره و چون احساس می کنه ناتوانه پرخاشگره
حال سوال اینه که ایشون چرا بیکاره تو این سن و سال و چرا بعد از دو سال هنوز هیچ کاری گیر نیاورده؟
فکر کنم سرچشمه مشکلات شما همین جاست!
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
نه اینطوری نیست آقای شوهر همیشه عصبیه ..یه شش ماهی رفت سر کار .. اما توی رفتارش تغییری حاصل نشد..
وقتی عصبانیه هیچی نمیفهمه و من توی این دو سال فقط بهش گفتم چشم چشم چشم
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
با سابینای عزیز موافقم و به نظرمی رسه همسرتون هنوز نتونسته به جایگاه خودش که "تکیه گاه" خانواده است دست پیدا کنه که چنین رفتار هایی رو ناخودآگاه نشون می ده.
به نظرم اگه پرخاشگر شده به این خاطره که می خواد نشون بده مدیر و تصمیم گیرنده خانواده، خودشه. و همینطور اگه زورگویی می کنه، بیخود با همه چی مخالفه و ...
من اگه جای شما بودم، می موندم و به همسرم کمک می کردم"مرد زندگی" م باشه.
چه جوری؟
کمکش کنید بره سر کار. اجازه بدید خرجی خونه روی دوش اون باشه. فکر نکنید اگه هزینه زندگی رو شما می پردازید در حقش خوبی کردید. یه مدت نسبت به رفتار هاش انعطاف نشون بدید و صبوری کنید. تا جایی که می شه خلاف میلش عمل نکنید و محبتتون رو خیلی بیشتر از قبل توی حرف و عمل نشون بدید. ازش پیش بقیه تعریف کنید و هر از گاهی بهش بگید که بهش افتخار می کنید. هر وقت کوچکترین قدمی برای بهبود زندگی یا خوشحال کردن شما برداشت تحسینش کنید. شما وزیر هم که باشید یه نقش مهم تر دارید و اونم "همسر بودن" شماست. این نقش رو فراموش نکنید.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
آقای شوهر انتظار داره مدام بهش چشم بگی.. توی کارای خونه به هیچ وجه کمک نمیکنه.. انتظار داره پیش خانواده اش خم و راست بشی و احترام بزاری.. اگه این کارا رو بکنی خوبه ..
الان سه روزه که با من قهره... اما دستور میده ناهار و بیار چایی رو بیار.. به خاطر بی اهمیتی هاش بیمار شدم اما عین خیالش نیست. گاهی آرزو میکنم وقتی از خونه میره دیگه هرگز برنگرده ..
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سلام
ورودت رو به تالار همدردی خوش آمد می گویم
متن زیر از مشاوره مدیر همدردی است ؛ به نظرم بتونه کمک حال شما باشه
نقل قول:
معمولا زمانهایی در زندگی آدم پیش می آید که احساس نگرانی و فشار بیشتری دارد.
بی شک در این زندگی شما و همسرتان اشتباهاتی داشته اید که برای بهبود این وضعیت می باید این اشتباهات به تدریج اصلاح گردد و روشهای هر دو شما تغییر یابد.
این را فراموش نکنید که شما مجبور نیستید و در هر حال حق انتخاب دارید.
- طلاق بگیرید
- مانند گذشته بسوزید و بسازید
- سعی در باز سازی زندگی خود بر اساس شیوه ها و مهارتهای جدید کنید.
پیشنهاد منطقی راه کار سوم را در اولویت قرار می دهد. به همین منظور یک نگاه دوباره به زندگی خود بیندازید.
- همسر شما مستعد بی مسئولیتی و تنوع طلبی و اجتناب از فشارهای زندگی و روانی هست.
- شما نیز فردی با مسئولیت پذیری افراطی، و شخصیتی کنترل گر هستید.
نتیجه:
به هر اندازه که شما مسئولیت های بیشتری از روی دوش او بر می دارید و کنترل گری را بیشتر می کنید او هم کمتر مسئولیت پذیرفته و برای خارج شدن از فشار از زندگی واقعی به طرف مواد متمایل می شود. شما مرتب والد سخت گیر می شوید و او روز به روز کودک خطاکار.
بر این اساس:
یکم:
نیاز هست صبورانه و به صورت قوی و جدی شروع در تغییر روش زندگی خود کنید. به این منظور با توجه به شرایط کارتون باید میزان کار خود را کاهش دهید. حتی اگر از نظر اقتصادی تحت فشار بودید کمتر پولهای خود را وارد زندگی کنید.
دوم:
زمانهای بیشتری باید کنار همسرتان باشید. و طی این زمانها به جای موعظه و ارتباطهای بالا به پائین باید حرفهای گرم و صمیمی رد و بدل کنید. (مثل دو کبوتر عاشق، فارغ از نگرانی های احتمالی)
سوم:
باید برای او ثابت شود که شما فقط یک مدیر سخت گیر مدرسه نیستید. یک معلم نیستید، مادرش نیستید. استاد اخلاق نیستید. همسر ، همراه و معشوقش هستید. متاسفانه هم اکنون نقش شما همه چیز غیر از همسر هست.
=====
در گامهای نخستین هدف اصلی شما باید ایجاد مجدد رابطه حسنه با همسرتان هست. بدون اینکه قصد تغییرش را داشته باشید.
پس نیاز دارید زمانهای زیادی در کنار او باشید، مرخصی ، کاهش ساعات کار یا ... که منجر بشود از نظر فیزیکی بیشتر کنار او باشید مهم هست.
همچنین تغییر شیوه های رفتاری شما هم مهم هست.
یعنی اینکه اصلا نباید امر ونهی ، تجزیه و تحلیل، گفتارهای محتوایی ، روشهای زندگی و .... را با هم بحث کنید.
مانند دختر و پسری که که تازه ازدواج کرده اند باید سعی کنید پذیرای هم باشید. روابط عاطفی برقرار کنید. بیشتر شنونده باشید. نسبت به اعترافات او با روی باز عمل کنید. اجازه دهید درد دل کند (حتی اگر حرفهایش غیر منطقی بود یا شما را محکوم کرد)، لازم نیست که شما یا ایشون عذرخواهی کنید. توصیه می کنم کمتر گذشته را یاد آوری کنید.
مدتی زندگی کنید فارغ از نگرانی هایی که ممکن است پیش بیاید.
اگر مراحل فوق را بتوانید زیر نظر یک مشاوره خانواده مجرب طی کنید بهتر هست. چون احتمالا خویشتنداری برای شما در این مرحله بسیار سخت هست. و ممکن است واکنشهایی نشان دهید که دوباره کبوتر از بام بپرد.
اگر چندین ماه این رابطه گرم ادامه داشته باشد، امید به زندگی و انگیزه کارکردن در همسرتان کم کم پیدا می شود. اینجا نقطه آغازین تغییرات اساسی زندگی شما خواهد بود.
دقت کنید:
برای تغییرات در زندگی شما دو بال نیاز هست.
یکم: جو گرم ، پذیرا، با تحمل و آرام و عاطفی زندگی بدور از سخت گیری و در این جو حضور شما باید پررنگ و جذاب باشد (بسیار مهم )
دوم:
در سایه این تحمل شما ، برانگیخته شدن درونی همسرتان به تغییر .
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
من این کارها رو کردم.. اصلا کارتهای بانکی و حتی بن کارت من دست همسرمه و اون خرج میکنه من حتی نمیدونم چقد به حسابم میاد و چقد میره .. تازه پرخاشگری و کتکاری همسر مال قبل از ازدواجشه .. اونقد که یه بار چون مامانشو زده بوده دستشو داغ کرده و جاش هنوز روی دستشه..
همسرم دوست نداشت من با خانواده خودم رفت و آمد کنم و من این کارو کردم به خاطر اون.. پدرم .. برادرم که یه وسعت دنیا دوسش داشتم دیگه ازم دورن.. با تموم دوستام ارتباطم رو قطع کرده.. و من تبدیل شدم به یک دختر افسرده که چندین بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم..
کسی چه میدونه چی توی زندگی من میگذره.. شوهرم من و خانواده ام رو به اسم صدا نمیزنه و برای هر کدوم از ما یه لقب گذاشته .. درسته من دز ظاهر چیزی نمیگم اما اینا منو زجر میده .. به هر حال اونا خانواده منن و من اونا رو دوست دارم.. اونقد هم بد کتکم میزنه که شخصیتمو خرد میکنه و تحقیر.
وقتی عصبانی میشه کنترل نداره و هر چی به دهنش میاد میگه .. منو به هرزه گی محکوم میکنه .. منی که پامو از خونه بیرون نمیزام.. توی جلسه شورای حل اختلاف و پیش چند تا مرد نامحرم گفت : این باکره نبوده ..
وقتی کتکم میزنه خیلی رفتارش غیر عادیه ( نمیدونم توضیحش لازمه یا نه ؟)
همین چند وقت پیشا مامان و بابام از سفر مکه برگشتن .. بیشترین سوغاتی مال منی بود که ماه تا ماه بهشون سر نمیزنم.. آقای شوهر پیش اونا خودشو خوب نشون داد و تشکر کرد.. اما وقتی برگشتیم خونه سر و صدایی به پاکرد که چرا سوغاتی ما کمه .. به خدا تموم مدتی که سر و صدا کرد سکوت کردم آخه اگه حرف بزنم کتک میخورم.. هر فحشی دلش خواست داد و کلی هم سر من غر زد و بعد خودش اروم شد..
برادر بیچاره من بعد از مدتها اومد ایران .. اما آقای شوهر نزاشت من دعوتش کنم .. خوب منم دعوتش نکردم.. داداشم زنگ زد و گفت : خونه این بیام؟ بعدم با یه کادوی بزرگ اومد خونه امون شام هم خریده بود ..
اما اگه بدونین بعدش چه بلایی سر من آورد..
تو رو خدا بگین چه کار کنم .. کمککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککککک ککککککک
چندین بار به مشاوره هم رفتیم ... آقای شوهر در مسیر برگشت فقط اشتباهاتی رو که روانشناس به من میگه رو تکرار میکنه و اصلا به روی خودش نمیاره که مشاوره یه چیزایی هم به اون گفته ... اون خودخواه ترین مرد روی زمینه ..
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
متاسفم که همسرتون دست بزن داره. نمی دونم چی بگم دوست عزیزم. با شما هم دردی می کنم ...
اما بیاید یه مدت گذشته و تمام اشتباهات و بی مهری های همسرتون رو فراموش کنید. می دونم خیلی سخته ولی شما انجامش بدید. یه مدت از هر حرف و حرکتی که می دونید همسرتون رو عصبانی می کنه پیشگیری کنید. واسه اینکار لازمه یه کم روی خودتون کار کنید.
بیاید یه کمی رفتار های خودتون رو آنالیز کنیم. من حدس می زنم بعد از رفتن برادرتون یه گفتمان پرخاشگرانه بین شما پیش اومده. میشه بپرسم همسرتون چی گفت و شما چی جواب دادید که دعواتون شد؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
عزیزم اگر یه روز خدایی نکرده هیچ راهی به نتیجه نرسید و جدا شدی ماجرا چطور خواهد بود؟
آیا ساپورت کافی رو از خانواده ت دریافت می کنی ؟
از لحاظ مالی هم که مستقل هستی
ایا خانواده تون از رفتارهای ایشون خبر دارن؟
نگفتی چرا همسرت نمیره سرکار؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
می دونم انجام حرفم خیلی سخته! اما تا حالا به هم حسی موقع پرخاشگریهای همسرتون فکر کردید؟
یعنی اینکه توی اون لحظه به جای اینکه به حرفاش و رفتارهاش و حرکاتش توجه کنی به این فکر کنی که من باید الان همراهیش کنم؛ نه معذرت خواهی! نه بحث؛ نه دلیل منطقی! هیچی! فقط همراهی! آره؛ راست میگی! فکر کنم اگه این کار رو می کردم بهتر بود! به نظرم درسته! الفاظی که احساس کنه شما در مقابلش نیستید و در کنارش هستید!
یه کم بهش فکر کن! :300:
یه حرکت ساده؛ اما فوق العاده ست! فقط هم به رفتارهای شما برمیگرده؛ اصلا مهم نیست که همسرت توی اون لحظه داره چه رفتاری رو نشون میده؛ مهم شمایی که باید بهترین رفتار رو داشته باشی! اگه، حق با ایشونه بدون موضع گیری و همین طور لج بازی یه جمله بهش بگو؛ آره؛ حق با توئه! موافقم!:43:
بعد هم توی یه موقعیت مناسب و خوب و رمانتیک؛ اول از ویژگی های خوبی که داره براش بگو! بعد هم با ناز بگو که از یه موضوعی؛ دقت کن؛ یه موضوع، یه رفتار، یه حرکت، نه از خودش! ناراحتم و دوست دارم که ... .
باید بتونی لج بازی و فکر طلاق و فرار از این خونه و دنبال راه حل بیرون خونه گشتن؛ رو بذاری کنار و تا می تونی از لحاظ روحی و جسمی به همسرت نزدیک بشی!
می دونی همین که همسرت قبول کرده و با شما میاد پیش روان پزشک این فوق العاده ست! اما مهم رفتارهای بعد شماست که باعث میشه نتیجه ی این جلسات به چه سمتی کشیده بشه!
احساس می کنم چون شوهرتون از جانب شما یه غرور خاصی همراه با تکبر رو احساس می کنه؛ مبنی بر اینکه همه ی رفتارهای خود رو درست می دونید؛ به همین خاطر بعد از جلسه؛ دائما داره یاد آوری میکنه که ببین فلان رفتارت رو گفت که درست نیست؟ اون موقعی می تونی بگی؛ آره، راست میگی باید روی رفتارهام تجدید نظر بکنم؛ می دونی پذیرش شما باعث میشه که همسرتون هم انعطاف پذیر تر بشه و به رفتارهاش فکر کنه؟
اگه، هم در زمینه ی عصبانیت فکر می کنید که ایشون بسیار تندخو هستند با ظرافت های رفتاریتون می تونید ایشون رو پیش روان پزشک ببرید و با داروهایی که از جانب ایشون دریافت می کنید؛ رفتارهای همسرتون متعادل تر میشه!:43:
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
با وسیله خاصی شما رو کتک میزنه؟
شاید از اون دسته از مرداس که از کتک زدن لذت میبرن و براش عادت شده...
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
این حرفایی که دوستان میزنن نشان از عدم آشنایی ایشان با زندگیه!!!
کسی که اینقدر احساس مسئولیت نمیکنه که از کارت اعتباری زنش استفاده میکنه، فقط چشم شنیده و ...
دیگه از پیشنهاد روتین خارجه باید یه فکر اساسی براش بشه!
فقط دو راه یا تیر آخر که میتونه نظر دکتر روانشاس باشه یا جدا شدن.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
دوست خوب MSMG با خوندن چند سطر نوشته اونهم یک طرفه نمی شه اینقدر راحت تصمیم گرفت و حکم طلاق داد. باید بیشتر به ریشه موضوع رفت تا دید چه خبره
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فقط مواظب باش فعلا بچه دار نشی .
اگه وضعیت خانوادت و ظاهری و مالیت در حد نرماله مجبور نیستی عمرتو پای همچین آدمی بریزی
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
آره، در کنار این که می خواهی سعی کنی بهتر باشی و زندگیت را حفظ کنی، حواست باشه که اصلا بچه دار نشی تا اگه یه روز تصمیم به جدایی گرفتی، کارت مشکل تر از این نشه.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سلام این چیزهایی که نوشتی اگر یک طرفه نباشه به ظاهر خیلی بد میاد. سعی کن هر طور شده کارت بانکیت را ازش بگیری حداکثر کمکی که بخوای به یه مرد کنی اینه که خرج خودتو بدی که باز هم بده. خوب اگه فکر میکنی دوربینو به سمت خودت بچرخونی خودت هیچ تقصیری در بگو مگو ها نداری ( البته با توجه به این موضوع که ایشون بیماری عصبی دارند و این دست شما نیست.) یعنی درست صحبت میکنی و احساسات عصبیشو بر افروخته تر نمیکنی اونوقت خوب مسلما راهش جداییست. اما من خودم به این نتیجه رسیدم که گاهی وقتی یکی عصبانیست یک جورایی فیتیله اعصاب بقیه را هم بالا میکشد و حتی اگر برخورد متقابل به شدت اولی نباشد اما شدت ماجرا بیشتر می شود. در ضمن شما اگر قهر میکنید. که به نظر من اصلا کار جالبی نیست( چون یا ادم به کل یک نفر را میگذارد کنار یا مشکلاتش را با منطق حل میکند.) دیگه لازم نیست با یک معذرت خواهی کوچک دوباره برگردید. پای حرفتان بایستید تا تغییر کند. با یک ببخشید کوچک خاطرات بد فراموش نمیشود. اما آنطور که به نظر من آمد ایشان دچار اختلالات عصبی هستند که ممکن است به راحتی قابل درمان باشند. و به نظر می رسد دارای مشکلات شخصیتی هستند که ریشه در کودکی ایشان دارد. مثلا پدر ایشان ممکن است الگوی ایشان بوده باشند و یا اختلالات هورمونی. داغ کردن دست هم یکی از نشانه های شدت بیماریشان است( خود آزاری + دیگر آزاری) به هر حال بهتر است شما تمرکزتان را روی درمان پزشکی ایشان و رفتار های خودتان قرار دهید. به امید خدا که همه چیز درست می شود اما اگر نشد باید بدانید ظلم به خویشتن نیز گناه است و از جانب پروردگار نکوهش شده و ... برایتان آرزوی خوشبختی میکنم:323:
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
نوشتی اگر جای من بودین چی کار می کردین....
اولا به نظر می رسه جای شما خیلی جای بدی هست...اما واقعا حقیقتا همینطوره؟ به نظرم تو باید دلائل محکمی داشته باشی که
تو این زندگی موندی و تحمل می کنی... اون دلائل رو مرور کنیم با هم بد نیست...
اما همونطور که دوستان گفتند... شما سه راهکار اساسی داری
طلاق... به نظر می رسه رفتی.. اما نمی خوای
سوختن ... که با ساختن همراه نیست در مورد شما کما اینکه کردی
ساختن.. این کاری هست که باید بکنی
شما متاسفانه یک تعبیر غلط از ازدواج داری که باید خیلی سریع اصلاحش کنی و اون مفهوم ازدواجه
ازدواج یعنی با هم زندگی رو شریک شدن ( عامیانه ترین تعریف) خب این به معنی از خودگذشتگی نیست اونم از نوع صد در صدش
از همه چیزها گذشتی... منتظر تکریمی خانوم؟ بی شک ممکن نیست! به خودت بیا و زندگیت رو بکن.
اولین کاری که می کنی تعادل رو به هم بزن مثلا بگو من رو دارن اخراج می کنند.... نمی رم سر کار... بن ندارم! بذار تو شرایطی که تحت کنترل شماست تعادل اقتصادی زندگی ظاهرا به هم بخوره.... بگو پول نداریم! نمی رم سر کار!
بذار شوهرت با زندگی واقعی روبرو بشه! با بی رحمی تموم این فرصت رو بهش بده....
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
وقتي به كسي بيش از حد سرويس بدي همين ميشه...به نظر من هر ادمي يه ظرفيتي داره و بايد با توجه به اون ظرفيت بهش احترام بذاري توجه كني و يا محبت كني...اگه از اون بيشتر بشه لبريز ميشه و اگه لبريز بشه...ميشه زندگي تو!!!
دوستمون به نكته ظريفي اشاره كرده...شما حتما براي ادامه اين زندگي دليلي داري...اون دليل يا دلايل رو ليست كن...دليل محكمي داره كه تو به خاطر چنين فردي از خانوادت گذشتي؟
در ضمن من اگه جاي تو بودم يه ثانيه هم تحملش نميكردم و جدا مي شدم(چون سوال كرده بودي برات نوشتم)
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
از همه دوستای خوبم که خوندین و جواب دادین ممنونم.. گفتین چرا دارم تحمل میکنم ؟
خودم هم نمیدونم .. آقای شوهر توی عصبانیت واقعا عصببیه بدترین حرفها رو میزنه و بدترین کارها رو میکنه اما وقتی مهربونه خیلی مهربونه .. من شک ندارم که اون مشکل عصبیه شدیدی داره.. یه عده ای گفتین بمونم و سعی کنم اوضاع رو درست کنم و یه عده ای گفتین طلاق.. من هم دو دلم توی موندن و رفتن .. و هنوزم دو دل....
راستی آقای شوهر کار پیدا کرده .. و امروز رفته سر کار.. نمی دونم این اوضاع رو بهتر میکنه یا نه؟
بیشتر دعوای آقای شوهر سر اینه که فکر میکنه من خانواده ام رو بیشتر از اون دوست دارم .. در حالی که اینطور نیست.. مثلا میریم خونه ما .. من با هیچکدوم از اعضای خانواده ام در حضور اون با محبت نیستم .. اما فقط کافیه داداشم یه چیز بپرسه و من جوابشو بدم.. بعدش که میایم خونه دعوا شروع میشه .. به هیچ وحه هم توجیه نمیشه .. اون خودش به خانواده اش خیلی بیشتر از من بها میده شاید واسه همین راجع به من اینطوری قضاوت میکنه.. باورتون میشه واسه انتخاب لباس عروس ازمن نظر خواهی نکرد.. خواهراش تصمیم گرفتم من چی بپوشم کجا برم آرایشگاه.. حتی اومدن چیدمان خونمو عوض کردن.. اما وقتی شوهر من به اونا بیشتر بها میده من چه کاری از دستم بر میاد؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
البته که اوضاع رو بهتر می کنه.
بمون کنارش و کمکش کن که مهربونیاش همیشگی بشه.
واسه تموم کردن یه زندگی همیشه وقت هست. اما واسه درست کردنش نه....
بیا از همین امروز شروع کن. همین الان یه زنگ بزن بهش بگو دلت واسش تنگ شده. از سر کار که برگشت می خوای چه جوری استقبال کنی ازش؟ یه جوری سوپریزش کن. چی می رسه به ذهنت واسه خوشحال کردنش؟
ببینم چیکار می کنی ها :104:
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
گاهی وقتا دلم واسش میسوزه به خاطر رفتارهای از سر نادونیش... پدرش هم همینطوره و مامانش جرات نداره ازش چیک بزنه.. باباش هر جا میشینه مامانشو مسخره میکنه.. من نمیدونم کار پدر و مادر من درسته یا پدر و مادر اون..
توی خونه ما مامانم حساب خودشو داره .. درسته سر کار نمیره اما بابام واسش یه حساب باز کرده و مامانم واسه خودش کلی پس انداز داره و اگه بخواد چیزی بخره نمیره به بابام بگه پول بده ..
اما مامان آقای شوهر اگه الان بری بگی هزار تومن بده نداره.. برا نون خریدن هم باید بگه پول بزار .
خود آقای شوهر تعریف میکنه که باباش اصلا بابای خوبی نبوده.. توی یه برهه ای آقای شوهر ورشکست میشه ماشین و هر چی حتی موبایلشو میفروشه .. نهایتا 300 هزار تومن کم میاره میره پیش باباش اما باباش بهش نمیده.. آقای شوهر هم عصبانی میشه و یک میزنه در گوش باباش..جالبه نه؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
نقل قول:
بیشتر دعوای آقای شوهر سر اینه که فکر میکنه من خانواده ام رو بیشتر از اون دوست دارم .. در حالی که اینطور نیست.. مثلا میریم خونه ما .. من با هیچکدوم از اعضای خانواده ام در حضور اون با محبت نیستم .. اما فقط کافیه داداشم یه چیز بپرسه و من جوابشو بدم.. بعدش که میایم خونه دعوا شروع میشه .. به هیچ وحه هم توجیه نمیشه ..
قرار نیست شما توجیهش کنی. باید برسونیش به این باور که از همه دنیا بیشتر دوستش داری. با رفتارت، با حرفهات، با کارهات. مثلا اگه خواسته اون خلاف خواسته خانواده ات بود کدومو انتخاب می کنی؟ شاید تعریفتون از محبت متفاوته. بشین باهاش حرف بزن. بگو : " عزیزم همه دنیا یه طرف تو یه طرف. بهم یاد بده چطوری بگم دوستت دارم. کدوم کارم ناراحتت کرده؟ و ..."
وقتی هم یه چیزی می گه، فوری جواب نده، بگو می خوام به حرفات فکر کنم ... واقعا شاید شما داری اشتباه می کنی ....
اون خودش به خانواده اش خیلی بیشتر از من بها میده شاید واسه همین راجع به من اینطوری قضاوت میکنه.. باورتون میشه واسه انتخاب لباس عروس ازمن نظر خواهی نکرد.. خواهراش تصمیم گرفتم من چی بپوشم کجا برم آرایشگاه.. حتی اومدن چیدمان خونمو عوض کردن..
حفاری گذشته شدیدا ممنوع! :300:
واسه اتفاقات گذشته نمی تونی کاری بکنی. پس بیخود حرصشو نخور. ولی می تونی کاری بکنی در آینده دیگه اینها تکرار نشه.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
حالا فکر کنید..آقای شوهر اومده خونه ما .. خودش بارها و بارها اینو گفته که اگه من به جای داداشای تو بودم الان یه کله گنده بودم .. چون بابای ما از هیچی واسه ما دریغ نکرده.. من به وضوح حس میکنم که همسر حسادت میکنه به ما.. چرا که دعواهای ما هم بیشتر از وقتی شروع شده که بابام واسه داداشم خونه خرید..
شوهرم همش آرزوی مرگ برادرام رو میکنه.. و همینطور پدرم رو.. و اینا منو زجر میده.. درسته پدرم واسه براردم خونه خرید اما واسه منم همه وسایلای خونمو خریده .. به خدا آقای شوهر فقط واسه خونمون یه آینه خرید و بس.. و همه چیزو بابای من خریده.. تازه به نطر من این چیزا مهم نیست .. اگه همه زندگی منو یه تخم مرغ کنن و بزنن توی دیوار و ریز ریزش کنن واسم مهم نیست اما شوهر .. همش دنبال مسائل مالیه
یه بار سر همین قضایا خیلی ناجور کتکم زد.. از دستم خون میرخت .. یه سر رسید گذاشت جلوم و گفت : بنویس که مهریه ات رو میبخشی .. منم نوشتم اما چون دستام خونی بود صفحه کاغد خونی شد.. باهمون سر رسید محکم زد توی سرم و گفت نباید خونی باشه دوباره بنویس و من نوشتم اما باز خونی شد.. و اونقد با سر رسید زد توی سرم که چشام سیاهی رفت.. این خاطرات تلخ هرگز از ذهنم پاک نمیشه....
اما چطوری .. باور کن بعضی چیزا خیلی سخت از ذهن آدم پاک میشه .. باورتون میشه گاهی اونقد ساکت میشم که بعدش خودش میاد میگه من خیلی پرروام و هر چی تو ساکتی من بیشتر حرف میزنم؟
همین الان بهش زنگ میزنم و بهش میگم که دلم براش تنگ شده .. این کارو بارها و بارها کردم.. گرچه از ته دلم نیست .. تازه خوب اون با این کارا خوشحال میشه اما روی رفتارش که تاثیری نداره.. چون باز نمیزاره من نه بگم .. چون باز زندونی شدن توی خونه ادامه داره و ...
آوپژه عزیز بهش زنگ زدم...
:325:
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
عزیزم، ببخش که یه کم طول می کشه جواب دادنم ...
خیلی خیلی متاسفم که گذشته ها اینقدر شما رو رنج می ده. و متاسف تر که کاری ازم بر نمیاد. اما باور کن راه درمان این رنج ها، یادآوری هزار باره اش نیست...
خوب کاری کردی که بهش زنگ زدی مهربون. زود ناامید نشو. انتظار نداشته باش یه دفعه تاثیرش رو ببینی... شما بیا برای چند هفته ایده آل همسرت رفتار کن. باور کن یه آدم سنگ هم که باشه در برابر محبت آب میشه، ایشون که همسر شماست و دوستت هم داره ...
می خوای چه جوری ازش استقبال کنی؟ نگفتی :)
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
عزیزم من کا الان سر کارم ... وای وای سر کار اما توی اینترنت!!!!
اما خوب آقای شوهر شیفت شب هم میره سر کار و من خونه ام ...و از اونجا که حسابی شکمو تشریف دارن با یه غذای خوشمزه!!!
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
دوست ندارم فیلم بازی کنم اما اگه این فیلم بازی کردنا توی درست کردن روابط میتونه تاثیر داشته باشه این کار و میکنم .. اما به خودم قول میدم که این آخرین تلاشم باشه چون واقعا توانی ندارم..
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فعلا یک مقدار حوصله کنید تا کار ایشون راه بیافته و از بیکاری در بیان
وقتی یک مقدار این مشکل حل شد تبعات این مشکل هم کمتر میشه و از پیچیدگی مشکلتون کمتر میشه
اونموقع شفاف تر میتونید ببینید که سایر مشکلاتتون در چه حدیه و راه حلش چیه
مشکلاتتون رو تک به تک حل کنید، دانه دانه
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سلام فرناز جان.عزیزم من چندین بار مطالبی رو که نوشته بودی رو خوندم دقیقا مثل اینکه من و شما با یه مدل ادم طرف هستیم دقیقا این چیزایی که شما ذکر کردین و من دارم توی زندگیم تجربه میکنم. نمی تونم راه حل مناسبی رو پیشنهاد کنم چون خودم هم دارم با همین مشکلات زندگی می کنم. دوست دارم بیشتر از زندگیت بدونم و همینطور شما هم با روال زندگی من بیشتر اشنا بشین تا بهتر بتونیم به هم کمک کنیم ، به نظر من کسانی که با این مسائل مواجه هستن بهتر می تونن به هم کمک کنن. من هم مثل شما درمونده شدم و روزی صد بار به خودم لعنت می فرستم که چرا ازدواج کردم. منم بین دوراهی ادامه یا طلاق گیر کردم و نمی دونم باید چکار کنم.
منتظر جواب شما هستم
فرناز جون دقیقا میدونم چی میگی، ای کاش می شد شما رو از نزدیک می دیدم و می تونستم یه دل سیر از مشکلاتم واستون بگم که یه موقع فکر نکنی شما تنها کسی هستی که زندگیش با وجود همچین ادمی خراب شده. من خودم 23 سالمه و شوهرم 25. و تازه 1 ساله که ازدواج کردیم.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
یکی یه دونه عزیز...
ممنون از احساس همدردی شما.. و نمیدونم چی بگم چون متاسف میشم اگه یک مرد دیگه مثل همسر من وجود داشته باشه.. اما امیدوارم شما موفق تر باشین تو زندگیتون..
راستش من از طلاق و تنهایی ترسیدم و برگشتم .. توی اون 40 روز که تنها بودم هر شب با ترس می خوابیدم.. و استرس داشتم .. از طرفی دلسوزیم برای همسرم خیلی زیاد بود و هست .. الان هم خیلی اوقات به جدایی فکر میکنم اما وقتی به شرایط همسرم بعد از طلاق فکر میکنم دلم براش میسوزه..
به ته دلم رجوع میکنم و میبینم واقعا دوست داشتنی در مورد همسرم ندارم.. به روزهای اول ازدواجمون فکر میکنم به روزهایی که فکر میکردم همدم و همراهم رو پیدا کردم و عاشقانه دوسش داشتم .. اما چی شد که این شد ؟ من شدم زنی که از نبودن شوهرش بیشتر لذت میبره.. زنی که تنها بودن و تنها خوابیدن و تنها خوردن و ... بیشتر دوست داره.. از شنیدن صداش حالم بد میشه از اینکه لمسم کنه حالم بد میشه .. و وقتی خونه نیست خونه واسم بهشته...
این روزا صببح میره سه میاد و شش میره یازده شب میاد .. اما چی شده که این چند ساعتی رو هم که کنارمه نمی تونم تحمل کنم؟
هر شب که میخوابم به این امیده که صبح روز بعد رو نبینم .. احساس میکنم اون روزای اولی که دوسش داشتم هم فقط یه رویا بوده ..
اوایل خیلی شاد بودم .. اونقدی که توی هر مجلسی توجه همه بهم جلب میشد.. همه جا دعوت بودم از بس انرژی داشتم و میخندیدم .. اگه یه روز تو اداره نبودم همه همکارا زنگ میزدن که کجایی بیا .. بدون من مسافرت نمیرفتن.... دلم پر بود از هیاهوی زندگی و شادی....
اوایل ازدواج هم همینطور بودم.. برای آقای همسر میرقصیدم و اونم مجبور میکردم باهام برقصه .. شیطنت میکردم و .. اما آقای شوهر میگفت تو جلفی اینا در شان دخترا نیست.. و من کم کم ارومتر شدم به خاطرش.. اونقدی که الان خیلی وقتا میگه دلش واسه رقصیدن من تنگ شده میگه دلش برای قاه قاه خندیدن من تنگ شده .. اما من دیگه توانش رو ندارم.. سعی میکنم اما نمیشه .. چون ته دلم پر از کینه و نفرته .. نفرت به مردی که با همه وجودم بهش اعتماد کردم و اون منو ریز کرد و نابود کرد..
خانواده شوهرم هم توی این قضیه بی تاثیر نبودن..
خیلی از دعواها و کتک کاری های ما به خاطر اونا بود..
یه خاطره تلخ :
خواهر شوهر کوچیکه با همکار من ازدواج کرد... همکارم خواستگار سمج من بود.. روزایی که اداره نبودم بهم زنگ میزد.. حواسش به من بود.. حتی برام کادو خرید اما من پسش دادم.. حالا با این اوصاف .... به خواهر شوهرم گفته من اصلا از زن داداشت خوشم نمیاد اون همش خودشو به من میچسبونده و .... من به همکارم حق می دم که چون زندگیش خراب نشه این حرفا رو زده .. اما داشته باشین از خواهر شوهرم که تمام این حرفای همسرش رو با بزرگنمایی به شوهر من انتقال داده..
آقای شوهر اومد خونه و با یه توپ پر .. قضیه رو تعریف کرد و من انکار کردم... اما آقای شوهر میگفت خواهرش راست میگه و من دروغ... کتکم زد تا سر حد مرگ .. چاقو رو براشت و منو برد توی حموم گفت میکشمت و من فقط گریه میکردم و التماسش میکردم که ولم کنه .. اونقد گریه کردم که ولم کرد..
هیچوقت .. هیچوقت خواهر شوهرم رو نمیبخشم ازش متنفرم...
ببخشید اگه زیاد حرف میزنم و غر میزنم.. اما من تنهام خیلی تنها... از خانواده ام دورم و از رفت و آمد با هر کسی ممنوع .. گاهی دلم پر میشه به خدا شکایت میکنم .. نبودن یک همدرد زجرم میده ..
راستی امروز سالگرد ازدواجمونه .. اما کاش نبود.. از این روز و این تاریخ متنفرم.. اما باز فیلم بازی کردنا هست .. دیروز به آقای شوهر گفتم برگشتنا شیر بخره .. میخواستم واسش بستنی درست کنم اما شب که اومد نخریده بود.. گفتم یادت رفته گفت روز جمعه شیر یارانه ای پیدا نکردم .. گفتم خوب پاکتی میخریدی.. باز عصبانی شد و گفت :
این اخلاق گند خونه بابا تو بزار کنار که الکی پول خرچ کنی .. گفت فکر کردی من مثل اون داداش ..... تم که پول مفت بدم یا مثل اون بابای .... تم . و شروع کرد به فلسفه بافی ..
سکوت کردم مثل همیشه مثل هر روز مثل هر ثانیه .. توانی ندارم که حتی از خودم دفاع کنم .. یه شیر هزار تومنی واقعا ولخرجیه ؟ از سکوتم شرمسار شد و اومد بغلم کردم بوسیدم اما معذرت خواهی نکرد... شامشو آوردم چاییشو آوردم اما توی دلم غوغا بود.. غوغایی که این کابوسها کی تموم میشه .. خدایا.. خسته ام
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فرناز عزیزم
خواهر خوبی که من ندارم و تو هم نداری و حالا احساس می کنم که تو همون خواهری.
کلمه به کلمه ی حرفاتو درک میکنم چقدر زندگی ما به هم شبیه .
نداشتن یه نفر که حتی یه کم باهاش صحبت کنی تا از عقده های دلت کم بشه .... هر روز دارم حس می کنم
ارزوی اینکه ای کاش ازادانه با خانواده خودت رفت و امد داشته باشی و تو نترسی که ای وای الانه که یه حرف بدی بزنه ، الانه که یه ابروریزی راه بندازه . من حتی میترسم که خانوادم بیان و چند روز خونه من بمونن ، از زماین که میان فقط دلشوره دارم که کی تموم میشه و میرن خونشون
منم مثل شما وقتی نباشه یه نفس راحت میکشم و راحت تر میتونم غذامو بخورم ،اخه وقتی خونست یه بهانه ای چیزی پیدا میکنه غذا زهرم میشه و از سر سفره بلد میشم .
شب که میشه تنم میلرزه ، ای وای بازم یه شب دیگه یه سکس بدون لذت دیگه ... تا کی باید ادامه داشته باشه ؟ تا کی من باید این وظیفه ی احمقانه رو انجام بدم ...(وظیفه زنه که هر وقت شوهرش خواست نه نگه!!!!!!!!!)
نمیتونم به گذشته فکر نکنم همیشه با کوچکترین ناراحتی همشون جلو چشمام ردیف میشه ، تا کی باید ادامه داشته باشه ؟؟
ولی من دلم واسه شوهرم نمی سوزه ، اونه که زندگیمو جهنم کرده و روزگارمو سیاه کرده حتی خیلی وقتا ارزو میکنم بره و دیگه بر نگرده تا از دستش خلاص بشم ، فقط دلم واسه خودم میسوزه که تو این 4 سال چه بدبختی هایی که به خاطر اون نکشیدم که تلاشهای که نکردم که زندگیم خوب باشه ، حیف ...
نمی دونم چی بگم ... این زندگی ها ارزش موندن دارن ؟ ارزش وقت تلف کردن دارن ، ارزش بها دادن دارن ؟؟؟؟؟؟؟
وجودی که نفرت مطلق شده دیگه جایی واسه هیچ چیز نداره . این کینه ها با هیچ محبت و جبرانی از وجود ادم پاک نمیشه ... باید چکار کنیم فرناز
سرکوفت ، کتک ،فحش،بدرفتاری ، تحقیر ، و و و ... رو تحمل کنیم یا اینکه ...!
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
یکی یه دونه عزیزم.. به خدا نمیدونم چی بگم تا آرومتر بشی ... بعضی از دردها با سالها حرف زدن گریه کردن جیغ زدن بد و بیراه گفتن .. با هیچی آروم نمیشه .. سوختن در خفا کار خیلی از زنای ایرانیه ... چون مردا مردن میتونن دستور بدن بزنن تحقیر کنن.. هر کاری دلشون بخواد و ما چون زنیم محکومیم ..
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط farnaz3211
یکی یه دونه عزیزم.. به خدا نمیدونم چی بگم تا آرومتر بشی ... بعضی از دردها با سالها حرف زدن گریه کردن جیغ زدن بد و بیراه گفتن .. با هیچی آروم نمیشه .. سوختن در خفا کار خیلی از زنای ایرانیه ... چون مردا مردن میتونن دستور بدن بزنن تحقیر کنن.. هر کاری دلشون بخواد و ما چون زنیم محکومیم ..
سلام فرناز عزيز...
كي گفته اين حرفها رو؟ اگر اين حق ها رو داريم بگو بريم از امروز استفاده كنيم!!!! (شوخي بودها!)
چندي پيش چيزي براي شما نوشتم...
دوستان هم خيلي راهنمايي كردند...
خواهر خوبم! بايد يه تصميم امروز بگيريد!!! خيلي قطعي! روش زندگي و خط مشي اون رو انتخاب كنيد و در راستاي رسيدن به هدفت از هيچ تلاشي كم نذاري... بايد به جايي برسي كه اگر هم نشد : بتوني با صداي بلند داد بزني كه من هر كاري تونستم كردم!!!!
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
مشکل من فقط شوهرم نیست .. خواهر شوهرهای عزیز هم منو بی نصیب نمیزارن .. و از هیچ کوششی برا رنجوندن من فروگذار نیستن ....
بعضی چیزا واسه آدما خیلی با ارزشن که از دست دادنشون تا مادامی که زنده ای زجرت میده .. واسه منم یه چیزایی هست .. یه چیز مثل نجابتم... نمیدونم تو شهرهایی که شماها زندگی میکنین رسم روز پاتختی وجود داره یا نه؟ اما اینجا توی شهر ما سالهاست که منسوخ شده.. من و آقای شوهر از روز بعد از عقدمون همیشه پیش هم بودیم .. آخه من چون تو یه شهر دیگه زندگی میکردم( به خاطر کارم) خونه مجردی داشتم .. آقای شوهر هم اهل همین شهره... واسه همین از روزی که عقد کردیم آقای شوهر وسایلشو آورد خونه من و ما با هم بودیم .. این با هم بودن و تنها بودن با هم توی خونه و اصرار آقای شوهر توی کامل کردن سکس توی دوران عقد...
آقای شوهر به من اطمینان داد که اونا هم رسم روز پاتختی رو ندارن... یه نامه هم از پزشکی قانونی گرفتم ( در خصوص باکره بودن) و ...
شب عروسی بعد از اون همه اذیتا و آزارهای خواهر شوهرا .. فکر کنین شب عروسی آقای شوهر منو یعنی عروسشو که لباس عروس پوشیده و با هزار امید و آرزو کنارش نشسته روتهدید میکرد که تو همین جا پیش مهمونا میزنم میکشمت.. مهمونا رفتن .. مامانم رفت و خواهر شوهرا بهش گفتن که حق نداره فردا بیاد پیش من..
من موندم و شوهر و چند تا خواهر شوهر از خدا بی خبر.. خواهر شوهرا گفتن میرن و یه ساعت دیگه میان که نشونه دختر بودن منو ببینن.. و شوهر من با کمال پررویی چیزی به اونا نگفتن و نهایتا به همه گفت من باکره نبودم... نامه پزشکی قانونی رو هم دور انداخت ..
و من موندم و نجابتی که شوهرم که مردم که مثلا همدمم و شریک زندگیم نابودش کرد..
حالا هر چقد جیغ بزنم و بگم شوهرم دروغ گفت کسی هست که باور کنه...
توی جلسه شورای حل اختلاف هم گفت زن من باکره نبوده ..گریه کردم بهش گفتم تو چشام نگاه کن و بگو نبودم ..گفتم مگه من و تو با هم نرفتیم و نامه رو نگرفتیم .. گفت چرا اما نامه دادن که کاری نداره..
sci عزیز.. چرا همچین حقی دارین ..نکنه شما بیخبرین از حق و حقوقتون !!!! اگه نمیدونین همه پست های منو بخونین تا بدونین چه حقوقی دارین !!! ( منم شوخی بودها)
- من میرم سر کار اما همه کارای خونه هم با منه چرا؟ چون آقای شوهر میگه تو زن خونه ای وظیفه اته..
- آقای شوهر تا دلش بخواد فحش و بد و بیراه میگه .. اما میگه تو باید خفه شی زن که روی حرف مرد حرف نمیزنه..
- من دلم تنگه میخوام گریه کنم اما آقای شوهر حالش از شنیدن هق هق من بهم میخوره باید سکوت کنم و گریه هم حتی ممنوع....
آقای شوهر سکس میخواد من باید در اختیار مطلق باشم .. این حکم شرع و قانونیه..
- خونه مال مرد خونه است خانواده اون راحت میتونن بیان و برن اما خانواده من ممنوعن..
- من کار کردم و دو سوم پول خونه رو من دادم اما خونه به اسم شوهر میشه چون من حقی توش ندارم..
- من حتی اگه بمیرم شام آقای شوهر باید حاضر باشه چون وظیفه امه..
- عروسی برادرمه اما من تا زمان شروع عروسی حق ندارم برم اما واسه خواهر شوهر باید حتی برم نوکری..
- روز زنه .. من موظفم برای مادر شوهر کادو بخرم اما آقای شوهر نه واسه مامان من کادو میخره نه واسه من ...
- من کار میکنم اما کارتام دست کیه ؟ دست آقای شوهر چون اون مرد خونه است..
- آقای شوهر ماه به ماه با حقوق بنده به خودش میرسه و نو و تازه میشه اما من زنم تا شوهر اجازه نده نمیتونم چیزی واسه خودم بخرم ..
- من باید از آقای شوهر اجازه بگیرم : اجاز میدی امروز برم آرایشگاه ؟ آقای شوهر بعد از کلی منت برو اما اون جا نری ها گرون میگیره برو اونجا که خواهرم میره..
- آقای شوهر وقت و بی وقت خواهر و مادر شو دعوت میکنه خونه و من مثل نوکرا باید بپزم و بشورم و مثل برده ها جلوی اربابانم خم و راست شم وگرنه کتک میخورم..
- آقای شوهر روزی چند بار به پدر و مادر و خواهرهای گرامی سر میزنن اما من حتی از زنگ زدن به خانواده ام ممنوعم..
و
.
.
.
.
بازم بگم آقای sci
از حق و حقوق پایمال شده اتون دفاع کنین!!!!
سوختن و ساختن کار آدمهای ترسوست و من اعتراف میکنم که ترسیدم.. ترسیدم از طلاق ..و نیمه کار فرایند طلاق رو رها کردم.. و الان بیزارم از این زندگی بیزارم از اسم شوهری که توی شناسنامه ام هست.. زندگی الان به کام اونه نه من .. چون من برده بی چون و چرای اونم.. چون من وسیله تخلیه روحی و روانی اونم ..مامانم براش پیراهن خریده اما چرا من باید جورش رو بکشم .. چرا در حضور مامانم از اون تشکر میکنه اما به خونه نرسیده منو به باد کتک میگیره.. چرا اینقد وقیحانه به من حمله میکنه؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا باید ساعتی از زن بودن من برای شکنجه من استفاده کنه و چند ساعت بعدش برای لذتش ؟ چقد باید صبر کنم دیگه به حکمت خدا شک کردم... و فکر خود کشی که وقیحانه ترین کار دنیاست دغدغه ذهنم شده .. شاید یکی از همین روزها .. شاید توی ساعات آینده .. توی همین نزدیکی ها.... چیزی که هست نفرتم حد و حساب نداره .. نفرت از آدمهایی که منو به اینجا رسوندن ... به یک مرده متحرک
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فرناز جانم
خیلی متاسف می شم وقتی نوشته هاتونو میخونم، خیلی دلم می سوزه ... ولی خواهرم اینو بدون که این مظلومان هستند که ظالمان رو پرورش میدن
اگر به کسی ظلم میشه نصف تقصیر مال خودشه که اجازه میده مظلوم واقع بشه
من فکر می کنم شما روحیه تون ظلم پذیره و اقتدار لازم رو ندارید، با این که اونقدر توانایی دارید که نه تنها زندگی خودتون بلکه یه زندگی دونفره رو هم کامل بگردونید
عزیزم با تصوری که از خانواده ت به دست میدی آدم احساس می کنه خانواده ای داری که در صورت لزوم حمایتت می کنن، به من جواب بده ببینم درست فکر می کنم یا نه؟
ضمنا شاید بشه از دکتری که پیشش رفتی و گواهی بکارت گرفتی یه گواهی دیگه بگیری...
خواهرم شما اونقدر توی درد و رنج و سرکوفت زندگی می کنی و اعتماد به نفس نداری که حتی از حق و حقوق زن توی حتی همین ایران خودمون هم اطلاعی نداری...اینطوری که شما میگید هم نیست...یعنی اصلا اینطوری نیست که فکر می کنید....
شما فقط یه سر به همین سایتهای مشاوره حقوقی خانواده که فراونند بزنی خوب میتونی بفهمی که:
1- وقتی شوهر سه بار دست روی زنش بلند کرد و کبودی یا جراحت وارد کرد و زن از پزشکی قانونی کاغذ گرفت یعنی که دست بزن داره و زن در عسر و حرج هست
2- شوهر وظیفه قانونیش هست که خرجی کامل زندگی از جمله غذا، مسکن، پوشاک ، لوازم آرایشی بهداشتی و حتی اگر زن تو خونه پدری کلفت داره کلفت براش بگیره!!!
3- هر چی زن از کار خارج از خونه در میاره متعلق به خودشه و از لحاظ قانونی شوهر نمیتونه ازش چیزی برداره ، یعنی چی که فکر می کنید با حقوق خودتون دولت اجازه نمیده واسه خودتون چیزی بخرید؟ نمیخوام تحریکتون کنم ولی جهت اطلاع میدونید شوهر اگر نفقه زن رو نده به هر دلیلی ، نمیدونم کار پیدا نمیشه و ... فرقی نمیکنه، به هر دلیلی نفقه زن رو اگر نده و اجتناب کنه جاش زندانه؟؟
4- اگر ایشون به هردلیلی ثابت نتونن بکنن که شما دوشیزه نبودید شما حق ادعای شرف دارید چون میگن مگر تو عقل نداشتی همون اول شکایت کنی و بگی تدلیس شده حالا بعد فلان سال اومدی میگی زنم باکره نبوده؟
5- در هر شرایطی حتی خیانت زن مهریه عندالمطالبه هست و اگر شما اقدام کنید خانه ایشون هم ضبط میشه و به مقدار مبلغ مهریه به شما تعلق میگیره
عزیز دلم نجابت رو با توسری خوری اشتباه نگیر، نجابت اینه که قمه قداره نکشی واسه هر چیزی، نه اینکه توسری خور باشی، برو تو این سایت ها خوب بگرد و به حق و حقوقت واقف شو، البته مبادا از فردا بهش بگی من فلان حق قانونی رو دارم یا ال و بل ، ولی فقط بدون که تصوراتت درست نیست درمورد حقوق زن در ایران!
در این مورد که زن حق نداره بدون اجازه شوهر بیرون بره درسته، طبق قانون اگر زن بدون اجازه شوهر حتی بره خونه مادرش ناشزه هست که شما این کار رو هم نمی کنید
درمورد تمکین هم که تمکین می کنید !!!
من فقط فکر می کنم شما به اعتماد به نفس نیاز دارید که به قدرت روانی و حقوقی خودتون پی ببرید و جایگاه مظلوم بودن رو در زندگیتون انتخاب نکنید.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سابینای عزیز .. بله حق باشماست خانواده من در هر شرایطی پشتیبان من هستند..
من از تمام مسائلی که شما بیان کردید اطلاع دارم چون دادگاه رفتم تقاضای طلاق هم دادم ..
شوهر من هم میدونه که حقوق من مال خودمه .. میدونه با سه تا نامه پزشکی قانونی میتونم طلاق بگیرم اما دونستن اینا که فایده ای نداره .. من از حق و حقوقم کاملا خبر دارم شوهرم هم همین طور .. اما بی فایده است..
من به شوهرم میگم کارت منو بده قانونا حقوق من مال خودمه و اون در جواب با داد و بیداد .... پس فایده ای نداره...
اعتماد به نفس ندارم .. حق با شماست و مدام توی ترس و اضطزابم .. نکنه باز حرفی بزنم آقای شوهر ناراحت شه ..نکنه خواب بمونم و شام بمونه آقای شوهر ناراحت شه .. وای خدایا .. این اقای شوهر چقد ترستاکه...
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فرناز جان،
پزشک قانونی توی آرشیوش نامه ات را داره. اگه مشکل اونه برو ازشون بخواه که دوباره بهت بدن یا قانونی اقدام کن، دادگاه ارجاع می ده و از تو آرشیو برات دوباره صادر می کنن.
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط farnaz3211
سابینای عزیز .. بله حق باشماست خانواده من در هر شرایطی پشتیبان من هستند..
من از تمام مسائلی که شما بیان کردید اطلاع دارم چون دادگاه رفتم تقاضای طلاق هم دادم ..
شوهر من هم میدونه که حقوق من مال خودمه .. میدونه با سه تا نامه پزشکی قانونی میتونم طلاق بگیرم اما دونستن اینا که فایده ای نداره .. من از حق و حقوقم کاملا خبر دارم شوهرم هم همین طور .. اما بی فایده است..
من به شوهرم میگم کارت منو بده قانونا حقوق من مال خودمه و اون در جواب با داد و بیداد .... پس فایده ای نداره...
اعتماد به نفس ندارم .. حق با شماست و مدام توی ترس و اضطزابم .. نکنه باز حرفی بزنم آقای شوهر ناراحت شه ..نکنه خواب بمونم و شام بمونه آقای شوهر ناراحت شه .. وای خدایا .. این اقای شوهر چقد ترستاکه...
فرناز،خواهر خوبم!
يه سوالي كه قبل هم پرسيدم... آيا مي خواهيد زندگي كنيد؟
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط farnaz3211
سابینای عزیز .. بله حق باشماست خانواده من در هر شرایطی پشتیبان من هستند..
من از تمام مسائلی که شما بیان کردید اطلاع دارم چون دادگاه رفتم تقاضای طلاق هم دادم ..
شوهر من هم میدونه که حقوق من مال خودمه .. میدونه با سه تا نامه پزشکی قانونی میتونم طلاق بگیرم اما دونستن اینا که فایده ای نداره .. من از حق و حقوقم کاملا خبر دارم شوهرم هم همین طور .. اما بی فایده است..
[color=#FF0000]من به شوهرم میگم کارت منو بده قانونا حقوق من مال خودمه و اون در جواب با داد و بیداد .... پس فایده ای نداره...[/color]اعتماد به نفس ندارم .. حق با شماست و مدام توی ترس و اضطزابم .. نکنه باز حرفی بزنم آقای شوهر ناراحت شه ..نکنه خواب بمونم و شام بمونه آقای شوهر ناراحت شه .. وای خدایا .. این اقای شوهر چقد ترستاکه...
شما احتمالا عادت كردي به اين وضعيت و از ته دلت نميخواي كه اين وضع عوض بشه!!!
برو بانك بگو كارتمو دزديدن باطلش كن و يه كارت ديگه بگير!!!
همسرت هم ميبينه شما چه قدر راحت اجازه سو استفاده بهش ميدي داره حال ميكنه خوب!!
در كل فكر ميكنم اگه محكم واستي و طلاقت رو بگيري موفق تر خواهي بود!!
مردي كه مسئوليت كارهاشو به عهده نگيره و زنش رو به باكره نبودن متهم كنه به درد يه ثانيه زندگي هم نميخوره...
متاسفام اما با سكوت و گذشت بيجاي تو روز به روز پر و بال بيشتري باز كرده!!
مگه خدايي نكرده عيبي ايرادي چيزي داري كه نشستي اين زندگي رو با اين همه شكنجه تحمل ميكني؟؟؟؟؟؟خدا به ادم اختيار داده واسه همين روزا....
باز هم مثل هميشه ميگم يه پايان تلخ بهتر از تلخي بي پايان هست
-
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
برو بانک بگو کارت گم شده و یکی دیگه بگیر.
دونه دونه مشکلاتت را بنویس تا بهت بگیم چیکار کنی.
الان دقیقا به چه دلیلی داری با این آقا زندگی می کنی؟
یعنی مثبت های زندگی با این آقا را برامون بگو.